نقد موسوعة الامام العسکرى(ع)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
سه ولى عصر(ع), چاپ اول, 1426ق, 6ج, 440 « 456 « 480 «464« 416 « 372ص, عربى, وزیرى.
از جمله اقدامات فرهنگى که پس از انقلاب اسلامى رونق گرفت, مرجع نگارى است. مرجع نگارى زمینه ساز استحکام سخنرانى ها و آثار علمى است. موسوعة الامام العسکرى(ع) در زمره آثار مرجع است که به خامه محققان مؤسسه ولى عصر(ع) به انجام رسیده است. اینجانب که سابقه مطالعه در مورد حیات امام عسکرى(ع) داشتم, این کتاب را گسترده ترین و جامع ترین کتاب موجود در مورد حیات امام یازدهم یافتم.هر چه آن را بیشتر کاویدم, به ارزش ودقت هاى به کار رفته در آن, بیشتر پى بردم. ممکن است بعضى بپندارند, صرفاً با جستجوى نام یک امام در رایانه, بتوان روایات مربوط را استخراج و با دسته بندى آنها موسوعه آن امام را تدوین کرد. این اشتباه ویژه کسانى است که کارهایى از این دست انجام نداده اند. کارهاى روایى دقیق و جامع, مشکلات خاص خود را دارند و گاه از تدوین کتاب به قلم نویسنده, دشوار تر است. از جمله علل دشوارى, مجاز نبودن گردآورنده در تصرف در عبارات است و دیگر آنکه متون روایى, آمیخته با تصحیف ها و اختلافات عبارات است که گاه گردآورنده را سر در گم مى کند.
اینجانب با هیچ کدام از محققان این موسوعه و مراحل تدوین, آشنایى ندارم; اما کتاب نشان مى دهد آنها سابقه کار حدیثى داشته اند و با تلاش فراوان و برگزارى جلسات مشورتى زیاد, این اثر را به سامان رسانده اند و هر چه وقت و بودجه صرف این کار شده باشد, ارزش آن را داشته است. با راه یافتن این کتاب به عرصه پژوهش, شاهد اتقان کارهاى بعدى در زندگانى امام عسکرى(ع) خواهیم بود.
مرورى بر عنوان ها
کتاب در نه باب سامان یافته است:
الباب الاول: فى نسبه و احواله
این باب در شش فصل به این موضوعات پرداخته است: ولادت, نام ها, شمایل, نزدیکان, عمر و مدت امامت, وصیت و شهادت حضرت.
الباب الثانى: فضائله
این باب نیز در ضمن شش فصل به این امور پرداخته است: نص بر امامت, مناقب, معجزات, زیارت و توسل, سخنان علما و دیگران در عظمت آن حضرت.
الباب الثالث: فى سیره و سننه
دو فصل با عنوان هاى (سیرته الاجتماعیة) و (احواله مع خلفاء زمانه), این باب را تشکیل مى دهد.
الباب الرابع: فى العقائد
سخنان امام عسکرى(ع) در امور اعتقادى گرد آمده است: توحید, نبوت, امامت, معاد و امور مربوط به آنها.
الباب الخامس: فى الاحکام
سخنان فراوانى از حضرت در مورد احکام فقهى رسیده است. این سخنان در 24 فصل با عنوان هاى فقهى و به ترتیب ابواب فقه, گرد آمده اند.
الباب السادس: فى القرآن و الادعیة
عنوان باب نشان مى دهد که آنچه از امام(ع) در مورد قرآن و دعا رسیده, در این باب تنظیم شده است.
الباب السابع: فى المواعظ و فضائل الشیعة و غیرهما
چهار فصل است که هر کدام به یکى از موضوعات مى پردازد: حکمت ها و موعظه ها, اشعار حضرت, فضایل شیعه, طب و درمان بیمار ى ها.
الباب الثامن: فى الاحتجاجات و المکاتیب
مناظرات علمى و نامه هاى امام عسکرى(ع) در این باب آمده است.
الباب التاسع: فیما رواه عن آبائه(ع) او غیرهم
پنج فصل این باب عهده دار روایاتى است که آن حضرت از زبان اینان نقل مى کند: خداوند متعال, ملائکه, انبیا, امامان(ع), غیر آنها.
خاتمه: فى الاحادیث المشتبهة و الممدوحین و المذمومین و اصحابه و غیرهم
خاتمه در چهار فصل سامان یافته است: احادیث مشبهه, ممدوحان و مذمومان از زبان حضرت, افراد مورد وثوق حضرت و غیر آنها, اصحاب و راویان حضرت.
الفهارس الفنیة
جهت سهولت دستیابى به مطالب, سى فهرست تهیه شده است: آیات, ادعیه و زیارات, احادیث, آثار, معصومان, انبیا و اوصیا, ملائکه و اجنه, مردان , زنان, مکان ها و شهرها, حرفه ها و صنایع, فرقه ها و مذاهب, قبایل و طوایف, امرا و خلفا, عنوان هاى فقهى, طول ها و وزن ها و نقدها, اشعار, اوایل, امثال, امراض و آفات, زبان ها, مناصب الهى, حیوانات, اطعمه و اشربه, البسه و زینت و رنگ ها, کتاب هاى آسمانى, وقایع و ایام, ستاره ها و کواکب, مصادر, موضوعات.
هر مجلد, این ابواب را به خود اختصاص داده است: جلد اول: باب هاى اول و دوم, جلد دوم: باب هاى سوم تا پنجم, جلد سوم: باب هاى ششم تا هشتم, جلد چهارم: باب نهم, جلد پنجم, ادامه باب نهم و خاتمه , جلد ششم: فهرست ها.
ویژگى هاى کتاب
ویژگى ها و شیوه نگارش کتاب, بدین قرار است:
1. روایاتى که با بخش هاى مختلف کتاب تناسب دارند, متن کامل آنها با سند در یک جا و در جاهاى دیگر به صورت تقطیع شده آمده است. در پاورقیِ متن کامل, منابعى که آن را نقل کرده اند, ذکر و در پایان پاورقى یادآورى شده است که قطعاتى از این روایت ذیل چه عنوان هایى آمده است. از جمله فواید این شیوه آن است که خواننده متوجه مى شود این روایت در چه موضوعاتى قابل استفاده است و چه زوایایى از زندگانى امام(ع) را نشان مى دهد.
2. شماره روایات ذیل هر عنوان, از یک شروع مى شود. اما روایات کامل, شماره مسلسل جداگانه دارند که در سراسر کتاب, به دنبال هم هستند. متن 1176 خبر گرد آمده است.
3. تقطیع ها خوب و منطقى صورت گرفته است.
4. کتاب تاریخ نقلى است و بنا بر آن بوده که تحلیلى ارائه نشود.
5. کتاب از جامعیت برخوردار است و بناى گردآورندگان بر آن بوده که هیچ روایتى از قلم نیفتد. بعضى تصور مى کنند همین که کتابى چاق شد یا به چند مجلد رسید, مى توان عنوان (موسوعه) را بر آن نهاد; اما به راستى این مجموعه شایسته این عنوان است.
6. در پژوهش هاى گروهى, معمولاً هر کس عهده دار تحقیق یک بخش از کتاب مى شود و هماهنگ کردن بخش هاى مختلف دشوار است. هماهنگى در قسمت هاى مختلف این موسوعه و یکدستى آن, به گونه اى است که گویا یک نفر سراسر کتاب را نوشته است.
7. عنوان دهى و تبویب و هندسه مطلوب و سهل الوصول بودن, سبب خوش خوانى کتاب شده است.
8. بخش عمده اى از موسوعه به سخنان امام عسکرى(ع) از پدران گرامى اختصاص یافته است. در نگاه ابتدایى ممکن است تصور شود این قسم از سخنان ربطى به آن حضرت ندارند و امام در حکم راوى است. اما باید توجه داشت که در بسیارى موارد, این سخنان نشان مى دهند که آن حضرت در چه موقعیتى بوده است که به چنین سخنانى تمسک جسته است.
تذکرات
در عین حال که کتاب از استحکام بالا برخوردار است, لازمه گستردگى پژوهش, راه یافتن لغزش هایى در آن است. امید است در چاپ هاى بعد, اصلاحات لازم صورت گیرد:
1.در جلد 2, صفحه 118, سطر 9, میان (لابى محمد(ع)) و (فلما أغاز) به نشانه افتادگى, سه نقطه گذارده شده; حال آنکه عبارتى نیفتاده است.
2. در جلد 2, ص 125, سطر 4, از میان (بابن العم) و (و قد کان) دو پاراگراف افتاده, اما بدون نقطه چین است.
3. در جلد 1, صفحه 22 روایتى از قاضى نوراللّه شوشترى آمده که او از کتاب الاتحاف بحب الاشراف نقل کرده است. نویسنده الاتحاف در سال 1172در گذشته است.1
در جلد 1, صفحه 26 روایتى از قاصى نوراللّه آمده که او از کتاب جنى الجنتین نوشته محمدامین حموى(م1111)2 نقل کرده است.
این در حالى است که قاضى نوراللّه شوشترى در سال 1019 به شهادت رسید. منشأ اشتباه آن است که قاضى نوراللّه کتاب احقاق الحق را نوشت و آیت اللّه مرعشى نجفى روایات فراوان در چندین مجلّد به آن افزود. در واقع مى بایست نام آیت اللّه مرعشى تیتر مى شد.
4. چنان که در فهرست مصادر(ج6, ص 301) آمده, نویسنده دلائل الامامه, ابوجعفر محمدبن جریر بن رستم طبرى(قرن 5) دانسته شده است و هر جا از این کتاب روایتى آمده, (ابوجعفر الطبرى) تیتر شده است.اگر نویسنده این کتاب در قرن پنجم مى زیسته است, چگونه بى واسطه از امام عسکرى(ع) نقل مى کند و امام او را مخاطب قرار مى دهد؟!3 و حتى در دلائل الامامه, با واسطه از محمد بن جریر طبرى نقل شده است؟!4 این امور نظریات متفاوت صاحب نظران در مورد نویسنده دلائل الامامه را به دنبال داشته است. این دیدگاه ها را محقق کتاب المسترشد در مقدمه گردآورده است.5
به نظر مى رسد بهترین دیدگاه براى مرحوم شیخ محمدتقى شوشترى در کتاب الاخبار الدخلیه است. از نظر او نویسنده دلائل الامامه, معاصر شیخ طوسى و نجاشى است و نام او معلوم نیست. محمد بن جریر طبرى در اینجا غیر از صاحب مسترشد و از اصحاب امام عسکرى(ع) است که کتابى در معجزات داشته و صاحب دلائل الامامه از آن نقل مى کند. چه بسا نویسنده در اوایل کتاب ـ که از نسخه موجود افتاده ـ تذکر داده که محمد بن جریر طبرى در فلان کتابش چنین نوشته و در ادامه, به ذکر (قال محمد بن جریر الطبرى) بسنده کرده است و بسیارى تصور کرده اند که او نویسنده دلائل الامامه است6.
5. در جلد 1, صفحه 237, حدیثى از الخرائج و الجرائح این گونه تقطیع شده است: (… عن جعفر بن الشریف الجرجانی…, دخلت على ابى محمد(ع) بسر من رأى … فأول من انتدب لمسائله النضر بن جابر, قال: یابن رسول اللّه…).
خواننده مى پندارد, گفتگوى نضر بن جابر با امام(ع) در سامرا بوده است; در حالى که متن کامل روایت نشان مى دهد که آن حضرت با طیّ الارض به گرگان رفت و نضر در آنجا با امام(ع) سخن گفت.
6. در جلد 3, صفحه 404 توقیع امام عسکرى(ع) آمده است: (اما علم على ان لکل اجل کتاب, فمات الابن).
در پاورقى آمده است که این خبر در بحار از خرائج و جرائح نقل شده, اما در آن نیافتیم. این حدیث در خرائج و جرائح, جلد1, صفحه 438, حدیث 17 آمده است.
7. در فصل مربوط به رابطه امام عسکرى(ع) با خلفا, ذیل عنوان (احواله(ع) مع المعتضد) روایتى آمده, مبنى بر اینکه هنگام وفات امام(ع) معتضد عده اى را به خانه آن حضرت فرستاد و دستور داد: هر کس را آنجا دیدید, سرش را بیاورید (ج2, ص 143).
با مراجعه به غیبت شیخ طوسى و خرائج و جرائح و کشف الغمه که آدرس آنها در پاورقى آمده, معلوم شد که در آن منابع هم, نام معتضد آمده, اما باید توجه داشت که او از سال 279 تا 289 حکومت کرد و رحلت امام عسکرى(ع) در سال 260 اتفاق افتاد و در این زمان, معتمد خلیفه بود. ظاهراً معتضد در این خبر تصحیف معتمد است و جا داشت این تذکر داده مى شد یا خبر همراه تذکر, ذیل (احواله(ع) مع المعتمد) مى آمد.
8. درجلد 2, صفحه 188 در حدیثى 473 مى خوانیم: (عن احمد بن الخصیب, قال: کنّا بالعسکر و نحن مرابطون لمولانا ابى الحسن, و سیّدنا ابى محمد(ع) قال: لما اظهر اللّه دینه, و دعا رسول اللّه(ص) إلى الله …).
تصور شده که واو در ( و سیدنا) عاطفه است و (سیدنا) عطف به (مولانا) شده و شاهدش آن است که (ابى محمد) مجرور ضبط شده است. شاهد دیگر آن است که در همین جلد, صفحه 81 این روایت براى نشان دادن آنکه امام عسکرى(ع) مرابط هایى 7 داشته, آمده است; در حالى که واو استینافیه است و (سیدنا) مبتدا و مرفوع است و (ابومحمد) به عنوان بدل یا عطف بیان باید مرفوع باشد و (قال) خبر است. با این توضیح, روشن است که نگهبان ها براى امام هادى(ع) بوده اند و گوینده (لما اظهر…), امام عسکرى(ع) است.
9. در جلد2, صفحه 27 ذیل (سننه فى العبادات), دو روایت از کتاب هاى دعوات و جمال الاسبوع به عنوان نماز امام عسکرى(ع) آمده است. این دو خبر در جلد 3, صفحه 218 ذیل (الآیات و السور التى فرأها(ع) فى صلاته) نیز نقل شده اند. عبارت دعوات چنین است: (صلاة الزکى(ع) رکعتان, فى کل رکعة الحمد مرّةً و قل هو الله أحد مائة مرّة, و یصلى على النبى(ص) مائة مرّة).
مراجعه به آن منابع نشان مى دهد که این دو نقل, در مقام بیان آن نیستند که امام عسکرى(ع) این گونه نماز مى خواند, بلکه به این معناست که اگر کسى بخواهد به آن حضرت متوسل شود یا نمازى را به او هدیه کند, این گونه نماز بخواند. ذکر این دو خبر در جلد 1, صفحه 396 ذیل (التوسل به(ع)) مناسب تر بود.
10. هر جا متن کامل روایت ذکر شده, در پاورقى گفته اند که قسمت هاى تقطیع شده آن ذیل چه عنوان هایى آمده, اما شماره جلد و صفحه ذکر نشده است. این امر موجب مى شود تا در اخبار طولانى که ممکن است خواننده خواهان مراجعه به قسمت تقطیع شده باشد, با دشوارى مواجه شود.
همچنین هر جا قسمتى از روایت آمده, خواننده به متن کامل در جاى دیگر کتاب, ارجاع شده, اما به شماره جلد موسوعه و شماره حدیث بسنده شده و پیدا کردن روایت طبق شماره حدیث, دشوار است. بهتر بود شماره صفحه نیز ذکر مى شد.
11. در جلد 2, صفحه 59, حدیث 8 تحت عنوان (غلمانه و جواریه(ع)) از طب الائمه چنین نقل شده است: (المسیب بن واضح, و کان یخدم العسکرى(ع)).
به امام هادى(ع) هم (عسکرى) اطلاق مى شده است. بنابراین معلوم نیست مراد امام حسن عسکرى(ع) باشد. دیگر اینکه در منابع شیعى هر چه جستجو کردیم, به شرح حال مسیب بن واضح دست نیافتیم. در تاریخ صغیر(ج2, ص 354) و میزان الاعتدال(ج4, ص 117) ا ز شخصى به این نام یاد شده, اما تاریخ درگذشت او 246 است; یعنى در دوران امامت امام هادى(ع). جا داشت دست کم در پاورقى احتمال داده مى شد که مراد امام هادى(ع) است.
12. در جلد 1, صفحه 307, در قسمت مربوط به معجزات آن حضرت, ذیل عنوان (إخباره بما فى النفس) حدیثى تقطیع شده با این مضمون به عنوان چهل و یکمین حدیث, آمده است: على بن زید نزد امام عسکرى(ع) نشسته بود که به یاد دستمالش افتاد. امام(ع) به او فرمود: آن نزد برادرت است.
الف) دستمال ارزشى ندارد که امام(ع) بخواهد آن را به یاد او بیندازد.
متن کامل حدیث نشان مى دهد که در دستمال پنجاه دینار بوده است. اگر در تقطیع, سه کلمه انداخته نمى شد, ارزش روایت بیشتر مى شد.
ب) متن کامل این روایت, در دو صفحه قبل, ذیل همین عنوان, به عنوان سى و پنجمین روایت, آمده و تکرار آن بیجا بود.
13. در جلد1, صفحه 339, حدیث 26 روایتى تقطیع شده آمده و خواننده جهت دیدن متن کامل آن, به جلد سوم ارجاع شده است. پس از مراجعه به متن کامل معلوم شد تنها عبارت (فزعت منها) را از میان آن انداخته اند و به جاى آن نقطه چین گذاشته اند. و نیز در همین جلد, صفحه 234 روایتى از کشف الغمه تقطیع گردیده و به جاى نقطه چین تنها عبارت (من ابنة عمى) حذف شده است.
این گونه تقطیع سبب مى شود خوانده بپندارد عبارت بیشتر و مهمى افتاده است. جا داشت در مواردى از این دست, متن کامل مى آمد و خواننده به زحمت نمى افتاد.
14. گاهى روایت در منابع کهن تر آمده; در عین حال از کتاب هاى متأخر نقل شده و از منابع پیشتر نیز یاد شده است; مانند حدیث 353 در جلد 1, صفحه 340 که عبارت از کتاب مهج الدعوات سیدبن طاووس است و در پاورقى آمده که همین روایت در کتاب هاى غیبت شیخ طوسى, اثبات الوصیه و مناقب ابن شهر آشوب آمده است. گویا علت نقل از منابع متأخرتر آن است که عبارت کامل تر بوده است. بهتر آن بود که از منابع کهن تر نقل مى شد و عبارات اضافى در کتاب هاى بعدى در کروشه ذکر مى شد و در پاورقى توضیح داده مى شد که اضافات از چه کتابى است یا اینکه نکات مهم آنها در پاورقى مى آمد.
15. روش کتاب به این صورت است که هر جا متن کامل روایت ـ با شماره مسلسل ویژه ـ آمده, اگر آن, در منافع مهم دیگر هم آمده, آدرس آنها نیز ذکر شده و اگر تفاوتى میان آنها بوده, پس از ذکر منبع دیگر نوشته شده: (بتفاوت) یا (بتفاوت یسیر). گاهى این تفاوت ها با توجه به موضوعى که ذیل آن آمده, از اهمیت زیادى برخوردارند, اما تذکر داده نشده که تفاوت در چیست. مناسب بود در این موارد, مورد تفاوت بیان مى شد.
16. در قسمت مربوط به نص به امامت امام عسکرى(ع) از سوى امام هادى(ع) این روایت آمده است: (لما مات ابوجعفر الثانى(ع) کتبت الشیعة إلى ابى الحسن صاحب العسکرى(ع) یسألونه عن الامر. فکتب(ع): الامر لى مادمت حیاً, فاذا نزلت بى مقادیر اللّه عزو جل آتاکم الله الخلف منى, و انى لکم بالخلف بعد الخلف).(ج1, ص 179,ح222).
این روایت دلالت بر امامت امام عسکرى(ع) ندارد.
17. در جلد1, صفحه 22, سخنى از نزهة الجلیس تألیف سید عباس مکى موسوى در مورد تاریخ ولادت امام عسکرى(ع) نقل شده است. تألیف کتاب مذکور سال 1148 به پایان رسید. همین مطلب را ابن خلکان(م 681) گفته است8 و بعید نیست سیدعباس مکى از آن نقل کرده باشد. جا داشت از وفیات نقل مى شد.
18. در جلد 1, از صفحه 31 تا 38 اخبارى در مودر کنیه و القاب امام عسکرى(ع) آمده; در حالى که برخى از آنها کنیه و لقب نیستند; مانند (أبوالقائم بأمراللّه), (ابوحجةاللّه), (أبوالقائم), (سلطان), (الماضى), (الثانى), (بدرالظلام), (ولى المؤمنین) و… .
ییک شرط کنیه و لقب آن است که براى شخص, عَلَم شده باشد.معناى لغوى موارد فوق مد نظر است و هر واژه اى که به عنوان مدح در مورد کسى به کار مى رود, نباید آن را لقب خواند. البته اگر مورخان تصریح کنند که برخى واژه ها القاب آن حضرت هستند, با تسامح قابل قبول اند; هرچند ممکن است برخى مورخان به اشتباه افتاده باشند.
در جلد 1, صفحه 36 از قول شهید ثانى آمده است: (الحادی عشر الامام التقی, الهادی, ولی المؤمنین, الحسن بن علی العسکری(ع)).
روشن است که شهید ثانى در مقام بیان اوصاف امام(ع) است, نه القاب.
19. در جلد3, صفحه 437 در شصت و هفتمین نامه امام عسکرى(ع) آمده که آن حضرت هنگام رحلت امام هادى(ع) نامه اى براى معتمد فرستاده است. این در حالى است که هنگام رحلت امام هادى(ع) معتز خلیفه بود, نه معتمد. دیگر اینکه طبق روش کتاب, جا داشت این روایت ذیل (احواله مع المعتمد) در جلد2, ص 132 نیز مى آمد.
20. در فصل مربوط به رابطه امام عسکرى(ع) با خلفا, عنوان (أحواله(ع) مع الزبیرى) به چشم مى خورد. در میان خلفاى عباسى شخصى به نام زبیرى نمى شناسیم. ظاهراً مراد از زبیرى در روایتى که در موسوعه آمده, معتز است و جا داشت ذیل (أحواله(ع) مع المعتز) مى آمد.9
21. در بخش مربوط به معجزات امام عسکرى(ع) مى خوانیم: (انه خرج من ابى محمد(ع) توقیع: زعموا انهم یریدون قتلى لیقطعوا هذا النسل, و قد کذّب اللّه عز و جل قولهم…).
اگر محرز شود که این توقیع پیش از ولادت امام مهدى(ع) صادر شده, حکایت از معجزه دارد; در حالى که آن محرز نیست, بلکه به عکس, همین مضمون در خبرى دیگر آمده و در آن تصریح شده که حضرت این سخن را بعد از ولادت امام مهدى(ع) بیان فرمود:
(قال ابومحمد(ع) حین ولد الحجة(ع): زعمت الظلمة انهم یقتلوننى لیقطعوا هذا النسل فکیف رأوا قدرة الله).10
فعل ماضى (کذّب) مؤیّد آن است که توقیع مربوط به پس از ولادت امام مهدى(ع) است.
22. در جلد 5, صفحه 254آمده است: (أبو الطیّب الحسن بن أحمد بن محمد بن عمر بن الصباح القزوینی… [قال]: جلس الشیخ أبوالقاسم الحسین بن روح…).
تصور شده که گوینده سخن, ابوالطیّب است, اما در جلد 2, صفحه 12 عبارت درست تقطیع شده و گوینده آن (شیخنا) است: (أبوالطیّب الحسن بن أحمد بن محمد بن عمر بن الصباح القزوینى, و أبوالصباح محمد بن أحمد بن محمد بن عبدالرحمن البغدادى الکاتبان, قالا: جرى بحضرة شیخنا فقیه العصابة ذکر مولانا أبى محمد الحسن بن أمیرالمؤمنین(ع), فقال: … جلس الشیخ أبوالقاسم الحسین بن روح…).
23. رعایت یکدستى از امور لازم در تدوین است. معمولاً سند احادیث به صورت کامل آمده; هر چند طولانى باشد. اما در جلد1, صفحه 178, حدیث 221 قسمتى از سند افتاده است.
در ابتداى روایات نام نویسنده کتاب منقولٌ عنه با حروف سیاه ذکر شده. گاهى نام یک نفر به صورت هاى مختلف است. در جلد 1, صفحه 124 (السید محسن الامین) است, اما در صفحه بعد (السید الامین) آمده است.
24. در ذکر نام نویسندگان که در ابتداى روایات با حروف سیاه درج شده اند, رعایت اختصار مناسب تر بود; مثلاً بهتر بود به جاى (محمد بن یعقوب الکلینى), به (الکلینى) اکتفا مى شد. همچنین حذف الفاظى چون: (شیخ), (علامه) و (رحمه اللّه) مناسب بود.
25. در جلد1, صفحه 49, حدیث 69 به واسطه شیخ حر عاملى از ابن خلکان نقل شده; در حالى که ابن خلکان این مطلب را در وفیات الاعیان, جلد 4, صفحه 176 آورده است و نقل مستقیم اولى بود.
26. در ترتیب الفباى فارسى حروف (واو) پیش از (ها) است, اما در عربى به عکس است. در فهرست هاى کتاب ترتیب فارسى لحاظ شده; حال آنکه کتاب عربى است.
27. جاى فهرست اجمالى مطالب در جلد مربوط به فهرست ها(جلد ششم) خالى است.
28. جا داشت رسم الخط عربى در همه کتاب به کار مى رفت. متن روایات با رسم الخط عربى است, اما آیات, دعاها و عنوان ها با رسم الخط فارسى چاپ شده است.
29. ابتداى هر باب آمده است که شامل چند فصل با چه عناوینى است و نیز در ابتداى هر فصل آمده که مطالب آن درچه موضوع تنظیم شده است. در گذشته به دلیل مرسوم نبودن فهرست مطالب, چنین شیوه اى را اتخاذ مى کردند, اما امروزه با درج فهرست در کتاب, نیازى به این شیوه نیست.
30. دقت فراوانى صورت گرفته که اشتباه تایپى در کتاب راه نیابد; در عین حال موارد اندکى دیده مى شود:
ـ ج1, ص 67, س 11, أن یدعوا : أن یدعو.
ـ ج 1, ص 199, س 3,رسول الله أ(ص). همزه بعد از (اللّه) زاید است.
ـ ج 1, ص 220, س 5 (عثمان بن سعید العمرى رضى اللّه عنه عنه و أرضاه), یک (عنه) زاید است.
ـ ج, ص 220, س5 (وجود نوره علیه علیه السلام فى العرش) یک (علیه) زاید است.
ـ ج1, ص 330, ح 18, رأیتیه: رأیته.
ـ ج1, ص 350, پاورقى 1: خواننده به جلد 2, حدیث 45 ارجاع شده; حال آنکه روایات جلد دوم از شماره 425 شروع مى شود.
ـ ج1, ص 428, س 7 یفال: یقال.
ـ ج2, ص 5, س 3 سیرته الاجتماعیة(ع): سیرته(ع) الاجتماعیة.
ـ ج2, ص 125, س 4 خمیسن: خمیس.
ـ ج3, ص 392, س1 السایع: السابع.
ـ ج5, ص 255, س 5باًباً: باباً.
نکات پایانى
1. بسیارى از نویسندگان, پس از چاپ کتابشان , از ادامه تحقیق در آن عرصه و جمع آورى اطلاعات جدید و رفع نقایص دست برمى دارند; در حالى که محقق با تدوین کتاب خود, از تخصّص بالاتر برخوردار مى شود و نسبت به مطالب مشابه, حساسیت بیشترى پیدا مى کند. بنابراین باید پس از نشر کتاب نیز در پى تکمیل اثر بود. لازم است محققان این کتاب نیز در فکر تکامل این اثر باشند, به ویژه با آمدن برنامه هاى رایانه اى جدید ممکن است بتوان به اخبار جدیدى دست یافت و به این مجموعه اضافه کرد.
2. مناسب است پدیدآورندگان این اثر, موسوعه پیامبران ـ اعم از نبوت خاصه و عامه ـ را که جاى آن خالى است, باهمین سبک به نگارش درآورند.
3. ترجمه دقیق کتاب, سبب مى شود نا آشنایان با عربى نیز بتوانند از کتاب استفاده کنند, بلکه گاه آشنایان با عربى نیز به عباراتى برمى خورند که درک معناى آنها برایشان دشوار است و ترجمه براى آنها نیز مى تواند سودمند باشد.
پی نوشت ها:
1. ر. ک: ملحقات احقاق الحق, ج4, ص 432و ج5, ص 335.
2.همان, ج12, ص 444.
3. ر. ک: موسوعة الامام العسکرى(ع), ج1, ص 236, ح 291.
4. ر. ک: دلائل الامامه, ص 478, ح 470.
5. ر. ک: المسترشد فى امامة امیرالمؤمنین على بن ابى طالب(ع), محمد بن جریر طبرى, تحقیق احمد محمودى, قم, مؤسسة الثقافة الاسلامیة, چاپ اول, ص 12 ـ 58.
6.ر. ک: مقدمه المسترشد, ص 27 ـ 34.
7. مرابط: ملازم.
8.وفیات الأعیان, ج2, ص 94.
9. توجه به عبارات برخى منابع مناسب است: المعتز هو الزبیر (الهدایة الکبرى, ص 249), المعتز و هو الزبیر بن جعفر المتوکل (الهدایة الکبرى, ص 427), بویع المعتز ابن المتوکل وروى ان اسمه الزبیر (عیون المعجزات, ص 122), بایع الناس بعد خلع المستعین نفسه الزبیر بن جعفر بن محمد بن محمد بن هارون و هو المعتز بن المتوکل (التقات, ابن حبان, ج2, ص 331), المعتز باللّه ابوعبداللّه بن المتوکل على اللّه قیل اسمه الزبیر و قیل اسمه محمد (اکمال الکمال, ج7, ص 269), المعتز الزبیر بن جعفر المتوکل (التنبیه و الاشراف, ص316).
10. الغیبه, شیخ طوسى, ص 223, ح 197.
از جمله اقدامات فرهنگى که پس از انقلاب اسلامى رونق گرفت, مرجع نگارى است. مرجع نگارى زمینه ساز استحکام سخنرانى ها و آثار علمى است. موسوعة الامام العسکرى(ع) در زمره آثار مرجع است که به خامه محققان مؤسسه ولى عصر(ع) به انجام رسیده است. اینجانب که سابقه مطالعه در مورد حیات امام عسکرى(ع) داشتم, این کتاب را گسترده ترین و جامع ترین کتاب موجود در مورد حیات امام یازدهم یافتم.هر چه آن را بیشتر کاویدم, به ارزش ودقت هاى به کار رفته در آن, بیشتر پى بردم. ممکن است بعضى بپندارند, صرفاً با جستجوى نام یک امام در رایانه, بتوان روایات مربوط را استخراج و با دسته بندى آنها موسوعه آن امام را تدوین کرد. این اشتباه ویژه کسانى است که کارهایى از این دست انجام نداده اند. کارهاى روایى دقیق و جامع, مشکلات خاص خود را دارند و گاه از تدوین کتاب به قلم نویسنده, دشوار تر است. از جمله علل دشوارى, مجاز نبودن گردآورنده در تصرف در عبارات است و دیگر آنکه متون روایى, آمیخته با تصحیف ها و اختلافات عبارات است که گاه گردآورنده را سر در گم مى کند.
اینجانب با هیچ کدام از محققان این موسوعه و مراحل تدوین, آشنایى ندارم; اما کتاب نشان مى دهد آنها سابقه کار حدیثى داشته اند و با تلاش فراوان و برگزارى جلسات مشورتى زیاد, این اثر را به سامان رسانده اند و هر چه وقت و بودجه صرف این کار شده باشد, ارزش آن را داشته است. با راه یافتن این کتاب به عرصه پژوهش, شاهد اتقان کارهاى بعدى در زندگانى امام عسکرى(ع) خواهیم بود.
مرورى بر عنوان ها
کتاب در نه باب سامان یافته است:
الباب الاول: فى نسبه و احواله
این باب در شش فصل به این موضوعات پرداخته است: ولادت, نام ها, شمایل, نزدیکان, عمر و مدت امامت, وصیت و شهادت حضرت.
الباب الثانى: فضائله
این باب نیز در ضمن شش فصل به این امور پرداخته است: نص بر امامت, مناقب, معجزات, زیارت و توسل, سخنان علما و دیگران در عظمت آن حضرت.
الباب الثالث: فى سیره و سننه
دو فصل با عنوان هاى (سیرته الاجتماعیة) و (احواله مع خلفاء زمانه), این باب را تشکیل مى دهد.
الباب الرابع: فى العقائد
سخنان امام عسکرى(ع) در امور اعتقادى گرد آمده است: توحید, نبوت, امامت, معاد و امور مربوط به آنها.
الباب الخامس: فى الاحکام
سخنان فراوانى از حضرت در مورد احکام فقهى رسیده است. این سخنان در 24 فصل با عنوان هاى فقهى و به ترتیب ابواب فقه, گرد آمده اند.
الباب السادس: فى القرآن و الادعیة
عنوان باب نشان مى دهد که آنچه از امام(ع) در مورد قرآن و دعا رسیده, در این باب تنظیم شده است.
الباب السابع: فى المواعظ و فضائل الشیعة و غیرهما
چهار فصل است که هر کدام به یکى از موضوعات مى پردازد: حکمت ها و موعظه ها, اشعار حضرت, فضایل شیعه, طب و درمان بیمار ى ها.
الباب الثامن: فى الاحتجاجات و المکاتیب
مناظرات علمى و نامه هاى امام عسکرى(ع) در این باب آمده است.
الباب التاسع: فیما رواه عن آبائه(ع) او غیرهم
پنج فصل این باب عهده دار روایاتى است که آن حضرت از زبان اینان نقل مى کند: خداوند متعال, ملائکه, انبیا, امامان(ع), غیر آنها.
خاتمه: فى الاحادیث المشتبهة و الممدوحین و المذمومین و اصحابه و غیرهم
خاتمه در چهار فصل سامان یافته است: احادیث مشبهه, ممدوحان و مذمومان از زبان حضرت, افراد مورد وثوق حضرت و غیر آنها, اصحاب و راویان حضرت.
الفهارس الفنیة
جهت سهولت دستیابى به مطالب, سى فهرست تهیه شده است: آیات, ادعیه و زیارات, احادیث, آثار, معصومان, انبیا و اوصیا, ملائکه و اجنه, مردان , زنان, مکان ها و شهرها, حرفه ها و صنایع, فرقه ها و مذاهب, قبایل و طوایف, امرا و خلفا, عنوان هاى فقهى, طول ها و وزن ها و نقدها, اشعار, اوایل, امثال, امراض و آفات, زبان ها, مناصب الهى, حیوانات, اطعمه و اشربه, البسه و زینت و رنگ ها, کتاب هاى آسمانى, وقایع و ایام, ستاره ها و کواکب, مصادر, موضوعات.
هر مجلد, این ابواب را به خود اختصاص داده است: جلد اول: باب هاى اول و دوم, جلد دوم: باب هاى سوم تا پنجم, جلد سوم: باب هاى ششم تا هشتم, جلد چهارم: باب نهم, جلد پنجم, ادامه باب نهم و خاتمه , جلد ششم: فهرست ها.
ویژگى هاى کتاب
ویژگى ها و شیوه نگارش کتاب, بدین قرار است:
1. روایاتى که با بخش هاى مختلف کتاب تناسب دارند, متن کامل آنها با سند در یک جا و در جاهاى دیگر به صورت تقطیع شده آمده است. در پاورقیِ متن کامل, منابعى که آن را نقل کرده اند, ذکر و در پایان پاورقى یادآورى شده است که قطعاتى از این روایت ذیل چه عنوان هایى آمده است. از جمله فواید این شیوه آن است که خواننده متوجه مى شود این روایت در چه موضوعاتى قابل استفاده است و چه زوایایى از زندگانى امام(ع) را نشان مى دهد.
2. شماره روایات ذیل هر عنوان, از یک شروع مى شود. اما روایات کامل, شماره مسلسل جداگانه دارند که در سراسر کتاب, به دنبال هم هستند. متن 1176 خبر گرد آمده است.
3. تقطیع ها خوب و منطقى صورت گرفته است.
4. کتاب تاریخ نقلى است و بنا بر آن بوده که تحلیلى ارائه نشود.
5. کتاب از جامعیت برخوردار است و بناى گردآورندگان بر آن بوده که هیچ روایتى از قلم نیفتد. بعضى تصور مى کنند همین که کتابى چاق شد یا به چند مجلد رسید, مى توان عنوان (موسوعه) را بر آن نهاد; اما به راستى این مجموعه شایسته این عنوان است.
6. در پژوهش هاى گروهى, معمولاً هر کس عهده دار تحقیق یک بخش از کتاب مى شود و هماهنگ کردن بخش هاى مختلف دشوار است. هماهنگى در قسمت هاى مختلف این موسوعه و یکدستى آن, به گونه اى است که گویا یک نفر سراسر کتاب را نوشته است.
7. عنوان دهى و تبویب و هندسه مطلوب و سهل الوصول بودن, سبب خوش خوانى کتاب شده است.
8. بخش عمده اى از موسوعه به سخنان امام عسکرى(ع) از پدران گرامى اختصاص یافته است. در نگاه ابتدایى ممکن است تصور شود این قسم از سخنان ربطى به آن حضرت ندارند و امام در حکم راوى است. اما باید توجه داشت که در بسیارى موارد, این سخنان نشان مى دهند که آن حضرت در چه موقعیتى بوده است که به چنین سخنانى تمسک جسته است.
تذکرات
در عین حال که کتاب از استحکام بالا برخوردار است, لازمه گستردگى پژوهش, راه یافتن لغزش هایى در آن است. امید است در چاپ هاى بعد, اصلاحات لازم صورت گیرد:
1.در جلد 2, صفحه 118, سطر 9, میان (لابى محمد(ع)) و (فلما أغاز) به نشانه افتادگى, سه نقطه گذارده شده; حال آنکه عبارتى نیفتاده است.
2. در جلد 2, ص 125, سطر 4, از میان (بابن العم) و (و قد کان) دو پاراگراف افتاده, اما بدون نقطه چین است.
3. در جلد 1, صفحه 22 روایتى از قاضى نوراللّه شوشترى آمده که او از کتاب الاتحاف بحب الاشراف نقل کرده است. نویسنده الاتحاف در سال 1172در گذشته است.1
در جلد 1, صفحه 26 روایتى از قاصى نوراللّه آمده که او از کتاب جنى الجنتین نوشته محمدامین حموى(م1111)2 نقل کرده است.
این در حالى است که قاضى نوراللّه شوشترى در سال 1019 به شهادت رسید. منشأ اشتباه آن است که قاضى نوراللّه کتاب احقاق الحق را نوشت و آیت اللّه مرعشى نجفى روایات فراوان در چندین مجلّد به آن افزود. در واقع مى بایست نام آیت اللّه مرعشى تیتر مى شد.
4. چنان که در فهرست مصادر(ج6, ص 301) آمده, نویسنده دلائل الامامه, ابوجعفر محمدبن جریر بن رستم طبرى(قرن 5) دانسته شده است و هر جا از این کتاب روایتى آمده, (ابوجعفر الطبرى) تیتر شده است.اگر نویسنده این کتاب در قرن پنجم مى زیسته است, چگونه بى واسطه از امام عسکرى(ع) نقل مى کند و امام او را مخاطب قرار مى دهد؟!3 و حتى در دلائل الامامه, با واسطه از محمد بن جریر طبرى نقل شده است؟!4 این امور نظریات متفاوت صاحب نظران در مورد نویسنده دلائل الامامه را به دنبال داشته است. این دیدگاه ها را محقق کتاب المسترشد در مقدمه گردآورده است.5
به نظر مى رسد بهترین دیدگاه براى مرحوم شیخ محمدتقى شوشترى در کتاب الاخبار الدخلیه است. از نظر او نویسنده دلائل الامامه, معاصر شیخ طوسى و نجاشى است و نام او معلوم نیست. محمد بن جریر طبرى در اینجا غیر از صاحب مسترشد و از اصحاب امام عسکرى(ع) است که کتابى در معجزات داشته و صاحب دلائل الامامه از آن نقل مى کند. چه بسا نویسنده در اوایل کتاب ـ که از نسخه موجود افتاده ـ تذکر داده که محمد بن جریر طبرى در فلان کتابش چنین نوشته و در ادامه, به ذکر (قال محمد بن جریر الطبرى) بسنده کرده است و بسیارى تصور کرده اند که او نویسنده دلائل الامامه است6.
5. در جلد 1, صفحه 237, حدیثى از الخرائج و الجرائح این گونه تقطیع شده است: (… عن جعفر بن الشریف الجرجانی…, دخلت على ابى محمد(ع) بسر من رأى … فأول من انتدب لمسائله النضر بن جابر, قال: یابن رسول اللّه…).
خواننده مى پندارد, گفتگوى نضر بن جابر با امام(ع) در سامرا بوده است; در حالى که متن کامل روایت نشان مى دهد که آن حضرت با طیّ الارض به گرگان رفت و نضر در آنجا با امام(ع) سخن گفت.
6. در جلد 3, صفحه 404 توقیع امام عسکرى(ع) آمده است: (اما علم على ان لکل اجل کتاب, فمات الابن).
در پاورقى آمده است که این خبر در بحار از خرائج و جرائح نقل شده, اما در آن نیافتیم. این حدیث در خرائج و جرائح, جلد1, صفحه 438, حدیث 17 آمده است.
7. در فصل مربوط به رابطه امام عسکرى(ع) با خلفا, ذیل عنوان (احواله(ع) مع المعتضد) روایتى آمده, مبنى بر اینکه هنگام وفات امام(ع) معتضد عده اى را به خانه آن حضرت فرستاد و دستور داد: هر کس را آنجا دیدید, سرش را بیاورید (ج2, ص 143).
با مراجعه به غیبت شیخ طوسى و خرائج و جرائح و کشف الغمه که آدرس آنها در پاورقى آمده, معلوم شد که در آن منابع هم, نام معتضد آمده, اما باید توجه داشت که او از سال 279 تا 289 حکومت کرد و رحلت امام عسکرى(ع) در سال 260 اتفاق افتاد و در این زمان, معتمد خلیفه بود. ظاهراً معتضد در این خبر تصحیف معتمد است و جا داشت این تذکر داده مى شد یا خبر همراه تذکر, ذیل (احواله(ع) مع المعتمد) مى آمد.
8. درجلد 2, صفحه 188 در حدیثى 473 مى خوانیم: (عن احمد بن الخصیب, قال: کنّا بالعسکر و نحن مرابطون لمولانا ابى الحسن, و سیّدنا ابى محمد(ع) قال: لما اظهر اللّه دینه, و دعا رسول اللّه(ص) إلى الله …).
تصور شده که واو در ( و سیدنا) عاطفه است و (سیدنا) عطف به (مولانا) شده و شاهدش آن است که (ابى محمد) مجرور ضبط شده است. شاهد دیگر آن است که در همین جلد, صفحه 81 این روایت براى نشان دادن آنکه امام عسکرى(ع) مرابط هایى 7 داشته, آمده است; در حالى که واو استینافیه است و (سیدنا) مبتدا و مرفوع است و (ابومحمد) به عنوان بدل یا عطف بیان باید مرفوع باشد و (قال) خبر است. با این توضیح, روشن است که نگهبان ها براى امام هادى(ع) بوده اند و گوینده (لما اظهر…), امام عسکرى(ع) است.
9. در جلد2, صفحه 27 ذیل (سننه فى العبادات), دو روایت از کتاب هاى دعوات و جمال الاسبوع به عنوان نماز امام عسکرى(ع) آمده است. این دو خبر در جلد 3, صفحه 218 ذیل (الآیات و السور التى فرأها(ع) فى صلاته) نیز نقل شده اند. عبارت دعوات چنین است: (صلاة الزکى(ع) رکعتان, فى کل رکعة الحمد مرّةً و قل هو الله أحد مائة مرّة, و یصلى على النبى(ص) مائة مرّة).
مراجعه به آن منابع نشان مى دهد که این دو نقل, در مقام بیان آن نیستند که امام عسکرى(ع) این گونه نماز مى خواند, بلکه به این معناست که اگر کسى بخواهد به آن حضرت متوسل شود یا نمازى را به او هدیه کند, این گونه نماز بخواند. ذکر این دو خبر در جلد 1, صفحه 396 ذیل (التوسل به(ع)) مناسب تر بود.
10. هر جا متن کامل روایت ذکر شده, در پاورقى گفته اند که قسمت هاى تقطیع شده آن ذیل چه عنوان هایى آمده, اما شماره جلد و صفحه ذکر نشده است. این امر موجب مى شود تا در اخبار طولانى که ممکن است خواننده خواهان مراجعه به قسمت تقطیع شده باشد, با دشوارى مواجه شود.
همچنین هر جا قسمتى از روایت آمده, خواننده به متن کامل در جاى دیگر کتاب, ارجاع شده, اما به شماره جلد موسوعه و شماره حدیث بسنده شده و پیدا کردن روایت طبق شماره حدیث, دشوار است. بهتر بود شماره صفحه نیز ذکر مى شد.
11. در جلد 2, صفحه 59, حدیث 8 تحت عنوان (غلمانه و جواریه(ع)) از طب الائمه چنین نقل شده است: (المسیب بن واضح, و کان یخدم العسکرى(ع)).
به امام هادى(ع) هم (عسکرى) اطلاق مى شده است. بنابراین معلوم نیست مراد امام حسن عسکرى(ع) باشد. دیگر اینکه در منابع شیعى هر چه جستجو کردیم, به شرح حال مسیب بن واضح دست نیافتیم. در تاریخ صغیر(ج2, ص 354) و میزان الاعتدال(ج4, ص 117) ا ز شخصى به این نام یاد شده, اما تاریخ درگذشت او 246 است; یعنى در دوران امامت امام هادى(ع). جا داشت دست کم در پاورقى احتمال داده مى شد که مراد امام هادى(ع) است.
12. در جلد 1, صفحه 307, در قسمت مربوط به معجزات آن حضرت, ذیل عنوان (إخباره بما فى النفس) حدیثى تقطیع شده با این مضمون به عنوان چهل و یکمین حدیث, آمده است: على بن زید نزد امام عسکرى(ع) نشسته بود که به یاد دستمالش افتاد. امام(ع) به او فرمود: آن نزد برادرت است.
الف) دستمال ارزشى ندارد که امام(ع) بخواهد آن را به یاد او بیندازد.
متن کامل حدیث نشان مى دهد که در دستمال پنجاه دینار بوده است. اگر در تقطیع, سه کلمه انداخته نمى شد, ارزش روایت بیشتر مى شد.
ب) متن کامل این روایت, در دو صفحه قبل, ذیل همین عنوان, به عنوان سى و پنجمین روایت, آمده و تکرار آن بیجا بود.
13. در جلد1, صفحه 339, حدیث 26 روایتى تقطیع شده آمده و خواننده جهت دیدن متن کامل آن, به جلد سوم ارجاع شده است. پس از مراجعه به متن کامل معلوم شد تنها عبارت (فزعت منها) را از میان آن انداخته اند و به جاى آن نقطه چین گذاشته اند. و نیز در همین جلد, صفحه 234 روایتى از کشف الغمه تقطیع گردیده و به جاى نقطه چین تنها عبارت (من ابنة عمى) حذف شده است.
این گونه تقطیع سبب مى شود خوانده بپندارد عبارت بیشتر و مهمى افتاده است. جا داشت در مواردى از این دست, متن کامل مى آمد و خواننده به زحمت نمى افتاد.
14. گاهى روایت در منابع کهن تر آمده; در عین حال از کتاب هاى متأخر نقل شده و از منابع پیشتر نیز یاد شده است; مانند حدیث 353 در جلد 1, صفحه 340 که عبارت از کتاب مهج الدعوات سیدبن طاووس است و در پاورقى آمده که همین روایت در کتاب هاى غیبت شیخ طوسى, اثبات الوصیه و مناقب ابن شهر آشوب آمده است. گویا علت نقل از منابع متأخرتر آن است که عبارت کامل تر بوده است. بهتر آن بود که از منابع کهن تر نقل مى شد و عبارات اضافى در کتاب هاى بعدى در کروشه ذکر مى شد و در پاورقى توضیح داده مى شد که اضافات از چه کتابى است یا اینکه نکات مهم آنها در پاورقى مى آمد.
15. روش کتاب به این صورت است که هر جا متن کامل روایت ـ با شماره مسلسل ویژه ـ آمده, اگر آن, در منافع مهم دیگر هم آمده, آدرس آنها نیز ذکر شده و اگر تفاوتى میان آنها بوده, پس از ذکر منبع دیگر نوشته شده: (بتفاوت) یا (بتفاوت یسیر). گاهى این تفاوت ها با توجه به موضوعى که ذیل آن آمده, از اهمیت زیادى برخوردارند, اما تذکر داده نشده که تفاوت در چیست. مناسب بود در این موارد, مورد تفاوت بیان مى شد.
16. در قسمت مربوط به نص به امامت امام عسکرى(ع) از سوى امام هادى(ع) این روایت آمده است: (لما مات ابوجعفر الثانى(ع) کتبت الشیعة إلى ابى الحسن صاحب العسکرى(ع) یسألونه عن الامر. فکتب(ع): الامر لى مادمت حیاً, فاذا نزلت بى مقادیر اللّه عزو جل آتاکم الله الخلف منى, و انى لکم بالخلف بعد الخلف).(ج1, ص 179,ح222).
این روایت دلالت بر امامت امام عسکرى(ع) ندارد.
17. در جلد1, صفحه 22, سخنى از نزهة الجلیس تألیف سید عباس مکى موسوى در مورد تاریخ ولادت امام عسکرى(ع) نقل شده است. تألیف کتاب مذکور سال 1148 به پایان رسید. همین مطلب را ابن خلکان(م 681) گفته است8 و بعید نیست سیدعباس مکى از آن نقل کرده باشد. جا داشت از وفیات نقل مى شد.
18. در جلد 1, از صفحه 31 تا 38 اخبارى در مودر کنیه و القاب امام عسکرى(ع) آمده; در حالى که برخى از آنها کنیه و لقب نیستند; مانند (أبوالقائم بأمراللّه), (ابوحجةاللّه), (أبوالقائم), (سلطان), (الماضى), (الثانى), (بدرالظلام), (ولى المؤمنین) و… .
ییک شرط کنیه و لقب آن است که براى شخص, عَلَم شده باشد.معناى لغوى موارد فوق مد نظر است و هر واژه اى که به عنوان مدح در مورد کسى به کار مى رود, نباید آن را لقب خواند. البته اگر مورخان تصریح کنند که برخى واژه ها القاب آن حضرت هستند, با تسامح قابل قبول اند; هرچند ممکن است برخى مورخان به اشتباه افتاده باشند.
در جلد 1, صفحه 36 از قول شهید ثانى آمده است: (الحادی عشر الامام التقی, الهادی, ولی المؤمنین, الحسن بن علی العسکری(ع)).
روشن است که شهید ثانى در مقام بیان اوصاف امام(ع) است, نه القاب.
19. در جلد3, صفحه 437 در شصت و هفتمین نامه امام عسکرى(ع) آمده که آن حضرت هنگام رحلت امام هادى(ع) نامه اى براى معتمد فرستاده است. این در حالى است که هنگام رحلت امام هادى(ع) معتز خلیفه بود, نه معتمد. دیگر اینکه طبق روش کتاب, جا داشت این روایت ذیل (احواله مع المعتمد) در جلد2, ص 132 نیز مى آمد.
20. در فصل مربوط به رابطه امام عسکرى(ع) با خلفا, عنوان (أحواله(ع) مع الزبیرى) به چشم مى خورد. در میان خلفاى عباسى شخصى به نام زبیرى نمى شناسیم. ظاهراً مراد از زبیرى در روایتى که در موسوعه آمده, معتز است و جا داشت ذیل (أحواله(ع) مع المعتز) مى آمد.9
21. در بخش مربوط به معجزات امام عسکرى(ع) مى خوانیم: (انه خرج من ابى محمد(ع) توقیع: زعموا انهم یریدون قتلى لیقطعوا هذا النسل, و قد کذّب اللّه عز و جل قولهم…).
اگر محرز شود که این توقیع پیش از ولادت امام مهدى(ع) صادر شده, حکایت از معجزه دارد; در حالى که آن محرز نیست, بلکه به عکس, همین مضمون در خبرى دیگر آمده و در آن تصریح شده که حضرت این سخن را بعد از ولادت امام مهدى(ع) بیان فرمود:
(قال ابومحمد(ع) حین ولد الحجة(ع): زعمت الظلمة انهم یقتلوننى لیقطعوا هذا النسل فکیف رأوا قدرة الله).10
فعل ماضى (کذّب) مؤیّد آن است که توقیع مربوط به پس از ولادت امام مهدى(ع) است.
22. در جلد 5, صفحه 254آمده است: (أبو الطیّب الحسن بن أحمد بن محمد بن عمر بن الصباح القزوینی… [قال]: جلس الشیخ أبوالقاسم الحسین بن روح…).
تصور شده که گوینده سخن, ابوالطیّب است, اما در جلد 2, صفحه 12 عبارت درست تقطیع شده و گوینده آن (شیخنا) است: (أبوالطیّب الحسن بن أحمد بن محمد بن عمر بن الصباح القزوینى, و أبوالصباح محمد بن أحمد بن محمد بن عبدالرحمن البغدادى الکاتبان, قالا: جرى بحضرة شیخنا فقیه العصابة ذکر مولانا أبى محمد الحسن بن أمیرالمؤمنین(ع), فقال: … جلس الشیخ أبوالقاسم الحسین بن روح…).
23. رعایت یکدستى از امور لازم در تدوین است. معمولاً سند احادیث به صورت کامل آمده; هر چند طولانى باشد. اما در جلد1, صفحه 178, حدیث 221 قسمتى از سند افتاده است.
در ابتداى روایات نام نویسنده کتاب منقولٌ عنه با حروف سیاه ذکر شده. گاهى نام یک نفر به صورت هاى مختلف است. در جلد 1, صفحه 124 (السید محسن الامین) است, اما در صفحه بعد (السید الامین) آمده است.
24. در ذکر نام نویسندگان که در ابتداى روایات با حروف سیاه درج شده اند, رعایت اختصار مناسب تر بود; مثلاً بهتر بود به جاى (محمد بن یعقوب الکلینى), به (الکلینى) اکتفا مى شد. همچنین حذف الفاظى چون: (شیخ), (علامه) و (رحمه اللّه) مناسب بود.
25. در جلد1, صفحه 49, حدیث 69 به واسطه شیخ حر عاملى از ابن خلکان نقل شده; در حالى که ابن خلکان این مطلب را در وفیات الاعیان, جلد 4, صفحه 176 آورده است و نقل مستقیم اولى بود.
26. در ترتیب الفباى فارسى حروف (واو) پیش از (ها) است, اما در عربى به عکس است. در فهرست هاى کتاب ترتیب فارسى لحاظ شده; حال آنکه کتاب عربى است.
27. جاى فهرست اجمالى مطالب در جلد مربوط به فهرست ها(جلد ششم) خالى است.
28. جا داشت رسم الخط عربى در همه کتاب به کار مى رفت. متن روایات با رسم الخط عربى است, اما آیات, دعاها و عنوان ها با رسم الخط فارسى چاپ شده است.
29. ابتداى هر باب آمده است که شامل چند فصل با چه عناوینى است و نیز در ابتداى هر فصل آمده که مطالب آن درچه موضوع تنظیم شده است. در گذشته به دلیل مرسوم نبودن فهرست مطالب, چنین شیوه اى را اتخاذ مى کردند, اما امروزه با درج فهرست در کتاب, نیازى به این شیوه نیست.
30. دقت فراوانى صورت گرفته که اشتباه تایپى در کتاب راه نیابد; در عین حال موارد اندکى دیده مى شود:
ـ ج1, ص 67, س 11, أن یدعوا : أن یدعو.
ـ ج 1, ص 199, س 3,رسول الله أ(ص). همزه بعد از (اللّه) زاید است.
ـ ج 1, ص 220, س 5 (عثمان بن سعید العمرى رضى اللّه عنه عنه و أرضاه), یک (عنه) زاید است.
ـ ج, ص 220, س5 (وجود نوره علیه علیه السلام فى العرش) یک (علیه) زاید است.
ـ ج1, ص 330, ح 18, رأیتیه: رأیته.
ـ ج1, ص 350, پاورقى 1: خواننده به جلد 2, حدیث 45 ارجاع شده; حال آنکه روایات جلد دوم از شماره 425 شروع مى شود.
ـ ج1, ص 428, س 7 یفال: یقال.
ـ ج2, ص 5, س 3 سیرته الاجتماعیة(ع): سیرته(ع) الاجتماعیة.
ـ ج2, ص 125, س 4 خمیسن: خمیس.
ـ ج3, ص 392, س1 السایع: السابع.
ـ ج5, ص 255, س 5باًباً: باباً.
نکات پایانى
1. بسیارى از نویسندگان, پس از چاپ کتابشان , از ادامه تحقیق در آن عرصه و جمع آورى اطلاعات جدید و رفع نقایص دست برمى دارند; در حالى که محقق با تدوین کتاب خود, از تخصّص بالاتر برخوردار مى شود و نسبت به مطالب مشابه, حساسیت بیشترى پیدا مى کند. بنابراین باید پس از نشر کتاب نیز در پى تکمیل اثر بود. لازم است محققان این کتاب نیز در فکر تکامل این اثر باشند, به ویژه با آمدن برنامه هاى رایانه اى جدید ممکن است بتوان به اخبار جدیدى دست یافت و به این مجموعه اضافه کرد.
2. مناسب است پدیدآورندگان این اثر, موسوعه پیامبران ـ اعم از نبوت خاصه و عامه ـ را که جاى آن خالى است, باهمین سبک به نگارش درآورند.
3. ترجمه دقیق کتاب, سبب مى شود نا آشنایان با عربى نیز بتوانند از کتاب استفاده کنند, بلکه گاه آشنایان با عربى نیز به عباراتى برمى خورند که درک معناى آنها برایشان دشوار است و ترجمه براى آنها نیز مى تواند سودمند باشد.
پی نوشت ها:
1. ر. ک: ملحقات احقاق الحق, ج4, ص 432و ج5, ص 335.
2.همان, ج12, ص 444.
3. ر. ک: موسوعة الامام العسکرى(ع), ج1, ص 236, ح 291.
4. ر. ک: دلائل الامامه, ص 478, ح 470.
5. ر. ک: المسترشد فى امامة امیرالمؤمنین على بن ابى طالب(ع), محمد بن جریر طبرى, تحقیق احمد محمودى, قم, مؤسسة الثقافة الاسلامیة, چاپ اول, ص 12 ـ 58.
6.ر. ک: مقدمه المسترشد, ص 27 ـ 34.
7. مرابط: ملازم.
8.وفیات الأعیان, ج2, ص 94.
9. توجه به عبارات برخى منابع مناسب است: المعتز هو الزبیر (الهدایة الکبرى, ص 249), المعتز و هو الزبیر بن جعفر المتوکل (الهدایة الکبرى, ص 427), بویع المعتز ابن المتوکل وروى ان اسمه الزبیر (عیون المعجزات, ص 122), بایع الناس بعد خلع المستعین نفسه الزبیر بن جعفر بن محمد بن محمد بن هارون و هو المعتز بن المتوکل (التقات, ابن حبان, ج2, ص 331), المعتز باللّه ابوعبداللّه بن المتوکل على اللّه قیل اسمه الزبیر و قیل اسمه محمد (اکمال الکمال, ج7, ص 269), المعتز الزبیر بن جعفر المتوکل (التنبیه و الاشراف, ص316).
10. الغیبه, شیخ طوسى, ص 223, ح 197.