آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن

 
حافظ شناسى, هر چند از حدود پنج قرن پیش آغاز شده است, اما هنوز حقیقت افکار و معناى اشعار حافظ به درستى معلوم نیست و (بطون سبعه ابیات دلکشش) 1 براى عوام, ناشناس و براى خواص, مبهم و تاریک است. ژرف اندیشى, حکمت آفرینى و هنرمندى حافظ در نکته گویى و شیرین زبانى, شعر او را همچون آینه هاى چندبر کرده است; به طورى که هرکس, از هر منظرى در آن نظر انداز, پرتوى مى بیند که دیگران ندیده اند. به همین سبب, قند لفظ و عذوبت معنى غزلیات حافظ در مذاق ایرانیان و دوستداران زبان و ادبیات فارسى خوش افتاده و شعر او را جاودانه کرده است.2 براى دریافت فضاى شاعرانه و رسیدن به لذت این کشف, گذشته از ذوق و دانش لازم و دقت نظر, توجه به اشارات و آرایه هاى پنهان و آشکار شاعر هم لازم مى نماید.3
طى نیم قرن اخیر, بازار جستجو و تحقیق درباره اشعار حافظ رونق یافته و مقالات و کتاب هاى فراوانى به چاپ رسیده است. برخى از محققان به معانى لفظى و لغوى اشعار حافظ پرداخته و عده اى سیر اندیشه او را بررسى کرده اند. شرح هاى گوناگونى بر اشعار حافظ نوشته شده و هر یک از محققان کوشیده اند نقاب از چهره شعر حافظ برگیرند.4
ییکى از شرح هایى که ما را به درک معناى بخشى از اشعار حافظ نایل مى گرداند,کتاب دو جلدى پیغام اهل راز, تألیف جناب آقاى دکتر رضا اشرف زاده است. از اتّحاف صفحه اول آن: (تقدیم به همه فرزندان فرزانه ام ـ به دانشجویان کوشاى زبان و ادبیات فارسى ـ که گوش هوش به پیغام اهل راز دارند), چنین برمى آید که محتواى کتاب, دامنى پرگل است که استاد با استغراق در بوستان شعر حافظ براى دانشجویان هدیه آورده است.5 همچنان که در مقدمه جلد اول آمده, ایشان از میان دویست غزل اول دیوان حافظ,شصت غزل را که به گمانشان برجسته تر بوده, گزینش کرده و بر اساس چاپ قزوینى در دو جلد به شرح آنها پرداخته اند.
دکتر اشرف زاده, علاوه بر مقدمه اى در اول هر جلد که در مورد ویژگى هاى شعر و شیوه تفکر حافظ است, در آغاز توضیحات هر غزل, وزن و بحر آن را مشخص کرده و اگر غزلى اقتباس از شاعران پیشین بوده یا بر آن وزن و قافیه شعرى سروده شده, مطلع آنها را آورده و مأخذشان را نشان داده است. پس از بحث کلى درباره مضمون و امتیازات هر غزل, به توضیح مفردات, ترکیبات, اصطلاحات و آرایه هاى آن پرداخته و سرانجام با آوردن معناى هر بیت در ذیل (مفهوم بیت), به شرح کوتاه و مستدل ابیات پرداخته و تفسیر را بر تأویل ترجیح داده است.6
محتواى دو جلد کتاب مذکور, نشان مى دهد که دکتر اشرف زاده به سبب تجربه دراز در تدریس ادبیات فارسى و مؤانست با دیوان هاى شاعران به ویژه حافظ, این اثر را از ژرفاى سینه با نگاهى به شرح هاى دیگر بر سپیده کاغذ آورده است; همچنان که در پیشگفتار (1/13) چنین نوشته است: (شارح این غزل ها, با توجه به برداشت خود وعنایت به دوره طولانى که در تدریس درس حافظ داشته است و با توجه به تمام شروح و حتى نسخه هاى خطى, به این کار دست یازیده است و از بحث و جدل هایى که در بین محققان محترم بوده ـ که هنوز هم هست ـ پرهیز کرده…).
و اما نگارنده این سطور بارها, به وقت صبوح در بوستان پیغام اهل راز به نشاط نشسته و از گل ها و ریاحین آن دامن انباشته است و این مختصرحاصل گشت و گذارى است که شاگردى از سر شوقمندى و ارادت, با بضاعت مزجات به محضر استادى گران مایه و دوستداران شعر حافظ و علاقه مندان نقد آثار ادبى تقدیم مى دارد که گفته اند: (جوهر النقد البحث عن اسباب الاستحسان و الاستهجان).
در این نوشتار, تلاش داشته ام با بررسى نحوه استعمال واژه ها و اصطلاحات حافظ, به دریافت معنى ابیات و مقصود ذهنى او نایل شوم, اما در عین حال این نظریات از شمار (این است و جز این نیست) محسوب نمى شود و باب نقد و نظر درباره اشعار حافظ همچنان باز است. بى شک اگر در تفسیر برخى ابیات, برداشت و پسند نگارنده این سطور با نظریات استاد دانشمندم همسو نیست, از ارزش کتاب و کار ایشان نخواهد کاست و زحمات استاد مشکور است و این یادداشت ها, هم از سر ارادت به شارحان حافظ است و هم از این باور مایه مى گیرد که:(حیاة العلم بالنقد و الردّ).
الف) کژتابى در مفهوم برخى از بیت ها
کس به دور نرگست طرفى نبست از عافیت
به که نفروشند مستورى به چشمان شما


استاد در مفهوم بیت, نوشته اند: (در گردش چشمان شما, کسى از عافیت و سلامت بهره اى نمى برد. بنابراین بهتر است که چشمان مست شما زهد فروشى نکند که به جایى نمى رسد) (1/66).
- با توجه به معنایى که دکتر اشرف زاده در مصراع دوم ارائه داده, چنین استنباط مى شود که (چشمان مست مشا) را نهاد جمله به حساب آورده و (زهد فروشى) را به آن نسبت داده اند, در حالى که مرجع فعل (نفروشد) در مصراع اول (کس) و تلویحاً همه کسانى هستند که در برابر چشمان مست آن زیباروى نتوانسته اند صبر و تحمل کنند. دیگر آن که واژه (عافیت) علاوه بر معانى صحت و تندرستى, آسودگى و آرامش, در معنى زهد و پارسایى نیز به کار رفته است; چنان که در شعر شاعران از جمله عطار آمده است:
شیخ ایمان داد و ترسایى خرید
عافیت بفروخت, رسوایى خرید7

بنابراین, معنى بیت چنین به نظر مى رسد: در دوره عشوه گرى چشمان فریبنده تو (جلوه گرى زیبایى تو) هیچ کس از ایمان سودى نبرده و دیگر تقوایى براى کسى باقى نمانده است. پس بهتر است مدعیان زهد و پرهیزگارى, در برابر افسون چشمان تو, زهد و مستورى نفروشند و بعد از این, مدعى تقوا و خویشتن دارى نباشند. حافظ در این بیت با مهارت تمام, نیش خود را به نوش در آمیخته و ریاکاران را گزیده است. البته علاوه بر رابطه مراعات نظیر که بین واژه هاى بیت وجود دارد, چه بسا که حافظ با استفاده از کلمه (طرف) آرایه ایهام تناسب به کار برده و به (قاصرات الطرف) (فروهشته چشمان) که در قرآن آمده, نظر داشته است.8
نرگسش عربده جوى و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
سر فراگوش من آورد و به آواز حزین
گفت: اى عاشق دیرینه من, خوابت هست؟
عاشقى را که چنین باده شب گیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست

استاد (افسون کردن, فسون کردن) را (مسخره کردن, ریشخند) معنى کرده و چون آن را با دو بیت بعد موقوف المعانى دانسته, در مفهوم سه بیت نوشته اند: (این سه بیت, موقوف المعانى و حالت آمدن محبوبى زیباروى را در نیمه شب به بالین عاشق دیرین خود ـ که عمرى را در انتظار این لحظه گذرانده است و او را در خواب دیده و با صداى نرم و لطیف, در نزدیک گوش او, با نیشخند و تمسخر گفته که: اى عاشق دیرینه من, خوابیدى؟ ـ به طرز دلکشى بیان مى کند) (1/92).
- آنچه استاد در معنى (افسوس کنان) آورده اند, با مضمون بیت و حالت آمدن معشوق به بالین عاشق که ملازم عشوه گرى و دلربایى و در عین حال همراه با التفات و مهربانى است, سازگار نمى افتد. شارحان و ادیبان دیگر همچون خانلرى9 و حسینعلى هروى10 نیز ترکیب (افسوس کردن) را در معنى (ریشخند و تمسخر) به کار برده اند. اما (افسوس) و (فسوس) در فرهنگ هاى لغت مانند برهان قاطع و آنندراج در معانى سحر, لاغ, بازى, ظرافت, جادو, غمزه و عشوه نیز به کار رفته است.11 (افسوس کنان) به معنى (سحرکنان) و (جادو خوانان), با بیت مذکور مناسبت دارد. در این ابیات, حال و هواى معشوق و صفات او با یکدیگر پیوندى طبیعى و منطقى دارند. صحنه آمدن معشوق به بالین دلدار خود, شورانگیز و در عین حال آهسته و اغواگرانه, همراه با تمناى چشم, افسون لب و گفتارى گرم و دلنشین است. اگر مجموع تعابیر حافظ را با توجه به محور جانشینى و همنشینى این بیت ها در نظر آوریم, مى توان گفت: در حالى که چشمان معشوق مست و پر تمنا و لبانش افسونگر و سحر کننده بود, نیمه شب به بالین من آمد و نشست.
با این توضیح, (افسوس) را در بیت زیر نیز آن چنان که دکتر خانلرى معنى کرده, نمى توان به معنى (ریشخند, تمسخر) گرفت; زیرا تمسخر تلخ است و مانند شکر, شیرین نیست.
وگر کنم طلب نیم بوسه صد افسوس
ز حلقه دهنش چون شکر فرو ریزد

بنابراین در این بیت نیز, (افسوس) در همان معنى غمزه, عشوه, ناز و دلبرى کردن به کار رفته است.
ما را ز خیال تو, چه پرواى شراب است؟
خم, گو, سر خود گیر که خمخانه خراب است.

استاد در مفهوم بیت نوشته اند: (ما از تصویر ذهنى چشمان تو, چنان سرمستیم که توجهى به باده نداریم, به خم بگو پى کار خود برو و سر خود را ببند که خمخانه چشم تو مست و خرابست) (1/104).
- در این بیت (سرخودگیر) را (پى کار خود برو) و (سرخود را ببند) معنا کرده اند که با هم مترادف نیستند. مناسب تر آن بود که بر معناى نخست تأکید مى شد. همچنین مصراع دوم مى تواند اشاره اى باشد به این که سرخم را تا رسیدن شراب با خشت و گل مى پوشانده و به اصطلاح گِل مى گرفته اند. پس خم باید سر خود را بسته نگه دارد; زیرا شراب, دیگر مصرفى ندارد. در معنى مصراع دوم نیز بهتر است بگوییم: پس به خم بگو به فکر خود باشد; زیرا بر اثر مستى چشمان تو, کسى به میخانه توجهى ندارد; به طورى که بى مشترى مانده و خراب شده است. بنابراین اگر (خراب بودن) را به میخانه نسبت دهیم, مناسب تر از آن است که به چشمان معشوق منسوب کنیم.12
حکایت لب شیرین کلام فرهاد است
شکنج طره لیلى مقام مجنون است

استاد در توضیح بیت آورده اند: (شیرین ایهام دارد: 1 . مزه شیرین; 2. معشوقه خسرو و فرهاد که به جمال و زیبایى شهره بود و مانند لیلى و رباب و عذرا و ویس, یکى از عرایس است) (1/153).
- افزودن این نکته هم مفید فایده است که شیرین, خوش سخن و شیرین زبان نیز بود; چنان که در خمسه نظامى آمده است: شنیدم نام او شیرین از آن بود/ که در گفتن بسى شیرین زبان بود.
چگونه شاد شود اندرون غمگینم
به اختیار, که از اختیار بیرون است

استاد نوشته اند: (به اختیار: قسم به اختیار, به اختیار قسم) و در مفهوم کلى بیت, آورده اند: (چگونه این دل ناشاد من شاد شود; به اختیار قسم که از فرمان من خارج است) (1/155).
- قسم خوردن به اختیار در این بیت, بیانگر چه مفهومى مى تواند باشد؟ و چنانچه استاد معنى خاصى از (اختیار) در ذهن داشته اند, توضیح آن لازم بوده است. چنین به نظر مى رسد که در این بیت, معنى قسم مطرح نیست; بلکه میل و اراده شخصى, مراد است و (اختیار) متمم فعل مصرا ع اول است, به این معنى که چگونه خاطر افسرده ام, به میل و اراده من شاد شود; زیرا این کار از قدرت و اراده من خارج است.13
تو و طوبى و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست

استاد در مفهوم بیت نوشته اند: (اى زاهد, تو باش و درخت بهشتى ات, مرا قامت بلند یار کافى است. اندیشه هر کسى بسته به بلندنظرى اوست (هر کس به اندازه همتش مى اندیشد)) (1/158).
- معناى بیت, باز هم رسا و کامل نیست; زیرا در سخن حافظ, طنز و تسخرى نهفته است, به این صورت که در ظاهر مى گوید: فکر من کوتاه است, پس نمى توانم به درخت بلند طوبى بیندیشم, بنابراین به قامت یار اکتفا مى کنم. اما در حقیقت, منظور آن است که قامت یار بلند است و اندیشه تو کوتاه, بدین سبب به آن نمى رسد. پس آنچه نقد است, از آن من و درخت بهشتى, متعلق به تو باشد!
تا چه بازى رخ نماید بیدقى خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست

استاد در مفهوم بیت نوشته اند: (تا روزگار, چه از پرده بیرون بیاورد, پیاده اى حرکت مى دهیم; زیرا که میدان شطرنج وارستگان قلندروش, فرصت به شاه نمى دهد و او را مات مى کند (در عرصه پهناور رندى و قلندرى, شاهان قدرتمند, مجال حرکت ندارند) (1/ 178).
- از مصراع دوم, دو معنى استنباط مى شود (اتساع)14: یکى همان که استاد توضیح داده اند; یعنى میدان شطرنج وارستگان قلندروش, فرصت به شاه نمى دهد و او را مات مى کند و دیگر این که رندان تهیدست و خاکسار, چندان قابل اعتماد نیستند که شاه به آنان نظر کند و قدم به سراى آنها بگذارد. به همین سبب, پا را از گلیم خود فراتر نمى نهند و به اندک چیز قانع هستند.
من به خیال زاهدى گوشه نشین و طرفه آنک
مغبچه اى ز هر طرف مى زدندم به چنگ و دف

استاد در مفهوم بیت نوشته اند: (من به فکر اینکه زاهدى بلند مقام شوم, از خلق گوشه گرفتم, اما شگفتا که ساقى اى از هر طرف, با چنگ و دف راه مرا مى زند و از گوشه نشینى بیزار مى کند) (2/53).
- این بیت هم با توجه به مصراع دوم از ابیات بحث انگیز حافظ است. استاد از مصدر ساده (زدن) مصدر (راه زدن) را اراده کرده اند. دکتر ذوالنور در شرح خود (مى زندم به چنگ و دف) را به (برایم چنگ و دف مى زند) معنى کرده است 15 و دکتر هروى توضیح بیت چنین آورده: (من به خیال اینکه زهد و تقوا پیشه کنم, گوشه نشین شده ام; و شگفت اینکه با وجود این از هر طرف مغبچه اى با چنگ و دف به سر من مى زند و سرزنشم مى کند که چرا به خیال زاهد شدن افتاده ام و این شگفت آور است)16 که این معنى سخیف مى نماید. اما دکتر یوسفى در تعلیقات بوستان در معناى بیتِ (پس از هوشمندى و فرزانگى / به دف برزدندش به دیوانگى), با استمداد از لغت نامه دهخدا (به دف برزدن) را (رسوا کردن) معنا کرده و به مصراع دوم همین بیت حافظ اشاره داشته و نیز شاهد مثال هایى از غزلیات سعدى, کلیات شمس و مرصادالعباد, نقل کرده است17. در فرهنگ هاى فارسى نیز (زدن) در معناى (شکست دادن و مغلوب کردن) به کار رفته است.
با توجه به آنچه گذشت, اگر به نحوه گفتار و کنایه گویى و طنزپردازى حافظ در این بیت توجه کنیم, در مى یابیم سبب شکست شاعر که خیال زاهد شدن را در سر دارد,طنازى و عشوه گرى مغبچه است. حاصل بیت این که افسون و فتنه انگیزى مغبچگان, زاهدان را هم به زانو در مى آورد و مایه رسوایى و گمراهى آنان مى شود.
دیشب به سیل اشک ره خواب مى زدم
نقشى به یاد خط تو بر آب مى زدم

استاد در مفهوم بیت نوشته اند: (دیشب با سیل سرشکم, خواب را از دیده مى راندم و دور مى کردم و نقش خیال سبزه عذار تو را بدون نتیجه و بیهوده در چشم مى آوردم (هر چه تلاش مى کردم نقش زیباى تو در چشمم پا نمى گرفت)) (2/65).
- توضیح مذکور در مورد مصراع دوم, مخصوصاً آنچه در داخل پرانتز آورده اند, با مفهوم بیت سازگارى ندارد. چگونه ممکن است نقش زیباى معشوق در چشم عاشق پا نگیرد؟ آنچه این بیت را در شمار ابیات بحث انگیز حافظ نشانده است, ترکیب (نقش بر آب زدن) است که ایهام دارد. اگر همچنان که استاد فرموده اند, آن را کنایه از (کار بیهوده) بدانیم, بیهودگى نه از آن است که نقش معشوق درچشم عاشق پایدار نمانده است, بلکه بدان سبب است که عاشق ضمن اشک ریختن و به یاد آوردن چهره دلدار خود, آرزوى وصال او را, امرى محال و بیهوده مى داند و به قول دکتر انورى, بیهوده از آن روى که (نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ روى / حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست)18.
دکتر منوچهر مرتضوى معناى دیگرى هم براى مصراع دوم استخراج کرده است و آن این که: (شاعر, صورت خود را به علت نرمش و صفا به آب تشبیه کرده و اشک را که بر آن جارى است ـ احتمالاً خونین ـ به رنگ و نقاشى مانند کرده است)19. اما چنین تفسیرى از بیت به هیچ وجه مناسب نیست. آیا ممکن است شاعر صورت خود را این گونه توصیف کند؟ معناى دیگرى هم از این بیت شده است: (با جارى ساختن سیل اشک و دفع خواب, نقش خود را بر آب زدم, یعنى خود را فانى ساختم و این نقش بر آب زدن به یاد خط تو بود; زیرا خط تو نقشى خوش و دلکش است بر چهره اى آبدار و آبگون).20
اى گل تو دوش داغ صبوحى کشیده اى
ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم

استاد نوشته اند: (اى گل, تو سحرگاه از نوشیدن شراب صبحگاهى, رخسارت گلگون شده است, اما ما آن لاله خودرویى هستیم که داغ مادرزاد بر جگر داریم (داغ تو از شراب صبحگاهى, عاریتى است, ولى داغ ما از دل بر دل بوده است)) (2/113).
- تأویلِ (داغ صبوحى کشیدن) به (رخسار گلگون شده است) غیر محتمل به نظر مى رسد; زیرا (کشیدن) در این بیت به معنى (تحمل کردن) است. دیگر این که به نظر مى رسد مقصود حافظ این نیست که به گل بگوید (داغ تو از شراب صبحگاهى, عاریتى است), بلکه شاعر مى گوید: (اى گل تو داغ محرومیت و بى نصیبى از شراب صبحگاهى را از دیشب تا صبح امروز تحمل کرده اى که مدتى ناچیز است; اما ما آن شقایقى هستیم که از زمان تولد, داغ محرومیت را بر دل داریم و با حسرت و حرمان به جهان آمده ایم.21
چو در دست است رودى خوش بزن مطرب سرودى خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سراندازیم

استاد به معنى (سرانداز) یا (سرانداختن) در خارج بیت, مستقلاً اشاره اى نفرموده اند, اما در مفهوم بیت نوشته اند: (اى نوازنده, چون عودى کوک شده در دست دارى, سرودى زیبا بنواز تا رقصان و دست زنان ترانه عاشقانه بخوانیم و در پاى بازى سر افشانى کنیم, سر را به چپ و راست حرکت دهیم).(2/ 122)
- به نظر مى رسد در معنى (سراندازیم) ایهام به کار رفته است و علاوه بر معنایى که استاد آورده اند, (سرانداختن) را مجازاً به معنى (به نهایت سرمستى و شور و نشاط رسیدن) نیز دانسته اند22. همچنین دکتر یوسفى در بیتى از بوستان (سرانداز در عاشقى صادق است / که بد زهره بر خویشتن عاشق است) در معناى (سرانداز) گفته است: (سرانداز یعنى بى باک و دلیر و در اینجا به معنى کسى است که در راه عشق از سر خود بگذرد)23.
اما اشاره به یادداشت هاى قوام الدین خرمشاهى در این مورد, خالى از فایده نیست: (با توجه به این که بیت سرشار از اصطلاحات موسیقى در رقص و سماع و پایکوبى است, احتمال مى رود که کلمه سراندازیم, ایهامى داشته باشد به سرانداز (=صوفیانه). به این تعریف, لحنى بوده است در موسیقى قدیم و نام اصولى از جمله هفده بحر اصول موسیقى قدیم که آن را صوفیانه نیز خوانند).24
بى خبرند زاهدان نقش بخوان و لاتقل
مست ریاست محتسب باده بخواه و لاتخف

استاد به مفهوم این بیت به طور کامل نپرداخته اند و در توضیح آن آورده اند: (نقش بخوان, ظاهراً به معنى ترفند و نیرنگ کسى را دانستن) است(2/ 123).
- به نظر مى رسد معنایى که ارائه داده اند, با سیاق این بیت سازگار نمى افتد. نقش در لغت به معنى تصنیف و نغمه نیز آمده است. بنابراین در معناى بیت مى توان گفت زاهدان بى خبر هستند, تو به ترانه خوانى بپرداز و سخن مگو, محتسب (مأمور رسیدگى به اجراى احکام شرعى) خود گرفتار مستى و ریاکارى است. پس تو نیز به شراب خوارى بپرداز و از او ترسى به دل راه مده. سودى در معناى (نقش) گفته آلت بادى کوچکى بوده که صداى پرنده را تقلید کرده و شکارچى با تقلید صداى پرنده, او را به سوى خود مى کشانده است که این معنا مناسبتى با بیت ندارد.25
در چین زلفش اى دل مسکین چگونه اى
کاشفته گفت باد صبا شرح حال تو

استاد در مفهوم بیت آورده اند: (اى دل آواره, در چین و شکن زلف او, حالت چگونه است؟ زیرا باد صبا, حال تو را پریشان به ما گفت. گفت که حالت پریشان است, یا باد صبا با آشفتگى و پریشانى, حال تو را براى ما تعریف کرد)(2/161).
- استاد پیش از توضیح فوق, چهار بیت به عنوان شاهد مثال براى (زلف) آورده, اما به مفهوم ایهامى (چین) اشاره اى نفرموده اند. توضیح اینکه (چین) علاوه بر معنى (چین و شکن), موهم چند معناست; یکى ایهام دارد به سرزمین چین به قرینه کلى بیت که از نوع پرس و جو از حالت دل, (دورى) استنباط مى شود. دیگر آن که به قرینه مفهوم ایهامى چین به درازى زلف یار نیز اشارت دارد. سه دیگر آنکه پریشانى و آشفتگى زلف یار را نیز به ذهن مى رساند. باد صبا حال دل را که جایگاهش چین زلف یار است, آشفته و پریشان توصیف کرده است26. علاوه بر اینها, از (چین زلف) اضافه تشبیهى نیز اراده شده ا ست; یعنى زلفى که مانند کشور چین, جایگاه مشک است 27که چندان قرابتى با مفهوم بیت ندارد.
برخاست بوى گل ز در آتشى در آى
اى نو بهار ما رخ فرخنده فال تو

استاد در مفهوم بیت نوشته اند: (اى کسى که رخ مبارک تو, نوبهار ماست, بهار شده است. به نزد ما بیا و آشتى کن)(2/ 161).
- بهتر آن بود که استاد این توضیح را مى افزود که (نوبهار) به (معبد نوبهار) در شهر بلخ که زیبایى و فر و شکوه آن شهرت داشته نیز اشارت دارد; همچنان که انورى گفته است: ساحتت آب قندهار ببرد / صفتت بیخ نوبهار بکند.28
تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت
حالیا بى رنگ نقشى خوش بر آب انداختى

استاد (آب) را داراى ایهام و کنایه از (چهره) و (نقش بر آب زدن) را کنایه از (کار بیهوده) دانسته و بیت (نقشى بر آب مى زنم از گریه, حالیا / تا کى شود قرین حقیقت, مجاز من) را شاهد آورده و در مفهوم بیت ما نحن فیه نوشته اند: (تا زیبایى چهره ات با ما چه کند, اینک طرح نقشى زیبا را بیهوده بر آب مى ریزم)(2/ 182).
- توضیح استاد در معنى مصراع دوم, ابهام دارد و چیزى را به ذهن منتقل نمى کند. همچنین به نظر مى رسد (آب) در مصراع دوم بیت فوق, ایهام ندارد وکنایه هم نیست, بلکه استعاره از (چهره) است و معناى دیگرى نمى توان از آن برداشت کرد. دیگر اینکه (نقش بر آب زدن) هر چند به خودى خود, معناى کنایى دارد, اما در این بیت, وجهى ندارد و نباید آن را به صورت ترکیبى معنا کرد. از این رو, بیت شاهد مثال نیز بى مورد است.سه دیگر این که فعل (انداختى) در بیت به صیغه دوم شخص است و معلوم نیست چرا جناب استاد به صیغه اول شخص مفرد (مى ریزم) معنا فرموده اند؟ مفهوم بیت به نظر بنده چنین است: اکنون که به قصد دلربایى, نقش زیبایى بر چهره داده اى, آب و رنگ چهره ات با من چه خواهد کرد؟ پس مراد از (آب) در مصراع دوم, گونه و رخسار است که به مناسبت صافى و لطافت, معادل (عارض) در مصراع اول آمده است. بنابراین (نقش بر آب انداختن) در یک معنى, یعنى (چهره خود را منقش و آراسته کردن) کن با توجه به بیت پیشین (اى که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختى/ لطف کردى, سایه اى بر آفتاب انداختى),مراد همان خط مشکین است که بر عارض ممدوح رسته است.29
هر کسى با شمع رخسارت به وجهى عشق باخت
زان میان پروانه را در اضطراب انداختى

استاد درمعناى بیت نوشته اند: (هر کس به نوعى با جمال نورانى تو عشق بازى مى کند, در این میانه, پروانه را به شور و اضطراب انداختى (پروانه را بدنام کردى))(2/ 182).
- در توضیح استاد, دو مصراع با هم ارتباط معنایى نمى یابند و مفهومى از مصراع دوم به دست نمى آید. بهتر است پروانه را استعاره از عاشق حقیقى و یا خود شاعر بدانیم و بیت را این گونه معنا کنیم که دیگران هر یک به نوعى, با چهره زیباى تو, عشق بازى کردند و از تو بهره یافتند و در این میان, تنها من بى بهره ماندم و در آتش عشق تو سوختم.
ساغرى نوش کن و جرعه بر افلاک افشان
چند و چند از غم ایام جگر خون باشى

استاد در مورد (جرعه بر افلاک افشاندن) توضیح داده اند: (ته جام را به طرف آسمان پرتاب کردن که هم نشانه مستى و سرخوشى است و هم آیین جوانمردان که للارض من کأس الکرام نصیب) و در مفهوم بیت نوشته اند: (باده اى بنوش و از نهایت شادى و خوشى جرعه اى از آن به طرف آسمان بینداز. تا کى و چه قدر مى خواهى از غم دهر, این چنین دل خون و در عذاب باشى؟)(2/ 209).
- توضیحات استاد, معناى بیت را به درستى نمى رساند; زیرا با این توضیح, دو مصراع با یکدیگر پیوند معنایى نمى یابند. (ته جام را به طرف آسمان پرتاب کردن) مبین چه مفهومى است و غرض از آن چیست؟ همچنین میان عبارت مذکور و (رعایت آیین جوانمردان) که جرعه بر خاک ریختن است, چه رابطه اى هست؟ البته در مورد (جرعه بر خاک ریختن) در بیت: (اگر شراب خورى جرعه اى فشان بر خاک / از آن گناه که نفعى نمى رسد به غیر چه باک), سخن بسیار گفته اند.30 اما در بیت ما نحن فیه دو مصراع در تقابل یکدیگرند و با همین تقابل, پیوند معنایى مى یابند, بدین معنى که چون فلک و روزگار, مسبب اندوهناکى و غم آدمیان اند, پس نباید به روزگار و رفتار کج مدار او اعتنا کرد. از این منظر, مى توان (جرعه بر افلاک افشاندن) را کنایه از (بى پروایى و بى اعتنایى به جهان)31 و (تحقیر دنیا)32 دانست.

ب) تساهل در نقل منابع
استاد در صورت ضرورت و استناد به مآخذ, به طور کامل به معرفى منابع نپرداخته اند. از این منظر, دانشجویان نمى توانند آگاهى خود را درباره منابع, گسترش دهند. چه بسیار که نقل ناقص منابع, سبب اتلاف وقت و سردرگمى جویندگان شده است. فهرست منابع در پایان کتاب ها و مقالات در صورتى مفید فایده است که در ضمن مندرجات کتاب, به آنها استناد شده باشد. در غیر این صورت, پژوهنده متوجه نمى شود که مؤلف در چه مورد و از کدام صفحه منابع سود برده است. به عنوان مثال, دکتر اشرف زاده در توضیح بیت (جان فداى دهنت باد که در باغ نظر / چمن آراى جهان, خوش تر از این غنچه نبست) (1/ 84), بدون استناد به مأخذى, گفته اند: (ضمناً, محله اى به نام باغ نظر در شیراز, قبل از حافظ تا زمان زندیه بوده است; چنان که آرامگاه کریمخان زند هم در (باغ نظر) ساخته شده است). همچنین در ذیل بیت: (سخن گفتى و در سفتى بیا و خوش بخوان حافظ / که بر نظم تو افشاند فلک, عقد ثریا را)(1/30), به مقاله (حافظ چندین هنر) از باستانى پاریزى ارجاع داده اند که معلوم نفرموده اند در کدام مأخذ به چاپ رسیده است. در فهرست منابع و مآخذ هم نامى از باستانى پاریزى و مأخذ مورد بحث نیست. در ذیل (کودک مى گسار) (1/ 50) نیز مرقوم داشته اند: (در آتشگاه و معابد مغ ها, کودکان نوخطى که خدمت مى کردند و شراب به حاضران مى گساردند. کودک مى گسار که در شاهنامه آمده است, اشاره اى به همین گونه کودکان بوده است). (1/ 50 ) اما این که در کدام جلد یا کدام داستان و یا کدام بیت شاهنامه آمده, هیچ اشاره اى به آن نفرموده اند.
استاد در توضیح (درست) به معناى نقد و پول مسکوک طلا آورده اند: (در روایات است که از رسول خدا(ص) پرسیدند: این اللّه, خدا, کجاست؟ فرمودند: عند منکسرة قلوبهم; در دل هاى شکسته آنها)(1/ 100) که به مأخذ آن اشاره نکرده اند. همچنین اگر به بیتى از مجموعه اى یا مأخذى اشاره شده, به طور دقیق آن منبع را مشخص نکرده اند; مثلاً براى توضیح درباره پیشوند فعلى (در) که گاهى معنایِ (ب) مى دهد در ذیل واژه (درده) (1 / 46) آورده اند: (مولوى گوید (مثنوى) خیز, در دم تو به صور سهمناک / تا هزاران مرده بر روید ز خاک) که معلوم نیست از کدام دفتر و کدام صفحه است؟

ج) توضیحات تکرارى یا بى وجه
در تدوین کتاب هایى از این دست که مورد استفاده دانشجویان است, علاوه بر لزوم روشمندى و اتخاذ شیوه اى واحد, رعایت یکدستى و هماهنگى فصول و ابواب و دقت در پیشگرى از تکرار مطالب, ضرور و شایسته است. سهل انگارى و اغتشاش در مطالب و مندرجات کتاب ها, سبب وقت گیرى و بدفهمى خوانندگان مى شود. یکى از راه هاى جلوگیرى از لغزش هاى مؤلفان, دقت ویراستار علمى در وارسى و پیرایش متن و بازبینى دقیق آخرین نمونه چاپى ـ پرینت ـ است. بى شک, همکارى ویراستاران مجرب و حوصله مند, مى تواند بسیارى از تکرارها, ناهموارى هاى متن و سهوهاى مؤلفان را برطرف کند.
واژه ها و ترکیبات خاصى در دیوان حافظ, بسامد بالایى دارد و در بعضى از غزلیات تکرار شده اند. این نوع واژه ها و ترکیبات در صورتى که در ابیات گوناگون در یک معنى به کار رفته باشند, در شرح ابیات نیز شایسته است یک بار معنى شوند و موارد تکرارى دیگر به آنها ارجاع داده شود.
در کتاب پیغام اهل راز, واژه ها و ترکیبات فراوانى به چشم مى خورد که مؤلف محترم در غزلیات گوناگون, به توضیح آنها پرداخته است; مثلاً در جلد 2 صفحه 50 ذیل (طالع) چنین آمده است: (زایچه, ستاره بخت. ستاره اى از ستارگان هفت گانه که در هنگام تولد کودک در شرق در حال طلوع بود, ستاره بخت یا طالع آن کودک شناخته مى شد و عاقبت به خیرى و بدعاقبتى او را از روى این ستاره تشخیص مى کردند. به قول مولوى (مثنوى, دفتر اول):
طالعش گر زهره باشد, در طرب
میل کلى دارد و عشق و طلب
ور بود مریخیِ خون ریز خو
جنگ و بهتان و خصومت جوید او
همین مطلب, عیناً در جلد 2 صفحه 62, ذیل (کوکب بخت) نیز آمده است.
همچنین واژه هاى بسیارى مانند: لعل, نرگس, عجوز, مداحى, ماجرى, توبه, خرقه, قلندر, دلق, ملمع, قدح, باده و… و عبارت ها و ترکیب هاى فراوانى از این دست, در جاى جاى دو جلد کتاب, تکرار شده که بیهوده بر حجم آن افزوده است.
شاهد مثال هایى هم که براى برخى ترکیبات آورده اند, بى وجه و بى تناسب است; مثلاً در ذیل بیت: (ساقى به صوت این غزلم کاسه مى گرفت / مى گفتم این سرود و مى ناب مى زدم) در معنى (کاسه گرفتن) آورده اند: (جام را پر کردن و به دور در آوردن) و سپس افزوده اند: (خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز/ پیشتر زان که شود کاسه سر, خاک, انداز)(2/ 67) که بیت مذکور با معنى (کاسه گرفتن) بى ارتباط است. البته حافظ در بیتى از غزلى دیگر (کاسه گرفتن) را چنین به کار برده است: (به بزمگاه چمن رو که خوش تماشایى است / چو لاله کاسه نسرین و ارغوان گیرد).

د) توضیح واژه هاى آسان
در شرح شعر شاعران, توضیح معنى واژه ها, ترکیبات, نام اوزان و بحور عروضى و… در جاى خود, البته مغتنم و ضرور است, اما آنچه براى ادراک لطایف و هنرمندى هاى شاعران اهمیت دارد, توضیح درباره طرز استدراک و کیفیت انتزاع, دخل و تصرف هاى ذهنى, نوع کاربرد واژه ها و ترکیبات, نحوه تفکرو مشرب آنان و به طور کلى ارائه معیارها و عناصر اساسى شعر است.
متأسفانه بخش اعظم گزیده هاى متداول دانشگاهى, توضیح واضحات و پرداختن به معناى واژه هاى آسان است33. این نوع گزیده ها, ذهن و ذوق دانشجویان را نمى پروراند, بلکه آنان را پخته خوار و آسان پسند بار مى آورد. کتاب پیغام اهل راز نیز از این عیب کلى بر کنار نمانده است و واژه ها و ترکیباتى از این دست در آن, معنى و تکرار شده است:
محفل: مجلس عیش (1/ 22); دهر: روزگار (1/ 28); مروت: جوانمردى (1/ 37); دیو سیرت: آن که نهادى دیو مانند دارد (1 / 44); زمام: افسار (1 / 63); نقاب: روبند, حجاب (1 /70); طاعت: فرمانبردارى (1/ 82); مفلس: تهیدست و فقیر (1/ 155); خمر بهشت: باده بهشتى, شراب هایى که در بهشت است با طعم زنجبیل و مزاج کافور (1/ 94); سبب انتظار: موجب تعلل و درنگ (1 /167); غرض: هدف, مقصود (1/ 183); سپهر: آسمان (1/ 200); سرشتن: خمیر کردن (1/ 255); معطر کردن: عطرآگین کردن, خوشبو کردن (2 / 23); نسیم: بوى خوش (2/ 33); گیتى: جهان, دنیا (2/ 47); فراق: دورى (2/ 61); گله: شکایت (2 /97); حشمت: شوکت, جاه و جلال, بزرگى (2/ 115); صحبت: هم نشینى, دوستى ( 2/ 190); مونس: همدم (2/ 262); مرغ سان: چون پرنده, اصولاً روح آدمى را به مرغ و پرنده تشبیه کرده اند (2 / 78); افشاندن موى: پریشان کردن آن (2 / 132); خودپرستى: نفس پرستى, خودخواهى (2/ 186).

هـ) غلط هاى چاپى
خواستگاران کتاب هاى دانشگاهى, معمولاً دانشجویان اند که به اشارت استادان, باید آنها را خریدارى کنند. از محتواى این گونه کتاب ها که بگذریم, این انتظار هست که حتى الامکان از غلط هاى چاپى بر کنار بمانند. با همه وسواس و دقتى که در حروف نگارى و نمونه خوانى این کتا به کار رفته است, برخى غلط هاى چاپى در آن به چشم مى خورد و این قصور بر گردن نمونه خوانان است. پاره اى از غلط هاى چاپى کتاب عبارت اند از:
نادرست
خیامى( 1/ 28, 29)
مبارز الدین محمدى (1 / 131)
روز گشادن (1 / 80)
به زور و زر آمدى (2 / 189)
درپایان, یادآورى این نکته را ضرور مى دانم که کتاب پیغام اهل راز نیاز دانشجویان و طبقه متوسط کتاب خوان را به خوبى و خوشى برآورده مى سازد و در مقایسه با دیگر گزیده ها و شرح هاى دانشگاهى, چیزى از آنها کم ندارد, بلکه بر بسیارى از آنها برسرى هم دارد. از این رو, همدوش آنان, بى شک به چاپ هاى متعدد خواهد رسید.
بیش از این از درازگویى پرهیز مى کنم و ضمن آرزوى سلامت و توفیق استاد گرامى, جناب آقاى دکتر رضا اشرف زاده, چشم به راه آثار و تألیفات علمى تازه ترى از ایشان هستیم.
1.منوچهر مرتضوى, مکتب حافظ (مقدمه بر حافظ شناسى), انتشارات توس, تهران, 1365, ص (س), یادداشت بر چاپ دوم.
2. ر.ک: بهاءالدین خرمشاهى, حافظ نامه, تهران, انتشارات علمى و فرهنگى و انتشارات سروش, 1366, ص 15.
3. مسعود تاکى, (نگاهى تازه به دو بیت حافظ), کتاب ماه و ادبیات و فلسفه, سال نهم, ش 1, آبان 1384, ص 46.
4. ر.ک: عباس زریاب خویى, آینه جام, انتشارات علمى, تهران, 1368, ص 13 ـ 14.
5. آثار مکتوب ارزشمند و بى شمار دکتر اشرف زاده به کنار, حافظه سرشار, ذهن وقاد, بایگانى لبالب سینه, شرینى بیان, ذوقمندى عارفانه و سرانجام داغدارى (جوان افتادن سرو (امید)ش) نفوذ کلام و رونق کلاس هاى درس استاد را چند برابر کرده است. بى مداهنه, طى سى ـ چهل سال گذشته, پس از روان شاد دکتر احمدعلى رجایى ( 1295 ـ 1357ش), کلاس هاى درس دکتر اشرف زاده در شمار مَدرَس هاى گرم و سودمند بوده است.
6. مراد از تفسیر, شرح مشکلات لفظى و معنایى است; به نحوى که شارح از پایه و محدوده لفظى بیت, فاصله نگیرد; اما تأویل عبارت از برداشت هاى بعید است که بیشتر به اشارت مى پردازد و به محدوده لفظى چندان اعتنایى ندارد. ر. ک: خرمشاهى, حافظ نامه, ج2, ص 20.
7. ر.ک: فریدالدین عطار نیشابورى, منطق الطیر, با مقدمه, تصحیح و تحشیه محمد روشن, نگاه, تهران, 1374, ص 91, به نقل از دکتر حسن انورى, فرهنگ بزرگ سخن.
8. ر.ک: هاشم جاوید, حافظ جاوید, انتشارات فرزان, تهران, 1375, ص 75 ـ 76.
9. ر.ک: دیوان حافظ, تصحیح و توضیح پرویز خانلرى, انتشارات خوارزمى, تهران, 1362, ج2, ص 1155.
10. حسینعلى هروى, شرح غزل هاى حافظ, نشر نو, تهران, 1367, ج 1, ص 231.
11. رحیم ذوالنور, در جستجوى حافظ, کتاب فروشى زوار, تهران, 1362, ج2, س 44. نیز سیاوش پرواز, (درباره بعضى لغات و تعبیرات حافظ), کیهان فرهنگى, سال دوم, شماره اول, فروردین 1364, ص 31.
12. ر. ک: حسینعلى هروى, همان, ج1, ص 96.
13. ر.ک: حسینعلى هروى, همان, ج1, ص 194.
14. ر.ک: حسن انورى, صداى سخن عشق (گزیده غزل هاى حافظ), انتشارات سخن, 1382, ص 213.
15. رحیم ذوالنور, همان, ج1, ص 410.
16. حسنیعلى هروى, همان, ج2, ص 1230.
17. سعدى شیرازى, بوستان (سعدى نامه), تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفى, انتشارات خوارزمى, تهران, 1359, ص 315.
18. حسن انورى, همان, ص 31.
19. منوچهر مرتضوى, (نقش بر آب, شرح چند بیت از اشعار حافظ), نشریه دانشکده ادبیات تبریز, سال هفدهم, ش 4, ج 2, ص 428 ـ 439.
20. عباس زریاب خویى, همان, 1368, ص 375 ـ 376.
21. ر.ک: حسینعلى هروى, همان, ج3, ص 1502.
22. ر.ک: حسن انورى, همان, ص 323.
23. سعدى شیرازى, همان, ص 320.
24. بهاءالدین خرمشاهى, مستدرک خرمشاهى, شرکت انتشارات علمى و فرهنگى و انتشارات سروش, تهران, 1368, ص 1467.
25. ر.ک: حسنیعلى هروى, همان, ج2, ص 785.
26. ر.ک: طاهره فرید, ایهامات دیوان حافظ, طرح نو, تهران, 1376, ص 520.
27. ر.ک: حسینعلى هروى, همان, ج3, ص 1667.
28. سیدجعفر شهیدى, شرح لغات و مشکلات دیوان انوى ابیوردى, انتشارات انجمن آثار ملى, تهران, 1357, ص 291.
29. ر.ک: حسینعلى هروى, همان, ج3, ص 170.
30. ر.ک: یادداشت هاى قزوینى, به کوشش ایرج افشار, دانشگاه تهران, 1332, ج2, ص 301.
31. ر.ک: محمد استعلامى, درس حافظ: نقد و شرح غزل هاى خواجه شمس الدین محمد حافظ, سخن, تهران, 1382, ج2, ص 1160; حسینعلى هروى, همان, ج3, ص 1861; نیز, همو, مقالات حافظ, به کوشش عنایت اللّه مجیدى, انتشارات کتاب سرا, تهران, 1368, ص 124.
32. ر.ک: پرویز اهور, کلک خیال انگیز, کتاب فروشى زوار, تهران, 1363, ج1, ص 215.
33. ر.ک: رضا انزابى نژاد, (در هر کجا جثه ضخیم تر, منفعت آن کمتر), کیهان فرهنگى, سال دهم, ش 7, مهرماه 1372, ص 15. این مقاله نگاهى است انتقادى و دقیق به دو کتاب گزیده کلیله و دمنه و گزیده چهار مقاله, دانشگاه پیام نور, تهران, 1372, فراهم آورده دکتر نورالدین مقصودى.

تبلیغات