فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۲۴۱ تا ۱٬۲۶۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
منبع:
آیین حکمت سال ۱۴ زمستان ۱۴۰۱ شماره ۵۴
63 - 84
حوزههای تخصصی:
تفکر هراری، مانند هر اندیشه دیگری، برخاسته از برخی اصول روشی و معرفت شناختی است. با توجه به تأثیر مستقیم رویکرد روشی و معرفتیِ هر اندیشمندی در چگونگی حصول نتایج، ضروری می نماید با روش تحلیلی-انتقادی، به بررسی آنها پرداخته شود. در این راستا نشان داده شده است هراری به «تجربه گرایی افراطی» تعلق خاطر دارد و از «استقرای ناقص» برای رسیدن به ادعاهای کلیِ خود استفاده می کند؛ در حالی که انحصار راه رسیدن به واقعیت در روش تجربی، ادعایی خودشکن بوده، استقرای ناقص از حیث منطقی برای رسیدن به نتایج کلی، کارایی لازم را ندارد. همچنین هراری از حیث روشی، در موارد متعدد با «طرح ادعاهای بدون دلیل» در تلاش است داستان منسجمی از سرگذشت انسان ارائه نماید. با وجود این، کنار هم قراردادن آنها در برخی موارد منجر به «ناسازگارهای درونی» شده و نشان از یک «سطحی نگری» و عدم وسواس علمی در آثار اوست. بررسی روش شناختی و معرفت شناختی آثار هراری ما را به آن می رساند که او نتوانسته است اصول معرفتیِ درستی اتخاذ نماید و به همین دلیل اشکالات و کاستی های قابل توجهی در اندیشه او رسوخ کرده است.
معرفت شهودی از منظر علامه طباطبایی و رد ادعاهای نقضی نسبت به اعتبار آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در کنار معرفت حصولی- مفهومی، معرفت حضوری- شهودی نیز در میان فلاسفه اسلامی از جایگاه بسیار مهمی برخوردار است. علامه طباطبایی، هنگام بحث از معرفت حصولی، از معرفت حضوری نیز با اهمیت فراوان یاد کرده و معرفت حصولی را در نهایت مسبوق به معرفت حضوری می داند. در این نوشته تلاش می شود، با روش تحلیلی، مبانی نظری وی درباره معرفت حضوری- شهودی و دفاع عقلانی از اعتبار معرفتی آن تبیین گردد. یافته مهم این نوشته آن است که معرفت حضوری- شهودی، علاوه بر آن که تکیه گاه معرفت حصولی است، دفاع عقلانی متقن نسبت به اعتبار معرفت را نیز فراهم می آورد. مبنای این اعتبار آن است که دست یابی به حقیقت هدف اصلی معرفت است، و اگر در معرفت حضوری- شهودی احراز کنیم که خود حقیقت در اختیار ماست، دغدغه دیگری به لحاظ معرفت شناختی نخواهیم داشت. از نظر علامه طباطبایی، همان طور که شهود حسی یقینِ مطابق با واقع در نفس ما ایجاد می کند، معرفت حضوری- شهودی نیز حاوی چنین سیطره ای بر حقیقت است. در پایان این نوشته مصادیقی از نظریات مدعی نقض نسبت به اعتبار معرفت حضوری- شهودی مطرح شده و مورد تحلیل و تبیین قرار گرفته تا به طور عینی اعتبار معرفت شناختی دریافت های حضوری- شهودی تثبیت گردد.
بررسی اثربخشی آموزش فلسفه بر پرورش استدلال و خلاقیت دانش آموزان (مورد مطالعه: دختران مقطع متوسطه اول شهر ایلام)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش فلسفه بر پرورش مهارت های استدلال و خلاقیت دانش آموزان دختر متوسطه اول بود. روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل است. جامعهآماری کلیه دانش آموزان دختر متوسطه اول شهر ایلام در سال تحصیلی 1399-1400 می باشد (4850 نفر). نمونه پژوهش 40 نفر از این دانش آموزان است که طبق نرم افزار جی پاور به شیوه نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شده اند، ابتدا از دو منطقه آموزش و پرورش شهر ایلام یک منطقه و از بین مدارس متوسطه اول دخترانه یک مدرسه و سپس از بین دانش آموزان 40 نفر انتخاب و در دو گروه آزمایش (20 نفر) و کنترل (20 نفر) به صورت تصادفی قرار گرفتند. گروه آزمایش به مدت 9 جلسه یک ساعته، تحت آموزش فلسفه به وسیله داستان های فلیپ کم قرار گرفتند و گروه کنترل هیچ آموزشی را دریافت نکرد. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه خلاقیت عابدی (1363) و پرسشنامه استدلال تامسون (2005) استفاده شده است. جهت تحلیل داده ها، آزمون کواریانس چند متغیره و آزمون t به کار گرفته شده است. یافته های پژوهش نشان داد که آموزش فلسفه بر افزایش خلاقیت و استدلال دانش آموزان موثر بوده است. آموزش فلسفه موجب بالارفتن قدرت پردازش اطلاعات می شود و تمرکز دانش آموزان را بر ابعاد مختلف یک مسئله بالا می برد، در نتیجه می تواند خلاقیت و استدلال را در آنها بالا ببرد.
بررسی چگونگی مجال یادگیری دادن و تحلیل مراحل و ابعاد آن در الگوی تدریس هیدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
301 - 316
حوزههای تخصصی:
نوشتار حاضر به دنبال بررسی الگوی تدریسِ مارتین هیدگر، به عنوان یکی از مؤثرترین فیلسوفان اگزیستانسِ قرن بیستم است. هیدگر، فرآیند تدریس را منادی به «مجالِ یادگیری دادن» تعریف می کند و آموختنِ چگونگی این مجال دهی توسط آموزگار را امری ضروری و در عین حال دشوار می داند. از این روی در این نوشتار با تمرکز بر تعریف فوق، پس از بیانِ بایسته های امرِ تدریس و ایضاحِ مفهوم یادگیری در اندیشه هیدگر، به تحلیل و واکاوی چگونگی مجال دادن و بررسی ابعاد و مراحل آن با توجه به الگوی تدریس هیدگر خواهیم پرداخت. با مطالعه و بررسی آثار مختلف هیدگر به ویژه بررسی پدیداری الگوی تدریس وی در این نوشتار مشاهده خواهیم کرد که: اولاً، او در نظام فکری و تعلیمی خود تلاش نموده تا تعریف جدیدی از امر تدریس و یادگیری ارائه دهد که از سنت فکری زمانه او کاملاً جدا و بیگانه و در عین حال هماهنگ با اندیشه خودِ اوست. ثانیاً، او تدریس را دارای ابعاد و مراحلِ پدیداریِ مختلفی می داند که غفلت از آن ها موجب عقیم گشتن فرآیند تعلیم خواهد شد. از میان این ابعاد و مراحل مختلف، در این پژوهش مباحث ذیل مورد توجه قرار گرفته است: فرآیند تعاملی یادگیری، موضوع مورد اهتمام، مواجهه وجودی، ایجاد اشتیاق، گوش سپاری، خروج از قلمرو مأنوس، پرسشگری و جهش.
ناسازگاری در علم؛ استدلالی له امکانِ فلسفه ی علم فراسازگار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره دوم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۷)
269-282
حوزههای تخصصی:
برای فیلسوفانِ علمِ مهمی نظیر پوپر، همپل و تارسکی ویژگیِ سازگای شرط لازم تاسیس یک نظریه علمی است. آن ها معتقدند که یک نظریه ی علمیِ ناسازگار، غیر-اطلاع بخش، بی معنی یا ناکارآمد است. در این مقاله من در ابتدا نشان می دهم که ادعای این فیلسوفان نادرست است، سپس با پرداختن به برخی از ناسازگاری های موجود در نظریات مهمِ علمی (اعم از علوم تجربی و غیر-تجربی) راه را برای سخن گفتن از امکان فلسفه ی علمِ فراسازگار باز خواهم کرد.
استدلالی علیه تقریر ویلیامزی از درونی گرایی در دلایل عملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
برنارد ویلیامز در مقاله «دلایل درونی و بیرونی»، به سود درونی گرایی در دلایل برای عمل استدلال می کند. طبق تقریر او از درونی گرایی در دلایل، فاعل A دلیل دارد که عمل Φ را انجام دهد، اگر و تنها اگر A میلی به ψ داشته باشد که انجام Φ آن را برآورده کند و همچنین باور داشته باشد که با انجام Φ میل او به ψ برآورده می شود. به باور ویلیامز، اگر شخص A میل سابق به ψ نداشته باشد و از طریق تأمل درباره فکت های مرتبط به آن عمل هم نتواند میلی در خود به انجام دادن آن ایجاد کند، آنگاه معقول است که ادعا کنیم A دلیلی برای انجام دادن آن عمل ندارد. ویلیامز ادعا می کند که تمام دلایل عملی منحصر در دلایل درونی هستند. در این مقاله علیه نگاه ویلیامز استدلال خواهد شد. پس از توضیح عقلانیت توصیفی و هنجاری، و بررسی دیدگاه های رقیب درباره عقلانیت امیال و باورها، از طریق ایده سزاوار ملامت بودن، مسئولیت، و داشتن دلیل عملی نشان داده می شود که اعمالی وجود دارد که فاعل های اخلاقی برای انجام دادن آنها سزاوار ملامت هستند، و در نتیجه دست کم برای شماری از اعمالِ خود دلیل عملی نامبتنی بر میل دارند. ضدشهودی بودنِ عاقل شمردنِ فردِ اخلاق گریز و منفعت گریز در نظر اکثر مردم و وجود نهادهای اجتماعی مهارکننده اعمال او مدعای فوق را تأیید می کند.
تفسیر غزالی از علم النفس ارسطویی و نقد آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش در پی یافتن پاسخ این پرسش است که غزالی تا چه حد در ارائه تعریفی از نفس پیرو ارسطو بوده است و آیا تفسیر وی از علم النفس ارسطویی، تفسیری کلامی و الهیاتی است یا تفسیر محض فلسفی است و یا هر دو رویکرد را دربردارد. ارسطو ضمن ارائه دو گونه تعریف طبیعی و مابعدالطبیعی از نفس، در تعریف طبیعی نفس را مرتبط با بدن می داند و در تعریف مابعدالطبیعی، آن را مستقل از بدن و شناختش را در ارتباط با شناخت موجود زنده می داند؛ اما غزالی با رویکردی دینی و از منظر شریعت، شناخت حقیقت نفس را موضوعی مرتبط با حقیقت مرگ و خودشناسی در نظر می گیرد و بر لزوم شناخت نفس انسانی برای نیل به معرفت الهی تأکید می ورزد. وی نفس را آینه ای می داند که نظاره در آن، دیدار حق را به دست می دهد. غزالی در تعریف فلسفی خود از نفس مانند ارسطو بر کمال اول بودن نفس تصریح می کند و معتقد است نفس فقط با عقل ادراک می شود.
کارکرد ترتیب مؤلفه ها ی تحلیل حکم ذوقی در زیباشناسی کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال چهاردهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۳
157 - 172
حوزههای تخصصی:
کانت در بخش «تحلیل قوه حکم زیباشناختی»، در نقد قوه حکم ، به تحلیل عملکردهای منطقی حکم ذوقی می پردازد. در میان مؤلفه های چهارگانه حکم، مؤلفه کمّیت به اعتبار کلی آن نظر دارد. به طورکلی، کانت در بحث درباره حکم ذوقی ازحیث کمّیت، در صدد است اثبات کند حکم ذوقی از کلیتی بهره مند است که این کلیت، با ابتنای به اصل پیشینیِ آن، سبب اعتبارش نزد همگان می شود و دراین راستا، وی احکامی را با عنوان «تأملی» معرفی کرده و آنها را از احکام اندراجیِ مطرح در دو نقد پیشین متمایز می کند. کانت احکام تأملی را به مثابه احکام کلی تبیین می کند و مدعی است آنها نیز مانند احکام اندراجی دارای اصلی پیشینی هستند؛ اما او کلیت حکم تأملی را نه با ارجاع به خصوصیات تعیّنی ابژه، بلکه با ارجاع به قابلیت درمیان گذاشتن حالت ضمیرِ سوژه، تصدیق می کند. کانت به منظور تبیین کلیت چنین احکامی، تمهیدی متفاوت را نسبت به روش تبیین احکام اندراجی، در نظر می گیرد. وی در چهارچوب تبیین عملکردهای منطقی این احکام، تحلیل مؤلفه کیفیِ حکم را بر تحلیل مؤلفه کمّی آن مقدم داشته و تبیین بی علقه بودن حکم ذوقی را مبنایی برای امکان کلیت (اعتبار عمومی) آن قرار می دهد. پژوهش پیش رو در نظر دارد تا کارآمدی چنین تمهیدی را بررسی کند و اهمیتش را در تحلیل حکم زیباشناختی از منظری جدید کاوش کند.
نسبت شورمندی در فلسفه کی یرکگور و زندگی انسان در عصر ترابشریت و هوش مصنوعی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳۴
99 - 114
حوزههای تخصصی:
یکی از بزرگ ترین مسائل و چالش های وجودی بشر از زمان ظهور و پیشرفت فنّاوری «انسان بودن» است. منظور از «انسان بودن» (در این پژوهش) درمقابل ماشین ها، وجود (اگزیستانس) همراه با شورمندی است؛ شوری که به زعم «سورن کی یرکگور»، فیلسوف دانمارکی، مهم ترین محرک زندگی بشر است. این باور وجود دارد که با پیشرفت فنّاوری، نزدیک شدن انسان به ماشین ها و ورود انسان به عصر هوش مصنوعی و «ترابشریت» که «مکس تگمارک» آن را «حیات ۳» می نامد، نه تنها بقا، بلکه وجود (اگزیستانس) بشر نیز به خطر می افتد. حدود دو قرن پیش، کی یرکگور در یادداشت های روزانه اش و کتاب دو عصر: یک نقد ادبی به دورشدن انسان از شورمندی در عصر مدرن اشاره کرد. پژوهش حاضر به دنبال این است که با بررسی آرای کی یرکگور درباب عصر حاضر و شور انسان، نسبت میان شورمندی به عنوان محرک زندگی بشر و جایگاه انسان در رابطه با ماشین ها و زندگی در عصر ترابشریت و هوش مصنوعی را پیدا کند. در نتیجه نیز با استناد به نظریات کی یرکگور می توان دریافت بهترین راه فرار از انفعال برای انسان در عصر فنّاوری، انتخاب خود واقعی و اثبات وجود غیرجسمانی بشر در مراحل اخلاقی و دینی است؛ به شرط آنکه چنین ایده ای به فعل تبدیل شود.
تبیین سازگاری تشکیک خاصی و وحدت شخصی وجود براساس دیدگاه علامه طباطبایی (ره)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال ۱۴ زمستان ۱۴۰۱ شماره ۵۴
85 - 107
حوزههای تخصصی:
دیدگاه متداول در ارتباط تشکیک خاصی با وحدت شخصی وجود، تنافی آن دوست؛ به نحوی که اگر کسی قائل به وحدت شخصی وجود شد باید از تشکیک خاصی عبور کرده و به جای تشکیک در وجود قائل به تشکیک در ظهورات وجود گردد. علامه در «مصاحبات»، دیدگاه متفاوتی بیان کرده و معتقد شده اند که این دو با یکدیگر تنافی ندارند. مقاله حاضر با هدف تبیین چگونگی این سازگاری براساس مبانی فلسفی علامه طباطبایی1، به روش توصیفی و تحلیلی به این مطلب پرداخته است و در نهایت روشن شده که براساس دیدگاه علامه، هر علتی نسبت به معلول خود دارای تمایز احاطی و در نتیجه دارای اطلاق مقسمی است. علاوه بر آن، علامه معتقد است که معلول گرچه وجود نیست، اما موجود است. این مبانی به تبیین وحدت شخصی وجود به خاطر اطلاق مقسمی آن و تبیین تشکیک در وجود به دلیل موجودیت معالیل منتهی گردید.
بررسی رویکرد تربیت ذهن بر مبنای دیدگاه حکمت متعالیه با تاکید بر تقویت قوه خیال درآموزش کودکان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
33 - 51
حوزههای تخصصی:
نقش تربیت ذهن و تاثیر آن بر رشد عقلانی کودکان موضوعی است که اخیرا مورد توجه جدی صاحب نظران عرصه تعلیم و تربیت قرار گرفته است. سابقه طرح این مساله را می توان در آثار قدما بویژه صدرالمتالهین جستجو کرد. تبیین تفاوت دیدگاه صدوری ملاصدرا با سایرین در زمینه نقش آفرینی قوه خیال و ترجیح علم حضوری نسبت به علم حصولی در حکمت متعالیه، زمینه ساز مباحثی است که می تواند الگوی بدیعی از تربیت ذهن را به روی صاحب نظران بگشاید. این مقاله ضمن بیان موضوع شناخت و نحوه حصول علم اختلاف نظر بین حکمای مشاء را با صدرالمتالهین شیرازی در تربیت ذهن بررسی می کند. بر خلاف سایر اندیشمندان که منشاء علم را صورت های ذهنی حلول کننده در نفس قلمداد می کنند که به شکل حصولی قابل ادراک است، ملاصدرا آن را حاصل ابداع و خلق در نفس دانسته که به شکل حضوری و با مشارکت فعال قوه خیال ایجاد می شود. بر این اساس به نظر می رسد در فرایند آموزش و پرورش، تربیت قوای ذهن به تنهایی برای رشد فراگیران کفایت نمی کند؛ لذا ضرورت دارد تا در برنامه های آموزش فلسفه به کودکان راه های تقویت قوه خیال نیز به عنوان یک عنصر کلیدی و تاثیرگذار، محور فعالیت برنامه ریزان آموزشی کشور قرار گیرد.
علت های چهارگانه اثر هنری با تأکید بر حکمت صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال نوزدهم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴ (پیاپی ۷۶)
115-130
حوزههای تخصصی:
هرچند تمدن اسلامی از دیرباز شاهد تبلور آثار هنری بوده، اما در این تمدن فاقد حکمت (فلسفه) هنر دینی هستیم. با این حال می توان براساس حکمت اسلامی درباره هنر اسلامی نظریه پردازی کرد. آموزه علت های چهارگانه یکی از آموزه های مهم در حکمت اسلامی است که می توان از این آموزه در هنر اسلامی بهره برد. علت فاعلی و علت غایی هنر اسلامی در نهایت به حق تعالی می رسد. علت صوری آثار هنری نیز هرچند در وهله نخست به عالم مثال می رسد، اما نهایتا این علت نیز به عالم عقل و بالاتر از آن به صقع ربوبی منتهی می شود. علت مادی آثار هنری نیز به آثار مصنوع و طبیعت می رسد.
خوانش شلینگ از مسئله همه خداانگاری بر مبنای اصل «این همانی»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
193 - 211
حوزههای تخصصی:
پژوهش های فلسفی در باب ذاتِ آزادی انسان [1] (1809)، که به رساله آزادی [2] نامبردار است، تلاش شلینگ برای بنیان گذاریِ نظام آزادی است. دغدغه اصلی شلینگ در این رساله رفع تقابلِ آزادی و ضرورت است، تقابلی که به نظر او مدار و محور فلسفه است. اصلی که در جستجوی بنیادی برای شکل گیریِ نظام و راه حلی برای سازگاری نظام و آزادی به آن تمسک می جوید «این همانی» به معنای صحیح آن است که در همه خداانگاری به مثابه تنها نظام ممکنِ عقل ممکن می گردد. او با طرح و رد تعابیر ممکن و البته جبرگرایانه از همه خداانگاری به ویژه در نظام اسپینوزا و لایب نیتس، نه تنها به تصحیح آنها می پردازد، بلکه نشان می دهد که منجرشدنِ نظام همه خداانگاری به جبرگرایی نتیجه فهم نادرستِ هستی شناختی و سوءفهم های حاصل از آن است. به دیگر سخن، زمینه نادرستی که ریشه چنین سوءفهم هایی شده، سوءتفسیر در معنای واقعیِ «است» و نقش رابط در گزاره است. در این پژوهش نشان داده می شود که بنابر نظر شلینگ چگونه سوءتفسیر از این اصل، امکان ناسازگاری نظام و آزادی را در تعریف های مختلف از همه خداانگاری فراهم می آورد و تفسیر شلینگ از ضرورت توجه به «است» چگونه راه به پرسش هستی شناختی از معنا و حقیقتِ هستی در اندیشه ایدئالیسم آلمانی می بَرَد. خوانش انتقادیِ تلاش شلینگ برای رفع سوءتفسیرهای ممکن از این همانی، با اولویت مسائل هستی شناختی در موضوعات الهیاتی همچون همه خداانگاری و تبیین اصل اساسیِ واحدی برای برپایی یک نظام به مثابه ساختار نظام مندِ هستی معنا می یابد.
تحلیلی بر رساله «خواص الحروف» ابن مسره آندلسی، موسس مکتب «المریه»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
محمد بن عبد الله بن مسره بن نجیح القرطبی(۲۶۹-۳۱۹ه.ق) از اولین فیلسوفان مسلمان شناخته شده در حوزه آندلس است که توانست در غرب جهان اسلام شاکله مکتب فلسفی عرفانی " المریه" را در آنجا پایه گذاری نماید. کشف اخیر دو رساله به دست آمده از وی در کتابخانه چستر بیتی[1] دوبلین توسط محمد کمال ابراهیم جعفر، نشان دهنده نمونه های آغازین تفکر نظری منحصر به فردی در آندلس است. وی متقدم بر ابن عربی با غور در معانی نمادین حروف مقطعه قرآنی به مثابه رموزی ناظر بر عالم هستی، پیشگام در بیان سنت رمزی مبتنی بر ارتباطی تکوینی میان کتابت و سخن وحی با تمامی مخلوقات در عالم است. حروف عربی در نظر وی مشابه سهل التستری ، اصول الاشیاء هستند.این حروف صادر شده از وحی صرفا عناصری قراردادی در زبان معمولی نیستند بلکه سرچشمه گوهری اصیل می باشند که عالم هستی، از آنان زاده می گردد بدین ترتیب سخن وحی از یک سو ماده اولیه و از دیگر سوی جوهری ملکوتی است در نتیجه همه موجودات در بعد کیهانی، کتاب حق هستند. این خامه بنای آن دارد که با تبیینی روان از مفاد رساله خواص الحروف (رساله ای در باب نقش و جایگاه عرفانی "حروف" در حقیقت وجود و هستی) که طولانی تر از دیگر رساله (الاعتبار) وی است و مبین سنت پیچیده و رمز آلودی از اندیشه های اعتزال، تصوف، نوافلاطونی، باطنی گرایی بخصوص برخی ویژگی های تعالیم اسماعیلی-شیعی (در حاق اندیشه های وی) می باشد، سهمی در بازخوانی این سنت رمزی را به خود اختصاص دهد. [1] Chesterbeaty شماره ی مقاله: ۲۰
بررسی انتقادی نظریه صدرالمتألهین در باب نحوه وجود مجموع با تأکید بر نظام مفاهیم در فلسفه وی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مجموع به عنوان مفهومی منتزع از آحاد، از عناصر اساسی برخی مسائل فلسفی است که کیفیت التفات به آن و اعتقاد به نحوه وجودش، در گرو مسائل مهمی ازجمله چگونگی رویکرد به نظام مفاهیم، تفکیک و ویژگی های آن است. در نوشتار حاضر از مجرای تبیین نظام مفاهیم نزد صدرالمتألهین، یعنی تفطن به مختصات معقولات ثانی فلسفی، دیدگاه اساسی وی در باب نحوه وجود مجموع ارائه می گردد و نظریه کل نگری در حکمت متعالیه با محوریت نظام مفاهیم امکان سنجی می شود. نظریه صدرا در باب نحوه وجود مجموع، از اشکالاتش بر براهین اثبات واجب و وجود اعداد نزد ابن سینا و سهروردی، قابل استنباط است. به اعتقاد صدرالمتألهین مجموع، فاقد وجود حقیقی است و درواقع چیزی جز آحاد موجود نیست؛ اما به نظر می رسد این دیدگاه با مداقه ای در محکمات فلسفی صدرا و جایگاه نظام معقولات ثانی فلسفی نزد وی، با تناقضی آشکار روبه روست. به اعتقاد نگارندگان پژوهش حاضر می تواند به عنوان نخستین گام، ابواب غایت انگارانه این نظریه را در فلسفه صدرا (به ویژه اخلاق فردی و اجتماعی آن) فتح کند.
بررسی تحلیلی- انتقادی خود صوری در فلسفه ذهن جان سرل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سرل تحت تأثیر هیوم منکر جوهر غیرجسمانی نفس است، اما با فاصله گیری از او، نظریه «خود صوری» را مطرح کرده است. این نوشتار نظریه سرل را توصیف کرده، سپس با بررسی تحلیلی عقلی ناتمامی آن را نشان می دهد. هیوم هر ادراکی را متمایز از سایر ادراک ها می دانست. به اعتقاد سرل، در این صورت، نمی توان میان یک آگاهی دارای ده تجربه با ده آگاهی متفاوت که هر یک تجربه ای برای خود دارد، تمایز نهاد، در حالی که ما دارای یک میدان وحدت یافته از آگاهی هستیم که مدام رو به گسترش است. در مفهوم نوهیومی او، نفس یک مغز جسمانی دارای رابطه علّی با جهان است که حامل قلمروهای آگاه وحدت یافته است. او در مرحله دوم، با طرح وجود سه شکاف میان مقدمات روان شناختی و کنش ارادی بر ضرورت طرح ایده ای غیرهیومی از نفس استدلال می کند. عوامل روان شناختی متقدم بر کنش موجب ضرورت تحقق آن نمی شوند، در نتیجه، تنها با یک نفس غیرهیومی فروکاست ناپذیر می توان این شکاف ها را پر کرد و تحلیلی درست از کنش ارادی به دست داد. البته این نفس غیرهیومی تنها یک نفس صوری است. همچنان که در ادراک بصری، منظر شرطی مطلقاً صوری برای فهم پذیر کردن تجربه ها است و هیچ ویژگی جوهری/ واقعی دیگری ندارد، خود سرلی نیز مفهومی است مطلقاً صوری، اما پیچیده تر. این پژوهش روشن می کند که خود صوری سرل برآمده از طبیعی باوری وی و تلاش برای تحلیل پدیده های ذهنی بر اساس امور فیزیکی است، اما به رغم تلاش وی، این نگرش نمی تواند اتصال تجارب نفسانی و نیز شکاف های سه گانه در ساختار کنش ارادی را پر کند.
پرسش از امکان مدرنیسم اسلامی ایرانی در گذار به سوی پیشرفت اسلامی ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و هفتم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱۰۳
119 - 148
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر تحقیقی در باب امکان طرح نظری و تحقق عینی مدرنیسم اسلامی ایرانی و چیستی رهیافت صحیح طرح تجدد و نوگرایی اسلامی ایرانی است؛ از این رو پس از واکاوی معنایی ابعاد معرفتی و تکنولوژیک مدرنیسم، بنیادهای فلسفی مدرنیسم را با توجه به وقایع تاریخی و روند تکوّن مدرنیته تشریح نموده است تا ابعاد هویتی مدرنیسم را آشکار ساخته، به مثابه مبنای تحلیل در قِبال پرسش مطرح شده، به کارگیرد. در ادامه با اتخاذ روش زمینه کاوی تاریخی- اجتماعی، روند تاریخی شکل گیری جریان های فکری در ایران در مواجهه با مدرنیسم، به خصوص آرا و جریان های پس از انقلاب اسلامی را بررسی نموده است تا فضای کلی گرایش های نظری و عملی ای که به تاروپود اندیشه ورزیِ دوران معاصر شکل داده است، در قالب مدل ارائه شده ترسیم شود. سپس بر مبنای تحلیل ناشی از انباشت آرا و نقادی ها به ارزیابی گرایش های موجود پرداخته و درنهایت به این جمع بندی رسیده است که طرح مدرنیسم اسلامی ایرانی، طرحی خودمتناقض بوده و به منظور نیل به پیشرفت و توسعه تعالی بخش، همراه با حفظ استقلال و هویت اسلامی ایرانی لازم است، پس از نقادی جریان های مختلف تجددخواهی و منتقدان آن، رهیافتی مبنا قرار گیرد که بر اساس مبادی، مبانی و روش معرفت اسلامی و با توجه به میراث تاریخی، فرهنگی و اجتماعی ایران اسلامی تقوّم یافته است.
هستی شناسی عرفانی در المواقف و المخاطبات ابوعبدالله نفّری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«هستی شناسی»، یکی از موضوعات و مسائل مهم در حوزه فلسفه و عرفان است که عارفان در این زمینه، نگاه ویژه و تفسیر خاص داشته اند. ابو عبدالله نفّری، به عنوان یکی از همین عارفان، گزارش تجارب عرفانی خود را در دو کتاب « المواقف » و « المخاطبات » در بندهای متعدّد و با زبانی بسیار پیچیده، ارائه کرده است و می توان نگرش هستی شناسانه او را از آن مطالب، استنباط نمود. پرسش این مقاله، به طور مشخص این است که «هستی شناسی» در اندیشه عرفانی نفّری چه ویژگی هایی دارد؟ نگارندگان در این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی، محتوای «هستی شناسانه» اندیشه عرفانی وی را استخراج و تدوین کرده و به این نتیجه رسیده اند که نفّری بر محور تقسیم بندی هستی و نام گذاری آن به «ماسوا» و «حرف» و نماد بودن هستی های این جهانی، مطالب خود را بیان کرده و همچنین سلسله مراتبی برای هستی قائل شده است که عبارت است از «نازل»، «میانی» و «عالی» و اوصافی را برای هر مرتبه بیان کرده است. این مراتب، دارای نسبت تشکیکی با یکدیگر هستند و دیدگاه نفّری در مورد هستی را می توان در نگرش تشکیک خاص الخاصی جانمایی کرد. او به دوگانه انگاری هستی از دو وجه «خلقی» و «حقّی» قائل است و به جنبه پدیداری و آینگی هستی برای حق تعالی، در مراتب «میانی» و «عالی» معتقد است و نیز مسئله حجاب ها را در سلوک برای عارف در مراتب هستی، مطرح کرده است. تکلّم نیز یکی دیگر از احکام هستی در اندیشه او است.
جایگاه نظر کانت در میان نظریه های ناظر بر روابط دین و اخلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
562 - 582
حوزههای تخصصی:
چنانکه می دانیم، کانت یکی از مهمترین نظریه ها را درباره نسبت میان دین و اخلاق ارائه کرده است. توضیح و تحلیل موضع کانت در خصوص نسبت میان اخلاق و دین و تعیین جایگاه آن با معرفی مهمترین آراء مطرح در این خصوص آغاز می شود تا از این رهگذر موقف و موضع کانت کشف و تعیین گردد. تعیین و تشخیص موضع کانت به سبب تمایزی که میان دین وحیانی و تاریخی و دین طبق تلقّی و تفسیر خود می گذارد، در بدو نظر دشوار می نماید. نهایتاً معلوم می شود که رابطه اخلاق کانتی با دین وحیانی رابطه ای غیر تاریخی است؛ دوگانگی میانشان حاکم است و منشأ واحدی ندارند؛ ولی با تفسیر عقلانیِ دین وحیانی سازگاری میان آن ها امکان پذیر است. ولی اگر اخلاق کانتی با دین عقل عملی سنجیده شود، رابطه آن دو غیر تاریخی بوده و میان آن ها دوگانگی برقرار است؛ از حیث منشأ مستقل از هم بوده و دین عقل عملی وابسته به اخلاق خواهد بود. در اثر منتشره پس از مرگ خدا همان عقل عملی است و کمال اخلاقی و سعادت حقیقی که ظهور کامل عقل عملی در عالم پدیدار است در جامعه مشترک المنافع اخلاقی تحقق می یابد.
آئورا و تکینگی دیفرانسیلی (به سوی یک زیبایی شناسی ماتریالیستی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
235 - 250
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر کوشیده است مفهوم بنیامینی آئورا را در نظریه دیفرانسیل لایبنیتس و برداشت ویژه دلوز از تکینگی، ریشه یابی نموده و بر اساس آن توضیح دهد. دلوز بواسطه اثرپذیری خود از لایبنیتس، برداشتی ویژه از تکینگی ریاضیاتی ارائه می دهد که می توان آن را دقیقا معادل اکسترمم در حساب عمومی منحنی ها دانست. با متقاطع نمودن مفهوم آئورا با نظریه دیفرانسیل، سپس کشف هم ارزی های مفهومی، شناسایی نودها (گره گاه های تقاطع) و تولید یک بلوک تلاقی، نشان داده شد که می توان آئورا را به مثابه یک تکینگی در منحنی های مکان- زمان زیباشناختی شناسایی نموده و توضیح داد. سپس بر اساس این روش تجربی، تلاش گردید طرح اولیه و پیشنهادی یک زیبایی شناسی ماتریالیستی، به عنوان دستاورد جنبی پژوهش، صورت بندی شود. بر اساس این طرح، ایده اصلی زیبایی شناسی ماتریالیستی پیشنهادی، متقاطع نمودن نظام زیبایی شناختی با نظام های علمی برای تولید بلوک ها و مناطق تلاقی ست، به نحوی که بتوان مفاهیم زیباشناختی مستقر در این بلوک های تلاقی را به صورت توابع علمی- مادّی بازسازی نمود. برای تفهیم این موضوع، از نظریه مجموعه ها در ریاضیات کمک گرفته شد.