آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۸

چکیده

متن

محمدتقى بهار, معروف به ملک الشعرا (1266ـ1330ش) پسر میرزا محمدکاظم صبورى, ملک الشعراى آستان قدس رضوى است. وى روز پنجشنبه 12 ربیع الاول در شهر مشهد دیده به جهان گشود. پدرش را در سال 1322ش از دست داد و بهار که هنوز در هیجدهمین بهار زندگى خود بود, بر جاى پدر نشست, و به سمت ملک الشعرایى آستان قدس رضوى منصوب شد. او اصول و کلیات ادبیات را نزد پدر آموخت و پس از مرگ پدر, تحصیلات ادبى را در محضر شیخ عبدالجواد ادیب نیشابورى و دیگر فضلاى خراسان پى گرفت. همچنین از افادات سید على خان درگزى که مردى ادیب و شعرشناس بود, بهره گرفت و اصول کامل ادبیات را در مدرسه نوّاب مشهد آموخت. پدر وى بسیار دوست مى داشت که فرزند پى تجارت را گیرد و بازرگانى سرشناس شود; اما فرزند همچون پدر, شاعرى را پیشه خود کرد. تخلصش را از نصرالله بهار شروانى که دوست پدرش بود و مدتى در خانه آنان اقامت داشت, برگرفت.
بهار از چهارده سالگى به همراه پدر, در انجمن هاى آزادیخواهان حاضر مى شد و به مشروطه و آزادى عشق مى ورزید. 20ساله بود که به جمع مشروطه خواهان خراسان پیوست. به انجمن سعادت که تشکیلات سیاسى بود, وارد شد. نخستین اشعار ملّى خود را در روزنامه خراسان که مخفى منتشر مى شد, چاپ کرد. در سال 1328ق, روزنامه (نوبهار) را به امتیاز و مسئولیت خود منتشر کرد. در سال 1332ق از سوى مردم سرخس, کلات و درگز به مجلس شوراى ملّى رفت. در مجلس چهارم او و مدرس در صف اکثریت بودند; ولى این اکثریت در مجلس پنجم به اقلیت تبدیل شد. پس از توقیف نوبهار, روزنامه (آزاد) را منتشر کرد. در سال 1334ق انجمن دانشکده را تأسیس کرد و از این راه بسیارى از شعرا و نویسندگان را گرد خود آورد. وى پس از کودتاى 1299ش, سه ماه در شمیران تحت نظر بود. از سال 1300ش تا 1305ش براى فراگرفتن زبان پهلوى در محضر هرتسلفد آلمانى حاضر مى شد. در تمام دوران حکومت رضاخان, صلاحیتش براى ورود به مجلس رد مى شد و هماره در حبس و تبعید به سر مى برد. پس از شهریور 1320, در مجلس پانزدهم به نمایندگى از سوى مردم تهران برگزیده شد و در کابینه قوام (1324ش) عهده دار وزارت فرهنگ بود. در همان سال ریاست نخستین کنگره نویسندگان ایران را به عهده گرفت. در سال 1329ش آخرین اثر خود, یعنى قصیده (جغد جنگ) را سرود و در بهار 1330 (اول اردیبهشت) خزان عمرش سررسید.
بهار, از هوش و حافظه سرشارى بهره مند بود و یکى از بزرگ ترین شاعران این مرز و بوم محسوب مى شود. آثار بهار شهرت بسیارى دارند, با وجود این ذکر آن ها خالى از فایده نیست:
1. دیوان (دو جلد)
2. بهار و ادب فارسى (مجموعه مقالات بهار) (دو جلد)
3. سبک شناسى (سه جلد)
4. احزاب سیاسى (دو جلد)
5. تصحیح تاریخ بلعمى
6. تصحیح تاریخ سیستان
7. تصحیح مجمل التواریخ والقصص.1
پس از چاپ دیوان مرحوم بهار به همت فرزندش مهرداد بهار و نشر آن از سوى انتشارات امیرکبیر, اینک انتشارات توس دیوان ملک الشعراى عصر ما را, با تصحیح جدید, افزوده ها و هیأتى چشم نواز راهى بازار کرده است. آنچه در پى مى آید گزارشى مجمل از این چاپ و محتواى آن است.
در جلد نخست, پس از یادداشت ناشر و ویراستار, به ترتیب قصاید, قطعات, ترجیع بندها, ترکیب بندها, مسمط ها, مخمس ها و چهارپاره ها آمده است. مثنویات, غزلیات, قطعات, رباعیات, دوبیتى ها, مطایبات, اشعار به لهجه مشهدى و تصنیف ها در جلد دوم جاى گرفته است.
ناشر در یادداشت خود, از علل تأخیر چاپ جدید دیوان بهار سخن مى گوید و این که مهم ترین و نخستین دلیل این دیرکرد, در سیاسى کارى حاکم بر اداره چاپ و نشر کتاب در ایران است. سپس مى افزاید که در این مدت, کار تکمیل و ویرایش مجدد دیوان به تدریج پیش رفت; کاستى ها برطرف, و یافته هاى جدید به چاپ پیشین منضم شد و اعراب گذارى واژه هاى دشوار و حروف چینى علمى متن به کمال نسبى دست یافت. در همین یادداشت, نویسنده از ناشرانِ سودجویى سخن مى گوید که دیوان بهار را ـ در مدت زمانِ میان چاپ اول و چاپ حاضر, عجولانه و فرصت طلبانه با حروف چینى جدید و اغلاط فراوان به چاپ سپرده اند.
به دعوى ناشر, دیوان حاضر, کامل ترین و منقّح ترین و کم غلط ترین دیوانى است که تاکنون از بهار نشر یافته است.
گویا در آخرین لحظات که دیوان بهار براى چاپ آماده مى شده است, یادداشت هایى از استاد محمدرضا شفیعى کدکنى به دست ناشر مى رسد که اعمال مى شود.
ویراستار این اثر, جناب آقاى بهمن حمیدى در یادداشت خود اجمالى از ویژگى هاى چاپ حاضر را برمى شمارد.2 وى هفت ویژگى براى این چاپ نام مى برد که بدین قرارند:
1. در مجلّد اول, 43 قصیده منتشر ناشده, آمده است که دست نوشته هاى آن را خانم چهرزاد بهار در اختیار ناشر گذاشته اند.
2. مطایبات, تفنّن هاى ادبى و هجویات بهار که در هر دو نسخه امیرکبیر و توس, اغلب مخدوفند, به مجلد دوم افزوده شده است; با این تمهید که جاى برخى از کلمات یا بخشى از آن ها, نقطه چین شده است.
3. در بخش تصنیف ها (مجلد دوم) پاره اى از آن ها براى اولین بار چاپ مى شوند.
4. حروف چینى دیوان در این چاپ, روشمند و علمى است; به طورى که خوانندگان هنگام خواندن ترکیبات یا مفردات, دشوارى خاصى ندارند.
5. اغلاط فاحشى که در چاپ هاى پیشین بوده است, اصلاحِ تطبیقى یا قیاسى شده است.
6. نظام نشانه گذارى و اعراب چینى دیوان تا جایى که مقدور بوده, تقویت و معتدل شده است.
7. بر پانوشت هاى توضیحى کمابیش افزوده اند.3
پس از این دو یادداشت, فهرست مطالب مجلّد اول مى آید که این مجلّد را به پنج بخش تفکیک کرده است; بدین قرار:
1. دیباچه;
2. دوره اقامت در خراسان;
3. دوره اول اقامت در تهران;
4. دوره دوم اقامت در تهران;
5. دوره سوم اقامت در تهران.
در دیباچه شرح حال مختصرى از زندگى, اندیشه ها, مبارزاتِ سیاسى و فعالیت هاى فرهنگى بهار به قلم خود وى و دیگران آمده است. مطالعه این دیباچه, سیماى روشنى از شخصیت بهار به دست خواننده مى دهد و شأنِ سرودنِ بسیارى از قصاید و دیگر اشعار بهار را آشکار مى کند. این دیباچه که به قلم خانم چهرزاد بهار, دختر مرحوم ملک الشعرا تحریر شده است, حاوى نکات بدیع, خواندنى و لازمى است که مشکل بتوان در غیر آن, یافت. نویسنده دیباچه پس از اشارات کوتاه و گویا به برخى از سوانح زندگى پدر و نقل جزئیاتى از زندگى شاعر بزرگ معاصر, مى افزاید:
(بهار در شاعرى, به قصیده سرایى, آن هم به سبک خراسانى تمایل خاصى داشته است; هرچند که او در هر زمینه اى ذوق ورزى کرده است. مثنوى هاى او بسیار قوى و زیبا و ماندنى اند. در غزل و رباعیات نیز دستى داشته است. تصنیف هاى ملّى و میهنى او هنوز شنیدنى است. تصنیف معروفِ مرغ سحر او جاودانه و ورد زبان ها است… ملک الشعراى بهار در نثر هم دستى داشت. انقلاب مشروطه, تحول بزرگى در نثر فارسى ایجاد کرده است و نثر بهار نیز متأثر از آن بوده است.4)
سپس از زبان بهار مى آورد:
(من در نثر کلاسیک هم مانند شعر, ابتدا سبک تاریخ بیهقى را انتخاب کرده بودم; اما علل سیاسى و احتیاج مردم به نثر ساده باعث شد که سبک نثرنویسى من از نو به طرزى تازه آغاز شد و یک باره از مراجعه به سبک قدیم منصرف گردم.) (همان, به نقل از مقدمه دیوان بهار, به تصحیح مهرداد بهار, چاپ پنجم)
آنچه جاى آن در این مقدمه, بسیار خالى مى نُماید, شرح و بیان مقام ادبى بهار در میان شاعران و نویسندگان کهن و معاصر است. هرچند کمابیش به این موضوع اشاراتى رفته است, ولى به شرح ـ حتى اجمالاً ـ بازگو نشده است. از این رو هنوز مقدمه مرحوم مهرداد بهار در چاپ امیرکبیر, همچنان مى تواند مرجع محققان و ادب پژوهان باشد. پس از دیباچه, بخش اول مجلّد نخست مى آید که شامل ذوق ورزى هاى بهار بین سال هاى 1282 تا 1292 خورشیدى است. نخستین قصیده این بخش, چکامه اى است که بهار در 18سالگى در رثاى پدر سرود و در آن ماده تاریخ درگذشت پدر (1282ش) را آورده است. همین جا یادآور مى شویم که مصحح محترم کتاب و یا ویراستار اثر, در ابتداى هر شعر, شرح مختصرى از شأن نزول آن را گفته است و در پانوشت, برخى از کلمات دشوار, معنایابى شده است. این توضیحات, به ویژه آنچه در ابتداى هر شعر آمده است, بسیار مفید و براى خواننده محقق, مغتنم است. از این توضیحات چنین برمى آید که تقریباً همه سروده هاى بهار, مناسبتى عینى یا ذهنى داشته است و او هر حادثه مهم یا تقریباً مهم را به قلم ذوق و قریحه خود در جریده روزگار ثبت کرده است; از ترمیم ضریح آستان قدس رضوى گرفته تا شکواییه به رئیس زندان شهربانى تهران.
بخش اول قصاید بهار که مربوط به سال هاى اقامت او در خراسان است, بیش تر در مدح و منقبت ائمه اطهار(ع) و یا مدح و ثناى حاکمان است; و البته مدح ثامن الائمه, حضرت على بن موسى الرضا(ع) جاى ویژه و بسامد فراوانى دارد. در همین بخش کمابیش شاهد قصاید سیاسى بهار نیز هستیم. بهارِ جوان از همان سال هایى که بهارِ جوانى گلشن طبعش را خرم کرده است, نشان مى دهد که مرد سیاست و نگران اوضاع کشور خویش است. به همین روى پاره اى از نخستین سروده هاى او مربوط به امورى مانند (توشیح قانون اساسى) و یا (فقر و غنا) است.
گردآورندگان این مجموعه, ملاحظات سیاسى و گرایش هاى فکرى خود را در جمع و تدوین دیوان بهار, به یک سو نهاده اند و گاه قصاید و تغزلاتى را از ملک الشعرا در دیوان او گنجانده اند که به خوبى حاکى از بى طرفى آنان در گردآورى اشعار بهار است. از این رو گاه مجبور به توضیحى درباره قصیده یا غزلى شده اند. آنان به دلیل نامقبول بودن برخى از مواضع سیاسى آن روز بهار, در طلیعه برخى از قصاید او توضیح داده اند که مثلاً (ما این قصیده را از نظر ثبت دیدگاه هاى حاکم بر آن عصر در این کتاب مى آوریم.) (ص332, وقایع گیلان) این بهترین شیوه در جمع آورى پراکنده هاى بزرگى از بزرگان است. بدین ترتیب خواننده اطمینان مى یابد که دست سانسورهاى پیدا و پنهان, خواسته و ناخواسته, اثر شاعرى را چند پاره نکرده است, و به رغم نامقبول و نامطلوب بودن برخى از گفته ها و سروده ها, همگى در یک مجموعه, جمع اند. بدین روى در همین بخش (دوره اقامت در خراسان) همه قصایدى که بهار جوان در مدح محمدعلى شاه و امثال او گفته است, گرد آمده است.
بخش دوم مجلّد نخست دیوان, مربوط به سال هاى 1293 تا 1299 شمسى است. بهار در این سال, میان سالى را تجربه مى کند و از شعر او نیز پیداست که نگاه خود را از دربار و درباریان به مردم معطوف کرده است.
بخش دوم (دوره اول اقامت در تهران) با تغزّلى به نام (آواز خدا) آغاز مى شود که در هجو حکومت عثمانى و نگرانى از آغاز جنگ جهانى اول است.
اى خلق خداى, آواز کنید
کاواز عموم, آواز خدا است
این کشور کیست در دست عدو
این کشور ماست این کشور ماست5
در همین بخش اشعار بسیارى درباره مجلس شوراى ملى, فتح ورشو, وقایع گیلان و انقلاب روسیه و… آمده است. در همین بخش, نخستین سروده هاى انتقادى بهار از دولت و دولتیان را مى بینیم و مثلاً خطاب به مشارالسلطنه, پیشکار ناصرالدین میرزا حاکم خراسان مى خوانیم:
ظاهراً مأیوسى از آینده این مملکت
یأس و راحت هم رکاب است اى مشار السّلطنه
وه چه خوش گفت آن که گفت الیأسُ إحدى الراحتین
این سخن چون آفتاب است اى مشارالسلطنه
اندرین کشور که خادم را ز خائن فرق نیست
رشوه نگرفتن عذاب است اى مشارالسلطنه6
بخش سوم مجلّد اول (دوره دوم اقامت در تهران) سروده هاى شاعر را از سال 1299 تا 1320ش در بر مى گیرد. قصیده اول را در زندانِ کودتاچیان سروده است و دومین درباره هرج و مرج در پایتخت است. قصاید دماوندیه بهار در همین بخش جاى گرفته و در طلیعه آن مى خوانیم: (شادروان بهار در یادداشت هاى خود راجع به این قصیده چنین مى نویسد: در سال 1301ش گفته شد. در این سال به تحریک بیگانگان, هرج و مرج قلمى و اجتماعى و هتّاکى ها در مطبوعات و آزار وطن خواهان و سستى کار دولت مرکزى بروز کرده بود. این قصیده در زیر تأثیر آن معانى در تهران گفته شد و پایتخت هدف شاعر قرار گرفته است.)7
برخى از ابیات این قصیده معروف بدین قرار است:
اى دیو سپید پاى در بند
اى گنبد گیتى اى دماوند
از سیم به سر, یکى کله خُود
زاهن به میان یکى کمربند
تا چشم بشر نبیندت روى
بنهفته به ابر چهرِ دلبند…
برکَن ز بُن این بنا که باید
از ریشه بناى ظلم برکند
زین بى خردانِ سفله, بستان
داد دلِ مردم خرمند
پاره اى از اندیشه هاى اصلاحى بهار را مى توان در لابه لاى مضامین اشعار این بخش یافت; مانند آن جا که مردم را به مدارا با یکدیگر دعوت مى کند, تاجگذارى رضاخان را به تمسخر مى گیرد و یا آن جا که مردم را از نوعى عزاداریِ خرافى و افراطى نهى مى کند و مى گوید:
خودکشى باشد قمه بر سر زدن, آن تیغ تیز
بر سر دشمن زنید و خویش را احیا کنید
یکى از ترکیب بندهاى این اشعار, چنین است:
چون که ننهادید بر قانون و بر خویش احترام
مستبدین از شما یک یک کشیدند انتقام
از همین بیت و ابیات بسیارى دیگر آشکار مى شود که بهار نیز از قانون گریزى مردمان و حاکمان در رنج بود و علاج بیمارى هاى اجتماعى ایران زمین را در همان احترام نهادن به قانون و قانونگرایى مى داند.
قصیده (یکى هست و دو تا نیست) که در توحید و اوصاف الهى است, در همین بخش آمده است:
توحید بیندوز که با دیده تحقیق
چون درنگرى, عشق هم از حُسن جدا نیست8
سروده هاى بهار, بین سال هاى 1320 تا 1330ش (پایان عمر شاعر) در بخش چهارم جلد نخست (دوره سوم اقامت در تهران) آمده است. قصیده نخست, تحت عنوان (حب الوطن) پندهاى شاعر است به شاه جوانى که پس از شهریور 20 بر ایران حکومت یافت. همچنین تا پایان این بخش, سروده هاى بهار در موضوعات سیاسى, ادبى و عاشقانه ادامه پیدا مى کند و آخرین آن ها به نام (جغد جنگ) درباره زیان هاى جنگ و منافع صلح است:
بهار طبع من شکفته شد, چو من
مدیح صلح گفتم و ثناى او
بر این چکامه آفرین کند کسى
که پارسى شناسد و بهاى او
بدین ترتیب جلد نخست دیوان بهار به پایان مى رسد و فهرست قصاید, قطعات, ترکیب بندها و… به ترتیب حروف اول و آخر هر مصراع, به اضافه نمایه پایان بخش کتاب است.
مجلّد دوم, دیگر اشعار بهار (مثنویات, غزلیات, رباعیات, دوبیتى ها, مطایبات و…) را در بر مى گیرد. آنچه به عنوان (مقدمه) در این جلد, کتاب را آراسته است, مقاله اى به نام (قلب شاعر) به قلم مرحوم ملک الشعراى بهار است. ویراستار محترم این نمونه از نثر بهار را معرّفِ روحیات و شخصیت نویسنده, انگاشته است و مطالعه آن را براى آشنایى بیش تر با بهار, لازم مى شمارد. برجسته ترین ویژگى این نمونه از نثر بهار, سادگى و روانى آن است. همان سطرهاى نخست متن, به خوبى نشان مى دهد که شادروان بهار, چه اندازه به ساده نویسى و قلم صمیمى علاقه داشته است:
(چه خوب بود من داراى قلبى سخت و سنگین بودم که از دیدن و احساس ناملایمات روزمرّه به ناله هاى قلبى دچار نمى شدم! نمى دانم قلب من, قلب یک کودک است, یا قلب اطفال یا قلب یک شاعر… گمان مى کنم همه قلب ها در بدو خلقت یکسان ساخته مى شوند; از این راه دلِ اطفال همه به هم شبیه است. بعد به تدریج دل ها تفاوت و تغییر مى کنند, بزرگ مى شوند, بر ضخامت و سختى خود مى افزایند. دیگر کم باور کرده, کم دوست داشته و کم راست مى گویند; از انتقام لذت مى برند و…)9
بهار در این نوشته ـ که آن را با (شاعر گمنام) امضا کرده است ـ بخش مهمى از احساسات شخصى خود را نسبت به محیط, اطرافیان, خانواده, پدر, شغل و انسان هاى پیرامونش به قلم آورده است. به عقیده نگارنده این نوشته از نمونه هاى نخستینِ ساده نویسى در عصر حاضر است و همین کافى است که بهار را در شمار رهبران قلم در دوره ما درآورد. پایان این نامه جانسوز, چنین است:
(اگر روسو, بعد از مرگش کتاب اعترافات خود را به دست مردم سپرد, شاعر گمنام براى این که قلب خود را راحت کند, در حیات خود جرایم و خطایاى خودش را که در این محیط مرتکب شده است, بر این محیط عرضه مى دارد, و فقط از مظالم قلب خود اشک مى ریزد.) (شاعر گمنام.)10
سپس مثنویات بهار آغاز مى شود. ویراستار فاضل, مثنویات بهار را به لحاظ وزن هفت قسمت کرده و هریک را با توضیحات آورده است. پاره اى از این مثنویات بدین قرارند: کارنامه زندان, در خلقت جهان, در مذمّت مخدّرات و مسکرات, در مذمّت ظلم, اندرز به شاه, به یاد آذربایجان, ساقى نامه و صدها موضوع دیگر. از دل انگیزترین مثنوى هاى بهار, سروده او درباره میرزاده عشقى است که با این ابیات به پایان مى رسد:
گلِ عاشقى بود و عشقیش نام
به عشق وطن خاک شد, والسلام
نمو کرد و بشکفت و خندید و رفت
چو گل, صبحى از زندگى دید و رفت11
پس از مثنویات, غزل هاى بهار دیوان را مى آراید. توضیح گردآورنده دیوان در ابتداى غزلیات, خواندنى است:
(بهار از هنگامى که به پایتخت آمد و به گود سیاست افتاد, طبعش از غزل سرایى سرباز زد و به ندرت غزل مى سرایید. جز چند غزلِ وطنى و سیاسى و غزل هایى که در مقدمه تصنیف ها با آهنگ هاى موسیقى خوانده مى شد, غزلیات بهار اکثر, در دوران جوانى, در خراسان سروده شده است.)12
سپس معدودى از غزل هاى بهار, پى در پى مى آید. خالى از لطف نیست اگر غزلى از بهار را با هم بخوانیم:
خیزید و به پاى خم, مستانه سراندازید
و آن راز نهانى را از پرده براندازید
این طرحِ کج گیتى, شایان تماشا نیست
شایان تماشا را طرحِ دگر اندازید
ذوق بشریّت را این عشق کهن گم کرد
عشقى نو و فکرى نو اندر بشر اندازید
تا عشق دگرگونى پیدا شود اندر دل
آن زلف چلیپا را در یک دگر اندازید
تا یار که را خواهد, تا عشق که را شاید
خود را و حریفان را اندر خطر اندازید
تا عامه شود بیدار, تا خاصه شود هشیار
اسرار حقیقت را در رهگذر اندازید
تا حق طلبان گردند از در به درى آزاد
شیخانِ ریایى را از در, به در اندازید
این محنت بى دردى, دردى دگر است آرى
گر دست دهد خود را در درد سر اندازید
گر عقل زند لافى, دشنام دهید او را
وان جا که جنون آید, پیشش سپر اندازید
یک شعله برافروزید, از آه دل سوزان
وانگه چو بهار آتش در خشک و تر اندازید13
توضیحات پاورقى درباره برخى از غزل ها, بسیار مغتنم و براى فهم ابیات, راهگشا است. مثلاً این که موضوع غزل77, مخالفت با اعطاى امتیاز نفت به بیگانگان است; شأن نزول غزل80, توقیف روزنامه نوبهار است; مناسبت غزل92, استخدام یکى از مستشاران آمریکایى است و….
ملک الشعرا در اکثر غزلیات خود, سمت و سویى سیاسى و مشى آزادى طلبانه خویش را به خوبى آشکار مى کند و از غزل که جاى تغزّل و سخنانِ عاشقانه است, ابزارى براى ابراز عقاید سیاسى خود مى سازد. مثلاً در غزلى به مطلعِ
میان ابرو و چشم تو گیر و دارى بود
من این میانه شدم کشته, این چه کارى بود
سخت بر تمدنِ بى بنیان و خالى از معنویت امروزینِ بشرى مى تازد و مى گوید:
تمدّن آتشى افروخت در جهان که بسوخت
ز عهد مهر و وفا هرچه یادگارى بود
بناى این مدنیّت به باد مى دادم
اگر به دست من از چرخ اختیارى بود14
ولى شاید مشهورترین غزل بهار, همان است که هر از گاه زمزمه عاشقان و محبوسان است:
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغى و دلم شاد کنید
فصل گل مى گذرد, هم نفسان بهر خدا
بنشینید به باغى و مرا یاد کنید
یاد از این مرغ گرفتار کنید اى مرغان
چون تماشاى گل و لاله و شمشاد کنید
هرکه دارد ز شما مرغ اسیرى به قفس
برده در باغ و به یاد مَنَش آزاد کنید
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدنِ خانه صیاد کنید
بیستون بر سر راه است, مباد از شیرین
خبرى گفته و غمگین دلِ فرهاد کنید
جور و بیداد کند, عمر جوانان کوتاه
اى بزرگان وطن, بهر خدا داد کنید
گر شد از جور شما خانه مورى ویران
خانه خویش مُحال است که آباد کنید
کنج ویرانه زندان شد اگر سهم بهار
شکر آزادى و آن گنج خدا داد کنید15
این غزل را بهار در سال 1312ش در زندان شهربانى سرود)
منتخب قطعات بهار, به ترتیب حروف آخر ابیات, بخش بعدى جلد دوم کتاب است. موضوعات این قطعات, بسیار متنوع و درگیر با مسائل آن روزگار است. در همین قسمت پاره اى از قطعات بهار که در ماده تاریخ اماکن و فوت معاریف است, آمده است; از جمله ماده تاریخ فوت ایرج میرزا, پدر, سید محمد طباطبایى, هنرستان دخترانه زردتشیان, فوت حاج حبیب الله امین التجار, تاریخ موزه و….
پس از آن, رباعیات بهار مى آید که البته گزیده و دست چین است. موضوع اکثر این رباعیات نیز سیاسى و شخصى است. رباعى زیر خطاب به شاه جوان پهلوى (محمدرضا) است:
اى شاه! وطن رفت و وطن خواه نماند
سیم و زر و ساز و برگ و تنخواه نماند
ز آه دل ما شها! حذر کن, هرچند
در ملک ز جور پدرت, آه نماند
مطایبات و تفنّن هاى ادبى که پس از رباعیات آمده است, بسیار خواندنى و حاکى از روحیه و نگاه تیز بهار به مسائل پیرامونى است. از جمله کسانى که در این بخش, هجو شده اند, احمد کسروى, شیخ على دشتى, موسولینى (دیکتاتور ایتالیا, محمد ولى خان سپهسالار تنکابنى, عارف قزوینى, تیمورتاش, چند تن از شعراى معاصر و رضاشاه است. البته برخى از این هجوها,دوستانه و از سر مطایبت و مزاح است. از چند قطعه در هجو کسروى, یکى این است:
اى تازى! ترکِ معنوى از چه شدى؟
وى ترکِ محقق, نبوى از چه شدى؟
ور بودى ترک و بعد سیّد گشتى,
اى سید ترک, کسروى از چه شد16
سپس 26 ترانه و تصنیف از بهار, پایان مجلد دوم را مى آراید که نام ترانه ها, آهنگ ساز, دستگاه و خواننده آن ها در یک جدول آمده است. مشهورترین این تصنیف ها, (مرغ سحر), (بهار دلکش) و (زمن نگارم)است که آهنگ آن ها را درویش خان ساخته.
آخرین بخش از سروده هاى بهار در مجلّد دوم, اشعار او به لهجه محلّى است. بهار در این قطعه ها طبع خود را در موضوع شعر کودک نیز آزموده و به حق از عهده برآمده است. پس از نمایه ها و پیش از عکس هایى از بهار و خانواده او, خاطره اى از بهار به دست خط خودش آمده است که بسیار خواندنى و لطیف است. این خاطره مربوط به خوابى مى شود که وى در شب جمعه 17 آذرماه 1311ش دیده است. خواب درباره ملاقاتى روحانى با سنایى شاعر بزرگ خراسانى است. بهار این خاطره را به قلم آورده و سپس تصویرى از سنایى را ـ آن گونه که در خواب دیده ـ رسم کرده است. نقاشى دیگرى که از بهار در همین صفحات آمده است, تصویرى از شاه آشور و برگى از خط او درباره تصویر مربوط است.
آخرین صفحات کتاب, حاوى عکس هاى گویایى از ادوار مختلف زندگى بهار و چند عکس از مراسم تشییع جنازه او است.
در پایان این مقال, جا دارد عباراتى از یادداشت کوتاه ناشر را که در پشت جلد از مجلد دوم نقش بسته, بیاوریم:
(استاد محمدتقى بهار را که ملک الشعرا نام گرفت, دکتر شفیعى کدکنى ـ شاعر و پژوهشگر روزگار ما ـ پس از فردوسى, دومین شاعر ملّى ایران مى خواند و این به راستى اداى دینى است در حق شاعر پرمایه و کم نظیرى چون بهار. بهار در سرودنِ گونه هاى مختلف شعر سنتى ایران ـ اعم از قصیده و غزل و مثنوى و مسمط و قطعه و رباعى و دوبیتى ـ بهره گیرى از مضامین تاریخى, اجتماعى, اخلاقى, مدحى, هزلى, لیریک و… و پیراستن این قالب ها به عناصر هنرى شعر کلاسیک در چنان جایگاهى است که مانندش را نه در روزگار ما که در تاریخ شعر ایران نیز کم مى توان یافت. او اگرچه شعر نو را در صورت, تجربه نکرد, اما بدایع هنرى و زبانى اش و نیز گریز گه گاهش به قالب هاى دورانِ گذار شعر فارسى از کهنه به نو و نیز تصنیف هاى بعضاً ماندگارش, از او چهره اى معاصر ساخته است. بهار, مرد سیاست و تاریخ و روزنامه نگارى نیز بود و حضور دادخواهانه و مردم گرایانه او در این عرصه ها, در شعرش نیز بازتاب یافته است و هم از این رو دیوان شعر او, دست مایه اى براى پژوهش موشکافانه در تاریخ معاصر نیز هست و کارش نه ارزش هنرى صرف که جایگاه تاریخى نیز دارد. تسلط عالمانه بهار بر زبان هاى فارسى و عربى و پهلوى و برخى دیگر از گرایش هاى زبانى هند و ایرانى باستان و نیز قاموس گسترده و محفوظ واژگانش به شعر او اهمیت زبان شناسانه نیز بخشیده است و بسا که بسامدى کردن سروده هایش, دستاورد دیگرى باشد در این حوزه از فعالیت هاى فرهنگى. مطالعه پیگیر, همراه با بررسى و شرح این دیوان از ضرورت هاى فرهنگى روزگار ما است و ما فرهیختگان ایران را به فعالیت تازه اى در این زمینه مى خوانیم.)17
راقم سطور ـ به سهم خود ـ به حضرت همه آنان که به نحوى در تدوین و چاپ این اثر ارزشمند و نفیس, دستى داشته اند, عرض سپاس و امتنان دارد و به حتم این سپاس و امتنان بر زبان همه ادب دوستان, به ویژه ادب پژوهانى که قلّه هاى شعر فارسى را مى پژوهند, نیز هست.
پاورقی:
1. برگرفته از مقاله آقاى على اکبر عطرفى در دائرةالمعارف تشیع, جلد3, ص511 و512.
2. چاپ حاضر, ج1,ص9.
3. همان.
4. همان, ص38.
5. همان, ص291.
6. همان, ص314.
7. همان, ص353.
8. همان, ص415.
9. همان, ج2, ص17.
10. همان, ج2, ص29.
11. همان,ج2, ص294.
12. همان,ج2, ص382.
13. همان,ج2, ص414.
14. همان, ج2, ص409.
15. همان, ص412 و413.
16. همان, ج1, ص538.
17. همان, ج2, عبارت ناشر در پشت جلد.

تبلیغات