فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۷۰۱ تا ۲٬۷۲۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
ذهن زمستان ۱۳۹۹ شماره ۸۴
161 - 180
حوزههای تخصصی:
شناخت خدا از اهم مسائل معرفتی انسان و یکی از پرسش های بنیادین حوزه معرفت شناختی است، بدین معنا که شناخت خدا امکان پذیر است یا امکان ناپذیر؟ به بیان دیگر «خدا» متعلق قوای ادراکی «انسان» قرار می گیرد یا نه؟ اگر آری با کدام قوه ادراکی و کدام ساحت وجودی حق قابل ادراک خواهد بود؟ شهود قلبی یا عقل شهودی یا قوه دیگری از قوای ادراکی؟ اگر پاسخ منفی است، مقصود کدام ساحت وجودی حق تعالی است که صید معرفتی انسان نخواهد شد؟ نوشتار حاضر اگرچه عرفانی و مبتنی بر شهود عرفانی نیست، بر مبنای حکمت متعالیه با قرائت دکتر نصر و شوان بر آن است نشان دهد آیا می توان با عقل شهودی به شناخت ذات حق تبارک و تعالی دست یافت؟ مقصود از عقل شهودی این است که بدون وساطت مفاهیم ذهنی به شهود حقایق کلی و فراگیر نایل می شود که به یک اعتبار در قبال عقل مفهومی و به اعتبار دیگر در قبال شهودهای حسی، دون عقلی و یا شهودهای عرفانی، فراعقلی است. شهودهای حسی حاصل مواجهه مستقیم و بی واسطه با اشیای جزئی و مادی است؛ حال آنکه شهودهای عقلی حاصل مواجهه مستقیم با حقایق فراگیر و کلی است و شهودهای فراعقلی که در بیان عارفان مسلمان آمده، شهود «وجه رب» و «اسما و صفات الهی» است. روش نوشتار عقلی- برهانی و رهاورد این است که نصر و شوان باور به عقل شهودی یا بصیرت عقلی دارند که بالاتر از عقل استدلالی بوده و نسبت به آن هم جنبه مبدأ و هم جنبه مقصدبودن دارد؛ زیرا تا بصیرت عقلی نباشد، مواد خام و کافی برای استدلال عقلی نیست تا به معلومات جدیدی دست یابد و معلومات جدید عقل استدلالی باید به مشهودات به کار آید؛ چه اینکه عقل شهودی نوعی درک بی واسطه است و دکتر نصر و شوان بر این عقیده اند ذات حق تنها با عقل شهودی حاصل شدنی است، البته مقام ذات ظهور نایافته و امر نامتناهی برای خداست که از حد و طور ادراک بالاتر است که به الهیات سلبی یا تنزیهی نسبت می دهند و نزدیک ترین وسیله معرفت به ذات خدا شهود عقلی است.
حکمت خسروانی در اندیشه حافظ شیرازی و بررسی امکان تأثیر اندیشه شیخ اشراق بر آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۸
283 - 312
حوزههای تخصصی:
شهاب الدین سهروردی از میراث عرفانی ایران باستان و حکمت خسروانی آن در طرح عظیم فلسفه اشراق خود استفاده کرده است. دو قرن پس از او، خواجه حافظ شیرازی نیز از عبارات متعددی بهره گرفت که به همان فرهنگ تعلق دارد. نویسنده این مقاله واژه های متعددی از نظام فکری این دو متفکر را، بررسی نموده است تا میزان تأثیر پذیری حافظ از شیخ اشراق را نشان دهد. در این بررسی، مراجعه به کتب دینی مربوط به فرهنگ ایران باستان، آثار شیخ اشراق و دیوان اشعار حافظ مورد توجه بوده است. نویسنده با استفاده از چگونگی کاربرد آن واژه ها، رابطه ی جانشینی (paradigmatic) و رابطه ی هم نشینی (syntagmatic) و در نهایت معرفی درون متنی این کلمات و کلمات وابسته طرحی کلّی از حکمت خسروانی در اندیشه ی حافظ ارائه کرده و نشان داده است که حکمت خسروانی او، با وجود مشترکاتی که با اندیشه های شیخ اشراق دارد، از استقلال و استحکام ویژه ای برخوردار است.
بررسی شماری از پاسخ های ایجابی و سلبی به ناسازگاری علم پیشین خداوند و فعل اختیاری انسان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هفتم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱
225-248
حوزههای تخصصی:
ذیل مسئله توحید افعالی، پرسش مهمی وجود دارد و آن اینکه آیا علم پیشین الهی و فعل اختیاری انسان سازگارند؟ اشاعره که علم پیشین و اختیار انسان را ناسازگار می دیدند، نتوانستند معنایی برای فاعلیت انسان بیابند تا از جبر سر در نیاورد. از نظر آنان، علم پیشین خداوند، به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی، سبب و علت هر چیزی و از جمله افعال انسان است. در این میان، فعالیت های فخررازی بیشتر به چشم می آید که در این نوشتار یکی از دلایل وی مورد بررسی قرار گرفته است. در ادامه، هفت پاسخ نقل و بررسی شده است. برخی پاسخ ها در سنت غربی، برخی در سنت اسلامی و برخی مشترک است. در نهایت، راه حلی با توجه به دو راه حل دیگر، پیشنهاد و تبیین شد. پیچیدگی هایی که برای فهم علم مطلق خداوند (به ویژه پیش از آفرینش موجودات) وجود دارد، موجب شده که پرونده این مسئله از منظر فلسفی همچنان گشوده بماند.
تأثیر آموزه های معرفت شناسانه ی فلسفه ی گفتمانی بوبر بر بهبود رابطه ی پزشک- بیمار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱۹
137-155
حوزههای تخصصی:
مطالعات نشان می دهند که ارتباط اثر بخش پزشک و بیمار، موجب افزایش پیروی از روند درمانی و بهبود نتایج سلامت، افزایش رضایت مندی بیمار و پزشک، کاهش مدت اقامت در بیمارستان، کاهش هزینه های درمانی، کاهش خطا های پزشکی و دارویی و همچنین کاهش شکایات از پزشکان می گردد. عدم برقراری ارتباط مناسب بین پزشک و بیمار، نیز موجب درک نادرست، پیروی نکردن بیمار از دستورات پزشک، عدم رضایت و پیامد های نامطلوب دیگر می شود. نوع ارتباط بین بیمار و پزشک وابسته به شرایط همکاری و نیز باور های آنان نسبت به جایگاه مطلوب مسؤولیت و قدرت است. اگرچه فیلسوف قرن بیستم میلادی، مارتین بوبر مستقیماً چیزی در باب پزشکی ننگاشته است، اما «فلسفه ی گفتمانی» وی، بویژه تفکیکی که وی بین دو نحوه مواجهه ای که انسانها باهم می توانند داشته باشند، یعنی «نسبتِ من آن»، که مستلزم وجود سوژه ای «فعال» و «تعیین کننده» در مقابل ابژه ی «منفعل» و «تعیین شونده» است و «رابطه ی من تو»، که در آن هر دو طرف رابطه به نحو همزمان و به نحو یکسان فعال و منفعل هستند، بینش های ارزشمندی را در باب رابطه ی پزشک بیمار ارائه می دهد.
تبیین فلسفی- عرفانی مقام فوق تجرد نفس در آیات و روایات(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و پنجم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۹۷
109 - 134
حوزههای تخصصی:
در آیات و روایات تأکید بسیاری بر معرفت نفس شده است؛ تا آنجا که آن را نزدیک ترین راه برای رسیدن به معرفت رب معرفی کرده اند. نفس ناطقه انسانی علاوه بر تجرد خیالی و عقلی، دارای فوق تجرد عقلی است که ویژگی های بساطت و بی حدی را برای آن بر می شمارند؛ از این رو فوق تجرد عقلی بدین معناست که نفس در هیچ مرتبه ای از مراتب کمالی متوقف نمی شود و قابلیت ارتقا به بالاترین مرتبه نظام هستی بعد از مقام ربوبیت را داراست که در این حال آن را به حقیقت محمدیه و القاب دیگر نام می برند. این نوشتار حائز نوآوری هایی بدین قرار است: الف) ارائه تصویر بهتر از معرفت نفس در مقام فوق تجرد عقلی و مقام لایقفی آن در دو ساحت وجودی و ماهوی؛ ب) کشف معنای حقیقی برخی آیات قرآنی که مناسب این مقام اند؛ ج) درک معانی بلند حکمی کلام معصومان در مقام حقیقی نفس ناطقه انسانی. آیات و روایات در مقام فوق تجرد بسیار است؛ از این رو اگر قایل به مقام فوق تجرد عقلی نشویم، در فهم بسیاری از حقایق آیات و روایات ناتوان خواهیم بود و تفسیر دقیقی از آن نخواهیم داشت.
فرضیه ربایی در منطق ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
چارلز سندرس پیرس در کنار استنتاج های منطق ارسطویی به معرفی استنتاجی دیگر به نام «فرضیه ربایی» می پردازد که از ویژگی های آن می توان به «در قالب شکل دوم بودن»، «انتاج صغرا» و «تبیین علّی» اشاره کرد. وی تلاش می کند که در مبحث «اَپَگوگیِ» آنالوطیقای نخست ارسطو به منشأیی برای فرضیه ربایی دست یابد؛ ولی به باور فلورز، او راه را به خطا رفته و می بایست در آنالوطیقای دوم به دنبال چنین خاستگاهی بگردد. در این راستا فلورز مدعی می شود که دو مبحث «قیاس تبیینی» و «قوه شناختی یا تیزهوشی» در آنالوطیقای دوم ارسطو می توانند به عنوان منشأیی برای فرضیه ربایی معرفی شوند. اما در پایان با روشی توصیفی و تحلیلی نشان خواهیم داد که ادعای فلورز هم درست نبوده و نمی توان این دو مبحث را به طور کامل با ویژگی های فرضیه ربایی تطبیق داد و مبحثی در منطق ارسطو پیدا کرد که کاملاً با شاخصه های فرضیه ربایی پیرس همخوانی داشته باشد.
بنیان های فکری راست افراطی در غرب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آمارها در غرب حکایت از رشد روز افزون جریان راست جدید و اقبال به این احزاب دارد. راست جدید همچون اسلاف خویش در سال های بین دو جنگ جهانی به اقداماتی خشونت آمیزی چون؛ آتش زدن اماکن و پناهگاهای مهاجرین، ترور و قتل، تحقیر رنگین پوستان، ضرب و شتم مهاجران، ارسال پیامها تهدیدآمیز، شعارنویسی و هتک حرمت به اماکن مذهبی دست می زنند. با این وجود در سایه فراروایت «مقابله با تروریسم» بسیاری از اقدامات خشونت بار به مهاجران نسبت داده می شود. این پژوهش در پی پاسخ به این سوال است که بنیان های فکری و ایدئولوژیکی جریان روبه رشد راست جدید را از چه منظری می توان تحلیل کرد و در بین جریان های مختلف راست افراطی، «دیگری» به عنوان مصداق و آماج خشونت های راست افراطی از چه تفاوت ها و تمایزهایی برخوردار است؟ در راستای پاسخ به سوال فوق، این پژوهش با روش اسنادی در گردآوری داده ها از طریق روش تجزیه و تحلیل گفتمان، بنیان های فکری راست جدید را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است. به نظر می رسد گفتمان راست افراطی در غرب بر تقسیم بندی آشتی ناپذیر میان «ما» و «آنها» و یا «خود» و «دیگری» استوار است و بر نوعی ارزش گذاری فراتر از تفاوت تاکید دارد که نشانگر برتری «ما» بر «آنها» است.
مرگ خدای نیچه: اعلامیه ای سرخوشانه یا مرثیه ای سوگوارانه؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه «مرگِ خدا» مشهورترین نظریه نیچه است. در این مقاله می کوشیم کارکردهای ایده مرگِ خدا نزد نیچه را در سه سطح تحلیل کنیم. سطح نخست (سطح باورمندی)، سطح ابتدایی بحث های هستی شناختی و اعتقادی درباره وجود یا عدم وجود خدا؛ سطح دوم (مواجهه ای اومانیستی با مرگِ خدا)، شادمانیِ الحادی از فقدان خدا؛ و سطح سوم (مواجهه ای انتقادی با جهان پس از خدا)، میراث قاتلان. در پایان نیز به این پرسش می پردازیم که آیا نیچه از مرگ خدا سرخوش است یا بر آن سوگواری می کند؟ با توجه به این که نیچه در آثار مختلفش رویکردهای مختلفی به مسئله «مرگِ خدا» اتخاذ کرده است، تلاش خواهد شد تا، بدون توجه به تقدم و تاخر این آثار، تفسیری از موضع نیچه در مقام «یک کل» ارائه شود که در آثار مختلف، به فراخور بحث، لایه های مختلفی از این ایده را مطرح کرده است. در این میان سه قطعه بسیار کلیدی از سه کتاب راه برنده تفسیر ما هستند: نخست انسانی زیاده انسانی، دوم چنین گفت زرتشت، و سوم علم شادمانه. در نهایت، از منظری انتقادی نشان داده می شود که نظریه ی «مرگ خدا»ی نیچه نه رویکردی هستی شناختی یا باوری اعتقادی بلکه بیانگر وضعیتی فرهنگی است.
رویارویی دنیل دنت و سم هریس در مسئله اراده آزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر در صدد است تا با رویکردی تحلیلی ، اختلاف دیدگاه دنیل دنت و سم هریس - درباره تعارض ارادهٔ آزاد و جبرگرایی - را تبیین و ارزیابی کند؛ هرچند هر دو فیلسوف ، فیزیکالیست تحویل گرا هستند، اما دربارهٔ این مسئله رویکردهای متفاوتی دارند. دنیل دنت ، با حذف شرط امکان های بدیل و با تکیه بر مفاهیم کنترل ، خود کنترلی، و تأمل ، تقریری خاص از مبدأیت فاعل نسبت به عملش ارائه کرده و این گونه ارادهٔ آزاد را تبیین می کند. او به عنوان یک نئوداروینیست ، پدیده های فیزیکی و ذهنی انسان را بر اساس نظریهٔ تحوّل تبیین می کند و در عین پذیرش جبر علّی ، نشان می دهد که چگونه هنوز فاعل می تواند در تصمیمات و اعمالش فاعلیت داشته باشد. در نتیجه، او جبرگرایی را مستلزم اجبار نمی داند. در حالی که سم هریس ، با نگاهی عصب شناسانه و بر پایهٔ آزمایش های لیبت ، ارادهٔ آزاد را توهّم دانسته و به عنوان یک ناسازگارگرای جبرگرا ، به نقد دیدگاه سازگارگرایان - از جمله دنت - می پردازد و دنت در مقابل ، از موضع خود دفاع می کند. جستار حاضر پس از تحلیل دیدگاه این دو فیلسوف و تبیین نقد و پاسخ ، به ارزیابی دیدگاه آنها می پردازد. ناسازگاری درونی دیدگاه های این دو فیلسوف ، ناموفق بودن در توجیه عناصر دیدگاهشان و غیر مستدل بودن نقدهای آنها علیه هم ، از جمله مواردی هستند که بر پایهٔ آنها ، هیچ کدام را در دفاع از موضعشان موفق نمی بینیم؛ هرچند دنت - در دفاع از موضعش - نسبت به هریس، قوی تر ظاهر می شود.
روی آورد معرفت شناسانه به مسئله خدا در اندیشه علامه حلّی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
روی آورد معرفت شناسانه خدا به بررسی امکان شناخت خدا و ابزار و راه های تبیین شناخت او می پردازد. در اعصار مختلف کلام اسلامی، متکلمان مختلف بنابر مبانی شناختی و میزان بهره گیری آنها از عقل و نقل، و نیز فلسفه یا متون دینی این مسئله را تبیین کردند. علامه حلی متکلمی از مدرسه «حله» با مشی مشایی، متأثر از مبانی فلسفی مشائیان و کلام خواجه نصیر است. بررسی شناخت خدا و صفاتش باتوجه به نگاه کلامی و بهره او از فلسفه و منطق مسئله این نوشتار است. علامه حلی در شناخت خدا و صفاتش چگونه عمل کرده است؟ بهره او از فلسفه و کلام، و به تبع آن از عقل و نقل در این شناخت چیست؟ چگونه بین توقیفی بودن صفات خدا و اثبات عقلی صفات پیوند برقرار می کند؟ برای بررسی این مسئله و پاسخ به پرسش ها ابتدا «امکان شناخت خدا» و «راه های شناخت او» را بررسی نموده؛ سپس راه های شناخت صفات خدا را نیز تبیین می کنیم. علامه حلی به «وجوب شناخت خدا» قائل است و این «وجوب» را با دلایل عقلی و نقلی تبیین کرده و در بررسی صفات نیز باوجود قبولِ توقیفی بودن در انتخاب صفات، در تبیین صفات با مبانی فلسفی و استدلال عقلی و منطقی، نگاهی برون دینی آمیخته با درون دینی دارد.
اجتناب ناپذیری ترجمه و عدم تعین در خانه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۶۴)
143 - 164
حوزههای تخصصی:
«عدم تعین از خانه آغاز می شود» مهم ترین نتیجه استدلال های کواین در دفاع از «عدم تعین ترجمه» است. این نتیجه گیری، که دیویدسون نیز از آن حمایت می کند، و به همین خاطر آن را تز کواینی-دیویدسونی خواهیم نامید، حاکی از فقدان تعین معنا در زبان مادری است. هانس گلاک که این تز را مشابه تز «اجتناب ناپذیری ترجمه» در هرمنوتیک فلسفی گادامر می داند، به این تز کواینی-دیویدسونی انتقاداتی را وارد کرده است و آن را قابل دفاع نمی داند. در اینجا اولاً با مروری بر تز کواینی-دیویدسونی و نیز تز گادامری، شباهت ادعایی گلاک را تأیید خواهم کرد، و در ثانی در رد انتقادات گلاک، سعی خواهم کرد با مرور شباهت و موازنه بین وضع مترجم ریشه ای کواین از یک سو و روایت کواین از وضعِ کودک در آستانه یادگیری زبان مادری، از سوی دیگر، از تز کواینی-دیویدسونی دفاع کنیم.
تبیین معناداری و محتوای گزاره ها بر اساس نظریه های فروکاهشی صدق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هفتم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱
249-269
حوزههای تخصصی:
تئوری های فروکاهشی صدق مدعی اند تصدیق یک جمله و آوردن محمول "صادق است" موجب نمی گردد که چیزی به محتوای جمله اضافه شود. اما بسیاری از تئوری های معناداری و محتوا، مفهوم صدق را پایه تعریف مفاهیم سمانتیکی دیگر قرار می دهند. در این مقاله بیان کرده ایم چگونه ممکن است با حذف مفهوم صدق و جایگزینی شرایط تحقیق پذیری یک گزاره معناداری آن را تبیین کنیم. همچنین شرایط تحقیق پذیری را نیز به کمک جامعه زبانی و کاربران موجود در آن جامعه، وجه اجتماعی و ابژکتیو داده ایم و بدین ترتیب توجیه کرده ایم که محتوا می تواند بدون مفهوم صدق، عینی و حقیقی باشد. همچنین نشان داده ایم که چگونه می توان بدون حضور مفهوم صدق، محتوای منطقی جملات و نقش آنها در استدلالها را تبیین کرد. اگر تفسیر ما از اپراتورهای منطقی بر اساس نحو و کاربرد آنها در استدلالها، و نه سمانتیک جدول ارزشی باشد و سپس صورت هم ارزی جملات را به صورت یک جمله کلی ارائه کنیم، موفق می-شویم کارکرد اپراتورها را در تعیین محتوای جملات مرکب توجیه کنیم.
پوچی زندگی و خودکشی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره اول زمستان ۱۳۹۹ شماره ۱
19-33
حوزههای تخصصی:
این مقاله درصدد طرح مدعایی برخلاف تلقی رایج درباب نسبت پوچی زندگی و خودکشی است. در تلقی رایج، گفته می شود که «شخص خودکشی می کند، اگر و تنها اگر زندگی اش پوچ شده باشد.» به دو نحو می توان علیه این گزاره اقامه دعوا کرد: به نحو پیشینی و به نحو پسینی. در مورد اول، به منظور تحلیل این گزاره لازم است تلقی صحیحی درباب مفاهیم «پوچی زندگی» و «خودکشی» به دست دهیم. پس از روشن سازی مولفه های اصلی گزاره، درباب نسبت مفهومی میان آن دو سخن خواهیم گفت. در مسیر دوم می توان به دو گونه مصداق برای ابطال این گزاره توسل جست: اولاً، با نشان دادن خودکشی های افرادی که زندگی بامعنا دارند و ثانیاً، با تمرکز روی زندگی های پوچی که منجر به خودکشی نشده اند. پس از ابطال پیشینی و پسینی گزاره فوق، می توان به دنبال نسبت های جدیدی درباب پوچی زندگی و خودکشی رفت. هدف از جستجو برای یافتن نسبت های بدیل، ابتدا دقت در موضعی است که امروزه درباب مرگ وجود دارد و در ادامه، تلاش به منظور توجیه زندگی برخلاف تلقی های رایج از معناداری زندگی است. در این مقاله صرفاً با استناد به اندیشه های متفکران غربی-مسیحی به تناقض درونی ادعای فوق خواهیم پرداخت و نشان خواهیم داد که خودکشی برخلاف تلقی اول آن گونه که گمان می رود، لزوماً متکی به تحلیلی عمیق از زندگی نیست.
عینیت و بینونت وحدت و کثرت در نظام توحیدی ملاصدرا با ابتناء بر قاعده بسیط الحقیقه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا در مباحث توحید با ارائهٔ برهانی مبتنی بر قاعدهٔ بسیط الحقیقه، حق تعالیٰ را متصف به بساطت حقیقی می کند. این برهان ظاهراً در امتداد برهان نفیِ ترکیب از ذات و در عرض سایر براهینِ توحید است، اما در واقع هدف از آن ارائهٔ نظام توحیدیِ متمایز از همهٔ مکاتب فلسفی ازنظرِ نسبت وحدت و کثرت در مرتبهٔ ذات و نیز دون ذات حق است. هدف از این مقاله، تبیین معیتِ ذاتِ واحدِ حق با کثرت خلقی و نحوهٔ جمع آن با تعالیِ او بر مبنای این قاعده است. به این منظور، جایگاه برهان بسیط الحقیقه در براهین توحید تبیین می شود؛ زیرا مقدمه ضروری تبیین توحید است. بررسی بساطت حق یا تصالحِ کثرتِ نامتناهی با وحدت در مرتبهٔ ذات و نیز توحید صفاتی در فلسفهٔ ملاصدرا که تتمیمِ معنای بساطت است، از موضوعات این پژوهش است و درنهایت، نحوهٔ معیتِ ویژهٔ مترتب بر بساطت حق ارائه می شود. این معیت می تواند شائبهٔ تکثر ذاتی و نیز نقض تعالیِ او را داشته باشد. حاصل پژوهش این است که ملاصدرا بر مبنای بساطت حقیقی یا کل الأشیاءبودنِ حق تعالیٰ، قرابتی بین حق و خلق برقرار می کند که مستلزم تعالیِ او نیز است.
باز خوانی تعریف عکس مستوی در قضایای مطلقه با تاکید بر اشکالات محقق طوسی بر ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فارابی اولین منطق دان مسلمانی است که در آثارش به تعریف عکس مستوی پرداخته است. ابن سینا با وامداری از او و با افزودن قیدی «بقاء کذب»، عکس مستوی را چنین تعریف کرده:«جابجایی موضوع و محمول به همراه بقاء کیف، صدق و کذب». منطقییون پس از ابن سینا و در راسشان محقق طوسی بر این تعریف چندین اشکال گرفته اند و سعی در ارائه تعریفی دقیق و سازوار با نظام منطقی داشته اند. در این پژوهش ضمن سنجش و ارزیابی این نقض و ابرام ها، به بررسی سیر تاریخی تعریف عکس مستوی توسط منطق دانان مسلمان پرداخته شده است. به همین منظور تطورات تعریف عکس مستوی مورد مطالعه قرار گرفته و با ذکر اشکالاتِ تعاریفِ منطق دانانی چون «فارابی»، «اخوان الصفا»، «فخر رازی»، «ابن سهلان ساوی» و... به این نتیجه رهنمون شده ایم که تعریف «خونجی» و هم عصرانش(«محقق طوسی»، «ارموی» و...) تعریفی مناسب و بی اشکال و به اصطلاح جامع افراد و مانع اغیار است.
ضرورت حشر موجودات و بررسی تفصیلی حشر حیوانات از دیدگاه حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هر ممکن الوجودی در نظام خلقت الهی، نیازمند دو چیز می باشد.یکی فاعل برای ایجاد شدن و دیگری هدف و غایتی برای حرکت و سیر به سوی آن. اساساً مقتضای نظام علّی و معلولی نیز ، چیزی جز این، نیست.حرکت به سوی غایت وهدف،فارغ از نوع موجودات،ویژگی ذاتی هرممکن الوجودی است. بر اساس امتناع تسلسل در دایره علل، این غایت نهایتا به غایتی منتهی می شود که خود، دیگر غایتی ندارد و آن غایت الغایات و همان واجب الوجود می باشد. حیوانات نیز به علت وجود امکانی شان،از این قاعده مستثنی نیستند. بر اساس آیات قرآن و احادیث وارده از معصومین(ع) نیز، این اَمر به طُرُق مختلف بیان شده است. این بازگشت به سوی غایت نهایی که از آن به «حشر» تعبیر می شود، در مورد حیوانات بر اساس سیرت شان به دو گونه تقسیم می شود. یا در عالم با حیواناتی مواجهیم که دارای قوه خیال و حافظه اند، که حشر اینها بصورت مستقل صورت می گیرد و یا حیواناتی که فقط در مرتبه حس بوده و از آن بالاتر نمی روند، که اینها حشری مستقل نداشته و بازگشت اینها صرفا به ربّ النوعشان می باشد. بدین ترتیب وجه اشتراک همه حیوانات ، حشر به سوی غایت نهایی و وجه تمایز آنها در استقلال و یا عدم استقلال حشرشان بر اساس نحوه وجودی شان می باشد. انسانهایی که نفس و سیرت شان ، در این عالم، حیوانی شده است نیز، دارای حشری مستقل خواهند بود و ظهور صورت متناسب با آن سیرت، در قیامت خواهد بود.
بررسی تاثیر دوسویه ذهن و زبان با تکیه بر منطق در اندیشه ویتگنشتاین(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال پنجم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۹
43 - 64
حوزههای تخصصی:
بررسی تاثیر دوسویه ذهن و زبان با تکیه بر منطق در اندیشه ویتگنشتاین تحلیل ذهن یکی از پیچیده ترین حوزه های دانش است که پرسش های فراوانی در زمینه آن برای انسان وجود دارد. بنیادی ترین پرسش در میان انبوه مسائل موجود، بحث نحوه ارتباط ذهن با زبان است، این که تأثیر و تأثر این دو قوه بر یک دیگر چگونه است و به چه نحوی شناخت جهان پیرامون را در پی دارند. پرسش ها در باب ارتباط ذهن و زبان را با سه روی کرد فلسفی، روان شناسی و فیزیولوژیک می توان بررسی نمود. فیلسوفان معمولاً با جنبه فیزیولوژیک چندان میانه ای ندارند اما گاهی با بررسی های روان شناسانه وجه اشتراک هایی پیدا می کنند. در میان نحله های فلسفی معاصر، فیلسوفان تحلیلی و زبانی بسیار بدان پرداخته اند. ویتگنشتاین به عنوان پدر معنوی این نحله با تحلیل ساختار منطقی زبان، چارچوب های درست و نادرست مفاهیم ذهنی را بررسی و تحلیل نموده که در پژوهش پیشِ رو مورد ژرف کاوی و تدقیق قرار گرفته است. مسأله بنیادین و زیرساختی ما در این پژوهش، نحوه ارتباط ذهن و زبان و تأثیر دو سویه آن ها در بحث شناخت منطقی جهان است. از این رو، با توجه به اهمیت ملاک های منطقی زبان نزد ویتگنشتاین، ساختار درست فهم انسان را بررسی نموده ایم.
پدیدارشناسی و «ممنوعیت انسان شناختی» مسئله ی امکان یک انسان شناسی پدیدارشناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
گرایش به یک انسان شناسی فلسفی در اوایل قرن بیستم، وجه غالب در فضای فکر آلمانی بوده، و تأثیر آن چندان عمیق و گسترده بوده که پدیدارشناسی، از همان آغاز لازم دانسته است که موضع خود را در برابر آن روشن کند. این موضع گیری اولیه تا حد زیادی به صورت یک تعارض ذاتی نمود کرده، تا آنجا که بلومنبرگ از آن به «ممنوعیت انسان شناختی» در پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر تعبیر می کند. ما در این نوشتار به نسبت میان پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر با انسان شناسی فلسفی پرداخته ایم و کوشیده ایم نشان دهیم که برخلاف برخی اظهارات صریح این دو، این تعارض نه ذاتی است و نه مطلق. از این رو، می توانیم از امکان یک انسان شناسی فلسفی بر پایه ی پدیدارشناسی این دو سخن بگوییم. پیرنگ و مختصات کلی یک انسان شناسی پدیدارشناختی را بر وفق تحلیل اگزیستنسیال دازاین بدست داده ایم، و نشان داده ایم که انسان شناسی پدیدارشناختی از جهت اسلوب و الگو با انسان شناسی سنتی از اساس متفاوت است.
تقسیم بندی جدیدی از مفاهیم کلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تقسیمات مفاهیم کلی و اقسام معقولات به عنوان یکی از مهمترین مسائل فلسفی دارای جایگاهی ممتاز و تأثیرگذار در تفکر فلسفی است. بنا بر نظر مشهور در نگاه فیلسوفان مسلمان، معقولات به سه دسته معقولات اولی و معقولات ثانیه فلسفی و منطقی تقسیم می گردند. تقسیم بندی مشهور جامع و کامل نیست و به نظر می رسد این تقسیم بندی با ابهامات و اشکالاتی روبرو باشد، مانند ناسازگاری با بحث مفاهیم قدسی، واضح نبودن ارتباط آنها با مسئله اصالت وجود و جایگاه مبهم برخی مفاهیم؛ در این نوشتار ابتدا نظر مشهور را تبیین و ترسیم نموده و سپس از رهگذر نقد و بررسی آن، سعی می شود تقسیم جدیدی ارائه گردد که اشکالات و ابهامات تقسیم مشهور را به دنبال نداشته باشد. در نهایت با مقسم قرار گرفتن مفهوم وجود، اقسام مفاهیم ذیل آن طبقه بندی گردیده و تقسیم مشهور دچار تغییراتی اساسی می گردد.
رهیافتی تفسیرگرایانه بر عناصرِ حساسِ معرفت شناختی در بررسی تحولاتِ توسعه ای ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱۹
117-136
حوزههای تخصصی:
امرِ تبیین در علم و پژوهش های علمی جایگاه محوری دارد که با استناد به رهنمون تخیل جامعه شناختیِ نظری، در منطقه یِ َA معرفت شناختی و با توجه به مفروضاتِ مسلّمِ پارادایمی صورت می گیرد. یکی از سطوح مهم در بررسی تحولاتِ توسعه ای که در پژوهش هایِ اجتماعی و فرهنگی ایران مورد غفلت قرار گرفته، سطوح معرفت شناختیِ اجتماعی است که گامهایِ فرایندِ پژوهشی در راستای آن پیکربندی شده است. از میان تفکیکِ محقق ساخته یِ مسائل تحولاتِ توسعه ای ایران به دو سطوح نظری و پراگماتیستی، در پژوهشِ حاضر با استفاده از روش اسنادی، مفهومی و منطقی، و از طریق تکنیکِ تحلیل عنصری به سطوح نظریِ آن پرداخته شده است. بر اساسِ نتایج بدست آمده؛ یکی از گام های مهم در سطوح نظری عبارت است از تفکیکِ عنصریِ مولفه ها و عناصرِ حساسِ پژوهشی. با اتکا به مطالعاتِ اکتشافی سه سنخ از عناصر مهم در مطالعاتِ معرفت شناختیِ تحولاتِ توسعه ای شناسایی شدند که عبارت است از: عناصرِ حساسِ پارادایمی، عناصر حساسِ معرفت شناختی و عناصر حساسِ تاریخی. از آنجا که پژوهش نیازمندِ همسنجی بود، ضرورت داشت که عناصر مفهوم سازی شده دارای ویژگی عام و فرامکتبی باشند. بنابراین در ترسیمِ مدل مفهومی و پارادایمیِ پژوهش، با رجوع به ریشه یِ معناییِ مفاهیم به جای ریشه یِ مکتبی و پارادایمیِ آنها، عناصرِ اومانیته، سکولاریته، لیبرالیته، راسیونالیته و ایندیویدوآلیته، با اتکا به استناداتِ لازم، به عنوان عناصرِ حساسِ معرفت شناختیِ پژوهش مورد مفهوم سازی قرار گرفته است.