آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۸

چکیده

متن

 
حجم انبوه نگاشته هاى خاورشناسان درباره شرق به ویژه درباره مهم ترین دین آن, یعنى اسلام و نیز کتاب مقدس آن و سیل خروشان اتهامات و تهمت هاى آنان علیه اسلام و قرآن از سویى, و سستى و کوتاهى داعیه داران دفاع از اسلام و قرآن در برابر مستشرقان از سوى دیگر, ضرورت توجه جدى را به این عرصه بیش از پیش روشن ساخته است. این امر ما را در برابر غیرت و حمیت دینى کسانى که برخلاف همه مشکلات و کمبودها, تلاش مى کنند تا رسالت خود را در مصافى جدى در دفاع از مرزهاى عقیدتى به انجام رسانده و خلأ این گونه مطالعات را در حوزه هاى علمیه شیعه پر نمایند, به تحسین وا مى دارد. تحرک به وجود آمده در نگارش مقالات, کتاب ها و مجلاتى که اختصاصاً به موضوع استشراق و مطالعات غربیان درباره اسلام و قرآن مى پردازد, خبرى خوش و مبارک است.
زنهار که این احساس تکلیف در دفاع از کیان اسلام و قرآن, ما را به وادى شتاب زدگى و سطحى نگرى بکشاند و خالى بودن عرصه از رقیب, فقر منابع در صحنه هماوردى با مستشرقان و متولى نداشتن این میدان, ما را چنان به توهم دچار کند که با داشتن اطلاعاتى ناقص و سطحى از کارهاى چند مستشرق و با شعارهاى رجزگونه, تصور کنیم شاخ غول استشراق را شکستیم و پیروزمندانه فریاد (هل من مبارز) برآوریم.
برخى کارهاى انجام شده در این زمینه در سال هاى اخیر حکایت از این دارد که گویا عده اى بر این پندارند که بدون فراهم کردن مقدمات و ابزار لازم و فقط با احساس تکلیف و خیرخواهى مى توان پیروزى را در آغوش کشید. از آنجا که به ویژه خاورشناسان همیشه با بى انصافى با اعتقادات مسلمانان برخورد کرده اند و مسلمانان آنان را دشمنان قسم خورده خود مى دانند, خود را مجاز مى دانیم از باب غیرت دینى هر چه را سزاوار شان مى دانیم, به آنان نسبت دهیم و در برابر هیچ کسى هم پاسخگو نباشیم. زیرا اطمینان داریم کسى از آنان دفاع نمى کند و از ما دلیل نیز مطالبه نخواهد کرد. لذا آغازین گام ها بس سست و لرزان برداشته شده است و بیم آن مى رود که کجى خشت اول این فعالیت ها, آن را تا ثریا کج پیش برد. ورود به این عرصه بى آنکه مقدمات مورد نیاز فراهم و تمهیدات لازم اندیشیده شود, بسان رفتن به مصاف دشمن بدون مقدمات جنگى است که نتیجه اى جز شکست در پى نخواهد داشت.
ییک نمونه آن, مجله قرآن و مستشرقان است که به همت جمعى از عالمان و پژوهشگران منتشر شد و این امید را ایجاد کرد که بتواند خلأ موجود در این زمینه را پر کند. اما سوگمندانه (خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم). آنان که آشنایى اندکى با آثار خاورشناسان دارند, نیک مى دانند که آنان هر چند در نتیجه گیرى اشتباهات فراوانى را مرتکب شده اند, اما در جمع آورى اطلاعات و به اصطلاح در مفردات بسیار دقیق عمل کرده اند. به ندرت به خاورشناسى بر مى خوریم که همانند آن مستشرق معروف (دماغ) را از (بینى) باز نشناسد. اما متأسفانه کافى است عناوین انگلیسى روى جلد این مجله را به یک فرد آشنا به زبان انگلیسى نشان دهید تا متوجه شوید ترجمه است یا سیاه مشق زبان آموزى تازه کار! با اینکه آن اشتباهات را به دست اندرکاران آن مجله یادآور شدم, باز هم با این توجیه که فرصت اصلاح نبوده, در شماره دوم تکرار شده است.1 ترجمه انگلیسى خلاصه مقالات آن, به ترجمه آن مترجمى شبیه است که کلمه (باد بزن) را به (ریح المرئه) ترجمه کرده بود. این اشتباهات به روى جلد و ترجمه انگلیسى خلاصه مقالات منحصر نیست و اولین مقاله شماره2 با عنوان (نشست علمى قرآن و مستشرقان) و نیز مقاله (دوره هاى استشراق) از غلط هاى بى شمار آکنده است که انسان از این همه بى دقتى در شگفت مى ماند. شاید ناشران مجله بر این باورند از آنجا که قرار نیست کسى این مقالات را بخواند, نیازى به ویراستارى نیست; اما دیگر فکر نکرده اند شاید یک فرد بیکار فضول باشى! پیدا شود که از روى کنجکاوى به آنها نگاهى بیندازد.
نمونه دیگر, کتاب شرق شناسى و اسلام شناسى غربیان آقاى محمد حسن زمانى است. وقتى براى اولین بار آن را دیدم, فکر کردم گمشده اى را که سال ها در پى آن بوده ام, یافته ام. اما با نگاهى گذرا متوجه شدم این کتاب نمى تواند آن انتظار طولانى را برآورد. زیرا با همه زحماتى که این نویسنده محترم کشیده و حجم انبوهى از اطلاعات را فراهم آورده اند و از این جهت درخور تحسین است, اما همچون سایر آثار مشابه به مشکل مزمن (بارى به هر جهت نویسى) دچار است. شتاب در عرضه آن به بازار, عدم ویرایش, ناآشنایى نویسنده به زبان هاى خارجى بویژه زبان انگلیسى و در نتیجه عدم امکان مراجعه به منابع دست اول, اعتماد به ترجمه هاى عرب ها, بى دقتى در نگارش اسامى لاتین, عدم رعایت امانت در نقل قول ها, بیان مطالب شعارگونه و غیر مستند و… چنان ملغمه اى را فراهم آورده است که امکان اصلاح آن ها جز با بازنگارى ممکن نیست. سزاوار است نویسنده محترم هر چه زودتر جمع آورى آن از قفسه کتابفروشى ها اقدام کرده, با صبر و حوصله و استفاده از راهنمایى صاحب نظران موضوع استشراق و آشنایان به زبان هاى خارجى, نسبت به برطرف کردن کاستى ها اقدام کند و آنگاه آن را عرضه نماید که جلو ضرر را از هر کجا بگیرند, غنیمت است.
ییادکرد همه موارد از حجم و اندازه این نوشتار بیرون است. بنابراین, به مواردى به عنوان نمونه اشاره مى کنم.
اشتباهات محتوایى
الف) مستشرق یعنى انسان چینى و ژاپنى!
نویسنده در بیان محدوده جغرافیایى استشراق مى نویسد:
1. کوچک ترین محدوده استشراق در فرهنگ انگلیسى آکسفورد تعریف شده است, زیرا این فرهنگ محدوده جغرافیایى خاور دور, یعنى چین و ژاپن را هدف شرق شناسى قرار داده و لذا یکى از معانى رایج (Orientalist) را انسان ژاپنى و چینى معرفى کرده است: 2
Person From the Japan or china3
این اظهارات آن طنز معروف را در ذهن انسان یادآور مى شود که گفت: (خسن و خسین دو دخترند فرزندان مغاویه) عبارت نویسنده محترم نیز دست کمى از این طنز ندارد جز اینکه آن طنز است و این واقعیت. لذا براى روشن شدن موضوع چند نکته یادآورى مى شود.
1. این معنى که در فرهنگ آکسفورد آمده, به واژه (Oriental) مربوط است نه واژه (Orientalist).
2. نویسنده محترم در همین عبارت, کلمه (Orient) و (esp) را که مخفف (especially) است, انداخته است. بنابراین, عبارت کامل این است:
Oriental: person from the Orient, esp Japan or China
معنى آن اینچنین است: شرقى یعنى انسانى از شرق به ویژه از ژاپن و چین.
3. فرهنگ آکسفورد در ادامه به بیان معنى واژه (Orientalist) نیز پرداخته و آن را چنین معنى کرده است.
Orientalist: person who studies the language, arts, etc of oriental counties.
(شرق شناس, انسانى است که درباره زبان, هنرها و دیگر چیزهاى مربوط به کشورهاى شرقى مطالعه مى کند.)
از این بیان معنى واژه (Orientalism) نیز روشن مى شود. بنابراین برداشت, نویسنده محترم درباره معنى این واژه از فرهنگ آکسفورد کاملاً اشتباه است.
مؤلف, خود در صفحه46, همین تعریف را براى (مستشرق) از فرهنگ آکسفورد نقل کرده است, هر چند در توضیح آن مى گوید:
(آکسفورد) عمده محدوده استشراق را (زبان و هنر) شرقیان و سپس دیگر ویژگى هاى کشورهاى شرقى معرفى مى کند.
روشن است که این برداشت هم اشتباه است, زیرا به هیچ وجه در این تعریف از عمده بودن و یا تقدم و تأخر حوزه اى بر حوزه دیگر سخن وجود ندارد; با توجه به کلمه (etc) که به معنى (و غیره) مى باشد, مواردى که ذکر شده از باب مثال است.
4. اهل فن خوب مى دانند که فرهنگ ها نوعاً درصدد بیان معنى لغوى کلمات مى باشند, نه معانى اصطلاحى. براى شناخت معنى اصطلاحى و حدود و ثغور آن ها باید به دائره المعارف ها مراجعه کرد.
5. نگارنده محترم در پیش گفتار به دلیل عدم اطلاع از زبان هاى خارجى عذر خواسته است4 و این عذر در مواردى پذیرفته است, اما در این مورد قابل پذیرش نمى باشد, زیرا استفاده از فرهنگ انگلیسى کار تخصصى نیست که به مهارت فراوان نیاز داشته باشد, حال چنین باشد, چه داعى داریم وقتى از عهده کارى بر نمى آییم, بدان دست بزنیم; احتیاطى که نویسنده مدعى آن است, اقتضا مى کرد در این مورد با اهل فن مشورت کند. (هر چند نمونه هاى فراوانى که ارائه شد, نشان داد که احتیاطى در کار نبوده است).
طرفه آنکه مؤلف در صفحه قبل ادعا مى کند:
در ترجمه (Orientalism) به (شرق شناسى) اندکى مسامحه وجود دارد, زیرا پسوند (al) بر شناخت اشیایى دلالت دارد که به شرق (متعلق) است نه شناخت خود (سرزمین مشرق), مگر آن که واژه (شرق) را اعم از سرزمین و همه متعلقات آن بدانیم.
این ادعا بسیار نا به جا و مصداق بارز (قول بغیر علم) است, زیرا (orient) به معنى شرق است و پسوند (al) پسوند صفت ساز است. بنابراین واژه (Oriental) به معنى (شرقى) است, یعنى هر چیز متعلق به شرق اعم از انسان و سرزمین و غیر آن. این پسوند به هیچ وجه بر (شناخت) دلالت نمى کند, به ویژه آنکه در اینجا پسوند (ism) وجود دارد که بر مکتب شرق شناسى دلالت دارد. با توجه به آنچه گفته شد, در ترجمه واژه (Orientalism) به (شرق شناسى) تسامحى وجود ندارد.
ب) عدم توجه به سیر تاریخى وقایع
چنانچه نویسنده اندکى درنگ در تاریخ هاى ذکر شده مى کرد به آسانى به ناسازگارى آن ها پى مى برد. چند مورد به عنوان نمونه یادآورى مى شود.
1. نویسنده در ص209, پاراگراف آخر, در معرفى کارل هینریش بیکر مى نویسد:
بیکر (متولد1933), مستشرق آلمانى و مؤسس (مجله الاسلام), در خدمت برنامه ریزى هاى آلمان بود و در سال هاى 1885ـ6 م. نظارت بر استعمار آفریقا را پذیرفت و توانست برخى سرزمین هاى اسلامى آفریقا را نیز ضمیمه مستعمرات کند و آن چنان این کارشناسى ها نقش داشت که استعمار آلمان تا سال1918 پایدار ماند.
بنابراین, بیکر قبل از تولد نیز در خدمت استعمار بوده است البته در ص289, س12 مى نویسد: (کارل هانریش بیکر (8761ـ9331). حتى اگر بپذیریم که آقاى بیکر متولد سال1876 باشد, بازهم ناسازگارى آن با مطلب قبل روشن است, زیرا چگونه او در سال1885 یعنى در9 سالگى نظارت بر استعمار آفریقا را پذیرفت؟ شاید چون مؤلف نام وى را در این دو صفحه دوگونه نوشته, او را دو نفر پنداشته است!
2. نویسنده در ص92 مى نویسد:
… از قرن دهم میلادى پاپ ها و کشیش هاى بزرگ مانند جربرت, راهب فرانسوى در قرن دهم, پطرس عالى قدر در قرن دوازدهم و دیگران شخصاً به میدان اسلام شناسى و شرق شناسى وارد شده; به فراگیرى زبان عربى و ترجمه قرآن کریم و نوشتن نقد اشکالات بر آن روى آوردند.
ناکامى پاپ در این مبارزه به خاطر ضعف شدید علمى موجب شد که کلیسائیان به برخورد نظامى و خشن فیزیکى تصمیم گرفته, جنگ های200 ساله صلیبى را راه انداختند… .
از این متن چنین بر مى آید که نویسنده, تلاش هاى این خاورشناسان را قبل از جنگ ها مى داند: این گونه که پس از ناکامى آنان, کلیسائیان جنگ هاى صلیبى را ایجاد کردند. حال توجه کنید به نظر این نویسنده در ص279 در مطلبى تحت عنوان (دوره استشراق پس از جنگ هاى صلیبى) که مى نویسد:
(جربرت), راهب فرانسوى سلفستر دوم (938م ـ 1056) (پطرس محترم), اولین مترجم قرآن به زبان لاتینى و رئیس کلیساى کلونی… اولین مستشرقان و اسلام شناسان اروپایى بودند.
به هرحال مشخص نیست که به نظر نویسنده تلاش هاى این خاورشناسان قبل از جنگ هاى صلیبى است یا پس از آن؟!
3. نویسنده در ص281, س17, جرجیس را شاگرد (دوساسى) مى داند که بنا به نوشته خود این نویسنده در ص248, س14, سال درگذشت دو ساسی1838 م است و در ص296, س4, جرجیس را متولد سال1835 مى داند. چگونه در سن3 سالگى یا قبل از آن شاگرد دو ساسى بوده است.
ج) ادعاهاى بدون دلیل
مورد اول ـ نویسنده در بحث تأثیرپذیرى سلمان رشدى از مستشرقان ادعا مى کند:
فتنه سلمان رشدى یکى از میوه هاى تلخ استشراق است, زیرا وى در آغاز مسلمان بود, اما آن چنان تحت تأثیر تحلیل هاى پیچیده و خصمانه مستشرقان درباره پیامبر اکرم(ص) و همسران وى قرار گرفت که با حرص و ولع زیادى اقدام به نشر اندیشه هاى به ظاهر مترقیانه خویش اقدام نمود و آن ها را در قالب رمان آیات شیطانى عرضه کرد.
وى در جاى جاى کتابش به کتاب هاى مستشرق معروف انگلیسى (مونتگمرى وات) به نام هاى محمد در مکه, محمد در مدینه, و محمد پیامبر و زمامدار استناد مى کند و جریان افسانه (غرانیق) را دقیقاً از یک فصل کتاب محمد در مکه اقتباس کرده, که دقیقاً همین نام کتاب سلمان رشدى را با عبارات (The Satanic Verses ) در کتاب مونتگمرى وات مى بینیم.5
درباره این ادعا, یادآورى چند نکته حایز اهمیت است:
1. نویسنده هیچ گونه شاهدى بر این ادعا که سلمان رشدى تحت تأثیر مسشترقان قرار گرفته, ارائه نکرده است. آیا صرف نوشتن یک رمان مى تواند دلیل این ادعا باشد؟ بلکه بر اساس برخى شواهد, او از مدت ها قبل انحرافات عقیدتى و اعتقادى داشته است.
2. تا آنجا که بنده اطلاع دارم کتاب سلمان رشدى یک رمان است و در آن به هیچ کتابى استناد نشده است. نویسنده محترم که ادعا مى کند در جاى جاى کتابش به کتاب هاى وات استناد کرده است, شایسته بود چند مورد را یادآور شود.
3. انتخاب عنوان آیات شیطانى (The Satanic Verses ) نیز نمى تواند شاهد اقتباس او از آثار وات باشد, زیرا این عنوان در دائرة المعارف ها و کتاب هاى دیگر مستشرقان نیز آمده است. چه بسا او این عنوان را از آنان اقتباس کرده است و از آنجا که مسلمان است, احتمال دارد این عنوان را از طبرى که آن را در تاریخ خودش آورده است برگرفته باشد.
4. اگر بناست کسى سرزنش شود, این طبرى است که شایسته آن مى باشد که برخلاف ادعاى مسلمانى و علم, این داستان مضحک را ذکر مى کند تا کسانى از آن سوء استفاده کنند که به هر رطب و یابسى براى اثبات ادعاهاى خود متشبث مى شوند.
5. نویسنده محترم مثل موارد دیگر تحت تأثیر نویسندگان عرب قرار گرفته است که بسیارى از مطالب خود را از آنان نقل مى کند و بدون تأمل این ادعا را از کتاب الاستشراق و الدراسات الاسلامیه نقل مى نماید.
مورد دوم ـ در ص118 در اعتراض به کتاب تاریخ ورود اسلام به اندلس, از قداست سیماى فتح اسلامى اندلس و فرهنگى بودن ورود اسلام سخن مى گوید و در نهایت, به بنیاد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس خرده مى گیرد که چرا این کتاب را که اهداف لشکرکشى هشام بن عبدالملک و فرمانده اش, طارق بن زیاد را زیر سؤال برده, ترجمه کرده است.
آنچه شایان یادآورى است, اینکه اگر تعصب بد است و باید از آن دورى جست و نویسنده محترم به دلیل همین تعصب هاى نابه جا بر مستشرقان خرده مى گیرد, چرا ما نباید از آن بپرهیزیم؟ گویا نویسنده محترم تمام جنایت هاى بنى امیه را از یاد برده است و آنان را که دستشان تا به مرفق به خون پاک ترین و شریف ترین انسان ها آلوده بود و حاضر بودند براى دستمالى قیصریه را به آتش بکشند, از هرگونه سوءنیتى مبرا مى داند. یا ایشان بر این اعتقادند که تمام رذالت ها و خباثت هاى بنى امیه در دشمنى با اهل بیت منحصر مى شد, اما در کشورگشایى هاى خود تنها براى گسترش اسلام و آزادى ملل تحت ستم شمشیر مى زدند؟
البته حساب اسلام و مسلمانان مخلصى که فقط براى خدا و اعلاى کلمه توحید فداکارى مى کردند از حساب سردمداران سفاک و جنایتکارشان جداست. اما سخن این است چه استبعادى دارد برخى از حاکمان و فرماندهان بنى امیه براى رسیدن به امیال پست و زود گذر دنیوى مانند عشق به دخترکى زیبارو, به لشکرکشى دست بزنند؟ و چه توجیهى بهتر براى همراه کردن مسلمانان مخلص در این راه از سوءاستفاده از جهاد در راه خدا و مبارزه با کافران؟ مگر ده ها و صدها نمونه مشابه در دوران حکومت آنان, آن هم در حق بهترین فرزندان امت اسلامى اتفاق نیفتاده است؟
مورد سوم ـ نویسنده در ص121, انگیزه خاورشناسان را از نشر کتاب هاى متصوفه و فرق کوچک اسلامى, نشر دیدگاه هاى غلو آمیز و ایجاد اختلاف در میان مسلمانان مى داند.
در اینجا چند نکته گفتنى است: اولاً, مادام که شاهدى ارائه نشود, صرف این ادعا و انگیزه خوانى چیزى را اثبات نخواهد کرد. ثانیاً, مگر نه این است که ما همیشه خاورشناسان را سرزنش کرده ایم که چرا براى شناخت شیعه به عنوان یکى از فرق اسلامى به سراغ متون خود آنان نمى روند و چرا همیشه در پى آنند که شیعه را از دریچه چشم اکثریت ببینند؟ پس چرا از اینکه آنان مستقیماً به متون این فرقه ها مراجعه کرده اند, آنان را به سوءنیت متهم مى کنیم؟! البته امثال آقاى محمد الجلیند که تحت لواى حقانیت اکثریت, سایر فرق اسلامى را از اسلام خارج مى دانند, باید هم از چاپ و انتشار آثار سایر فرق اسلامى نگران باشند, زیرا آنان جز خود کسى را به رسمیت نمى شناسند. اما چرا ما باید در این دام گرفتار شویم؟ و ثالثاً اینکه, گناه اختلافات فرق اسلامى را به گردن آنان بیاندازیم فرافکنى و نادیده گرفتن تعصب گروهى جمعى از مسلمانان است.
د) بى ارتباط بودن به موضوع مورد بحث
1. ص153, پاراگراف آخر, نویسنده براى اثبات (هم زادى "استشراق دینى" و "تبشیر") شواهدى ارائه مى کند که به این ادعا ارتباطى ندارد; سخن مستشرق آمریکایى (فرانسوا دى بلوا) و دکتر ساسى سالم حاکى از آن است که استشراق در آغاز صبغه تبشیرى داشته است, نه اینکه استشراق دینى هم زاد تبشیر است و اصولاً این سخنى بى معناست!
2. ص160, نویسنده براى اثبات پیوند استشراق تبشیرى و سیاسى به (تأسیس واتیکان و مواد پیمان نامه آن) مى پردازد که هیچ گونه ارتباطى با عنوان ادعایى بحث ندارد. نویسنده محترم تصور کرده است که با اثبات رابطه (واتیکان و دولت ایتالیا) رابطه (استشراق تبشیرى و سیاسى) نیز اثبات خواهد شد مطالبى که در163 تا 165 نیز آمده است, بیانگر فعالیت هاى تبشیرى است و لزوماً بر ارتباط آنها با استعمار دلالتى ندارد.
3. در صفحات180 تا192 در ذیل بحث (مکتب استشراق سیاسى ـ استعمارى) به یادکرد مطالبى درباره تحریفات مستشرقان, تمدن اسلامى, مبارزه مسیحیان با سنت اعتراف و مجسمه پرستى, نهضت ترجمه و… مى پردازد که به ادعاى نویسنده محترم ارتباطى ندارد. مگر اینکه بگوییم از آنجا که مستشرقان شهروند دول هاى استعمارگر غربى هستند, پس استشراق و استعمار با هم ارتباط دارند! اگر مدعا این است, دیگر چه نیازى به این همه بافتن آسمان و ریسمان و دسته بندى هاى گوناگون است؟
4. در ص195 و196 در ذیل بحث گفت وگوى تمدن ها به نقل قول مطلبى از پروفسور(سیلون لوى) مى پردازد که به گفت وگوى تمدن ها ارتباطى ندارد, مگر از باب ارتباط ماست و دروازه!
5. ص198, س8, نویسنده اسناد باقى مانده لانه جاسوسى را سند محکم وجود استشراق استعمارى مى داند. نویسنده محترم بین فعالیت هاى جاسوسى دولت هاى غربى به ویژه آمریکا و استشراق خلط کرده است. اینکه استعمارگران غربى ممکن است از هر چیزى از جمله مطالعات شرق شناسان در جهت اهداف و مقاصد خود استفاده کنند, مطلبى است قابل قبول و داراى شواهد و مدارک فراوان, اما ادعاى همسانى فعالیت هاى جاسوسى و مطالعات شرق شناسان نیازمند ادله و شواهدى بس محکم تر از آن چیزى است که این نویسنده محترم ادعا کرده است. چگونه است وقتى ادعایى بى اساس علیه ما مطرح مى شود, فریاد و فغان ما به افلاک مى رود و وجدان هاى بشرى را به تأمل و تدبر فرا مى خوانیم, اما به خود اجازه مى دهیم هر رطب و یابسى را سر هم کنیم و هر ناسزایى را به هر کس نسبت دهیم و در عین حال ادعاى بر طرفى علمى و از همه مهم تر ادعاى تقوا و پرهیزگارى نماییم. آیا مى توان گفت چون آنان چنین مى کنند, ما نیز حق داریم به حکم مقابله به مثل هر چه خواستیم انجام دهیم؟حاشا و کلا.
6. آنچه در ص199 تحت عنوان (تهاجم, استقلال زدایى و اتهام غرب به شرق) و در ص200 تحت عنوان (پیش به سوى شرق) آمده است, فعالیت هاى نظامى دولت هاى غربى است و به استشراق ارتباطى ندارد.
7. ص203, عنوان (ژاندارمرى ایران, با فرماندهان سوئدى و حقوق از انگلیس) به موضوع مورد بحث ارتباطى ندارد.
8. ص370, (شکار بنى صدر توسط امریکا) به استشراق استعمارى و غیر استعمارى ارتباطى ندارد, مگر اینکه نویسنده تصور کند استعمار و استشراق یکسان یا دو روى یک سکه هستند که قطعاً ادعایى بدون دلیل است. این ها فعالیت هاى استعمارى و جاسوسى است.
هـ. عدم رعایت امانت در نقل قول ها و عدم دقت در ترجمه ها
در نقل قول از منابع و ترجمه مطالب آنها دقت لازم انجام نشده است. کافى است به نقل قول ها از کتاب شرق شناسى ادوارد سعید توجه کنیم. ظاهراً نویسنده از ترجمه آقاى عبدالرحیم گواهى نقل قول مى کند. در تمام موارد تغییراتى مانند حذف برخى کلمات و عبارات, جایگزینى برخى از آنها با کلمات و عبارات دیگر, اضافه کردن واژه هایى به متن و حذف علایم نگارشى انجام شده است. هرچند در مواردى این تغییرها به محتوا خللى وارد نکرده است, لزوم رعایت امانت اقتضا مى کند مطالب منبع, بدون هیچگونه تغییرى ذکر گردد و چنانچه ناگزیر از دست کارى آن هستیم, لازم است به گونه اى آن را اعلام نماییم. براى راستى آزمایى این ادعا, به ص 30 کتاب مراجعه کنید و آنچه را نقل شده است, با منبع مقایسه نمایید تا میزان دست کارى مطالب روشن شود.
شایان یادآورى است که نگارنده در متن کتاب از مترجم کتاب شرق شناسى ادوارد سعید نام نمى برد و حتى در ص28 که به پیشینه نگارش ها در زمینه شرق شناسى پرداخته است, از شرق شناسى ادوارد سعید نام مى برد, اما از مترجم این اثر نامى به میان نمى آورد.!
اکنون به این نمونه ها توجه کنید.
1. در ص 88, س7 مى خوانیم: وى[ ثیوفانیس] در کتابش نوشت:
پیامبر اسلام پیامبر خدا نبود, بلکه تعالیم اسلام را از دانشمندان مسیحى و یهودى شام فرا گرفت. پیروانش نیز او را (مسیح موعود) مى دانستند.6
اکنون این مطلب را با متن منبع مقایسه نمایید.
و کتب الکاتب البیزنطى ثیوفانیس کتابا عن (حیاه محمد) ت817 م/202 هـ حشاه الاکاذیب زاعما ان اتباع الرسول(ص) کانوا من احبار الیهود الذین اعتقدوا بانه (المسیح المخلص) و ان تعالیم الاسلام مستقاه من رجال التقاهم الرسول(ص) فى بلاد الشام و کانوا یهودا او نصارى, فاخذ منهم بعض ما فهمه من المبادى و حرف ها کما استطاع کسب قومه عن طریق التسامح فى المحرمات!
از مقایسه متن فارسى و عربى میزان پایبندى نویسنده به رعایت امانت در ترجمه روشن مى شود. شاید گفته شود نویسنده مضمون سخن را گزارش کرده است نه ترجمه کامل را.
در پاسخ مى گوییم: اولاً, نوع خط و شکل مطلب (فونت کوچک تر و تغییر پاراگراف) بیانگر آن است که وى درصدد ترجمه کامل مطلب نویسنده بوده است. ثانیاً, آنچه نقل شده است, با محتواى مطلب منبع هم تفاوت دارد. ثالثاً, اگر نگارنده درصدد تلخیص مطلب یا گزارش محتواى آن بوده است, باید بدان تصریح و یا اشاره مى کرد.
2. در ص 92, س5, مى نویسد:
اما این ترجمه قرآن ـ پیش از آن ـ به صورت کامل تر توسط ناشر (بیبلیانه ر نصین) چاپ شد.
نویسنده منبع این مطلب را بیان نکرده است, اما شواهد و مطالب قبل و بعد نشان مى دهد آن را از کتاب تاریخ حرکة الاستشراق گرفته است. حال به عبارت آن کتاب توجه نمایید: (وفى خاتمه المطاف اعتمد الناشر بیبلیاندر النصین المدرجین لترجمه القران…) نام ناشر (بیبلیاندر) است نه (بیبلیانه ر نصین)!7
3. مطلبى از کتاب الاستشراق و الخلفیه… در ص 106, پاراگراف آخر نقل شده است که نوع خط و شیوه نگارش این تصور را براى خواننده ایجاد مى کند که نویسنده, متن را به طور کامل ترجمه کرده است و حال آنکه با مراجعه به متن اصلى متوجه مى شویم آنچه در اینجا آمده, خلاصه آن است و نویسنده به آن اشاره نکرده است.
4. در ص 113, س6 از کتاب الاستشراق و الخلفیه… نقل شده است: چاپ خانه هایی… متصدى چاپ این کتاب ها شدند که از مهم ترین تألیفات ابن سینا در پزشکى و فلسفه بود.
عبارت متن عربى کتاب چنین است: و قد تم حینذاک طباعه کتب عربیه مختلفه من بین ها مؤلفات ابن سینا فى الطب والفلسفه.
بى دقتى در ترجمه به توضیح نیازى ندارد.
5 . در ص 365, س12, آمده است (… طى نامه اى به رئیس جمهور انگلستان چنین نوشت) نویسنده کلمه (رئیس الحکومه) را به رئیس جمهور ترجمه کرده است غافل از اینکه انگلستان رئیس جمهور ندارد, بلکه مراد نخست وزیر است.
و) عدم یادکرد منبع و مأخذ
1. ص 122, پاراگراف آخر درباره ترجمه کتاب ازمه الاسلام الحدیث برگرفته از کتاب الاستشراق و الخلفیه… است که نویسنده بدان اشاره نکرده است.
2. ص 137, در بالاى صفحه مطلبى از (اولریش ماتس) و در ادامه در پایین صفحه سخنى از دکتر مهدى محقق نقل شده, اما منبع آن دو ذکر نشده است.
3. ص 210, مطالبى درباره ( اسنوک هرگرونیه) آمده و به منبع آن اشاره نشده است.
4. ص 245, مطلبى درباره (هادریان ریلاند), مستشرق هلندى و نیز پاراگراف آخر ص248 از کتاب الاستشراق و الخلفیه الفکریه للصراع الحضارى نقل شده و بدان اشاره نشده است.
5. ص 332, به منبع مطلبى که تحت عنوان (درویش دروغین یا آرمینیوس وامبرى) بیان شده, اشاره نشده است.
اشکالات شکلى
الف) عبارات مبهم و نامأنوس
1. ص136, س15: (… که افق تعامل مثبت و خدمات علمى برخى مستشرقان نیز در تحقیق گشوده شود.)!
2. ص282, س4: (… چنان که همین خصوصیت باعث شده تا بسیارى از کتب خطى اسلامى و عربى و کتاب شناسان و اسلام شناسان غربى و پژوهشگران و مستشرقان به آن شهر روى آورند…)
3. ص41, س13: (… و چشم پوشى از شرح و بیان فروع هر رساله مطلب است.)
4. ص82, س آخر: (متن یونانى به گزارش اوست فاضل ام آقاى على فلق اهل هلند مطالعه شده است.)
5. ص174, س9: ([ وات] دست یار انگلیکن (وابسته به کلیساى پروتستان انگلیس) در بیت المقدس شد.)
6. ص185, س17: (ابن هیثم اولین کسى بود که به نظریه دنیوى بودن, که توسط بطلمیوس ارائه شده بود, انتقاد کرد.)
7. ص, 202, س 17: (… که در نتیجه از آن موقعیت نسبتاً مهم اندیشه ها و سبک کار او نفوذ مهمى بر شرق شناسى اعمال مى کرد.)
8. ص300, س12: (در نتیجه در زمینه ابزار موجود براى اشاعه شرق شناسى نیز فزونى یافت.)
9 . ص 358, س 4: (… جسارت موردى و اتفاقى یک شخص در یک کتاب هوس و رمان به پیامبر گرامى اسلام (ص) بوده است.)
ب) نگارش اشتباه واژه هاى لاتین
ناآشنایى نویسنده به زبان هاى خارجى و کمک نگرفتن از افراد آشنا به زبان هاى خارجى باعث شده است که بیشتر کلمات خارجى به کار رفته در این کتاب اشتباه باشد و در مواردى هم که املاى کلمه اى اشتباه نیست متأسفانه قواعد نگارش کلمه هاى انگلیسى مانند شروع اسم هاى خاص با حروف بزرگ رعات, نشده است. بنابراین نمى توان به املاى هیچ کلمه لاتین, انگلیسى و یا دیگر زبان هاى این کتاب اعتماد کرد. نمونه هاى زیر شاهد این مدعاست.
ج) اشتباه نوشتن نام نویسندگان و عناوین کتاب ها و…
1. ص25, پانوشت 2, زقروق ـ زقزوق
2. ص27, پانوشت1, الاستشراق و الخلفیه المعاصره ـ الاستشراق و الخلفیه الفکریه للصراع الحضارى
3. ص96, س13, بلوینا ـ بلونیا
4. ص106, س6, فردریک ویلهام ـ فردریک ویلهلم
5. ص106, س13, کراتشکوفسکى ـ کراچکوفسکى
6. ص112, س12, بیتر کیریستین ـ پتر کرستین
7. ص173, س5, ایگناتس گلدزیهر ـ ایگناس گلدزیهر
8. ص173, پانوشت, 3 الاستشراق و المستشرقون ما لهم و علیهم ـ …ما لهم و ما علیهم
9. ص201, س6, پیکر نیک ـ پیکرینگ
10. ص214, س2, بارثود ـ بارتولد
11. ص227, س9, ژرادین ـ ژراردین
12. ص232, س10, امیت تى رل جونیور ـ ایت تى رل…
13. ص233, س7, هالپران ـ هالپرن
14. ص244, س14, پیتر بایل ـ پییر بایل
15. ص280, س2, ادلارد اف باث ـ ادلارد باثى
16. ص283, س4, تیودر فیللم گیونبول ـ تئودور ویلیام گیونبول
17. ص289, س3; گوستاو فایل ـ گوستاو وایل
18. ص291, س9, بادویل ـ بدویل
19. ص291, س10, ادوارد بوکوک ـ… پوکوک
20. ص291, س11, بورکهارت ولیام لین ـ بورکهارت و ولیام لین
21. ص313, تمساوى, ـ نمساوى [منظور اتریشى است]
22. ص316, س6, فیلفرد مادیلونگ ـ ویلفرد مادلونگ
23. ص340, س13, دکترمازن صلاح مطبقاتى ـ… مطبقانى
24. ص353, س18, فرادلسینو ـ فرا دو لسینو
25. ص365, س11, اورمبسى گو ـ اورمسبى گو
26. ص384 ع س1, خانم جان دمن مک اولیف ـ خانم جین…
د) چندگانه نویسى اسامى افراد یا کتاب ها
از آنجا که نویسنده به زبان هاى خارجى به ویژه انگلیسى آشنایى نداشته است و عمده مطالب را از متون عربى استفاده کرده است, اسامى برخى از خاورشناسان را چندگونه نوشته است که این آشفتگى در ضبط درست اسامى نه تنها باعث سردرگمى خواننده مى شود, بلکه این توهم را براى نویسنده پیش مى آورد که اینها افراد متفاوتى هستند. به عنوان نمونه, به مورد15 از موارد ذیل توجه کنید که در آن نویسنده به علت آشفتگى در نوشتن نام (سیلوستر دو ساسى) او را دو نفر پنداشته است و لذا در یک صفحه8 نام وى را هم در ردیف5 و هم در ردیف7 آورده است. همین اشتباه را در کتاب (مستشرقان و قرآن) در مورد (لودویکو ماراتچى) انجام داده است و نام وى را چندگونه نوشته و تصور کرده که فرد دیگرى است. لذا هنگام برشمردن ترجمه هاى قرآن نام وى را در ص37 ردیف8 با عنوان (ماراتشى) و در ص38 ردیف15 با عنوان (ماداچى) و در ص39 با عنوان (ماراتچى) آورده است.
نمونه هایى از چندگانه نویسى نام خاورشناسان:
1. ص102, س16, اربینوس; ص109, س12, ارپانیوس; ص114, س17, ارینیوس;
2. ص112, س14, فردیناند فون میدیشى; ص113, س5, فردیناند مدیسى; ص113, س 21, مدتشى;
3. ص119, س14, اسپرنجر; ص267, س21, اسپرنگر; ص289, س4, شبرنگر;
4. ص127, س14, اسنوک هرخرونیه; ص210, س12, اسنوک هرگرونیه; ص282, س17, اسنوک;هور گرونیه; ص289, س9, کریستین سنوک هرگرونیه; ص351, س12, کریستین مورگرونیه هلندى;
5. ص135, س17, یوهان یاکوب رایسکه; ص245, س12, جان جاکوب(یعقوب) رایسکه;
6. ص136, س2, ونسینگ; ص251, س1, ونسینک; ص283, س9, ونسنک; همان, س13, ونسنگ; ص306, پانوشت, ونسینک; ص307, س2, ونسنک;
7. ص155, س8, جیبرت دى نوجنت ; ص155, س18, ژولبرت دى نوجنت;
8. ص95, س2, رایموند لولوس; ص97, س15, رایموند لول; ص171, س8, رایموندوس لولوس;
9. ص172, س4, ژولیائوم پوستل; ص285, س9, ویلیام پوستل;
10. ص172, س8, لودفیجوماراتشى; ص286, لورفیجو, ماراتشى;
11. ص2008, س8, اولیرخ گرکه; ص366, س2, اولریخ گرکه;
12. ص209, س16, کارل هینریش بیکر; ص289, س12, کارل هانریش بیکر;
13. ص201, س6, انجمن شرقى آمریکا; ص300, س10, انجمن مطالعات آسیائى آمریکا;ص301, س4, جمعیت شرق شناسى آمریکا;
14. ص210, س14, رساله موسم حج در مکه; ص351, س12, کتاب( عید مکه) رساله او بود;
15. ص211, س3, (دى ساسى); همان, س15, (سیلوستر دو ساکى); ص248, س3, سلفستر دى ساسى ; ص249, س7, سلوستر دو ساکى;ص281, س15, دوساسى;
16. ص282, س19, هوتسما; ص283, س11, هوتسماس;
17. ص285, س13, یونیوس; همان, س15, پونیوس;
18. ص289, س11, فون گروبنام; ص316, س14, فون گروبناوم;
19. ص312, س16, برتولد سبولر; ص313, س4 و ص317, س17, برتولد شبولر;
20. ص337, س5, ادینبورگ; ص338, س6, ادینبورک;
21. ص156, س12, زویمر; ص345, س2, دکتر زومر.
هـ. تکرار مطالب
نویسنده مباحث را در موارد متعدد تکرار کرده که لزومى نداشته است و فقط اشاره اى به آن ها کفایت مى کرد که موارد ذیل نمونه اى از آن است.
1. بخشى از مطالب مربوط به کنفرانس جهانى ادینبورگ که در ص159 آمده است, در ص163 تکرار شده است.
2. نویسنده در ص300 تحت عنوان (تأسیس جمعیت ها و مراکز شرق شناسى) تعدادى از آن ها را بر مى شمارد و در ص302 تحت عنوان (سازمان هاى دیگر استشراقى) نام تعدادى از آنها را تکرار مى کند. شاید از آنجا که نویسنده عنوان برخى از این سازمان ها را دوگونه نوشته, تصور کرده است که آنها سازمان هاى جدیدى هستند.
و) عدم اختصار برخى مباحث
شایسته بود به چکیده و خلاصه برخى مباحث بسنده مى شد تا هم از حجم مطالب کاسته مى شد و هم لُب ّ مطلب در اختیار خواننده قرار مى گرفت. مورد ذیل از این نمونه است:
در صفحات123 تا125 سخنان امام راحل آمده است که شایسته بود تنها به یادکرد نکات مهم و کلیدى آن بسنده مى شد.
ز) ارائه نکردن اطلاعات لازم
نویسنده محترم در معرفى (پرچمداران استشراق تبشیرى) تنها به یادکرد نام بسیارى از آنان بسنده مى کند و هیچ گونه اطلاعاتى در باره آنان ارائه نمى دهد. البته شاید انتظار معرفى آنان از کسى که خود, اسامى آنان را در لابه لاى برخى کتاب هاى نویسندگان عرب دیده و از تلفظ و نگارش درست نام آنان ناتوان است, توقعى نابه جا باشد. اما اگر بناست نام آنان مطرح شود, باید حداقل اطلاعات درباره آنان مانند نام کامل, تاریخ درگذشت, خلاصه اى از زیست نامه و عنوان آثار وى به خواننده ارائه شود وگرنه اطلاعاتى مانند آنچه در ذیل مى آید, فایده اى دربر نخواهد داشت.
به عنوان نمونه در ص257 در باره کتابى مى نویسد: او به شدت علیه اشغال لیبى توسط ایتالیا مبارزه کرد.
موارد متعدد تأمل برانگیز دیگرى در این کتاب وجود دارد که بیان همه آن ها مجالى دیگر مى طلبد. لذا به همین مقدار بسنده مى کنم.
 
1. مجله دو فصلنامه است و6 ماه فرصت کمى براى اصلاح اشتباهات روى جلد است!.
2. ص44.
3. Oxford, Advanced Learner's Dictionary1999, p.818.
4. پیش گفتار, ص42.
5. شرق شناسى و اسلام شناسى غربیان, ص28.
6. دکتر فاروق عمر فوزى, الاستشراق و التاریخ الاسلامى, ص52.
7. جالب اینکه نویسنده همین اشتباه را در کتاب قرآن و مستشرقان, ص36 نیز تکرار کرده است.
8. شرق شناسى و اسلام شناسى غربیان, ص211.
 

تبلیغات