آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۸

چکیده

متن

 
متون مقدّس, به نصوصى اطلاق مى گردد که از سوى خداوند یا فرستادگان مستقیم الهى چون پیامبران و امامان در اختیار بشر قرار مى گیرد. آنچه پیرامون این متون فراهم مى آید و مواردى از قبیل ترجمه, تنظیم, گردآورى, شرح و تعلیقه نیز در دایره این متون مى گنجد. رعایت حقوق معنوى این متون و مکتوبات مربوط به آن, یکى از مباحث بسیار مهم است.
حقوق معنوى در شریعت اسلامى با ادله عام و قواعد کلى مورد توجه است و هرچند پیشینه اى در متون فقهى و دینى ندارد, شواهد و ادله اى درباره آن آورده مى شود. سیره عقلا, درک عقلایى, قواعدى چون تلازم عقل و شرع, (اوفوا بالعقود), (لا ضرر), (سبق), مصالح مرسله, قاعده حفظ نظام و اختیارات حاکم از جمله این ادله و شواهد بر شمرده مى شود. البته حقوق معنوى شرعاً اعتبار دارد و از سنخ احکام اولیه است; اما بحث بر سر اطلاق مالکیت و ملکیت بر آنهاست. حقوق معنوى مالیت و ملکیت خود را از عرف و عقلا مى گیرد و شرع نیز آن را ردع و منع نکرده است.
کسانى که با حقوق معنوى از زاویه شریعت مخالفت مى کنند, به ادله اى تمسک مى جویند. عدم جواز اخذ اجرت بر تعلیم واجبات, منافات اخذ اجرت در امور عبادى با قصد قربت, روایت یوسف بن جابر و روایات تحریم استیکال به علم از جمله این ادله اند. فقهاى متأخر به اتفاق, گرفتن اجرت و مزد را در تعلیم واجبات و امور عبادى جایز شمرده اند و از سوى دیگر, تألیف آثار مذهبى و مربوط به متون مقدس, همه جا جزو واجبات نیست و نیز قصد قربت در ماهیت آن اخذ نمى شود تا اخذ اجرت با آن تنافى یابد. روایت یوسف بن جابر نیز سندى ضعیف دارد و اخص از مدعاست; زیرا تنها شامل آثار فقهى مى شود. در روایات استئکال علم نیز با صرف نظر از امر سند و صدور در آنها, مفهوم و محتواى این روایات بر نفى حقوق معنوى دلالت نمى کند; زیرا یا ناظر به سوق انگیزه ها به اهداف متعالى است و یا در مقام نکوهش پدیده دین فروشى و علم فروشى است.
در همه آثار مربوط به متون مقدس و در ترجمه هاى قرآن, کتب حدیث, ادعیه و زیارات, تخلف از رعایت حقوق معنوى بسیار دیده مى شود و مؤلفان و مترجمان و پژوهندگان از تضییع حقوق معنوى آثار خود و دیگران شکایت بسیار کرده اند. مرحوم فیض الاسلام در پایان ترجمه و شرح نهج البلاغه و نیز در آغاز ترجمه صحیفه سجادیه خود از این نابسامانى شکایت بسیار مى کند. مرحوم شیخ عباس قمى نیز این شیوه را نکوهش کرده است. در این عرصه, بسیارى از نویسندگان و منتقدان, سرقت هاى ادبى و یا رعایت نکردن حقوق مترجمان و مؤلفان متون دینى را به نقد کشیده اند و مطرح ساخته اند.
*
یکى از پدیده هاى نوظهور, که وضعیت زندگى شهرى, اقتصادى و فرهنگى نوین آن را پدید آورده, و در گذشته بدین صورت سابقه نداشته, حقوق معنوى یا حقوق ادبى است; یعنى حق اختراع و ابتکار یک اثر صنعتى یا فنّى, یا تولید اثر هنرى و فرهنگى و یا تألیف کتاب و نوشته. گرچه برخى از شاخه هاى این پدیده سابقه دار است و در گذشته ها نیز مصداق داشته, اما کلیت این پدیده و نیز نوع نگاه بدان امرى نو به شمار مى رود.
براى روشن تر شدن عنوان مقاله و طرح دقیق مسأله, نخست واژگان عنوان مقاله تعریف مى شود و سپس مباحث مورد نظر به اجمال بررسى مى گردد.
1. حقوق معنوى
منظور از این واژه این است که در تمامى حوزه هاى قید شده در بالا ـ یعنى صنعت و فن, هنر و فرهنگ, آثار مکتوب و مانند آن ـ چند امر لازم الرعایه و جزو حقوق به شمار مى رود:
ـ ممنوعیت دخل و تصرف یا کاستن و افزودن;
ـ ممنوعیت اقتباس و سرقت, برداشت جزء یا کل;
ـ حفظ نام پدید آورنده اثر;
ـ منافع مالى.
2. متون مقدس
متون مقدس در حقیقت بر نصوصى اطلاق مى گردد که از سوى خداوند یا فرستادگان مستقیم الهى چون پیامبران و امامان در اختیار بشر قرار گیرد. در معناى وسیع تر شامل متون یاد شده و همچنین آنچه پیرامون آنها انجام گیرد, مى شود; مانند ترجمه, تنظیم و گردآورى, شرح و تعلیقه و… . از آن رو که بر تفکیک میان این دو قسم, امروزه از جهت موضوع بحث, اثرى مترتب نمى گردد, میان آنها فرقى نمى گذاریم. بدین معنى که متون دسته نخست نیز توسط پیروان ادیان به شکل کنونى درآمده است. در مثل نگارش و خطاطى قرآن و یا تنظیم و گردآورى احادیث پیامبر و ائمه, توسط غیر آنان به انجام رسیده است. بنابراین منظور از متون مقدس کتب حاوى اصل نصوص دینى یا ترجمه, شرح و تعلیقه و تنظیم و گردآورى و مانند آن مى باشد.
از این رو تفاوتى میان متون مقدس و غیر مقدس نیست; یعنى همه آنچه در توضیح حقوق معنوى آوردیم نسبت به هر دو قسم صادق است; گرچه در مورد متون مقدس به جهت انتساب به یک مبدأ مقدس, و هدف غایى آن, که حفظ و حراست از حقوق انسانى و رشد و بالندگى اوست, رعایت حقوق معنوى اولویت دارد. از این رو تفاوتى در وجوهات یاد شده دیده نمى شود و تنها قداست متون دینى و ضرورت اهتمام بیشتر به حقوق را وجه فارق باید تلقى کرد.
مباحث مورد نظر در این نوشتار در سه بخش عرضه مى گردد:
1. اعتبار حقوق معنوى در شریعت اسلامى;
2. نقد و بررسى ادله مخالفان;
3. تخلف از حقوق معنوى در متون مقدس.
1. اعتبار حقوق معنوى در شریعت اسلامى
از آن رو که این موضوع پیشینه اى ندارد در متون دینى و فقهى نمى توان دلیل خاص بر آن یافت, اما مى توان به ادله عام و قواعد کلى در جهت اعتبار این حقوق استناد کرد. در سال هاى اخیر که این موضوع مورد توجه فقیهان قرار گرفته آنان به ادله و شواهدى استناد کرده اند که نخست فهرست وار آنها را ذکر کرده و سپس به بررسى آن مى پردازیم.
1ـ1. سیره عقلا: گروهى بر اعتبار چنین حقوقى به سیره و ارتکاز عقلا تمسک جسته اند. بدین ترتیب که عقلا این موارد را جزو اعتبارات عقلایى خود مى پذیرند و چنین اضافاتى را موجب مالکیت و مالیت مى دانند. و از آن رو که شرع مقدس از این سیره منع نکرده بنابراین حجت خواهد بود.1
1ـ 2. درک عقلایى: عقلا ملکیت و سلطه انسان را نسبت به کارها, جوارح و اعضا و دستاوردهایش تکوینى مى دانند و عقلاً نیازى به جعل سلطنت اعتبارى نیست.
تفاوت این طریق با راه قبل در آن است که آنجا به ارتکاز عقلایى استناد شد که عقلا در این موارد, ملکیت را اعتبار مى کنند; ولى در این دلیل از درک عقلایى سخن مى رود که این امور را تکویناً ملک مى داند و شارع هم آن را با روایتهایى چون: (لایحل لاحد ان یتصرف فى مال غیره بغیر اذنه) امضا کرده است.2
1ـ 3. قاعده تلازم عقل و شرع: اگر عقل انسان مسأله اى را درک کرد که در مورد آن دین و قرآن و حدیث نصّى نداشت, از راه ملازمه معلوم مى شود که شرع هم همان مسأله را پذیرفته است و در واقع (ما حَکَم به العقلُ حَکَمَ به الشَّرع.)3
1ـ 4. قاعده (اوفُوا بالعُقُود): برخى بدین قاعده استدلال کرده و گفته اند که قرآن مسلمانان را به وفا به پیمان ها و عقدها و توافقنامه ها دعوت مى کند. بنابراین اگر توافقنامه اى میان یک نویسنده و دیگرى صورت گرفت, در این آیه به صراحت مى گوید که باید به آن پایبند باشند و آن را نقض نکنند.4
1ـ 5. مصالح مُرسَله: برخى مانند دکتر وهبة الزحیلى این قاعده را عنوان کرده اند; یعنى جایى که در مورد موضوعى نصّى نیست و آن موضوع جزو مصلحت هاى عمومى جامعه است, به عنوان یک حکم دینى مى توان به آن فتوا داد.5
1ـ 6 . قاعده (لا ضرر): برخى به استناد حدیث (لا ضَرَرَ و لا ضِرارَ فى الاسلام) چنین استدلال کرده اند که نمى توان به مال یا جان کسى ضرر و زیانى وارد کرد.
اگر کسى چیزى را ابتکار یا خلق کرده و از منافع و حق معنوى او جلوگیرى شود, این یک نوع اضرار و زیان و آسیب است, و اضرار و زیان رساندن از سوى دین نفى شده است.6
1ـ 7. قاعده حفظ نظام: صاحبان این نظر چنین استدلال کرده و گفته اند که حفظ نظام در اسلام واجب است; یعنى ایجاد و نگهدارى آنچه به مسائل عمومى جامعه مربوط مى شود واجب است و هر چه در نظام عمومى اختلال ایجاد کند حرام است. اگر حق مؤلف به رسمیت شناخته نشود, با توجه به وضع کنونى اطلاع رسانى جهانى, نوعى اختلال در نظام زندگى انسان ایجاد مى شود و این ایجاد اختلال حرام است. بنابراین, باید به حقوق مؤلفان به معناى عام آن احترام گذاشت و رعایت آن الزامى و واجب است.7
1ـ 8 . اختیارات حاکم و ولایت فقیه: برخى, هیچ یک از راه هاى ذکر شده را از نظر فقهى نمى پذیرند, و در آن اشکال کرده, نهایتاً مى گویند: (باید پذیرفت, فقیه این اختیار را دارد که اگر دید به مصلحت جامعه است این را به عنوان یک مبناى فقهى و حقوقى مطرح کند.)8
1ـ 9. قاعده سبق: برخى از فقها در مواردى از حقوق معنوى به قاعده سبق تمسک جسته اند; مانند سبقت در نامگذارى براى مؤسسات, نشریات و… .9
مفاد این ادله نُه گانه و لوازم فقهى و حقوقى اش یکسان نیست. مفاد برخى حکم اوّلى است که براى همیشه و همه احوال ثابت است. از این میان شش دلیل یعنى شماره هاى 1, 2, 3, 4, 5 و 9 چنین اند.
مفاد برخى دیگر به احکام ثانویه بر مى گردد که گرچه حکمى دائمى اند ولى براى شرایط غیر طبیعى و استثنایى جعل شده است. از این میان دو دلیل یعنى شماره هاى 6 و 7 در این گروه جاى مى گیرد.
مفاد یک دلیل نیز از سنخ حکم حکومتى است که حکم ثابت شرعى نیست; گرچه لازم الاجراست, اما محدود به وجود شرایط خاص است. دلیل هشتم از این قسم است.
آنچه به ذهن نگارنده مى رسد این است که حقوق معنوى شرعاً اعتبار دارد و از سنخ احکام اوّلیه است. لکن باید توجه داشت که در اینجا نزاع در حکم شرعى نیست, بلکه آنچه محل تردید و نزاع قرار دارد, اطلاق مالکیت و ملکیت بر آنهاست.
همچنین روشن است که احراز این امر منوط به شرع و شریعت نیست, بلکه از امور عرفى و عقلایى است. ممکن است شارع در موردى مالیت و ملکیت را سلب کند ـ مانند مالیت و ملکیت نجس العین و… ـ لکن احراز آن منوط به شرع نیست. همین مقدار که شارع از آن سلب مالیت و مالکیت نکند, کفایت مى کند و عمومات و اطلاقات شرعى آن را شامل مى شود.
بنابراین حقوق معنوى, مالیت و ملکیت خود را از عرف و عقلا مى گیرد. بدان معنى که این امور از نظر عقلا و عرف, مال و ملک محسوب مى شود و شرع نیز از آن ردع نکرده است. پس تمامى ادله مربوط به احترام مال و یا وفا به عقد در صورتى که عقدى بر آنها بار شود, آنها را پوشش مى دهد.
البته به گونه اى دیگر نیز شاید بتوان استدلال کرد و آن تمسک به حدیث سبق و قاعده سبق است. از رسول خدا(ص) روایت شده است:
مَن سَبق الى ما لم یسبق الیه المسلمون فهو احقّ به;10
هر کس بر امرى سبقت گیرد که مسلمانان بدان سبقت نجسته اند, او بدان سزاوارتر است.
آنچه در این حدیث موضوع قرار گرفته عام است و شامل هرگونه سبقت در نوشتن, نواختن, نام گذارى و… مى شود.
2. نقد و بررسى ادله مخالفان
کسانى که با حقوق معنوى از زاویه شریعت مخالفت مى کنند, ممکن است به این ادله تمسک کنند:
2ـ 1. عدم جواز اخذ اجرت بر تعلیم واجبات;
2ـ 2. منافات اخذ اجرت در امور عبادى با قصد قربت (که برخى از این امور عبادى اند);
2ـ 3. استدلال به روایت یوسف بن جابر بر حرمت گرفتن مزد در تعلیم فقه;
2ـ 4. استدلال به روایات تحریم استیکال به علم.
دو دلیل اوّل در کتاب هاى فقهى متأخران به تفصیل مورد بحث و بررسى قرار گرفته و تمامى آنان به اتفاق گرفتن اجرت و مزد را در تعلیم واجبات و نیز در امور عبادى جایز شمرده اند; گرچه هر کدام شیوه اى را در استدلال پیشه کرده و شیوه هاى دیگر را به نقد کشیده اند. بر همین اساس نیابت در عبادات با گرفتن مزد و نیز دریافت اجرت براى امر به معروف و نهى از منکر را جایز مى شمارند. علاوه بر آنکه تألیف آثار مذهبى مانند ترجمه متون مقدس یا مباحث دیگر همه جا مورد تطبیق این دو استدلال قرار نمى گیرد; زیرا اولاً همه اینها جزو واجبات نیست تا گرفتن مزد ناروا باشد و نیز عبادیت در ماهیت آن مأخوذ نیست تا اخذ اجرت با آن تنافى پیدا کند. به هرحال چون از این ناحیه نمى توان به نتیجه رسید, به همان دو بیانى که ذکر شد از آن صرف نظر مى شود و به کتب فقه استدلالى ارجاع مى گردد.11

حال به بررسى دو دلیل دیگر مى پردازیم:
یک. روایت یوسف بن جابر:
و باسناده عن محمد بن على بن محبوب, عن محمد بن عیسى بن عبید, عن احمد بن ابراهیم, عن عبدالرحمن, عن یوسف بن جابر قال: قال ابو جعفر(ع): لعن رسول اللّه(ص) من نظر الى فرج امرأة لا تحلّ له, و رجلاً خان اخاه فى امراته, و رجلاً احتاج الناس الیه لتفقهه فسألهم الرشوة.12
امام باقر(ع) فرمود: رسول خدا نفرین کرد: آنکه به عورت نامحرم نظر افکند و نسبت به برادرش در ناموس او خیانت ورزد و کسى را که مردم به فقه او نیازمندند و از آنان رشوه بخواهد.
نحوه استدلال به این حدیث چنین است که رشوه هرگونه تقاضاى اجرت و مزد است در برابر بیان مسائل فقهى. از این رو, اگر در تحریر آثار فقهى اجرت دریافت کند, طبق این روایت ناروا خواهد بود.
در پاسخ باید گفت: اولاً فقیهان سند حدیث را ضعیف دانسته اند; زیرا یوسف بن جابر و… در سند حدیث شناخته شده نیستند.13
دوم اینکه این دلیل اخص از مدعاست; زیرا تنها شامل آثار فقهى مى شود.
بنابراین حق التألیف یا حق الترجمه در تمامى آثار را شامل نگردد; مگر آنکه ادعا شود که مراد از تفقه تنها فقه اصطلاحى نیست, بلکه مطلق دانش و آگاهى هاست که بعید نیز نیست; زیرا فقه در فرهنگ قرآن و روایات معناى عام دارد و مراد از آن فقه اصطلاحى نیست.
سوم اینکه فقیهان معتقدند اخذ رشوه و مزد تنها در برابر داورى به باطل حرام است و در غیر آن حرام نیست.14 بنابراین آنجا که شخصى به بیان احکام شرعى به صورت نادرست رو مى کند, گرفتن رشوه بر او حرام است و اگر درست و صحیح بیان کند حرمتى ندارد. به سخن دیگر رشوه معناى خاص دارد و این قرینه مى شود که مراد صرف گرفتن مزد بر بیان علم و دانش نیست, بلکه گونه اى خاص را شامل مى گردد که از مورد بحث خارج است.
دو. روایت استئکال علم
عن احمد بن محمد بن الهیثم, عن احمد بن یحیى, عن بکر بن عبداللّه, عن تمیم بن بهلول, عن أبیه, عن حمزة بن حمران قال: سمعت ابا عبداللّه(ع) یقول: من استأکل بعلمه افتقر, قلت: إن فی شیعتک قوماً یتحملون علومکم ویبثّونها فی شیعتکم فلا یعدمون منهم البر والصلة والاکرام؟ فقال (ع): لیس اولئک بمستأکلین, إنما ذلک الذی یفتى بغیر علم ولا هدى من الله لیبطل به الحقوق طمعاً فی حطام الدنیا.15
ابن حمران گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود هر آن کس با دانش خود, ارتزاق کند, فقیر گردد. گفتم: در میان پیروان شما گروهى هستند که علوم شما را فرا مى گیرند و در میان مردم منتشر مى سازند و از ناحیه مردم به آنان احسان و تکریم مى شود و صله به آنان پرداخت مى شود. فرمود: اینان با علمشان ارتزاق نمى کنند. همانا منظور و مراد کسانى اند که فتواى بدون علم و به خلاف هدایت الهى مى دهند تا احکام دینى را تباه سازند و غرضشان دستیابى به مال دنیاست.
نحوه استدلال به این روایت چنین است که کسى که با دانش خود ارتزاق مى کند مورد مذمت امام صادق (ع) قرار گرفته است. بنابراین دریافت حقوق مالى نسبت به مکتوبات و آثار قلمى نیز مذموم است.
در پاسخ باید گفت: اولاً تیمم بن بهلول و پدرش که در روایت آمده اند, مجهول اند و حدیثْ ضعیف است.16
دوم اینکه در ذیل حدیث, حضرت ارتزاق مذموم را منحصر فرمود بدانجا که شخص به صورت باطل و ناروا به این کار بپردازد; یعنى قلب واقعیت کند و بر خلاف حق و یا از روى نادانى بر چنین منصبى تکیه زند.17
سوم اینکه امام (ع) در این روایت به اِخبار از یک واقعیت پرداخته است و این در حد حرمت نیست. نهایت آنکه چنین امرى از نظر شریعت مکروه است, ولى نمى توان بدان بر حرمت و عدم جواز استناد کرد.
البته به جز این حدیث, روایت هاى دیگرى نیز در کتب حدیث منقول است که ممکن است مخالفان حقوق معنوى بدان تمسک کنند. این روایت ها عبارت اند از:
1. پیامبر(ص):
مَکتوبٌ فیِ الکِتابِ الأوّلِ: یَابنَ آدَمَ, عَلِّمْ مَجّاناً کَما عُلِّمتَ مَجّاناً;18
در نخستین کتاب نوشته شده است: اى پسر آدم! به رایگان آموزش ده; همچنان که به رایگان آموزش داده شدى.

2. پیامبر(ص):
عَلَّمَ اللّهُ تَعالى آدَمَ ألفَ حِرفَةٍ مِنَ الحِرَفِ, وقالَ لَهُ: قُل لِوُلدِکَ وذُرِّیَّتِکَ: إن لَم تَصبِروا فَاطلُبوا الدّنیا بِهذهِ الحِرَفِ, ولا تَطلُبوها بِالدِّینِ فإنَّ الدِّینَ لی وَحدی خالِصاً, وَیلٌ لِمَن طَلَبَ الدُّنیا بِالدِّینِ, وَیلٌ لَهُ;19
خداى بزرگ هزار حرفه به آدم یاد داد و به او فرمود: به فرزندان و نسل خود بگو: اگر صبر ندارید, با این حرفه ها و پیشه ها دنیا را بجویید و دین را وسیله رسیدن به آن قرار ندهید; زیرا دین یکسره از آنِ من است. واى بر کسى که دنیا را با دین بجوید! واى بر او!

3. پیامبر(ص):
وَیلٌ لاُمَّتی مِن عُلَماءِ السُّوءِ یَتَّخِذونَ هذا العِلمَ تِجارَةً یَبیعونَها مِن اُمَراءِ زَمانِهِم ریحاً لأُنفُسِهِم, لا أربَحَ اللّهُ تِجارَتَهُم!;20
واى بر علماى نابکار امّت من! این علم را وسیله سوداگرى قرار مى دهند و آن را براى منافع شخصى خود به زمامداران روزگار خویش مى فروشند. خداوند سَودایشان را سود ندهد!

4. پیامبر(ص):
مَن طَلَبَ الدّنیا بِعَمَلِ الآخِرَةِ فلَیسَ لَهُ فی الآخِرَةِ مِن نَصیبٍ;21
هر که با کار آخرت دنیا را بطلبد, در آخرت هیچ بهره اى برایش نباشد.

5. پیامبر(ص):
مَن أکَلَ بِالعِلمِ طَمَسَ اللّهُ عَلى وَجهِه , ورَدَّهُ عَلى عَقِبَیهِ , وکانَتِ النّارُ أولى بِهِ ;22
هر که به وسیله دانش (دینى) ارتزاق کند, خداوند چهره اش را مسخ کند و او را به عقب برگرداند و آتش برایش سزاوارتر باشد.

6. امام صادق (ع):
مَنِ احتاجَ النّاسُ إلَیهِ لِیُفَقِّهَهُم فی دِینِهِم فیَسألُهُمُ الاُجرَةَ , کانَ حَقیقاً عَلَى اللّهِ تَعالى أن یُدخِلَهُ نارَ جَهَنَّمَ;23
هر کس که مردم براى فهم دین خود به او نیاز پیدا کنند و او از آنان مزد طلب کند, سزاوار است که خداى تعالى او را به آتش دوزخ برد.

7. پیامبر(ص):
مَن کَتَمَ عِلماً عِندَهُ , أو أخَذَ عَلَیهِ اُجرَةً , لَقِیَّ اللّهَ تَعالى یَومَ القِیامَةِ مُلجَماً بِلُجامٍ مِن نارٍ ;24
هر کس دانشى را که دارد مخفى نگه دارد, یا براى (آموختن) آن مزد بگیرد, روز قیامت در حالى که لگامى از آتش بر او زده شده است, خداى بزرگ را دیدار کند.

8 . امام صادق (ع):
مَن أرادَ الحَدیثَ لِمَنفَعَةِ الدّنیا لَم یَکُن لَهُ فی الآخِرَةِ نَصیبٌ, ومَن أرادَ بِهِ خَیرَ الآخِرَةِ أعطاهُ اللّهُ خَیرَ الدّنیا والآخِرَةِ;25
هر که حدیث را براى سود دنیوى بخواهد (و فرا گیرد) در آخرت او را بهره اى نباشد و هر که آن را براى خیر آخرت بخواهد, خداوند خیر دنیا و آخرت را به او دهد.

9. پیامبر(ص):
تَعَلَّموا القُرآنَ ولا تَأکُلوا بِهِ , ولا تَستَکبِروا بِهِ;26
قرآن را بیاموزید و به وسیله آن ارتزاق نکنید و با آن بزرگى نفروشید.
صرف نظر از مسأله سند و صدور در این احادیث, به نظر مى رسد مفهوم و محتواى آنها دلالت بر نفى حقوق معنوى ندارد, زیرا:
اولاً در برخى از آنها تشویق به سوى متعالى ساختن انگیزه است و نظر به سلب حقوق معنوى ندارد. به تعبیر دیگر این گونه روایات در تمامى کارهاى مباح وارد شده است و انسان را به سوى اهداف متعالى سوق مى دهد. از این میان, روایت شماره هشت و شاید بتوان گفت حدیث شماره چهار چنین اند.
ثانیاً دیگر روایت ها در مقام مذمت و نکوهش پدیده شوم (دین فروشى) و (علم فروشى) هستند; چنانکه این تعابیر امروزه نیز به کار مى رود, معنایش ابزار قرار دادن دین و دانش است. به تعبیر دیگر رسیدن به اغراض سوء و نادرست با وسیله قرار دادن دین و دانش, به معناى اخذ اجرت یا داشتن حق معنوى نیست. دانشمند کریم النفسى که هدفى جز ترویج علم ندارد و حقوق ماهیانه نیز دریافت مى کند, مشمول عنوان علم فروش نیست; اما آنکه علم را ابزار دنیا قرار دهد و حرمت علم را پاس ندارد و جز دستیابى به مقاصد دنیایى, چیزى در برابرش قرار نگیرد, مصداق این روایت هاست. به تعبیر دیگر این روایت ها چیزى را که ما در مقام اثباتش هستیم, نفى نمى کند. این روایت ها به یک آفت و آسیب در میان عالم دین, و نیز دانشوران اشاره مى کند و از آن برحذر مى دارد.
در پایانِ ادله مخالفان باید به یک نکته مهم توجه نمود و آن این است که بر فرض اینکه دلالت این ادله تمام باشد, تنها یک مسأله را اثبات مى کند و آن دریافت حق التألیف یا حق الترجمه است; ولى حقوق معنوى چنانکه در آغاز بحث بدان اشاره شد, عام است; یعنى از این ادله نمى توان جواز سرقت از آثار دیگران را استفاده کرد; چنانکه جواز دخل و تصرف در آثار دیگران و یا تغییر نام و حذف و اضافه و نسبت اثر را به مؤلف, نمى توان استفاده کرد.
3. تخلف از حقوق معنوى در متون مقدس27
موارد تخلف از رعایت حقوق معنوى بسیار است. از این رو تنها به مواردى اشاره مى شود که در زمینه ترجمه هاى قرآن, کتب حدیث و کتب ادعیه و زیارات و مانند آن است و از سایر موارد صرف نظر مى شود. این موارد در دو قسمت عرضه مى گردد: یکى شکوه و گلایه از سوى مترجمان و مؤلفان نسب به تضییع حقوق معنوى آنان و دیگرى مواردى که دیگران با نقد و بررسى این تضییع حق را بر ملا ساخته اند.28
الف. شکوه هاى مترجمان و مؤلفان کتب مذهبى
1. مرحوم حاج سید على نقى فیض الاسلام: وى در پایان ترجمه و شرح نهج البلاغه در تاریخ شعبان 1371ق; با تیتر (تذکر به دانشمندان) چنین مى نگارد:
کتاب نهج البلاغه با ترجمه و شرحى که همگان را به کار آید تا کنون چاپ نشده و چنانکه باید مورد استفاده قرار نگرفته بود. این بنده از سال هاى دراز قدم در این راه نهاده خواستم نسخه صحیحى با اعراب درست از آنچه سید شریف رضى (علیه الرحمه) از سخنان مَولا نا اَمیرُالْمؤمنین (ع) تألیف و جمع آوردى نموده و حاضر ساخته با ترجمه و شرحى که عموم را به کار آید مرتّب نموده به مردم دنیا خاصّه مسلمانان و ایرانیان هدیه نمایم و اینک به توفیق خداى متعال به آرزوى خود رسیده, کتاب را (پس از مراجعه به کتب لغت و شرح ها و نسخ خطى و چاپى و بحث با فضلا و دانشمندان) آماده ساختم و براى آنکه فارسى زبانان از آن استفاده برند, از روى مبانى علمى ترجمه و شرح روان به طرز خاصّ که تا به حال سابقه نداشت بر آن نوشته و در دسترس قرار دادم و نویسندگان و مطّلعین مى دانند که ترجمه و شرح کردن کتابى به طور اختصار که داراى همه خصوصیات باشد تا چه اندازه مشکل است. کتابِ ظاهراً ساده اى که شما به دست مى گیرید, گلچین از صدها کتاب است که ما جان کلام و روح مطالب آنها را تا جایى که در خور حوصله امروزیان باشد گرفته با تمام مزایاى علمى و دینى و اجتماعى و سیاسى و تاریخى آن بدون تصرّف در اصل مطلب (چون در مقابل گفتار امام (ع) کسى را سخنى برتر و بهتر ممکن نیست) نگاشته ایم. این موضوع را تنها دانشمندان مى فهمند و بى خبران را یاراى آن نیست که به چنین مطالب باریک موشکاف گردند.
از ده سال پیش نگارنده تمام اوقات شبانه روز خود را براى تدوین ترجمه و شرح نهج البلاغه به کار بردم و کتاب مختصر و مفید حاضر را پس از مراجعه به تمام شروح عربى و فارسى (مانند شرح ابن میثم و ابن ابى الحدید و خویى و کاشانى و لا هیجانى و قزوینى و دیگر شروح) و کتاب هاى مشهور در تفسیر و فقه و اخبار و فلسفه و کلام و تاریخ و لغت و رجال آماده ساخته و در کتاب به این سادگى و روانى که خواصّ و عوامّ همه استفاده مى کنند, هیچ تصرّف در اصل و ترجمه عین عبارت عربى نشده و کلیّه مطالب شروح را که لازم بود با زیاده بر آن دارد, و به این نکته جز علماى اعلام و دانشمندان پى نخواهند برد, آن هم پس از مراجعه به کتاب هاى نامبرده. پس, از این رو اگر کسى دانسته یا ندانسته (بر اثر آنکه چنین متاع گرانبهایى را به رایگان به دست آورده و به فهم آن موفق شده) بخواهد آن را تغییر و تبدیل داده یا چیزى از آن کم کرده یا بر آن بیفزاید یا به مختصر پس و پیش نمودن جُملات و اضافه کردن مطالبى که درخور چنین کتابى نیست به شکل دیگرى درآورد و به نام خود مُعرّفى نماید, امیدوارم او و کاتب و ناشر و رجال نویس بى سواد یا پیشوا و عالم دنیادارى که بى تأمّل و اندیشه چنین کسى را در ردیف مؤلفین و نویسندگان درآورد و نفهمیده براى جلب توجه مردم بى خبر و معرّفى خود بر نوشته او تقریظى بنویسد و آن را بستاید خیر ندیده به عذاب خدا گرفتار و در پیشگاه شاه ولایت (ع) شرمنده و روسیاه گردد; زیرا بسا یک فراز ساده اى در این کتاب اثبات درستى عقیده اى یا ابطال نادرستى را نموده و یا مطلب علمى را فهمانده و یا حکمى را بیان کرده و داراى مزایا و خصوصیات دیگرى است که عالم با اطلاع و نویسنده متبحر به آن پى مى برد و با تغییر و تبدیل ممکن است منظور اصلى از بین برود.
بنابراین وظیفه پیشوایان مسلمانان و دانشمندان و رؤساى هر مملکتى است که به پاس احترام علم و دانش و عدل و انصاف از این قبیل دروغگویان حسود و نادان رشک بر جلوگیرى نمایند, و از یکى دو نفر کتابفروش عوام تهران که پاى بند به دینى از ادیان و قانونى از قوانین نیستند و براى به دست آوردن پول از غلط چاپ کردن و دست بردن در قرآن و ترجمه و تفسیر و ادعیه و اخبار و کتب دینى و علمى و ادبى باک نداشته حقوق نویسندگان را با تقلید تضییع مى نمایند و معارف شیعه را (که حقیقت اسلام در آن است و بس) در نزد سایر ملل مسلمان ننگین مى سازند و بعضى از تقریظ نویسان بى اطّلاع را هم براى فریب عوام با خود همدست ساخته مروّج کالاى نادرست خود مى گردانند, هر طور صلاح دانند نهى از منکر نمایند تا بیش از این عالم تشیّع را دستخوش اغراض باطله خویش قرار ندهند.
و از وُعّاظ و گویندگان و نویسندگان خواهشمندم (در ازاى رنج من در این ترجمه و شرح که هیچ مجتهد متبحر و هیچ دانشمند موشکاف و هیچ نویسنده زیرک و هیچ گوینده توانایى نمى تواند یک کلمه بر خلاف حق و حقیقت در آن بیابد) وقتى که مطالب این کتاب را بیان مى فرمایند نام کتاب و مترجم و شارح آن را یادآورى نمایند و دستور حضرت امیرالمؤمنین (ع) به مالک اشتر را در نظر داشته باشند که مى فرماید:
ثُم أعْرِفْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مّا أَبلى, ولاتُضیفَنَّ بَلآءَ امْرِئٍ إلى غَیْرِهِ, وَلاتُقَصِّرنَ بِهِ دونَ غایَةِ بَلآئِه, و لا یَدعُوَنَّکَ شَرَفُ امْرِئٍ إلى أَن تُعَظِّمَ مِن بَلآئِهِ ما کانَ صَغیراً, وَلا ضَعَةُ امْرِئٍ إِلى أن تَسْتَصْغِرَ مِن بَلائِهِ ما کانَ عَظِیماً;
(رنج و کار هر یک از آنان را براى خودشان بدان, و رنج کسى را به دیگرى نسبت مده (تا رنج برده از عدل و انصاف والى نومید نگردد و دیگران هم به کارهاى بزرگ اقدام کنند) و باید در پاداش او هنگام به سر رساندن کارش کوتاهى ننمایى, و باید بزرگى کسى تو را بر آن ندارد که رنج و کار کوچک او را بزرگ شمارى و پستى کسى تو را وادار نسازد که رنج و کار بزرگ را کوچک پندارى (زیرا چنین رفتار بر خِلاف عَدل و دادگرى است و سَبَب بى رغبتى کارگردانان در انجام کارها مى شود).29
همچنین مرحوم فیض الاسلام در آغاز ترجمه صحیفه سجادیه با نوشتن سه متن گلایه و شکوه خود را از سرقت ها ابراز مى دارد:
یک . اطّلاعیه
بدین وسیله به اطلاع هموطنان بویژه مدیران چاپخانه ها, گراورسازى ها, صحافى ها و کتابفروشى ها در سراسر ایران مى رساند که اخیراً بعضى از افراد فرصت طلب و سودجو اقدام به چاپ و نشر تألیفات اینجانب حاج سید على نقى فیض اسلام (با نام هاى ترجمه و تفسیر قرآن عظیم, ترجمه و شرح نهج البلاغه و ترجمه و شرح صحیفه سجادیه به قلم فیض الاسلام) نموده اند, ضمن محکوم کردن این عمل خیانتکارانه هشدار مى دهم که حق طبع و نشر تألیفات اینجانب منحصر به خودم بوده و همیشه به حد کافى موجود و آماده پخش مى باشد و به هیچ کس اجازه تکثیر داده نشده است و در صورت مشاهده هرگونه خلاف طبق مقرارت قانونى اقدام و تعقیب خواهد شد.
فیض الاسلام
تهران
دو . بخوانید تا حکم خداى تبارک و تعالى را بدانید
برخى از کتابفروشى ها و دیگران که شایسته نیست در اینجا نامشان برده شود, هیچ گاه (چه در زمان صلح و آشتى یا زمان جنگ و زد و خورد و گرفتارى) از هرگونه جنایت و گناه و حرام و ناروایى خوددارى نمى نمایند و از ذلت و خوارى و رسوایى در دنیا واهمه اى نداشته و از عقاب و کیفر روز رستاخیز نمى هراسند. بنابراین مسلمان ها بدانند این گونه منافقین و مردم دو رو اگر یکى از تألیفات مرا (از قبیل کتاب ترجمه و خلاصه تفسیر قرآن عظیم و کتاب ترجمه و شرح نهج البلاغه و کتاب ترجمه و شرح صحیفه کامله سجادیه را که در حدود سى و شش سال پیش از این تاکنون رنج هاى بسیار به خود هموار نموده تا آنها را که جز خواص نمى شناختند و به اعتقاد اهل فن اساس انقلاب اسلامى امروزمان به شمار مى رود از روى مبانى و پایه هاى علم و دانش و دین و آیین و حق و درست به جهانیان شناساندم) تحریف نموده و تغییر داده و نفهمیده و ندانسته به صورت کتابى در آورد و یا عین آن را عکسبردارى و چاپ کرده و در دسترس قرار دهد, عقلاً و شرعاً و نقلاً و عرفاً فعل حرام و ناروایى را به جا آورده; بلکه طبق قواعد شرعیه حرام هایى را مرتکب گشته و در دنیا رسوا شده و در آخرت به عذاب و کیفر جاوید گرفتار گردد, و اگر مشترى و خریدار چنین کتابى را با علم به اینکه فروشنده آن را دزدیده خریدارى نماید او هم فعل حرامى را به جا آورده, چون متاع و کالاى غصب شده اى را خریده و خداى تبارک و تعالى فروشنده و خریدار را که برخلاف احکام دین رفتار مى نمایند نیامرزد. والسلام على من اتبع الهدى ـ فیض الاسلام.
سه. یادآورى و سپاسگزارى
مقصود ما از اینکه در آغاز تألیفات خود (ترجمه و خلاصه تفسیر قرآن عظیم, ترجمه و شرح نهج البلاغه, ترجمه و شرح صحیفه کامله سجادیه و نیز همین کتاب شریف) نوشته ایم: حق چاپ و تقلید محفوظ است, این است: هر کس یکى از تألیفات مرا تحریف کرده و نفهمیده و ندانسته با تغییر دادن به صورت کتابى درآورد و یا عین آن را عکسبردارى و چاپ نموده در دسترس قرار دهد عقلاً و شرعاً و نقلاً و عرفاً فعل حرام و ناروایى را به جا آورده که طبق قواعد شرعیه در دنیا رسوا و در آخرت به عذاب الهى گرفتار خواهد شد, و چنانکه برخى از کتابفروشى ها به تنهایى یا به کمک دیگران که بردن نامشان شایسته نیست و به حرام و حلال در شرع مقدس اسلام معتقد نمى باشند, یکى از آن کتاب ها را عکسبردارى و چاپ نموده و به معرض فروش درآورد و مُشترى با علم به اینکه فروشنده آن را دزدیده خریدارى نماید او هم فعل حرام به جا آورده و چون متاع و کالاى غصب شده اى را خریده, و خداى تبارک و تعالى فروشنده و خریدار را که بر خلاف احکام دین رفتار مى نمایند نیامرزد. وَالسّلام على من اتّبع الهدى
از فرزندان ارجمندم آقایان: سید محمد رضا, سید محمد مهدى و سید على رضا (أیدَهُمُ اللّهُ تَعالى) که در چاپ و نشر کتاب هاى نامبرده زحمت و رنج متحمّل شده و مى شوند تشکر نموده و سپاسگزارم, و ناگفته نماند: حق امتیاز عکسبردارى و چاپ و نشر تألیفاتم اعمّ از آنها که به چاپ رسیده و آنها که هنوز چاپ نشده و همه آنها مِلک من است را در زمان حیات خود به آنان واگذار نمودم. و إن شاءاللّه تبارک وتعالى اینان هم به فرزندان ذکور خویش واگذار خواهند نمود. وَالسَّلامُ عَلَیْهِمْ وعَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحین.30
فیض الاسلام
چهارشنبه 26 ذوالحجّة
سال 1400 ق.
2. مرحوم شیخ عباس قمى: ایشان در آغاز ملحقات مفاتیح الجنان مى نویسد:
این گنه کار روسیاه عباس قمى ـ عفى اللّه عنه ـ بعد از آنکه بعون اللّه تعالى کتاب مفاتیح الجنان را تألیف نمودم و در اقطار منتشر گشت, به خاطرم رسید که در طبع دویم آن, بر آن زیاد کنم دعاى وداعى براى ماه رمضان و خطبه روز عید فطر و زیارت جامعه ائمّة المؤمنین و دعاى اللّهم اِنّى زُرتُ هذا الاِمامَ که در عقب زیارات خوانده مى شود و زیارت وداعى که هر یک از ائمه (ع) را به آن وداع کنند و رقعه اى که براى حاجت مى نویسند و دعایى که در غیبت امام عصر ـ عجّل اللّه فرجه ـ باید خوانده شود و آداب زیارت به نیابت به واسطه کثرت حاجت به اینها, لکن دیدم هرگاه این کار را کنم فتح بابى شود براى تصرّف در کتاب مفاتیح و بسا شود بعضى از فضولان بعد از این در آن کتاب بعضى از ادعیه دیگر بیفزاید یا از آن کم کنند و به اسم مفاتیح الجنان در میان مردم رواج دهند; چنانکه در مفتاح الجنان مشاهده مى شود. لاجرم کتاب را به همان حال خود گذاشتم و این هشت مطلب را بعد از تمام شدن مفاتیح ملحق به آن نمودم و به لعنت خداوند قهّار و نفرین رسول خدا(ص) و ائمّه اطهار(ع) واگذار و حواله نمودم کسى را که در مفاتیح تصرف کند.31
و نیز پس از زیارت وارث به تفصیل از این اضافه کردن ها و کاستن ها, گلایه و شکوه کرده, مى نویسد:
مؤلف گوید: این زیارت معروف به زیارت وارث است و مأخذش کتاب مصباح المتهجّد شیخ طوسى است که از کتب بسیار معتبره معروفه نزد علماست و من این زیارت را بلاواسطه از همان کتاب شریف نقل کردم و آخر زیارت شهدا همین بود که ذکر شد: فَیالَیتَنى کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَ مَعَکُم. پس این زیادتى ها که بعضى بعد از این ذکر کرده اند: فى الْجِنانِ مَعَ النَّبِیّینَ, والصَدّیقینَ وَ الشُّهَدآءِ وَالصّالِحینَ, وَحَسُنَ اُولئِکَ رَفیقاً, السلامُ عَلى مَن کانَ فیِ الحائِرِ مِنْکُمْ, وَعَلى مَنْ لَمْ یَکُنْ فِى الحائِرِ مَعَکُم الخ تمامى اینها زیادى و فضولى است. شیخ ما در کتاب لؤلؤ مرجان فرموده است: این کلمات که متضمّن چند دروغ واضح است علاوه بر جسارت ارتکاب بر بدعت و جسارت افزون بر فرموده امام (ع) چنان شایع و متعارف شده که البته چند هزار مرتبه در شب و روز در حضور مرقد منوّر ابى عبداللّه الحسین (ع) و محضر ملائکه مقربین و مطاف انبیاء مرسلین (ع) به آواز بلند خوانده مى شود و احدى بر ایشان ایراد نمى کند, و از گفتن این دروغ و ارتکاب این معصیت نهى نمى نمایند و کم کم این کلمات در مجموعه هایى که در زیارات و ادعیه احمقان از عوام جمع مى کنند و گاهى اسمى براى آن مى گذارند جمع شده و چاپ رسیده و منتشر گشته و از مجموعه این احمق به مجموعه آن احمق نقل گردیده و کار به جایى رسیده که بر بعضى طلبه مشتبه شده.
روزى طلبه اى را دیدم که آن دروغ هاى قبیح را براى شهدا مى خواند; دست بر کتفش گذاشتم, ملتفت شد, گفتم: از اهل علم قبیح نیست چنین اکاذیب در چنین محضرى؟! گفت: مگر مروى نیست! تعجب کردم! گفتم: نه, گفت: در کتابى دیدم, گفتم: در کدام کتاب؟ گفت: مفتاح الجنان, ساکت شدم, چه کسى که در بى اطلاعى کارش به اینجا رسد که جمع کرده بعضى عوام را کتاب شمرده و مستند قرار دهد قابل سخن گفتن نیست. پس شیخ مرحوم کلام را در این مقام طول داده و فرموده: که به حال خود گذاشتن عوام را در امثال این امور جزئیّه و بدعت هاى مختصره مثل غسل اویس قرنى و آش ابوالدّرداء تابع و مخلص حقیقى معاویه و روزه صمت که در روز سخن نگویند و غیر آنکه احدى بر مقام نهى برنیامده سبب تجرّى شده که در هر ماه و سال پیغمبر و امام تازه پیدا مى شود و دسته دسته از دین خدا بیرون مى روند. انتهى کلامه و رفع مقامه.
این فقیر گوید: خوب تأمّل کن در فرمایش این عالم جلیل که مطّلع است بر مذاق شرع مقدس چگونه این مطلب همّى عظیم و عقده بزرگ در دل او گردیده, چون مى داند مفاسد این کار را بر خلاف آنان که از علوم اهل بیت (ع) محروم و بى بهره ماندند و بدانستن ضغثى از اصطلاحات و الفاظ اکتفا کردند که امثال این مطالب را چیزى ندانند, بلکه تصحیح و تصویب نموده و عمل بر وفق آن نمایند. لاجرم کار به جایى رسد که کتاب مصباح المتهجّد و اقبال و مهج الدّعوات و جمال الاسبوع و مصباح الزّائر و بلد الامین و جنّة الواقیه و مفتاح الفلاح و مقباس و ربیع الاسابیع و تحفه و زاد المعاد و امثال این کتب متروک و مهجور شود و این مجموعه هاى احمقانه شایع شود که در دعاى مجیر که از دعاهاى معتبره مرویّه است در هشتاد موضع آن کلمه بِعَفوک زیاد کنند و کسى انکار نکند و در دعاى جوشن که مشتمل بر صد فصل است براى هر فصلى یک خاصیّتى وضع کنند, و با بودن این همه زیارات مأثوره, زیارت مفجعه جعل کنند, و با بودن این همه دعاهاى معتبره مرویّه با مضامین عالیه و کلمات فصیحه بلیغه دعایى بى ربط در کمال برودت جعل نمایند و نام او را دعاى حُبّى گذارند و از کنگره عرش آن را نازل نمایند و چندان فضیلت براى او وضع نمایند که انسان را متحیّر و سراسیمه نماید; از جمله آنکه العیاذباللّه جبرئیل به حضرت رسول (ص) از جانب حق سبحانه و تعالى گفته باشد که هر بنده اى که این دعا را با خود دارد او را عذاب نکنم; اگر چه مستوجب جهنّم باشد و عمر خود را به معصیت گذرانده باشد و مرا هیچ وقت سجده نکرده باشد, من آن بنده را ثواب هفتاد هزار پیغمبر بدهم و ثواب هفتاد هزار زاهد, و ثواب هفتاد هزار شهید بدهم, و ثواب هفتاد هزار نماز گزار بدهم و ثواب هفتاد هزار برهنه که پوشانیده باشد بدهم و ثواب هفتاد هزار گرسنه که سیر کرده باشد بدهم و ثواب بعدد ریگ هاى بیابان ها بدهم, و ثواب هفتاد هزار بقعه زمین بدهم, و ثواب مهر نبوّت رسالت پناه بدهم و ثواب عیسى روح اللّه و ابراهیم خلیل اللّه بدهم و ثواب اسماعیل ذبیح اللّه و موسى کلیم اللّه و یعقوب نبى اللّه و آدم صفى اللّه و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل و فرشتگان بدهم. یا محمد! هر که این دعاى بزرگوار حبّى را بخواند یا با خود دارد بیامرزم او را و شرم دارم که عذاب کنم الخ. و شایسته است که انسان از شنیدن اینها عوض خنده گریه کند.
کتب ادعیه شیعه که به مرتبه اى متقن و محکم بوده که غالب آنها که استنساخ مى نمودند خودشان از اهل علم بودند و از روى نسخى که به خطّ اهل علم و تصحیح شده علما بوده مقابله و تصحیح مى نمودند, و اگر اختلافى بود در حاشیه اش به آن اشاره مى کردند; مثلاً در دعاى مکارم الاخلاق (وَبَلِّغْ بِایمانِى) در حاشیه اش اشاره مى کنند در نسخه ابن اشناس (وَابلُغْ بِایمانى) است و در روایت ابن شاذان (اَللّهُمَّ اَبْلِغ ایمانى) است, یا مثلاً فلان کلمه به خط ابن سکون چنین است و به خط شهید چنین, و هکذا کارش به جایى رسیده که منحصر به کتاب مفتاح شده که فى الجمله وصفش را شنیدى و این کتاب مرجع عوام و خواصّ و عرب و عجم گردیده, و این نیست جز از بى اعتنایى اهل علم به حدیث و اخبار و رجوع نکردن به کتب علما و فقهاى اهل بیت اطهار(ع) و نهى ننمودن از امثال این بدع و اضافات و دسّ وضّاعین و تحریف جاهلین و جلو نگرفتن از نااهلان و از تصرّفات بى خردان تا کار به جایى رسیده که دعاها موافق سلیقه ها تلفیق شده و زیارت ها و مفجعه ها و صلوات ها اختراع شده و مجموعه هاى بسیار از دعاهاى دسّ شده چاپ شده و بچّه مفتاح ها متولّد گشته و کم کم سرایت کرده به سایر کتب رسیده و شایع و رواج گشته; مثلاً کتاب منتهى الامال این احقر را تازه طبع کردند, بعض از کُتّاب آن به سلیقه خود در آن تصرّفاتى نموده: از جمله در احوال مالک بن یسر ملعون نوشته: از دعاى امام حسین (ع) هر دو دست او از کار افتاده بود الحمدللّه. در تابستان مانند دو چوب خشک مى گردید, الحمدللّه, و در زمستان خون از آنها مى چکید الحمدللّه و بر این حال خسران مآل بود الحمدللّه, در این دو سطر عبارت, چهار لفظ الحمدللّه کاتب موافق سلیقه خود جزء کرده, و نیز در بعضى جاها بعد از اسم جناب زینب یا امّ کلثوم به سلیقه خود لفظ خانم زیاد کرده که زینب خانم و امّ کلثوم خانم گفته شود که تجلیل از آن مخدّرات شود, و حمید بن قحطبه را چون دشمن داشته به واسطه بدى او حمید بن قحبه نوشته ولیکن احتیاط کرده قحطبه را نسخه بدل او نوشته, و عبدربّه را صلاح دید عبداللّه نوشته شود, و زحر بن قیس که به حاء مهمله است در هر کجا بوده به جیم نوشته, و امّ سلمه را غلط دانسته و تا ممکنش بوده امّ السّلمه کرده الى غیر ذلک.
و غرضم از ذکر این مطلب در اینجا دو چیز بود: یکى آنکه این تصرّفاتى که این شخص به سلیقه خود این را کمال دانسته و خلافش را ناقص فرض کرده و حال آنکه همین چیزى که او کمال دانسته باعث نقصان شده, پس از اینجا قیاس کنیم که چیزهایى که ما از روى جهل و نادانى در دعاها و زیارات داخل مى کنیم یا به سلیقه ناقص خود بعض تصرّفات مى نماییم و آن را کمال فرض مى نماییم بدانیم که همان چیزها پیش اهلش سبب نقصان و بى اعتبارى آن دعا یا زیارت خواهد بود, پس شایسته است که ما به هیچ وجه در این باب مداخله نکنیم و هر چه دستورالعمل دادند به همان رفتار نموده و از آن تخطّى ننماییم.
و دیگر غرضم آن بود که معلوم شود هرگاه نسخه اى که مؤلّفش زنده و حاضر و نگهبان او باشد این طور کنند با او, دیگر با سایر نسخ چه خواهند کرد و به کتاب هاى چاپى دیگر چه اعتماد است؟ مگر کتابى که از مصنّفات مشهوره علماى معروفین باشد و به نظر ثقه از علماى آن فنّ رسیده و امضا فرموده باشد. روایت شده در حال ثقه جلیل فقیه مقدّم در اصحاب ائمّه (ع) یونس بن عبدالرّحمن که کتابى در اعمال شبانه روز نوشته بود. جناب ابوهاشم جعفرى آن کتاب را به نظر مبارک حضرت عسکرى (ع )رسانید. حضرت تمام آن را مطالعه و تصفّح فرمود, پس از آن فرمود: (هذا دینى وَ دینُ ابائى کُلُّه, وَ هُوَ الحَقُ کُلُّه; همه این دین من و دین پدران من است و تمامش حقّ است.) ملاحظه کن که ابوهاشم جعفرى با آنکه بر کثرت علم و فقاهت و جلالت و دیانت جناب یونس مطّلع بوده است به همین اکتفا نکرده در عمل کردن از روى کتاب او تا آنکه آن را به نظر مبارک امام خود رسانیده, و نیز روایت شده از بورق شنجانى هراتى که مردى معروف به صدق و صلاح و ورع بوده که در سامره خدمت امام حسن عسکرى(ع) رسید و کتاب یوم ولیله شیخ جلیل القدر فضل بن شاذان نیشابورى را به آن حضرت داد و گفت فدایت شوم مى خواهم در این کتاب نظر فرمایى و ورق ورق آن را ملاحظه نمایى, حضرت فرمود: (هذا صحیحٌ یَنبَغِى اَنْ تَعمَلَ بِه) این کتاب صحیح است و شایسته است که به آن عمل نمایى, الى غیر ذلک و این حقیر با اینکه مى دانستم مذاق مردم این زمان و عدم اهتمام ایشان را در امثال این امور, براى اتمام حجت سعى و کوشش بسیار کردم که دعاها و زیارات منقوله در این کتاب حتّى الامکان از نسخه هاى اصل نقل شود و بر نسخ متعدّده عرضه شود و به قدرى که از عهده برآیم تصحیح آن نماییم تا عامل به آن از روى اطمینان عمل نماید. ان شاءاللّه به شرط آنکه کاتبین و ناسخین تصرّف در آن ننمایند و خواننده ها اختراع و سلیقه هاى خود را کنار گذارند.
شیخ کلینى(ره) از عبدالرّحیم قیصر نقل کرده که خدمت حضرت صادق (ع) رسید و عرض کرد فدایت شوم من از پیش خود دعایى اختراع کرده ام, حضرت فرمود: بگذار مرا از اختراع خود; یعنى آن را کنار گذار و براى من نقل مکن و نگذاشت که آن دعاى جمع کرده خود را نقل کند, و خود آن حضرت براى او دستورالعملى لطف فرمود, و شیخ صدوق عطّر اللّه مرقده روایت کرده از عبداللّه بن سنان که گفت: حضرت صادق (ع) فرمود: که زود است مى رسد به شما شبهه اى پس مى مانید بدون نشانه و رهنما و پیشواى هدایت کننده و نجات نمى یابد در آن شبهه مگر کسى که بخواند دعاى غریق, گفتم: چگونه است دعاى غریق؟ فرمود مى گویى: یا اللّهُ یا رَحْمنُ یارَحیمُ, یامُقَلِّبَ الْقُلُوبِ, ثَبِّتِ قَلْبى عَلى دینِکَ. پس گفتم: یا مقَلِّبَ القُلُوبِ وَالاَْ بْصارِ, ثَبِّت قَلْبى عَلى دینِکَ حضرت فرمود: بدرستى که خداوند عزوجل مقلب است قلوب و ابصار را لیکن بگو چنانکه من مى گویم: یامُقَلِّبَ الْقُلُوبِ, ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دینِکَ. کافى است تأمل در این دو حدیث شریف براى تنبّه کسانى که در دعاها به سلیقه خود بعضى کلمات زیاد مى کنند و پاره اى تصرّفات مى نمایند. واللّه العاصم.32
همچنان ایشان در منتهى الامال آنجا که داستان آمدن جابر بن عبداللّه انصارى را به کربلا, بر سر قبر امام حسین (ع) در روز اربعین نقل مى کند, به مناسبت اینکه جابر در وصف امام حسین (ع) گفته است: (و خامس اصحاب الکساء) مى نویسد:
از توصیف جابر حضرت امام حسین (ع) را به خامس اصحاب کساء معلوم مى شود که این لقب از القاب معروفه آن حضرت بوده و حدیث اجتماع خمسه طیبه(ع) تحت کساء از احادیث متواتره است که علماى شیعه و سنّى روایت کرده اند, و در احادیث آیه تطهیر بعد از اجتماع ایشان نازل شده, و هم در احادیث مباهله نیز به کثرت وارد است, و شاید سرّ جمع نمودن حضرت رسول اکرم (ص) انوار طیّبه اهلبیت مکرّم را تحت کساء براى رفع شبهه باشد که کسى نتواند ادّعاى شمول آیه براى غیر مجتمعین تحت کساء نماید; اگر چه جمعى از معاندین عامّه تعمیم دادند ولى اغراض فاسده آنها از بیانات وارده آنها واضح و هویداست.
و امّا حدیث معروف به حدیث کساء که در زمان ما شایع است به این کیفیّت در کتب معتبره معروفه و اصول حدیث و مجامع متقنه محدّثین دیده نشده مى توان گفت از خصائص کتب منتخب است.33

یکى از نویسندگان در این باره مى نویسد:
در اینجا حق با محدث قمى است و اصل حدیث کساء به صورت صحیح آن در منابع معتبر حدیثى عامه و خاصه به طور مستفیض آمده است, ولى این حدیث کساى جعلى در هیچ یک از منابع حدیثى وجود ندارد و متأسفانه آن را در بعضى چاپ هاى مفاتیح الجنان محدث قمى به آخر مفاتیح ملحق کرده اند که این کار برخلاف رضاى صاحب مفاتیح و کارى غیر اخلاقى و غیر اسلامى است و باید از آخر مفاتیح برداشته شود; زیرا صاحب مفاتیح آن را قبول ندارد.34
ب. نقدهاى وارده
در اینجا به مواردى اشاره مى گردد که ناقدان و منتقدان سرقت هاى ادبى و یا عدم رعایت حقوق مترجمان و مؤلفان را به نقد کشیده و مطرح ساخته اند. داورى در صحت و سقم این نقدها را به خوانندگان واگذار نموده و مسؤولیت طرح آن به عهده ناقدان و منتقدان است. و اگر از سوى نقد شدگان به جوابیه یا پاسخى دست یابیم بدان اشاره مى کنیم. چنانکه پیش از این نیز آوردیم این بررسى به حوزه ترجمه هاى قرآن, کتب ادعیه و زیارات و مانند آن منحصر است و از آوردن دیگر موارد آثار مذهبى خوددارى مى شود:
1. ترجمه تحف العقول: از تحف العقول تا سال 1377ش چهار ترجمه منتشر شده است: ترجمه آقایان محمدباقر کمره اى (1342ش), احمد جنتى (1367ش), پرویز اتابکى (1376ش) و بهراد جعفری1377ش.
ترجمه اى جدید توسط آقاى صادق حسن زاده به چاپ رسیده که در فصلنامه علوم حدیث مورد نقد قرار گرفته است و ناقد بر این باور است که از ابتدا تا انتها برگرفته از ترجمه آقاى پرویز اتابکى است:
انصاف این است که در ترجمه آقاى حسن زاده اشتباه هاى بزرگ, چندان که معنى را دگرگون سازد, بسیار کم و نادر است و با توجه به اینکه تحف العقول کتابى است مملو از لغت هاى مشکل, این دقت را مى طلبد که بدانیم آیا این کم غلط بودن حاکى از توانایى مترجم است و یا حاکى از توانایى مترجمان سابق؟ باید در این ترجمه به جهت کم اشکال بودن از آقاى پرویز اتابکى قدردانى کرد; چرا که این ترجمه تماماً از ابتدا تا به انتها همان ترجمه آقاى اتابکى است که تنها برخى از لغات ادیبانه و جمله بندى ایشان تغییر نموده است. مى توان دو ترجمه را از ابتدا تا به انتها با یکدیگر مقابله نمود و صدق این مدعا را تأیید کرد.35

شرح مطلب را در مقاله ناقد بخوانید.36
2. تحریف در مکارم الاخلاق: آقاى رضا استادى در مقاله اى در فصلنامه علوم حدیث به این مسأله مى پردازد. وى در این مقاله به معرفى نوشته اى از مرحوم محمد باقر همدانى بهارى (م2133ق) به نام (تسدید المکارم و تفضیح الظالم فى بیان تحریف مکارم الاخلاق),37 مى پردازد که مرحوم بهارى نشان داده در یکى از چاپ هاى این کتاب در مصر تحریف هاى بسیارى صورت گرفته است. ایشان در سه فصل کتاب: اضافات, اسقاط ها و تغییرها را برمى شمرد:
در فصل اوّل (تسدید المکارم), هشتاد مورد از مواردى که چیزى به عبارت کتاب افزوده شده, نشان داده شده است; مانند افزوده شدن جمله (ولأبى بکر بالصّدیقیة) در میان دو جمله حدیث: (لى بالنبوّة ولعلیّ بالولایة).
در فصل دوم, هفتادوپنج مورد از مواردى که چیزى از عبارت کتاب حذف شده, مشخص شده است; مانند حذف جمله (واسئلک بحقّ الإسم الذى جعلته عنه محمّد و عترته).
در فصل سوم, سى ونُه مورد از موارد تغییر و تبدیل را یاد کرده است; مانند تبدیل جمله (عن الصادق (ع)) به (عن بعض الفضلاء), و تبدیل (وفى صحیفة الرضا) به (قال بعض العلماء), و تبدیل (عن أمیر المؤمنین) به (عن بعض العارفین).
مرحوم بهارى در هر سه فصل, اشاره مى کند که عدد تحریف ها زیاد است و حذف ها و تبدیل ها خیلى بیشتر از عددهاى ذکر شده است; زیرا در بسیارى از موارد, تحریفات یک صفحه, متعدد بوده و او همه آنها را یکى به شمار آورده است.38
جناب آقاى استادى در ابتداى مقاله خود دخل و تصرف در آثار دیگران را دو قسم مى کند که گاه از قبیل تلخیص, نظم و تبویب است و گاه چنین نیست. وى درباره این دو قسم مى نویسد:
این گونه تصرفات, اگر به آن اشاره شود و انگیزه درستى داشته باشد ـ هر چند عده اى نپسندند ـ به خودى خود, ناپسند نیست و اما اگر تغییرات و حذف و تحریفاتى صورت پذیرد و به آن تذکر داده نشود, هر چند با نیت خیر باشد, خیانت محسوب مى گردد; فرقى نمى کند که به وسیله شیعه و در متون اهل سنّت باشد یا بالعکس!39
گفتنى است مرحوم بهارى تألیفى دارد به نام (التنبیه على ما فعل بالکتب من التحریف) و تحریفات اهل سنّت را در کتب خودشان گردآورده است, ولى این نسخه در دست نیست.40
3. قصص قرآن: در مجله آینه پژوهش مقاله اى با عنوان (به چه قیمت؟) نگارش یافته که در آن از چاپ کتابى به نام دیگرى سخن مى گوید. کتاب قصص قرآن مرحوم صدر بلاغى که چاپ نخست آن در سال 1329 و چاپ نهم آن در سال 1354 از سوى انتشارات امیر کبیر انجام شده, در سال 1382 با نام على شیروانى به چاپ رسیده است.

نویسنده مقاله مى گوید:
بزرگوارى, کتاب عالمى بزرگ و نویسنده اى چیره دست و محققى توانمند را که از نگارشش بیش از نیم قرن مى گذرد ـ چاپ اوّل آن به سال 1339 نشر یافته است ـ برداشته و یکسر به نام خود چاپیده است و در این تلاش علمى ـ فرهنگى حتى جاى نقطه, ویرگول و سرخط را هم عوض نکرده است. البته گاهى, (بارى تعالى) را خداى بزرگ) کرده است!41

آقاى شیروانى در برگه اى که ضمیمه همین شماره از مجله است در پاسخ مى نویسد:
اتهام اصلى من در آن مقاله این است که کتاب قصص القرآن مرحوم صدر بلاغى را به نام خود منتشر کرده و آن را از تألیفات و آثار خود برشمرده ام.
دلیل نویسنده محترم بر این مدعا آن است که من روى جلد کتاب نام مرحوم صدر بلاغى را نیاورده ام و تنها نام خود را نوشته ام. پاسخ من آن است که هرگز چنین قصدى نداشته ام و چنین نیز نکرده ام; زیرا:
1. در مقدمه کتاب به گونه اى روشن و شفاف سهم مرحوم بلاغى از کتاب قصه هاى قرآن را یادآور شده ام… .
2. در شناسنامه کتاب آمده است;قصه هاى قرآن, به کوشش على شیروانى, که صراحت دارد بنده در این کتاب دعوى تألیف و نگارش نداشته ام.42
4. ترجمه صحیفه سجادیه: در مجله آینه پژوهش, مقاله اى, در نقد ترجمه صحیفه سجادیه که توسط آقایان عبدالجواد ابراهیمى شاهرودى و محسن غرویان نیشابورى در سال 1376 توسط نشر الهادى چاپ شده, به چشم مى خورد. ناقد پس از مقدمه اى درباره قداست متون مقدس و اینکه باید با آنها با احتیاط رفتار شود و مترجمان و قلمزنان نباید آن را دستخوش شوق کتاب سازى خود قرار دهند, مى نویسد:
این ترجمه بازنویسى نه چندان دقیق از ترجمه و شرح صحیفه سجادیه استاد محى الدین مهدى الهى قمشه اى است, با این تفاوت که آقاى قمشه اى مواردى را شرح مزجى داده و مرادش را روشن ساخته است و مترجمان مزبور با حذف موارد شرح و اضافه کردن تعابیرى, گاه موجب نادرستى عبارت شده اند و در نتیجه ترجمه اى غلط ارائه داده اند.43
5. فاطمه(س) در آیینه کتاب: در مجله آینه پژوهش مقاله اى با عنوان (تألیف یا تقلید) به چاپ رسیده که کتاب فوق را که توسط آقاى اسماعیل انصارى نگارش و از سوى نشر الهادى به چاپ رسیده, نقد مى کند. ناقد در این زمینه مى نویسد:
نخستین اشکال کتاب آن است که این نوشتار عیناً تقلید از کتابنامه حضرت فاطمه زهرا(س), بوده و تمام عناوین که در آن بوده (472 عنوان) به همراه پاره اى از اشتباهات آن, به این کتاب منتقل شده است. ضمناً مؤلف از نسخه اصلى آقاى انصارى نیز استفاده کرده و حدود 100 عنوان دیگر را که وى به کتاب خویش اضافه نموده, در این کتاب آورده است و مجموعاً 570 عنوان کتاب خویش را از (کتابنامه حضرت زهرا) اخذ کرده است.44
در پایان با اذعان به اینکه پرونده پژوهش هاى فقهى و دینى درباره حقوق معنوى گشوده است و مى سَزَد که فقیهان و متفکران اسلامى بیش از پیش بدان اهتمام ورزند, امیدوار است از این پس شاهد سرقت ها و تضییع حقوق نباشیم.
1. المسائل المستحدثة, ج 1, ص 92 ـ 95; الفقه, ج 100, ص 482 به بعد; فقه اهل بیت, شماره 21 (بهار 1379), ص 97ـ 98.
2. فقه اهل بیت, شماره 21 (بهار 1379), ص 100 ـ 101.
3. فقه اهل البیت, شماره 21 (بهار 1379), ص 101.
4. همان, ص 103.
5. همان, ص95 ـ 97.
6. فقه اهل بیت, شماره 21 (بهار 1379), ص 102.
7. مسؤولیت حقوقى ناشى از نرم افزارهاى معیوب, پایان نامه کارشناسى ارشد, سید حسن شبیرى, ص 73ـ74.
8. فقه اهل بیت, مقاله آیة اللّه سید کاظم حائرى, شماره 21 (بهار 1379), ص 97.
9. الفقه, ج 100, ص 485.
10. سنن البیهقى, ج 6, ص 242; المبسوط, ج3, ص268; مستدرک الوسائل, ج17, ابواب کتاب احیاء الموات, ص 11, ح20905.
11. ر. ک: المکاسب المحرمة, امام خمینى, ج2, ص257 ـ 328; فقه الصادق, ج 13, ص 304 ـ 307و ج 14, ص 26ـ 272 و ج .15, ص 9 ـ 49.
12. وسائل الشیعة, ج 27, ص 223.
13. معجم رجال الحدیث, ج 20, ص 164.
14. فقه الصادق, ج 14, ص 269 ـ 272; جامع المدارک, ج 3, ص 41.
15. وسائل الشیعة, ج 27, ص 141; معانى الاخبار, ص 181.
16. مجعم رجال الحدیث, ج 3, ص374 و 387.
17. جامع المدارک, ج 3, ص 41; فقه الصادق, ج 13, ص 306.
18. بصائر الدرجات, ص 3, ح 1.
19. ثواب الاعمال, ص 159, ح 1.
20. تحف العقول, ص 26.
21. کنزالعمال, ج 10, ص 203, ش 29067.
22. همان, ص 196, ش 29034.
23. عوالی اللالی, ج 4, ص 71, ح 42 .
24. کنز العمّال, ج 10, ص 217, ش 29150.
25. الکافی, ج 1, ص 46, ح2.
26. تنبیه الخواطر, ج 2, ص 120 .
27. از دوستان فاضل و اندیشمند که از راهنمایى و مشاوره آنان در دستیابى به این موارد بهره برده ام, کمال سپاس را دارم; حضرات آقایان سید حسن اسلامى, هادى ربانى, محمد على مهدوى راد.
28. جهت دستیابى به برخى نمونه هاى سرقت در دوره هاى پیشین ر. ک: فصلنامه کتاب هاى اسلامى, شماره هفتم (زمستان 1380), مقاله: (سرقت ادبى و علمى) نوشته على حب اللّه.
29. ترجمه و شرح نهج البلاغه, سید على نقى فیض الاسلام, ص 1309 ـ 1310.
30. ترجمه و شرح صحیفه سجادیه, سید على نقى فیض الاسلام, تهران: انتشارات فقیه, [بى تا].
31. کلیات مفاتیح الجنان, نشر بلاغت, ص 1033.
32. کلیات مفاتیح الجنان, ص 779 ـ 783.
33. منتهى الامال, ج 1, ص 82 , انتشارات هجرت.
34. صالحى نجف آبادى, حدیث هاى خیالى در مجمع البیان, ص 95.
35. فصلنامه علوم حدیث, شماره 29(پاییز3821), ص 171.
36. همان, ص 163 ـ 175.
37. نسخه خطى این رساله در کتابخانه فیضیه به قطع خشتى در 42 صفحه و شامل مقدمه اى مفصل و خاتمه موجود مى باشد.
38. فصلنامه علوم حدیث, شماره 8 (تابستان 1377), ص 198 ـ 199.
39. همان, ص 194.
40. همان, ص 195 ـ 196, پاورقى.
41. آینه پژوهش, شماره 82 (مهر و آبان 1382), ص 103.
42. همان, برگه ضمیمه مجله.
43. همان, شماره 49 (فروردین ـ اردیبهشت 1375), ص 19.
44. همان, شماره 37 (فروردین ـ اردیبهشت 1377), ص 35 ـ 36.

تبلیغات