آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن

 
توحید جان ایمان است و بهاى بهشت1 و یکى از دو اساس دین.2 و از سویى, معرفت درجه اول اثبات توحید است3 و این آغاز دیانت است.4 خداوند متعال, به لطفش, شناسایى اش را مفطور بشر قرار داده5 و از آدمى بر این شناسایى که مقدمه عبادت است, پیمان گرفته است6 تا در تمامى ادوار با تذکر حجج الهى بگوید: آیا مى توان معبود دیگرى را باور داشت؟ و آنگاه کلمه تهلیل را با دل بگوید و بر زبان جارى سازد. از طرف دیگر, کمال ایمان تسلیم تمامى امور است به ربّ العالمین و این تسلیم با اطاعت کامل از حجت و ولیّ خدا صورت مى گیرد و این همان حبل الله است که همه باید بدان چنگ زنند. پس شرط توحید, اقرار به ولایت است و بى آن پذیرفته نشود و به همین سبب, اولین سؤال در قیامت, توحید است و سپس نبوت و ولایت.7 و به همان دلیل, احدى را یاراى توصیف خداى متعال نیست; جز خود او از طریق سفراى برگزیده اش که آنان نیز مردم را به ثقل اکبر رهنمون اند. و این که اصحاب ائمه و علماى امامیه در این امر خطیر, به حجج ظاهرى الهى(ع) رجوع کرده اند, درس آموز ماست که تنها راه دریافت صحیح علوم الهى, رجوع به حاملان علوم نبوى است. شیخ صدوق از زمره کسانى است که به توفیق الهى, موفق به جمع آورى مجموعه اى از کلام نورانى صادره از ناحیه مقدسه این خاندان در خصوص شناخت خداوند و صفات و افعال او شده که اکنون به نام التوحید در اختیار ماست. البته نباید این نکته را از نظر دور داشت که توحید موضوع مهمى در آثار و تألیفات مشایخ حدیث شیعه به شمار رفته و از دیر باز موضوع بسیارى از کتب ایشان قرار گرفته است. نگاهى به تراجم رجال شیعه, نشان مى دهد بزرگان و مؤلفان حدیث شیعه, قبل از صدوق نیز تألیفاتى در این موضوع داشته اند که از جمله مشهورترین آنها مى توان به افرادى چون ابوجعفر احمد بن محمد بن عیسى الاشعرى, محمد بن ابى عمیر, محمد بن الحسین بن ابى الخطّاب, ابوالنضر عیاشى صاحب تفسیر, هشام بن الحکم کوفى, عبدالله بن جعفر الحمیرى, على بن ابراهیم قمى صاحب تفسیر, على بن الحسین بن بابویه القمى والدِ صدوق, الحسین بن على بن الحسین بن بابویه القمى برادرِ صدوق و فضل بن شاذان نیشابورى اشاره کرد.
توحید صدوق
این کتاب یکى از تصنیفات مهم مرحوم صدوق است که در میان تألیفات اهل علم و حدیث, هیچ کتابى به جامعیّت مطالب آن در زمینه اسماء و صفات و افعال باریتعالى یافت نمى شود; ضمن آنکه بسیارى از احادیث آن در سایر کتب معتبر حدیث با اسناد متعدد نقل شده است.
علامه مجلسى در مقدمه بحارالانوار, آن را جزو کتب شیخ صدوق برشمرده و صحّت انتساب آن را به وى تصدیق کرده, تصریح مى کند که نسخه هاى تصحیح شده اى از آن را در اختیار دارد.
شروح کتاب
صاحب الذریعه چهار شرح بر توحید صدوق نام برده است:8
1. شرح حکیم قاضى سعید قمى شاگرد فیض کاشانى; که شرح مبسوط و لطیفى حاوى مطالب حکمت آمیز و عرفانى و کلامى بر توحید صدوق مى باشد و مؤلف, سال 1099ق از آن فراغت یافته است.9
2. شرح سید نعمت الله شوشترى (م1112ق) موسوم به (انس التوحید فى شرح التوحید).
3. شرح فارسى محقق سبزوارى.
4. شرح امیر محمد على نائب الصداره قم.
علاوه بر این ها دو نسخه خطى از شرح توحید صدوق در کتابخانه آیت الله مرعشى موجود است که متعلق به دو تن از شاگردان فیض کاشانى به نام هاى سید محمد خلیل بن رکن الدین مسعود بن سید محمدتقى حسینى کاشانى و محمد بن شمس الدین محمد اصطهباناتى شیرازى مى باشد.10
چاپ هاى کتاب
توحید صدوق تاکنون چهار مرتبه به چاپ رسیده است:
1. تهران, چاپ سنگى به سال 1285ق.
2. بمبئى, چاپ سنگى به سال 1321ق.
3. تهران, چاپ حروفى به سال 1375ق.
4. قم, چاپ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با تصحیح و تعلیق سید هاشم حسینى طهرانى.
تعداد احادیث و ابواب کتاب
تعداد ابواب کتاب, 66 یا 67 باب است و این اختلاف ناشى از تلفیق یا جدا ساختن باب43 یا 49 با ابواب قبلى در برخى نسخه ها مى باشد. تعداد احادیث کتاب نیز مجموعاً 583 حدیث مى باشد.
علت تصنیف
شناخت انگیزه و هدف مؤلف از تألیف یک کتاب, انسان را در بررسى شیوه و روش و اسلوب تدوین و تألیف آن یارى داده, ارزیابى دقیق ترى از میزان موفقیت او را در دستیابى به هدفش, به دست مى دهد; خصوصاً اگر مؤلف, خود سبب و انگیزه خویش از تألیف کتابش را بیان کند. مرحوم صدوق از جمله مؤلفانى است که معمولاً علت تصنیف کتاب هایش را در مقدمه آنها به اختصار توضیح داده است. از جمله در (التوحید), پس از خطبه کتاب و حمد و ثناى الهى و درود بر پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت معصومین(ع) مى نویسد:
آنچه مرا به تألیف این کتاب واداشت, این بود که مشاهده کردم گروهى از مخالفان ما, شیعه را به اعتقاد به جبر و تشبیه متهم مى کنند; چرا که در کتاب هایشان اخبارى مى یابند که تفسیرش را نمى دانند و معانیش را نمى فهمند و آن را با قرآن مقابله و مقایسه نمى کنند و لذا مذهب ما را نزد جاهلان وارونه جلوه داده و ایشان را از راه خدا باز مى دارند و به انکار اولیاى الهى وامى دارند. لذا با تصنیف این کتاب در توحید و نفى تشبیه و جبر به خداى تعالى تقرّب جستم.
مطالعه ابواب و احادیث مطرح شده در کتاب, نشان مى دهد که مرحوم صدوق به نحو مطلوبى در تحقق این هدف, موفق شده و توانسته است احادیث گرانقدرى از رسول اکرم و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) در باب توحید و شناخت اسماء و صفات و افعال بارى تعالى و بسیارى از مباحث حِکمى و کلامى جمع آورى و تنظیم نماید تا بدین وسیله از کیان تشیع دفاع و عقیده صحیح شیعى را در خصوص مسأله حیاتى (توحید) تبیین کند.
استماع حدیث
ییکى از نقاط قوت کتاب هاى مرحوم شیخ صدوق, ذکر مکان استماع حدیث از شیخ حدیث است. این مطلب ضمن آنکه در تشخیص موقعیت ها و مکان هاى مسافرت وى به اقصا نقاط بلاد اسلامى آن روزگار, سودمند و آرامش بخش است, مى تواند به نوع اندیشه ها و نگرش حدیثى محدثان شیعه و سنّى در مناطق مختلف بلاد اسلامى کمک شایانى نماید. از جمله در کتاب توحید, موارد فراوانى وجود دارد که شیخ به مکان استماع حدیث تصریح نموده است. از جمله این مناطق, مى توان به بلخ,11 سرخس,12 کوفه,13 نیشابور14 و بغداد15 اشاره کرد.
راویان عامّى و مجهول
صدوق(ره) همانند بسیارى از محدثان متقدّم شیعه, بیشتر از سند, به متن حدیث توجه داشته است. بدین رو در اسناد روایات وى, افراد زیادى از رجال عامّه و یا افراد مجهول و مُهمل دیده مى شوند و لذا حدیث, اصطلاحاً در زمره احادیث صحیح قرار نمى گیرد; ولى شامّه متضلّعین در این فنّ, بوى صحت را از متن آنان استشمام مى کند. از جمله مى توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. باب1 حدیث15; که در سند آن نام افرادى چون مخرمة بن بکیر بن عبدالله بن الاشجّ دیده مى شود.16
2. باب1 حدیث31 و باب2 حدیث35; که سند آن از طریق عکرمةبن ابن عباس متصل مى شود.
3. باب29 حدیث11 و باب62 حدیث2; که سند از طریق ابوهریرة به پیامبر اکرم(ص) مى رسد.
4. باب53 حدیث10 و باب55 حدیث10; که عبدالله بن عمر از رسول اکرم(ص) روایت کرده است.
5. باب62 حدیث1; که انس بن مالک از رسول اکرم(ص) نقل کرده است.
همچنین برخى احادیث کتاب در منابع عامه نیز نقل شده است; از جمله: باب1 حدیث29 و 30.17
حدیث مرفوع
برخى احادیث در توحید صدوق به سند مرفوع آمده اند; ولى عموماً متن صحیحى دارند که ذیلاً به آنها اشاره مى کنیم:
1. باب2, حدیث5; که حدیثى است از امام مجتبى(ع) در توصیف حق تعالى.
2. باب5, حدیث1; که تعریف جامع و مختصرى از توحید و عدل به فرموده امام صادق(ع) مى باشد.
3. باب6, حدیث2; پاسخ امام هادى(ع) به ابهام یکى از راویان در مورد عقیده هشام بن الحکم و هشام بن سالم. جالب آنکه صدوق همین حدیث را در (امالى) با سند متصل نقل کرده است.
4. باب26, حدیث2; توضیح امام صادق(ع) درباره معناى خشنودى و خشم خداى متعال.
5. باب40, حدیث2; از امام سجاد(ع) درباره توحید. على رغم رفع سند, سلسله راویان آن, همگى از اجلاّء اصحاب شیعه به شمار مى روند.
6. باب41, حدیث2; پاسخ امیرالمؤمنین(ع) به این سؤال که خداى خود را چگونه شناخته است؟
7.باب42, حدیث6; مباحثه طولانى امام صادق(ع) با ابن ابى العوجاء. قابل توجه آنکه صدوق این روایت را با یک واسطه از مرحوم کلینى نقل مى کند که او این قسمت از مکالمه امام(ع) و ابن ابى العوجاء را به صورت مرفوع در کتاب خویش نقل کرده است.
8. باب58, حدیث1; پاسخ امام صادق(ع) به سؤالى پیرامون چگونگى شقاوت تبهکاران. همانند حدیث قبلى, این حدیث نیز با یک واسطه از مرحوم کلینى نقل شده که به همین صورت مرفوعاً از امام صادق(ع) روایت کرده است.
ملاحظه مى کنیم که عموماً این احادیث متن صحیح و قابل اعتمادى داشته و حتى بعضاً از غُرر روایات به شمار مى آیند و این تئورى گذشته را بیش از پیش ثابت مى کند که: محدثان متقدم شیعه اگر متن حدیث را صحیح و مطابق اصول تشخیص مى دادند, على رغم برخى ضعف هاى جزئى در سند, از نقل آن صرف نظر نمى کردند.
مضمون عجیب حدیث
برخى از احادیثى که مرحوم صدوق در (التوحید) نقل کرده, از مضمون عجیب و غریبى برخوردارند. البته ممکن است بتوان توجیهات فلسفى و عرفانى براى این گونه روایات پیدا کرد, ولى قدر مسلّم این است که قبول ظاهر الفاظ حدیث در این موارد, کمى مشکل است. ما در این قسمت, بدون قضاوتى در مورد صحت و سقم حدیث و یا توجیه آن, به نقل پاره اى از این گونه احادیث مى پردازیم:
1. باب1, حدیث20:
در این حدیث که همانند دو حدیث قبلى با سندى مشابه شماره 17 نقل شده است, پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: (خداى عزّوجلّ را عمودى است از یاقوت سرخ که ابتدایش زیر عرش و انتهایش بر پشت ماهى در زمین هفتم قرار دارد. هنگامى که بنده اى گوید: (لا اله الا الله) عرش مى لرزد و آن عمود و ماهى به حرکت درمى آیند! خداوند تبارک و تعالى مى فرماید: اى عرش من! ساکن باش. عرش مى گوید: چگونه ساکن شوم در حالى که تو گوینده این جمله را نیامرزیده اى؟ پس خداوند سبحان مى فرماید: اى ساکنان آسمان هاى من! شاهد باشید که من گوینده آن را آمرزیدم.)
2. باب29, حدیث14:
در این حدیث که با سند عامّى از پیامبر اکرم(ص) نقل شده, ثواب بسیار فراوانى براى چند جمله دعا ذکر گردیده که تعجب برانگیز است. مانند اینکه: وقتى بنده بگوید: (یا حَسَنَ التّجاوز) خدا از او درگذرد, حتى از گناهان کبیره اى چون سرقت و شرب خمر!
3. باب38, حدیث1:
این حدیث طولانى که در بیان عظمت الهى از رسول اکرم(ص) نقل شده, نیاز به تفسیر و توجیه دارد و در برخى فرازها کمى غریب به نظر مى رسد.
4. باب38, حدیث4:
این حدیث نیز با سند عامى از ابن عباس از پیامبر اکرم(ص) نقل شده و مضمونى عجیب دارد.
نکته مهم در این قسمت آنکه مرحوم صدوق در این موارد, توضیح و تذییل خاصى ندارد و گویا مضمون حدیث را به دلیل صحت سند یا توجیه عقلایى متن پذیرفته است!
تکرار حدیث
الف. تکرار در (التوحید)
برخى از احادیث کتاب, به تناسب موضوع و به تشخیص مؤلف, در فصول مختلف تکرار شده اند. این تکرار ـ که نه تنها از نقاط ضعف کتاب به شمار نمى رود, بلکه تسلط و دقت مؤلف را مى رساند ـ در موارد زیر به چشم مى خورد:
1. باب1 (ثواب الموحّدین) حدیث24 و باب63 (الامر والنهى والوعد والوعید) حدیث9.
موضوع حدیث عبارت است از بشارت جبرئیل به امت پیامبر اکرم(ص) مبنى بر اینکه اگر براى خداوند متعال شریکى قائل نشوند, وارد بهشت مى شوند, حتى اگر مرتکب گناهان کبیره شده باشند. البته صدوق در هر دو موضع, حدیث را توجیه کرده است.
2. حدیث1 از باب36 (الرّدّ على الثّنویّة والزّنادقة) روایت مفصلى است که بخشى از آن به عنوان حدیث2 از باب7 (انّه تبارک و تعالى شىء) و بخشى دیگر به عنوان حدیث10 از باب11 (صفات الذات و صفات الافعال) و بخشى دیگر به عنوان حدیث3 از باب26 (معنى رضاه عزّوجلّ و سخطه) آمده است. این امر دقت و جامع نگرى صدوق را مى رساند که سعى کرده به تناسب هر موضوع, حتى الامکان تمام احادیث مربوطه را گردآورى کند.
3. حدیث ذعلب در باب43 دوبار با سندها و متون مختلف و با همین عنوان و نقل پرسش شخصى به نام (ذعلب) از امیرالمؤمنین(ع) آمده است.
4. حدیث 18 و19 از باب11 (صفات الذّات و صفات الافعال) به تناسب موضوع و به ترتیب عیناً در شماره هاى 1 و 8 از باب55 (المشیئة والارادة) آمده است.
ب. تکرار در سایر کتب صدوق
استدراک تمام موارد تکرار حدیث در مجموعه کتاب هاى صدوق کار دشوارى است; اما اجمالاً اینکه وى بسیارى از روایات را به تناسب موضوع بحث, در کتاب هاى خویش تکرار و حتى در مواردى به این مسئله تصریح نموده است. در این قسمت, به نمونه هایى از تکرار احادیث (التوحید) در سایر کتب صدوق اشاره مى کنیم:
1. باب1, حدیث16 در (امالى) مجلس13, حدیث6 و (معانى الاخبار) باب (معنى القول الصالح والعمل الصالح). در وجه تکرار حدیث فوق باید گفت: این حدیث از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: (هر که روزه اش را با (قول صالح) یا (عمل صالح) به پایان برد, خداوند روزه اش را مى پذیرد. از آن حضرت سؤال شد: قول صالح چیست؟ فرمود: (قول صالح), شهادت به یگانگى خداوند و (عمل صالح), اخراج زکات فطره است.)
مرحوم صدوق این حدیث را در کتاب (التوحید) در باب ثواب و پاداش موحّدان و در کتاب (امالى) به تناسب ایام در روز اول ماه مبارک رمضان و در کتاب (معانى الاخبار) تحت عنوان معناى قول صالح و جهت تعیین مصداق آن نقل کرده است.
2. باب2, حدیث2 در (عیون اخبار الرضا(ع)) باب11, حدیث51. خطبه امام رضا(ع) در توحید.
3. باب2, حدیث28 در (عیون اخبار الرضا(ع)) باب15, حدیث1.
مرحوم صدوق این حدیث را در (التوحید) به میزان نیاز بحث نقل کرده و در پایان, متن کامل آن را به کتاب (عیون) ارجاع مى دهد.
4. باب8, حدیث24 و باب9, حدیث14 در همان کتاب و همان موضع.
در واقع, حدیث مشتمل بر گفتگو و سؤالات طولانى مأمون از امام رضا(ع) راجع به عصمت انبیاى الهى است که در کتاب العیون به طور کامل و در التوحید به تناسب موضوع باب, بخش هایى از آن انتخاب و نقل شده است. نکته جالب توجه آنکه مرحوم صدوق(ره) در پایان حدیث در کتاب (العیون), آن را به سبب وجود (على بن محمد بن الجهم) در سند, به سبب بغض و عداوتش با اهل بیت(ع) غریب و بعید مى شمرد!
5. باب1, حدیث29 در (امالى) مجلس61, حدیث7. این حدیث در واقع روایت تفسیرى ذیل آیه60 سوره رحمن است که پاداش موحّدان را (بهشت) معرفى مى کند.
6. باب26 (معنى رضى الله و سخطه) احادیث 1تا3 در معانى الاخبار با همین عنوان باب. در واقع این باب در (التوحید), فقط یک حدیث بیشتر از باب مشابه در (معانى الاخبار) دارد.
7. باب5 معنى (التوحید و العدل) حدیث1 در (معانى الاخبار) با همین عنوان باب حدیث2.
8. باب 45 معنى (سبحان الله) حدیث 1تا3 در (معانى الاخبار) با همین عنوان باب و همین تعداد حدیث و فقط با جابجایى مکان احادیث.
9. باب46 معنى (الله اکبر) حدیث 1و2 در (معانى الاخبار) با همین عنوان باب و همین احادیث و فقط جابجایى مکان احادیث.
10. باب47 معنى (الاول والاخر) حدیث1 در (معانى الاخبار) با همین عنوان باب که فقط همین حدیث را در بردارد.
11. باب7 (انّه تبارک و تعالى شىء) حدیث1 و2 در (معانى الاخبار) با همین عنوان باب که فقط همین دو حدیث را در بردارد.
12. باب4 (تفسیر قل هو الله احد) حدیث7 و 10 در (معانى الاخبار) باب (معنى الصمد) حدیث1 و2.
نام بردن از سایر کتب
همان طور که در قسمت قبلى گفته شد, مرحوم صدوق به تکرار برخى احادیث در سایر کتب خویش, تصریح نموده و این مطلب تقریباً در تمام کتب وى دیده مى شود. حسن این شیوه آن است که صحت انتساب برخى کتب به مؤلف را تأیید و شک و تردید راجع به این انتساب را ـ على رغم در دسترس نبودن کتاب ـ برطرف مى سازد. کتاب هایى که مرحوم صدوق در (التوحید) از آنها نام برده, بدین قرار است:
کتاب (تفسیر القرآن);18 کتاب (العظمة);19 کتاب (عیون اخبار الرضا(ع));20 کتاب (النبوّة);21 کتاب (الدلائل والمعجزات);22 کتاب (مقتل الحسین(ع))23 و کتاب (الخصال).24
انتخاب موضع حاجت از حدیث
در (التوحید) مواردى وجود دارد که صدوق تنها مقدار مورد نیاز حدیث را به تناسب موضوع بحث نقل کرده و در واقع حدیث را تقطیع نموده است. البته این تقطیع حدیث, در اغلب موارد, مضر به معناى کلى حدیث نیست; علاوه بر آنکه معمولاً حدیث را به طور کامل در کتاب هاى دیگر خویش نقل کرده و بعضاً به آنها ارجاع نیز داده است. اما در موارد زیر, مرحوم صدوق تنها بخشى از حدیث را نقل کرده و ارجاعى به سایر کتب نداده است:
1. باب2, حدیث34; خطبه طولانى امیرالمؤمنین(ع) در مسجد جامع کوفه.
2. باب28, حدیث16; حدیث طولانى پرسش هاى جاثلیق نصرانى از امام على(ع) که مرحوم صدوق در چند باب, بخش هایى از آن را نقل کرده است.
3. باب63, حدیث4.
مقارنه با (کافى)
از جمله موارد مهمى که به پذیرش و تأیید احادیث (التوحید) کمک مى کند, وجود برخى از این احادیث در منابع دیگر شیعى خصوصاً در کتب متقدم نظیر (کافى) است. ضمن اینکه این مطلب تقارب و یا تقابل افکار مکتب قم و بغداد را تا حدى نشان مى دهد. با سیرى در احادیث (التوحید), ملاحظه مى کنیم که تعداد قابل توجهى از این احادیث, در (کافى) نقل شده اند. از جمله:
1. باب2, حدیث3; در (کافى) باب (جوامع التوحید) حدیث1; خطبه امیرالمؤمنین(ع) در ترغیب مردم براى جنگ با معاویه براى مرتبه دوم. قابل توجه اینکه صدوق(ره) حدیث را با دو سند متصل نقل کرده, ولى حدیث در (کافى) مرفوع است! نکته دیگر اینکه خطبه دلنشین امیرالمؤمنین(ع) توجه کلینى را برانگیخته است; به گونه اى که پس از تمجید سخنان حضرت, به شرح برخى از فقرات آن مى پردازد.
2. باب2, حدیث1; در (کافى) باب (جوامع التوحید) حدیث7; خطبه نسبتاً طولانى امیرالمؤمنین(ع) که حارث اعور آن را نگاشته و از روى نوشته اش براى راوى بعدى, املاء نموده است. صدوق و کلینى هر دو این جزئیات را نقل کرده اند.
3. باب2, حدیث18; در کافى باب (جوامع التوحید) حدیث3 که البته فقط بخشى از حدیث بوده و با سندى دیگر نقل شده است.
4. باب3, حدیث1; در کافى باب (معانى الاسماء) حدیث12 با سند و متنى تقریباً مشابه. البته اختلاف سند خصوصاً در طبقات اول نزد صدوق و کلینى امرى طبیعى است و اختلاف الفاظ حدیث هم احیاناً به خاطر نقل به معناى آن توسط راویان مى باشد.
5. باب4, حدیث9 و10 در کافى باب (تأویل الصمد) حدیث2و1.
نکته جالب توجه آنکه در حدیث شماره10, نام (محمد بن یعقوب (الکلینى)) در سلسله سند صدوق(ره) قرار دارد که نشان مى دهد وى از کتاب (کلینى) استفاده برده است.
همچنین کلینى ذیل دومین حدیث, بیان نسبتاً مبسوطى در تبیین بیشتر آن و نفى عقیده مشبهّه دارد.
6. باب6 (التوحید) موسوم به (باب انّه عزّوجلّ لیس بجسم و لا صورة) بیست حدیث دارد که هشت حدیث اول آن, عیناً در کافى (باب النهى عن الجسم والصورة) نقل شده است.
7. باب7 (التوحید) موسوم به (باب أنّه تبارک و تعالى شىء) هشت حدیث دارد که هفت حدیث اول آن, عیناً در کافى باب (اطلاق القول بأنّه شىء) نقل شده با این تفاوت که حدیث شماره2 ـ که پاسخ امام صادق(ع) به زندیق را شامل مى شود ـ در کافى به طور مبسوط و کامل نقل شده است.
8. باب40, حدیث1 در کافى باب (ادنى المعرفة) حدیث1.
9. باب41 موسوم به (باب انّه عزّوجلّ لایُعرف الاّ به) نه حدیث دارد که سه حدیث اول آن در کافى باب (انّه لایُعرف الاّ به) عیناً آمده و مرحوم کلینى ذیل حدیث اول, به شرح آن پرداخته است. جالب آنکه صدوق(ره) همین توضیحات کلینى را عیناً با شماره 5 نقل کرده است.
10. باب9, حدیث1 در کافى باب (حدوث العالم) حدیث4 مباحثه امام صادق(ع) با ابوشاکر دیصانى.
11. باب12, حدیث3 و 6 و 8 در کافى باب (نوادر التوحید) به ترتیب شماره هاى 2 و 3 و5.
12. باب26, حدیث2 در کافى باب (نوادر التوحید) حدیث7; ضمن اینکه حدیث در (التوحید), به طور مرفوع و در کافى به طور مسند نقل شده است.
13. باب26, حدیث1 در کافى باب (باب الارادة) حدیث5.
14. باب29, حدیث2 در کافى باب (باب آخر و هو من الباب الاول) حدیث2. جالب آنکه در سند روایت در (التوحید), نام (محمد بن یعقوب الکلینى) دیده مى شود و سند, متصل است, ولى همین حدیث در کافى, به طور مرسل نقل شده است!
15. باب29, حدیث7 در کافى باب (معانى الاسماء واشتقاقها) حدیث7. در (التوحید), روایت مسند است, ولى در کافى, به طور مرفوع نقل شده!
16. باب29, حدیث13 در کافى باب (معانى الاسماء) حدیث2. صدوق(ره) با یک واسطه, حدیث را از کلینى(ره) نقل کرده است.
17. باب42, (اثبات حدوث العالم) حدیث4 در کافى باب (حدوث العالم) حدیث یک با اندکى تفاوت در سند.
18. باب43, حدیث شماره2 مشهور به حدیث (ذعلب) در کافى باب (جوامع التوحید) شماره4; ضمن اینکه حدیث در کافى مرفوع است و اشعار امیرالمؤمنین(ع) در پایان حدیث را ندارد.
19. باب49, حدیث1 در کافى باب (العرش والکرسى) حدیث7.
20. باب54, موسوم به (باب البدأ) 11حدیث دارد که 9 حدیث اول آن عیناً و البته با ترتیب مختلف, در کافى باب (البدأ) آمده است. در برخى از این موارد, نام (کلینى) در سلسله رجال (صدوق) قرار دارد.
21. باب55 (المشیئة والارادة) حدیث9 در کافى همین عنوان باب حدیث5.
22. باب58 (السعادة والشقاوة) احادیث1 و4 و5 در کافى با همین عنوان باب به ترتیب شماره هاى 2 و 3و1. این باب در (کافى) فقط سه حدیث دارد.
23. باب59 موسوم به (نفى الجبر والتفویض) دوازده حدیث دارد که از آن میان, شش حدیث در کافى باب (الجبر والقدر والأمر بین الأمرین) آمده است.
24. باب56, حدیث3و7 در کافى باب (الاستطاعة) به ترتیب شماره هاى 4 و1.
25. باب57, موسوم به (الابتلاء والاختیار) سه حدیث دارد که دو حدیث آن (شماره هاى2و3) در کافى تحت همین عنوان باب آمده است.
26. باب45, حدیث2و3 در کافى حدیث10 و11.
27. باب46, حدیث1و2 در کافى حدیث8 و9.
خطبه هاى توحیدى امیرالمؤمنین(ع)
ییکى از امتیازات (التوحید), نقل خطبه هاى توحیدى ائمه(ع) خصوصاً امیرالمؤمنین(ع) است که بعضاً به طور کامل و یا بخشى از آن, توسط مرحوم سید رضى در نهج البلاغه گردآورى شده و برخى نیز در نهج البلاغه نیامده است. این خطبه ها عبارتند از:
1. باب2, حدیث1.
2. باب2, حدیث3; خطبه امیرالمؤمنین(ع) در ترغیب مردم به جنگ با معاویه براى مرتبه دوم.
3. باب2, حدیث13; خطبه موسوم به (اشباح) در نهج البلاغه با اندکى اختلاف و زیادتى.
4. باب2, حدیث26; خطبه امیرالمؤمنین(ع) در مسجد کوفه به نقل از حضرت رضا(ع).
5. باب2, حدیث27; خطبه امیرالمؤمنین(ع) هفت روز پس از رحلت رسول اکرم(ص) و زمانى که از جمع آورى قرآن کریم فراغت حاصل نموده بود.
6. باب2, حدیث34; خطبه امیرالمؤمنین(ع) در مسجد جامع کوفه در پاسخ به مرد یمنى که صدوق(ره) فقط بخشى از این خطبه طولانى را آورده است.
7. باب38, حدیث3; خطبه امیرالمؤمنین(ع) در بیان عظمت الهى که زید بن وهب آن را نقل کرده است.
8. باب43, حدیث2 مشهور به حدیث (ذعلب) که امیرالمؤمنین(ع) به هنگام ایراد خطبه در مسجد کوفه و در پاسخ به سؤال فردى به نام (ذعلب) بیان فرموده است.
9. باب44, حدیث2 مشهور به حدیث (سبخت یهودى) که در واقع بخشى از خطبه شریف امیرالمؤمنین(ع) راجع به اسلام آوردن وى مى باشد.
10. باب22, حدیث2; بخشى از خطبه امیرالمؤمنین(ع).
11. باب2, حدیث4; خطبه رسول اکرم(ص) به نقل از امام باقر(ع).
12. باب2, حدیث2; خطبه امام رضا(ع) در توحید در حضور مأمون.
روایت تفسیرى
شیخ صدوق(ره) ابوابى از کتاب (التوحید) را به نقل روایات تفسیرى در خصوص آیاتى که شبهات و سؤالاتى را احیاناً در ذهن خواننده القاء مى کند, اختصاص داده است. علاوه بر آن, در برخى موارد, به تناسب موضوع, روایاتى در تبیین معناى آیه اى از قرآن نقل کرده است. نگاهى به فهرست عناوین ابواب کتاب (التوحید) و روایات تفسیرى نقل شده ذیل ابواب مورد بحث, نشان مى دهد که مرحوم صدوق آیاتى از قرآن را مورد توجه قرار داده که شائبه تشبیه را به ذهن خواننده متبادر ساخته و در واقع از آیات متشابهات به شمار مى رود. وى کوشیده با استفاده از روایات تفسیرى اهل بیت(ع) معناى روشن ترى از آیه به دست دهد تا شائبه هاى احتمالى مرتفع گردد و در این راه, گاه لازم دانسته بیاناتى از خود, ذیل روایت مربوطه, اضافه نماید که در قسمت هاى بعدى بدان خواهیم پرداخت. عناوین ابواب مربوط به روایات تفسیرى در (التوحید) صدوق, از این قرارند:
1. باب12: (باب تفسیر قول الله عزّوجلّ: (کلُّ شَىء هالک الاّ وَجهَهُ)25
در این باب, 11 روایت نقل شده که از این تعداد, 5 حدیث مستقیماً در رابطه با تفسیر آیه و بیان مصداق (وجه الله) از قول ائمه هدى(ع) بوده و بقیه به نوعى با مفهوم (وجه خدا) مرتبطند. ضمناً صدوق(ره) ذیل حدیث شماره10, تعریضى به مشبهه دارد و برداشت نادرست ایشان را از روایت نکوهش مى کند.
2. باب13: (باب تفسیر قول الله عزوجل: (یا ابلیس ما منعک أن تسجَد لما خلقتُ بیدیّ)26
ذیل این آیه شریفه, دو روایت نقل شده که هر دو واژه (ید) را قوّت و قدرت و نعمت معنى کرده اند. ضمناً مرحوم صدوق(ره) در پایان این باب, نحوه قرائت و وقف بر کلمات این آیات را از طریق مشایخ شیعه نیشابور از ائمه(ع) نقل مى کند و بدین گونه, معناى خاصى از آیه استنتاج مى نماید.
3. باب14: باب تفسیر قول الله عزوجلّ: (یومَ یُکشَفُ عن ساق و یُدعَون الى السجود)27
در این باب نیز 3 روایت نقل شده که مجموعاً (کشف ساق) را به معنى کشف حجابى از نور و به سجده افتادن مؤمنان و عدم توانایى کافران و منافقان براى سجده را به خاطر هول و هراس قیامت دانسته اند و خداى متعال را برخلاف برخى روایات اهل سنّت, از داشتن ساق پا تنزیه نموده اند و صدوق(ره) نیز در توضیحات خویش ذیل حدیث دوم و سوم, بر این نکته تأکید ورزیده است.
4. باب15: باب تفسیر قول الله عزوجل: (الله نور السموات والارض…).28
پنج روایت این باب به تفسیر آیه شریفه نور و بیان مصادیق کلمات آن نظیر: (مشکوة) و (زجاجة) و (مصباح) پرداخته و صدوق(ره) نیز ذیل روایت اول, ضمن نقد اعتقاد مشبهه در تفسیر این آیه, در بیانى طولانى, به تفسیر صحیح آیه مى پردازد.
5. باب16: باب تفسیر قول الله عزوجلّ: (نسو الله فنسیهم).29
6. باب18: باب تفسیر قول الله عزوجلّ: (کلاّ انّهم عن ربّهم یومئذ لمحجوبون).30
7. باب19: باب تفسیر قوله عزوجلّ: (وجاء ربّک والملک صفّاً صفّاً).31
8. باب20: باب تفسیر قوله عزوجلّ: (هل ینظرون الا ان یأتیهم الله فى ظُلل من الغمام والملائکة).32
9. باب21: باب تفسیر قوله عزوجلّ: (سخر الله منهم)33 و قوله عزوجلّ: (الله یستهزى بهم)34 و قوله عزوجلّ: (ومکروا ومکر الله والله خیر الماکرین)35 و قوله عزوجلّ: (یخادعون الله وهو خادعهم).36
در هرکدام از این ابواب, یک حدیث از امام رضا(ع) نقل شده که معنى صحیح آیه را مشخص و تفسیر انحرافى و شبهات احتمالى پیرامون مفاهیمى چون: (نسیان), (رفت و آمد و انتقال) (مسخره و استهزاء و نیرنگ) در مورد پروردگار متعال را رد مى کند.
10. باب17: باب تفسیر قوله عزوجلّ: (والارضُ جمیعاً قبضته یوم القیامة والسموات مطویّات بیمینه).37
11. باب25: باب معنى قوله تعالى: (و قالت الیهود یدالله مغلولة غلّت ایدیهم ولعنوا بما قالوا بل یَداهُ مَبسوطتان)38 که ذیل هرکدام, دو حدیث مى کند.
12. باب27: باب معنى قوله عزوجلّ: (و نفختُ فیه من روحى)39 با 6 حدیث که 4 حدیث آن مستقیماً به تفسیر این بخش از آیه شریفه مى پردازد و دو حدیث دیگر پیرامون مفهوم (روح) آمده است.
13. باب48: باب معنى قول الله عزوجلّ: (الرّحمنُ على العرش استوى)40 که 9 حدیث ذیل آن نقل شده و چهار حدیث آن مستقیماً در رابطه با آیه شریفه مى باشد.
14. باب49: باب معنى قوله عزوجلّ: (وکان عرشه على الماء)41 با دو حدیث در تفسیر این قسمت از آیه شریفه.
15. باب52: باب معنى قول الله عزوجلّ: (وسع کرسیّه السموات والارض)42 که هر پنج حدیث آن, پاسخ امام صادق(ع) به سؤال اصحاب پیرامون تفسیر آیه شریفه مى باشد.
همان طورى که اشاره شد, هر آنچه شبهه (تشبیه) و (تجسیم) را به ذهن متبادر سازد, به شیوه اى عالمانه و با نقل روایات تفسیرى از اهل بیت(ع) در توحید صدوق نفى و رد مى شود. بدین ترتیب مشخص مى شود که خداوند تبارک و تعالى منزه از آن است که همانند بشر صورت, دست و ساق براى او تصور شود یا نور او به نور حسى شبیه باشد یا فراموشى به او دست دهد یا از جایى به جاى دیگر نقل مکان کند یا کسى را مورد استهزاء و فریب قرار دهد. همه آیاتى که احیاناً چنین مضمون هایى را مطرح مى کنند, تفاسیر صحیحى دارند و صدوق(ره) مى خواهد تفسیر صحیح این آیات را از لسان ائمه هدى(ع) در اختیار طالبان حق قرار دهد.
علاوه بر اینها, صدوق(ره) در مواردى خود به تفسیر آیاتى از قرآن کریم پرداخته است. از جمله:
1. باب8 ذیل حدیث22; تفسیر آیه143 سوره اعراف. قابل توجه آنکه روایت شماره22 از ابن عباس نقل شده و موقوف است.
2. باب22 ذیل حدیث1: تفسیر (عَین) در آیات (تجرى باعیننا)43 و (لتصنع على عینى).44
3. باب22 ذیل حدیث2: تفسیر (جَنب الله) در آیه (یا حسرتى على ما فرّطت فى جنب الله).45
سخنان مؤلف
ییکى از امتیازات تألیفات حدیثى صدوق(ره) بیانات و تذییلات وى ذیل احادیث است که نگاه و تفکر و شیوه حدیثى و کلامى وى را تا حدود بسیارى نشان مى دهد; امرى که در تألیفات سایر محدثان متقدم کمتر به چشم مى خورد. در میان کتب صدوق(ره), (التوحید) از جمله کتاب هایى است که بیانات زیادى ـ حدود 57 مورد ـ از مؤلف را در خود جاى داده است که بعضاً بسیار طولانى و مفصل و برخى کوتاه در حدّ یک یا چند جمله مى باشند. تحلیل تمام این موارد, از حوصله این مقاله خارج است و لذا ضمن تقسیم بیانات مؤلف به سه گروه, از هر یک نمونه هایى آورده و شیوه هاى حدیثى و کلامى وى را مورد ارزیابى و بررسى قرار مى دهیم:
1. شرح معناى حدیث
اکثر بیانات صدوق(ره) به شرح و توضیح جمله اى از حدیث یا تبیین کلّى معناى آن و بعضاً رفع ابهام و شبهه از آن اختصاص یافته است. از آن جمله اند:
1. باب1, حدیث23; ذیل حدیث مشهور سلسلة الذهب از حضرت رضا(ع) که در پایان آن, امام(ع) دخول در حصن مستحکم الهى براى ایمنى از عذاب را با جمله (بشروطها و أنا من شروطها) مقیّد ساخته اند و صدوق(ره) توضیح مى دهد که منظور از این (شروط), اقرار به امامت حضرتش و وجوب اطاعتش بر بندگان است.46
2. باب2, شماره18; ذیل حدیثى نسبتاً طولانى از حضرت رضا(ع) که در آن, امام ضمن پاسخ به سؤالات راوى, اراده الهى را به دو قسمِ (اراده حتم) و (اراده عزم) تقسیم و نهى آدم و همسرش از (اکل شجره) و داستان (ذبح اسماعیل) را به عنوان دو نمونه از این دو قسم ذکر مى فرماید. صدوق(ره) در پایان این روایت, به این قسمت از حدیث شریف اشاره و با استفاده از الفاظ متن آن, مى نویسد: (خداوند تبارک و تعالى آدم و همسرش را از خوردن میوه شجره منع کرد در حالى که مى دانست که ایشان از آن خواهند خورد; اما خداى تعالى مى خواست که بین آن دو و خوردن از درخت, با جبر و اقتدار, حائل نشود; آنچنان که با نهى و زجر, حائل شده است و این معناى مشیّت است… اگر خداوند متعال مى خواست که ایشان را به اجبار از خوردن باز دارد و با این حال از آن مى خوردند, در واقع مشیّت آدم و حوّاء بر مشیّت الهى غلبه مى کرد و این همان است که امام(ع) فرموده است.)
3. باب8, شماره22; ذیل روایت تفسیرى از ابن عباس در رابطه با این آیه شریفه که مى فرماید: (فلمّا أفاق قال سبحانک تُبتُ الیک و أنا من المسلمین).47
ابن عباس ذیل این آیه مى گوید: (منظور موسى(ع) ـ که مطابق صدر آیه شریفه, درخواست رؤیت بارى تعالى را کرده بود و بر اثر تجلّى پروردگار بر کوه, مدهوش شد ـ آن است که: من از اینکه رؤیت تو را مسألت نمودم, توبه نمودم و من از جمله نخستین کسانى ام که به نادیدنى بودن تو ایمان دارم.)
اما گویا صدوق(ره) تفسیر ابن عباس از آیه شریفه را کافى نمى داند و خود در توضیحى مفصل به شرح و تفسیر آیه شریفه مى پردازد.
4. باب9, شماره3; مؤلف ذیل این حدیث و در شرح جمله اى از آن مى نویسد: منظور از جمله (وکان اعتماده على قدرته) این است که: (کاف اعتمادهُ على ذاته) چرا که قدرت از صفات ذات بارى تعالى است.
5. باب9, حدیث12
در این حدیث شریف, امام رضا(ع) در پاسخ به سؤال راوى, اعتقاد به خلقت اشیاء توسط خداوند با دو قید (بالقدرة) و (بقدرة) را جائز نمى شمرد و صدوق(ره) ذیل حدیث, در استدلالى مشابه متن روایت مى نویسد:
وقتى گفتیم: خداى متعال همواره قادر است, فقط مى خواهیم عجز و ناتوانى را از او نفى کنیم نه اینکه چیزى (مانند قدرت) را همراه او و در کنار او اثبات نماییم; چرا که خداى عزوجلّ همیشه (واحد) بوده و چیزى همراه او و در کنار او نیست.
6. باب10, حدیث4
در این حدیث, امام باقر(ع) در پاسخ به سؤال حمران بن اعین پیرامون علم الهى, مى فرماید: (هو کَیَدِکَ منک). و صدوق(ره) بدون عنایت به امکان وقوع اشتباهى از سوى راویان در نقل حدیث,48 آن را بدین گونه شرح مى کند:
یعنى اینکه (علم) غیر از او نیست و از صفات ذات بارى تعالى است; چرا که خداوند متعال ذاتى است دانا, شنوا و بینا و ما با توصیف خداى متعال به (علم), تنها (جهل) را از او نفى مى کنیم و نمى گوییم: علم, غیر اوست. چرا که اگر این گونه بگوییم, به همراه بارى تعالى شىء قدیمى اثبات نموده ایم که از ازل بوده است و خداوند منزّه از این نسبت ها است.
7. باب11, پایان باب
مرحوم صدوق در پایان این باب که به (صفات الذات و صفات الافعال) موسوم است, توضیحات قبلى خویش در باب قدرت و علم الهى را تکمیل مى کند و آن را به برخى دیگر از صفات تعمیم مى بخشد. به گفته وى, وقتى ما خداى تبارک و تعالى را به صفات ذات متّصف مى کنیم, در واقع صفات متضاد آن را از او نفى نموده ایم. پس: وقتى گفتیم او (حیّ) است, ضد حیات یعنى (موت) را از وى نفى کرده ایم و وقتى گفتیم او (علیم) است, ضد علم یعنى (جهل) را از او دور نموده ایم و به همین ترتیب سایر صفات نظیر (سمیع), (بصیر), (عزیز), (حکیم), (غنیّ), (عَدل), (حلیم) و (قادر) در مورد خداوند متعال با نفى صفات متضادشان یعنى: ناشنوایى و نابینایى و ذلت و اشتباه و فقر و ظلم و عجله و ناتوانى معنى مى یابد و در این صورت مى توان گفت که خداوند: (لم یزل حیّاً علیماً سمیعاً بصیراً عزیزاً حکیماً غنیّاً ملکاً حلیماً عدلاً کریماً); اما در غیر این صورت, براى خداوند چیزهایى اثبات کرده ایم که همیشه با او بوده اند. نکته دیگر آنکه اراده و مشیّت و خشنودى و خشم و مانند آنها از صفات اَفعال بوده و همانند صفات ذات نیستند و لذا جائز نیست گفته شود که خداوند همواره مرید و شائى (مشیّت کننده) بوده است.
8. باب14, شماره2و3
در این دو حدیث که مضمون مشابهى دارند ذکر شده که: امام صادق(ع) در پاسخ به سؤال راوى در خصوص تفسیر آیه شریفه (یوم یکشف عن ساق)49, جامه را از روى ساق پاى مبارکشان بالا کشیده و تسبیح پروردگار متعال را به جاى آورده اند. توضیحات مرحوم صدوق ذیل هر دو حدیث, مهم و ضرورى به نظر مى رسد; چرا که ممکن است معناى صحیح حدیث و عمل امام(ع) فهمیده نشود. صدوق(ره) مى گوید: (خداوند تبارک و تعالى منزّه از آن است که ـ همانند انسان ـ براى او ساق تصور شود. و این پاسخى است به عقاید برخى از اهل سنّت که به موجب روایاتشان, خداوند در روز قیامت پاى خویش را در جهنم مى نهد و…).50
9. باب16, شماره1
در این حدیث, امام رضا(ع) در تفسیر آیه شریفه: (فالیوم ننسیهم کما نسوا لقاء یومهم هذا)51 مى فرماید: یعنى ایشان را رها (ترک) مى کنیم همچنان که ایشان استعداد و آمادگى براى روز جزا را رها کردند. اما صدوق(ره) (ترک) از سوى خداى عزّوجلّ را جایز نمى شمرد و (نَترکُهُم) در سخن امام(ع) را این گونه تفسیر مى کند که: (براى ایشان ثواب کسى که لقاى روز قیامت را امید دارد, قرار نمى دهیم.) همچنین (ترک) در آیه شریفه (وترکهم فى ظلمات لا یبصرون)52 را به معنى مهلت دادن و شتاب نکردن در عقوبت ایشان به منظور توبه, در نظر مى گیرد.
10. باب22 حدیث1
در این حدیث شریف, امام صادق(ع) از امیرالمؤمنین(ع) نقل مى کند که فرمود: (أنا علم الله و أنا قلب الله الواعى و لسان الله الناطق و عین الله و جنب الله و أنا یدالله).
مؤلف گرامى براى آنکه مبادا ظاهر الفاظ حدیث کسى را به وادى غلوّ بکشاند یا در عقاید توحیدى شیعه, خدشه اى وارد شود, به توجیه حدیث پرداخته, مى نویسد:
منظور از جمله (انا قلب الله الواعى) این است که: من داراى قلبى هستم که خداوند آن را ظرف علمش قرار داد و آن را به سوى طاعتش رهنمون گشت و آن قلبى است که مخلوق خداى عزّوجلّ است, همچنان که خود او بنده خداست. و تعبیر (قلب الله) همانند تعبیر (عبدالله) و (بیت الله) و (جنّةالله) و (نارالله) مى باشد. همچنین منظور از (عین الله) بودن را محافظت از دین خدا مى داند و براى تأکید این معنا, به دو آیه از قرآن کریم استشهاد مى کند.
11. باب22, حدیث2
در این حدیث شریف نیز امام صادق(ع) خطبه اى از امیرالمؤمنین(ع) را نقل مى کند که در آن مى فرماید: (أنا جَنبُ الله الذى یقول: (أن تقولَ نفس یا حسرتى على ما فرّطتُ فى جنب الله)53 و صدوق(ره) ذیل معناى (جنب) مى گوید: (جَنب) در لغت عرب به معنى طاعت است, مثلاً گفته مى شود: (هذا صغیر فى جنب الله) یعنى این امر در مقابل طاعت خداى تعالى کوچک و ناچیز است. پس بنابراین معناى سخن امیرالمؤمنین(ع) که فرمود: (انا جنب الله) این مى شود که: من کسى هستم که ولایتم اطاعت خداست. و (جنب) در آیه شریفه فوق نیز به معناى طاعت خواهد بود.
12. باب28, حدیث3
در این حدیث, پس از آن که دانشمند یهودى از پاسخ عمیق امیرالمؤمنین(ع) به پرسش وى متعجب مى شود و وى را (نبیّ) مى نامد, امام(ع) برآشفته و مى فرماید: (انّما انا عبد من عبید محمد(ص). و صدوق(ره) این سخن امام(ع) را این گونه معنى مى کند که: منظور از بندگى, اطاعت از فرامین پیامبر اکرم(ص) است نه چیز دیگر. این توضیح شیخ همانند دو مورد قبلى, حساسیّت شیخ به تعابیر لفظى احادیث و سعى در تبیین دقیق معناى آن به منظور اجتناب از معانى انحرافى و غلوّآمیز را نشان مى دهد.
13. باب29, حدیث9
در این حدیث شریف, امام رضا از پدران گرامیش از امیرالمؤمنین(ع) نقل مى کند که رسول خدا(ص) فرمود: خداوند عزوجلّ 99 اسم دارد. هر که خداوند را به این اسم ها بخواند, دعایش مستجاب شود و هر که آنها را بشمرد, داخل بهشت گردد.
صدوق(ره) در شرح این سخن نبوى(ص) مى نویسد: منظور از احصاى اسماى الهى, احاطه بر آن و وقوف بر معانى آن است; نه شمارش آن. و سپس به گونه اى مفصل, 99 اسم بارى تعالى را نام برده و هر یک را تشریح مى کند تا مشمول حدیث شریف گردد.54
14. باب56, حدیث3
صدوق(ره) ذیل این حدیث که درباره اراده الهى و مشیّت و قضا و قدر اوست, مى گوید: (مشیّت خداوند و اراده او در طاعت, امر به آن و رضاى به آن است و در معصیت ها, نهى از آن و منع به وسیله هشدار و انذار.) شبیه همین گفتار را ذیل حدیث9, از باب60 (باب القضاء والقدر) آورده است.
15. باب60, حدیث24
مرحوم صدوق به مناسبت جمله اى از این حدیث که در واقع سخنان امام مجتبى(ع) به هنگام بیعت مردم با ایشان پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) مى باشد, به تشریح معناى (اجل) مى پردازد.
16. باب64, حدیث14
امام صادق(ع) در بخشى از این حدیث مى فرماید: هنگامى که خداوند براى بنده اى بدى را اراده کند, در قلب او نقطه سیاهى پدیدار شود و….
مرحوم صدوق به این فراز حدیث توجه کرده و در مورد آن مى نویسد: خداوند عزوجلّ فقط به خاطر گناهى که بنده اش مرتکب شده و بدان سبب, مستوجب آن گردیده است که بر دلش مُهر نهاده و شیطان گمراه کننده اى قرین او شود, براى وى (بدى) را اراده مى کند و این کار را جز به خاطر استحقاق بنده در حق او روا نمى دارد. از طرف دیگر خداوند بر بنده اش ملکى را موکّل مى سازد که او را به جهت استحقاقش یا تفضّل الهى, در مسیر حق و درستى نگه دارد و البته هر که را بخواهد, مشمول رحمت خاصه خویش مى سازد.
و اما سایر شرح و بیان هاى صدوق(ره) از قسم اول ذیل احادیث و ابواب کتاب; که به دلیل گستردگى و طولانى بودن, از نقل آنها صرف نظر و به ذکر فهرستشان اکتفا مى کنیم:
17. باب41 (باب انّه عزّوجلّ لایُعرف الاّ به); توضیح مفصل شیخ پیرامون موضوع باب در پایان آن.
18. باب48 (باب معنى (الرحمن على العرش استوى)); نقد عقیده و برداشت ناصحیح مشبهه از آیه شریفه و بیان صحیح تفسیر آیه در پایان باب.
19. باب54 (باب البداء); معناى صحیح بداء به اعتقاد شیعه.
20. باب60 (باب القضاء والقدر) ذیل حدیث15; بیان آنچه خداوند رزق ما قرار داده و آنچه روزى ما نیست.
21. باب60, حدیث34; ارتباط قضا و قدر با مسئله کمبود و گرانى ارزاق عمومى و توضیح شیخ در این زمینه.
22. باب61 (الاطفال), حدیث12; توضیح مفصل و طولانى شیخ در نحوه و راه شناخت عدل و ظلم. در این بیان, شیخ مستقیماً وارد بحث اطفال و چگونگى احوال ایشان در جهان پس از مرگ نمى شود, بلکه قصد دارد بین روایات قبلى این باب که عمدتاً در خصوص مرگ زودرس اطفال و نوجوانان و احوال ایشان در برزخ و قیامت نقل شده با مسئله عدالت الهى جمع نماید تا شائبه جور و خروج از جاده عدل در این مورد به ذهن کسى خطور نکند.
23. باب66 (باب ذکر مجلس الرضا(ع) مع المروزیّ); علت دعوت مأمون از دانشمندان براى مناظره علمى با حضرت رضا(ع) در پایان باب.
2. استدلال هاى کلامى
یکى دیگر از امتیازات (التوحید), استدلالات مؤلف در خصوص مسائل مختلف اعتقادى و کلامى است. مهم ترین ویژگى این استدلالات, صبغه کلامى آنهاست, با این تفاوت که وى بنا به سلیقه و مبناى حدیثى خویش, در جاى جاى این بیانات, از روایات اهل بیت(ع) و نقل قول از دانشمندان علوم مختلف نظیر لغت و کلام, استمداد جسته است. مانند:
1. باب3 (باب الواحد والتوحید والموحّد);
صدوق در پایان این باب, توضیح مفصلى پیرامون مفهوم واحد و توحید و موحّد آورده و در ابتداى این توضیح, آن را به یکى از دانشمندان که به دیانت و شناخت وى از علم لغت و کلام اطمینان دارد, نسبت مى دهد.
2. باب12, حدیث10;
صدوق ذیل این حدیث که در ارتباط با معناى (وجه الله) نقل کرده است, به نقد عقیده مشبهه در این رابطه پرداخته و به منظور تأیید سخن خویش, حدیث بعدى را از امام رضا(ع) نقل مى کند.
3. باب28 (باب نفى المکان والزمان والحرکة عنه تعالى) حدیث10;
ذیل این روایت, صدوق بر اینکه خداوند در هیچ مکانى نیست, استدلال کرده و ضمن استناد به ادله قبلى, آن را با روایت شماره بعدى, تصدیق مى کند: (…وقد قام الدلیلُ… و تصدیقُ ذلک ما حدّثنا به…)
4. باب10 (باب العلم) ذیل حدیث9;
پس از استدلال بر اینکه خداوند تبارک و تعالى (عالم) است, به روایت بعدى استشهاد شده است.
5. باب42, حدیث6;
در اینجا نیز مرحوم صدوق پس از اقامه دلایلى بر حدوث اجسام, به پرسش خود از یکى از دانشمندان در همین رابطه اشاره و پاسخ او را نقل مى کند: (وسألتُ بعضَ اهل التوحید والمعرفة عن الدلیل على حدوث الاجسام فقال:…)
6. باب60, حدیث32;
صدوق در فرازى از توضیح مفصل خویش پیرامون قضا و قدر الهى, از یکى از دانشمندان, ده وجه براى (قضا) و ده وجه براى (فتنه) با استشهاد به آیات قرآن کریم, نقل مى کند که نشان از تسلط و تبحّر آن دانشمند در علم لغت و تفسیر دارد. جالب آنکه در پایان این قسمت, وجه یازدهمى براى واژه (فتنه) به نقل از على بن ابراهیم قمى ذکر مى کند, ولى آن را نمى پذیرد و مى گوید: (آنچه به نظر من صحیح است, این است که وجوه فتنه همان ده تاست و واژه فتنه در این موضع از قرآن کریم: (انّما اموالکم واولادکم فتنة)55 که على بن ابراهیم متعرّض آن شده و آن را به معنى (محبة) دانسته ـ نیز به معناى (محنة) ـ با نون به معنى رنج و مشقّت یعنى همان وجه دهم است نه (محبة) با باء) و براى تصدیق این نظر خویش نیز به روایتى از پیامبر اکرم(ص) متوسل مى شود که فرموده است: (الولدُ مَجهَلَة محنة مَبخلة)56 یعنى فرزند براى پدرش موجب جهل و رنج و بخل است.
7. باب30, ذیل حدیث2;
مرحوم صدوق پس از ذکر چند دلیل بر (مُحدَث) بودن قرآن کریم و تشریح معناى دقیق (مخلوق) بودن آن, به روایتى طولانى از امام صادق(ع) ـ به نقل از کتاب جامع استادش ابن الولید ـ استناد مى کند که در آن امام(ع) به سؤال کتبى عبدالملک بن اعین پیرامون (قرآن) مشروحاً پاسخ مى فرمایند. جالب آنکه در پایان نقل نامه امام(ع), مجدداً با استناد به جمله اى از سخن ایشان, بر گفتار قبلى خویش مبنى بر اینکه: (قرآن غیر مخلوق است یعنى غیر قابل تکذیب است نه اینکه محدَث نباشد) اصرار مى ورزد. نکته دیگر آنکه على رغم نیاز مؤلف به بخشى از روایت اخیر براى اثبات نظر خویش ـ که خود نیز به آن تذکر داده است ـ حدیث به طور کامل نقل گردیده و تقطیع نشده است.
8. باب8, حدیث23;
مرحوم صدوق ذیل آیات سوره اعراف که جریان درخواست رؤیت خداوند توسط موسى(ع) را حکایت مى کند, نظرات تفسیرى خویش را مطرح نموده و روایت شماره24 را به عنوان تصدیقى بر گفتار خویش ذکر مى کند.
علاوه بر این ها, مرحوم صدوق استدلالهاى دیگرى در مباحث مختلف کتاب مطرح کرده که جهت رعایت اختصار, تنها به ذکر نشانى این استدلالها اکتفا مى کنیم:
9. باب2, ذیل حدیث36; استدلال بر اینکه خداوند متعال به هیچ یک از مخلوقاتش در هیچ جهتى شباهت ندارد و نیز استدلال بر قِدَم صانع با استفاده از قاعده منطقى بطلان تسلسل.
10. باب9 (باب القدرة) در پایان باب; استدلال بر قادریّت خداوند متعال.
11. باب29 (باب اسماء الله تعالى) در پایان باب; استدلال بر اینکه خداوند بذاته (عالِم) و (حیّ) و (قادر) است نه به واسطه علم و قدرت و حیاتى که غیر از او باشد.
12. باب42 (باب اثبات حدوث العالم) در پایان باب; استدلال مفصّل بر حدوث اجسام و اینکه خداى تعالى جسم نیست! این بیان مؤلف بسیار مفصل است و وى پس از نقل یک حدیث در ضمن استدلال بر جسم نبودن خداوند, مجدداً به بحث حدوث اجسام برمى گردد و آن را به گونه اى دیگر به همراه طرح پرسش هاى احتمالى و پاسخ به تک تک آنها ادامه مى دهد.
13. باب36 (باب الرد على الثنویّة والزنادقة) در پایان باب; استدلال بر اینکه صانع متعال, واحد است. مرحوم صدوق در این قسمت دو دلیل بر وحدانیّت آفریدگار متعال اقامه کرده و عقاید مانى و ابن دیصان را خرافه آمیز و نظرات مجوس را در باب اهریمن احمقانه مى شمرد و به پاسخ مستقلى در خصوص عقاید ایشان نمى پردازد.
3. مقید ساختن اطلاق حدیث
از جمله مواردى که در توضیحات مؤلف ذیل برخى احادیث دیده مى شود, تقیید اطلاق و یا نوعى توجیه حدیث است که هرچند تعدادشان اندک است, اما به خوبى نشانگر عنایت شیخ به محتواى احادیث و حساسیّت وى در تطبیق مفهوم آن با اصول عقاید شیعى و اخبار قطعى دیگر مى باشد. از آن جمله:
1. باب1, حدیث24;
در این حدیث که در منابع عامه نیز نقل شده است,57 پیامبر اکرم(ص) از قول جبرئیل به ابى ذرّ بشارت مى دهد که: هر که از امت رسول خدا(ص) بمیرد و شریکى براى خداوند قائل نشده باشد, وارد بهشت مى شود حتى اگر مرتکب زنا شود و سرقت کند و شرب خمر نماید!
اما صدوق(ره) که محتواى این حدیث را با اصول مذهب شیعه و تعالیم اهل بیت(ع) سازگار نمى یابد, دست به تقیید و توجیه خبر زده, مى گوید: (منظور آن است که فرد مسلمان, موفق به توبه مى شود تا وارد بهشت گردد.)
وى این خبر را در باب63 با شماره9 و عیناً با همین متن و سند نقل کرده و همین توضیح را ذیل آن تکرار مى کند.
2. باب64, حدیث10;
در فرازى از این حدیث آمده است: (انّ الله یهدى و یُضلُّ) و صدوق با استفاده از آیاتى از قرآن کریم, این هدایت و ضلالت را مربوط به آخرت مى داند; یعنى خداوند عزّوجلّ در قیامت مؤمنان را به سوى بهشت رهنمون شده و ظالمان را از بهشت منحرف و گمراه مى سازد.
به نظر مى رسد حساسیّت و توجه عالمانه شیخ در اینجا از آن رو است که خواننده حدیث, از آن معناى جبر در هدایت و ضلالت استنباط نکند; هرچند که این سخن امام(ع) مى تواند توجیهات دیگرى نیز داشته باشد.
نکته ها
در پایان این قسمت, برخى نکته ها و ظرایف, حائز اهمیت و گفتنى است و از ذکر آنها گریزى نیست:
1. باب8 (باب الرّویة) حدیث23;
همان طور که در قسمت هاى قبلى اشاره شد, صدوق در باب رؤیت خداوند, نظرات تفسیرى خویش را ذیل این حدیث مطرح نموده است; ولى ظاهراً این همه سخن نیست و هنوز ناگفته هایى وجود دارد که وى ترجیح مى دهد از کنار آنها بگذرد! او مى گوید: (اخبارى که در این معنى (مسئله رؤیت) روایت شده و مشایخ ما در تصنیفات خویش آورده اند, نزد من صحیح است; ولى من به خاطر ترس از اینکه مبادا فردا ناآگاهى آن را بخواند و ندانسته به تکذیب و کفر مبتلا گردد, از نقل آنها صرف نظر نموده ام. همچنین اخبارى که (احمد بن محمد بن عیسى) در (نوادر) خویش و (محمد بن احمد بن یحیى) در (جامع) خویش در خصوص موضوع (رؤیت) نقل کرده اند, نزد من صحیح است و الفاظ آن, از قرآن گرفته شده و هر یک از آنها, تشبیه و تعطیل را نفى و توحید را تثبیت مى کند, ولى ما از طرف ائمه(ع) مأمور شده ایم که با مردم جز به اندازه عقولشان سخن نگوییم!
در واقع این یکى از مهم ترین شیوه هاى تدوین حدیث توسط صدوق است که با توجه به اهمیت موضوع, مسئله احتمال سوءبرداشت و فهم نادرست از حدیث را یکى از موانع نقل حدیث دانسته و در واقع, به اقتضاى حال مخاطبین ـ که ممکن است افراد مختلفى در طول زمان با سطح معلومات و بینش هاى متفاوت باشند ـ به تدوین حدیث پرداخته است.
2. باب8, پایان باب;
پس از ذکر 24 حدیث در باب رؤیت, صدوق متذکر مى شود که نقل همه روایات وارده در معناى رؤیت حق تعالى به همراه شرح و اثبات صحت آنها, موجب اطاله کتاب مى گردد و بدین جهت, به همین مقدار اکتفا مى کند و معتقد است که هر که خداوند, او را به هدایت خویش موفق گرداند, به همه آنچه به اسناد صحیح از ائمه طاهرین(ع) رسیده, ایمان مى آورد و تسلیم مى شود و امورى که بر وى مشتبه گردیده را به ایشان موکول مى کند, چرا که قول و امر ایشان, قول و امر الهى است و ایشان مقرّب ترین مردم نزد خداوند و داناترین آنهایند.
3. باب34, حدیث1;
این باب و حدیث, به تفسیر جملات اذان و اقامه منقول از امیرالمؤمنین(ع) اختصاص دارد; اما در پایان آن, جمله (حیّ على خیر العمل) ذکر نشده که صدوق در توضیح کوتاهى, آن را ناشى از تقیّه راوى مى داند. البته براى تکمیل حدیث, دو روایت بدون سند دیگر در تبیین معناى (حیّ على خیر العمل) آورده است.
4. باب43, حدیث2;
این شماره, خطبه امیرالمؤمنین(ع) در مسجد کوفه و پاسخ به سؤال (ذعلب) در ضمن خطبه را دربردارد. صدوق در پایان این روایت مى گوید: در این خبر, الفاظى وجود دارد که امام رضا(ع) نیز در خطبه اش ـ که موضوع حدیث دوم از باب2 همین کتاب مى باشد ـ آنها را به کار برده و این تأییدى است بر اعتقاد شیعه مبنى بر اینکه علم هر یک از ائمه(ع) مأخوذ از پدر بزرگوارش است تا به پیامبر اکرم(ص) برسد.
5. باب15, حدیث1;
یکى از نکته هاى جالب در نقل حدیث توسط صدوق توجه و دقت وى در الفاظ متن حدیث است. در اینجا شیخ پس از نقل متن اصلى حدیث, به اختلاف الفاظ آن اشاره و آن را به گونه اى دیگر نیز نقل مى کند. بدین ترتیب که: متن اولیه حدیث, (هاد لاهل السّماء و هاد فى الارض) است ولى در روایت برقى, (هدى مَن فى السّموات و هدى من فى الارضِ) مى باشد. البته این تغییر لفظ, تأثیرى در معنى ندارد; ولى توجه و عنایت صدوق به نقل هرچه صحیح تر و دقیق تر روایات را مى رساند.
6. باب54 (باب البداء)
مرحوم صدوق پس از بیان توضیحاتى راجع به مسئله (بداء) و به منظور تبیین هرچه بیشتر مفهوم آن, به دو روایت از امام صادق(ع) استشهاد مى کند:
در روایت اول (حدیث شماره19) سخن امام(ع) آمده که مرگ فرزندشان (اسماعیل) را به عنوان یکى از نمونه هاى (بداء) معرفى کرده اند و صدوق ضمن معناى جمله آن حضرت, (بداء) را به معنى (ظهور) در نظر گرفته است.
اما در روایت دوم که از طریق ابى الحسین الاسدى براى صدوق نقل شده و وى آن را غریب مى شمرد, داستان مأمور شدن ابراهیم به ذبح اسماعیل و جایگزینى آن با (ذبح عظیم) به عنوان نمونه اى از (بداء) معرفى شده است. در واقع تفاوت دو روایت در این است که در اولى کلمه (اسماعیل ابنى) آمده و در دومى (اسماعیل أبى)! جالب توجه آنکه صدوق حدیث فوق را در هیچ یک از وجوه مذکور نمى پذیرد و مى گوید: (و فى الحدیث على الوجهین جمیعاً عندى نظر الاّ انّى أوردَتُهُ لِمعنى لَفظ البَداء).
در پایان این قسمت, به نکته اى مهم اشاره مى کنیم و آن اینکه: به نظر مى آید مرحوم صدوق به صحت احادیث این کتاب ـ لااقل در اغلب موارد ـ اعتقاد راسخ دارد. قرائن و شواهدى این امر را تأیید مى کند; از جمله اینکه:
اولاً, حساسیّت صدوق(ره) در نقل دقیق الفاظ حدیث مثال زدنى است و وى این مسئله را در نمونه شماره6 نشان داده است.
ثانیاً, در نمونه2 صدوق(ره) مى گوید: (شرح و اثبات صحت تمام احادیث وارد شده در باب رؤیت, موجب طولانى شدن کتاب مى شود و این نشان مى دهد که از دیدگاه وى, ممکن است حدیثى در ظاهر مفهوم صحیحى نداشته باشد, ولى با شرح و بسط توسط محققان علم حدیث, بتوان معناى صحیحى از آن ارائه و صحت آن را نشان داد.
ثالثاً, صدوق در مواقعى که ایرادى بر بحث داشته باشد, به صراحت متذکر آن مى شود که نمونه آن را در شماره 7 دیدیم. لذا مى توان نتیجه گرفت که هرچند صدوق(ره) تعهدى نسپرده که هر چه در اینجا نقل مى کند, صحیح باشد; اما عملاً و در اغلب اوقات سعى نموده احادیثى که به نظر او صحیح اند را با دقت و ظرافت و شرح و بسط لازم نقل نماید.
نقدى بر برخى بیان هاى مؤلف
در موارد معدودى, انتقاداتى بر تفسیرها و بیانات مرحوم صدوق ذیل احادیث وارد شده که نمونه هایى از آنها را مى آوریم:
1. باب9, حدیث8;
در این حدیث شریف, دو جمله وجود دارد که صدوق(ره) به شرح آنها پرداخته است:
یک. (هو نور لیس فیه ظلمة) یعنى: خداوند نورى است که ظلمتى در آن نیست.
صدوق(ره) در شرح این جمله گوید: یعنى خداوند نور دهنده و هدایت کننده است! اما این تفسیر چندان با ذوق علمى سازگار نیست; چرا که بین هدایت و ظلمت تناسبى وجود ندارد.
دو. (ثمّ انّ الله تبارک و تعالى أحبّ أن یَخلُقَ خَلقاً یُعظّمون عظمته و یکبّرون کبریائه و یجلّون جلاله فقال: (کونا ظِلَّینِ, فکانا کما قال الله تبارک وتعالى)
در اینجا نیز صدوق(ره) در شرح جمله (کونا ظلّین), مراد از (ظلّین) را روح القدس و فرشته مقرّب مى داند و مى گوید: (منظور این است که خداوند تبارک و تعالى بود و هیچ چیز با او نبود, پس اراده کرد که رسولان و حجت ها و گواهان خویش را بیافریند, پس قبل از ایشان, روح مقدس را آفرید که به وسیله آن رسولان و حجت ها و گواهان خویش را تأیید و ایشان را از مکر و وسواس شیطان محافظت و با خاطره هاى راستین توفیق و امداد بخشد. سپس روح الامین را آفرید که وحى را بر انبیاى الهى نازل مى کرد و به آن دو خطاب فرمود: (کونا ظلّین ظلَّیلینِ لانبیائى و رُسُلى و حُجَجى و شهدائى).
صدوق در ادامه مى گوید: (براساس این معناست که به پادشاه عادل, سایه خداوند در زمین براى بندگانش گفته مى شود که مظلومان به وى پناه آورده و راه ها به واسطه وى امن گردانیده و حق ضعفا از اقویاء ستانده مى شود و این همان سلطان الهى و حجت اوست که تا قیامت, زمین از وى خالى نخواهد بود.)
در نقد این سخن, باید گفت: مطابق روایات دیگر, نخستین مخلوق خداوند, نور پاک حقیقت محمدیه(ص) و على(ع) مى باشند; ولى براى این تفسیر مصنّف شاهدى وجود ندارد; علاوه بر اینکه از فحواى حدیث مى توان دریافت که امرِ (کونا ظلَّین) امر تکوینى است نه تشریعى (آن چنان که مرحوم صدوق دریافته است)
2. باب12, حدیث6;
مرحوم صدوق ذیل این حدیث و در شرح این جمله امام باقر(ع) (نحنُ المثانى الّتى أعطاها اللّه نبیّنا) مى نویسد: (معنى این جمله این است که: ما کسانى هستیم که پیامبر اکرم(ص) ما را با قرآن قرین ساخته و به تمسّک به قرآن و ما سفارش نموده و به امت خویش خبر داده که ما از یکدیگر جدا نمى شویم تا بر حوض (کوثر) بر وى وارد گردیم.)
این توضیح صدوق گرچه فى نفسه درست است و در میان روایات نیز شواهدى بر تأیید آن وجود دارد, اما در اینجا با ظاهر الفاظ حدیث ناسازگار است.
3. باب24, حدیث1;
در قسمت قبلى دیدیم که صدوق ذیل این حدیث, تنها علت عدم تفسیر جمله (حیّ على خیر العمل) توسط امیرالمؤمنین(ع) را تقیّه راوى مى داند. اما احتمال دیگرى نیز وجود دارد و آن اینکه امیرالمؤمنین(ع) تنها جملاتى را تفسیر کرده که مؤذّن مى گفته و چون احتمالاً مؤذّن از عامّه بوده است, جمله مورد نظر را در اذان ذکر نکرده است.
4. باب56, حدیث1;
در این حدیث, امام صادق(ع) در پاسخ سؤال ابى بصیر راجع به مسئله (استطاعة) مى فرماید: (استطاعت از کلام من و پدرانم نیست.)
صدوق(ره) در شرح این حدیث گوید: (منظور آن است که از اعتقاد و سخن ما به دور است که بگوییم: خداوند عزّوجلّ مستطیع است! آن چنان که حواریّون عیسى(ع) به وى گفتند: (هَل یستطیعُ ربّک ان یُنزّلَ علینا مائدة من السماء)58
اما همان طور که به روشنى پیداست, تفسیر جناب صدوق(ره) از سیاق سؤال و جواب امام(ع) بعید به نظر مى رسد; و معناى اصلى حدیث این است که: استطاعتى که قدریّه بدان معتقدند و بنده را در انجام و ترک اعمال خویش, مستقل مى دانند, مورد تأیید ائمه(ع) نیست.
پی نوشت:
1. قال رسول الله(ص): التوحید ثمن الجنة. امالى طوسى, مجلس22, حدیث4.
2. در برخى روایات, (توحید) و (عدل) اساس دین شمرده شده اند.
3. اتدرى ما المعرفة؟ اثبات التوحید اوّلاً. بحارالانوار, ج26, ص13.
4. اول الدّیانة معرفته. بحارالانوار, ج4, ص282.
5. فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التى فطر الناس علیها. (سوره روم, آیه30).
6. واذ اخذ ربّک من بنى آدم من ظهورهم ذرّیّتهم واشهدهم على انفسهم الست بربّکم قالوا بلى (سوره اعراف, آیه172)
7. النّعیم حبّنا اهل البیت وموالاتنا یسأل الله عزّوجلّ عنه بعد التوحید والنبوة. (بحارالانوار, ج24, ص50)
8. الذریعه, ج4, ص482, شماره2154.
9. تاکنون سه جلد از این کتاب توسط دکتر نجفقلى حبیبى تحقیق, تصحیح و چاپ شده است.
10. ر.ک: المعجم المفهرس لالفاظ احادیث کتاب التوحید, مقدمه.
11. باب1, حدیث28; باب2, حدیث24; باب28, حدیث17; باب60, حدیث23; باب62, شماره1; باب5, حدیث1.
12. باب1, حدیث15; باب63, حدیث27.
13. باب32, حدیث1.
14. باب1, حدیث17; باب60, حدیث22; باب63, حدیث4; باب45, حدیث1; باب56, حدیث2; باب60, حدیث25; باب1, حدیث22; باب2, حدیث33; باب35, حدیث4 و باب36, حدیث6.
15. باب15, حدیث3.
16. از راویان عامه که از پدرش و عامر بن عبدالله بن زبیر بن العوام روایت کرده است. وى محدث نامدارى نیست و مجموع روایات او در صحاح ستة و مسند احمد تنها به 39 حدیث مى رسد.
17. مسند احمد بن حنبل, مسند العشرة المبشّرین بالجنّة, شماره 434 و 467.
18. باب2, حدیث10.
19. باب38, حدیث11.
20. باب2, حدیث28 و باب8, حدیث24.
21. باب41, حدیث4 و باب48, حدیث3.
22. باب60, حدیث5.
23. باب60, حدیث32.
24. باب63, حدیث5.
25. سوره قصص, آیه88.
26. سوره ص, آیه75.
27. سوره قلم, آیه42.
28. سوره نور, آیه35.
29. سوره توبه, آیه67.
30. سوره مطففین, آیه15.
31. سوره فجر, آیه22.
32. سوره بقره, آیه210.
33. سوره توبه, آیه79.
34. سوره بقره, آیه15.
35. سوره آل عمران, آیه54.
36. سوره نساء, آیه142.
37. سوره زمر, آیه67.
38. سوره مائده, آیه64.
39. سوره حجر, آیه29 و سوره ص, آیه72.
40. سوره طه, آیه5.
41. سوره هود, آیه7.
42. سوره بقره, آیه255.
43. سوره قمر, آیه14.
44. سوره طه, آیه39.
45. سوره زمر, آیه56.
46. به نظر مى رسد که مقصود کلى امام(ع) از جمله پایانى این حدیث, قرین ساختن مسئله امامت و ولایت با توحید بوده; بدین ترتیب که توحید واقعى فقط در سایه سار ولایت اهل بیت(ع) معنا و تجلى مى یابد و بدون آن مفهومى ندارد و امام رضا(ع) به عنوان حجت بالغه الهى بر روى زمین, خویش را شرط دخول در دژ مستحکم توحید معرفى فرموده اند.
47. سوره اعراف, آیه143.
48. مرحوم علامه مجلسى در بحار, به نقل از برخى مشایخ, این حدیث را ناشى از اشتباه راوى مى داند و صدور آن را از معصوم بعید مى شمرد. به نظر مى رسد که جمله مذکور در روایت, بخشى از سخن امام(ع) پیرامون علم الهى بوده که فقط این قسمت از آن نقل شده و مورد مناقشه و تردید قرار گرفته و یا اصولاً پیرامون علم الهى نیست و به طور مطلق, به چگونگى دانش و نسبت آن با انسان مربوط مى شود.
49.سوره قلم, آیه42 .
50. ر.ک: سنن ترمذى, صفة الجنة, حدیث2480 و سنن دارمى, کتاب الرّقاق, شماره 2683 و صحیح مسلم, کتاب الایمان, حدیث267 و مسند احمد, باقى مسند المکثّرین, شماره7392.
51. سوره اعراف, آیه51.
52. سوره بقره, آیه17.
53. سوره زمر, آیه56.
54. فهرست این اسماء الهى به قرار زیر است:
الله, الواحد, الأحد, الصّمد, الأوّل والآخر, السّمیع, البصیر, القدیر, القاهر, العلیّ الأعلى, الباقى, البدیع, البارئ, الأکرم, الظّاهر, الباطن, الحیّ, الحکیم, العلیم, الحلیم, الحفیظ, الحقّ, الحسیب, الحمید, الحفیّ, الرّبّ, الرّحمن, الرّحیم, الذّارئ, الرّازق, الرّقیب, الرّئوف, الرّائى, السّلام, المؤمن, المهیمن, العزیز, الجبّار, المتکبّر, السّیّد, السّبّوح, الشّهید, الصّادق, الصّانع, الطّاهر, العدل, العفوّ, الغفور, الغنیّ, الغیاث, الفاطر, الفرد, الفتّاح, الفالق, القدیم, القدّوس, الملک, القویّ, القریب, القیّوم, القابض, الباسط, قاضى الحاجات, المجید, المولى, المنّان, المحیط, المبین, المقیت, المصوّر, الکریم, الکبیر, الکافى, کاشف الضّرّ, الوتر, النّور, الوهّاب, النّاصر, الواسع, الودود, الهادى, الوفیّ, الوکیل, الوارث, البرّ, الباعث, التّوّاب, الجلیل, الجواد, الخبیر, الخالق, خیر النّاصرین, الدّیّان, الشّکور, العظیم, اللّطیف, الشّافى, تبارک.
55. سوره انفال, آیه28 و سوره تغابن, آیه15 .
56. این حدیث در برخى منابع شیعه و سنى با اندک تغییراتى نقل شده;
مجموعه ورّام, مجلّد2, ص174; کشف الغمّة, ج2, ص60; سنن ابن ماجة, کتاب الادب, شماره3656; مسند احمد, مسند الشّامیین, شماره16904.
57. صحیح بخارى, کتاب الاستئذان, شماره5797 و صحیح مسلم, کتاب الزّکوة, شماره1654 و 1655 و مسند احمد, مسند الانصار, شماره 20462.
58. سوره مائده, آیه112.

تبلیغات