فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۰۸۱ تا ۳٬۱۰۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۷
207 - 232
حوزههای تخصصی:
بحث از حقیقتِ مطلق که در واقع بحث از ذاتِ متعال است از مهم ترین مباحث ادیان و مکاتب عرفانی در طول تاریخ بوده است. ذاتِ حق، غیب الغیوب و فاقد هرگونه تجلی و ظهور، حتی تجلی غیبی است و حقیقتی مبرا از نام و نشان است. مبحث حقیقت مطلق در اندیشه ناگارجونه و ابن عربی ریشه در متون دینی و مقدس دارد. در متون مقدس هر دو اندیشمند، حق در مقامِ ذات، حقیقتی ورای جهان پدیداری و متمایز با خلق است و در تعالی و تقدس خود هیچ گونه ارتباط و نسبتی با هستی ندارد. به همین دلیل معرفت و شناخت و ایجاد هر نوع ارتباطی با او غیر ممکن است. حق در مرتبه ذات، خاصیت بیان ناپذیری دارد و مهم ترین شیوه در توصیف آن سکوت است. از این روی، در این پژوهش کوشیده ایم به بررسی مفهوم حقیقت مطلق در اندیشه ناگارجونه و ابن عربی بپردازیم.
خلاقیت به مثابه فهم اصیل و دلالت های آن برای تعلیم و تربیت بحثی در هرمنوتیک فلسفی گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم بهار ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۶۱)
150 - 179
حوزههای تخصصی:
پرورش خلاقیت یکی از عالی ترین اهداف نظام های آموزشی است. اما ماهیت و چگونگی خلاقیت امری پیچیده و مبهم است. هدف این پژوهش آن بوده که تا حدودی این ابهام را برطرف کند. گادامر یکی از مهم ترین فیلسوفان هرمنوتیک فلسفی است که فهم و شرایط امکان آن را مورد تأمل قرار داده است. در این پژوهش در چارچوب نظریه هرمنوتیک فلسفی گادامر یک تبیین جدید از خلاقیت ارائه شده است. بر اساس این تبیین خلاقیت نوع خاصی از فهم دانسته شده، فهمی که در چارچوب نظریه گادامر معنا می یابد؛ لذا با به کارگیری روش تحلیلی-استنباطی، ضمن تبیین دیدگاه گادامر درباره فهم، خلاقیت به عنوان اصیل ترین نوع فهم و به عنوان مصداقی از حکمت عملی مورد نظر گادامر، معرفی شده است. بر حسب این تبیین از خلاقیت، اصول راهنمای عمل مربیان برای پرورش خلاقیت عبارتند از: اصل پرورش پذیربودن خلاقیت، اصل آموزش ناپذیر بودن خلاقیت، اصل اختصاصی بودن خلاقیت و اصل سنجش نا پذیربودن خلاقیت. دلالت های دیگر تربیتی که ناظر به هدف آموزش و پرورش، شکل نظام آموزشی، روش تدریس، برنامه درسی، یادگیری، ارزشیابی، انگیزش و روش تحقیق بود نیز استخراج گردید.
ایده تنوع مدرنیته ها در برابر الگوی مدرنیته تک صدا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۶۳)
165 - 188
حوزههای تخصصی:
هدف این مقاله، طرح و توسعه این مطلب است که مدرنیته وجود ندارد، بلکه مدرنیته ها وجود دارند و چون چنین است صورت بندی نظریه جدیدی در مورد مدرنیته، فراتر از چهارچوب های نظری مدافع اصلی پروژه مدرنیته یعنی یورگن هابرماس ضرورت دارد. چنین رویکردی که ذیل عنوان «تنوع مدرنیته ها» پیش می رود، ضمن توجه جدی به ادبیات انتقادی غیر غربی در مورد پروژه ناتمام مدرنیته هابرماس ،تلاش می کند تا چهار ویژگی اصلی تنوع مدرنیته ها که خود حاصل تنوع فرهنگ ها است را به کمک ادبیات انتقادی غیر غربی مورد بحث قرار دهد. نخست این که، تنوع مدرنیته ها به مثابه آلترناتیوی در مقابل مدرنیته منفرد، نظرگاه های همه شمول تاریخ را عمدتاً با ارجاع به تنوع تاریخ ها به چالش می کشد. دوم این که، تنوع و تعدد کارگزاران یا فاعلان مدرن سازی به مثابه امری در توسعه مدرنیته های مختلف مورد توجه جدی قرار می گیرد. سوم این که، مدرنیته می تواند با دیدگاه ها و بصیرت های متفاوتی ظهور کند، تفاوت هایی که خود نتیجه تفاوت های فرهنگی و تفاوت در عاملان و کارگزاران تغییر است. چهارم این که، دیدگاه «تنوع مدرنیته ها»، بی هیچ تردیدی پیوند بین مدرنیته و تمدن را مورد توجه قرار می دهد و یک عامل مهم در تعریف و تشخیص عاملان مدرنیزاسیون را میراث تمدنی ای می داند که پروژه ها بر مبنای آن ساخته شوند و سامان می گیرند، و چون چنین است مطالعه تنوع مدرنیته ها، همزمان یک مطالعه تمدنی نیز هست.
برآمدن دازاین از فاکتیستیه (فعلیت) در آغاز راه فکری هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۶۴)
93 - 117
حوزههای تخصصی:
مقاله پیش رو بر آن است که مفهوم هایدگری فاکتیسته (فعلیت) صورت اولیه دازاین است. در وهله اول برای فعلیت، که در حدود اندیشه هایدگر به فعلیت ترجمه اش می کند، سه رکن معنایی بازمی شناسد: 1. واقعیت، عینیت و انضمامیت. 2. خودیت انسانی و شخصیت فرد گونه. 3. تاریخی بودن، که از خودیت متوسط الاحوالانه انسان وروزمرّگی او برمی آید. سپس برای منظور خود بر دو متن هایدگر تکیه می کند: نوشته موسوم به گزارش به ناتوپ (اول پاییز 1922) و درسگفتار هستی شناسی (تأویل به فعلیت) (تابستان 1923). این مقاله بر اساس این دو متن بر این همانی فعلیت و دازاین استدلال می کند که: هایدگر برای فعلیت همان شئونی را قائل می شود که بعدا برای دازاین برمی شمارد؛ همانند ترس، روزمرگی، مرگ، همّ وغم (اهتمام)، در-عالم-بودن، ارتباط زبانی با عالم، زمانمندی و اصلاً خود شأن تکوینی (اگزیستنس). هدف اصلی مقاله آن است که با اعمال روشی خاص از مطالعات متداول هایدگر که به طور افراطی بر وجود و زمان اتکا می کند، فاصله بگیرد.
تحلیلی بر نقش معرفت شناسی در تولید علم دینی از منظر علامه طباطبائی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مبانی مهم فلسفی در تولید علم دینی، مبانی معرفت شناختی است. پرسش های اصلی در معرفت شناسی عبارت اند از: چیستی و امکان؛ ابزار و منابع؛ قلمرو و انواع؛ ارزش و اعتبار شناخت. این پژوهش، با رویکرد تحلیلی و بررسی اسنادی، به واکاوی نقش مبانی فلسفی در تولید علم دینی، با تأکید بر مبانی معرفت شناسی از منظر علامه طباطبائی می پردازد. یافته های پژوهش از سویی حاکی از این است که از منظر علامه، مراد از شناخت، مطلق علم و آگاهی است؛ امکان شناخت و تحقق معرفت، بدیهی و بی نیاز از استدلال است؛ ابزار شناخت متناسب با قلمرو و انواع شناخت، حواس پنج گانه، عقل، قلب، وحی و نقل است. در قلمرو شناخت، امور نامحسوس و غیرمادی نیز در قلمرو شناخت قرار دارند. بالاترین ارزش شناخت، مربوط به شناخت یقینی است. از سوی دیگر، امکان تولید علم و معرفت یقینی به طور عام و تولید معرفت دینی به طورخاص، ممکن است. راه دستیابی به معرفت دینی برای انسان مسدود نیست؛ چراکه همه ابزارهای متعارف معرفت بشری برای تولید علم کارایی دارند و در تولید علم، می توان به تناسب موضوع از هر روشی، و یا به صورت تلفیق از همه روش ها کمک گرفت.
ماهیت انسان و نقش آن در علوم انسانی؛ بررسى تطبیقى دیدگاه آیت الله مصباح و آبراهام مزلو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در حوزه انسان شناسی، دو رویکرد عمده «انسان شناسی فلسفی» و «انسان شناسی تجربی» دنبال می شود. این پژوهش به دنبال آن است که آرای دو انسان شناس معاصر را به نمایندگی از این دو رویکرد درباره ذاتیات انسانی مقایسه کرده، آثار اشتراکات و اختلافات مبنایی آنها را در علوم انسانی بررسی کند. ازاین رو از میان فیلسوفان مسلمان آرای آیت الله محمدتقی مصباح متکی بر منابع اسلامی و حکمت متعالیه، و از میان روان شناسان انسان گرا آرای آبراهام هارولد مزلو متکی بر فلسفه رمانتیک، فلسفه اگزیستانسیالیسم و دیدگاه تجربه گرایی را مدنظر قرار داده است. این پژوهش در نتیجه گیری، متوجه اشتراکات محدود و ظاهری و اختلافات بسیار و ریشه ای این دو متفکر درباره این مسائل اساسی شده است؛ به گونه ای که اختلافات یادشده موجب شده تا ایشان در مقام توصیف پدیده های انسانی، تبیین روابط میان آنها، تعیین موضوعات و مسائل تحقیق، و انتخاب ابزار و منابع شناخت، به گونه متفاوت بیندیشند، و در مقام دستور و تعیین هنجارهای رفتاری نیز در ارزش گذاری، سیاست گذاری، و توصیه نسبت به رفتارها و مسائل انسانی، داوری هایی متعارض داشته باشند.
تبیین علل عدم موفقیت خوانش انتقادی دامت از فلسفه ویتگنشتاین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دامت در فلسفه خود متاثر از دو فیلسوف تحلیلی بزرگ است؛ او در روش از فرگه تبعیت می کند و قصد دارد منطق و نظریه معناداری را بنیانی برای متافیزیک قرار دهد، و در نظریه پردازی درباره معنا متاثر از ویتگنشتاین است و معنای واژگان را معادل با کاربرد آنها می داند. بر خلاف همه تاثیری که ویتگنشتاین بر دامت دارد، سایه شکاکیت قوی که در آراء ویتگنشتاین دوم وجود دارد و کریپکی به بهترین شکل به آن پرداخته است برای دامت خوش آیند نیست، زیرا گمان می کند در صورت درست بودن شکاکیت و قراردادگرایی افراطی ویتگنشتاین، محاورات و ارتباطات انسانی همیشه در لبه پرتگاه و در آستانه سقوط قرار دارد. او برای گریز از این امر، ایده دانش ضمنی برای دانش زبانی را به عنوان بنیادی محکم در نظریه خود قرار می دهد. در این مقاله نشان داده ایم که ایده دانش ضمنی سبب فاصله گرفتن نظریه معناداری دامت از آموزه های ویتگنشتاین و شکست پروژه او می شود. اگر نتوان نشان داد که زبان چگونه کار می کند، هرگز نمی-توان نظریه معناداری را بنیانی برای متافیزیک قرار داد.
بازنماییِ فرایندهای شناختی در قصه «خاله سوسکه»: بر پایه تحلیل گفتمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«تحلیل گفتمان» شیوه ای برای بررسی شکل گیری معنا در واحدهای زبانیِ بزرگتر از «جم له» است که علاوه بر زبان، سازه های فرازبانی را نیز ملحوظ می دارد. خلاف تحلیل گفتمان های زبان محور، شیوه تحلیل این پژوهش بر روان شناسی شناختی، به عنوان وجه فرازبانیِ گفتمان، تمرکز دارد. در قصه «خاله سوسکه» درونمایه «ازدواج» هر یک از شخصیت ها را دچار چالش های شناختاریِ قضاوت، تصمیم گیری، و حل مسئله می کند، از همین رو رویکردی بر پایه روان شناسی شناختی برای تحلیل قصه مذکور اختیار شده است. پژوهش حاضر بر آن است که در موقعیت های اجتماعیِ داخل قصه، رابطه پنهانِ گفته ها و کنش های شخصیت ها را با فرایندهای شناختی شان (نه با فرایندهای شناختیِ خواننده) آشکار سازد. در همین راستا، با روش تحلیلی توصیفی به این پرسش پاسخ می دهد که: گفتمان های دوجانبه ای که بین شخصیت های مختلف قصه شکل می گیرد چگونه توسط فرایندهای شناختیِ آن شخصیت ها هدایت می شوند؟ کودک به خاطر همذات پنداری با قصه، چگونگی به کارگیری شناختارهای مورد استفاده شخصیت ها را ناآگاهانه در شبکه شناختیِ خود نهادینه می کند، ازهمین رو، بازنمایی فرایندهای شناختیِ شخصیت های قصه با بازنمایی فرایندهای شناختیِ خواننده قصه همبسته است. در همین راستا، پژوهش حاضر نشان می دهد: بازنماییِ تکالیفی که مانند قصه خاله سوسکه با نتایج تفسیری همراه اند، ژرف پردازی و گسترش فرآیندهای شناختی کودک را تقویت می کنند.
رهیافتی تاریخی در واکاوی مفهوم بداء در متون شیعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بداء از کاربردی ترین آموزه های معرفتی در علوم مختلف است. از این رو دستیابی به تعریف جامع از آموزه بداء ضرورتی اجتناب ناپذیر است؛ چرا که بررسی آثار اندیشمندان این حوزه، حکایت از ارائه تعریف های متفاوتی از این آموزه شیعی تا به امروز دارد که حتی برخی، آن را خوانش دیگری از آموزه نسخ قلمداد کرده اند. جهت نیل به تعریف درست از این آموزه، پژوهش پیش رو بر آن است که از مسیر معنای لغوی و بیان عامل جدایی معنای اصطلاحی از معنای لغوی بداء، با روش توصیفی_ تحلیلی به حضور و تطوّر تاریخی این آموزه در تألیفات شیعه پرداخته و با تکیه بر رویکرد جدید در تعریف این آموزه در دو سده اخیر، مؤلفه هایی که از میان تعریف ها بیشتر مورد تکرار قرار گرفته است را استخراج کرده و تعریف جامعی از بداء ارائه دهد و در نهایت با پیراستن قیدهایی از تعریف پیشینیان، به تکمیل تعریف بداء بپردازد. تعریف جامع بداء در دو محور (مقام ثبوت و مقام اثبات ) که محور دوم آن از دو سطح (بداء در سطح شخصی و بداء در سطح عمومی) می باشد، در این پژوهش ارائه می گردد. جدا نمودن بین عنوان بداء با سایر معانی معرفتی هم عرض آن (نسخ، قضا و قدر) و همچنین افزودن قید "مخالفت واقعه با اخبار مخبر صادق" و تأکید بر قید "ظهر منه" از دقت هایی است که موجب برطرف شدن نقایص تعریف پیشنیان از این آموزه شده است.
میان رشتگی در غرب شناسی؛ ماهیت و گونه ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
غرب شناسی دانشی است که به شناخت داشته های مغرب زمین می پردازد. در این دانش، «غرب» به مثابه «دیگری» سوژه شناسایی قرار می گیرد تا پس از این شناخت بتوان بهتر از گذشته تعاملات و ارتباطات را تنظیم نمود. شناختِ دیگری، با توجه به ذووجوه بودنِ انسان و هستی، نیازمند اتخاذ رویکردی میان رشته ای/فرارشته ای است. بدون «تلفیق» و صرفا کنار هم قرار دادن دانش های گوناگون، آنهم به شکلی مکانیکی، رویکرد میان رشته ای/فرارشته ای تحقق نخواهد یافت. با وجود ماهیتِ میان رشته ای غرب شناسی تحقیقاتی که تاکنون صورت پذیرفته است لزوماً اینگونه نبوده اند و بنابر نوع پژوهش، برچسب هایی چون: نا/ چند/ فرا/ زیر رشته ای به آنها اطلاق می شود. گونه های میان رشته ای پیرامون «غرب شناسی» را در دو قالب اساسی می توان دسته بندی کرد: میان رشتگی انتقادی/ نظری. انتقادی، اولین گونه از میان رشتگی است که مرتبط با «غرب شناسی» شکل گرفته است. این مطالعات «متن محور» بوده و نگاه و رویکرد تاریخی بر آنها غلبه دارد. سوگیری قابل توجّهی در این گونه مشاهده می شود. میان رشتگی نظری اخیرترین گونه محسوب می شود که به بررسی دنیای واقعی و جوامع زنده کنونی می پردازد. مطالعات نمونه محور و مبتنی بر مفهوم سازی دیالکتیک و هم چنین گردهمایی ها با رویکرد میان رشته ای مهمترین دسته از این مطالعات محسوب می شوند. این نوع را به عنوان متکامل ترین دسته از از پژوهش های میان رشته ای پیرامون غرب شناسی می توان به حساب آورد.
تحلیل خودفهمی در دیدگاه هستی شناسانه هیدگر و رویکرد معنا شناسانه ریکور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فهم خویشتن در حوزه های مختلف تفکر همواره بسیار مهم و از جهات گوناگون مورد بحث بوده است. برخی از اندیشمندان، فهم ما از خود را شهودی و یا بی واسطه می دانند و برخی نحوه ی فهم ما از خود را امری تأملی و تفسیری تلقی می کنند. در تاریخ تفکر فلسفه ی غرب، به ویژه در حوزه ی هرمنوتیک و پدیدارشناسی، می توان هیدگر و ریکور را به تعبیری نماینده ی این دو رویکرد متفاوت دانست. از این منظر، دیدگاه هیدگر را هستی شناسانه و رویکرد ریکور را معناشناسانه نامیدیم. در این نوشتار تلاش خواهد شد ضمن تبیین دیدگاه هستی شناسانه ی هیدگر و رویکرد معناشناسانه ی ریکور در مسأله ی خودفهمی، امکان برقراری پیوند میان این دو دیدگاه متفاوت مورد بررسی قرار گیرد. برای آشکار کردن امکان این پیوند، بر دو وجه متمرکز خواهیم شد؛ نشان خواهیم داد که: 1- خودفهمی در اندیشه ی هیدگر و ریکور در افق های مشترک "زمان"، "زبان" و "دیگری"، گرچه از دو منظر متفاوتِ هستی شناختی و معرفت شناختی، محقق می شود و 2-می توان برای این سه افق، در مفهومی که ریکور از آنها ارائه می دهد، بنیانی هستی شناختی در ساختار دازاین قائل شد. به نظر می رسد می توان این مبنای هستی شناختی را به عنوان "سرآغاز" راهِ طولانی معرفت شناسی ریکور مورد ملاحظه قرار داد. به این ترتیب می توان به نحوی مبنایی میان این دو رویکرد، پیوند برقرار کرد.
بنیاد علم حضوری به اشیای محسوس در نگاه علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از نظر علامه طباطبائی بنیاد علم حضوری به جهان محسوس بر پایه دو نظریه حرکت و عالم مثال قرار دارد. در تبیین نظام معرفت، این دو نظریه نه تنها هماهنگ، بلکه دو جنبه حقیقت واحد هستند. جهان محسوس، جهان حرکت است و حرکت، چیزی غیر از وجود سیال نیست. وجود مساوق فعلیت، وحدت و ثبات است. بر این پایه وجود سیال هم در ظرف واقعیت و به لحاظ وجودش، در عین تدریجی بودن، وجودی بالفعل، واحد و دارای نوعی ثبات است. نشان خواهیم داد که ظهور وجود سیال در ظرف زمان، حرکت قطعی و در ظرف آنْ، حرکت توسطی است. وجود سیال (حرکت) از وجهه وحدت و ثبات به موجودات مجرد و ثابت متصل می شود و بنیاد علم حضوری به جهان محسوس را فراهم می آورد. با اثبات جهان مثال و در نظر آوردن نسبت علّی و معلولی آن با جهان محسوس و مطابقت وجودی این دو جهان موازی، طیف وجودی واحد و پیوسته ای از این دو جهان پدید می آید. در این طیف وجودی، جهان مثال باطن و حقیقت و جهان محسوس، ظاهر و رقیقت است. تفسیر نظام علّی بر پایه وحدت حقیقت و رقیقت این امکان را فراهم می آورد که علم حضوری به جهان محسوس، از طریق علم حضوری به جهان مثال به عنوان علت، باطن و حقیقت جهان محسوس فراهم آید. وجود سیال (جهان محسوس)، ظهور جهان ثابت (جهان مثال) در زمان است.
Open Totality of Hegel’s Absolute Knowing(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Abstract: Hegel’s absolute knowing is an immanent subjectivity since all the knowledge and human history are included within it as the absolute subjectivity. Some Hegelians stressed the sufficiency of the absolute’s totality; contrariwise, others interpreted absolute’s immanent openness in terms of ongoing negativity, which renders human history an ongoing movement. The article attempts to propose a new conception of the absolute knowing in which there is a totality of conceptuality and openness to the future not only as negativity but also as a prospective totality. It would be entitled “open totality of the absolute knowing”, and the article explains the two characteristics focusing on Hegel’s Phenomenology of Spirit and Hegel’s Science of Logic in addition to some crucial and prominent commentaries. My interpretation of Hegel’s absolute knowing is based on the openness of the knowing process, which is a part of my PhD thesis entitled Hegel’s Absolute: Suspension of Perspectives.
آیا هرمنوتیکِ خود امری مرَضی ست؟ (یک سمپتوم شناسی در کار فوکو)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مفهوم هرمنوتیک سوژه در نزد فوکو، فضا را برای شکل تازه ای از مطالعاتِ خود، واکاوی نسبت حقیقت و سوژه، و توسعه معرفت به مکانیسم های مراقبتِ نفس فراهم آورد. از نظر فوکو، هرمنوتیک سوژه برخلاف تکنولوژی های سنتّیِ خود، شکل ساده ای از یک کردار مراقبتِ نفس برای دست یابی به قسمی تعالی اخلاقی نیست؛ بلکه سراسر سامانه علوم انسانی، ادبیات مدرن و دانش های همبسته آنها را صورت بندی و فرّآوری می نماید. در اینجا دیگر نه اجباری بیرونی برای افشا و در معرض تأویل قرار دادنِ خود، بلکه قسمی میل مرَضی به تخلیه مکنونات درونی به مثابه یک متن، و در پیشگاه امر نمادین قابل تشخیص است. این اشتیاق مفرط و انحرافی به امر نمادین که مفصل بندی منفعلانه ای از میل سوژه را هدف گذاری می کند، می تواند به مثابه امری مرضی، سمپتوم شناسی گردد. در پژوهش حاضر، پنج سمپتوم بالینی شامل درون نگری، وجه نارسیسیستی، مازوخیستی، وسواسی و زنانگی زبان در هرمنوتیک خودِ مورد نظر فوکو و در چارچوب مبانی روانکاوی فرویدی، شناسایی گردید. سمپتوم هایی که همگی سویه ای نوروتیک داشته و حاکی از آنند که می توان هرمنوتیک خود را در کلاسه بندیِ اختلالات میل، در دسته نِوروزها قرار داد. اختلالی که ویژگی بنیادی آن مغلوب شدنِ اید (ناخودآگاهی) به مثابه مکان هندسیِ اصل لذت، در برابر اصل واقعیت و نمودهای خارجی آن (فرهنگ، اخلاق، قانون و..) است.
بررسی معنای سرمدیت خدا از نگاه سوئین برن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سرمدیت به معنای «حیات نامحدود مستمر فرازمانی» در الهیات فلسفی کلاسیک، یکی از اوصافی است که خداوند به آن متصف می شود؛ لکن برخی فیلسوفان به دلیل عدم انسجامی که در آن به نظر می رسد، از این تعبیر فاصله گرفته اند و قید «فرازمانی» را نامعقول دانسته اند. سوئین برن نیز از این قید اجتناب کرده و معتقد است اگر سرمدیت خداوند به نحو فرازمانی تعبیر شود، مستلزم تالی های فاسدی نظیر عدم امکان ارتباط خداوند با زمان، ناسازگاری با متن مقدس، هم زمانی پدیده های زمانیِ متقدم و متأخر، ناسازگاری با مقوله های دینی مانند عفو و بخشش، مجازات و پاداش می شود. سوئین برن جهت انسجام خداباوری کلاسیک، از سرمدیت فرازمانی به سرمدیت زمان مند گذر می کند. با بررسی دلایل وی، می توان گفت: نخست آن که سوئین برن بیش از حدّ به ظاهر متن مقدس توجه کرده و به عنوان متن گرا، ظاهر شده است. درباب ارتباط خداوند فرازمان با زمان نیز می توان راه حل هایی دیگری مانند؛ جعلِ وجود زمان مند (رویکرد صدرایی) اندیشید. درباب هم زمانی پدیده های زمانی مختلف نیز می توان گفت پدیده های زمانی، حقیقت شان به نحو بسیط نزد خداوند حاضر است، نه وجود فیزیکی شان؛ لذا حضور آن ها نزد خداوند منجر به هم زمانی پدیده های متفاوت نمی شود. هم چنین نقدهای سوئین برن بر استدلال های طرفداران فرازمانی بودن خداوند موجه به نظر نمی رسد. در نتیجه، باید گفت سرمدیت زمان مند سوئین برن، تقریر موجّهی جهت تبیین سرمدیت خداوند به نظر نمی رسد.
برتری رویکرد نوارسطویی معرفت شناسی فضیلت محور در ارزیابی اخلاقی باور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ارزیابی اخلاقی باور یکی از موضوعات مورد گفت وگو در معرفت شناسی است. پذیرش این مسئله مبتنی بر یک رویکرد مناسب در معرفت شناسی است که قابلیت ارزیابی اخلاقی باور را فراهم کند. رویکرد نوارسطویی در معرفت شناسی فضیلت محور که در حال حاضر با زاگزبسکی شهرت یافته است، دلایلی را برای امتیاز این رویکرد در تبیین این مسئله ارائه کرده است. این دلایل عبارت اند از برتری معرفت شناسی فضیلت محور بر سایر رویکردهای معرفت شناسی، مشکلات معرفت شناسی معاصر به دلیل تمرکز بر مسئله شکاکیت و غفلت از مسئله فهم و در نهایت دلایل مربوط به فلسفه ذهن که به بحث رابطه باور و احساس می پردازد. وی در ادامه به رابطه باور و اخلاق اشاره می کند و با در نظر گرفتن معنایی عام از اختیارگرایی امکان ارزیابی اخلاقی تمامی سطوح معرفت را مطرح می سازد. نقد اصلی این نوشتار نیز به تعمیم اختیار به تمامی انواع معرفت است.
«ماهیّت» در اندیشه قاضی سعید قمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۸
93 - 121
حوزههای تخصصی:
بررسی دقیق و تفصیلی آثار قاضی سعید نشان می دهد اساساً «ماهیت» از نظر قاضی سعید، همان «ما به الشیء هو هو» یا ماهیت بالمعنی الاعم است و ماهیت به معنای «ما یقال فی جواب ماهو» مورد نظر وی نبوده است؛ ماهیت، همان حقیقت، ذات و صورت شیء و در تعبیر دیگر، «ماهیت شیء»، «وجود خاص شیء» است قاضی سعید در تبیین دو حکم از احکام ماهیت در نحوه تحقق ماهیت در عالم خارج، یعنی دو مسأله جعل و تشخص، نفس «ماهیت» را مجعول به «جعل بسیط» از ناحیه جاعل دانسته و هرگونه تقرر ماهیت، پیش از جعل جاعل را نفی می نماید و تشخص ماهیت را نیز به «جعل جاعل» می داند؛ لذا تحقق ماهیت، نیازمند عروض وجود بر ماهیت نخواهد بود قاضی سعید در تبیین نحوه تحقق ماهیت در عالم خارج، نفس «ماهیت» را مجعول به «جعل بسیط» از ناحیه جاعل دانسته و هرگونه تقرر ماهیت، پیش از جعل جاعل را نفی می نماید
کیهان شناسی تَنترَه ای-پورانه ای بر اساس رساله بحر الحیاتِ شیخ محمد غوث گوالیاری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۸
229 - 258
حوزههای تخصصی:
رساله بحرالحیاتِ محمد غوث گوالیاری (د 970 ق)، از مشایخ طریقت شطاریه، مجموعه ایست مرکب از آراء و اعمال یوگه ای به انضمامِ اندیشه های عرفانیِ اسلامی. محمد در مقدمه بحرالحیات آن را برگردان فارسیِ رساله انبرت کوند ( اَمْریتَه کوندَه، «حوضِ آب حیات»، از متون یوگه ای) خوانده است. امروزه نسخه اصلی آن در دست نیست و خودِ شیخ صرفاً به ترجمه عربی آن (حوض الحیات) اشاره کرده است. رساله شامل ده فصل است، در فصل دهم روایتی از کیهان شناسی نقل می شود که با روایات تَنترَه ای-پورانه ای قرابت دارد. اندیشه محوری این کیهان شناسی، یعنی «کثرت در وحدت» با عقائد محمد همسو است. شیخ برای سایر مضامین این کیهان شناسی نیز شواهدی از سنت اسلامی نقل می کند. از جمله، توصیفِ «صدا» به عنوان نخستین تجلی، «عشق» به عنوان محرکی برای خلقت، «آب های نخستین» به عنوان بستری برای آفرینش و ... . این مقاله می کوشد ریشه روایت محمد را در متون مختلف هندویی جستجو کند.
عدالت به مثابه انصاف و آزادی وسیع اقتصادی: تأملی انتقادی در امکان آشتی دو سنت لیبرالیسم کلاسیک و والا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۳
147 - 165
حوزههای تخصصی:
جان رالز در استدلال بر اصول عدالت خویش دو اصل عدالت را با تقدمی رتبی از موقعیت نخستین استنتاج می کند. بر مبنای اصل اول، شهروندان برابر و آزاد در یک جامعه حقی برابر نسبت به وسیع ترین طرح از حقوق پایه دارند. سپس فهرست حقوق پایه را بر مبنای لوازم پرورش و کاربست دو قوه اخلاقی تنظیم می کند. رویکردی متأخر تحت عنوان «دموکراسی بازار» مدعی است بر مبنای چارچوب توجیهی رالز باید آزادی های وسیع اقتصادی را نیز در فهرست حقوق پایه قرار داد. از این رو، عدالت به مثابه انصاف مستلزم پذیرش خوانش کلاسیک از لیبرالیسم، یعنی پذیرش آزادی های وسیع اقتصادی است. این مقاله با تأملی انتقادی در این رویکرد می کوشد تا با رجوع به مبانی اندیشه رالز، ناسازگاری درونی این ادعا را نشان داده، اثبات نماید که نمی توان با استناد به چارچوبی رالزی، آزادی های وسیع اقتصادی را ذیل اصل اول قرار داد. زیرا اولاً با لوازم پرورش دو قوه اخلاقی معارض است، ثانیاً با تحقق عزت نفس در تعارض است و موجب می شود اجرای اصلِ تفاوت تضمین نشود، و ثالثاً با دریافت رالز از مفهوم موقعیت نخستین و استناد نکردن به واقعیات خاص اجتماعی در استنتاج اصول عدالت ناسازگار است.
رؤیاانگاری وحی؛ از پاشانی چینش آیات قرآن تا پرش و گسست قصص قرآنی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و پنجم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۹۷
185 - 203
حوزههای تخصصی:
مطالعه پیش رو دربردارنده نقد ادله و شواهد قرآنی ای است که در جهت تبیین مبنای رؤیاانگاری وحی ارائه شده است. بخش اول نقد به روش مؤلف مربوط است. نویسنده محترم بر خلاف مدعای رویکرد پدیدارشناختی، نگرشی تحویل نگر به قرآن دارد. بر خلاف نظر ایشان قرآن اگر بر هر خواننده بی طرفی عرضه شود، وجه خطابی آن آشکار خواهد شد. بر خلاف مدعا پاشانی چینش آیات قرآن مستلزم رؤیاگون بودن آن نخواهد بود. پراکندگی آیات برخی سوره های قرآن همانند مائده و احزاب یا نور می تواند مؤید ناکارآمدی برخی انواع تفسیر قرآن در قبال این گونه آیات باشد؛ آن چنان که در بین مفسران بزرگ بدان تصریح شده است. تکرار قصص قرآنی مصداق حقیقی تکرار نیست و در هر بار مشتمل بر مفاهیم جدیدی است. با فرض پذیرش تکرار، این تکرار بی هدف نیست و به جهت اهداف تربیتی و اخلاقی است. پرش و گسست زمانی موجود در قصص قرآنی نافی وجه خطابی آن نیست؛ زیرا قرآن صرف کتاب داستان نیست و اینکه برخی داستان های آن دارای گذشته نگری و گسست هستند، کاملاً متلائم با ادبیات داستانی پرطمطراق بوده و مؤید جامعیت حداکثری آن خواهد بود.