سیرى در کتاب العبقات العنبریة فى الطبقات الجعفریه
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در تاریخ فقه و فقها خاندان هاى بزرگ علمى که داراى دانشمندانى سترگ و فرهیختگان فراوانى باشند, چندان زیاد نیستند. یکى از آن نوادر و نمونه ها خاندان کاشف الغطاء است.
مؤسس و بزرگ این خانواده بلند آوازه, فقیه مبتکر و اصولى باریک اندیش و محقق نامدار آیة اللّه العظمى شیخ جعفر نجفى است. او داراى تألیفات فراوان است که مهم ترینش کتاب نغز و پرمغز (کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغرّاء) است و به همین جهت او را کاشف الغطاء لقب داده اند و فرزندان او را به همین نام مى خوانند.
آن مرد بزرگ از خداوند خواست که چراغ علم و فقاهت در ذریه اش هماره روشن و پرتوافشان باشد و خداوند متعال دعاى او را مستجاب فرمود و از نسل او عالمانى بزرگ و اندیشمندانى بسیار به جامعه اسلامى و شیعى ارزانى داشت: دانشیمردانى که در تألیف و تحقیق چیره دست و در شعر و شاعرى زبردست بودند و بر کرسى تدریس در حوزه کهن و غنى نجف اشرف تکیه زدند و در راه پیشبرد و تعمیق فرهنگ تشیع سهمى کلان بر عهده داشتند و در امور سیاسى ـ اجتماعى عراق بویژه شهرهاى نجف و کربلا و کاظمین و سامرا و حلّه تأثیرگذار عمده بودند و جمعى از میان آنان به مقام منیع مرجعیت تقلید رسیدند.
یکى از آن دانشوران بزرگ آیة اللّه شیخ محمّد حسین کاشف الغطاء است که با سه واسطه به سرسلسله این دودمان شیخ جعفر کبیر نسب مى برد; بدین ترتیب: محمّد حسین بن على بن محمّدرضا بن موسى بن جعفر. این بزرگ مرد ـ که شرح زندگى و کمالات و خدمات علمى, اجتماعى و سیاسى او یک کتاب را پرمى کند ـ داراى تألیفاتى گرانسنگ و فراوان است. یکى از آثار قلمى او کتاب (العبقات العنبریة فی الطبقات الجعفریة) است که شرح حال خاندان کاشف الغطاست. گرچه پسوند نام کتاب مُوهِم آن است که تاریخ عموم علماى شیعه است, اما به یقین مراد او از جعفر در نام کتاب, شیخ جعفر, بزرگِ خاندان کاشف الغطاء است, نه امام جعفر صادق(ع).
مؤلف که از علوم مختلف اسلامى بهره مند بوده و بعدها به مقام استادى رسیده است, داراى نبوغى خاص بوده به طورى که این کتاب را که اولین تألیف اوست, در سنین پانزده تا بیست سالگى نوشته است.
شرح حال نگاران معمولاً با تعبیرات یکنواخت و کلیشه اى از افراد مورد سخن یاد مى کنند, اما او از این روش پیروى نمى کند, بلکه از استعداد خداداد و اطلاعات زیاد و حافظه قوى و ادب عربى خود سود مى جوید و یک کتاب پرفایده مى آفریند تا در عین حال که زندگینامه دانشمندان است مجموعه تاریخى, سیاسى, اجتماعى و بالاتر از همه یک جُنگ ادب عربى عرضه کند که نظمش موزون و نثرش مسجَّع باشد.
این کتاب را مى توان از مصادر دست اوّل براى موضوعات زیر به حساب آورد و از آن بهره جست: تاریخ عراق, تاریخ نجف و حوزه غنى و دانشمندان فراوان آن, تاریخ قاجاریه و ارتباطشان با عراق و علماى نجف, مبارزه اصولیین با اخبارى ها پدید آمدن شیخیه, ظهور باب, هجوم وهابى ها به عتبات مقدس عراق, تاریخ فقه و فقها, ادب عربى و تاریخ آن و… و نیز از بُعد کتابشناسى ذى قیمت است چرا که از کتاب هایى که ظاهراً تاکنون به چاپ نرسیده و یا جزء مفقودات است, مطالبى نقل مى کند; همچون:
1. یتیمة الدهر فى ذکر علماء العصر, تألیف سید محمّد على بن سید ابى الحسن عاملى, داماد شیخ جعفر کاشف الغطاء بزرگ.
2. معدن الشرف فى أحوال المشاهیر من علماء النجف, تألیف سید حسون البراقی.
3. ضوء المشکاة الکاشف عن وجوه الروایة والرواة, تألیف شیخ محمّد على عزالدین عاملى.
4. تمام رساله (نبذة الغری فی احوال الحسن الجعفرى) را در کتاب وارد مى کند. (ص293ـ347)
جالب است که بدانیم (عبقات) قبل از چاپ نیز جزء مصادر و مآخذ کتاب هایى بوده است; همچون: بابلیات, تألیف محمّدعلى یعقوبى; ماضى النجف و حاضرها, تألیف جعفر محبوبه; شعراء الحله و شعراء الغری از على خاقانى.
مؤلف گرامى سبب تألیف این کتاب را تهیه گزارشى از خاندان خود و هدیه به عموى نادیده اش که در اصفهان اقامت داشته مى داند. (ص25ـ29) سپس نسب پدران خود را به مالک اشتر یار باوفاى امام على(ع) مى رساند. (ص30ـ36) باب اوّل کتاب به شرح زندگى مؤسس این خاندان اختصاص دارد. (ص37ـ180) شیخ جعفر کبیر از فقهاى نادر دوران بوده است که با گذشت دویست سال از حیات او و پدید آمدن فقهاى بزرگ, هنوز هم موقعیت او در حوزه هاى فقهى پابرجاست. آثار قلمى فراوان برجاى نهاده است که مهم ترینش (کشف الغطاء) است که حاوى اصول عقاید, دوره کامل اصول فقه کاربردى و قواعد فقه و فقه استدلالى است. نسخ خطى فراوان آن حکایت از اهتمام فقها نسبت بدان دارد. این کتاب گرچه چاپ سنگى شده است, لیکن چاپ محقَّق و امروزین آن در هفت یا هشت جلد در راه است.
در آغاز گزارشى کوتاه از زندگانى پدر و برادران شیخ جعفر به دست مى دهد (ص37ـ43) آنگاه فصل اوّل را به کرامات شیخ جعفر, و فصل دوم را به اخلاق و منش او اختصاص مى دهد. در فصل سوم (ص82 ـ107) از سفر او به حج بیت اللّه الحرام و سفر او به تهران و ملاقاتش با فتحعلى شاه قاجار سخن مى گوید و پیدایش اخبارى ها و مبارزه اصولى ها را با آنان گزارش مى کند و از سبب گرایش آن شاه به افراطى ترین شخص اخبارى یعنى میرزا محمّد پرده برمى دارد. گویا در باور شاه, قتل اشپوختر فرمانده لشگر متجاوز روس در حمله به ایران بر اثر اوراد و عزائم میرزا محمّد بوده است.
در فصل چهارم (ص108ـ134) دو حادثه مهم ذکر مى شود: یکى هجوم وهابى ها به عتبات مقدس عراق, و رساله اى که شیخ جعفر کبیر در دفاع از عقاید شیعه و ردّ عقاید وهابیت با لحن ملایم و محققانه اى نگاشته و براى عبدالعزیز بن سعود سردسته وهابى هاى مهاجم فرستاده است. بخشى از این رساله را که در اختیار مؤلف بوده در کتابش آورده است و تقاضا کرده هرکس نسخه کامل آن را یافت در این کتاب وارد کند. حادثه دوم از پیشامدهاى عهد شیخ جعفر کاشف الغطاء, پیدایش دو گروه شرور و آشوب طلب (زقرت) و (شمرت) در نجف اشرف است که تا عهد مؤلف کتاب این فتنه ادامه یافته است.
در فصل پنجم (ص135ـ180) سروده هایى از شیخ جعفر کبیر و نیز چکامه هایى از شعراى زمان که به مناسبت هاى گوناگون براى تبریک و یا تسلیت به وى سروده اند, آمده است و نیزمتنى با نثر مسجع و متکلفانه در وصف او که از کتاب یتیمه الدهر تألیف سید محمّدعلى شرف الدین عاملى برگرفته است.
باب دوم کتاب (ص181ـ359) شرح زندگانى فرزندان بى واسطه کاشف الغطاء بزرگ است به این ترتیب:
الف) شیخ موسى بن جعفر (ص181ـ 238) او داراى نبوغ و استعدادى بوده است که در بیست سالگى به اجتهاد مى رسد و از اساتید حوزه به شمار مى رود. او پس از پدر بزرگوارش مرجع تقلید مردم گردید و شاگردان پدر به دور او گرد آمدند و از دانش او بهره بردند. چنین معروف است که پدر او فرمود: به جز خود و پسرم شیخ موسى و شهید اوّل مجتهد مطلق نمى شناسم (ص198) و در بعضى نقل ها محقق صاحب شرایع را هم به این جمع اضافه مى کرده است.
در این بخش از کتاب, از مبارزه علما با میرزا محمّد اخبارى و فتواى آنان به قتل او و اجراى حکم سخن رفته است (ص183ـ187) و از وقایعى که در نجف رخ داده, یاد مى شود و سپس آثار عمرانى شیخ موسى در نجف معرفى مى شود پس از آن نامه شیخ موسى به فتحعلى شاه و جواب شاه به او و تجلیل از میرزا محمّد اخبارى نقل مى شود. (ص204ـ 208) آنگاه اشعارى که شاعران در مدح و رثاى شیخ موسى و فرزندان وى سروده اند ذکر مى شود. (ص208ـ233)
ب) شیخ على بن جعفر. او از فقهاى برجسته و ممتازى است که به دقت نظر و گستره اندیشه معروف بوده است. پس از برادرش شیخ موسى, عهده دار تدریس و تألیف و فتوا شد. شیخ مرتضى انصارى فقیه اصولى بى نظیر و میرفتاح مراغى صاحب عناوین الاصول و جمع بسیارى از شاگردان وى بودند. او مرجع تقلید مردم گردید و تألیفاتى پربها برجاى نهاد. زندگینامه و اشعارى که در مدح و رثاى او سروده شده از صفحه 238 تا290 کتاب آمده است. در همین بخش از کتاب, از ظهور فرقه شیخیه (ص284ـ286) و احوال سید محمّدعلى باب پیش از ظهورش (ص287) سخن رفته است.
ج) شیخ حسن بن جعفر. او نیز یکى از فقهاى این دودمان است. فرزندش شیخ عباس رساله اى در احوال پدر نگاشته است که مؤلف ما همه آن را در کتابش وارد مى کند (ص293ـ349) و در آن از کرامات وى, جواب او به برخى پرسش ها, برخى حوادث تلخ کربلا و نجف, و مناظره او با آلوسى مؤلف تفسیر روح المعانى و مفتى رسمى حکومت بغداد سخن رفته است و در پایان اشعارى را که در مدح شیخ حسن سروده اند, نقل مى کند. باب سوم کتاب (ص360ـ502) به شرح زندگانى طبقه سوم از این سلسله اختصاص مى یابد; به این ترتیب:
الف) شیخ محمّد بن على بن جعفر. او از مدرّسان و مجتهدان و مراجع تقلید بوده و به شعرا بها مى داده است. همسرش نیز به شعر علاقه مند بوده و به شاعران متعهد صله مى داده است. زندگینامه اى کوتاه و قصیده هایى چند درباره او در کتاب گرد آمده است. (ص360ـ 398)
ب) شیخ مهدى بن على بن جعفر. او پس از برادر عهده دار مرجعیت شد و شیخ مرتضى انصارى بزرگ, بسیارى از امور را به او ارجاع مى داده است. او نیز از ذوق شعرى بهره مند بوده و شعرا براى او قصایدى سروده اند. (ص398ـ447)
ج) شیخ جعفر بن على بن جعفر که او را شیخ جعفر صغیر مى گفته اند, در مقابل جدش شیخ جعفر کبیر. زندگینامه و اشعارى که براى او سروده اند, از صفحه 447 تا 465 کتاب آمده است. این سه برادر فرزندان شیخ على کاشف الغطاء مى باشند.
د) شیخ محمّدرضا بن موسى بن جعفر. او نیز عهده دار تدریس بوده و در مصالح مسلمین مى کوشیده است و شاعران قصایدى در وصفش سروده اند. (ص465ـ502)
پیشتر گفتیم که کاشف الغطاى بزرگ رساله اى در دفاع از عقاید شیعه و ردّ عقاید وهابیّت نگاشته و براى عبدالعزیز بن سعود رئیس وهابى ها فرستاده است. مؤلف (العبقات) بخشى از آن را که در اختیار داشته در کتابش آورده (ص117ـ 128) و تقاضا کرده است هرکس آن را به تمامى یافت در کتاب (العبقات) وارد کند. اکنون محقق کتاب آقاى دکتر جودت قزوینى به سفارش مؤلف عمل کرده است و رساله (منهج الرشاد لمن أراد السداد) را در پایان کتاب آورده است. (ص519 ـ 587) لازم به یادآورى است این رساله در سال 1342هـ.ق. در 82 صفحه در مطبعة الحیدرى نجف چاپ شده است. آقاى جودت قزوینى با راهنمایى علامه مرحوم سید عبدالعزیز طباطبائى آن را بر مبناى نسخه نفیسى که متعلق به کتابخانه آیة اللّه مرعشى در قم است تحقیق کرده و به چاپ رسانده است. اکنون چند سخن با آقاى دکتر جودت قزوینى:
1. مؤلف مى گوید: یک نسخه پاکنویس شده کتاب را براى عمویم به اصفهان فرستادم تا به چاپ رساند. اما اجل او را مهلت نداد و با مرگ او آن نسخه هم ناپدید شد. مى دانم که چاپ نشد اما نمى دانم نسخه کتاب کجا است. نزد من فقط پیشنویس جزء اوّل به خط خودم که 60 سال پیش آن را نوشته ام موجود است. ادیبان از آن بهره گرفته و در کتاب هاى خود نقل کرده اند. (ص14)
همچنین در پایان کتاب چاپ شده پس از شرح زندگانى شیخ محمّدرضا مؤلف مى نویسد: در پى مى آید شرح حال بقیه رجال این طبقه که عبارتند از:
شیخ حبیب و شیخ عباس پسران شیخ على, و سپس زندگینامه شیخ عباس فرزند شیخ حسن که شرح احوال طبقه سوم پایان مى پذیرد و به توفیق الهى شروع خواهیم کرد به نگارش احوال طبقه چهارم که فرزندان طبقه سوم هستند. (ص502)
با نقل دو سخنِ مؤلف از آغاز و پایان کتاب مى خواهیم نتیجه بگیریم که آن چه به چاپ رسیده همه کتاب نیست و آقاى قزوینى هم چیزى در این زمینه نمى نویسد. کسى که به قول خودش بیست سال دل مشغول این کتاب بوده است بایستى از یافته ها و حدس و گمان ها گزارشى در اختیار خواننده قرار دهد و راه را براى دیگران هموار سازد. او گفته است که مبناى کارش نسخه خطى کتابخانه مجلس شوراى اسلامى است, اما نمى گوید که آن نسخه آیا پیشنویس قسمت اوّل است که تا پایان عمر در اختیار مؤلف بوده است و بعدها به کتابخانه مجلس راه یافته است و یا همان نسخه پاکنویس شده اى است که مؤلف براى عمویش به اصفهان فرستاده است که به زعم مؤلف ناپدید شده لیکن به دست صاحب همتى به کتابخانه مجلس رسیده است.
اگر نسخه کتابخانه مجلس همان پیشنویس بخش اوّل باشد, باید به مؤلف بزرگ آن آفرین گفت که مُسوَدّه کتابش این قدر شُسته رُفته است که محقق کتاب. هیچ جا لازم ندانسته براى استوارسازى متن, بین کروشه کلمه اى اضافه کند.
و اگر نسخه کتابخانه مجلس همان نسخه اى باشد که مؤلف براى عمویش به اصفهان فرستاده است, پس چرا متن چاپى ناتمام است؟ شکى نیست که نسخه مرسوله به اصفهان کامل بوده است ـ مگر آنکه بگوییم بخش پایانى آن بعدها از دست رفته است و فقط جزء اوّل به کتابخانه مجلس راه یافته است. در مجموعه CDهاى الذخائر که از کتاب هاى کتابخانه کاشف الغطاء در نجف تهیه شده است, تنها بخشى از آنچه چاپ شده موجود است و قرائن نشان مى دهد که آن نسخه عکسى از قسمتى از نسخه کتابخانه مجلس شوراى اسلامى است.
به هر حال امید است که جزء دوم کتاب هم پیدا شود.
2. چنانچه جزء دوم کتاب پیدا شود و به چاپ رسد, گرچه همه کتاب (العبقات العنبریة) عرضه شده اما تکمیل آن ضرورى است. علامه محمّد حسین کاشف الغطاء در سال 1294 به دنیا آمده و در بیست سالگى یعنى 1314هـ,ق, این کتاب را به پایان برده است و اکنون صد سال از آن تاریخ گذشته در این یک سده هم دانشورانى از این خاندان به پا خاسته اند که در کتاب از آنان ذکرى به میان نیامده که از جمله آنان خود مؤلف (العبقات) است. پس براى دست یابى به تمام رجال علم و ادب از خاندان کاشف الغطاء تکمله عبقات ضرورى است و چنانچه در پایان آن سلسله نسب این فامیل بزرگ به صورت درختى و مشجَّر ترسیم گردد بر فوائد آن خواهد افزود.
3. با توجه به این که (عبقات) یک متن تاریخى نیز هست و از مصادر دست اوّل بُرهه اى از تاریخ عراق و نجف است, لازم بود آقاى قزوینى براى تحکیم مطالب کتاب و یا نقد آن, از مصادر موازى و همزمان یا مقدم بر آن بهره جوید و مقایسه اى بین آنان به عمل آورد.
4. در پاورقى ها بیشتر به سال ولادت و وفات اعلام و یا حوادث بسنده شده و هیچگاه سند کلام خود را ذکر نکرده است حتى در مقدمةالتحقیق براى سخنان خود مصدرى معرفى نکرده و مرجع دو بیوگرافى خودنوشت علامه محمّدحسین کاشف الغطاء را معرفى ننموده است. با این وصف طبیعى است که جاى فهرست مصادر و مراجع تحقیق خالى باشد.
5. با توجه به اینکه (عبقات) یک متن ادبى نیز هست آقاى قزوینى از پس کار به خوبى برآمده و یک کتاب کم غلط عرضه کرده است. و غلط هایى همچون: نائبة به جاى نائیة (ص93), تنکاپن به جاى تنکابن (ص101) یمین به یومین, قطعاً اشتباه چاپى است. مواضباً به جاى مواظباً (ص298) فأَجَّرَ به جاى فآجَر (ص71) نضرته به جاى نظرته (ص171) و اصرار بر ضبط حِجرَة به جاى حُجرة (ص59) که مشهور و صحیح است و خفِّظ به جاى خفِّض (ص42) و أیقضناه به جاى أیقظناه (ص59) و نگارش الطبطبائى به جاى الطباطبائى در موارد متعدد و نظایر این اشتباهات, در کتاب نیامده بود, بهتر بود. و نیز آغاز زندگینامه شیخ جعفر کبیر (ص43) اگر در صفحه چپ و مستقل بود بهتر بود.
در پایان سخن به مؤلف جامع و زبردست درود مى فرستیم و از خداوند مهربان خواستاریم بر درجاتش بیفزاید. و به آقاى دکتر قزوینى که زحمت تصحیح و تنسیق کتاب را به دوش کشیده اند, خسته نباشید مى گوییم و یادآورى مى کنیم که چاپ این کتاب نشان مى دهد که هنوز هم آثار چاپ نشده ارزشمند و مفید که غبار غربت و غم بر آنها نشسته و در انتظار تصحیح و چاپ به سر مى برد بسیار است و این طور نیست که به بهانه آن که مطالب کتاب ها تکرارى است گمان کنیم کتب چاپى ما را از مخطوطات بى نیاز مى کند.