منابع کتاب وقعة صفین نصر بن مزاحم عطار منقرى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ابوالفضل نصر بن مزاحم بن یسار عطار منقرى (م 212)1, مورخ عراقى شیعى طرفدار علویان است که افزون بر کارهاى علمى, در سال هاى پایانى عمرش در قیام ابوالسرایا (سالهاى 199 ـ 200) که به نام محمد بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن على بن ابى طالب (ع) سرپا شد, شرکت داشت و شرح اخبار آن را با عنوان کتاب اخبار محمد بن ابراهیم و ابوالسرایا نوشت (نجاشى: 428). ابوالفرج نوشته است که ابوالسرایا مسؤولیت بازار را به نصر بن مزاحم سپرد.2
عِجْلى, رجال شناس سنى, با تأیید این که او رافضى غالى بوده مى نویسد که سر بازار جلو ابوالسرایا حرکت مى کرد; سپس مى افزاید: او نه موثق است و نه مأمون (لسان المیزان: ش 8127). عُقَیلى هم او را شیعـى مى دانـد و چنـان که ابن حجر نقل کرده, بیشتر رجالى هاى اهل سنت مانند ابوخیثمه, ابوحاتم, و دارقطنى و شعبه او را به خاطر علائق شیعى ضعیف مى شمرند (همان). به عکس, ابن حبان او را در الثقات: 9/215 آورده است.
در برابر رجال شناسان سنى که معمولا وى را به جرم تشیع, تخطئه کرده اند, نصر مورد تأیید عالمان شیعه بوده و به همین دلیل نجاشى او را با تعابیر مستقیم الطریقة, صالح الامر مى ستاید. با این حال تصریح دارد که وى از ضعفاء روایت مى کند (نجاشى: 427ـ 428).
در این که وى سنى بوده است یا امامى, میان رجال شناسان اختلاف نظر است. ابن ابى الحدید تأکید بر سنى بودن وى ـ و هو من رجال اصحاب الحدیث ـ دارد, اما خطیب و حموى او را شیعه غالى دانسته اند (نصر شیعى من الغلاة) که کنایه از تشیع امامى یا چیزى نزدیک به آن است.3 علامه تسترى بر این اعتقاد است که مذهب وى مانند ابومخنف است که از عامه اما قریب به امامیه است. شاهد آن هم کتاب هاى این دو نفر است. وى چند خبر نقل شده توسط نصر بن مزاحم را که با عقاید سنى قرابت دارد, به عنوان شاهد این نوع گرایش ذکر مى کند. تسترى در نهایت به دلیل همکارى وى با ابوالسرایا, ترجیحا او را زیدى معرفى مى کند.
نصر یک مورخ حرفه اى از شیعیان عراقى است که چندین اثر تاریخى مستند و قابل اعتنا داشته است. ابن ندیم از عناوین آثار وى بدین شرح یاد مى کند: کتاب الغارات, کتاب صفین, کتاب الجمل, کتاب مقتل حجر بن عدى, کتاب مقتل الحسین(ع).4 نجاشى از چندین اثر او با عناوین کتاب الجمل, کتاب صفین, کتاب النهروان, کتاب الغارات, کتاب المناقب, کتاب مقتل الحسین, کتاب اخبار محمد بن ابراهیم و ابى السرایا یاد مى کند.5 این رشته تألیف در باره عناوین یاد شده, امرى رایج در مؤلفات مؤرخان شیعى عراق در قرن دوم و سوم است.
در میان این آثار, وقعة صفین6 ـ تنها اثر و شاید مهم ترین اثر بازمانده از نصر بن مزاحم ـ یکى از باارزش ترین تک نگارى هایى است که از یکى از نبردهاى بسیار حساس و اختلاف برانگیز بعدى در میان مسلمانان به دست ما رسیده است. این ارزش نه تنها به خاطر اطلاعات گرانقیمتى است که در این کتاب در باره نبرد صفین آمده, بلکه به خاطر آن که ساختار بسیارى از کتاب هاى قرن سوم و خصوصا تک نگارى هاى تاریخى آن روزگار را نشان مى دهد, داراى اهمیت است.
هدف این مقاله, بازبینى در منابع و مصادر وقعة صفین است, اما پیش از شروع بحث, لازم است به پاسخگویى به این پرسش بپردازیم که در قرن دوم, یک مؤلف, براى تدوین یک کتاب چه مى کرده است؟
براى پاسخگویى به این پرسش مى توانیم یک نمونه موجود را مرور کرده و تا حدودى بر واقعیت امر آگاهى یابیم. در واقع این پرسش از آن رو به ذهن مى رسد که نگارش چیزى به نام (کتاب) طى دو قرن اول هجرى, چند دوره تکاملى را طى کرده و چنان نبوده است که در همان قرن اول امکان نگارش اثرى مفصل در باره یک واقعه تاریخى بسان کتاب هایى که بعدها در قرن سوم یا چهارم مى بینیم, وجود داشته باشد.
مورد وقعة صفین نصر بن مزاحم از جهاتى براى نشان دادن سیر تألیف یک اثر تاریخى در اواخر قرن دوم هجرى جالب است. ممکن است در وهله نخست تصور کنیم مورخ مشهورى همچون نصر بن مزاحم, با توجه به کثرت سندهایى که در این کتاب به دست داده, با کاوشى گسترده در میان افرادى از نسل چهارم باقى مانده از مشارکین در واقعه صفین, مطالبى را که از آنان در باره آباء و اجدادشان شنیده در این کتاب به دست داده است; در حالى که چنین نیست. پس مطلب آن چگونه فراهم شده است؟
به هر روى, لازم است بدانیم این کتاب که متن آن در 560 صفحه به چاپ رسیده و حاوى اطلاعات بسیار ریز و با ارزشى از واقعه صفین است, از چه منابعى و مآخذى تشکیل شده و مؤلف چگونه آنها را به دست آورده است.
کتاب وقعة صفین نصر بن مزاحم, مانند بسیارى از آثار دیگر, در یک بستر رو به رشد تاریخ نویسى شکل گرفته است. بسترى نیرومند که گرچه در آغاز تصور روشنى از تاریخنگارى علمى و تدوین کتاب مفصل ندارد, اما به جمع آورى اخبار و اشعار تاریخى سخت علاقه مند است. این حس که کسانى بر آن باشند تا افراد درگیر یک واقعه را یافته و رخدادها را از زبان آنان بشنوند, یا در لابلاى منابعى که در اختیار دارند متن نامه ها و معاهدات را به دست آورده و نزد خود حفظ کنند, دقیقا همین بسترى است که از آن سخن مى گوییم.
در آغاز باید این تصور را از اذهان بیرون کنیم که نصر بن مزاحم که در نیمه دوم قرن دوم هجرى و حتى در سال هاى آغازین قرن سوم زندگى مى کرده, بر آن بوده باشد تا اخبار تاریخى مربوط به صفین را از منابع پراکنده یعنى از طریق نسل چهارم ـ پنجم باقى مانده از شرکت کنندگان در صفین, چه در جبهه على و چه جبهه معاویه فراهم آورده باشد.
واقع امر چنان است که نصر بن مزاحم بر اساس کتاب هایى که اسلاف وى نوشته بودند, درست مانند امروز, کتاب خویش را نگاشته و کوشیده است تا با گزینش اخبار بر اساس ملاک هاى خود اثرى گسترده تر از آنچه پیش از وى در دست بوده است, فراهم آورد.
با این همه, اگر قرار باشد کسى شاهدى پیدا کند که او ضمن آن تصریح به استفاده از کتاب هاى پیشین کرده, باید گفت به سختى مى تواند چنین صراحتى را جز در موارد اندک به دست آورد. شکل نقل و ارائه سند, به صورتى است که در وهله نخست انتقال شفاهى مطالب را از راوى به کتاب در ذهن وارد مى کند. با این حال, اندکى پس از آن که انسان با این قبیل آثار آشنایى بیشترى پیدا مى کند, در مى یابد که کار مؤلفان آنها دست کم در نیمه قرن دوم به بعد ـ و شاید بسیار زودتر از آن ـ دیگر نه نقل شفاهى بلکه استفاده از منابع مکتوب بوده است.
این استفاده گاه با حضور در درس شیخِ مؤلف بوده است; آنچنان که شیخ نوشته خویش را براى شاگردان مى خوانده و آنان, مطالب را مى نوشتند و نام شیخ را و نه نام کتابش را به عنوان است.
و گاه شاگرد, از استاد, اجازه ـ ى خاص در مورد یک اثر یا کلى در مورد آثار یک مؤلف ـ مى گرفته است تا کتابش را روایت کرده یا مطالبى از آن را در کتاب خودش درج کند.
گاه نیز بدون اجازه چنین مى کرده و با استفاده از آثار دیگران اثر خویش را پدید مى آورده است.
تقریبا یک قاعده کلى در تدوین این قبیل آثار تاریخى وجود دارد: افرادى که به حوادث صدر اسلام نزدیکترند و کتابى تألیف کرده اند, اشخاصى مانند ابان بن تغلب, جابر جعفى و ابومخنف, ممکن است اثر کوچکترى در مقایسه با آثار بعدى نوشته باشند; اما تک تک اخبار خود را از منابع متفرقه که غالبا آن منابع اهل نگارش اثر تاریخى نبوده اند اما به گونه اى از آن حادثه مطلع بوده اند, فراهم آورده اند. بیشتر منابع این افراد, کسانى هستند که خود و یا پدرانشان درگیر در آن حادثه بوده اند, یا رهبران قبیله آنان در جنگ حضور داشته و اخبار آنها در طایفه و قبیله باقى مانده و به دست آنان رسیده است.
گروه دوم, مورخانى هستند که از حوادث صدر اسلام دورترند. اینان ممکن است که آثار بزرگتر و احیانا منظم ترى نگاشته باشند, اما آثارشان بر پایه آثار دسته نخست پدید آمده است. براى نمونه, همین نصر بن مزاحم از چندین کتاب تاریخى در باره صفین استفاده کرده که از مهم ترین آنها یعنى کتاب صفین عمر بن سعد اسدى, در هیچ مأخذى یاد نشده است. علاوه بر آن, وى از چند اثر مستقیم دیگر که در باره صفین بوده بهره برده و باقى اخبار را هم از آثار دیگر که غیر مستقیم به صفین مربوط مى شده اقتباس کرده است.
تک نگارى هاى مربوط به صفین تا نیمه نخست قرن چهارم
براى این که بدانیم در باب صفین چه آثارى نگاشته شده و این مبحث تا چه اندازه اهمیت داشته, مى بایست به علاقه وافرى که در تاریخنگارى اسلامى در قرن دوم تا چهارم به نگارش تکنگارى در باره صفین وجود داشته, اشاره کنیم. محصول این علاقه که سبب اصلى آن حضور نیرومند تشیع در عراق و داغ بودن مباحث کلامى ـ تاریخى میان آنان و مخالفانش بوده است, تألیف چندین عنوان کتاب در این باره مى باشد.
بدین ترتیب آثارى چند در باره صفین پیش و پس از نصر بن مزاحم نگاشته شده است. ابن ندیم, نجاشى و طوسى و دیگران از تک نگارى هاى زیر که در باره صفین نوشته شده, یاد کرده اند:
1. کتاب صفین, جابر بن یزید جعفى (م 128) (رجال نجاشى: 128)
2. کتاب صفین, ابان بن تغلب (م 141) (رجال نجاشى: 11)
3. کتاب صفین, ابومخنف لوط بن سعید بن مخنف بن سلیم ازدى (م 157) (فهرست ابن ندیم: 105, رجال نجاشى: 320, فهرست طوسى: 204)
4. کتاب صفین, محمد بن عمر واقدى (م 207) (فهرست ابن ندیم: 111)
5. کتاب صفین, هشام بن محمد بن سائب کلبى (م 204, 206) (رجال نجاشى: 434, الاستیعاب: 1/161 از این کتاب در شرح حال بسر بن ارطاة نقل کرده است).
6. کتاب صفین, نصر بن مزاحم بن یسار منقرى (م 212) (فهرست ابن ندیم: 106, رجال نجاشى: 428, فهرست طوسى: 225)
7. کتاب صفین, اسحاق بن بشر (م228) (فهرست ابن ندیم: 106)
8. کتاب صفین, ابواسحاق اسماعیل بن عیسى العطار (م 232) (فهرست ابن ندیم: 122)
9. کتاب صفین, عبدالله بن محمد ابن ابى شیبه (م 235) (فهرست ابن ندیم: 285)
10. کتاب صفین, یحیى بن سلیمان جعفى (م 237), (سیر اعلام النبلاء: 3/140)
11. کتاب صفین, ابراهیم بن محمد بن سعید ثقفى (م283) (رجال نجاشى: 16, فهرست طوسى: 37)
12. کتاب صفین الکبیر و کتاب صفین الصغیر, محمد بن زکریا بن دینار (م 298) (رجال نجاشى: 346)
13. کتاب صفین, منذر بن محمد بن منذر بن سعید قابوسى (اواخر قرن سوم) (رجال نجاشى: 418)
14. کتاب صفین, عبدالعزیز بن یحیى بن احمد الجلودى (م 332) (رجال نجاشى: 240)7
15. کتاب صفین, ابوعبدالله حسین بن محمد بن احمد حلوانى (معالم العلماء: 77)
16. کتاب صفین, ابراهیم بن حسین بن دیزیل الهمدانى (م281), (الاصابه: 2/94, 158, 357, 5/479 (دو مورد اخیر, نقل از جابر جعفى که در کتاب صفین ابراهیم بن دیزیل بوده که ابن ابى الحدید مکرر در شرح نهج البلاغه (2/222, 241, 255, 269, 276, 310, 3/94, 5/235, 254) از آن نقل کرده و علاوه ابن کثیر در البدایة و النهایه مطلبى نقل کرده و کتاب او را کبیر خوانده است. (البدایة 11/71) آقا بزرگ تهرانى اشتباها نوشته است که نصر بن مزاحم از وى در وقعة صفین نقل کرده است. (ذریعه: 15/52).
اینها آثارى است که در منابع کتابشناسى از آن ها نام برده شده است. اما مى دانیم که آثار دیگرى هم بوده که یادى از آنها نشده و از آن جمله کتاب عمر بن سعد اسدى است.
به علاوه باید بخش صفین طبرى را هم به این مجموعه افزود; زیرا آن بخش هم یک کتاب صفین است که در یک مجموعه تاریخى بزرگ قرار گرفته است.
منابع وقعة صفین نصر بن مزاحم
کتاب وقعة صفین تنها اثر مفصلى است که در باره وقایع نبرد صفین تألیف شده و برجاى مانده است. این اثر در طول تاریخ مورد استفاده برخى از مورخان بزرگ مانند ابن ابى الحدید و ابن عساکر بوده است. طبعا مى بایست بخش صفین تاریخ طبرى را هم دومین اثر از این نوع به حساب آورد که به نوبه خود بخش هایى از کتاب صفین ابومخنف و روایات دیگرى در این باب را براى ما حفظ کرده است.
نصر بن مزاحم در این اثر, از کتاب هاى مختلفى بهره برده است; از برخى به تفصیل و از برخى دیگر به اجمال. وى این موارد را به تفکیک روشن کرده و تنها در موارد معدودى, نقل هاى آنها را با هم در مى آمیزد, کارى که در میان مورخان آن دوره معمول بوده است. براى مثال, در یک مورد نقل هاى (عمرو بن شَمِر, عمر بن سعد اسدى و محمد بن عبیدالله) را که با توجه به سایر اسناد کتاب سه منبع مستقل از یکدیگر هستند, در هم آمیخته است. (وقعه: 131) این کار را در موارد دیگر هم انجام داده است.
با این همه باید گفت, به طور کلى کتاب وقعة صفین نصر بن مزاحم از دو اثر بزرگ در این زمینه استفاده کرده است. نخست کتاب صفین جابر بن یزید جعفى و دیگرى کتاب صفین عمر بن سعد اسدى که وى هم به نوبه خود از کتاب صفین ابومخنف استفاده کامل برده است. نصر علاوه بر آنها از آثار دیگر هم استفاده کرده که ما به ترتیب, تعداد نقل هاى صورت گرفته از آن آثار و منابع وى را فهرست مى کنیم.
1 . کتاب صفین عمر بن سعد اسدى
از عمر بن سعد در کتاب هاى کهن رجالى به ندرت یاد شده است. ابوحاتم در باره وى این جملات را دارد: عمر بن سعد اسدى, از اعمش (م 145, 147 یا 148), [ابواسحاق ]شیبانى (م 129 یا 138) و لیث [بن سعد اصفهانى م 175] و خصیف [بن عبدالرحمن م 137 یا 145] نقل مى کند. از وى ابوسعید اشج و غیر او, نقل مى کنند.
عبدالرحمن مى گوید: از پدرم در باره عمر بن سعد اسدى پرسیدم. پاسخ داد: شیخ قدیم من عتق الشیعة متروک الحدیث. (الجرح و التعدیل: 6/112). به نظر مى رسد ذهبى هم مطلب دیگرى در باره وى در آثار رجالى نیافته و تنها مى نویسد: ذهبى مى نویسد: عمر بن سعد, عن الاعمش, شیعى بغیض, قال ابوحاتم: متروک الحدیث (میزان الاعتدال: 3/199). این مطلب در لسان, ش 5626 تکرار شده است. (نیز بنگرید: مغنى: 2/467). از آن جا که وى از طایفه بنى اسد است و تشیع در این قبیله ریشه دارد, تشیع وى امرى عادى مى نماید. شیخ او اعمش هم از همین طایفه است و جزو شیعیان عراقى به شمار مى آید.
در منابع سنى و شیعیِ در دسترس به جز آنچه گذشت, یادى از عمر بن سعد اسدى نشده است. یکبار که ابن طاوس روایتى از وى (فرج المهموم: 57) نقل کرده, تصور کرده است که وى عمر بن سعد بن ابى وقاص است.8
عمر بن سعد اسدى هم طبقه شاگردان جابر جعفى (م 128) است و در واقع, میان طبقه نصر بن مزاحم (م 212) و طبقه جابر جعفى قرار دارد, گرچه از برخى از مشایخ وى چنین به دست مى آید که بیشتر در نیمه نخست قرن دوم, فعال بوده باشد. بیش از این چیزى در باره او نمى دانیم.
با این حال, نقل هایى از وى در منابع برجاى مانده است که عمده آن نقل ها, مطالبى است که نصر بن مزاحم به نقل از وى در کتاب وقعة صفین آورده است.
از این نقل ها به دست مى آید که عمر بن سعد اسدى کتابى مفصل در باره صفین داشته است. دست کم در دو مورد نصر بن مزاحم, تعبیر کتاب سعد را به کار برده است: 1. و فى کتاب عمر بن سعد ایضا (126) 2. و در مورد دیگر: و فى کتاب عمر بن سعد (508) که در این مورد, متن معاهده امام على را با معاویه در جریان حکمیت نقل کرده است.
بنابراین جاى تردید نیست که وى کتاب صفین را داشته و این متن در اختیار نصر بن مزاحم بوده و به تفصیل از آن نقل کرده است.
طبعا عمر بن سعد هم به نوبه خود از منابع مختلفى استفاده کرده است. در این میان منبع مهم او با توجه به طبقه اى که در آن قرار دارد کتاب صفین ابومخنف بوده است. این مطلب با مقایسه مطالبى که وى نقل کرده و عمدتا نام ابومخنف را از ابتداى سند او انداخته و سند وى را آورده ـ بنا به روشى که در نقل از کتاب ها بوده و در مورد اول نام مؤلف را مى آوردند و در بقیه موارد با (قال:) دیگر نام او ذکر نمى شد ـ به دست مى آید. با توجه به حجم نقل هاى عمر بن سعد از ابومخنف, مى توان گفت, چندین برابر آنچه طبرى در تاریخ خود از کتاب صفین ابومخنف حفظ کرده, در نصر بن مزاحم و از طریق کتاب عمر بن سعد اسدى برجاى مانده است.
خوشبختانه در بیشتر موارد نقل شده از عمر بن سعد در وقعة صفین, منابع کتاب صفین عمر بن سعد اسدى قید شده و مى توان تا حدودى به ارزیابى آنها پرداخت. از این منابع چنین به دست مى آید که او هم از برخى از آثار مکتوب استفاده کرده است, چنان که محتمل است که به طور پراکنده هم روایاتى را در باره صفین از این سوى و آن سوى فراهم آورده باشد.
حجم مطالبى که به نقل از عمر بن سعد در وقعة صفین آمده نشان مى دهد که بیش از یک سوم کتاب وقعة صفین از کتاب صفین عمر بن سعد اسدى گرفته شده است. در اینجا فهرستى از منابع عمر بن سعد را در کتاب صفین او طبعا به نقل از وقعة صفین نصر بن مزاحم به دست مى دهیم:
عمر بن سعد عن حارث بن حصیره: 3 ـ 5, 100 ـ 101, 227 ـ 230, 262 ـ 263, 263 ـ 264, 302 ـ 304, 454 ـ 456 (همه این موارد از کتاب صفین ابومخنف به کتاب عمر بن سعد اسدى رسیده است. در واقع سند متعلق به ابومخنف است. براى مثال بنگرید: تاریخ طبرى: 5/26, 27).
عمر بن سعد عن نمیر بن وعلة عن عامر الشعبى: 7, 27 ـ 33, 391 ـ 392 (نصر عن نمیر بن وعلة: بدون یاد از نام عمر بن سعد), 518 ـ 519 (سند متعلق به کتاب صفین ابومخنف است. بنگرید: طبرى: 5/45, 56. در ص 148 واسطه میان عمر بن سعد و نمیر, ابومخنف یاد شده است.)
عمر بن سعد از یحیى بن سعید از محمد بن مخنف: 7 ـ 9, 11
عمر بن سعد باسناده: 37 ـ 38, 50 ـ 51, 466 ـ 471
عمر بن سعد از ابى روق: 85 ـ 91, 101 ـ 102, 111 ـ 116, 247 ـ 250 (در عبارت: نصر: عمر و, عن ابى روق [عطیة بن حارث ] الهمدانى[ الکوفى صاحب التفسیر]9), 271 ـ 272 (عن ابى ورق, عن ابیه عن عمّ له یدعى اباایوب)10 (این سند متعلق به ابومخنف در کتاب صفین اوست, بنگرید: تاریخ طبرى: 5/16)
عمر بن سعد از اسماعیل بن یزید و حارث بن حصیره از عبدالرحمن بن عبید ابى الکنود: 92
عمر بن سعد از ابى مخنف از زکریا بن حارث: 94 ـ 95
عمر بن سعد: حدثنى ابوزهیر العبسى: 95 ـ 98, 259 ـ 260, 542 ـ 550
عمر بن سعد از سعد بن طریف: 98 ـ 100
عمر بن سعد از سعد بن طریف از اصبغ بن نباته: 126 ـ 127, 158 ـ 160
عمر بن سعد از عبدالرحمن از حارث بن حصیره: 102 ـ 104, 121
و فى حدیث عمر بن سعد: 104 ـ 111 , 125 ـ 126, 127, 551 ـ 554
عمر بن سعد, از لیث بن سلیم: 116
عمر بن سعد از یوسف بن یزید از عبدالله بن عوف احمر: 116 ـ 121, 160 ـ 161, 161 ـ 162
عمر بن سعد از یزید بن خالد بن قطن: 121 ـ 125, 152 ـ 155 (و قال خالد بن قطن؟)
و فى کتاب عمر بن سعد ایضا: 126 ـ 127
قال ابوالفضل نصر بن مزاحم: عمرو بن شَمِر و عمر بن سعد و محمد بن عبدالله, قال عمر [بن سعد], حدثنى رجل من الانصار عن الحارث بن کعب الوالبى, عن عبدالله بن عبید ابى الکنود: 131 ـ 133
عمر عن رجل ـ یعنى ابامخنف ـ عن عمه ابن مخنف بن سلیم: 135, 148 ـ 149 (عمر عن رجل ـ و هو ابومخنف ـ عن نمیر بن وعلة, عن ابى الوداک [جبر بن نوف]), 149 ـ 151 (عمر بن سعد عن رجل عن ابى الوداک)
عمر بن سعد: حدثنى عمر بن عبدالله بن یعلى بن مرة الثقفى: 135 ـ 140
عمر بن سعد: حدثنى مسلم الاعور عن حبة [الجوین] العرنى (رجل من عرینه): 143 ـ 144 (طبرى: 5/38)
عمر بن سعد حدثنى مسلم الملائى [مسلم بن کیسان الضبى الملائى البراد الکوفى] عن حبة العرنى عن على: 147 ـ 148
عمر بن سعد از کلبى از اصبغ بن نباته: 146
عمر بن سعد از حجاج بن ارطاة عن عبدالله بن عمار بن عبدیغوث: 151 ـ 152
عمر بن سعد, از مردى, از ابى زهیر العبسى از صالح بن سنان: 155 ـ 156
عمر بن سعد, از مردى, از ابو حرّة: 162
عمر بن سعد از: مردى من آل خارجة بن الصلت: 172 ـ 174, 264 ـ 267
عمر بن سعد از (رجل) قد سماه, از پدرش, از عمش محمد بن مخنف: 183 ـ 184 (ظاهرا مثل مورد 135, 148)
عمر بن سعد از عبدالله بن عاصم: 196
عمر بن سعد از ابى المجاهد, از محل بن خلیفه: 197 ـ 11200
عمر بن سعد: حدثنى رجل عن عبدالله بن جندب, عن ابیه: 203 ـ 204
عمر بن سعد از اسماعیل بن یزید [یعنى ابن ابى خالد], از ابى صادق, از الحضرمى: 204 ـ 207 (قاعدتا با استفاده از صفین ابومخنف بنگرید: تاریخ طبرى, 5/11, 48, 51, 60)
عمر بن سعد از عبدالرحمن بن یزید بن جابر از قاسم مولى یزید بن معاویه: 213 ـ 215 (بنگرید: تاریخ طبرى, 5/11 همین سند که ابومخنف از طریق آن نقل کرده است).
عمر بن سعد قال: ابویحیى از زهرى: 222 ـ 223
عمر بن سعد, عن ابى یحیى, عن محمد بن طلحه, عن ابى سنان الاسلمى: 223 ـ 225
عمر بن سعد, از عبدالرحمن بن جندب, (عن ابیه): 232, 319 ـ 320 (عن جندب بن عبدالله), 528 ـ 531
عمر بن سعد عن مالک بن اعین, عن زید بن وهب: 232 ـ 234, 234, 242 ـ 243 (قال نصر: و فى حدیث عمر عن مالک بن اعین عن زید بن وهب), 249 ـ 250, 256, 326 ـ 328, 391 (نصر, و حدثنى رجل عن مالک الجهنى عن زید بن وهب. بدون یاد از نام عمر بن سعد), 450 ـ 454 (این سند هم در اصل متعلق به کتاب صفین ابومخنف بوده است. براى نمونه بنگرید: تاریخ طبرى: 5/15, 18). گفتنى است که زید بن وهب خود کتاب خطب امیرالمؤمنین (ع) داشته که این مطالب غالبا از همان کتاب اوست.
عمر بن سعد از عبدالرحیم بن عبدالرحمن [محاربى کوفى م 111] عن ابیه: 235 ـ 236
عمر بن سعد از فضیل بن خدیج : 250 ـ 254, 255 (عن مولى الاشتر, نک : تاریخ طبرى: 5/22), 276 ـ 280, 285 ـ 286, 490 ـ 494 (نام عمر بن سعد افتاده), 521 ـ 524 (سند متعلق به ابومخنف که از طریق آن وقایع صفین را در کتاب صفین خود نقل مى کند. بنگرید: تاریخ طبرى: 5/19, 59).
عمر بن سعد, از حرّ بن الصیاح النخعى: 254 ـ 255
عمر بن سعد از محمد بن اسحاق: 255, 369, 373 ـ 387, 509, 542, 550 ـ 551
عمر بن سعد, قال: حدثنا ابوعلقمة الخثعمى: 257 ـ 258
نصر: عن عمر بن سعد (در اصل: عمرو), عن عبدالسلام بن عبدالله بن جابر الاحمسى: 258 ـ 259. (این نقل از طریق ابومخنف با همین سند در تاریخ طبرى: 5/25 آمده است و به قیاس سایر موارد باید از طریق عمر بن سعد به دست نصر بن مزاحم رسیده باشد).
عمر بن سعد: حدثنى ابوالصلت التیمى: 261 ـ 262, 286 ـ 287 (حدثنى رجل عن ابى الصلت التیمى), 290 ـ 291 (حدثنى الصلت بن یزید بن ابى الصلت التیمى قال: سمت اشیاخ الحى من بنى تیم الله بن ثعلبة) (سند متعلق به ابومخنف در کتاب صفین اوست. بنگرید: تاریخ طبرى: 5/32, 33)
نصر: فحدثنا عمر و قال: حدثنا الصلت بن زهیر, قال حدثنى عبدالرحمن بن مخنف: 261 ـ 262, 268 ـ 271
عمر بن سعد, حدثنى یونس بن ابى اسحاق [السبیعى]: 184 (بدون نام عمر بن سعد), 267 ـ 268
عمر بن سعد از سوید بن حبة النضرى (م 100): 287 ـ 288 (از کتاب صفین ابومخنف, بنگرید: طبرى: 5/33)
عمر بن سعد: حدثنى رجل من بکر بن وائل, عن محرز بن عبدالرحمن العجلى: 292 ـ 293 (از ابومخنف, بنگرید: طبرى: 5/35)
عمر بن سعد: حدثنى رجل عن جابر عن الشعبى: 295 ـ 296
عمر بن سعد: اخبرنى رجل عن جیفر بن ابى القاسم العبدى, عن یزید بن علقمه, عن زید بن بدر: 296 ـ 298 (از ابومخنف, بنگرید: طبرى: 5/36)
عمر بن سعد از زبیر بن مسلم: 300 ـ 301
عمر بن سعد از براء بن حیان الذهلى: 304 ـ 306
عمر بن سعد: حدثنى ابن اخى عتاب بن لقیط البکرى من بنى قیس بن ثعلبة: 306 ـ 307
نصر, عمر بن سعد و عمرو بن شَمِر, عن جابر….: 313 ـ 315 (سند داخل هم شده)
عمر بن سعد: حدثنى خالد بن عبدالواحد جزرى: 317 ـ 319
عمر بن سعد: حدثنى صدیق ابى, عن الافریقى بن اَنْعُم: 332 ـ 339
عمر بن سعد, از اعمش: 363 ـ 367
عمر بن سعد, حدثنى مجالد عن الشعبى عن زیاد بن نضر الحارثى و کان على مقدمة على: 369 ـ 371, 533 ـ 534
عمر بن سعد از شعبى: 387 ـ 391 (دو مورد, در موارد دیگر با واسطه از او نقل کرده است)
عمر بن سعد از عبدالرحمن بن عبدالله: 456 ـ 457
عمر بن سعد از اجلح بن عبدالله الکندى: 462 ـ 466
عمر بن سعد, عن نمیر بن وعله: 471 ـ 473, 520 (عن ابى الوداک),
عمر بن سعد: حدثنى ابوضرار عن عمار بن ربیعه: 476 ـ 477
عمر بن سعد عن رجل عن شقیق بن سلمة: 497 ـ 499
نصر: و فى کتاب عمر بن سعد (متن معاهده امام با معاویه): 508 ـ 509
عمر بن سعد: حدثنى ابواسحاق الشیبانى [شاید: السبیعى]: 509 ـ 511
عمر بن سعد عن ابى جناب الکلبى (عن عمارة بن ربیعة الجرمى): 511 ـ 512, 512 ـ 518 (عن اسماعیل بن سمیع), 541 ـ 542, 544 ـ 550
عمر بن سعد: حدثنى ابوعبدالله بن یزید الاودى: 518 (از کتاب صفین ابومخنف, بنگرید: طبرى: 55)
عمر بن سعد, از صقعب بن زهیر از عون بن ابى جحیفه: 519 (صقعب یکى از مشایخ ابومخنف است که در طبرى اخبار چندى از طریق ابومخنف از او نقل شده است) بنابراین, این نقل هم باید از ابومخنف باشد گرچه در تاریخ طبرى نیامده است.
عمر بن سعد, عن اسحاق بن یزید عن شعبى: 520 ـ 521
عمر بن سعد: حدثنى عبدالله بن عاصم فائشى: 531 ـ 533 (از کتاب صفین ابومخنف, بنگرید: طبرى: 5/62)
نصر: حدثنا عمر بن سعد: 426 ـ 433, 442 ـ 450
نصر: حدثنا عمر بن سعد عن رجاله: 439 ـ 442
ثم رجع الى حدیث عمر بن سعد: 134 ـ 135, 142 ـ 143 (و ظاهرا 145 ـ 146) 456
ثم رجع الحدیث باسناده الى الاول (شاید باز اشاره به این که مبنا کتاب عمر بن سعد است): 157
و فى حدیث عمر بن سعد: 203, 489 ـ 494, 500 ـ 501, 501 ـ 504
و فى حدیث عمر بن سعد (بعد از نقل از کتاب جابر یا…): 274, 275 ـ 276, 299 ـ 300, 307 ـ 313, 340 ـ 342
عمر بن سعد باسناده: 172 ـ 174 (شاید همان اسناد بالا, یعنى مورد اول, ص 172)
دو مورد 393 (نصر عن رجل عن محمد بن عتبة الکندى) , 394 ـ 418. نقلى بسیار طولانى با این سند: نصر عن محمد بن اسحاق عن عبدالله بن ابى یحیى. به احتمال زیاد و به قیاس موارد دیگر, نام عمر بن سعد که واسطه میان نصر و منبع عمر بن سعد یعنى محمد بن اسحاق بوده, در این سند افتاده است. این نقل به سبک همان مطالب عمر بن سعد اسدى در جاى هاى دیگر است.
همین طور که از اسناد این موارد بر مى آید, عمر بن سعد اسدى, گهگاه از افراد گمنام اما به نوعى مربوط به واقعه صفین نقل مى کند. در موارد دیگرى هم از اشخاص به نام و سرشناس و حتى صاحب کتاب مانند محمد بن اسحاق مطالبى نقل کرده است.
حجم بالاى این صفحات که برخى از موارد تا چندین صفحه متوالى است نشان مى دهد که قریب یک سوم کتاب از کتاب عمر بن سعد روایت شده است.
(کتاب صفین) ابومخنف منبع اصلى صفین عمر بن سعد اسدى
بدون تردید به طور مع الواسطه کتاب صفین ابومخنف یکى از منابع نصر بن مزاحم در وقعة صفین بوده است.
این واسطه کسى جز عمر بن سعد اسدى نیست. شاهد مطلب آن که سندهایى که نصر از پس از عمر بن سعد در کتابش آورده عینا مانند سندهایى است که ابومخنف نقل کرده و بخش هایى عینا در بخش صفین تاریخ طبرى به نقل از ابومخنف آمده است. براى مثال در شباهت میان سندها:
نصر: عمر بن سعد, عن ابى المجاهد, عن المحل بن خلیفه: وقعة صفین: 197
طبرى: ابومخنف, عن ابى المجاهد, عن المحل بن خلیفه: تاریخ طبرى: 6 ـ 7
البته در این مورد, مطلب نقل شده یکى نیست, اما سیر بحث از صفین با این سند, مى توانسته در کتاب ابومخنف بوده باشد که به کتاب عمر بن سعد آمده و از آنجا وارد وقعة صفین نصر شده است.
همین طور سند ابومخنف از سلیمان بن ابى راشد عن عبدالرحمن بن عبید ابى الکنود هم جزو اسنادى است که عمر بن سعد از طریق آن مطالبى نقل مى کند و به یقین مطالب آن را از کتاب ابومخنف نقل کرده است.12
همچنین سندى که عمر بن سعد تحت عنوان (عبدالرحمن بن جندب, عن ابیه) مطالبى نقل کرده (232, 319 ـ 320) همان سندى است که ابومخنف از طریق آن رخدادهاى صفین را نقل مى کند (تاریخ طبرى, ج 5, ص 10). با این سند, نقل هاى دیگرى هم در طبرى آمده است.
بسیارى از این نمونه ها را در بخش منابع عمر بن سعد اشاره کردیم و همانجا به طبرى ارجاع دادیم. حاصل این بحث آن است که بخش عمده اى از کتاب صفین ابومخنف, علاوه بر آنچه طبرى از وى در تاریخ خود نگاه داشته, در وقعة صفین نصر بن مزاحم است. البته در غالب موارد نام ابومخنف را ندارد, اما با ملاحظه اسنادى که عمر بن سعد به دست داده و مشابهت آنها با اسناد ابومخنف در کتاب صفین, بر اساس داده هاى طبرى, مى توان آن موارد را مشخص کرد.
روشن نیست چرا نام ابومخنف حذف شده است. آنچه در بدو امر به نظر مى رسد همین است که معمولا کسى مانند عمر بن سعد در یکجا نام ابومخنف را مى آورد و دفعات بعد مشروط بر آن که پشت سرهم نقل کند, دیگر یادى از او نمى کند. این رویه ممکن است در اصل کتاب عمر بن سعد معقول بوده اما در نوشته نصر بن مزاحم که از کتاب هاى دیگرى هم استفاده کرده و فاصله میان نقل ها افتاده, دشوارى ایجاد کرده است.
مشکل دیگر این است که در چهار موردى که نام ابومخنف هست, منهاى مورد ص 94 که با سند: عمر بن سعد, عن ابى مخنف عن زکریا بن حارث عن ابى حشیش [خشیش] است (و این مورد در تاریخ طبرى نیامده) در سه مورد دیگر به جاى ابومخنف (عن رجل) آمده و بعد (یعنى ابامخنف) افزوده شده است:
عمر, عن رجل ـ یعنى ابامخنف ـ عن عمه ابن مخنف…: 135
عمر, عن رجل ـ و هو ابومخنف ـ عن نمیر بن وعلة…: 148
عمر, عن رجل قد سماه, عن ابیه عن عمه محمد بن مخنف…: 183
آیا ممکن است عمر بن سعد تعمدى در نیاوردن نام ابومخنف داشته باشد؟
نقل هاى برجاى مانده از عمر بن سعد اسدى در منابع دیگر
قاعدتا باید عمر بن سعد اسدى, کتاب هاى دیگر تاریخى هم داشته باشد. زیرا این قبیل مورخان شیعى عراقى, همزمان آثارى در باره وقایع دوران امام على (ع) و نیز مقتل امام حسین و برخى دیگر از وقایع عراق داشته اند.
نمونه هایى از نقل هایى که از عمر بن سعد اسدى, در آثار دیگر برجاى مانده مى تواند اشاره به برخى از مؤلفات دیگر او داشته باشد. این نقل ها, در باره جنگ جمل, نهروان, امام حسین (ع) و مناقب امام على (ع) است. ویژگى غالب بر این نقلها آن است که عمر بن سعد مطالب را عمدتا از آثار ابومخنف نقل مى کند. بنابراین باید او را راوى عمده آثار وى به شمار آورد.
الغارات: 23, 29, 30 (نصر بن مزاحم از عمر بن سعد در باره نهروان با سند: حدثنا عمر بن سعد عن نمیر بن وعله, عن ابى الوداک…), 329. در اینجا در متن الغارات خبر از عمر بن سعد نقل نشده, اما به نقل محدث ارموى در پاورقى الغارات: 329 ابن ابى الحدید در شرح: 1/261 خبر بنى ناجیه را از الغارات با سند (نصر بن مزاحم قال: حدثنى عمر بن سعد عمن حدثه ممن ادرک امر بنى ناجیه) نقل کرده است. بنابراین این نقل از الغارات سقط شده است.
تاریخ طبرى: 3/500 (حوادث سال 36): و فیما ذکر نصر بن مزاحم العطار عن عمر بن سعد (در اصل: سعید) عن اسد بن عبدالله, عمن أدرک من اهل العلم ان عبد خیر الخیوانی….
مقاتل الطالبیین: 85, 88, 95 (هر سه مورد از حسین بن نصر بن مزاحم, از پدرش, از عمر بن سعد از ابومخنف در باره وقایع کربلاست).
کمال الدین: 289 (نصر بن مزاحم, عن عمر بن سعد, عن فضیل بن خدیج عن کمیل, روایت: ان هذه القلوب اوعیة…; نیز امالى طوسى: 20).
معانى الاخبار: 375 (نصر بن مزاحم منقرى عن عمر بن سعد عن ابى مخنف, در باره نامه ام سلمه به عایشه وقت حرکت او به سوى بصره).
الخصال: 400 (نصر بن مزاحم, عن عمر بن سعد, عن ابى مخنف, عن ابى منصور, عن زید بن وهب در پاسخ پرسشى در باره قدرت خدا). شیخ طوسى در فهرست: 171, در نقل طریق خود به کتاب زید بن وهب در باره خطبه هاى امام على از طریقى یاد کرده که در آن نصر بن مزاحم از عمر بن سعد [در آنجا به اشتباه سعید] قرار دارد.
الامالى: 189 (نصر, عمر بن سعد, عن ارطاة بن حبیب, عن فضیل الرسان, عن جبلة المکیة عن میثم التمار), 192 (نصر, عمر بن سعد, عن ابى شعیب تغلبى, عن یحیى بن یمان, عن امام لبنى سلیم, عن اشیاخ لهم, شعرى در باره شهادت امام حسین (ع) در یک کنیسه اى در بلاد روم), 202 (نصر, عن عمر بن سعد, عن عمرو بن ثابت, عن حبیب بن ابى ثابت, عن ام سلمه, راجع به نوح جن بر امام حسین), 500 (نصر, عن عمر بن سعد, عن یوسف بن یزید, عن عبدالله بن عوف, راجع به آمدن منجم نزد امام على (ع) وقت رفتن به نهروان و نهى از رفتن در آن ساعت. همین خبر در فرج المهموم: 57 آمده است). با سند یاد شده, عمر بن سعد چندین روایت در کتاب صفین خود دارد (116, 160, 161).
ثواب الاعمال: 218 ـ 219 (نصر از عمر بن سعد که به اشتباه سعید آمده. خبر در باره امام حسین).
کامل الزیارات: 188 (نصر, عمر بن سعد, عن ابى معشر, عن الزهرى در باره شهادت امام حسین), 189 (همان روایت ام سلمه در باره نوح الجن على الحسین).
مناقب الامام امیرالمؤمنین محمد بن سلیمان کوفى: 1/144 (نصر عن عمر بن سعد الاسدى, عن مسلم الضبى, عن حبة العرنى در باره خبر خروج به سمت صفین و دیدار از دیر شمعون), 2/319 (نصر, عن عمر بن سعد, عن یحیى بن سعید و صقعب [در اصل: الصعق] بن زهیر, عن یوسف بن ابى روق, خبر لعن امام بر معاویه و عمرو بن عاص).
الجمل: 293 (نصر بن مزاحم, عن عمر بن سعد عن الاجلح, عن زید بن على در باره نبرد جمل), 403 (روى عمر بن سعد عن یزید بن ابى الصلت عن عامر الاسدى در باره فتحنامه امام پس از نبرد جمل), 407 (نصر, عن عمر بن سعد, عن ابى خالد, عن عبدالله بن عاصم عن محمد بن بشر همدانى, عن حارث بن سریع, در باره جمل).
الکافئة شیخ مفید: 31 (بنگرید بحار: 32/275) (سند روایت: محمد بن على بن نصر [بن مزاحم؟] عن عمر بن سعد).
شواهد التنزیل: 2/179 (نصر بن مزاحم عن عمر بن سعد اسدى بصرى, عن لیث در باره آیه والذى جاء بالصدق, و نیز: عمده ابن بطریق: 353) 2/210 (عمر بن سعد عن یعقوب عن جعفر بن سعید).
تاریخ بغداد: 8/268 (نصر, عمر بن سعد, عن عبدالملک بن مسلم, عن حکیم بن سعد در باره نهروان), 419 (نصر, عمر بن سعد, عن جراح بن عبدالله عن رافع بن سلمه در باره نهروان).
تفسیر ابن کثیر: 4/158 (نصر بن مزاحم, عن عمر بن سعد, عن رجل عن انس, یک روایت تفسیرى)
البدایة و النهایة: 7/283 (نصر, عمر بن سعد, عن مسلم الاعور, عن حبة العرنى, درباره ورود امام به رقه و برخورد با یکى از علماى اهل کتاب. این نقل در وقعة صفین: 147 آمده است).
موارد استفاده ابن عساکر از وقعة صفین
تاریخ دمشق: 17/393 (وقعة صفین: 332 ـ 333) سند خبر در وقعة صفین چنین است: (نصر: عمر, حدثنى صدیق ابى عن الافریقى بن انعم) و سند در تاریخ دمشق چنین است: عمر بن سعد عن عبدالرحمن بن زیاد بن انعم الافریقى). 384 (وقعة صفین: 302 ـ 303), 23/416 (وقعة صفین: 257), 33/345 (وقعة صفین: 348 ـ 349), 46/57 (وقعة صفین: 155 ـ 156) 55/29 (وقعة صفین: 370 ـ 371), 56/386 (وقعة صفین: 490) 57/366 (وقعة صفین: 306 ـ 307, در تاریخ دمشق به جاى (اسدى) (ازدى) آمده است), 58/103 (وقعة صفین: 213), 59/127 (وقعة صفین: 27 ـ…), 65/152 (وقعة صفین: 156 ـ 157)
2 . کتاب صفین جابر بن یزید جعفى
منبع دوم وقعة صفین نصر بن مزاحم, کتاب صفین جابر بن یزید جعفى (م 128) از اصحاب امام باقر(ع) است. جابر نویسنده آثار متعددى است که بسیارى از آنها در آثار بعدى برجاى مانده است. نصر بن مزاحم, پس از کتاب عمر بن سعد اسدى, کتاب صفین جابر را در کتاب خود جاى داده و به نظر مى رسد که بخش عمده آن کتاب را در وقعة صفین خود حفظ کرده است.
وى در این موارد, به طور معمول, منبع خبر جابر را نیز نقل مى کند. در میان منابع وى, چندین خبر به نقل در باب وقایع صفین, به نقل از امام باقر(ع) مى باشد. (وقعة صفین: 156, 167, 204, 237, 313, 478, 479, 500, 504)
نصر بن مزاحم طبق معمول از کتاب صفین جابر استفاده کرده, اما این کتاب از طریق عمرو بن شَمِر,13 راوى آثار جابر به دست وى رسیده است. بنابر این, به طور معمول, پیش از نام جابر, نام عمرو بن شمر قید مى شود. علاوه بر آن, عمرو که شاگرد جابر بوده و کتاب صفین او را روایت مى کند, گهگاه افزوده هایى هم از منابع دیگر در باب صفین دارد. محتمل است که او هم کتابى تدوین کرده و علاوه بر درج کتاب جابر در آن, افزوده هاى خود را هم در آن آورده و این متن عمرو بن شمر بوده که در اختیار نصر بن مزاحم قرار گرفته است.
موارد نقل شده از کتاب صفین جابر بن یزید جعفى را استاد دکتر حسین مدرسى فهرست کرده,14 اما بر اساس شیوه خود, لازم نبوده تا منبع خبر جابر را هم نقل کند. ما در اینجا به همان شیوه اى که منابع کتاب عمر بن سعد اسدى را آوردیم, عمل مى کنیم.
جابر عن محمد بن على [الباقر], و زید بن حسن و محمد بن مطلب: 156 ـ 157, 204 ـ 207 (ظاهر این سند آن است که اخبار این سه نفر را با هم درآمیخته است)
جابر عن ابى جعفر [الباقر], عن زید بن حسن: 167
جابر, سمعت تمیما الناجى بن حذلم (یا حذیم [وى در صفین در کنار امام على بود]): 169 ـ 170, 230, 272 ـ 273, 293 ـ 295, 371 ـ 372, 478 ـ 479, 554 ـ 559
جابر, عن عامر, عن الحارث بن ادهم, عن صعصعة بن صوحان: 174 ـ 183, 457 ـ 462
جابر, عن ابى الطفیل: 202 ـ 203 و دنباله این روایت: 331 ـ 22
جابر عن الشعبى, عن مالک بن قدامه الارحبى: 236 ـ 246 (در میانه نقل هایى از جابر, نقل هاى دیگران هم با ذکر سند مشخص آمده است)
جابر, عن الشعبى: 295 ـ 296 (این نقل, تنها نقلى است که شخصى جز عمرو بن شمر به نقل از جابر, آن را براى نصر بن مزاحم روایت کرده است: نصر عن عمر [بن سعد؟] قال: حدثنى رجل عن جابر, عن الشعبى), 298 ـ 299, 301 ـ 302, 315 ـ 317 (عن صعصعة بن صوحان), 340
جابر عن ابى اسحاق: 250
جابر, عن ابى جعفر [الباقر (ع)]: 313 ـ 315, 479 (فبکى ابوجعفر و هو یحدثنا بهذا الحدیث), 500
جابر, عن ابى الزبیر: 343 ـ 349
جابر, عن زید بن حسن: 504 ـ 508
جابر: 559
همه این نقل ها (به استثناى نقلى که در صفحه 295 ـ 296 آمده) از جابر به روایت عمرو بن شمر است که بر اساس گفته نجاشى: 129 راوى کتاب بوده است.
مواردى که مطلبى را عمرو بن شمر نقل کرده, اما نامى از جابر جعفى به عنوان مأخذ خود نیاورده, چنین است: 170 ـ 172, 231, 274 ـ 275, 313 ـ 315, 329, 330 ـ 332, 339, 342 ـ 343, 343 ـ 349, 353 ـ 362, 367 ـ 369, 433 ـ 439, 473 ـ 476, 477 ـ 478, 524 ـ 527, 540 ـ 541؟. در این موارد, گاه عمرو, منابع خود را یاد مى کند و گاه بدون ذکر منبع, خبرى را مى آورد.
مطالب دیگرى که از جابر در باره جنگ صفین در کتاب هاى دیگر نقل شده است و به نوشته استاد مدرسى مى تواند از کتاب صفین جابر بن یزید بوده باشد, چنین است:
غارات: 42 ـ 43, 124 ـ 125 (بخوانید (جابر الجعفى) به جاى (سالم الجعفى) چنان که محقق کتاب در پاورقى ش 3 در ص 124 یادآور شده است).
کافى: 8/352 ـ 360
الهدایه الکبرى خصیبى: 124
امالى صدوق: 490 ـ 491
اختصاص: 81 ـ 82
تاریخ دمشق: 59/136 ـ 137
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: 2/195
مختصر بصائر: 29
به احتمال قطعات زیر هم در باره حوادث بعد از جنگ از همین کتاب است:
تاریخ طبرى: 5/63 ـ 64, 92
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: 6/75
3. کتاب صفین جرجانى!
ییکى دیگر از منابعى که به فراوانى از آن در وقعة صفین نقل شده, منبعى است که نصر بن مزاحم از آن با این سند روایت مى کند: (محمد بن عبیدالله عن الجرجانى). تنها در یک مورد (وقعه: 15) از محمد بن عبیدالله با لقب (القرشى) یاد شده و در یک مورد دیگر (وقعه: 80) از جرجانى با عنوان (عثمان بن عبیدالله الجرجانى). اگر اشتباهى در استنساخ رخ نداده باشد, اینها را باید نام و لقب آنها دانست. از نوع ارجاع آشکار است که مطالبِ نقل شده که فراوان هم هست, از یک کتاب نقل شده و مؤلف آن کتاب هم ملقب به جرجانى بوده است. به علاوه, راوى این کتاب که واسطه میان جرجانى و نصر بوده, همین محمد بن عبیدالله است (حدثنى محمد بن عبیدالله). چنان که کتاب هم طبعا در باره صفین بوده است.
موارد نقل شده عبارتند از: 15 ـ 20, 20 ـ 27, 33, 34 ـ 37 (در این مورد خاص, خبر عمر بن سعد و محمد بن عبیدالله ترکیب شده: عن عمر بن سعد و محمد بن عبیدالله( و نامى از جرجانى به میان نیامده)), 44 ـ 46, 46 ـ 50, 50 ـ 51 (ترکیب نقل عمر بن سعد و محمد بن عبیدالله بدون نام جرجانى) 52 ـ 55, 55 ـ 59 (و فى حدیث محمد [بن عبدالله] وصالح بن صدقة), 80 ـ 81, 82 ـ 85, 162 ـ 164, 164 ـ 167, 185 ـ 196, 272, 273, 300, 534 ـ 540
در یک مورد (ص 11) از محمد بن عبیدالله (عن الحکم) نقلى دو سطرى شده و نامى هم از جرجانى نیست.
4. اسناد دیگر موجود در وقعة صفین
منهاى چند استثناء, عمده نقل هایى که در اینجا آمده, بسیار کوتاه است. طبعا از حجم صفحاتى که در جلوى اسناد آمده, مى توان مقدار صفحات را دانست.
برخى از این افراد نمى توانند شیخ نصر بن مزاحم به حساب آیند و قاعدتا باید از صحائف و نوشته هاى آنان بهره برده و یا وسایطى در کار بوده که نامشان افتاده است.
نصر: ابوعبدالله سیف بن عمر, عن سعد بن طریف, عن الاصبغ بن نباته: 5, 6 ـ 7 (سیف: حدثنى اسماعیل بن ابى عمیره, عن عبدالرحمن بن عبید بن ابى الکنود), 9 (سیف, عن الولید بن عبدالله, عن ابى طیبه, عن ابیه), 10 (سیف عن سلیمان بن المغیرة, عن على بن الحسین). احتمال دارد که سیف بن عمیره باشد که راوى ابان بن تغلب و دیگران است (میزان الاعتدال: 2/257) و روایاتى از وى در منابع حدیثى شیعه آمده, نه سیف بن عمر راوى کذاب معروف).
نصر: الفیض بن محمد عن عون بن عبدالله بن عتبه: 5 ـ 6
نصر: عبدالله بن کردم بن مرثد: 14 ـ 15
نصر: و فى حدیث صالح بن صدقه: 55, 55 ـ 59 (و فى حدیث محمد [بن عبیدالله] و صالح بن صدقة, 59 ـ 60, 62 ـ 64, 64 ـ 68, 77 ـ 80, 80, 81 ـ 85)
قال ابوالفضل نصر بن مزاحم, عن عطیة بن غنى, عن زیاد بن رستم: 71 ـ 77
نصر: ابواسرائیل یونس بن ابى اسحاق السبیعى,15 عن عبدالرحمن بن یزید: 133, 184 (نصر: عن یونس بن ابى اسحاق السبیعى). در ص 267 سند چنین است: نصر: عمر بن سعد, حدثنى یونس بن ابى اسحاق. بنابر این احتمال دارد دو مورد قبل از این هم از کتاب عمر بن سعد اسدى بوده باشد. (یونس بن ابى اسحاق سبیعى از مشایخ ابومخنف است (طبرى: 4/571) و محتمل است که عمر بن سعد این نقل ها را از کتاب صفین ابومخنف گرفته باشد گرچه خبر یاد شده در طبرى نیامده است. بنابر این سند چنین است: نصر [عن عمر بن سعد, عن ابى مخنف] حدثنى یونس بن ابى اسحاق السبیعى.)
نصر: عمرو بن خالد,16 عن ابى الحسین زید بن على, عن آبائه, عن على علیه السلام: 134
قال [ظ: نصر]: حدثنى مصعب بن سلام [تمیمى کوفى],17 قال ابوحیان التمیمى, عن ابى عبیدة, عن هرثمة بن سلیم: 140, 141 (مصعب بن سلام, حدثنا الاجلح بن عبدالله الکندى, عن ابى جحیفة),
نصر: سعید بن حکیم العبسى [یا قیسى],18 عن الحسن بن کثیر, عن ابیه: 142
نصر: عبدالعزیز بن سیاه,19 عن حبیب بن ابى ثابت, قال ابوسعید التیمى المعروف به عقیصا: 144 ـ 145, 215, 216, 324, 328
نصر, عن عبدالله بن عبدالرحمن, عن ابى عمرة عن ابیه سلیمان الحضرمى: 185 (سند متعلق به ابومخنف و کتاب صفین اوست. بنگرید: تاریخ طبرى: 5/16).
نصر حدثنا سلیمان بن ابى راشد,20 عن عبدالرحمن بن عبید ابى الکنود: 200 (این نقل باید از کتاب صفین ابومخنف باشد که از همین سند نقل هاى مربوط به صفین را آورده است.)
نصر: اسماعیل بن ابى عمیرة, عن الشعبى: 208 (شاید مانند مورد ص 6 ـ 7 نام سیف بن عمر [عمیره] میان نصر و اسماعیل بن ابى عمیره افتاده باشد).
نصر: ابوعبدالرحمن المسعودى,21 حدثنى یونس بن الارقم بن عوف, عن شیخ من بکر بن وائل: 215
نصر: قیس بن الربیع,22 عن عبدالواحد بن حسان العجلى, عمن حدثه عن على: 231 (218, 323 دو حدیث و غیر مربوط به صفین).
نصر: عن ابى عبدالرحمن, قال: حدثنى المثنى بن صالح من بنى قیس بن ثعلبه, عن یحیى بن مطرف ابى الاشعث العجلى شهد مع على صفین: 288
نصر: عن یحیى بن یعلى,23 عن صباح المزنى, عن الحارث بن حصیره, عن زید بن ابى رجاء, عن اسماء بن الحکم الفزارى: 320 ـ 322, 322 ـ 323 (عن یحیى [بن یعلى] عن على بن حزور عن الاصبغ بن نباته. در ص 217 و 218 دو حدیث هم از وى نقل شده است).
دو بخش حدیثى کوتاه در کتاب وقعة صفین
نصر بن مزاحم در دو بخش از کتاب, یکى در باره معاویه و دیگرى عمار, کوشش کرده است تا چند حدیث مسند را نقل کند. طبعا در باره معاویه احادیثى در مذمت و در باره عمار احادیثى در ستایش. این دو بخش با سایر قسمت هاى کتاب متفاوت است و تک تک احادیث بسان دیگر کتاب هاى روایى با سند نقل شده است.
بخش مربوط به معاویه, نقل روایاتى در مذمت اوست که در صفحات 216 ـ 221 آمده است و بخش دوم درباره عمار در صفحات 323 ـ 326 آمده است.
در پایان مناسب است اشاره کنیم که در موارد اندکى, نصر بن مزاحم از خود اظهارنظرهایى دارد. طبعاً این برخلاف مشى این قبیل نویسندگان ـ و افرادى مانند طبرى ـ است, با این حال, گهگاه اشاراتى درباره متنى که نقل مى کنند, دارند. از آن جمله است در صفحات:80, 167, 362, 363 (و قد قیل ان علیا لم یجرح قط).
باید توجه داشت که وقتى نام نصر ذکر مى شود و بدون هیچ اسنادى, خبرى در پى مى آید, حتماً پاى منبعى مکتوب در میان بوده که مشخصات آن از میان رفته است براى نمونه صفحات 423 ـ 426 و مورد صفحه 437 ـ 439 با این عبارت: قال نصر: و فى هذا الیوم قال علی…. در این قبیل موارد معمولا نام راوى افتاده و به قیاس اخبار بعدى, منبع, کسى جز عمر بن سعد نیست.
1. ابن ندیم ظاهرا به اشتباه او را هم طبقه ابومخنف (90 ـ 157) دانسته است (فهرست: 106), چنان که شیخ طوسى (رجال طوسى: 147, ش 1633) هم او را از اصحاب امام باقر (ع) (م 114, 117) مى داند که با تاریخ درگذشت نصر یعنى سال 212 ناسازگار است.
2. مقاتل الطالبیین, ص 355.
3. بنگرید: قاموس الرجال, ج 10, ص 359.
4. فهرست ابن ندیم, 106.
5. رجال النجاشى: 428.
6. گفته شده است که نسخه اى از این کتاب در موزه بغداد بوده و در سال 1300 قمرى بر اساس همان نسخه چاپ شده است. در سال 1301 فرج الله کاشانى در تهران با تصحیح آن را چاپ کرده, اما چاپ مقبول آن با تحقیق محقق برجسته جهان عرب, عبدالسلام هارون به سال 1365 قمرى انجام شده است. همان چاپ در ایران هم افست شده و با نام پیکار صفین توسط پرویز اتابکى به فارسى بسیار عالى و شیوا درآمده است.
7. ابن طاوس چندین مورد از آن نقل کرده است. ر.ک: کتابخانه ابن طاوس, ص 525.
8. قاموس الرجال: 8/200 ـ 201.
9. داخل کروشه از ماست.
10. ابوروق یکى از محدثان بنام است که در ضمن از مشایخ عمر بن سعد نیز به شمار مى آید. از وى روایات تفسیرى و فقهى فراوانى در مآخذ شیعه و سنى برجاى مانده است.
11. همین سند را که در کتاب صفین ابومخنف وجود دارد, بنگرید در تاریخ طبرى, ج 5, ص 6.
12. براى نمونه بنگرید: تاریخ طبرى, ج 5, ص 7.
13. ذهبى وى را (عمر بن شمر جعفى کوفى شیعى, خوانده و از ابن حبان نقل کرده که (رافضى یشتم الصحابة). از سلیمانى رجال شناس دیگر سنى نقل کرده که (کان عمرو یضع على الروافض). میزان, ج 3, ص 268 ـ 269.
14. Tradition and Survival, Vol.1, p.100-101.
15. در اینجا به اشتباه: نصر: عن اسرائیل بن یونس, عن ابى اسحاق السبیعى! در باره وى بنگرید: میزان الاعتدال ج 4, ص 482. او به سال 159 درگذشت و اگر این تاریخ درست باشد, نصر بن مزاحم باید با واسطه یا از کتاب او نقل کرده باشد.
16. راوى شناخته شده از زید بن على و امام باقر (ع) و متروک نزد رجال شناسان سنى. بنگرید: میزان الاعتدال, ج 3, ص 257 ـ 258.
17. در فهرست شیخ طوسى, ص 253 از وى یاد شده و گفته شده که (کتاب) داشته است. در منابع حدیثى شیعه, ده ها روایت از وى نقل شده است. منابع شرح حال وى را بنگرید در: اصحاب الامام الصادق(ع), ج 3, ص 257.
18. راوى امامى, منابع شرح حال او را بنگرید در: اصحاب الامام الصادق(ع), ج 2, ص 29.
19. راوى بسیار معروف و شیعى که روایات فراوانى از وى در مصادر حدیثى سنى موجود است و معمولا از همین حبیب بن ابى ثابت نقل مى کند. براى نمونه بنگرید به: طبقات الکبرى, .3/362 [قتل عمار یوم قتل و هو مجتمع العقل], 4/186 [اظهار تأسف عبدالله بن عمر براى جنگ نکردن با فئه باغیه], 6/239 [روایتى در باره امام على به نقل از سلیمان بن ابى راشد]. ابن سعد در طبقات: 6/363 مى نویسد که وى [ابویزید] عبدالعزیز بن سیاه اسدى, از موالى بنى اسد است که از بهترین مردم بود و خانه اش با حبیب بن ابى ثابت یکى بود.
20. سلیمان بن راشد یا ابى راشد, از مشایخ ابومخنف که در مقتل الحسین (ع) خود از وى روایت کرده و نمونه هاى آن در مقاتل الطالبیین: 71, 76 ـ 78 آمده است. در طبرى هم به نقل از ابومخنف از سلیمان بن راشد در مجلد چهارم, صص 108, 277, 311, 314, 334, 340 ـ 341, 344, 347, 349, 350, 357, 428, 429, 471, 530 روایاتى آمده که منبع عمده خبرى سلیمان, حمید بن مسلم و در مواردى همین عبدالرحمن بن عبید ابى الکنود است که در اینجا از وى مطلبى نقل شده است. محتمل است که آنچه در متن آمده برگرفته از آثار ابومخنف باشد.
21. وى بنا به گفته شیخ طوسى در رجال, کتاب حدیث داشته است. نامش عبدالله بن عبدالملک بن ابى عبیدة بن عبدالله بن مسعود (تاریخ الکبیر, بخارى, ج 5, ص 141) از محدثان شناخته شده است که روایات فراوانى از وى در منابع سنى و شیعى هست. عقیلى او را تضعیف کرده و مى نویسد: کان من الشیعه (میزان: 4/546). در کامل ابن عدى ج 2, ص 187 چندین روایت از وى به نقل از حارث بن حصیره که نام او را در این کتاب مکرر داریم, نقل کرده است. از روایاتش رنگ شیعى آنها کاملا روشن است. بنگرید: تاریخ دمشق, ج 42, ص 61.
22. در باره منابع شرح حال وى که راوى امام باقر بوده, و در زمان منصور قاضى مدائن شده و حدود سال هاى 165 ـ 168 درگذشته بنگرید: اصحاب الامام الصادق (ع), ج 2, ص 601.
23. راوى معروف شیعى (م 180) که احادیثى از وى در مناقب اهل بیت و مسائل دیگر در منابع حدیثى نقل شده است.
عِجْلى, رجال شناس سنى, با تأیید این که او رافضى غالى بوده مى نویسد که سر بازار جلو ابوالسرایا حرکت مى کرد; سپس مى افزاید: او نه موثق است و نه مأمون (لسان المیزان: ش 8127). عُقَیلى هم او را شیعـى مى دانـد و چنـان که ابن حجر نقل کرده, بیشتر رجالى هاى اهل سنت مانند ابوخیثمه, ابوحاتم, و دارقطنى و شعبه او را به خاطر علائق شیعى ضعیف مى شمرند (همان). به عکس, ابن حبان او را در الثقات: 9/215 آورده است.
در برابر رجال شناسان سنى که معمولا وى را به جرم تشیع, تخطئه کرده اند, نصر مورد تأیید عالمان شیعه بوده و به همین دلیل نجاشى او را با تعابیر مستقیم الطریقة, صالح الامر مى ستاید. با این حال تصریح دارد که وى از ضعفاء روایت مى کند (نجاشى: 427ـ 428).
در این که وى سنى بوده است یا امامى, میان رجال شناسان اختلاف نظر است. ابن ابى الحدید تأکید بر سنى بودن وى ـ و هو من رجال اصحاب الحدیث ـ دارد, اما خطیب و حموى او را شیعه غالى دانسته اند (نصر شیعى من الغلاة) که کنایه از تشیع امامى یا چیزى نزدیک به آن است.3 علامه تسترى بر این اعتقاد است که مذهب وى مانند ابومخنف است که از عامه اما قریب به امامیه است. شاهد آن هم کتاب هاى این دو نفر است. وى چند خبر نقل شده توسط نصر بن مزاحم را که با عقاید سنى قرابت دارد, به عنوان شاهد این نوع گرایش ذکر مى کند. تسترى در نهایت به دلیل همکارى وى با ابوالسرایا, ترجیحا او را زیدى معرفى مى کند.
نصر یک مورخ حرفه اى از شیعیان عراقى است که چندین اثر تاریخى مستند و قابل اعتنا داشته است. ابن ندیم از عناوین آثار وى بدین شرح یاد مى کند: کتاب الغارات, کتاب صفین, کتاب الجمل, کتاب مقتل حجر بن عدى, کتاب مقتل الحسین(ع).4 نجاشى از چندین اثر او با عناوین کتاب الجمل, کتاب صفین, کتاب النهروان, کتاب الغارات, کتاب المناقب, کتاب مقتل الحسین, کتاب اخبار محمد بن ابراهیم و ابى السرایا یاد مى کند.5 این رشته تألیف در باره عناوین یاد شده, امرى رایج در مؤلفات مؤرخان شیعى عراق در قرن دوم و سوم است.
در میان این آثار, وقعة صفین6 ـ تنها اثر و شاید مهم ترین اثر بازمانده از نصر بن مزاحم ـ یکى از باارزش ترین تک نگارى هایى است که از یکى از نبردهاى بسیار حساس و اختلاف برانگیز بعدى در میان مسلمانان به دست ما رسیده است. این ارزش نه تنها به خاطر اطلاعات گرانقیمتى است که در این کتاب در باره نبرد صفین آمده, بلکه به خاطر آن که ساختار بسیارى از کتاب هاى قرن سوم و خصوصا تک نگارى هاى تاریخى آن روزگار را نشان مى دهد, داراى اهمیت است.
هدف این مقاله, بازبینى در منابع و مصادر وقعة صفین است, اما پیش از شروع بحث, لازم است به پاسخگویى به این پرسش بپردازیم که در قرن دوم, یک مؤلف, براى تدوین یک کتاب چه مى کرده است؟
براى پاسخگویى به این پرسش مى توانیم یک نمونه موجود را مرور کرده و تا حدودى بر واقعیت امر آگاهى یابیم. در واقع این پرسش از آن رو به ذهن مى رسد که نگارش چیزى به نام (کتاب) طى دو قرن اول هجرى, چند دوره تکاملى را طى کرده و چنان نبوده است که در همان قرن اول امکان نگارش اثرى مفصل در باره یک واقعه تاریخى بسان کتاب هایى که بعدها در قرن سوم یا چهارم مى بینیم, وجود داشته باشد.
مورد وقعة صفین نصر بن مزاحم از جهاتى براى نشان دادن سیر تألیف یک اثر تاریخى در اواخر قرن دوم هجرى جالب است. ممکن است در وهله نخست تصور کنیم مورخ مشهورى همچون نصر بن مزاحم, با توجه به کثرت سندهایى که در این کتاب به دست داده, با کاوشى گسترده در میان افرادى از نسل چهارم باقى مانده از مشارکین در واقعه صفین, مطالبى را که از آنان در باره آباء و اجدادشان شنیده در این کتاب به دست داده است; در حالى که چنین نیست. پس مطلب آن چگونه فراهم شده است؟
به هر روى, لازم است بدانیم این کتاب که متن آن در 560 صفحه به چاپ رسیده و حاوى اطلاعات بسیار ریز و با ارزشى از واقعه صفین است, از چه منابعى و مآخذى تشکیل شده و مؤلف چگونه آنها را به دست آورده است.
کتاب وقعة صفین نصر بن مزاحم, مانند بسیارى از آثار دیگر, در یک بستر رو به رشد تاریخ نویسى شکل گرفته است. بسترى نیرومند که گرچه در آغاز تصور روشنى از تاریخنگارى علمى و تدوین کتاب مفصل ندارد, اما به جمع آورى اخبار و اشعار تاریخى سخت علاقه مند است. این حس که کسانى بر آن باشند تا افراد درگیر یک واقعه را یافته و رخدادها را از زبان آنان بشنوند, یا در لابلاى منابعى که در اختیار دارند متن نامه ها و معاهدات را به دست آورده و نزد خود حفظ کنند, دقیقا همین بسترى است که از آن سخن مى گوییم.
در آغاز باید این تصور را از اذهان بیرون کنیم که نصر بن مزاحم که در نیمه دوم قرن دوم هجرى و حتى در سال هاى آغازین قرن سوم زندگى مى کرده, بر آن بوده باشد تا اخبار تاریخى مربوط به صفین را از منابع پراکنده یعنى از طریق نسل چهارم ـ پنجم باقى مانده از شرکت کنندگان در صفین, چه در جبهه على و چه جبهه معاویه فراهم آورده باشد.
واقع امر چنان است که نصر بن مزاحم بر اساس کتاب هایى که اسلاف وى نوشته بودند, درست مانند امروز, کتاب خویش را نگاشته و کوشیده است تا با گزینش اخبار بر اساس ملاک هاى خود اثرى گسترده تر از آنچه پیش از وى در دست بوده است, فراهم آورد.
با این همه, اگر قرار باشد کسى شاهدى پیدا کند که او ضمن آن تصریح به استفاده از کتاب هاى پیشین کرده, باید گفت به سختى مى تواند چنین صراحتى را جز در موارد اندک به دست آورد. شکل نقل و ارائه سند, به صورتى است که در وهله نخست انتقال شفاهى مطالب را از راوى به کتاب در ذهن وارد مى کند. با این حال, اندکى پس از آن که انسان با این قبیل آثار آشنایى بیشترى پیدا مى کند, در مى یابد که کار مؤلفان آنها دست کم در نیمه قرن دوم به بعد ـ و شاید بسیار زودتر از آن ـ دیگر نه نقل شفاهى بلکه استفاده از منابع مکتوب بوده است.
این استفاده گاه با حضور در درس شیخِ مؤلف بوده است; آنچنان که شیخ نوشته خویش را براى شاگردان مى خوانده و آنان, مطالب را مى نوشتند و نام شیخ را و نه نام کتابش را به عنوان است.
و گاه شاگرد, از استاد, اجازه ـ ى خاص در مورد یک اثر یا کلى در مورد آثار یک مؤلف ـ مى گرفته است تا کتابش را روایت کرده یا مطالبى از آن را در کتاب خودش درج کند.
گاه نیز بدون اجازه چنین مى کرده و با استفاده از آثار دیگران اثر خویش را پدید مى آورده است.
تقریبا یک قاعده کلى در تدوین این قبیل آثار تاریخى وجود دارد: افرادى که به حوادث صدر اسلام نزدیکترند و کتابى تألیف کرده اند, اشخاصى مانند ابان بن تغلب, جابر جعفى و ابومخنف, ممکن است اثر کوچکترى در مقایسه با آثار بعدى نوشته باشند; اما تک تک اخبار خود را از منابع متفرقه که غالبا آن منابع اهل نگارش اثر تاریخى نبوده اند اما به گونه اى از آن حادثه مطلع بوده اند, فراهم آورده اند. بیشتر منابع این افراد, کسانى هستند که خود و یا پدرانشان درگیر در آن حادثه بوده اند, یا رهبران قبیله آنان در جنگ حضور داشته و اخبار آنها در طایفه و قبیله باقى مانده و به دست آنان رسیده است.
گروه دوم, مورخانى هستند که از حوادث صدر اسلام دورترند. اینان ممکن است که آثار بزرگتر و احیانا منظم ترى نگاشته باشند, اما آثارشان بر پایه آثار دسته نخست پدید آمده است. براى نمونه, همین نصر بن مزاحم از چندین کتاب تاریخى در باره صفین استفاده کرده که از مهم ترین آنها یعنى کتاب صفین عمر بن سعد اسدى, در هیچ مأخذى یاد نشده است. علاوه بر آن, وى از چند اثر مستقیم دیگر که در باره صفین بوده بهره برده و باقى اخبار را هم از آثار دیگر که غیر مستقیم به صفین مربوط مى شده اقتباس کرده است.
تک نگارى هاى مربوط به صفین تا نیمه نخست قرن چهارم
براى این که بدانیم در باب صفین چه آثارى نگاشته شده و این مبحث تا چه اندازه اهمیت داشته, مى بایست به علاقه وافرى که در تاریخنگارى اسلامى در قرن دوم تا چهارم به نگارش تکنگارى در باره صفین وجود داشته, اشاره کنیم. محصول این علاقه که سبب اصلى آن حضور نیرومند تشیع در عراق و داغ بودن مباحث کلامى ـ تاریخى میان آنان و مخالفانش بوده است, تألیف چندین عنوان کتاب در این باره مى باشد.
بدین ترتیب آثارى چند در باره صفین پیش و پس از نصر بن مزاحم نگاشته شده است. ابن ندیم, نجاشى و طوسى و دیگران از تک نگارى هاى زیر که در باره صفین نوشته شده, یاد کرده اند:
1. کتاب صفین, جابر بن یزید جعفى (م 128) (رجال نجاشى: 128)
2. کتاب صفین, ابان بن تغلب (م 141) (رجال نجاشى: 11)
3. کتاب صفین, ابومخنف لوط بن سعید بن مخنف بن سلیم ازدى (م 157) (فهرست ابن ندیم: 105, رجال نجاشى: 320, فهرست طوسى: 204)
4. کتاب صفین, محمد بن عمر واقدى (م 207) (فهرست ابن ندیم: 111)
5. کتاب صفین, هشام بن محمد بن سائب کلبى (م 204, 206) (رجال نجاشى: 434, الاستیعاب: 1/161 از این کتاب در شرح حال بسر بن ارطاة نقل کرده است).
6. کتاب صفین, نصر بن مزاحم بن یسار منقرى (م 212) (فهرست ابن ندیم: 106, رجال نجاشى: 428, فهرست طوسى: 225)
7. کتاب صفین, اسحاق بن بشر (م228) (فهرست ابن ندیم: 106)
8. کتاب صفین, ابواسحاق اسماعیل بن عیسى العطار (م 232) (فهرست ابن ندیم: 122)
9. کتاب صفین, عبدالله بن محمد ابن ابى شیبه (م 235) (فهرست ابن ندیم: 285)
10. کتاب صفین, یحیى بن سلیمان جعفى (م 237), (سیر اعلام النبلاء: 3/140)
11. کتاب صفین, ابراهیم بن محمد بن سعید ثقفى (م283) (رجال نجاشى: 16, فهرست طوسى: 37)
12. کتاب صفین الکبیر و کتاب صفین الصغیر, محمد بن زکریا بن دینار (م 298) (رجال نجاشى: 346)
13. کتاب صفین, منذر بن محمد بن منذر بن سعید قابوسى (اواخر قرن سوم) (رجال نجاشى: 418)
14. کتاب صفین, عبدالعزیز بن یحیى بن احمد الجلودى (م 332) (رجال نجاشى: 240)7
15. کتاب صفین, ابوعبدالله حسین بن محمد بن احمد حلوانى (معالم العلماء: 77)
16. کتاب صفین, ابراهیم بن حسین بن دیزیل الهمدانى (م281), (الاصابه: 2/94, 158, 357, 5/479 (دو مورد اخیر, نقل از جابر جعفى که در کتاب صفین ابراهیم بن دیزیل بوده که ابن ابى الحدید مکرر در شرح نهج البلاغه (2/222, 241, 255, 269, 276, 310, 3/94, 5/235, 254) از آن نقل کرده و علاوه ابن کثیر در البدایة و النهایه مطلبى نقل کرده و کتاب او را کبیر خوانده است. (البدایة 11/71) آقا بزرگ تهرانى اشتباها نوشته است که نصر بن مزاحم از وى در وقعة صفین نقل کرده است. (ذریعه: 15/52).
اینها آثارى است که در منابع کتابشناسى از آن ها نام برده شده است. اما مى دانیم که آثار دیگرى هم بوده که یادى از آنها نشده و از آن جمله کتاب عمر بن سعد اسدى است.
به علاوه باید بخش صفین طبرى را هم به این مجموعه افزود; زیرا آن بخش هم یک کتاب صفین است که در یک مجموعه تاریخى بزرگ قرار گرفته است.
منابع وقعة صفین نصر بن مزاحم
کتاب وقعة صفین تنها اثر مفصلى است که در باره وقایع نبرد صفین تألیف شده و برجاى مانده است. این اثر در طول تاریخ مورد استفاده برخى از مورخان بزرگ مانند ابن ابى الحدید و ابن عساکر بوده است. طبعا مى بایست بخش صفین تاریخ طبرى را هم دومین اثر از این نوع به حساب آورد که به نوبه خود بخش هایى از کتاب صفین ابومخنف و روایات دیگرى در این باب را براى ما حفظ کرده است.
نصر بن مزاحم در این اثر, از کتاب هاى مختلفى بهره برده است; از برخى به تفصیل و از برخى دیگر به اجمال. وى این موارد را به تفکیک روشن کرده و تنها در موارد معدودى, نقل هاى آنها را با هم در مى آمیزد, کارى که در میان مورخان آن دوره معمول بوده است. براى مثال, در یک مورد نقل هاى (عمرو بن شَمِر, عمر بن سعد اسدى و محمد بن عبیدالله) را که با توجه به سایر اسناد کتاب سه منبع مستقل از یکدیگر هستند, در هم آمیخته است. (وقعه: 131) این کار را در موارد دیگر هم انجام داده است.
با این همه باید گفت, به طور کلى کتاب وقعة صفین نصر بن مزاحم از دو اثر بزرگ در این زمینه استفاده کرده است. نخست کتاب صفین جابر بن یزید جعفى و دیگرى کتاب صفین عمر بن سعد اسدى که وى هم به نوبه خود از کتاب صفین ابومخنف استفاده کامل برده است. نصر علاوه بر آنها از آثار دیگر هم استفاده کرده که ما به ترتیب, تعداد نقل هاى صورت گرفته از آن آثار و منابع وى را فهرست مى کنیم.
1 . کتاب صفین عمر بن سعد اسدى
از عمر بن سعد در کتاب هاى کهن رجالى به ندرت یاد شده است. ابوحاتم در باره وى این جملات را دارد: عمر بن سعد اسدى, از اعمش (م 145, 147 یا 148), [ابواسحاق ]شیبانى (م 129 یا 138) و لیث [بن سعد اصفهانى م 175] و خصیف [بن عبدالرحمن م 137 یا 145] نقل مى کند. از وى ابوسعید اشج و غیر او, نقل مى کنند.
عبدالرحمن مى گوید: از پدرم در باره عمر بن سعد اسدى پرسیدم. پاسخ داد: شیخ قدیم من عتق الشیعة متروک الحدیث. (الجرح و التعدیل: 6/112). به نظر مى رسد ذهبى هم مطلب دیگرى در باره وى در آثار رجالى نیافته و تنها مى نویسد: ذهبى مى نویسد: عمر بن سعد, عن الاعمش, شیعى بغیض, قال ابوحاتم: متروک الحدیث (میزان الاعتدال: 3/199). این مطلب در لسان, ش 5626 تکرار شده است. (نیز بنگرید: مغنى: 2/467). از آن جا که وى از طایفه بنى اسد است و تشیع در این قبیله ریشه دارد, تشیع وى امرى عادى مى نماید. شیخ او اعمش هم از همین طایفه است و جزو شیعیان عراقى به شمار مى آید.
در منابع سنى و شیعیِ در دسترس به جز آنچه گذشت, یادى از عمر بن سعد اسدى نشده است. یکبار که ابن طاوس روایتى از وى (فرج المهموم: 57) نقل کرده, تصور کرده است که وى عمر بن سعد بن ابى وقاص است.8
عمر بن سعد اسدى هم طبقه شاگردان جابر جعفى (م 128) است و در واقع, میان طبقه نصر بن مزاحم (م 212) و طبقه جابر جعفى قرار دارد, گرچه از برخى از مشایخ وى چنین به دست مى آید که بیشتر در نیمه نخست قرن دوم, فعال بوده باشد. بیش از این چیزى در باره او نمى دانیم.
با این حال, نقل هایى از وى در منابع برجاى مانده است که عمده آن نقل ها, مطالبى است که نصر بن مزاحم به نقل از وى در کتاب وقعة صفین آورده است.
از این نقل ها به دست مى آید که عمر بن سعد اسدى کتابى مفصل در باره صفین داشته است. دست کم در دو مورد نصر بن مزاحم, تعبیر کتاب سعد را به کار برده است: 1. و فى کتاب عمر بن سعد ایضا (126) 2. و در مورد دیگر: و فى کتاب عمر بن سعد (508) که در این مورد, متن معاهده امام على را با معاویه در جریان حکمیت نقل کرده است.
بنابراین جاى تردید نیست که وى کتاب صفین را داشته و این متن در اختیار نصر بن مزاحم بوده و به تفصیل از آن نقل کرده است.
طبعا عمر بن سعد هم به نوبه خود از منابع مختلفى استفاده کرده است. در این میان منبع مهم او با توجه به طبقه اى که در آن قرار دارد کتاب صفین ابومخنف بوده است. این مطلب با مقایسه مطالبى که وى نقل کرده و عمدتا نام ابومخنف را از ابتداى سند او انداخته و سند وى را آورده ـ بنا به روشى که در نقل از کتاب ها بوده و در مورد اول نام مؤلف را مى آوردند و در بقیه موارد با (قال:) دیگر نام او ذکر نمى شد ـ به دست مى آید. با توجه به حجم نقل هاى عمر بن سعد از ابومخنف, مى توان گفت, چندین برابر آنچه طبرى در تاریخ خود از کتاب صفین ابومخنف حفظ کرده, در نصر بن مزاحم و از طریق کتاب عمر بن سعد اسدى برجاى مانده است.
خوشبختانه در بیشتر موارد نقل شده از عمر بن سعد در وقعة صفین, منابع کتاب صفین عمر بن سعد اسدى قید شده و مى توان تا حدودى به ارزیابى آنها پرداخت. از این منابع چنین به دست مى آید که او هم از برخى از آثار مکتوب استفاده کرده است, چنان که محتمل است که به طور پراکنده هم روایاتى را در باره صفین از این سوى و آن سوى فراهم آورده باشد.
حجم مطالبى که به نقل از عمر بن سعد در وقعة صفین آمده نشان مى دهد که بیش از یک سوم کتاب وقعة صفین از کتاب صفین عمر بن سعد اسدى گرفته شده است. در اینجا فهرستى از منابع عمر بن سعد را در کتاب صفین او طبعا به نقل از وقعة صفین نصر بن مزاحم به دست مى دهیم:
عمر بن سعد عن حارث بن حصیره: 3 ـ 5, 100 ـ 101, 227 ـ 230, 262 ـ 263, 263 ـ 264, 302 ـ 304, 454 ـ 456 (همه این موارد از کتاب صفین ابومخنف به کتاب عمر بن سعد اسدى رسیده است. در واقع سند متعلق به ابومخنف است. براى مثال بنگرید: تاریخ طبرى: 5/26, 27).
عمر بن سعد عن نمیر بن وعلة عن عامر الشعبى: 7, 27 ـ 33, 391 ـ 392 (نصر عن نمیر بن وعلة: بدون یاد از نام عمر بن سعد), 518 ـ 519 (سند متعلق به کتاب صفین ابومخنف است. بنگرید: طبرى: 5/45, 56. در ص 148 واسطه میان عمر بن سعد و نمیر, ابومخنف یاد شده است.)
عمر بن سعد از یحیى بن سعید از محمد بن مخنف: 7 ـ 9, 11
عمر بن سعد باسناده: 37 ـ 38, 50 ـ 51, 466 ـ 471
عمر بن سعد از ابى روق: 85 ـ 91, 101 ـ 102, 111 ـ 116, 247 ـ 250 (در عبارت: نصر: عمر و, عن ابى روق [عطیة بن حارث ] الهمدانى[ الکوفى صاحب التفسیر]9), 271 ـ 272 (عن ابى ورق, عن ابیه عن عمّ له یدعى اباایوب)10 (این سند متعلق به ابومخنف در کتاب صفین اوست, بنگرید: تاریخ طبرى: 5/16)
عمر بن سعد از اسماعیل بن یزید و حارث بن حصیره از عبدالرحمن بن عبید ابى الکنود: 92
عمر بن سعد از ابى مخنف از زکریا بن حارث: 94 ـ 95
عمر بن سعد: حدثنى ابوزهیر العبسى: 95 ـ 98, 259 ـ 260, 542 ـ 550
عمر بن سعد از سعد بن طریف: 98 ـ 100
عمر بن سعد از سعد بن طریف از اصبغ بن نباته: 126 ـ 127, 158 ـ 160
عمر بن سعد از عبدالرحمن از حارث بن حصیره: 102 ـ 104, 121
و فى حدیث عمر بن سعد: 104 ـ 111 , 125 ـ 126, 127, 551 ـ 554
عمر بن سعد, از لیث بن سلیم: 116
عمر بن سعد از یوسف بن یزید از عبدالله بن عوف احمر: 116 ـ 121, 160 ـ 161, 161 ـ 162
عمر بن سعد از یزید بن خالد بن قطن: 121 ـ 125, 152 ـ 155 (و قال خالد بن قطن؟)
و فى کتاب عمر بن سعد ایضا: 126 ـ 127
قال ابوالفضل نصر بن مزاحم: عمرو بن شَمِر و عمر بن سعد و محمد بن عبدالله, قال عمر [بن سعد], حدثنى رجل من الانصار عن الحارث بن کعب الوالبى, عن عبدالله بن عبید ابى الکنود: 131 ـ 133
عمر عن رجل ـ یعنى ابامخنف ـ عن عمه ابن مخنف بن سلیم: 135, 148 ـ 149 (عمر عن رجل ـ و هو ابومخنف ـ عن نمیر بن وعلة, عن ابى الوداک [جبر بن نوف]), 149 ـ 151 (عمر بن سعد عن رجل عن ابى الوداک)
عمر بن سعد: حدثنى عمر بن عبدالله بن یعلى بن مرة الثقفى: 135 ـ 140
عمر بن سعد: حدثنى مسلم الاعور عن حبة [الجوین] العرنى (رجل من عرینه): 143 ـ 144 (طبرى: 5/38)
عمر بن سعد حدثنى مسلم الملائى [مسلم بن کیسان الضبى الملائى البراد الکوفى] عن حبة العرنى عن على: 147 ـ 148
عمر بن سعد از کلبى از اصبغ بن نباته: 146
عمر بن سعد از حجاج بن ارطاة عن عبدالله بن عمار بن عبدیغوث: 151 ـ 152
عمر بن سعد, از مردى, از ابى زهیر العبسى از صالح بن سنان: 155 ـ 156
عمر بن سعد, از مردى, از ابو حرّة: 162
عمر بن سعد از: مردى من آل خارجة بن الصلت: 172 ـ 174, 264 ـ 267
عمر بن سعد از (رجل) قد سماه, از پدرش, از عمش محمد بن مخنف: 183 ـ 184 (ظاهرا مثل مورد 135, 148)
عمر بن سعد از عبدالله بن عاصم: 196
عمر بن سعد از ابى المجاهد, از محل بن خلیفه: 197 ـ 11200
عمر بن سعد: حدثنى رجل عن عبدالله بن جندب, عن ابیه: 203 ـ 204
عمر بن سعد از اسماعیل بن یزید [یعنى ابن ابى خالد], از ابى صادق, از الحضرمى: 204 ـ 207 (قاعدتا با استفاده از صفین ابومخنف بنگرید: تاریخ طبرى, 5/11, 48, 51, 60)
عمر بن سعد از عبدالرحمن بن یزید بن جابر از قاسم مولى یزید بن معاویه: 213 ـ 215 (بنگرید: تاریخ طبرى, 5/11 همین سند که ابومخنف از طریق آن نقل کرده است).
عمر بن سعد قال: ابویحیى از زهرى: 222 ـ 223
عمر بن سعد, عن ابى یحیى, عن محمد بن طلحه, عن ابى سنان الاسلمى: 223 ـ 225
عمر بن سعد, از عبدالرحمن بن جندب, (عن ابیه): 232, 319 ـ 320 (عن جندب بن عبدالله), 528 ـ 531
عمر بن سعد عن مالک بن اعین, عن زید بن وهب: 232 ـ 234, 234, 242 ـ 243 (قال نصر: و فى حدیث عمر عن مالک بن اعین عن زید بن وهب), 249 ـ 250, 256, 326 ـ 328, 391 (نصر, و حدثنى رجل عن مالک الجهنى عن زید بن وهب. بدون یاد از نام عمر بن سعد), 450 ـ 454 (این سند هم در اصل متعلق به کتاب صفین ابومخنف بوده است. براى نمونه بنگرید: تاریخ طبرى: 5/15, 18). گفتنى است که زید بن وهب خود کتاب خطب امیرالمؤمنین (ع) داشته که این مطالب غالبا از همان کتاب اوست.
عمر بن سعد از عبدالرحیم بن عبدالرحمن [محاربى کوفى م 111] عن ابیه: 235 ـ 236
عمر بن سعد از فضیل بن خدیج : 250 ـ 254, 255 (عن مولى الاشتر, نک : تاریخ طبرى: 5/22), 276 ـ 280, 285 ـ 286, 490 ـ 494 (نام عمر بن سعد افتاده), 521 ـ 524 (سند متعلق به ابومخنف که از طریق آن وقایع صفین را در کتاب صفین خود نقل مى کند. بنگرید: تاریخ طبرى: 5/19, 59).
عمر بن سعد, از حرّ بن الصیاح النخعى: 254 ـ 255
عمر بن سعد از محمد بن اسحاق: 255, 369, 373 ـ 387, 509, 542, 550 ـ 551
عمر بن سعد, قال: حدثنا ابوعلقمة الخثعمى: 257 ـ 258
نصر: عن عمر بن سعد (در اصل: عمرو), عن عبدالسلام بن عبدالله بن جابر الاحمسى: 258 ـ 259. (این نقل از طریق ابومخنف با همین سند در تاریخ طبرى: 5/25 آمده است و به قیاس سایر موارد باید از طریق عمر بن سعد به دست نصر بن مزاحم رسیده باشد).
عمر بن سعد: حدثنى ابوالصلت التیمى: 261 ـ 262, 286 ـ 287 (حدثنى رجل عن ابى الصلت التیمى), 290 ـ 291 (حدثنى الصلت بن یزید بن ابى الصلت التیمى قال: سمت اشیاخ الحى من بنى تیم الله بن ثعلبة) (سند متعلق به ابومخنف در کتاب صفین اوست. بنگرید: تاریخ طبرى: 5/32, 33)
نصر: فحدثنا عمر و قال: حدثنا الصلت بن زهیر, قال حدثنى عبدالرحمن بن مخنف: 261 ـ 262, 268 ـ 271
عمر بن سعد, حدثنى یونس بن ابى اسحاق [السبیعى]: 184 (بدون نام عمر بن سعد), 267 ـ 268
عمر بن سعد از سوید بن حبة النضرى (م 100): 287 ـ 288 (از کتاب صفین ابومخنف, بنگرید: طبرى: 5/33)
عمر بن سعد: حدثنى رجل من بکر بن وائل, عن محرز بن عبدالرحمن العجلى: 292 ـ 293 (از ابومخنف, بنگرید: طبرى: 5/35)
عمر بن سعد: حدثنى رجل عن جابر عن الشعبى: 295 ـ 296
عمر بن سعد: اخبرنى رجل عن جیفر بن ابى القاسم العبدى, عن یزید بن علقمه, عن زید بن بدر: 296 ـ 298 (از ابومخنف, بنگرید: طبرى: 5/36)
عمر بن سعد از زبیر بن مسلم: 300 ـ 301
عمر بن سعد از براء بن حیان الذهلى: 304 ـ 306
عمر بن سعد: حدثنى ابن اخى عتاب بن لقیط البکرى من بنى قیس بن ثعلبة: 306 ـ 307
نصر, عمر بن سعد و عمرو بن شَمِر, عن جابر….: 313 ـ 315 (سند داخل هم شده)
عمر بن سعد: حدثنى خالد بن عبدالواحد جزرى: 317 ـ 319
عمر بن سعد: حدثنى صدیق ابى, عن الافریقى بن اَنْعُم: 332 ـ 339
عمر بن سعد, از اعمش: 363 ـ 367
عمر بن سعد, حدثنى مجالد عن الشعبى عن زیاد بن نضر الحارثى و کان على مقدمة على: 369 ـ 371, 533 ـ 534
عمر بن سعد از شعبى: 387 ـ 391 (دو مورد, در موارد دیگر با واسطه از او نقل کرده است)
عمر بن سعد از عبدالرحمن بن عبدالله: 456 ـ 457
عمر بن سعد از اجلح بن عبدالله الکندى: 462 ـ 466
عمر بن سعد, عن نمیر بن وعله: 471 ـ 473, 520 (عن ابى الوداک),
عمر بن سعد: حدثنى ابوضرار عن عمار بن ربیعه: 476 ـ 477
عمر بن سعد عن رجل عن شقیق بن سلمة: 497 ـ 499
نصر: و فى کتاب عمر بن سعد (متن معاهده امام با معاویه): 508 ـ 509
عمر بن سعد: حدثنى ابواسحاق الشیبانى [شاید: السبیعى]: 509 ـ 511
عمر بن سعد عن ابى جناب الکلبى (عن عمارة بن ربیعة الجرمى): 511 ـ 512, 512 ـ 518 (عن اسماعیل بن سمیع), 541 ـ 542, 544 ـ 550
عمر بن سعد: حدثنى ابوعبدالله بن یزید الاودى: 518 (از کتاب صفین ابومخنف, بنگرید: طبرى: 55)
عمر بن سعد, از صقعب بن زهیر از عون بن ابى جحیفه: 519 (صقعب یکى از مشایخ ابومخنف است که در طبرى اخبار چندى از طریق ابومخنف از او نقل شده است) بنابراین, این نقل هم باید از ابومخنف باشد گرچه در تاریخ طبرى نیامده است.
عمر بن سعد, عن اسحاق بن یزید عن شعبى: 520 ـ 521
عمر بن سعد: حدثنى عبدالله بن عاصم فائشى: 531 ـ 533 (از کتاب صفین ابومخنف, بنگرید: طبرى: 5/62)
نصر: حدثنا عمر بن سعد: 426 ـ 433, 442 ـ 450
نصر: حدثنا عمر بن سعد عن رجاله: 439 ـ 442
ثم رجع الى حدیث عمر بن سعد: 134 ـ 135, 142 ـ 143 (و ظاهرا 145 ـ 146) 456
ثم رجع الحدیث باسناده الى الاول (شاید باز اشاره به این که مبنا کتاب عمر بن سعد است): 157
و فى حدیث عمر بن سعد: 203, 489 ـ 494, 500 ـ 501, 501 ـ 504
و فى حدیث عمر بن سعد (بعد از نقل از کتاب جابر یا…): 274, 275 ـ 276, 299 ـ 300, 307 ـ 313, 340 ـ 342
عمر بن سعد باسناده: 172 ـ 174 (شاید همان اسناد بالا, یعنى مورد اول, ص 172)
دو مورد 393 (نصر عن رجل عن محمد بن عتبة الکندى) , 394 ـ 418. نقلى بسیار طولانى با این سند: نصر عن محمد بن اسحاق عن عبدالله بن ابى یحیى. به احتمال زیاد و به قیاس موارد دیگر, نام عمر بن سعد که واسطه میان نصر و منبع عمر بن سعد یعنى محمد بن اسحاق بوده, در این سند افتاده است. این نقل به سبک همان مطالب عمر بن سعد اسدى در جاى هاى دیگر است.
همین طور که از اسناد این موارد بر مى آید, عمر بن سعد اسدى, گهگاه از افراد گمنام اما به نوعى مربوط به واقعه صفین نقل مى کند. در موارد دیگرى هم از اشخاص به نام و سرشناس و حتى صاحب کتاب مانند محمد بن اسحاق مطالبى نقل کرده است.
حجم بالاى این صفحات که برخى از موارد تا چندین صفحه متوالى است نشان مى دهد که قریب یک سوم کتاب از کتاب عمر بن سعد روایت شده است.
(کتاب صفین) ابومخنف منبع اصلى صفین عمر بن سعد اسدى
بدون تردید به طور مع الواسطه کتاب صفین ابومخنف یکى از منابع نصر بن مزاحم در وقعة صفین بوده است.
این واسطه کسى جز عمر بن سعد اسدى نیست. شاهد مطلب آن که سندهایى که نصر از پس از عمر بن سعد در کتابش آورده عینا مانند سندهایى است که ابومخنف نقل کرده و بخش هایى عینا در بخش صفین تاریخ طبرى به نقل از ابومخنف آمده است. براى مثال در شباهت میان سندها:
نصر: عمر بن سعد, عن ابى المجاهد, عن المحل بن خلیفه: وقعة صفین: 197
طبرى: ابومخنف, عن ابى المجاهد, عن المحل بن خلیفه: تاریخ طبرى: 6 ـ 7
البته در این مورد, مطلب نقل شده یکى نیست, اما سیر بحث از صفین با این سند, مى توانسته در کتاب ابومخنف بوده باشد که به کتاب عمر بن سعد آمده و از آنجا وارد وقعة صفین نصر شده است.
همین طور سند ابومخنف از سلیمان بن ابى راشد عن عبدالرحمن بن عبید ابى الکنود هم جزو اسنادى است که عمر بن سعد از طریق آن مطالبى نقل مى کند و به یقین مطالب آن را از کتاب ابومخنف نقل کرده است.12
همچنین سندى که عمر بن سعد تحت عنوان (عبدالرحمن بن جندب, عن ابیه) مطالبى نقل کرده (232, 319 ـ 320) همان سندى است که ابومخنف از طریق آن رخدادهاى صفین را نقل مى کند (تاریخ طبرى, ج 5, ص 10). با این سند, نقل هاى دیگرى هم در طبرى آمده است.
بسیارى از این نمونه ها را در بخش منابع عمر بن سعد اشاره کردیم و همانجا به طبرى ارجاع دادیم. حاصل این بحث آن است که بخش عمده اى از کتاب صفین ابومخنف, علاوه بر آنچه طبرى از وى در تاریخ خود نگاه داشته, در وقعة صفین نصر بن مزاحم است. البته در غالب موارد نام ابومخنف را ندارد, اما با ملاحظه اسنادى که عمر بن سعد به دست داده و مشابهت آنها با اسناد ابومخنف در کتاب صفین, بر اساس داده هاى طبرى, مى توان آن موارد را مشخص کرد.
روشن نیست چرا نام ابومخنف حذف شده است. آنچه در بدو امر به نظر مى رسد همین است که معمولا کسى مانند عمر بن سعد در یکجا نام ابومخنف را مى آورد و دفعات بعد مشروط بر آن که پشت سرهم نقل کند, دیگر یادى از او نمى کند. این رویه ممکن است در اصل کتاب عمر بن سعد معقول بوده اما در نوشته نصر بن مزاحم که از کتاب هاى دیگرى هم استفاده کرده و فاصله میان نقل ها افتاده, دشوارى ایجاد کرده است.
مشکل دیگر این است که در چهار موردى که نام ابومخنف هست, منهاى مورد ص 94 که با سند: عمر بن سعد, عن ابى مخنف عن زکریا بن حارث عن ابى حشیش [خشیش] است (و این مورد در تاریخ طبرى نیامده) در سه مورد دیگر به جاى ابومخنف (عن رجل) آمده و بعد (یعنى ابامخنف) افزوده شده است:
عمر, عن رجل ـ یعنى ابامخنف ـ عن عمه ابن مخنف…: 135
عمر, عن رجل ـ و هو ابومخنف ـ عن نمیر بن وعلة…: 148
عمر, عن رجل قد سماه, عن ابیه عن عمه محمد بن مخنف…: 183
آیا ممکن است عمر بن سعد تعمدى در نیاوردن نام ابومخنف داشته باشد؟
نقل هاى برجاى مانده از عمر بن سعد اسدى در منابع دیگر
قاعدتا باید عمر بن سعد اسدى, کتاب هاى دیگر تاریخى هم داشته باشد. زیرا این قبیل مورخان شیعى عراقى, همزمان آثارى در باره وقایع دوران امام على (ع) و نیز مقتل امام حسین و برخى دیگر از وقایع عراق داشته اند.
نمونه هایى از نقل هایى که از عمر بن سعد اسدى, در آثار دیگر برجاى مانده مى تواند اشاره به برخى از مؤلفات دیگر او داشته باشد. این نقل ها, در باره جنگ جمل, نهروان, امام حسین (ع) و مناقب امام على (ع) است. ویژگى غالب بر این نقلها آن است که عمر بن سعد مطالب را عمدتا از آثار ابومخنف نقل مى کند. بنابراین باید او را راوى عمده آثار وى به شمار آورد.
الغارات: 23, 29, 30 (نصر بن مزاحم از عمر بن سعد در باره نهروان با سند: حدثنا عمر بن سعد عن نمیر بن وعله, عن ابى الوداک…), 329. در اینجا در متن الغارات خبر از عمر بن سعد نقل نشده, اما به نقل محدث ارموى در پاورقى الغارات: 329 ابن ابى الحدید در شرح: 1/261 خبر بنى ناجیه را از الغارات با سند (نصر بن مزاحم قال: حدثنى عمر بن سعد عمن حدثه ممن ادرک امر بنى ناجیه) نقل کرده است. بنابراین این نقل از الغارات سقط شده است.
تاریخ طبرى: 3/500 (حوادث سال 36): و فیما ذکر نصر بن مزاحم العطار عن عمر بن سعد (در اصل: سعید) عن اسد بن عبدالله, عمن أدرک من اهل العلم ان عبد خیر الخیوانی….
مقاتل الطالبیین: 85, 88, 95 (هر سه مورد از حسین بن نصر بن مزاحم, از پدرش, از عمر بن سعد از ابومخنف در باره وقایع کربلاست).
کمال الدین: 289 (نصر بن مزاحم, عن عمر بن سعد, عن فضیل بن خدیج عن کمیل, روایت: ان هذه القلوب اوعیة…; نیز امالى طوسى: 20).
معانى الاخبار: 375 (نصر بن مزاحم منقرى عن عمر بن سعد عن ابى مخنف, در باره نامه ام سلمه به عایشه وقت حرکت او به سوى بصره).
الخصال: 400 (نصر بن مزاحم, عن عمر بن سعد, عن ابى مخنف, عن ابى منصور, عن زید بن وهب در پاسخ پرسشى در باره قدرت خدا). شیخ طوسى در فهرست: 171, در نقل طریق خود به کتاب زید بن وهب در باره خطبه هاى امام على از طریقى یاد کرده که در آن نصر بن مزاحم از عمر بن سعد [در آنجا به اشتباه سعید] قرار دارد.
الامالى: 189 (نصر, عمر بن سعد, عن ارطاة بن حبیب, عن فضیل الرسان, عن جبلة المکیة عن میثم التمار), 192 (نصر, عمر بن سعد, عن ابى شعیب تغلبى, عن یحیى بن یمان, عن امام لبنى سلیم, عن اشیاخ لهم, شعرى در باره شهادت امام حسین (ع) در یک کنیسه اى در بلاد روم), 202 (نصر, عن عمر بن سعد, عن عمرو بن ثابت, عن حبیب بن ابى ثابت, عن ام سلمه, راجع به نوح جن بر امام حسین), 500 (نصر, عن عمر بن سعد, عن یوسف بن یزید, عن عبدالله بن عوف, راجع به آمدن منجم نزد امام على (ع) وقت رفتن به نهروان و نهى از رفتن در آن ساعت. همین خبر در فرج المهموم: 57 آمده است). با سند یاد شده, عمر بن سعد چندین روایت در کتاب صفین خود دارد (116, 160, 161).
ثواب الاعمال: 218 ـ 219 (نصر از عمر بن سعد که به اشتباه سعید آمده. خبر در باره امام حسین).
کامل الزیارات: 188 (نصر, عمر بن سعد, عن ابى معشر, عن الزهرى در باره شهادت امام حسین), 189 (همان روایت ام سلمه در باره نوح الجن على الحسین).
مناقب الامام امیرالمؤمنین محمد بن سلیمان کوفى: 1/144 (نصر عن عمر بن سعد الاسدى, عن مسلم الضبى, عن حبة العرنى در باره خبر خروج به سمت صفین و دیدار از دیر شمعون), 2/319 (نصر, عن عمر بن سعد, عن یحیى بن سعید و صقعب [در اصل: الصعق] بن زهیر, عن یوسف بن ابى روق, خبر لعن امام بر معاویه و عمرو بن عاص).
الجمل: 293 (نصر بن مزاحم, عن عمر بن سعد عن الاجلح, عن زید بن على در باره نبرد جمل), 403 (روى عمر بن سعد عن یزید بن ابى الصلت عن عامر الاسدى در باره فتحنامه امام پس از نبرد جمل), 407 (نصر, عن عمر بن سعد, عن ابى خالد, عن عبدالله بن عاصم عن محمد بن بشر همدانى, عن حارث بن سریع, در باره جمل).
الکافئة شیخ مفید: 31 (بنگرید بحار: 32/275) (سند روایت: محمد بن على بن نصر [بن مزاحم؟] عن عمر بن سعد).
شواهد التنزیل: 2/179 (نصر بن مزاحم عن عمر بن سعد اسدى بصرى, عن لیث در باره آیه والذى جاء بالصدق, و نیز: عمده ابن بطریق: 353) 2/210 (عمر بن سعد عن یعقوب عن جعفر بن سعید).
تاریخ بغداد: 8/268 (نصر, عمر بن سعد, عن عبدالملک بن مسلم, عن حکیم بن سعد در باره نهروان), 419 (نصر, عمر بن سعد, عن جراح بن عبدالله عن رافع بن سلمه در باره نهروان).
تفسیر ابن کثیر: 4/158 (نصر بن مزاحم, عن عمر بن سعد, عن رجل عن انس, یک روایت تفسیرى)
البدایة و النهایة: 7/283 (نصر, عمر بن سعد, عن مسلم الاعور, عن حبة العرنى, درباره ورود امام به رقه و برخورد با یکى از علماى اهل کتاب. این نقل در وقعة صفین: 147 آمده است).
موارد استفاده ابن عساکر از وقعة صفین
تاریخ دمشق: 17/393 (وقعة صفین: 332 ـ 333) سند خبر در وقعة صفین چنین است: (نصر: عمر, حدثنى صدیق ابى عن الافریقى بن انعم) و سند در تاریخ دمشق چنین است: عمر بن سعد عن عبدالرحمن بن زیاد بن انعم الافریقى). 384 (وقعة صفین: 302 ـ 303), 23/416 (وقعة صفین: 257), 33/345 (وقعة صفین: 348 ـ 349), 46/57 (وقعة صفین: 155 ـ 156) 55/29 (وقعة صفین: 370 ـ 371), 56/386 (وقعة صفین: 490) 57/366 (وقعة صفین: 306 ـ 307, در تاریخ دمشق به جاى (اسدى) (ازدى) آمده است), 58/103 (وقعة صفین: 213), 59/127 (وقعة صفین: 27 ـ…), 65/152 (وقعة صفین: 156 ـ 157)
2 . کتاب صفین جابر بن یزید جعفى
منبع دوم وقعة صفین نصر بن مزاحم, کتاب صفین جابر بن یزید جعفى (م 128) از اصحاب امام باقر(ع) است. جابر نویسنده آثار متعددى است که بسیارى از آنها در آثار بعدى برجاى مانده است. نصر بن مزاحم, پس از کتاب عمر بن سعد اسدى, کتاب صفین جابر را در کتاب خود جاى داده و به نظر مى رسد که بخش عمده آن کتاب را در وقعة صفین خود حفظ کرده است.
وى در این موارد, به طور معمول, منبع خبر جابر را نیز نقل مى کند. در میان منابع وى, چندین خبر به نقل در باب وقایع صفین, به نقل از امام باقر(ع) مى باشد. (وقعة صفین: 156, 167, 204, 237, 313, 478, 479, 500, 504)
نصر بن مزاحم طبق معمول از کتاب صفین جابر استفاده کرده, اما این کتاب از طریق عمرو بن شَمِر,13 راوى آثار جابر به دست وى رسیده است. بنابر این, به طور معمول, پیش از نام جابر, نام عمرو بن شمر قید مى شود. علاوه بر آن, عمرو که شاگرد جابر بوده و کتاب صفین او را روایت مى کند, گهگاه افزوده هایى هم از منابع دیگر در باب صفین دارد. محتمل است که او هم کتابى تدوین کرده و علاوه بر درج کتاب جابر در آن, افزوده هاى خود را هم در آن آورده و این متن عمرو بن شمر بوده که در اختیار نصر بن مزاحم قرار گرفته است.
موارد نقل شده از کتاب صفین جابر بن یزید جعفى را استاد دکتر حسین مدرسى فهرست کرده,14 اما بر اساس شیوه خود, لازم نبوده تا منبع خبر جابر را هم نقل کند. ما در اینجا به همان شیوه اى که منابع کتاب عمر بن سعد اسدى را آوردیم, عمل مى کنیم.
جابر عن محمد بن على [الباقر], و زید بن حسن و محمد بن مطلب: 156 ـ 157, 204 ـ 207 (ظاهر این سند آن است که اخبار این سه نفر را با هم درآمیخته است)
جابر عن ابى جعفر [الباقر], عن زید بن حسن: 167
جابر, سمعت تمیما الناجى بن حذلم (یا حذیم [وى در صفین در کنار امام على بود]): 169 ـ 170, 230, 272 ـ 273, 293 ـ 295, 371 ـ 372, 478 ـ 479, 554 ـ 559
جابر, عن عامر, عن الحارث بن ادهم, عن صعصعة بن صوحان: 174 ـ 183, 457 ـ 462
جابر, عن ابى الطفیل: 202 ـ 203 و دنباله این روایت: 331 ـ 22
جابر عن الشعبى, عن مالک بن قدامه الارحبى: 236 ـ 246 (در میانه نقل هایى از جابر, نقل هاى دیگران هم با ذکر سند مشخص آمده است)
جابر, عن الشعبى: 295 ـ 296 (این نقل, تنها نقلى است که شخصى جز عمرو بن شمر به نقل از جابر, آن را براى نصر بن مزاحم روایت کرده است: نصر عن عمر [بن سعد؟] قال: حدثنى رجل عن جابر, عن الشعبى), 298 ـ 299, 301 ـ 302, 315 ـ 317 (عن صعصعة بن صوحان), 340
جابر عن ابى اسحاق: 250
جابر, عن ابى جعفر [الباقر (ع)]: 313 ـ 315, 479 (فبکى ابوجعفر و هو یحدثنا بهذا الحدیث), 500
جابر, عن ابى الزبیر: 343 ـ 349
جابر, عن زید بن حسن: 504 ـ 508
جابر: 559
همه این نقل ها (به استثناى نقلى که در صفحه 295 ـ 296 آمده) از جابر به روایت عمرو بن شمر است که بر اساس گفته نجاشى: 129 راوى کتاب بوده است.
مواردى که مطلبى را عمرو بن شمر نقل کرده, اما نامى از جابر جعفى به عنوان مأخذ خود نیاورده, چنین است: 170 ـ 172, 231, 274 ـ 275, 313 ـ 315, 329, 330 ـ 332, 339, 342 ـ 343, 343 ـ 349, 353 ـ 362, 367 ـ 369, 433 ـ 439, 473 ـ 476, 477 ـ 478, 524 ـ 527, 540 ـ 541؟. در این موارد, گاه عمرو, منابع خود را یاد مى کند و گاه بدون ذکر منبع, خبرى را مى آورد.
مطالب دیگرى که از جابر در باره جنگ صفین در کتاب هاى دیگر نقل شده است و به نوشته استاد مدرسى مى تواند از کتاب صفین جابر بن یزید بوده باشد, چنین است:
غارات: 42 ـ 43, 124 ـ 125 (بخوانید (جابر الجعفى) به جاى (سالم الجعفى) چنان که محقق کتاب در پاورقى ش 3 در ص 124 یادآور شده است).
کافى: 8/352 ـ 360
الهدایه الکبرى خصیبى: 124
امالى صدوق: 490 ـ 491
اختصاص: 81 ـ 82
تاریخ دمشق: 59/136 ـ 137
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: 2/195
مختصر بصائر: 29
به احتمال قطعات زیر هم در باره حوادث بعد از جنگ از همین کتاب است:
تاریخ طبرى: 5/63 ـ 64, 92
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: 6/75
3. کتاب صفین جرجانى!
ییکى دیگر از منابعى که به فراوانى از آن در وقعة صفین نقل شده, منبعى است که نصر بن مزاحم از آن با این سند روایت مى کند: (محمد بن عبیدالله عن الجرجانى). تنها در یک مورد (وقعه: 15) از محمد بن عبیدالله با لقب (القرشى) یاد شده و در یک مورد دیگر (وقعه: 80) از جرجانى با عنوان (عثمان بن عبیدالله الجرجانى). اگر اشتباهى در استنساخ رخ نداده باشد, اینها را باید نام و لقب آنها دانست. از نوع ارجاع آشکار است که مطالبِ نقل شده که فراوان هم هست, از یک کتاب نقل شده و مؤلف آن کتاب هم ملقب به جرجانى بوده است. به علاوه, راوى این کتاب که واسطه میان جرجانى و نصر بوده, همین محمد بن عبیدالله است (حدثنى محمد بن عبیدالله). چنان که کتاب هم طبعا در باره صفین بوده است.
موارد نقل شده عبارتند از: 15 ـ 20, 20 ـ 27, 33, 34 ـ 37 (در این مورد خاص, خبر عمر بن سعد و محمد بن عبیدالله ترکیب شده: عن عمر بن سعد و محمد بن عبیدالله( و نامى از جرجانى به میان نیامده)), 44 ـ 46, 46 ـ 50, 50 ـ 51 (ترکیب نقل عمر بن سعد و محمد بن عبیدالله بدون نام جرجانى) 52 ـ 55, 55 ـ 59 (و فى حدیث محمد [بن عبدالله] وصالح بن صدقة), 80 ـ 81, 82 ـ 85, 162 ـ 164, 164 ـ 167, 185 ـ 196, 272, 273, 300, 534 ـ 540
در یک مورد (ص 11) از محمد بن عبیدالله (عن الحکم) نقلى دو سطرى شده و نامى هم از جرجانى نیست.
4. اسناد دیگر موجود در وقعة صفین
منهاى چند استثناء, عمده نقل هایى که در اینجا آمده, بسیار کوتاه است. طبعا از حجم صفحاتى که در جلوى اسناد آمده, مى توان مقدار صفحات را دانست.
برخى از این افراد نمى توانند شیخ نصر بن مزاحم به حساب آیند و قاعدتا باید از صحائف و نوشته هاى آنان بهره برده و یا وسایطى در کار بوده که نامشان افتاده است.
نصر: ابوعبدالله سیف بن عمر, عن سعد بن طریف, عن الاصبغ بن نباته: 5, 6 ـ 7 (سیف: حدثنى اسماعیل بن ابى عمیره, عن عبدالرحمن بن عبید بن ابى الکنود), 9 (سیف, عن الولید بن عبدالله, عن ابى طیبه, عن ابیه), 10 (سیف عن سلیمان بن المغیرة, عن على بن الحسین). احتمال دارد که سیف بن عمیره باشد که راوى ابان بن تغلب و دیگران است (میزان الاعتدال: 2/257) و روایاتى از وى در منابع حدیثى شیعه آمده, نه سیف بن عمر راوى کذاب معروف).
نصر: الفیض بن محمد عن عون بن عبدالله بن عتبه: 5 ـ 6
نصر: عبدالله بن کردم بن مرثد: 14 ـ 15
نصر: و فى حدیث صالح بن صدقه: 55, 55 ـ 59 (و فى حدیث محمد [بن عبیدالله] و صالح بن صدقة, 59 ـ 60, 62 ـ 64, 64 ـ 68, 77 ـ 80, 80, 81 ـ 85)
قال ابوالفضل نصر بن مزاحم, عن عطیة بن غنى, عن زیاد بن رستم: 71 ـ 77
نصر: ابواسرائیل یونس بن ابى اسحاق السبیعى,15 عن عبدالرحمن بن یزید: 133, 184 (نصر: عن یونس بن ابى اسحاق السبیعى). در ص 267 سند چنین است: نصر: عمر بن سعد, حدثنى یونس بن ابى اسحاق. بنابر این احتمال دارد دو مورد قبل از این هم از کتاب عمر بن سعد اسدى بوده باشد. (یونس بن ابى اسحاق سبیعى از مشایخ ابومخنف است (طبرى: 4/571) و محتمل است که عمر بن سعد این نقل ها را از کتاب صفین ابومخنف گرفته باشد گرچه خبر یاد شده در طبرى نیامده است. بنابر این سند چنین است: نصر [عن عمر بن سعد, عن ابى مخنف] حدثنى یونس بن ابى اسحاق السبیعى.)
نصر: عمرو بن خالد,16 عن ابى الحسین زید بن على, عن آبائه, عن على علیه السلام: 134
قال [ظ: نصر]: حدثنى مصعب بن سلام [تمیمى کوفى],17 قال ابوحیان التمیمى, عن ابى عبیدة, عن هرثمة بن سلیم: 140, 141 (مصعب بن سلام, حدثنا الاجلح بن عبدالله الکندى, عن ابى جحیفة),
نصر: سعید بن حکیم العبسى [یا قیسى],18 عن الحسن بن کثیر, عن ابیه: 142
نصر: عبدالعزیز بن سیاه,19 عن حبیب بن ابى ثابت, قال ابوسعید التیمى المعروف به عقیصا: 144 ـ 145, 215, 216, 324, 328
نصر, عن عبدالله بن عبدالرحمن, عن ابى عمرة عن ابیه سلیمان الحضرمى: 185 (سند متعلق به ابومخنف و کتاب صفین اوست. بنگرید: تاریخ طبرى: 5/16).
نصر حدثنا سلیمان بن ابى راشد,20 عن عبدالرحمن بن عبید ابى الکنود: 200 (این نقل باید از کتاب صفین ابومخنف باشد که از همین سند نقل هاى مربوط به صفین را آورده است.)
نصر: اسماعیل بن ابى عمیرة, عن الشعبى: 208 (شاید مانند مورد ص 6 ـ 7 نام سیف بن عمر [عمیره] میان نصر و اسماعیل بن ابى عمیره افتاده باشد).
نصر: ابوعبدالرحمن المسعودى,21 حدثنى یونس بن الارقم بن عوف, عن شیخ من بکر بن وائل: 215
نصر: قیس بن الربیع,22 عن عبدالواحد بن حسان العجلى, عمن حدثه عن على: 231 (218, 323 دو حدیث و غیر مربوط به صفین).
نصر: عن ابى عبدالرحمن, قال: حدثنى المثنى بن صالح من بنى قیس بن ثعلبه, عن یحیى بن مطرف ابى الاشعث العجلى شهد مع على صفین: 288
نصر: عن یحیى بن یعلى,23 عن صباح المزنى, عن الحارث بن حصیره, عن زید بن ابى رجاء, عن اسماء بن الحکم الفزارى: 320 ـ 322, 322 ـ 323 (عن یحیى [بن یعلى] عن على بن حزور عن الاصبغ بن نباته. در ص 217 و 218 دو حدیث هم از وى نقل شده است).
دو بخش حدیثى کوتاه در کتاب وقعة صفین
نصر بن مزاحم در دو بخش از کتاب, یکى در باره معاویه و دیگرى عمار, کوشش کرده است تا چند حدیث مسند را نقل کند. طبعا در باره معاویه احادیثى در مذمت و در باره عمار احادیثى در ستایش. این دو بخش با سایر قسمت هاى کتاب متفاوت است و تک تک احادیث بسان دیگر کتاب هاى روایى با سند نقل شده است.
بخش مربوط به معاویه, نقل روایاتى در مذمت اوست که در صفحات 216 ـ 221 آمده است و بخش دوم درباره عمار در صفحات 323 ـ 326 آمده است.
در پایان مناسب است اشاره کنیم که در موارد اندکى, نصر بن مزاحم از خود اظهارنظرهایى دارد. طبعاً این برخلاف مشى این قبیل نویسندگان ـ و افرادى مانند طبرى ـ است, با این حال, گهگاه اشاراتى درباره متنى که نقل مى کنند, دارند. از آن جمله است در صفحات:80, 167, 362, 363 (و قد قیل ان علیا لم یجرح قط).
باید توجه داشت که وقتى نام نصر ذکر مى شود و بدون هیچ اسنادى, خبرى در پى مى آید, حتماً پاى منبعى مکتوب در میان بوده که مشخصات آن از میان رفته است براى نمونه صفحات 423 ـ 426 و مورد صفحه 437 ـ 439 با این عبارت: قال نصر: و فى هذا الیوم قال علی…. در این قبیل موارد معمولا نام راوى افتاده و به قیاس اخبار بعدى, منبع, کسى جز عمر بن سعد نیست.
1. ابن ندیم ظاهرا به اشتباه او را هم طبقه ابومخنف (90 ـ 157) دانسته است (فهرست: 106), چنان که شیخ طوسى (رجال طوسى: 147, ش 1633) هم او را از اصحاب امام باقر (ع) (م 114, 117) مى داند که با تاریخ درگذشت نصر یعنى سال 212 ناسازگار است.
2. مقاتل الطالبیین, ص 355.
3. بنگرید: قاموس الرجال, ج 10, ص 359.
4. فهرست ابن ندیم, 106.
5. رجال النجاشى: 428.
6. گفته شده است که نسخه اى از این کتاب در موزه بغداد بوده و در سال 1300 قمرى بر اساس همان نسخه چاپ شده است. در سال 1301 فرج الله کاشانى در تهران با تصحیح آن را چاپ کرده, اما چاپ مقبول آن با تحقیق محقق برجسته جهان عرب, عبدالسلام هارون به سال 1365 قمرى انجام شده است. همان چاپ در ایران هم افست شده و با نام پیکار صفین توسط پرویز اتابکى به فارسى بسیار عالى و شیوا درآمده است.
7. ابن طاوس چندین مورد از آن نقل کرده است. ر.ک: کتابخانه ابن طاوس, ص 525.
8. قاموس الرجال: 8/200 ـ 201.
9. داخل کروشه از ماست.
10. ابوروق یکى از محدثان بنام است که در ضمن از مشایخ عمر بن سعد نیز به شمار مى آید. از وى روایات تفسیرى و فقهى فراوانى در مآخذ شیعه و سنى برجاى مانده است.
11. همین سند را که در کتاب صفین ابومخنف وجود دارد, بنگرید در تاریخ طبرى, ج 5, ص 6.
12. براى نمونه بنگرید: تاریخ طبرى, ج 5, ص 7.
13. ذهبى وى را (عمر بن شمر جعفى کوفى شیعى, خوانده و از ابن حبان نقل کرده که (رافضى یشتم الصحابة). از سلیمانى رجال شناس دیگر سنى نقل کرده که (کان عمرو یضع على الروافض). میزان, ج 3, ص 268 ـ 269.
14. Tradition and Survival, Vol.1, p.100-101.
15. در اینجا به اشتباه: نصر: عن اسرائیل بن یونس, عن ابى اسحاق السبیعى! در باره وى بنگرید: میزان الاعتدال ج 4, ص 482. او به سال 159 درگذشت و اگر این تاریخ درست باشد, نصر بن مزاحم باید با واسطه یا از کتاب او نقل کرده باشد.
16. راوى شناخته شده از زید بن على و امام باقر (ع) و متروک نزد رجال شناسان سنى. بنگرید: میزان الاعتدال, ج 3, ص 257 ـ 258.
17. در فهرست شیخ طوسى, ص 253 از وى یاد شده و گفته شده که (کتاب) داشته است. در منابع حدیثى شیعه, ده ها روایت از وى نقل شده است. منابع شرح حال وى را بنگرید در: اصحاب الامام الصادق(ع), ج 3, ص 257.
18. راوى امامى, منابع شرح حال او را بنگرید در: اصحاب الامام الصادق(ع), ج 2, ص 29.
19. راوى بسیار معروف و شیعى که روایات فراوانى از وى در مصادر حدیثى سنى موجود است و معمولا از همین حبیب بن ابى ثابت نقل مى کند. براى نمونه بنگرید به: طبقات الکبرى, .3/362 [قتل عمار یوم قتل و هو مجتمع العقل], 4/186 [اظهار تأسف عبدالله بن عمر براى جنگ نکردن با فئه باغیه], 6/239 [روایتى در باره امام على به نقل از سلیمان بن ابى راشد]. ابن سعد در طبقات: 6/363 مى نویسد که وى [ابویزید] عبدالعزیز بن سیاه اسدى, از موالى بنى اسد است که از بهترین مردم بود و خانه اش با حبیب بن ابى ثابت یکى بود.
20. سلیمان بن راشد یا ابى راشد, از مشایخ ابومخنف که در مقتل الحسین (ع) خود از وى روایت کرده و نمونه هاى آن در مقاتل الطالبیین: 71, 76 ـ 78 آمده است. در طبرى هم به نقل از ابومخنف از سلیمان بن راشد در مجلد چهارم, صص 108, 277, 311, 314, 334, 340 ـ 341, 344, 347, 349, 350, 357, 428, 429, 471, 530 روایاتى آمده که منبع عمده خبرى سلیمان, حمید بن مسلم و در مواردى همین عبدالرحمن بن عبید ابى الکنود است که در اینجا از وى مطلبى نقل شده است. محتمل است که آنچه در متن آمده برگرفته از آثار ابومخنف باشد.
21. وى بنا به گفته شیخ طوسى در رجال, کتاب حدیث داشته است. نامش عبدالله بن عبدالملک بن ابى عبیدة بن عبدالله بن مسعود (تاریخ الکبیر, بخارى, ج 5, ص 141) از محدثان شناخته شده است که روایات فراوانى از وى در منابع سنى و شیعى هست. عقیلى او را تضعیف کرده و مى نویسد: کان من الشیعه (میزان: 4/546). در کامل ابن عدى ج 2, ص 187 چندین روایت از وى به نقل از حارث بن حصیره که نام او را در این کتاب مکرر داریم, نقل کرده است. از روایاتش رنگ شیعى آنها کاملا روشن است. بنگرید: تاریخ دمشق, ج 42, ص 61.
22. در باره منابع شرح حال وى که راوى امام باقر بوده, و در زمان منصور قاضى مدائن شده و حدود سال هاى 165 ـ 168 درگذشته بنگرید: اصحاب الامام الصادق (ع), ج 2, ص 601.
23. راوى معروف شیعى (م 180) که احادیثى از وى در مناقب اهل بیت و مسائل دیگر در منابع حدیثى نقل شده است.