نقد و نکوهش حجاب اکبر در اشعار و آثار امام خمینى
آرشیو
چکیده
متن
سالک سبیل حقیقت در سیر و سلوک عرفانى خویش, از خاک تا افلاک و از خود تا خدا, هفتاد هزار حجاب ظلمانى و نورانى پیش روى دارد که باید با دست جهد خویش, و البته با نظر عنایت حق, این حجاب ها را یکى پس از دیگرى خرق یا کشف نماید. به تعبیرى, عرفان چیزى جز رفع حجاب و نقاب از چهره حقیقت و کشف اسرار و انوار نهفته ماوراى حجاب نیست.
یکى از غلیظترین این حجاب ها, حجاب اشتغال و سرگرم شدن به علوم و اصطلاحات و الفاظ و اعتبارات عرفانى و فلسفى و دل خوش کردن به آن ها و بازماندن از اصل حقیقت است; حجابى که در لسان اولیا از آن با تعبیر (حجاب اکبر) یا (حجاب اعظم) یاد شده است. عارفان واصل همواره سالکان طریقت را از این حجاب غلیظ بر حذر داشته و آفات و تبعات سوء آن را گوشزد کرده اند.
بزرگ ترین عارف عصر ما, حضرت امام خمینى (ره) نیز که خود عمر بلند و پربار خویش را در رفع و دفع حجب نارى و نورى صرف نموده است, بیش از هر عارف و اندیشمند دیگر, آثار سوء این حجاب کبیر را در اقوال و آثارش تقریر و تبیین نموده است. کافى است تا نگاهى اجمالى به هر یک از آثار عارفانه او بیفکنیم تا از کثرت دقت ورزى آن عارف دل آگاه, در لایه هاى تو در توى این حجاب غلیظ در شگفت شویم. دیوان عارفانه حضرت امام (ره) پر است از اشعارى که در آن ها به صورت هاى گوناگون از حجاب درس و بحث هاى ملال آور مَدرسى و الفاظ و اصطلاحات پر زرق و برق, اما بى مغز و محتوا, نقد و نکوهش شده است:
از درس و بحث مدرسه ام حاصلى نشد
کى مى توان رسید به دریا ازین سراب
هر چه فراگرفتم و هر چه ورق زدم
چیزى نبود غیر حجابى پس از حجاب1
همین نکته نغز که مغز و محض حقیقت است, در بسیارى از نامه هاى عارفانه امام (ره) به خواص اصحابش و همچنین در بسیارى از کتب عرفانى آن بزرگ, همچون شرح چهل حدیث, سرّ الصلاة; آداب الصلاة و… بازتابى وسیع یافته است.
از این رو, مقاله حاضر کوشش و پژوهشى است در دیوان اشعار و برخى از مکاتیب و کتب عارفانه حضرت امام و بررسى مسأله نقد حجب علوم و اصطلاحات عرفانى و فلسفى, و به تعبیر خود آن بزرگوار, (عرفان اصطلاحى) و نکوهش سرگرم شدن به قیل و قال و بازماندن از وجد و حال و اشتغال به ظواهر و زرق و برق هاى اصطلاحات عرفانى و دور ماندن از روح و ریشه آن.
جمع کتب یا رفع حجب؟
آن گاه که دیوان اشعار حضرت امام (ره) را مورد مطالعه قرار مى دهیم, یکى از مضامین و درون مایه هایى که خیلى زود توجه ما را به خود جلب مى کند, مسأله نقد و نکوهش قیل و قال ها و جرّ و بحث هاى ملال آور مَدرسى است. ابیات ذیل تنها نمونه اى است, اندک از این گونه اشعار:
ـ درِ میخانه گشایید به رویم شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم2
ـ بردار کتاب از برم و جام مى آور
تا آنچه که در جمع کتب نیست بجویم3
ـ شیخ را گو که درِ مدرسه بر بند که من
زین همه قال و مقال تو به جان آمده ام4
ـ یا رب نظرى ز پاکبازانم ده
لطفى کن و ره به دلنوازانم ده
از مدرسه و خانقهم باز رهان
مجنون کن و خاطر پریشانم ده5
ـ بر درِ میکده ام دست فشان خواهى دید
پاى کوبان چو قلندر منشان خواهى دید
از درِ مدرسه و دیر برون خواهم تاخت
عاکف سایه آن سرو روان خواهى دید6
این مضمون و درون مایه چنان در دیوان امام تکرار شده است که به مطلبى محورى و مبنایى تبدیل شده و در سبک شناسى شعر او, در (سطح فکرى و محتوایى)7 مى توان آن را مؤلّفه و مختصّه اى اساسى تلقى کرد. این مسأله البته در شعر شاعران سنّتى فارسى نیز سابقه اى دیرینه دارد; آن گونه که حافظ گوید:
ـ بشوى اوراق اگر همدرس مایى
که علم عشق در دفتر نباشد8
ـ از قیل و قال مدرسه حالى دلم گرفت
یک چند نیز خدمت معشوق و مَیْ کنم 9
اما به جرأت مى توان گفت که در شعر هیچ شاعرى از قدیم و جدید, این مضمون و معنا, به اندازه شعر امام (ره) بازتاب نیافته است.
حال پرسش این است که شخصیتى چون امام که داراى چنان سابقه درخشانى در تعلیم و تعلّم و تحقیق و تألیف بوده است و در علوم مختلفى چون تفسیر, فقه, اصول, عرفان, ادیان, کلام, فلسفه و… استادى مبرّز و مسلّم بوده و به عنوان اعلم علماى زمان خویش نزد همگان پذیرفته بوده است, چرا و چگونه در دیوان اشعار و نامه ها و کتب عرفانى خویش تا بدین حد خود را از درس و بحث و کتاب و مدرسه گریزان جلوه داده است؟
پاسخ این پرسش را باید در اشعار و آثار خود امام (ره) جست و جو کرد. براى نمونه, دقت در بیت هاى زیر, کلیدهایى در گشودن این مشکل در اختیار ما قرار مى دهد:
ـ مشکلى حل نشد از مدرسه و صحبت شیخ
غمزه اى تا گره از مشکل ما بگشایى10
ـ در مدرسه از دوست نخواندیم کتابى
در مأذنه از یار ندیدیم صدایى
در جمع کتب هیچ حجابى ندریدیم
در درس صحف راه نبردیم به جایى11
ـ آمد شدن به مدرسه ام نیست بعد از این
جز آنکه جستجوى بتى عشوه گر کنم12
مدرسه مشکل امام (ره) را حل نکرده است; او مشکل خود را اینچنین بیان مى کند; مشکل او دورى از دوست است, و در مدرسه, کتابى که درباره دوست باشد وجود ندارد. از این رو, انبوه کتب, تنها بر حجب او مى افزاید و او را از دوست دورتر مى کند. او به دنبال جمع کتب نیست, بلکه در جست و جوى رفع حجب است. به همین دلیل, از پیر عرفانى خویش چنین مى خواهد:
ـ اى پیر مرا به خانقه منزل ده
از یاد رخ دوست مراد دل ده
حاصل نشد از مدرسه جز دورى یار
جانا مددى به عمر بى حاصل ده13
این نکته را حضرت امام (ره) به گونه اى آشکارتر, در نامه نغز و پر مغزى که خطاب به خانم فاطمه طباطبایى, همسر محترمه فرزند گرامى اش سید احمد نوشته است, تبیین نموده است:
در جوانى که نشاط و توان بود, با مکاید شیطان و عامل آنکه نفس امّاره است, سرگرم به مفاهیم و اصطلاحات پر زرق و برقى شدم که نه از آن ها جمعیت حاصل شد نه حال; و هیچ گاه در صدد به دست آوردن روح آن ها و برگرداندن ظاهر آن ها به باطن و ملک به ملکوت بر نیامدم و گفتم:
ـ از قیل و قال مدرسه ام حاصلى نشد
جز حرف دلخراش پس از آن همه خروش
چنان به عمق اصطلاحات و اعتبارات فرو رفتم و به جاى رفع حجب به جمع کتب پرداختم که گویى در کون و مکان خبرى نیست جز یک مشت ورق پاره که به اسم علوم انسانى و معارف الهى و حقایق فلسفى, طالب را که به فطرت اللّه مفطور است, از مقصد بازداشته و در حجاب اکبر فرو برده. اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوى دوست بازم داشت; نه از فتوحات فتحى حاصل و نه از فصوص الحکم حکمتى دست داد; چه رسد به غیر آن ها که خود, داستان غم انگیز دارد.14
امام (ره) به صراحت بیان مى کند که کتب عرفانى پرآوازه اى چون فتوحات مکّیه و فصوص الحکم از ابن عربى و اسفار اربعه از ملاصدرا و نظایر آن ها, او را از سفر به سوى دوست باز داشته و در حجاب اکبر فرو برده است. همین مطلب در غزل زیر از آن بزرگ مرد تکرار و تأیید شده است:
آنچه روح افزاست جام باده از دست نگار است
نى مدرّس, نى مربى, نى حکیم و نى خطیب است
از فتوحاتم نشد فتحى و از مصباح نورى
هر چه خواهم در درون جامه آن دل فریب است
جرعه اى مى خواهم از جام تو تا بیهوش گردم
هوشمند از لذت این جرعه مى بى نصیب است15
در غزل عارفانه زیر نیز امام (ره) اسفار اربعه از ملاصدرا و کتاب شفاء از ابن سینا را ( با آن همه جرّ و بحث ها) که در آن ها طرح شده است, حلاّ ل مشکل خویش نمى داند:
ـ اسفار و شفاء ابن سینا نگشود
با آن همه جرّ و بحث ها مشکل ما
با شیخ بگو که راه من باطل خواند
بر حق تو لبخند زند باطل ما
گر سالک او منازلى سیر کند
خود مسلک نیستى بود منزل ما16
امام همچنین در نامه اى دیگر خطاب به خانم فاطمه طباطبایى در پاسخ این درخواست او که اسمامى کتب عرفانى مهم را از او پرسیده بود, چنین نوشت:(شب گذشته اسماء کتب عرفانى را پرسیدى; دخترم! در رفع حجب کوش نه در جمع کتب. گیرم کتب عرفانى و فلسفى را از بازار به منزل و از محلى به محلى انتقال دادى, یا آنکه نفس خود را انبار الفاظ و اصطلاحات کردى و در مجالس و محافل آنچه در چنته داشتى, عرضه کردى و حضّار را فریفته معلومات خود کردى و با فریب شیطانى و نفس امّاره خبیث تر از شیطان, محموله خود را سنگین تر کردى و با لعبه ابلیس, مجلس آرا شدى و خداى نخواسته غرور علم و عرفان به سراغت آمدـ که خواهد آمد ـ آیا با این محموله هاى بسیار به حجب افزودى یا از حجب کاستى؟)17
حجاب فلسفه و برهان; حجاب اکبر
در دیوان اشعار حضرت امام (ره) به بیت هاى بسیارى بر مى خوریم که در آن ها از (حجاب فلسفه) که خود او از آن به (حجاب اکبر) تعبیر کرده, با طنز و طعنه, نقد و نکوهش شده است:
ـ آنان که به علم فلسفه مى نازند
بر علم دگر به آشکارا تازند
ترسم که در این حجاب اکبر آخر
سرگرم شوند و خویشتن را بازند18
ـ فاطى که فنون فلسفه مى خواند
از فلسفه فاء و لام و سین مى داند
امید من آن است که با نور خدا
خود را ز حجاب فلسفه برهاند19
امام (ره) چشم فلسفه را در دیدن حقیقت نابینا مى داند و معتقد است که با چنین چشمى نمى توان روى جمیل یار را دیدار کرد:
ـ با فلسفه ره به سوى او نتوان یافت
با چشم علیل کوى او نتوان یافت20
در کتاب گران سنگ شرح چهل حدیث نیز حضرت امام (ره) در توصیف (صدّیقین) به (حجاب برهان) اشاره مى کند و معتقد است که صدّیقین کسانى هستند که از (حجاب غلیظ علم و برهان) رسته اند و علوم آن ها از جنس تفکر نیست:(هیهات که علوم آن ها از جنس تفکر باشد, یا مشاهدات آن ها را با برهان و مقدمات آن مشابهتى! تا قلب در حجاب برهان است و قدم او قدم تفکر است, به اول مرتبه صدّیقین نرسیده, و چون از حجاب غلیظ علم و برهان رست, با تفکر سر و کارى ندارد و بى واسطه برهان, بلکه بى واسطه موجودى, در آخر کار و منتهاى سلوک, به مشاهده جمال جمیل مطلق نایل گردد و به لذت دایم سرمد برسد.)21
نظیر همین مطالب درباره (حجاب برهان) را حضرت امام (ره) در کتاب عمیق و دقیق سرّ الصلاة نیز بیان مى نماید. امام (ره) در این کتاب شریف, در ذیل بحث از (سرّ سجود), براى سالک مسیر کشف حقیقت, مراتب و مقامات چهارگانه اى را ذکر مى کند و در این رتبه بندى, ادراک حقیقت از طریق علم و فکر و برهان را در پایین ترین درجه قرار مى دهد و علما و حکما را (اصحاب حجاب اعظم) مى خواند:(یکى مقام ادراک این مقام است علماً و فکراً, به طریق تفکر و قدم برهان و علم, و این مرتبه اصحاب حجاب اعظم است که علما و حکما هستند; دوم, مقام ایمان, و کمال آن, اطمینان است و این مقام مؤمنین و ارباب یقین است; سوم, مقام اهل شهود و اصحاب قلوب است که به نور مشاهده, فناى مطلق را مشاهده کنند و حضرت توحید تام در قلب آن ها تجلّى کند; چهارم مقام اصحاب تحقق و کمّل اولیا است که متحقق به مقام وحدت صِرف شوند و کثرت قاب قوسین از میان برخیزد… پس محو مطلق دست دهد و صعق کلى حاصل آید و فناى تام رخ دهد.)22
ورق پاره هاى عرفان: نقد (عرفان اصطلاحى)
ـ از ورق پاره عرفان خبرى حاصل نیست
از نهان خانه رندان خبرى مى جویم23
عرفان به معناى شناخت است; شناخت حقیقت خویش یا حقیقت حق, جلّ و علا. حال اگر علوم و اصطلاحات عرفانى, انسان را در شناخت بهتر خود یا خالقش مدد رساند و به حقارت خویش و عظمت خالق رهنمون شد و حجب خود خواهى و خود برتر بینى را از پیش روى انسان خرق کرد, واژه (عرفان) نقش و کار کرد خود را به بهترین شکل به انجام رسانده است. اما اگر این علوم و اصطلاحات, خود موجب عجب و غرور انسان شد و حجاب هاى خودبینى و خود رأیى را در او ضخیم تر کرد, این علوم و الفاظ نه تنها شناخت انسان را به خود و خالقش بیشتر نکرده است, که نادانى او را مضاعف کرده و به تعبیر حضرت امام, او را از (حجب صغار) به (حجب کبار) کشانده است: (خداوند ـ عزّ و جلّ ـ براى بیدارى علما, آیه شریفه (مَثَلُ الذِینَ حُمّلُوا التوْرَاةَ…) را آورده تا بدانند انباشتن علوم ـ گرچه علم شرایع و توحید باشدـ از حجب نمى کاهد, بلکه افزایش دهد و از حجب صغار او را به حجب کبار مى کشاند.24
به همین دلیل است که حضرت امام (ره) (حتى عرفان نظرى و دل مشغولى در پیچ و خم مباحث و اصطلاحات را سدّ راه و وقوف در این مرحله را حجاب مى داند; چنانکه مکرّر این معنى را در آثار خویش, از نظم و نثر, به کار برده اند.)25 این عرفانِ باز دارنده است که امام (ره) آن را (صنم خانه) معرفى مى کند:
ـ بشکنیم آینه فلسفه و عرفان را
از صنم خانه این قافله بیگانه شویم26
از این رو, در بسیارى از اشعار حضرت امام (ره) واژه (عارف) در کنار واژه هایى چون صوفى, درویش, فیلسوف و… آمده و همه آن ها به دلیلى که بیان شد, مهجور و مطرود از بارگاه و پیشگاه حقیقت خوانده شده اند:
ـ صوفى و عارف از این بادیه دور افتادند
جام مى گیر ز مطرب که روى سوى صفا27
ـ با صوفى و با عارف و درویش به جنگیم
پرخاش گرِ فلسفه و علم کلامیم 28
ـ آن روز که ره به سوى میخانه برم
یاران همه را به دلق و مسند سپرم
طومار حکیم و فیلسوف و عارف
فریاد کشان و پاى کوبان بدرم29
امام در یکى از نامه هاى عارفانه خود, با مقایسه علمى که (حجاب اکبر) خوانده شده و علمى که چونان نورى است الهى در دل بندگان حق, مى نویسد:(سرگرمى به علوم, حتى عرفان و توحید, اگر براى انباشتن اصطلاحات است ـ که هست ـ و براى خود این علوم است, سالک را به مقصد نزدیک نمى کند, که دور مى کند; (العلم هو الحجاب الأکبر). و اگر حق جویى و عشق به او انگیزه است ـ که بسیار نادر است ـ چراغ راه است و نور هدایت; (العلم نور یقذفه اللّه فی قلب من یشاء) و براى رسیدن به گوشه اى از آن, تهذیب و تطهیر و تزکیه لازم است.)30
پس علم و عرفان واقعى, علمى است که همچون نور, فضاى تاریک قلب و قالب انسان را به جمال حق روشن کند, نه علمى که قلب را به تعبیر امام (دگرگون و پریشان) سازد و چنین علمى ـ چه برهان باشد چه عرفان ـ حجاب محسوب مى شود:
ـ تا تکیه گهت عصاى برهان باشد
تا دید گهت کتاب عرفان باشد
در هجر جمال دوست تا آخر عمر
قلب تو دگرگون و پریشان باشد31
اما در شرح چهل حدیث, عارفانى را که صرفاً جهت اصطلاح اندوزى و اهداف غیر الهى به سراغ عرفان مى روند, (عرفاى اصطلاحى) مى خواند و با درد و سوز خاصى درباره آن ها مى نویسد:(ما به این عمر کوتاه و اطلاع کم در این عرفاى اصطلاحى و در علماى سایر علوم, اشخاصى دیدیم که به حقّ عرفان و علم قسم است! که این اصطلاحات در دل آن ها اثر نکرده, بلکه اثر ضد کرده… واى به حال تو عارف که حالت از همه کس بدتر است و حجّت بر تو تمام تر است! تو تکبّر به حق مى کنى! فرعونیت به حضرت اسماء و صفات و تجلیات ذات مى نمایى!)32
همین (عرفان اصطلاحى) است که امام آن را موجب افزایش تیرگى و حجاب مى داند:
ـ علمى که جز اصطلاح و الفاظ نبود
جز تیرگى و حجاب چیزى نفزود
هر چند تو حکمت الهى خوانیش
راهى به سوى کعبه عاشق ننمود33
عجیب تر آنکه امام حتى علومى چون موسیقى, ایقاع, هیئت, مکانیک و نظایر آن را از علوم عرفانیِ محجوب به حجاب اصطلاحات و پرده مفاهیم و اعتبارات, برتر مى شمارد و خطاب به چنین عارفان و طالبانى مى نویسد:(اى طلبه مفاهیم! اى گمراه حقایق! قدرى تأمل کن! ببین چه دارى از معارف; چه اثرى در خود از حق و صفاتش مى بینى. علم موسیقى و ایقاع شاید از علم تو دقیق تر باشد… علم تو هم تا محجوب به حجاب اصطلاحات و پرده مفاهیم و اعتبارات است, نه از او کیفیتى حاصل شود نه حال; بلکه در شریعت علم, علوم طبیعى و ریاضى از علوم شما بهتر است; زیرا که آن ها نتیجه خود را مى دهد و از شما بى نتیجه یا به عکس نتیجه مى دهد… شما از نتیجه دنیایى باز مانده به نتیجه معارف هم نرسیدید; بلکه حجاب شما غلظتش بیشتر است.)34 درباره چنین عارفانى است که امام در یکى از رباعى هاى زیبایش مى فرماید:
ـ آن کس که به زعم خویش عارف باشد
غوّاص به دریاى معارف باشد
روزى اگر از حجاب آزاد شود
بیند که به لاک خویش واقف باشد35
و چنین عرفانى است که امام آن را در برابر مکتب و حوزه عشق قرار مى دهد و خوانده ها و شنیده هاى آن را باطل مى انگارد:
ـ چون به عشق آمدم از حوزه عرفان دیدم
آنچه خواندیم و شنیدیم همه باطل بود36
آفات و حجب علم آموزى و اصطلاح اندوزى در دیدگاه امام (ره) و از منظر روایات
همان گونه که پیش تر بیان شد, راز انتقاد حضرت امام (ره) در دیوان اشعار و سایر آثار عرفانى, از سرگرم شدن به الفاظ و اصطلاحات فلسفى و عرفانى و قیل و قال ها و جرّ و بحث هاى مدرسى, در آفات و حجبى است که این امر در موارد بسیارى براى طالبان و سالکان به همراه دارد. این آفات و تبعات سوء, گاه چنان شدت و وسعت مى یابد که در لسان معصوم, جهل از چنین علومى نافع تر است: (رُبّ جهل أنفع من العلم.)37
سنایى, شاعر بلند آوازه فارسى, با الهام و استفاده از حدیث فوق است که در بیتى مشهور مى فرماید:
ـ علم کز تو تو را بنستاند
جهل از آن علم به بود صد بار38
مهم ترین حجاب ها و آفاتى که در دیوان اشعار و سایر آثار عارفانه حضرت امام براى طالبان علوم فلسفى و عرفانى و نظایر آن برشمرده شده عبارتند از:
1. کبر و عجب و غرور: امام (ره) در شرح چهل حدیث در توضیح این حدیث که:(قال: سألت أبا عبد اللّه(ع) عن أدنى الاًلحاد; فقال: إنّ الکبر أدناه). در ذیل عنوان (بیان بعضى از موجبات کبر) مى نویسد:(عارفى که به واسطه عرفان خود, به سایرین به چشم حقارت نظر کرده, تکبّر مى کند و قشرى و ظاهرى مى گوید, آیا از معارف الهیه چه دارد جز یک دسته مفهومات که همه حجاب حقایقند و سدّ طریق, و یک مقدار اصطلاحات دل فریب با زرق و برق که به معارف الهیه ارتباطى ندارد و با خدا شناسى و علم به اسماء و صفات مراحلى فاصله دارد؟!)39
در دیوان امام نیز به بیت هاى بسیارى بر مى خوریم که در آن ها به عجب و غرور عالمانه و عاقلانه اشاره شده و از آن پرهیز داده شده است:
ـ این ما و منى جمله ز عقل است و عقال است
در خلوت مستان نه منى هست و نه مایى40
ـ این جاهلان که دعوى ارشاد مى کنند
در خرقه شان به غیر (منم) تحفه اى میاب41
بلعم باعور که داستانش در قرآن در آیه(وانل علیهم نبأ الذى آتیناه فانسلخ منها فأتبعه الشیطان و کان من الغاوین…)42 آمده, نمونه اى است از افرادى که به علم و فضل و طاعت خویش مغرور مى شوند و به انکار حق و حقیقت مى پردازند. بلعم باعور که قرآن درباره او مى فرماید:(آتیناه آیاتنا) تا آن جا که دعوت او به درگاه حق مستجاب بود, بر اثر عجب و غرور به علم و طاعت خویش, در برابر پیامبر الهى, موسى (ع), به لجاج و عناد بر مى خیزد و سرانجام به تعبیر قرآن از گمراهان مى شود:(کَانَ منَ الْغَاوینَ).
2. دنیا خواهى و معیشت طلبى: گروهى از علما و عرفا نیز الفاظ و اصطلاحات خوش آب و رنگ را وسیله اى براى فریفتن انسان هاى پاک دل و ساده اندیش قرار مى دهند و به کسب معیشت مى پردازند. در حقیقت, تعابیر و مفاهیم پر زرق و برق, وسیله ارتزاق چنین عالمان و عارفانى است. سخن امام (ره) درباره این دسته آن است که: (در اینان یک دسته پیدا شود که… براى ترؤّس بر یک دسته بیچاره, این اصطلاحات بى مغز را مایه کسب معیشت قرار داده اند و با الفاظ فریبنده و اقوال جالب توجه, صید قلوب صافیه بندگان خدا را مى کنند. اینها شیاطینى هستند اِنسى که ضررشان از ابلیس لعین کمتر نیست بر عباد اللّه… اینها سخنانى بسیار فریبنده دارند… و به اصطلاحات و الفاظى بى مغز دل خوش داشته اند.)43
در کتاب اصیل اصول کافى بابى با عنوان (باب المستأکل بعلمه) (کسى که از علمش روزى مى خورد) آمده و ذیل آن, احادیثى در نکوهش عالمان دنیا دوست ذکر شده که از آن جمله است: (عن أبی عبد اللّه قال:إذا رأیتم العالم محبّاً لدنیاه, فاتّهموه على دینکم… أوحى اللّه إلى داود(ع): لا تجعل بینی و بینک عالماً مفتوناً بالدنیا, فیصدّک عن طریق محبّتی; فإنّ اُولئک قطّاع طریق عبادی المریدین…).44
دل حضرت امام از چنین علمایى چنان خون است که در دیوانش در خطابى عتاب آلود, اینچنین آن ها را نکوهش:
بر بند زبان یاوه گویى
بشکن قلم و دوات بس کن
اى عاشق شهرت اى دغل باز
بس کن تو خزعبلات بس کن
گفتار تو از براى دنیا است
پیگیرى مهملات بس کن
بردار تو دست از سر ما
تکرار مکرّرات بس کن 45
3 .ستیزه جویى با عالمان و سلطه طلبى بر عامیان: براى دسته اى دیگر از عالمان و عارفان, علوم و اصطلاحات فلسفى و عرفانى و الهى, تنها وسیله اى است براى مباهات و موضع گیرى در برابر علماى دیگر و سعى در منکوب و مجاب کردن آن ها و به کرسى نشاندن رأى و نظر خود به هر وسیله ممکن. گروه دیگر نیز از این سلاح در برابر عوام بهره مى گیرند و سعى در سرکوب کردن آن ها و سلطه یافتن بر آن ها دارند. گروه سوم نیز علم را وسیله اى براى جلب توجه مردم و بزرگ جلوه دادن خویش در نزد و نظر آنان مى دانند. این هر سه دسته, در حدیثى از امام باقر(ع) مطرود و اهل آتش دانسته شده اند: (من تعلّم العلم لیباهی به العلماء أو یماری به السفهاء أو یصرف وجوه الناس إلیه, فلیتبوّءمقعده من النار).46
حضرت امام (ره) این حدیث از امام باقر(ع) را در کتاب پرواز در ملکوت نقل مى کند و به شرح و بسط آن مى پردازد.47
حضرت امیر(ع) نیز در نهج البلاغه در سخنان بلندى خطاب به کمیل, به چنین علمایى اشاره دارد, آن جا که مى فرماید: (بلى اُصیب لقناً غیر مأمون علیه, مستعملاً آلة الدین للدنیا و مستظهراً بنعم اللّه على عباده و بحججه على أولیائه…).48
4. سرگرم شدن به انبوه الفاظ و اصطلاحات و باز ماندن از اصل حقیقت: الفاظ و اصطلاحات به منزله تور و دامى است براى صید حقیقت و معنا; اما اگر صیاد, خود در کلاف سر در گم دام خویش گرفتار آمد, خود به دست خویش موجبات هلاک خود را فراهم ساخته است. به همین قیاس, عالم و عارفى که خود را در انبوه بافته ها و ساخته هاى لفظى و اصطلاحى خود و دیگران گرفتار کند و از یافته هاى حقیقى و الهى بازماند, خود به خواست خویش, خود را از حقیقت محجوب کرده است. امام درباره این گروه از علما و عرفا مى نویسد: (و یک طایفه آنانند که به کسب علمى پرداختند و اشتغال به تحصیل معارف علماً پیدا کردند; ولى از حقایق معارف و مقامات اهل اللّه به اصطلاحات و الفاظ و به زرق و برق عبارات اکتفا نموده, خود و عده اى بیچاره را در رشته الفاظ و اصطلاحات به زنجیر کشیده و از جمیع مقامات, قناعت به گفتار نموده اند.)49
حجاب بالاتر آنکه گاهى این قبیل علما و عرفا چنان در پیچ و خم الفاظ و اصطلاحات گرفتار مى آیند که گمان مى برند همه حقیقت همین الفاظ و اصطلاحات است و هدف و حقیقتى وراى آن نیست. امام در این باره مى نویسد: (گاهى اتفاق افتد که از شیطان قاطع طریق, گول خورده, مغرور شوند و معارف و مقامات را حقیقتاً عبارت از اصطلاحات علمیه که خود تراشیده یا از تراشیدن دیگران استفاده کرده اند, مى دانند. اینان نیز تا آخر عمر, نقد جوانى و روزگار زندگانى را صرف در تکثیر اصطلاح و ضبط کتب و صحف کنند.)50
امام (ره) چنین علما و عرفایى را به مریضى تشبیه مى کند که به طبیب مراجعه کرده و نسخه اى دریافت داشته, اما به جاى آنکه به محتواى نسخه عمل کند, در ضبط و حفظ نسخه و تفکر در کیفیت ظواهر و الفاظ نسخه دقت مى کند; و معلوم است که چنین مریضى هیچ گاه شفا نخواهد یافت, بلکه روز به روز بر وخامت حالش افزوده خواهد شد.51
شاید سخن حضرت امیر(ع) نیز ناظر به چنین علمایى باشد, آن جا که مى فرماید:(رُبّ عالم قد قتله جهله, و علمه معه لم ینفعه).52
دیوان اشعار حضرت امام (ره) پر است از انتقاد و اعتراض آن حضرت نسبت به چنین علمایى که علم و اصطلاح پرده اى ضخیم بر دیده حق بین آن ها افکنده, آن ها را از دریافت حقایق الهى محجوب کرده است:
ـ عالم که به اخلاص نیاراسته خود را
علمش به حجابى شده تفسیر و دگر هیچ
عارف که ز عرفان کتبى چند فرا خواند
بسته است به الفاظ و تعابیر و دگر هیچ53
آنچه ذکر شد تنها برخى از حجاب ها و آفت هایى است که پیش روى طالبان و سالکان طریق علم و عرفان وجود دارد; حجاب هایى که هر یک به تنهایى براى دور کردن و منحرف ساختن طالب و سالک از شاهراه حقیقت و بردن او بر لبه پرتگاه ژرف هلاکت کافى است. پس اگر در دیوان اشعار حضرت امام (ره) و کتب و نامه هاى عارفانه او آن همه از قیل و قال مدرسى و جرّ و بحث هاى مکتبى انتقاد به عمل آمده, تا بدان جا که بارها بیت هایى نظیر بیت زیر را انشاد فرموده اند, ناظر به همین آفات و تبعات است:
ـ شیخ را گو که درِ مدرسه بربند که من
زین همه قال و مقال تو به جان آمده ام60
پس منظور حضرت امام (ره) از این انتقادها و اعتراض ها, منصرف و گریزان کردن طالبان علم و عرفان و فلسفه نیست, بلکه توجه دادن آن ها به تبعات و آثار سوء علم آموزى و فلسفه اندوزى و عرفان گرایى, بدون انگیزه الهى است. حضرت امام (ره) این نکته را به زیبایى در یکى از نامه هاى عارفانه خویش بیان فرموده است: (نمى گویم از علم و عرفان و فلسفه بگریز و با جهل, عمر بگذران, که این انحراف است; مى گویم کوشش و مجاهده کن که انگیزه الهى و براى دوست باشد, و اگر عرضه کنى براى خدا و تربیت بندگان او باشد, نه براى ریا و خودنمایى, که خداى نخواسته جزء علماى سوء شوى که بوى تعفّنشان اهل جهنم را بیازارد.)55
این سخن امام (ره) درباره (علماى سوء) که بوى تعفّنشان اهل جهنم را آزار مى دهد, ناظر به حدیثى است از پیامبر اکرم (ص) که فرمود:(إنّ أهل النار لیتأذّون بریح العالم التارک لعلمه).56
خلاصه کلام اینکه هر معرفتى, اعم از اینکه برهانى باشد یا عرفانى یا غیر آن, اگر به جاى اینکه از خود خواهى ها و خودبینى هاى انسان بکاهد, حجاب ها را روز به روز ضخیم تر و غلیظتر کند و موجبات دورتر شدن از خداوند را فراهم آورد, چنین معرفتى از دیدگاه حضرت امام (ره) دشمن و رهزن انسان است و باید از آن پرهیز کرد:
ـ هر معرفتى که بوى هستى تو داد
دیوى است به ره از آن حذر باید کرد57
1. دیوان امام: مجموعه اشعار امام خمینى(ره), چ4, تهران مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى, 1373, ص48 .
2 . همان, ص 142.
3 . همان, ص 168.
4 . همان, ص 140.
5 . همان, ص 238.
6 . همان, ص 117.
. 7. Philosophical Level
8 . دیوان حافظ, به کوشش دکتر خطیب رهبر, چ20, تهران, صفى علیشاه, 1376, غزل 162, ص219 .
9 . همان, غزل 351, ص 476 .
10 . دیوان امام, ص 186.
11 . همان, ص 187.
12 . همان, ص 442 .
13 . همان, ص 238.
14 . باده عشق: اشعار عارفانه امام خمینى و نامه اى عرفانى از او به خانم فاطمه طباطبایى(آذرماه 1365), چ5, تهران, مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام , 1376, ص11 .
15 . دیوان امام, ص 51.
16 . همان, ص 44 .
17 . ره عشق: نامه عارفانه امام به خانم طباطبایى(خردادماه 1363), چ1, تهران, مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام, 1368, ص 32 ـ 33 .
18 . دیوان امام, ص 209.
19 . همان, ص 209.
20 . همان, ص 202.
21 . شرح چهل حدیث(اربعین حدیث), امام خمینى(ره), چ13, تهران, مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام, 1376, ص 191 ـ 192.
22 . سرّ الصلاة: معراج السالکین و صلوة العارفین, امام خمینى(ره), چ5, تهران, مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام, 1377, ص 101 ـ 102.
23 . دیوان امام, ص 169.
24 . ره عشق, ص 33.
25 . دیوان امام, مقدمه, ص 26.
26 . همان, ص 170.
27 . همان, ص 39.
28 . همان, ص 167.
29 . همان, ص 223.
30 . ره عشق, ص 25 ـ 26.
31 . دیوان امام, ص 207.
32 . شرح چهل حدیث, ص 89 .
33 . دیوان امام, ص 212.
34 . شرح چهل حدیث, ص 90.
35 . دیوان امام, ص 206.
36 . همان, ص 104.
37 . شرح غرر الحکم, آقا جمال خوانسارى, تصحیح محدث ارموى, 6 مجله, انتشارات دانشگاه تهران, ج 4, ص 68.
38 . دیوان سنایى غزنوى, به اهتمام مدرس رضوى, چ3, تهران, کتابخانه سنایى, 1362, ص 200.
39 . شرح چهل حدیث, ص 89.
40 . دیوان امام, ص 187.
41 . همان, ص 48.
42 . قرآن کریم, آیه 175 ـ 176 .
43 . پرواز در ملکوت, امام خمینى, به کوشش سید احمد فهرى, قم, دارالکتاب, ج2, ص85 ـ 86 .
44 . اصول کافى, ابى جعفر محمد بن یعقوب کلینى, با ترجمه و شرح حاج سید جواد مصطفوى, تهران, دفتر نشر فرهنگ اهل البیت(ع), ج 1, باب المستأکل بعلمه, حدیث4, ص 58.
45 . دیوان امام, ص 308.
46 . اصول کافى, ج 1, ص 86.
47 . رجوع شود به: پرواز در ملکوت, ج2, ص 84 به بعد.
48 . نهج البلاغه, ترجمه و شرح مصطفى زمان(4جلد), قم, انتشارات پیام اسلام, 1356, ج4, کلمه قصار 143, ص 138 .
49 . پرواز در ملکوت, ج 2, ص 84.
50 . همان, ص 87 ـ 88.
51 . رجوع شود به: همانجا.
52 . نهج البلاغه, ج4, کلمات قصار, کلمه 104, ص 95 .
53 . دیوان امام, ص 74.
54 . همان, ص 140.
55 . ره عشق, ص 32 ـ 33.
56 . اصول کافى, ج 1, باب استعمال العلم, حدیث 1, ص55 .
57 . دیوان امام, ص 203.