آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن

 
حضرت امام خمینى زبده و چکیده ملاصدراست1 و کسى در فلسفه اسلامى به پاى ایشان نمى رسد.2 اینکه حضرت امام تدریس فلسفه و عرفان را به طور رسمى از چه زمانى شروع کرده, مبهم است.3اما آنچه مى توان گفت این است که ایشان (مدت ها قبل از سال 1308 ش) به تدریس فلسفه اشتغال داشته است.4 حضرت امام خود مى فرماید: وقتى ساکن مدرسه دارالشفاى قم بودم, مدت ها فلسفه تدریس مى کردم و در سال 1348 ق (1308 ش) به سبب تأهل از مدرسه خارج شدم.5
پس از آمدن علامه سیدمحمدحسین طباطبایى به قم و رواج نسبیِ فلسفه حضرتِ امام درس فلسفه و معقول را تعطیل و درس فقه و اصول را شروع کرد.6 دیدگاه دیگر با استناد به کلام امام این است که ایشان بنا به درخواست برخى از شاگردان چون شهید مطهرى به تدریس فقه پرداخت و بدین جهت از تدریس علوم عقلى باز ماند.7 البته مى توان بین این دو دیدگاه جمع کرد.
به هرحال حضرت امام از حدود سال 1328 ش به بعد آن چنان از تدریس فلسفه و عرفان فاصله گرفت و به صورت یک فقیه و اصولى وارد صحنه گردید که دیگر سابقه بیست و چند ساله تدریس حکمت متعالیه و عرفان ایشان از خاطره ها زدوده شد تا جایى که بسیارى از شاگردان حضرت امام که از دهه سى به بعد در شمار شاگردان ایشان درآمده اند, به خاطر ندارند که حضرت امام فلسفه تدریس کند.8
نگاهى به محتواى کتاب
محور کتاب حاضر را مباحث فلسفى و عرفانى حضرت امام تشکیل داده است. این کتاب9 در واقع شانزده مقاله است که ذیل عنوان دفتر عقل و قلب (پرتوى از اندیشه هاى عرفانى و فلسفى امام خمینى) گرد هم آمده اند. بعد از مقدمه و پیشگفتار در اولین مقاله با عنوان (باریک تر از مو) که از پیام حضرت امام به گورباچف اقتباس شده, تعریف عرفان, شناخت خداوند متعال و به عبارتى پاسخ به این سوال که آیا تفکر در ذات و اسما و صفات خداوند ممکن است یا خیر, مطرح شده, در ادامه هم درباره اسماى حضرت حق کنکاش صورت گرفته است.
مقاله دوم راجع به اسم اعظم است. اسم اعظم اصطلاحى است که در قرآن کریم به کار نرفته, اما در روایات و دعاها و تفاسیر بسیار آمده است, در این مقاله اسمِ ذات, حقیقت اسم اعظم, رابطه اسم اعظم با مستأثر و… مطرح شده اند. یکى از سؤال هاى مهم این مقاله این است که آیا اسم اعظم مرکب از حروف بوده و همچون سایر اسما است یا چیزى فراتر از الفاظ و واژه ها مى باشد؟ حضرت امام برخلاف عده زیادى از مفسران که اسم اعظم را مرکب از حروف دانسته اند, معتقد است اسم اعظم بر حسب حقیقت غیبیه را کسى غیر از ذات مقدس الهى نمى داند و اسم اعظم بر حسب مقام الوهیت و واحدیت اسمى است که جامع جمیع اسما است, سپس به حدیثى از امام صادق اشاره مى نماید که دلالت دارد خداوند متعال اسمى دارد که از سنخ حروف و اصوات نمى باشد.
مقاله سوم با عنوان (حجاب هاى نورانى و ظلمانى) به این حجاب ها و تعداد و اقسام آنها پرداخته است. از علم, تقیدات, کبر, شهوت و طبیعت به حجاب هاى ظلمانى و از دنیاى ممدوح احدیت ـ پرده عزتى که هرگز کنار نمى رود ـ و عشق به حجاب هاى نورانى یاد مى کند و ریاضت صحیح, سجده بر تربت حضرت سیدالشهدا علیه السلام, تلاوت قرآن, انقطاع الى اللّه, تقواى تام, ذکر شریف (لا اله الا اللّه) و تذکر محجوب را راه هاى رفع حجب مى شمارد.
مقاله چهارم و پنجم به (انسان کامل) از دیدگاه امام اشاره دارد. (اهمیت شناخت انسان کامل یا انسان نمونه از دیدگاه اسلام از آن نظر لازم است که حکم مدل و الگو و سرمشق را دارد. اگر ما انسان کامل اسلام را نشناسیم, قطعاً نمى توانیم یک مسلمان تمام یا کامل باشیم و به تعبیر دیگر یک انسان کامل ولو کامل نسبى از نظر اسلام باشیم).10 به نظر مى رسد بحث انسان کامل مهم ترین مطلب کتاب حاضر است و در واقع مى توان بیشتر مقالات این کتاب را بسان مقدمه اى براى انسان کامل به حساب آورد.
گفتنى است عرفان نظرى به دو بخش اصلى تقسیم مى شود: شناخت خداوند و انسان کامل; به تعبیر دیگر شناخت توحید و شناخت موحد. در این دو مقاله تعریف, ضرورت و نقش انسان کامل در نظام هستى, مقصود از انسان, ولایت مطلقه, خلافت ظاهرى و باطنى, نشانه ها و اوصاف انسان کامل مطرح شده است.
مخاطب کلام خداوند تبارک و تعالى بودن در مرتبه واحدیت, داشتن معجزه و کرامت, دانستن اسم اعظم, نداشتن مقام به معناى حد, ضمن داشتن مقام به معناى منزلت و شأن, عبودیت, عقل و روح کل و… از جمله نشانه هاى انسان کامل از دیدگاه حضرت امام خمینى مى باشند.
مقاله ششم در ده صفحه ذیل یک عنوان کلى به نام (ادب دعا) آورده شده است. نگارنده با ذکر شواهدى از دعاهاى حضرت امام معتقد است ایشان مضامین قرآنى و دعاهاى نورانى ائمه ـ علیهم السلام ـ و نیز معرفى معصومین ـ علیه السلام ـ و مطالب بلند عرفانى و اعتقادات عرفانى را در قالب دعا بیان کرده اند.
مقاله هفتم (تأویل قرآن از دیدگاه امام خمینى) را بررسى کرده است. نویسنده پس از بیان وجه اعجاز قرآن و وجوه اعجاز این کتاب آسمانى به اختصار از آراى امام در این باره چنین شناختى به دست مى دهد: حضرت امام در عین این که اعجاز بلاغى را قبول دارد و نیز اخبار از غیب را وجهى دیگر بر اعجاز قرآن مى داند, اعجاز در تشریع و دقت در قانون گذارى و جامعیت قرآن را هم مى پذیرد, اما معتقد است جهت اصلى اعجاز در معارف بلند و عمیق توحیدى این کتاب آسمانى است, ولى چون مردمِ آن زمان در فصاحت و بلاغت تخصص داشتند, اعجاز بلاغى قرآن بیشتر شهرت یافت.
مقاله دهم (نیم نگاهى به استادان و آثار عرفانى حضرت امام خمینى) دارد. نگارنده پس از مقدمه اشاره اى به اساتید حضرت امام در حوزه عرفان (آقا میرزا هاشم اشکورى لاهیجى مازندرانى, میرزا محمدعلى شاه آبادى و آیةاللّه شیخ محمدرضا اصفهانى) دارد, سپس به معرفى اجمالى آثار عرفانى حضرت امام پرداخته است:
1. شرح دعاى سحر: امام این کتاب را در 27 سالگى یعنى سال 1347 ق تألیف کرد. این کتاب چون اولین اثر عرفانى امام است, رنگ فلسفى و صبغه برهانى آن بر مطالب ذوقى و عرفانى غلبه دار, کاملاً برعکس کتاب آداب الصلاه.
2. مصباح الهدایه: نگارنده معتقد است این کتاب که مشکل ترین کتاب امام هم هست, در موضوع خود (انسان کامل و ولایت او) منحصر به فرد است و حضرت امام در این کتاب حقیقت خلافت و ولایت را با ذوق عرفانى چنان بیان کرده است که با آیات و روایات و برهان هاى فلسفى کاملاً هماهنگ باشد.
3. تعلیقات على شرح فصوص الحکم: فصوص الحکم تألیف محیى الدین عربى است و اگر چه الفتوحات المکیه ام الکتاب اوست, اما در فصوص الحکم چکیده و عصاره افکار خود را مطرح کرده است. حضرت امام وقتى این کتاب را نزد آیةاللّه شاه آبادى مى خوانده حواشى و تعلیقاتى بر آن نگاشته است.
4. مصباح الأنس: این کتاب از محمد بن حمزه معروف به ابن فنارى است که شرح رساله مفتاح غیب الجمع والوجود صدرالدین قونوى است. این کتاب نیز از متون درسى عرفانى است و حضرت امام بر آن تعلیقاتى دارد.
5. سر الصلوه: این کتاب به بیان و تفسیر معراج حقیقى اهل نیاز یعنى نماز پرداخته است.
6. چهل حدیث: حضرت امام چهل حدیث انتخاب کرده و با سند متصل خود تا امام معصوم ـ علیه السلام ـ عین حدیث را نقل و پس از ترجمه دقیق و شرح مفردات و لغات مشکل آن به شرح و تفسیر حدیث مى پردازد. در ابتداى این کتاب وجهه اخلاقى آن غالب است و سپس منتهى به سلوک مى شود و سرانجام حضرت امام در قسمت هاى پایانى کتاب به عرفان و نکته هاى ذوقى مى پردازد.
7. آداب الصلوه: این کتاب مانند سر الصلوه و چهل حدیث به زبان فارسى است. چون این کتاب از آخرین کتاب هاى عرفانى امام است از جهت غنا و محتواى بلند عرفانى بسیار دقیق تر و عالى تر از کتاب هاى دیگر ایشان است.
8. تفسیر سوره حمد: حضرت امام در سال 1318 ش در کتاب سر الصلوه خود به تفسیر سوره حمد پرداخت. در سال 1321 ش نیز دو مرتبه در کتاب آداب الصلوه سوره حمد و اخلاص را تفسیر نمود. پس از پیروزى انقلاب اسلامى در سال 1358 ش نیز طى پنج جلسه در سیماى جمهورى اسلامى ایران تفسیر سوره حمد را بیان فرمود. ایشان در هر سه مرحله از تفسیرشان به نکته هاى دقیق عرفانى و هدایت توجه کامل داشته و در تفسیرى که از تلویزیون پخش گردید, علاوه بر نکات عرفانى به مسائل اخلاقى و تربیتى نیز توجه کامل داشت. سپس نویسنده ویژگى هاى کلى آثار عرفانى امام را چنین برمى شمرد:
ـ موجز بودن;
ـ پرهیز از نقل قول و آراى دیگران;
ـ دورى از اشکال و اعتراض به دیگران جز در موارد ضرورت;
ـ ابتکارات زیاد به حدى که قابل مقایسه با محى الدین عربى است و در فلسفه هم طراز با سهروردى;
ـ توجه زیاد به آیات شریفه و روایات و ادعیه;
ـ عرضه فکرى منسجم و منظم به خواننده.
در آخر هم نویسنده پیشنهاد مى کند سزاوار است کتاب مصباح الهدایه, سر الصلوه و چهل حدیث در سطوح مختلف دروس حوزوى به کتاب درسى معرفى شوند.
(آراى فلسفى امام خمینى) عنوان مقاله یازدهم است. حضرت امام فلسفه را نزد رفیعى قزوینى و حاج میرزا على اکبر حکیم آموخت. ایشان کتاب یا رساله اى که اختصاص به فلسفه داشته باشد, تدوین نکرده و فقط یک تعلیقه از ایشان بر مبحث اراده اسفار نقل شده است.
نویسنده معتقد است چون حضرت امام خمینى تابع حکمت متعالیه و صدرالمتألهین مى باشد, بر این باور است که براى شناخت اشیا نه فکر به تنهایى ره به جایى مى برد و نه تصفیه نفس کمال مطلوب است, بلکه باید فکر و تصفیه نفس را با عرفان و ظواهر شرع آمیخت تا به شناخت حقیقت دست یافت و از این جهت وى بین فلاسفه و عرفا اختلافى نمى بیند.11 اگرچه عرفان را فراتر از عقل مى داند, تأکید مى کند عرفان هرگز با برهان روشن مخالفتى ندارد, همان طور که براهین عقلى با مشاهدات عرفانى مخالف نیستند.12
نکته دیگر مذمت عقل و فلسفه است که گاهى در اشعار13 امام دیده مى شود. این به معناى اشتباه بودن برهان هاى فلسفى نیست, بلکه معناى تمام این اشعار آن است که در راه شناخت معارف نباید تنها به فلسفه قناعت نمود.
نویسنده در ادامه نظر امام را درباره مباحثى چون تعریف و موضوع فلسفه, تعریف وجود, خیر بودن وجود, جعل و اصالت وجود, اشتراک معنوى و تشکیک مراتب وجود, حقایق متباینه, وجود رابط, ثابت و حال, امتناع اعاده معدوم, صرف الشىء لایتثنى ولا یتکرر, امکان ماهوى و امکان وجودى, حدوث اسمى, کلى طبیعى, حرکت جوهرى و تجدد امثال, علم, اراده, تفسیر, کراهت, شمول اراده خدا, شرور, عنایه الهیه, بسیط الحقیقه کل الاشیاء, معرفت نفس, تکامل برزخى و زیارت قبور بررسى کرده است.
(احیاى میراث فلسفى امام) عنوان مقاله بعدى است. نگارنده پس از مقدمه اى کوتاه به نقد و معرفى کتاب تقریرات فلسفى امام خمینى مى پردازد. نگارنده بر آن است که این کتاب گرچه تقریرات درس شرح منظومه امام است, اما اگر کسى بخواهد به صورت مستقل و با قطع نظر از کتاب حاجى آن را مطالعه کند, به یک فکر منسجم و بحث فلسفى بدون حاشیه و زواید دست پیدا مى کند.
همچنان که سبزوارى در مباحث کتاب خود از هر سه روش مشاء, اشراق و حکمت متعالیه پیروى کرده و اصطلاحات هر سه را به کار برده, امام خمینى نیز از همین روش پیروى مى کند, اما در تمامى این مباحث دقت فراوان دارد که بحث هاى فلسفى با بحث هاى عرفانى آمیخته نشود. نویسنده مهم ترین ابتکار فلسفى حضرت امام را در این کتاب مسئله صحت انتزاع کثیر از واحد و عدم صحت انتزاع مفهوم واحد از کثیر مى داند و به توضیح و نقد آن مى پردازد.
آیا ظواهر آیات و روایات در مباحث اعتقادى و معارف دینى حجت است یا خیر؟ آیا عقلانى کردن عرفان به دست ابن سینا یا برهانى کردن اخلاق به اهتمام اسپینوزا خدمت به آن علوم است یا به بیراهه بردن آن ها؟ آیا الفاظى که ما در اختیار داریم, مى توانند تمام حقیقت را نمایان کنند؟ سؤالاتى است که نگارنده به ارائه پاسخ آنها از منظر امام در این کتاب پرداخته است. تفاوت آشکار لسان روایات و ادعیه, وحدت شخصى وجود, بحث عشق که مشترک بین فلسفه و عرفان است و… سرانجام ذکر پاره اى از نارسایى هایى که در تصحیح کتاب صورت گرفته پایان بخشِ این مقاله اند.
سیزدهمین مقاله به (اندیشه هاى اخلاقى ـ عرفانى امام خمینى) پرداخته است. در این نوشته در ابتداى بحث, تعریف اخلاق, موضوع اخلاق و فرق اخلاق و آداب عنوان شده است, از جمله اینکه اخلاق با روح سر و کار دارد و آداب با بدن. نگارنده معتقد است حضرت امام در کتاب جهاد اکبر بر مسئله رعایت آداب تأکید بسیار دارد.
تفاوت بین علم و معرفت از منظر شیخ بهائى و اشاره اى گذرا اما بدیع و بى بدیل به بحث عالم ذر و ذکر تفاوت ها و تمایزات بین علم و عرفان از منظر امام در ادامه مطرح شده اند. ذیل همین بحث (یعنى تفاوت علم و عرفان از منظر امام) نویسنده معتقد است خداوند صفت ندارد و گفته فیلسوفان که (خداوند داراى صفاتى است و این صفات عین ذات اوست) نادرست مى نماید, چون مفهوم علم با مفهوم ذات متفاوت است و هر مفهومى نیازمند منشأ انتزاع است و لاجرم با تعددِ منشأ انتزاع کثرت پدیدار مى شود و از کثرت, ترکیب و از ترکیب, احتیاج به اجزاء و در این صورت دیگر واجب, واجب نخواهد بود و اگر گفته شود (خدا, علم, قدرت, و… دارد و اینها ذات اوست) چون مشکل ترکیب حل نمى شود, این سخن عین کفر است, چرا که انتزاع مفاهیم متعدد از بسیط واحد من جمیع الجهات باطل است.
نویسنده معتقد است توحید آن است که حضرت على(ع) گفته است: کمال الإخلاص له نفى الصفات عنه. یعنى باید گفت واجب صفت ندارد, نه اینکه صفت دارد و صفات او عین ذات اوست. مؤلف تمام آنچه را فلاسفه صفات خدا دانسته اند اسماى خداوند مى داند.
در بحث بعد یعنى آشنایى با آثار اخلاقى امام به دو کتاب جهاد اکبر و چهل حدیث اشاره شده. نگارنده پیش از این گفته بود در این کتاب حضرت امام آداب زیادى را مطرح کرده اند و روشن است این مطلب منافاتى با اینکه حضرت امام علاوه بر آداب مطالب اخلاقى را هم در این کتاب مطرح کرده باشند, ندارد. عابدى از جهاد اکبر مطالبى چون تفاوت بین عالم و مهذب و رابطه بین علم و تهذیب و انواع بهشت و جهنم اعمال و اخلاق و لقا و از چهل حدیث نشانه هاى اخلاص ـ از جمله گفتار حکیمانه ـ را مطرح کرده اند.
عنوان بعد (نکاتى عرفانى) نام دارد و نویسنده گفته آنچه تاکنون مطرح شده نگاه اخلاقى امام به مسائل بود و همین مسائل را از منظر عرفانى مى توان نگریست, در عین حال به نظر مى رسد بحث هاى مطرح اخلاقى اند تا عرفانى, مگر اینکه چنان که نویسنده مطرح کرده بگوییم چون سبک اخلاقى حضرتِ امام فلسفى نیست, بلکه سبک اخلاق دینى است و ایشان ملاک فضیلت و رذیلت را برخلاف ارسطو که رعایت اعتدال گفته, قرب و بعد به خدا مى داند و قرب و بعد یافتنى و ناشى از علم حضورى است, به اخلاق با عینک عرفانى نگریسته شده است. در پایان این مقاله هم به چند نمونه از فضائل و رذایل از دیدگاه امام اشاره شده.
(نگرش حضرت امام خمینى به چهار کتاب حدیثى) عنوان مقاله بعدى است. حضرت امام خمینى صحیفه سجادیه و نهج البلاغه را درخور استناد فقهى نمى داند, اما از جهت معارف و اخلاق و عرفان کاملاً معتبر مى داند (المکاسب المحرمه, ج 1, ص 320). تصور مؤلف این است که اعتبار صحیفه سجادیه هم از جهت سند و هم از جهت تواتر و نیز از جهت قوت مضمون قابل اثبات است. راجع به نهج البلاغه هم مؤلف مطلبى را ذکر نکرده است.
حضرت امام خمینى در آثار اخلاقى و عرفانى خود فراوان به مصباح الشریعه اعتماد کرده و از محتواى آن در آداب الصلوة (ص 192 و 242) به عنوان حدیث بهره برده و در صحیفه (ج18, ص 453) به نقل گفته عارفى پرداخته که سخنش را به امام صادق(ع) نسبت داده, که بلکه شاید بتوان گفت در مباحث اخلاقى به این کتاب بیش از هر کتاب دیگرى اعتماد کرده, اما در مباحث فقهى خود هرگز به این کتاب اعتماد ننموده است.
کتاب من لایحضره الفقیه دومین کتاب از کتب اربعه حدیثى شیعه است. در انتساب این کتاب به شیخ صدوق هیچ تردیدى نیست, ولى آیا صدوق به شرطى که در مقدمه کتاب ذکر کرده وفادار مانده یا خیر؟ ایشان در ابتداى کتاب مى فرماید: فقط چیزى را که بین خود و خداى متعال حجت مى دانم نقل مى کنم. اما باتوجه به روایات ضعیفى که در این کتاب یافت مى شود چگونه مى توان گفت صدوق تمام آن را حجت مى دانسته است؟
معروف است شیخ صدوق پس از مدتى تصمیم خود را تغییر داده یا آنکه عهد خود را فراموش کرده است. حضرت امام خمینى نیز همین نظر را پذیرفته. در ادامه مؤلف محترم نظرى غیر از نظر حضرت امام خمینى مطرح کرده که دقیق و درخور توجه است.
حضرت امام خمینى درباره کتاب شریف بحارالانوار معتقد است مجموعه اى از قریب چهارصد کتاب و رساله… بحار خزانه همه اخبارى است که به پیشوایان اسلام نسبت داده شده, چه درست باشد, چه نادرست… پس نتوان هر خبرى که در بحار است به رخ دینداران کشید. مؤلف تحلیل و نقد و بررسى این کلام حضرت امام خمینى را به اثرى دیگر از خودشان با نام آشنایى با بحارالانوار ارجاع داده اند. معرفى اجمالى جلد یکم کتاب المکاسب المحرمه و مناهج الوصول الى علم الاصول در ادامه آمده اند.
برخى ملاحظات
در این کتاب فقط به گزارش و توضیح و تفسیر عالمانه و موشکافانه نوشته ها و گفته هاى حضرت امام اکتفا نشده است, بلکه در جاى جاى کتاب نظر مبارک حضرت امام ضمن آنکه از طرف نگارنده محترم بررسى و تحلیل و نقد گردیده با نظریات اندیشمندانى چون محى الدین بن عربى, فنارى, علامه طباطبایى, ملاصدرا, حاج ملاهادى سبزوارى, ارسطو و… نیز مقایسه شده است.
چنانکه از عنوان کتاب پیداست انتظار مى رود کتاب به مباحث عرفانى و فلسفى حضرت امام پرداخته باشد, حال آنکه علاوه بر مباحث فلسفى و عرفانى به مباحثى چون اعجاز و تأویل قرآن از منظر امام خمینى و نگرش امام به چهار کتاب حدیثى اشاره شده, لذا به نظر مى رسد در واقع نخِ تسبیح (از منظر امام خمینى) ویژگى مشترک این مباحث باشد نه عنوان کتاب.
به نظر مى رسد در برخى مباحث به نظر امام اشاره نشده, براى مثال حاملانِ اسم اعظم از منظر امام معرفى نشده اند, نیز نگارنده به امکان تعلیمِ اسم اعظم معتقد است, اما به نظر امام اشاره اى ندارد, همین طور در خواص و آثار اسم اعظم و در ذیل عنوان خلفاى اسم اعظم و تفاضل بین اسماى الهى و تعداد اسم اعظم.
ظاهراً مقاله (اندیشه هاى اخلاقى ـ عرفانى امام خمینى) منسجم نیست. از سویى وقتى نگارنده بیان مى کند امام در توضیح عزم و اراده به دو نکته یعنى تفکر و شریعت اشاره مى نماید و مقصود از تفکر در عرفان شطح است, شطح را توضیح مى دهد, اما به شریعت اشاره اى ندارند.
نویسنده معتقد است توحید سخن حضرت على(ع) مى اشد که کمال الإخلاص له نفى الصفات عنه, یعنى باید گفت واجب صفت ندارد, نه اینکه صفت دارد و صفات او عین ذات اوست; مؤلف تمام آنچه را فلاسفه صفات خدا ذکر کرده اند اسماى خداوند مى داند.
سؤالى که در اینجا به ذهن مى رسد, این است که کریمه (سبحان اللّه عما یصفون الا عباداللّه المخلصین) و بیان حضرت امیر(ع) چند سطر بعد از عبارت (کمال الإخلاص نفى الصفات عنه) در خطبه اول نهج البلاغه, طبق برداشت مؤلف چگونه باید فهمیده شوند؟ تعریف هاى مختلفى براى عرفان نظرى و فلسفه بیان شده است, نویسنده مى نویسد: حضرت امام خمینى معتقد است: عرفان عبارت است از معرفت خدا و شئون ذاتى و تجلیات آسمانى و افعالى او در حضرت حضرت علمیه و عینیه به مشاهده حضورى و نیز علم حضورى داشتن به کیفیت مناکحات و مراودات و نتایج الهى در حضرات اسمائى و اعیانى (تعلیقات على شرح فصوص الحکم, ص 55).
به نظر مى رسد یک تعریف و از یک منبع با اندکى تلخیص و تغییر براى فلسفه و عرفان ذکر شده و ظاهراً مرز دقیق فلسفه و عرفان به وضوح ترسیم نمى شود. از سویى برخى بر این باورند که حضرت امام در آثارشان تعریفى از فلسفه ارائه ننموده اند.14
ناقص بودن برخى از پاورقى ها, از جمله در صفحات 179 و 172 و… . ذکر نشدن سند برخى نقل قول ها, مثل نقل قول هایى که در صفحه 250 آمده و برخى اغلاط چاپى که از ذکر آنها در اینجا خوددارى مى شود. طبیعى است کتاب بدون غلط چاپى شاید انتظارى موجه نباشد, اما امید به اصلاح همراه با نمایه اصطلاحات و مفاهیم و اعلام در نوبت هاى بعد دور از انتظار نیست.
1. از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعى از اساتید, فضلا, مبلغان و پژوهشگران حوزه هاى علمیه کشور, در تاریخ 8/9/86; براى مطالعه کامل فرمایشات مقام معظم رهبرى, حضرت آیةاللّه خامنه اى رک:
http://farsi.khamenei.ir/FA/Speech/detail/jsp?id=860908A
2. سیداحمد خمینى, مجموعه یادگار امام, ج 1, ص 117 (تهران, مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى).
3. عبدالغنى اردبیلى, تقریرات فلسفه امام خمینى, ج 1, ص 12 (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى, تهران, 1381).
4. براى مطالعه سوانح احوال حضرت امام رک: محمدرضا ایزدپور و مهدى منفرد و حوریه عظیمى, چشم اندازى به مکتب فلسفى قم, ص 55 ـ 62 و ص 224 ـ 230 (انتشارات زائر, آستانه مقدسه قم, 1383); نجف لک زایى, سیر تطور تفکر سیاسى امام خمینى, ص 171 ـ 174 (چاپ ششم, پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى, 1386); حمید انصارى, حدیث بیدارى, نگاهى به زندگى نامه علمى و سیاسى امام خمینى, مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى, 1374 و على قادرى, زندگى نامه امام خمینى بر اساس اسناد و خاطرات, مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى, تهران, 1378.
5. صحیفه امام, ج 3, ص 183. همسر حضرت امام فرزند آیةاللّه حاج میرزا محمد ثقفى تهرانى بود. بانو ثقفى متولد 1292 ش است.
6. سید عزالدین زنجانى, مصاحبه, مجله حوزه, ش 23, 1366, ص 37 ـ 38.
7. مجله حضور, ش 1, خرداد ماه 1370, ص 5.
8. رک: عبدالغنى اردبیلى, تقریرات فلسفه امام خمینى, ج 1, ص 12 و 13 (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى, تهران, 1381). این کتاب در واقع تقریرات حضرت امام است که در سه جلد به همت آیةاللّه سید عبدالغنى اردبیلى (1299 ـ 1369 ش) نگارش شده است. این تقریرات به سال هاى 1323 ـ 1328 ش برمى گردد و اکنون با تصحیح و تحقیق براى اولین بار چاپ شده است. جلد اول و دوم این کتاب یک دوره شرح و منظومه است, البته ظاهراً امام قسمت منطق این کتاب را تدریس نکرده و تنها از ابتداى فلسفه امور عامه شروع و تا انتهاى طبیعیات تدریس فرموده است و در هیچ جاى این کتاب حتى اشاره اى به قسمت منطق آن ندارد.
9. احمد عابدى, دفتر عقل و قلب (پرتوى از اندیشه هاى عرفانى و فلسفى امام خمینى), زائر, قم, 1384.
10. مطهرى, انسان کامل, ص 14, به نقل از دفتر عقل و قلب.
11. تعلیقات على شرح فصوص الحکم, ص 133 و 184 ـ 185.
12. مصباح الهدایه, مطلع چهارم از مصباح دوم, ص 65.
13. دیوان امام, ص 202, 209, 204, 245, 115 و… .
14. على اکبر ضیائى, نهضت فلسفى امام خمینى, ص 5 (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى), تهران, 1381.

تبلیغات