آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۸

چکیده

متن

 
کتاب حاصر, متن و ترجمه جلد چهارم (موسوعة الامام على بن ابى طالب فى الکتاب والسنة والتاریخ) همراه با افزوده هایى در مقدمه است. موسوعة الامام على(ع) از مهم ترین و مفیدترین آثارى است که در سال هاى اخیر تحقیق و منتشر شده و چشم علاقه مندان به ساحت قدس علوى را بس روشن کرده است. درباره این مجموعه 12جلدى, سخنانِ بسیارى مى توان گفت و سزا است که که اهل پژوهش هاى دینى, از کارآمدى ها و کاستى هاى آن بگویند و بنویسند. نویسندگانِ موسوعة الامام على(ع), آقایان: محمد محمدى رى شهرى و محمدکاظم طباطبایى و محمود طباطبایى, در این اثر پر برگ وبار, آنچه از سیره و تاریخ امام على(ع) یافته اند, سامانى سنجیده داده و نام (موسوعه) را سزوار کار خویش کرده اند و به حق چنان عنوانى برازنده چنین کار طاقت سوزى هست. از کسانى که در تدوین نهایى این اثر, سهمى داشته است,1 جناب مهدوى راد است که درباره آن مى نویسد:
موسوعة الامام على(ع) نگاهى است به زندگانى مولا, سیره علوى و تاریخ حیات کامل ترین انسان, برجسته ترین مؤمنان و بزرگ ترین چهره تاریخ اسلام پس از رسول الله(ص). (موسوعة…) به آهنگ برنمودن برجسته ترین, آموزنده ترین و سیره سپیدى آفرین امیرالمؤمنین(ع) به قلم آمده است.
(موسوعة…) مى کوشد با ترسیم چهره ملکوتى امامِ انسانیّت و گزارش ویژگى هاى علمى, اخلاقى و عملى زندگانى سرشار از ایمان و اقدام پیشوایِ حقیقت, و تبیین تلاش هاى شگرف صداى عدالتِ انسانیّت در راه عدالت گسترى و حق مدارى عملاً به این سؤال پاسخ گوید که چرا کتاب الهى (على) را در کنار خداوند, شاهد (رسالت) قرار داده است.
(موسوعة…) با طرحى نو, پردازشِ ابتکارى و نظمى جدید و کارآمد, سیره علوى را در شانزده بخش در پیش دید پژوهشگران و جستجوگرانِ معارف علوى و شیفتگان مولا و تشنگان حق و حقیقت قرار دهد.2
شانزده بخش کتاب, همه از صافى هاى (کتاب), (سنت) و (تاریخ) مى گذرند و گزارش مختصرى درباره هریک بدین قرار است:
1. شخصیت خانوادگى;
2. همراهى و همگامى مولا با رسول الله(ص);
3. تلاش هاى رسول الله براى رهبرى امام على(ع);
4. سیاست علوى(ع);
5. مبانى اصلاحات علوى;
6. فتنه هاى داخلى;
7. واپسین ماه هاى حکومت;
8. شهادت;
9. امام از دیدگاه هاى گوناگون;
10. ویژگى هاى امیرالمؤمنین;
11. دانش هاى علوى(ع);
12. داورى.
13. نشانه هاى قدرت معنوى;
14. دوستى امام(ع);
15. دشمنى با على(ع);
16. اصحاب و کارگزاران حکومت على(ع).
نویسنده معرفى این اثر در شماره پیشین همین مجله, براى (موسوعة الامام على(ع)) چندین ویژگى برشمرده است که بى آن که قلم را به ارزشداورى نزدیک گردانیم, آن ها را یک یک برشمریم:
یک. جامعیت, همراه گزیده نگارى;
دو. استناد گسترده به منابع فریقین;
سه. اعتبار منابع;
چهار. تحلیل و جمع بندى;
پنج. توجه به واقع زمان و کاربردى بودنِ محتوا;
شش. ابتکار در نگارش;3
هفت. توضیح و تفسیر;
هشت. اخلاق نگارش.4
در همان معرفى (مجله حاضر, شماره پیشین, ص106ـ 119) نویسنده از اهمیت بخش پنجم کتاب که تمام صفحات مجلّد چهارم را به خود اختصاص داده است, سخن مى گوید و مى نویسد: (در این مجلّد (جلد چهارم= سیاست نامه امام على) که آن را به گونه اى مى توان (سیاست نامه علوى) نام نهاد, به گستردگى و براساس نصوص روایى و تاریخى و با استناد به آثار علوى از مبانى, شیوه ها و روش هاى علوى در حکومت دارى, سخن رفته است.)5
به هر روى جلد چهارم موسوعه, حاوى مطالب و موضوعاتى است که آن را برازنده نام (سیاست نامه) کرده است و به حق جامعیت و گزیده گویى ـ جز در بخش هایى از کتاب که خواهیم گفت ـ دغدغه و تلاش نویسنده موسوعه بوده است. روشن است که وقتى اثرى دعوى جامعیّت دارد, باید به رئوس و اضلاع اصلى و حتى فرعى موضوع مربوط بپردازد و به هریک نگاه یا نیم نگاهى داشته باشد. موسوعة الامام على(ع) به گفته یکى از آفرینندگان آن, (جامع نصوص, متون و احادیث و نقل هاى گزارش شده در منابع و مصادر فریقین است, با نگاهى به آنچه درباره على(ع) نگاشته شده است; بدان سان که پژوهشگر با مراجعه به این مجموعه مطمئن مى شود که به عصاره آنچه درباره حضرت(ع) قلمى شده است, دست یافته, یا به لحاظ ارجاع هاى بسیار و اطلاع رسانى هاى گسترده اى که در منبع یابى و تکثیر مراجع شده است, از این طریق به موضوع و یا موضوع هاى مورد نیاز براى تحقیق مى رسد.) (آینه پژوهش, شماره پیشین, ص118)
در (سیاست نامه امام على(ع)) که ترجمه جلد چهارم و یا بخش پنجم (موسوعة الامام على(ع)) است, غیر از فصول اصلى کتاب, چندین مقدمه نیز آمده است. نخست (سخن مترجم) را مى خوانیم که در آن آمده است: (سیاست نامه امام على(ع) گامى کوچک است که با گردآورى و تنظیم متون حدیثى و تاریخى و تحلیل اجمالى آن ها, زمینه تدوین اندیشه سیاسى و سیاست عملى امام على(ع) را فراهم مى کند.6) وى درباره قلم و ترجمه خود در این اثر, توضیح مى دهد که (در ترجمه این کتاب, تلاش شد تا با حفظ روانیِ برگردان فارسى, از ساختار جمله هاى عربى خارج نشویم; گرچه کارى بس دشوار بود; بویژه که در این مجموعه, متن هاى بسیار متفاوتى از قبیل نهج البلاغه, تاریخ طبرى, الکامل, تاریخ یعقوبى, و… گرد آمده اند که هریک را شیوه نگارشِ ویژه اى است و به دوره اى از ادبیات نگارشى, وابسته.)7
راقم این سطور درنمى یابد که چرا مترجم محترم کوشیده است که از (ساختار جمله هاى عربى) خارج نشود; در عین حال, (حفظ روانى برگردان فارسى) را نیز در نظر داشته است. از ضرورت هاى ترجمه, آن است که زبان مقصد, خود را در قالب ها و ساختارهاى زبان مبدأ محصور نکند, و مترجم هرقدر که بتواند خود و ترجمه اش را از آن نوع جمله سازى که مربوط به زبان مبدأ است, برهاند, توفیق بیش ترى در برگرداندن متن به زبان مقصد, داشته است. روشن است که این قالب شکنى با حفظ محتوا و روح کلى و حتى حفظ دقایق معنایى, مطلوب است, نه به بهاى تخریب و تحریف معنا. از این رو در ترجمه هاى موفق و ماندگارى مانند آنچه استاد دکتر پرویز اتابکى از کتاب وقعة صفین نوشته نصر بن مزاحم ارائه داده و انتشارات علمى و فرهنگى, آن را با نام (پیکار صفین) چاپ کرده است, مترجم با حفظ اصالت ـ وگاه قداست لفظى ـ و محتواى متنِ مبدأ, عباراتى خوش خوان و صد در صد فارسى را به ترجمه راه داده است. شاید مراد مترجم فاضل از تلاش براى بیرون درنیامدن از ساختار جمله هاى عربى, چیزى غیر از آن باشد که راقم سطور فهمیده و خُرده گرفته است.
نکته دیگرى که باز صاحب این قلم, درنمى یابد (دشوارى ترجمه متونى است که ـ به گفته مترجم محترم ـ وابسته به دوره هاى مختلف نگارشى است.) زیرا وى چهار کتاب را نام برده است که غیر از نهج البلاغه, همگى مطابق ادبیات رسمى و معمول عرب تدوین شده اند. البته حساب نهج البلاغه جدا است که مترجم, مشکل خود را در این باره با دست انداختن به ترجمه زیبا و متین دکتر سید جعفر شهیدى, حل کرده است. گویا مترجم فاضل سیاست نامه در ترجمه عبارات کوتاه غرر الحکم نیز مشکلى نداشته اند; زیرا در این جا نیز ـ بنا به تصریح خود در مقدمه ـ از ترجمه آقا جمال خوانسارى کمک بسیار گرفته اند. مى ماند ترجمه عباراتى از کتاب هایى مانند ارشاد شیخ مفید و الکاملِ ابن اثیر و تاریخ یعقوبى. این گونه آثار نیز مشکلات و آسانى هاى یکسانى دارند و به دلیل ملتزم بودن نویسندگانشان به ادبیات رسمى و سنّتى در زبان عربى, تفاوت مهم و چندانى با یکدیگر ندارند.
درباره ترجمه این اثر, باز سخن خواهیم گفت.
پس از مقدمه کوتاه مترجم, مقدمه کوتاه دیگرى از مؤلف را مى خوانیم که على القاعده و به دلیل محتواى آن, باید پیش از مقدمه مترجم مى آمد. این یادداشت, معرفیِ کوتاهى از کتاب حاضر به دست مى دهد و آن را (کارآمدترین بخش موسوعة الامام على بن ابى طالب(ع) براى کشوردارى و ارجمندترین سرمایه براى ساماندهى تمدن اصیل اسلامى در جامعه امروز بشر) مى شناساند.8
سپس این بخش از موسوعه را که اینک به (سیاست نامه امام على) برگردان شده است, براى جهان اسلام و همه سیاستمدارانى که از حاکمیت زور و زر و تزویر رنج مى برند, بسى مفید و آموزنده مى خواند و دلیل ترجمه عاجل این بخش از موسوعه را نیز همین مى داند.9 نکات دیگرى که در این مقدمه آمده است, بیش تر در حکم معرفى اثر است و افزوده دیگرى ندارد.
اگر مراد مؤلف ارجمند موسوعه از بیان این که کتاب (سیاست نامه امام على) نسخه کاملى براى سیاستمداران اسلامى و غیر اسلامى است, این باشد که سخنان و سیره علوى که در این کتاب رقم خورده است, چنین فایده و ارجى دارد, به غایت صحیح و پذیرفتنى است. ولى آنچه در این اثر ارزشمند گرد آمده, بخش هایى از تاریخ و روایات حضرت على(ع) است که پیش تر در کتاب هاى پراکنده و یا تک نگارى هاى مربوط, پخش شده بود. فایده بس مهم و گره گشاى این کتاب و ترجمه اش, جمع کردن آن پراکنده ها در یک جا است. در صورتى که تبیین سیاست علوى, نیاز به کار علمى بیش ترى بر روى این مواد خام دارد, و تحلیل و بررسى هاى دقیق علمى ـ کاربردى است که رافع نیاز و پاسخگو به نیازمندى هاى عصر ما است. چنانچه اثرى همه این مواد را در خود جاى مى داد و از آنها دقایق و حقایق سنجیده اى را بیرون مى کشید, آن گاه آن اثر, بیش از پیش (براى جهان اسلام و سیاستمداران اسلامى, بلکه همه کسانى که از حاکمیت زور و زر و تزویر با نام هاى گوناگون رنج مى برند و تشنه حکومت ارزش ها (و در رأس آن ها, عدالت) هستند, بسى مفید و آموزنده است.10) هرچند همین مقدار نیز کارى سترگ و
پاسخگو است و به حتم گره هاى بسیارى را مى توان با چنین اثر مبارکى گشود. سخن بر سر این است که این مواد و منابع و نکات مهم که در این کتاب, همگى گرد هم آمده اند, خواهانِ چشمى تحلیلگر و نکته سنج اند تا به نطق آیند و زبانِ هدایت بگشایند. به گفته مولانا در مثنوى, ماه در آسمان, بى آن که سخن بگوید, کاروان ها را راه مى نماید و به مقصد مى رساند; اما اگر همین ماه به سخن آید, کاروانیان را زودتر به سرمنزل مقصود مى رساند.
لیک اگر در گفت آید قرص ماه
شبروان را زودتر آرد به راه
از غلط ایمن شوند و از ذهول
بانگ مه غالب شود بر بانگ غول
ماه بى گفتن چو باشد رهنُما
چون بگوید شد ضیا اندر ضیا11
از این رو سیاست نامه را باید آغاز راه دانست, نه پایان; آغاز راهى که در آن, گروه هایى از اهل پژوهش و نگارش به بازنگرى و بازکاوى در این حجم عظیم از اطلاعات و دانسته ها بپردازند و از درون آن ها سطرهاى کتاب نهایى (سیاست نامه على) را بنگارند.
آرى; کتاب با درآمد مستوفایى به قلم و اشراف جناب مهدوى راد (ر.ک:مقدمه مؤلف) آغاز مى شود که سرتاسر آن تحلیل و نکته سنجى است. نزدیک به ثلثى از کتاب, درآمد روشنگرانه اى است که بر همه کتاب ورود و حکومت دارد. بدین معنا که در پرتو نکات بدیع و تحلیل گرانه آن, مى توان همه گزارش ها و روایت هاى کتاب را نیک تر فهمید و سنجید. در این درآمد, که گویا مشروح تر از درآمد جلد چهارم (موسوعة الامام على(ع)) است, افزون بر نکاتِ بسیارى که عصاره سیاست هاى علوى, محسوب مى شود, تحلیلى نیز از (علل تنها ماندن امام على(ع) در اواخر حکومت و دلایل عدم تداوم حکومت ایشان با توجه به سیاست هاى کارآمد آن حضرت12) به خوانندگان ارائه مى گردد.
نویسنده در (درآمد) نخست پرده از دو نوع سیاست در حکومت دارى, برمى دارد و سیاست علوى را با تمام هیأت و هیبت, در مقابل سیاست اموى نشان مى دهد. سپس از اصلاحات علوى(ع) سخن به میان مى آورد و پاره اى از اقداماتِ اصلاحى حضرت(ع) را برمى شمرد.
(مبانى حکومت بر دل ها) عنوان بخشى دیگر از همین (درآمد) است که با این جمله کوتاه آغاز مى شود: (اسلام, دین حکومت است.13) اما پس از توضیحاتى معلوم مى گردد که مراد مؤلف از حکومتى بودنِ دین اسلام, بیش تر حاکمیت بر دل ها است تا تن ها. مى نویسد: (اسلام, آیین تکامل مادى و معنوى انسان است. بنیادى ترین عنصر این آیین نامه, محبت است. نقش محبّت در تحقق حکومت اسلامى و برنامه هایى که این دین الهى براى پیشرفت جامعه انسانى رقم زده است, به حدّى است که امام باقر(ع) دین اسلام را جز محبت نمى داند و تصریح مى کند که: هل الدینُ اِلاّ الحبّ;14 آیا دیندارى, جز دوستى و مهرورزى است؟)15 آن گاه از سیاست هاى ادارى, فرهنگى, اقتصادى, اجتماعى, قضایى, امنیّتى, جنگى و بین المللیِ امام سخن ها مى گوید که از خواندنى ترین بخش هاى (درآمد) است, و ذیل هریک از این سیاست ها, خواننده را به نکات و موضوعاتى توجه مى دهد که بیش از همه دولتمردان را به کار مى آید. مثلاً درباره سیاست هاى فرهنگى, روایى نقد و ناروایى تملّق را باز مى گوید و این که (انتقاد, حقى است که بدان وسیله, سایر حقوق احیا مى گردد [و] از استبداد ـ که خطرناک ترین آفت
حکومت ها است ـ پیشگیرى [مى]کند… از جمله زیباترین و هیجابن بارترین اقدامات علوى در تصحیح فرهنگ عمومى مبارزه با چاپلوسى و تملق گویى و تأکید بر لزوم نقد و انتقادِ سازنده است.)16 سپس نیک مى نُمایاند که امام(ع), نه تنها, زبانِ منتقدان را نمى بُرید و از نظارتِ دیگران برنمى آشفت, بلکه روحیه انتقادگویى را پرورش نیز مى داد و از کارگزاران خود مى خواست که در عمل نیز نقدپذیر باشند و به شعار (نقدپذیرى) بسنده نکنند که فریبى بیش نخواهد بود.
از نکات آموزنده و خواندنى کتاب حاضر هم در (درآمد) و هم در (متن) طرح تأسیس (بیت القصص) به ابتکار حضرت على(ع) است که کم تر از آن سخن گفته و نوشته اند. در بخش تبیین سیاست هاى اجتماعى امام(ع) سخن از جا و مکانى مى رود که دادخواهان مى توانستند, شکواییه خود را بنویسند و بدان جا اندازند. گویا این شیوه براى آن بوده است که اگر داد خواهى ـ به هر دلیل ـ نتوانست, صداى خود را به گوش حاکم برساند یا از آن بیم و پروا داشت, بدین وسیله داد بخواهد و سخنِ خود را گفته باشد. هرچند مؤلف ـ به نقل و تبع (عقد الفرید) ـ احتمال داده اند که (این کار در تاریخ, اولین گام در جهت مرتبط ساختن مردم با هیأت حاکم است),17 کمابیش شبیه این ماجرا در حکومت هاى عادلانه یا نیمه عادلانه تاریخ, گزارش شده است.
به هر روى در تاریخ اسلام, بیت القصص را باید ابتکار و نشانه عدالت خواهى واقعى حضرت دانست.
در بحث از سیاست هاى علوى در زمینه هاى فرهنگ, اقتصاد, جنگ, قضا و… جا داشت عنوانى نیز به سیاست هاى على(ع) در مواجهه با مخالفان اختصاص پیدا مى کرد. هرچند در همین مقدمه و لابه لاى بحث از سیاست هاى حکومت علوى, به این موضوع اشارت و بل صراحت وجود دارد,18 به اقتضاى فضا و روح کلى مباحث کتاب که کاربردى و روزآمد بودن, شاخصه آن است, جا داشت به این مسأله مجزّا و مستقل مى پرداخت. به ویژه, این موضوع, بهترین جایى که مى تواند بر ظهور و کندوکاو پیدا کند, در سیاست نامه امام على(ع) است. زیرا هیچ حاکم اسلامى, به اندازه آن بزرگوار مخالف نداشت و هیچ حکمرانى به میزان و گستره اخلاقِ علوى, مخالفانِ خود را شرمنده عدالت و قسط گسترى خود نکرده است. آیا کسى را مى توان یافت که به اندازه او, دوست را بنوازد و دشمن را نگدازد؟
در پایان فصل دوم درآمد که درباره انواع سیاست هاى علوى است, شاهد (جمع بندى) مختصرى هستیم که خلاصه آن بدین قرار است:
تأمل در آنچه آمد, نشان دهنده آن است که سیاست از دیدگاه امام على(ع) ابزار حکومت بر مبناى حقوق انسانى و نیازهاى واقعى مردم است, نه ابزار سلطه زورمداران و متجاوزان به حقوق مردم.19
مباحث فصل دوم درآمد, زمینه را براى پاسخگویى به پرسش ها و انتقادهایِ طرح شده درباره سیاست هاى امام على(ع) آماده مى کند. بدین روى فصلى دیگر را پیش روى خواننده مى گذارد که موضوع و عنوان آن (دفاع از سیاستمدارى امام(ع)) است. پاره اى از این انتقادها به مداراى امام با خلفا باز مى گردد و پاره اى دیگر شبهه کسانى است که گفته اند: (اگر على(ع) مرد سیاست بود, چرا شرط عبدالرحمان بن عوف را نپذیرفت و حکومت را به عثمان وا داد؟) یا (اگر امام با سیاستْ عمل مى کرد, نباید در آغاز حکومت, با عناصر مخالف, به ویژه طلحه و زبیر که چهره هاى موجهى بودند, و معاویه که در شام سلطه و نفوذ داشت, بدانسان برخورد مى کرد, باید موقّتاً مى ساخت و خواسته هاى آنان را تأمین مى کرد و پس از استقرار حکومت, به قلع و قمع آنان مى پرداخت.) (ص93ـ96)
مؤلف, پاسخ همه این انتقادهاى کوته نظرانه را با ارجاع به نوع نگاه على به حکومت و سیاست, مى دهد.
(دلایل تنهایى امام على(ع)) موضوع مباحث بعدى درآمد است که در آن نقش خواص در دگرگونى هاى سیاسى ـ اجتماعى و نقش مردم کوفه در حکومت على(ع) بررسى مى شود. پایان بخش این فصل از (درآمد) بیانِ (اوج قدرت رهبرى در اوج تنهایى) است.
پس از این درآمدِ بلند, متن و ترجمه فصول دهگانه کتاب مى آغازد.
عنوان فصول بدین قرارند:
ـ بیعت نور;
ـ اصلاحات علوى;
ـ سیاست هاى ادارى;
ـ سیاست هاى فرهنگى;
ـ سیاست هاى اقتصادى;
ـ سیاست هاى اجتماعى;
ـ سیاست هاى قضایى;
ـ سیاست هاى امنیتى;
ـ سیاست هاى جنگى;
ـ سیاست هاى حکومتى.
در فصل نخست (بیعت نور) از آزادى مردم در انتخاب على(ع), بى میلى امام به حکومت, انگیزه هاى پذیرش حکومت, نخستین بیعت کننده, بیعت عمومى, روى برگردانندگان از بیعت و… سخن رفته است. (ص142ـ 225)
در فصل اصلاحات علوى, غیر از آن که پاره اى از دشوارى هاى اصلاحات را در آن عصر شمرده است, نمونه هایى از اصلاحات امام را یادآور شده است, که کنار نهادن کارگزاران عثمان و بازگرداندن ثروت هاى عمومى به بیت المال, از آن جمله است.20
سیاست هاى ادارى حضرت را با بیان شمارى از فضیلت هاى على(ع) آغاز مى کند که صداقت و حق مدارى نمونه هاى روشن آن است. سپس قانونگرایى, سازش ناپذیرى, برنامه ریزى و سازماندهى, گزینش کارگزاران شایسته, کنار نهادن خائنان و ناتوانان, گشاده دستى در تأمینِ مالى کارگزاران, تشویق و تنبیه و قاطعیت را از عناصر اصلى سیاست ادارى حضرت نام مى برد. (ص269ـ327)
توسعه آموزش و پرورش, پرهیز در برهم زدن سنت هاى پسندیده, ستیز با سنت هاى ناپسند, پرهیز از مراسم استقبال, انتقادپذیرى و ستایش گریزى و حق مدارى در شناخت مردان, سیاست هاى فرهنگى حکومت علوى را تشکیل مى دهند.
در بخش سیاست هاى اقتصادى, سخن را از تشویق به کار آغاز مى کند و با پارسایى و احتیاط در هزینه کردن بیت المال پایان مى دهد. در این بین از انواع توسعه (کشاورزى, صنعتى, تجارى) سخن مى رود; همچنین گوشه هایى از سیره نورانى حضرت را در حمایت از طبقات پایین جامعه و اهتمام آن گرامى به سرپرستى یتیمان, بازگو مى کند. آن گاه سخن را به دامنه سیاست هاى اجتماعى مى کشاند و در آن جا عدالت و حق مدارى على را در مواجهه با مردم به قلم مى آورد.
سیاست هاى قضایى و امنیتى امام على(ع), موضوع پاره اى از مباحث مهم کتاب است, که اهم آن ها بدین قرارند:
ـ تأمین مالى قضات;
ـ عزل قضات متخلّف;
ـ وحدت رویه قضایى;
ـ جایگاه مصلحت نظام اسلامى در انشاى حکم;
ـ کوچک نشمردن دشمن;
ـ کیفر ندادن بر پایه گمان و حدس;
ـ پرهیزاندن از شکنجه;
ـ موقعیت شناسى در برخورد با دشمنان.
سیاست هاى جنگى و حکومتى, عنوان آخرین فصل هاى کتاب است. در آخرین فصل که سیاست هاى حکومتى امام على(ع) موضوع سخن است, نخست اسبابِ ماندگارى دولت ها را از زبان امام(ع) بیان مى کند, که چهار چیز است: عدالت گسترى; تدبیر نیکو; نیک سیرتى; بیدارى و مراقبت از کارها. پس از آن عوامل سقوط دولت ها را برمى شمرد که ستمگرى و انحصارطلبى از آن جمله است.
جا داشت که مؤلف در این جا نیز یادآور مى شد که چرا دولت علوى که همه اسباب ماندگارى را در حد اعلا داشت, و به هیچ یک از اسباب زوال حکومت آلوده نبود, نپایید. هرچند در این باره در (درآمد) سخن گفته بود, اشاره بدان در این جا بسیار مناسب مى نمود. به ویژه آن که تمام مباحث این فصل, چنان پرسشى را در ذهن خواننده برمى انگیزد و مى خواهد بداند که چرا حکومت علوى به رغم آراستگى به اسباب ماندگارى, و پیراستگى از عوامل زوال, چندان نپایید و یکى از کوتاه ترین حکومت ها در طول تاریخ اسلام است.
نگارنده در پایان این معرفى, نکاتى را درباره متن و ترجمه آن, در خور یادآورى مى داند که برمى شمرد:
1. درباره متن کتاب که در واقع بخشى از یک مجموعه بزرگ به نام (موسوعة الامام على بن ابى طالب(ع) فى الکتاب والسنة والتاریخ) است, مهم ترین نکته اى که ذهن نگارنده را به خود مشغول کرده است, انتزاعى بودن عناوین و موضوعات است. باید پذیرفت که طبیعت موضوع (سیره على) و توان بازدهى منابع, جز این را ممکن نمى سازد; لیکن در چنین مواقعى باید چاره اى اندیشید تا کم ترین آسیب را از انتزاعى بودنِ مدخل ها دید.
موضوع و مدخل گاه انتزاعى است; بدین معنا که مؤلف یا مؤلفان, نخست موضوع را در ذهن خود برمى گزینند, آن گاه در منابع, موادّى را براى آن مى یابند. اما در مدخل هاى اصطیادى, مؤلف یا مؤلفان عنوان و موضوع را از میان منابع مى یابند و در موضوع و محمول, هم متتبع و هم تحلیل گرند. موسوعة الامام على(ع) مانند اکثر آثار مشابه, مدخل هاى انتزاعى دارد. یعنى مؤلف آن نخست در ذهن خود, موضوعى را یافته است, سپس براى آن شاخ و برگى در نظر گرفته است; آن گاه به سراغ منابع و مآثر رفته, براى موضوعات گزینشى خود, موادّى را فراهم آورده است. مثلاً وى براى پایایى و ماندگارى حکومت ها, نخست اسبابى را اندیشیده است که عدل و تدبیر از آن جمله اند, سپس سخنان حضرت را در آن باره ضمیمه موضوع مى کند. بگذریم از این که گاه موادّى که ذیل موضوع مى آورد, ربط سستى با موضوع خود دارد. نمونه را مى توان به روایت مشهور حضرت درباره عدل توجه کرد که فقط به جبر عنوان, این روایت, با سیاست هاى حکومتى حضرت, گره خورده است. نمونه دیگر را مى توان در اصلاحات علوى نشان داد. گویا مؤلف دانشمند موسوعه, نخست به ضرورت عنوان (اصلاحات) پى برده, آن گاه نمونه
هایى که مى توانند مصداق اصلاحات باشند, در سیره حضرت یافته و گفته است. اولاً تعریف ایشان از اصلاحات, معلوم نیست; ثانیاً در مصداق یابى براى اصلاحات, گشاده دست نبوده اند; زیرا مثلاً اصلاحاتِ عقیدتى را هیچ یاد نکرده اند. حال آن که بخش عمده اى از اصلاحات علوى, در قلمرو پیرایش عقاید و باورهاى دینى مردم بود.
پیش تر یادآور شدیم که این کاستى, ظاهراً اجتناب ناپذیر است; ولى چنانچه مؤلفان در حوزه تخصصى خود, مدخل یابى کنند, توفیق بیش ترى دارند. ازاین رو در کار بزرگى مانند موسوعة الامام على(ع) تقریباً همه مدخل هاى آن نیاز به کارشناسى هاى وقت گیر و زمان بر دارد که بالطبع از عهده یک تن, بیرون است. چنین کار بزرگى که حجم موضوعات و عناوین آن از 2000 فقره افزون تر است, حداقل نیازمند ده ها کارشناس و متخصص و مدخل شناس است. فراموش نشود که این مشکل در پاره اى از دائرةالمعارف ها یا دانشنامه ها کم تر است; زیرا در برخى از آن ها, موضوع اصلى, خود فرعیاتِ خویش را باز مى گوید و انتزاع را در آن جا چندان حاجت نیست; مانند مجموعه اى که موضوع آن تاریخى یا علمى است.
عنوان (موسوعه) نیز نمى تواند رافع این اشکال باشد; هرچند کمابیش توجیه گر است. موسوعه, عنوانى است که در آن ادعاى استقصاى کامل نیست; ولى دست نویسنده خود را براى ترجیح هر موضوعى بر موضوع دیگر یا کاستى هاى چشم گیر, باز نمى کند. این را نیز باید افزود که در موضوعى مانند سیره امام على(ع) دیگر مشکل منبع و مأخذ وجود خارجى ندارد. اینک نوبت دسته بندى, تحلیل و استنطاقِ نصوص است. موسوعه, توفیق بزرگى در دسته بندى یافته است; ولى دادن نظام کارآمد به همه منابع مربوط به سیره بزرگان, کار بزرگى است که بالطبع از عهده یک یا چند نفر بیرون است و توان ها و قلم هاى بسیارى را مى طلبد.
2. غیر از مقدمه ها و درآمد کتاب که یکسر فارسى است, فصل هاى دهگانه کتاب, همراه متنِ عربى آن ها آمده است. بدین ترتیب که در صفحات زوج متن عربى و در صفحه مقابل, ترجمه آن به چشم مى خورد. این شیوه از محسّنات چنین کتابى است; به ویژه براى کسانى که مجلدات موسوعه را نزد خود ندارند. مترجم در ترجمه آیات, عبارات نهج البلاغه و جملات غرر الحکم, به ترتیب از ترجمه آقایان فولادوند, شهیدى و مرحوم آقا جمال خوانسارى سود جسته است و این را در (سخنِ مترجم) گفته است. در غیر این موارد, به قلم خویش ترجمه کرده است که گاه شیوا و گاه سست, از آب درآمده است. به نمونه هاى زیر توجه فرمایید:
ـ روزیِ تهى دستان را در مال هاى توانگران واجب کرد.21 (ص413)
ظاهراً مرادشان این است که روزى تهى دستان را در مال هاى توانگران نهاده است; اما واجب کردن روزى کسى در مال دیگرى, معناى روشن و شفافى دارد.
ـ در کوفه کسى نبود, جز آن که برخوردار و بهره مند [از زندگى] بود. پایین ترینِ مردمان کوفه از نظر جایگاه [اقتصادى, چنان بود که] نانِ گندم مى خورد و در سایه مى نشست و از آب فرات مى نوشید. (ص413)
اولاً تمام توضیحات مترجم در کروشه زائد است;
براى (ناعماً) همان ترجمه (برخوردار) کافى بود و (بهره مند) از نوع عطف هاى بى نقش است. به ویژه آن که بالاخره همه مردم از ضعیف و قوى, برخوردار و بهره مند از زندگى اند; حال آن که مراد حضرت آن است که بگوید مردم کوفه زندگى مرفه و راحتى داشتند. بنابراین باید به همان کلمه (برخوردار) اکتفا مى شد و (از زندگى) را نمى آورد. همه از زندگى بهره مندند, چه مردم کوفه و چه غیر مردم کوفه. آنچه مردم کوفه را ممتاز مى کرد (برخوردارى) بود, نه (بهره مندى از زندگى).
ثانیاً, ظاهراً مراد حضرت از (ماء الفُرات) آبِ شیرین باشد, نه آب رودخانه فرات; یعنى (فرات) صفت است نه مضافٌ الیه. به قرینه (نان گندم) که آن هم ترکیب وصفى است.
مترجم محترم, براى پاره اى از عبارات و کلمات, ترجمه گویایى به دست نداده اند و درک و فهم آن ها را به خواننده واگداشته اند. نمونه را به عبارات زیر توجه فرمایید:
متن عربى:
کتب علیٌّ الى عمر بن مسلمة الارحبى: أمّا بعد, فانَّ دهاقین عملک شکوا غلظتک, ونظرت فى امرهم فما رأیت خیراً, فلتکن منزلتک بین منزلتین. جلباب لیّن, بطرف من الشدة, فى غیر ظلمٍ ولانقص; فانهم احیونا صاغرین, فخذ مالک عندهم وهم صاغرون ولا تتّخذ من دون الله ولیّاً….22
ترجمه فارسى:
على(ع) به عمر بن مسلمه ارحبى نوشت: پس از حمد و سپاس خداوند; دهقانانِ منطقه ات, از درشتى ات شکایت کرده اند و من در کار آنان نگریستم و خیرى ندیدم. باید موضع تو میان قدرى نرمى و اندازه اى درشتى باشد, [البته] بدون ستم و کم گذاشتن. به درستى که آنان با کوچکى, با ما هم زیستى مى کنند. پس حقوقت را با کوچکى از آنان بستان و غیر خدا را دوست مگیر.23
(دهاقین عملک) را ترجمه کرده اند: (دهقانانِ منطقه ات). آنچه خواننده کنونى از کلمه دهقان مى فهمد, کشاورز و یا هرکس دیگرى است که سر و کارش با زمین است. حال آن که این کلمه, تطوّرات بسیار پشت سر خود دارد و قطعاً معناى کهن آن, غیر از معناى امروزین او است. دهقان, معرّبِ ده « گان است و به این معانى به کار مى رفته است: منسوب به ده, ایرانى نژاد, صاحب زمین و مالک, خرده مالک, ایرانى در برابر تازى, رئیس اقلیم, امیر….24
روشن است که امروزه هیچ فارسى زبانى از کلمه دهقان, هیچ یک از معانى بالا را اراده نمى کند. وقتى دهاقین به دهقان ها ترجمه مى شود, خواننده به این گمان مى افتد که مراد کشاورزان است; حال آن که قطعاً مراد امام(ع) این طبقه نبوده اند و از سیاق کلمات ـ به ویژه اقتباسِ (وهم صاغرون) از قرآن در کلام امام ـ چنین برمى آید که مراد حضرت, شهروندان غیر عرب بوده است.
سایر عبارات این ترجمه نیز خالى از خلل نیست; بنگرید:
ـ موضع تو میان قدرى نرمى و اندازه اى درشتى(!) باشد, البته بدون ستم و کم گذاشتن.
اولاً (اندازه اى درشتى) قابل عطف به (قدرى نرمى) نیست. ثانیاً (البته بدون ستم و کم گذاشتن) قید است براى درشتى; ولى عبارت به گونه اى است که به هر دو (ترمى و درشتى) برمى گردد, که کاملاً بى معنا خواهد شد.
ـ به درستى که آنان با کوچکى, با ما هم زیستى مى کنند. تعبیر (وهم صاغرون) از تعابیر قرآنى است که سوره توبه و نحل و چند جاى دیگر قرآن به کار رفته است. در سوره توبه(9) آیه 29, خداوند به مؤمنان فرمان مى دهد که از اهل کتاب جزیه بگیرند, در حالى که آنان خاکسارند. یعنى باید جزیه خود را از سر خاکسارى و خُردى بپردازند. همین آیه, تأیید مى کند که مراد از (دهاقین) مردم غیر مسلمان از کشورهاى تحت حکومت اسلامى است که قادر به پرداخت مالیات اند. (عمل) نیز در آن جا به معناى مالیات گیرى است. زیرا (عامل) به کسى گفته مى شد که از طرف حکومت مرکزى, وظیفه اخذ مالیات را از مردم داشت. بنابراین جمله (فأحیونا صاغرین) علت است براى (فلتکن منزلتک بین منزلتین). زیرا آنان با ما زندگى مى کنند, از این رو باید با آنان نرم بود و چون غیر مسلمان اند (دهاقین) پس نباید از نرمى حاکم اسلامى سوءاستفاده کرده, صاغر بودن خود را فراموش کنند.
از همه عجیب تر ترجمه (فخُذ مالک وهم صاغرون) است. مترجم, آن را چنین به فارسى برگردانده اند: (پس حقوقت را با کوچکى از آنان بستان و غیر خدا را دوست مگیر. بسیار روشن است که مراد حضرت(ع) آن بوده که به عامل خود گوشزد فرماید که (آنچه براى تو است و نزد آنان است, بگیر در حالى که آنان کوچک اند.) بعید مى دانم خواننده از آن ترجمه به مفاد این عبارت پى برد. نقص عمده آن است که از هیچ جاى این عبارت فهمیده نمى شود که بحث در جزیه و مالیات است و تعابیرى مانند (حقوقت را بگیر) خواننده را گمراه نیز مى کند; در حالى که از کلماتى مانند (دهاقین) و (عملک) و تعابیرى مانند (وهم صاغرون) نیک برمى آید که سخن بر سر جزیه است.
ـ (مِنْ غوص البحر) ترجمه شده است: (از غواصى دریا)!25 حال آن که معناى آن (از درون یا ته دریا) است.
از این نمونه ها که در آن ها, ترجمه دچار خلل, نامفهومى, بدفهمى و نارسایى است, کم نیست و همین معدود بدون انتخاب و جستجو معروض شد.
این را نیز مى توان گفت و احتمال داد که مترجم, آن مقدار که با زبان مبدأ آشنا است در زبان مقصد, دستى ندارد و آن مقدار که زبان مقصد را مى شناسد, زبانِ مبدأ را نه. بدین روى عبارت پردازى هاى کتاب, ـ جز آن مقدار که برگرفته از ترجمه هاى دیگران است ـ نوعاً قابل ویرایش غلیظ است که متأسفانه در مرحله ویراستارى, این مشکل حل نشده است.
3. متأسفانه, اغلاط انشایى نیز در این ترجمه, مجال بسیارى یافته است. گویا شتاب در چاپ و نشر این اثر گرانبها دست اندرکاران نشر را از بازخوانى و غلط گیرى هاى دقیق باز داشته است. میزان اغلاط چنان است که راه را بر توجیه مى بندد و گاه خواننده را با مشکل در هنگام خواندن مواجه مى سازد.26
به هر روى (سیاست نامه امام على(ع)) کارى ارجمند و راهگشا است و براى آنان که در سیره و اندیشه امام على(ع) مى پژوهند, هدیه اى بس مغتنم است. به حتم بازنویسى و ویرایش مجدد این اثر ارزنده, بر فایده آن خواهد افزود.
همین جا تلاش و اهتمام مؤلف موسوعه الامام(ع) را ارج مى نهیم و براى مترجم نیز آرزوى توفیقات بیش تر مى کنیم.
جزاهما الله عن امیرالمؤمنین خیر الجزاء.
پاورقی:
1. مجله آینه پژوهش, شماره 66 (بهمن ـ اسفند79) ص107.
2. همان.
3. مراد از ابتکار در نگارش, آن است که مطالب و موضوعات, به گونه اى طراحى شده است که پژوهشگر با نگاهى گذرا در جریان کلى مسائل کتاب قرار گیرد و با تأملى اجمالى, مطلوب خود را در آن بیابد. همچنین کوشش شده است که عناوین, واقع زندگى و سیره علوى را بدان گونه که الگو باشد, ارائه دهند. از این رو عناوین واقعى است, نه انتزاعى محض و ناکارگشا و ناکارآمد. (ر.ک: همان, ص119)
4. همان.
5. همان, ص110.
6. سیاستنامه امام على(ع), ص17.
7. همان, ص18.
8. همان, ص19.
9. همان.
10. همان.
11. مثنوى معنوى, دفتر اول, داستان خدو انداختن عدو بر روى على(ع).
12. سیاست نامه, ص20.
13. همان, ص35.
14. دعائم الاسلام, ج1, ص71, به نقل از کتاب حاضر.
15. همان.
16. همان, ص47. افزوده هاى داخل کروشه از نگارنده است. از همین نمونه ها مى توان دریافت که کتابْ بسیار عجولانه حروفچینى و غلط گیرى شده است; زیرا از این قبیل افتادگى ها در سرتاسر کتاب به چشم مى خورد.
17. همان, ص68.
18 . مثلاً در بحث از (تساوى همگان در برابر قانون) (ص73) به اختصار در این باره سخن رفته است.
19 . همان, ص91ـ90.
20 . همان, ص229ـ261.
21 . فرموده امام(ع) (فَرَضَ فى اموال الاغنیاء اقوات الفقراء) است. این ترجمه, تحت اللفظى است و به همین دلیل نامفهوم شده است; زیرا (واجب کردن روزى) معناى روشنى ندارد.
22 . سیاست نامه امام على, ص324.
23 . همان, ص325.
24 . شاهنامه فردوسى, به کوشش پرویز اتابکى, انتشاراتِ علمى و فرهنگى, چاپ اول, 1375, ج4, ص2459.
25 . همان, ص430.
26 . ر.ک: همان, ص94, سطر آخر; ص46, س16و17, و….

تبلیغات