آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن

 
مولانا غزالى مشهدى از شاعران عارف پیشه و نامدار قرن دهم هجرى است. هدیةالعارفین (ج2, ص251) نام او را محمّد و نام پدرش عبداللّه ثبت کرده است.1 ولادت او, حدود سال نهصدوسى در مشهد اتفاق افتاده و خود او در این باره چنین گفته است:
در این مدینه پس از هجرت رسول امین
گذشت نهصدوسى سال از شهور و سنین
به شهر بند حدوث آمدم ز ملک قدم
بدین حضیض حوادث ز اوج علیین2
اما به طور دقیق تر, ولادت او باید در سال 936, روى داده باشد; چنان که خود او در مقدمه آثارالشباب, گفته است که در سال 966 هجرى به سى سالگى تمام رسیده و با این حساب, سال ولادتش 936هـ.ق است.3 گویا غزالى چندان از موطن خود راضى نبوده, قدر خود را در خراسان ناشناخته مى دانست. در مثنوى نقش بدیع مى گوید:
خاک خراسان شده زندان من
تنگ در او طبع سخندان من
باید از این خاک مرا رخت بست
باد صفت بر فرس خود نشست
رفت به جایى که در او زین سپس
نام خراسان نبرد هیچ کس
عیب من این است که از مشهدم
ورنه چرا نزد عزیزان بدم
هیچ نگویم چه, سبب روشن است
قدر گهر دورتر از معدن است4
غزالى فراگرفتن علوم و ادب و نیز ابتداى شاعرى خود را در مشهد آغاز کرد و بعد از آن به دربار شاه طهماسب راه یافت; اما مدتى بعد به دلایلى روى به هندوستان نهاد و بیش تر دوران نامبردارى و برخوردارى ادبى خود را در آن سرزمین گذراند.
در آغاز جوانى به دربار شاه طهماسب راه یافت; اما به تهمت الحاد و بدمذهبى گرفتار شد و از بیم آزار بدخواهان به هندوستان گریخت و نخست به دکن رفت. در آن جا نیز اختر مرادش چنان که باید ندرخشید; تا آن که على قلى خان,5 مشهور به خان زمان که از امراى بزرگ اکبرشاه و حاکم جونپور بود, قدر وى بدانست و مردى را با چند اسب و هزار روپیه براى خرج راه, براى او فرستاد و این دو بیت را که خود به مناسبت این دعوت سروده بود, به وى فرستاد و مصاحبتش را آرزو کرد:
اى غزالى به حقّ شاه نجف
که سوى بندگان بى چون آى
چون که بى قدر گشته اى آن جا
سر خود گیر و زود بیرونى آى6
غزالى دعوت خان زمان را پذیرفت و به نزد وى رفت و چند سال با خان زمان و برادر وى, بهاردخان, بود و ایشان را مى ستود و از مثنوى هاى خود, نقش بدیع را که در ایران به نام شاه طهماسب, آغاز کرده بود, در هزار بیت به نام خان زمان پایان داد و در برابر هر بیت, یک سکه طلا, صله یافت. پس از این که خان زمان یاغى گشت و بر جلال الدین اکبر, خروج کرد به امر اکبرشاه به قتل رسید (974هـ.). سپس منتسبان او از جمله غزالى را به اسیرى نزد اکبرشاه بردند; اما این شاه فضیلت گستر و شعردوست, او را گرامى داشت و برکشید تا به منصب ملک الشعرایى رسید و شش سال آخر عمر را در دربار این پادشاه مقتدر ادب دوست با سربلندى به سر برد. غزالى نخستین شاعرى است که در دربار دولت گورکانى هند, مرتبه ملک الشعرایى یافت و با شاعران بلندپایه دربار اکبرى, معاشر و مجالس بود.7
غزالى, شاعرى عارف پیشه و صوفى منش بود و با اصول تصوف و اصطلاحات آن, آشنایى کامل داشت. طبق سنت شاعران صوفى مشرب, مسائل عرفانى را نیز به طور کامل در آثار خود وارد کرده است و این موضوع از گفته اغلب تذکره نویسان و نیز از ملاحظه آثار او دریافته مى شود. با این همه در هجو نیز دستى داشته و چند بار معاصران خود را هجو گفته است. معروف است بین او و جدایى ترمذى, محاجات عظیم واقع شده و این دو, یکدیگر را هجوهایى گفته اند که از غایت رکاکت, قابل ذکر نیست.8
مذهب وى, تشیع است و عشق به خاندان پیامبر(ص) و امامان شیعه در آثار او و نیز در مثنوى نقش بدیع, نمایان است و بخشى از این مثنوى هم در مدح حضرت على(ع) سروده شده است. وفات غزالى بنابر نقل بداؤنى در منتخب التواریخ (ج3, ص170) در شب جمعه, 27 رجب سال نهصد و هشتاد هجرى در احمدآباد گجرات به مرگ ناگهانى, روى داد و به فرمان اکبرشاه در (سرگنج) که آرامگاه پادشاهان و مشایخ بود, به خاک سپرده شد. بنابر این این که اسماعیل پاشا در هدیةالعارفین, سال مرگ او را 988ق ضبط کرده, غلط است; زیرا ابوالفضل فیضى آگره یى که از ارادتمندان او بود و پس از وى ملک الشعرا شد, قطعه ذیل را در تاریخ مرگ غزالى سرود که در آن عبارت (سنه نهصد و هشتاد) به حساب ابجدى نیز 980 است:
قدوه نظم, غزالى که سخن
همه از طبع خداداد نوشت
خامه چون در کف اندیشه نهاد
نکته پى بر پى استاد نوشت
نامه زندگى او ناگاه
آسمان بر ورق باد نوشت
عقل, تاریخ وفاتش به دو طور
(سنه نهصد و هشتاد نوشت)9
آثار غزالى, شامل نظم و نثر است. درباره شمار اشعار او صاحب آتشکده مى گوید: (در شانزده کتاب, چهل هزار بیت داشته.)10 کلیات اشعار او, طبق گفته محمّدامین رازى (از غزل و مثنوى, هفتاد هزار بیت است.)11 برخى دیگر مانند میر عبدالرزاق خوافى در بهارستان سخن, همین معنى را تکرار کرده اند و برخى نیز شماره ابیات کلیاتش را پنجاه هزار بیت, نوشته اند و بعضى نیز از این حد, فراتر رفته و عدد بیت هاى او را تا یکصد و نود هزار گفته اند.12
کلیات اشعار او, شامل غزلیات, قصاید و چند مثنوى است; بدین شرح: مجموعه غزل هایى که به استقبال از بیست غزل حسن دهلوى ساخته است; گنج اکبرى که قصایدى است در ستایش جلال الدین اکبر; مجموعه قصایدى که در مدح شاه طهماسب و خان زمان و دیگر امراى هند سروده و به سنت الشعرا مرسوم است; دیوانى مشتمل بر مقدمه, قصاید, ترکیب بند, ترجیع بند, غزل, مثنوى, قطعات و رباعیات به نام آثارالشباب; مجموعه کوچکى از غزل ها, قطعه ها و رباعى ها به نام آیینه خیال; و چند مثنوى به نام اسرار مکتوم در عشق عرفانى; نقش بدیع; مثنوى در ذمّ یکى از عالمان دین که بر او تاخته و به الحادش فتوا داده بودند; مثنوى در ذمّ قلیج خان از امیران دوران اکبر و متخلص به الفتى.13 علاوه بر این, در تذکره هفت آسمان, تألیف احمد على بنگالى (ص100) مثنوى هاى دیگرى از غزالى ذکر شده که عبارتند از: مشهد انوار, مرآت الصفات و قدرت آثار که از این مثنوى, نسخه اى همراه نقش بدیع در کتاخانه بادلیان آکسفورد و فیلم آن به شماره 1021 در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران موجود است. این هرسه مثنوى به پیروى از مخزن الاسرار نظامى سروده شده و گویا مثنوى هاى دیگرى نیز به پیروى از خمسه نظامى, داشته است.
آثار منثور وى بر طبق گفته محمّدامین رازى و مؤلف عرفات العاشقین عبارتند از: (اسرار مکتوم, رشحات الحیات و مرآت الکاینات.)14 البته برخى این سه اثر را نیز به همراه (اسرار مکنونه) از مثنوى هاى غزالى شمرده اند.15
از ملاحظه آثار غزالى برمى آید که او شاعرى توانا, فصیح و پرکار بوده است و استحکام و انسجام, همراه با روانى کلام و صراحت معنى از ویژگى هاى سخن غزالى در همه اقسام شعر است. قصیده ها و ترکیب ها و ترجیع هایش, جزالت و فخامتى را که لازمه این نوع اشعار است با عذوبت و روانى به هم آمیخته است و غزل هایش, لطافتى خاص دارد و او در این نوع, سادگى و روانى و سوز و حال و فصاحت بابافغانى را تکرار کرده است. در این غزل ها بیت هاى گزید که زیبا و دلنشین است, فراوان است. نکته قابل ذکر درباره آنها, آمیخته بودن بیش تر آنها است با اندیشه هاى عرفانى که بنا بر عادت غزلسرایان عارف پیشه به طریق رمز و کنایه بیان مى شود.16 برخى از معاصران ما غزالى را از پایه گذاران و پیشوایان سبک هندى در قرن دهم هجرى دانسته اند و بعضى دیگر این نظریه را تنها یک سوء تشخیص شمرده اند.17 با این حال, این نکته مسلم است که زبان شعرى غزالى ـ با این که در غزل به شیوه بابافغانى و سبک عراقى, نزدیک است و در قصیده به قصیده گویان قرن هشتم و نهم مى ماند ـ عناصرى ابتدایى و معتدل از سبک هندى نیز با خود دارد و به ویژه در غزل هاى او تک بیت هاى درخشان, فراوان است و در مثنوى هاى او نیز با این که به پیروى از نظامى سروده شده و تأثیر زبان و شیوه نظامى در آن آشکار است, مضامین نو و ابداعى, بسیار است. غزالى در نثر, مرسل و مصنوع, نیز توانا بوده و این توانایى او از مقدمه هایى که بر اجزاى مختلف کلیات خود نوشته و از دیگر آثار منثورش پیدا است. به هر حال غزالى در میان شاعران سده دهم و حتى سده هاى یازدهم و دوازدهم, مرتبه اى بلند دارد و از میان مثنوى هاى او, نقش بدیع را مى توان, شاهکار ادبى قرن دهم هجرى دانست.
نقش بدیع
مثنوى (نقش بدیع) در حکمت و عرفان و به پیروى از مخزن الاسرار نظامى سروده شده است. این مثنوى نخست به نام شاه طهماسب صفوى سروده شده و مدحى هم از او در آغاز این اثر وجود دارد; اما بعد از سفر غزالى به هندوستان به نام خان زمان, تغییر یافته و پس از قتل او و راه یافتن غزالى به دربار اکبرشاه به نام او مصدّر گردیده است. غزالى, خود به این نکته اشاره کرده است:
گوهر من یافت در این کارگاه
حسن قبول از دو ولایت پناه
هردو بر او رنگ ولایت, مهند
هردو ولى, هردو ولایت دهند
آن به خراسان شده بارنده میغ
این ز پى دین زده در هند, تیغ
آن شده در ملک عجم, داستان
وین به هنر, شهره هندوستان18
بنابراین غزالى, نظم این مثنوى را در ایران آغاز کرده و در هندوستان آن را به پایان رسانیده است. اسماعیل پاشا در هدیةالعارفین (ستون 812) این مثنوى را (تفسیر بدیع) نامیده است و چنان که پیش تر اشاره شد, احمد بنگالى در تذکره هفت آسمان (ص100), تقلید دیگرى از مخزن الاسرار به نام (مشهد انوار) به غزالى نسبت داده که بعضى از بیت هاى منقول از آن در همین نقش بدیع, یافت مى شود. طبق گفته دکتر ذبیح الله صفا بعید نیست که نام این مثنوى در اصل مشهد انوار در برابر مخزن الاسرار بوده و بعدها به مناسبت اولین بیت این مثنوى, نقش بدیع نام گرفته باشد.19 با توجه به این که اکنون نسخه اى از مشهد انوار منسوب به غزالى در دست نیست, این نظر هم قابل تأمل است. به هرحال, این مثنوى مقدمه اى کوتاه به نثر دارد و با این بیت آغاز مى شود:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
نقش بدیع است ز کلک قدیم
پس از مقدمه و ابیاتى چند, به ترتیب عناوین زیر مى آیند:
(آراستن نقش بدیع به توحید شکرگزارى بارى که هریک نقطه از نقاط نبوّت در دایره وجود او شاهدى است ظاهر و هر ذرّه از ذرّات کون بر وجود آفتاب جود او, آیتى است باهر.)
(حکایت آن عاشق که از فراق, گریبان چاک مى کرد; گفتند: ار وصال خواهى, جامه چان چاک کن.)
(مناجات در اظهار جود واجب الوجود و التماس عدم غیب به دولت شهود.)
(تبرّک ساختن این نامه به نعت لشکر بنیاد آدم بین المآء والطین و برافروختن خامه به مدح اسداللّه الغالب, امیرالمؤمنین, على ابن ابوطالب(ع).)
(قال النبى ـ صلى اللّه علیه وآله: انا وعلى من نور الواحد صدق.)
(در بیان اثبات عروج حضرت نبوى و حقیقت معراج مصطفوى ـ صلى اللّه علیه وآله.)
(حکایت آن عاشق بغدادى که معشوق, او را از گذشتن شط, منع نمود.)
(خطاب زمین بوس سلطان السلاطین, شاه طهماسب الحسینى خلد اللّه ملکه گوید.)
(در مدح حضرت خان زمان گوید.)
(در گنج سخن به کلید زبان گشودن و از آن گنج, حریفان را به گنجور ازل راه نمودن.)
(گهرافشانى اوّل در تجلّى ملکوت که کشف اسماست و گنج بقا.)
(گهرافشانى ثانى در تجلّى جبروت که مقام منازل است و مایه قوت.)
(گهرافشانى ثالث در تجلّى لاهوت که ظهور اسماست.)
(در بیان فطرت انسان که خمرّت طینة آدم بیدیّ اربعین صباحاً اشارت است به آن.)
(حکایت مجنون که چون معشوق, او را به او نمود, خود را در مقام دویى یافت.)
(تحریض عشق مجاز نمودن که آن پلى است در حقیقت; چنان که المجاز قنطرة الحقیقة.)
(در بیان حسن و عشق که به مقتضاى تجلّى جلال, هریک دل عاشق را به جایى مى کشند; چنان که در این معنى قلب المؤمن بین الاصبعین, واقع شده.)
(در بیان آن که هرکه میل به ادب کرد, غرض انسانى مى افشاند, چون زلیخا پا از ادب کشید و غرض آلود گشت, محبّت از او برگشت.)
(در بیان آن که عالم محسوس, مشغول خواب است و خیال و هر مبدأ که سالک راست جز واجب الوجود, نقصان و وبال.)
(در بیان آن که همه فانى اند جز دوست که به معنى زنده اوست.)
(در بیان آن که ارباب معنى به چه زنده اند و زندگى ایشان به چه معنى است.)
(خاتمه کتاب در غروب این خورشید ثانى و نمونه اى از دریاى گوهر افشانى.)
و با این ابیات, پایان مى گیرد:
به که کشم پنبه غفلت ز گوش
تا شوم از دعوى باطل, خموش
سر به گریبان عدم درکشم
مُهر نهم بر لب و دم درکشم
ختم شد و قصه به غایت رسید
عمر شد و نیست نهایت پدید
غزالى در میان خمسه نظامى به مخزن الاسرار بیش تر نظر داشته و چندبار به جوابگویى آن برخاسته و چند مثنوى به پیروى از مخزن الاسرار سروده است که یکى از آنها مثنوى نقش بدیع است; اما این که او در این نظیره سازى تا چه حد از زبان و شیوه نظامى در مخزن الاسرار تأثیر پذیرفته و تا چه مایه تدبیرها و تصرف هاى هنرمندانه از ذوق و قریحه خود در سرودن آن به کار برده, نکته اى درخور تأمّل است. پس از قرن هفتم و مقبولیت نظامى در داستانسرایى و منظومه سازى بسیارى به تقلید و نظیره سازى از آثار او پرداخته اند و این امر تا پایان دوره تیمورى و در صفویه نیز ـ چه در ایران و چه در هندوستان ـ رونق خود را از دست نداده و حتى تا روزگار ما نیز در ادب فارسى ادامه دارد. در آغاز کسانى که به نظیره سازى از آثار نظامى پرداخته اند, ضمن تقلید از شیوه نظامى, ابتکارها و تصرف هایى هنرمندانه نیز در آثار خود داشته اند; اما در دوره هاى بعد, نیروى ابتکار در نزد گویندگان, کم تر مى شود و در دوران صفویه و قاجار, بیش تر کسانى که به تقلید از نظامى پرداخته اند, به طور مستقیم تحت تأثیر شیوه نظامى بوده و در سرودن آثار خود از ذوق هنرمندانه کم ترى بهره مند داشته اند.20 غزالى نیز در مثنوى نقش بدیع, افزون بر وزن و فضاى عرفانى, بسیار تحت تأثیر زبان و اندیشه نظامى در مخزن الاسرار است و به طور کلى در ساختار این منظومه, تقلید از مخزن الاسرار, آشکار است. این تأثیرپذیرى, هم در محدوده زبانى و مشترکات لفظى است و هم در مضمون پردازى. براى نشان دادن تأثیر زبانى و مضمونى مخزن الاسرار در نقش بدیع, چند نمونه را یادآور مى شویم:
مخزن الاسرار:
بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
نقش بدیع:
بسم الله الرحمن الرحیم
نقش بدیع است زکلک قدیم
مخزن الاسرار:
پرده گشاى فلک پرده دار
پردگى پرده شناسان کار
نقش بدیع:
نقش بدیع است بدایع نگار
آگه از او پرده شناسان کار
مخزن الاسرار:
شحنه غوغاى هراسندگان
چشمه تدبیر شناسندگان
نقش بدیع:
معرفت آموز شناسندگان
معصیت آموز هراسندگان
مخزن الاسرار:
کز ازلش علم, چه دریاست این
تا ابدش ملک, چه صحراست این
نقش بدیع:
پشه چه آگه که چه عنقاست این
مور چه داند که چه صحراست این
مخزن الاسرار:
پرده برانداز و برون آى فرد
گر منم آن پرده, به هم درنورد
نقش بدیع:
از تتق غیب برون آى فرد
ظلمتیان را ز جهان درنورد
مخزن الاسرار:
در لغت عشق سخن جان ماست
ما سخنیم این طلل ایوان ماست
خط هر اندیشه که پیوسته اند
بر پر مرغان سخن بسته اند
نقش بدیع:
من نه تنم جوهر جانم ببین
در سخن خویش نهانم ببین
این نه سخن, جامه جان من است
نظم روان, گنج روان من است
اما چنان که پیش تر نیز اشاره شد ضمن تأثیرپذیرى از مخزن الاسرار عناصر و ویژگى هایى نیز در این اثر هست که آن را از شکل یک تقلید صرف بیرون آورده است. همچنین عقاید مذهبى شاعر و فرهنگ شیعه در این مثنوى, رنگى خاص بدان بخشیده است; به گونه اى که در شرح جزییات مسائلى چون معراج, تفاوت آن با مخزن الاسرار آشکار است; نیز عرفانى که بر فضاى این اثر حاکم است با آن عرفان شرعى نظامى در مخزن الاسرار ـ که تا حدى هم تحت تأثیر عقاید کلامى اشاعره است ـ تفاوت دارد و گاهى نیز به برخى مکاتب خاص عرفانى مثل مکتب جمال پرستى, نزدیک مى شود. نکته دیگر این که غزالى در این اثر, کم تر به نقل داستان پرداخته و در نقل داستان ها نیز کم تر به مخزن الاسرار, نظر داشته است. به هر حال این اثر اگرچه در زمره بهترین آثار غزالى است, از نظر شیوه بیان یکدست نیست; چنان که در پاره اى موارد, تقلید از نظامى در آن آشکار است و این امر باعث کلى گویى و ابهام شده; اما در بیش تر موارد, سخن او ساده و روان, زیبا و پخته و رسا است. بنابراین مى توان گفت که غزالى در سرودن این مثنوى از ذوق و قریحه خود نیز بهره گرفته و تناسب و توازنى که به مواد و اجزاى آن داده, نتیجه تدبیر و تصرف قریحه خود او است.
مشخصات نسخه هاى خطى
نسخه هاى خطى فراوانى از این اثر در کتابخانه هاى ایران و خارج از ایران موجود است; برخى از آنها عبارتند از:
1. نسخه موجود در کتابخانه کاخ گلستان (سلطنتى) به شماره 462 که در ذیقعده 1020هـ.ق, یعنى حدود چهل سال پس از وفات شاعر, کتابت شده است. این نسخه در 86 صفحه و هر صفحه 12 سطر با نستعلیق عالى نورالدین محمد لاهیجى کتابت شده و سه مجلس تصویر مینیاتور زیبا دارد. این نسخه در کتابخانه شاهان صفوى بوده و در صفحه آخر, مهر شاه عباس ثانى دیده مى شود و بعد به تملک میرزا مهدى خان نادرى درآمده است. به سال 1232 از عرض فتحعلى شاه گذشته و در بالاى سرلوح, نام او روى متن زر در ترنجى, نوشته شده است و به سال 1281 از عرض ناصرالدین شاه گذشته و در صفحه اوّل, مُهر او نیز هست. نکته قابل ذکر درباره این نسخه, آن است که کاتب آن ـ مانند دیگر کاتبان این دوره ـ دقت لازم را نداشته و به همین دلیل در مواردى, احادیث مشهور را غلط کتابت کرده و نیز در چند مورد غلط املایى دارد و به طور کلى مقید به نقطه گذارى دقیق کلمات نبوده است.
2. نسخه موجود در کتابخانه مجلس شوراى اسلامى. این نسخه در مجموعه اى به شماره 2665 قرار دارد و مشتمل است بر منتخباتى از آثار نظم و نثر شعرا و نویسندگان تا قرن 12هـ.ق, که با خط و زمان مختلف نوشته شده است. مثنوى نقش بدیع در قسمت شعر این مجموعه با شماره 28 قرار دارد و تاریخ کتابت آن 1060هـ.ق است. این نسخه, بخش هایى از مثنوى را ندارد و تقریباً بالغ بر 875 بیت مى شود. کاتب این نسخه نیز در برخى موارد در نوشتن کلمات, دقت لازم را نداشته و برخى ابیات نیز از نظر وزنى, آشفته است; اما روى هم رفته نسخه اى قابل اعتنا است.
3. نسخه موجود در کتابخانه بادلیان آکسفورد که در مجموعه اى همراه با مثنوى (قدرت آثار) از غزالى قرار دارد و فیلم آن در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران, به شماره 1021 و نسخه عکسى آن به شماره 3852 موجود است. این نسخه با نستعلیق اوایل سده یازدهم نوشته شده و مانند نسخه مجلس, ابیاتى از مثنوى را ندارد; اما روى هم رفته نسخه اى معتبر و درخور اعتنا است.
4. نسخه موجود در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران که در مجموعه اى به شماره 3426 نگهدارى مى شود. این نسخه با شکسته نستعلیق سده دوازدهم کتابت شده و تاریخ 1181هـ.ق را دارد. این نسخه کامل نیست و آغاز و انجام مثنوى را ندارد و در واقع گزیده اى از این اثر است.
5. نسخه موجود در کتابخانه ملک که با نستعلیق سده یازدهم نوشته شده است. این نسخه نیز ابیاتى از مثنوى را ندارد و حدود 865 بیت است.
از این اثر نسخه هاى دیگرى هم در کتابخانه هاى مختلف موجود است.21
در پایان, براى مزید فایده, ابیاتى از این مثنوى عرفانى و زیبا نقل مى شود:
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
نقش بدیع است ز کلک قدیم
عقل چه داند که کلام خدا
چون نشد اوّل ز الف ابتدا
بى که کلید آمده بر گنج بسم
بر که گشوده ست در این طلسم
بر رخ آن کو الف از بى شناخت
قاعده صورت و معنى شناخت
حرف نخستین که قلم طرح کرد
نقطه با معنى آن شرح کرد
بى ز الف شد متمیّز به این
پى نبرد عقل تو هرگز به این
چشم دلت را ز پى دفع شک
هم مگر این نقطه شود مردمک
ورنه چه دانى تو که حرف نخست
گشت از این نقطه نامى درست
این دو گواهان یقین و شک اند
گرچه به صورت دو به معنى یک اند
چشم تو را بهر ظلام و ضیا
هست یکى میل و یکى توتیا
این بردت جانب نور قدم
و آن کشدت در ظلمات عدم
راز الف شرح دهم مو به موى
چشمه که جارى شده, گردیده جوی…
*
خاک دل آن روز که مى بیختند
شبنمى از عشق بر او ریختند
دل که بدان رشحه غم اندود شد
بود کبابى که نمکسود شد
این همه سوزى که کنون در دل است
اشک ز شورابه آن حاصل است
دیده عاشق که دهد خون ناب
هست همان خون که چکد از کباب
بى اثر مهر, چه آب و چه گل
بى نمک عشق, چه سنگ و چه دل…
کاسه چه داند که مى ناب چیست
خاک سیه را چه خبر کآب چیست
باد که او مى کشد از غنچه پوست
در گره غنچه چه داند چه بوست…
آتش عشق است, گل باغ دل
تا نرود جان, نرود داغ دل…
بى غرض از عشق, ملامت خوش است
چاشنى عشق, ملامتْ کش است
خرّمى ما غم عشق است و بس
شادى ما ماتم عشق است و بس….22
پى نوشت ها:
1. مجله دانشکده ادبیات مشهد, احوال و آثار ملک الشعرا غزالى مشهدى; به تحقیق و انتخاب احمد گلچین معانى, سال چهارم, 1347, شماره 2, ص225.
2. همان, ص225.
3. ر.ک: تاریخ ادبیات در ایران, دکتر صفا, انتشارات فردوس, 1362, ج5, ص701.
4. مثنوى نقش بدیع از غزالى مشهدى, تصحیح, مقدمه, توضیحات و تعلیقات, به اهتمام نگارنده سطور, پایان نامه کارشناسى ارشد, دانشگاه اصفهان, با راهنمایى دکتر سیّد مهدى نوریان, شهریورماه 1377, ص64.
5. على قلى خان, مشهور به خان زمان, همان کسى است که غزالى, نقش بدیع را به نام او سروده است. براى توضیح بیش تر درباره زندگى و کارهاى او ر.ک: تاریخ ادبیات در ایران, ج5, ص702.
6. مراد از سر غزالى حرف (غین) است که در شماره حروف ابجد, برابر با هزار آمده و خان زمان در این جا به هزار روپیه که براى غزالى فرستاده بود, اشاره کرده است.
7. ر.ک: تاریخ ادبیات در ایران, ج5, ص701 به بعد; نیز تذکره آتشکده, حواشى دکتر سادات ناصرى, ج2, ص471.
8. مجله دانشکده ادبیات مشهد, احوال و آثار غزالى, ص227.
9. ر.ک: تاریخ ادبیات در ایران, ج5, ص703; احوال و آثار غزالى, ص227; تذکره آتشکده, حواشى سادات ناصرى, ج2, ص471.
10. آتشکده آذر, ج2, ص471.
11. تذکره هفت اقلیم, امین احمد رازى, تصحیح جواد فاضل, کتابفروشى علمى, ج2, ص212.
12. ر.ک: تاریخ ادبیات در ایران, ج5, ص705.
13. همان.
14. تذکره هفت اقلیم, ج2, ص212; نیز ر.ک: احوال و آثار غزالى, ص233.
15. تذکره آتشکده, حواشى سادات ناصرى, ج2, ص472.
16. ر.ک: تاریخ ادبیات در ایران, ج5, ص703 و704.
17.ر.ک: تذکره آتشکده, حواشى سادات ناصرى, ج2, ص471; احوال و آثار غزالى, ص236.
18. مثنوى نقش بدیع, ص24.
19. ر.ک: تاریخ ادبیات در ایران, ج5, ص706.
20.براى توضیح بیش تر ر.ک: کیهان فرهنگى, (تقلیدگرایى در ادبیات فارسى و تقلیدسرایى به شیوه نظامى), مقاله نگارنده, شماره 140, اسفند 1376, ص27.
21. براى آگاهى از نسخه هاى دیگر این اثر ر.ک: فهرست نسخه هاى خطى فارسى, احمد منزوى, مؤسسه فرهنگى منطقه اى, تهران 1348, ج4.
22. مثنوى نقش بدیع, ص3,8,41.

تبلیغات