آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۸

چکیده

متن

 
امروزه لزوم تصحیح و ویرایش دستنوشته هاى بازمانده از روزگاران گذشته بر همه آنانى که سر و کارى با مباحث ادبى و فرهنگى دارند, آشکار است. اگر بخت و اقبال با دانشجو یا محقّقى یار شود تا نسخه یا نسخه هایى از متون خطى دهه ها یا سده هاى پیشین دستیاب وى گردد و به دور از بخل و تنگ نظرى برخى از مسؤولان کتابخانه ها و مراکز فرهنگى و یا مجموعه داران, این مهم به انجام رسد, فرصتى گرانبها حاصل شده تا در کنج و گوشه خلوتى, گشت وگذارى در آنچه از ذهن و زبان فرهیختگان این سرزمین تراویده و بر خامه شان روان گشته, صورت گیرد.
یکى از معروف ترین و پُرکارترین شاعران نیمه دوم قرن پنجم و اوایل قرن ششم که خوشبختانه آثارش به نسبت کامل به دست ما رسیده,ابوالمجد مجدود بن آدم سنایى غزنوى است. تحوّلى که وى در مسیر شعر فارسى به واسطه وارد ساختن زهد و عرفان و تصوف ایجاد کرد, بر همگان آشکار است.
یکى از آثار سنایى مثنوى (سیر العباد الى المعاد) است. این مثنوى که محصول ذهن دوره جوانى سنایى است,1 در بیش از 700 بیت و طبق علاقه خاص شاعر به بحر خفیف, در این بحر به نظم کشیده شده است.
(این مثنوى آمیخته اى از جنبه هاى دنیایى و مذهبى است و این ویژگى بارز و کلى شعر تعلیمى است که اغلب در آن یک آیین اخلاقى در قالب تمثیل بیان مى شود. سنایى براى رساندن بشر به کمال, سیر او را ـ بعد از بیان مراحل رشد جنینى ـ از معرفت چهار عنصر و گذشتن از آنها شروع مى کند تا به افلاک راه یابد و این افلاک هر کدام نماینده گروهى از مردم و خصلت هاى آنها هستند که سالک باید آنها را نیز بشناسد و بگذرد تا به عرش اعلى که کمال مطلق است, دست یابد و به جایى برسد که (آنچه اندر وهم ناید آن شود2).
به تازگى تصحیحى از (سیرالعباد الى المعاد) به تصحیح و توضیح سرکار خانم مریم السادات رنجبر به چاپ رسیده است. مطالبى کوتاه راجع به سیرالعباد, شرح و معرفى نُه نسخه که ملاک این تصحیح بوده و روش کلى در تصحیح, پیشگفتار سیزده صفحه اى این کتاب را تشکیل مى دهد. سپس متن اصلى سیرالعباد قرار دارد که بنابر این تصحیح ابیات این مثنوى به 716 بیت بالغ مى شود. بخش دیگر کتاب مجموعه 764 بیت به همراه شرح است که از شرح هاى چهارْ نسخه اى است که علاوه بر داشتن متن کتاب به شرح و توضیح ابیات پرداخته اند. در این بخش فرصتى پیش آمده تا مصحح به بررسى و ارزیابى نسخه بدل ها و ترجیح برخى از ضبط ها بپرداز و هرچه براى شرح و توضیح باقى مى ماند به بخش (توضیحات) محوّل مى شود که مصحح با مراجعه به مراجع و کتاب هاى مختلف به حلّ و بازگشایى مشکلات و توضیح ابیات مى پردازد. بخش دیگر ویژه مقدمه هاى شروح دو نسخه و (شرح اصطلاحات) آنهاست و آخر کتاب شامل فهرست هایى چون (لغات و اصطلاحات مقدمه), (لغات و اصطلاحات ابیات), (لغات ابیات الحاقى), (فهرست آیات), (احادیث), (ضرب المثل ها), (فهرست نام ها), (جاى ها ـ جانوران) و منابع و مآخذ است.
خواننده این تصحیح از سیرالعباد, در نگاه اوّل پى به کوشش و مداومت مصحّح خواهد برد. فراهم آوردن نه نسخه از این کتاب و شرح ابیات و توضیحات به گونه اى که نزدیک به چهار برابر متن اصلى کتاب را این بخش هاى جانبى ویژه خود گردانیده اند و همچنین ضبط نسخه بدل هاى بسیار, حکایت از صبر و حوصله و باریک بینى مصحح این کتاب دارد.
نگارنده در حین مطالعه تمام کتاب به نکته هایى برخورد که ضمن ارج نهادن به زحمات مصحح, به آنها اشاره اى مى کند.
نسخه اى که ملاک تصحیح این کتاب قرار گرفته (مربوط به سال 552هـ.ق.) است, و مصحح اظهار داشته اند که براى حفظ قدمت آن در متن مصحَّح, رسم الخط آن رعایت شده است. (به جز اتصال حرف اضافه (به)) (ص6)
پایبندى بیش از حد به نسخه به جهت رسم الخط, باعث مختل شدن وزن برخى از ابیات شده است. (براى مثال بر روى (ى) به پیروى از نسخه اصل همزه گذاشته اند:
او همى بافد از برائى شما
در فناء فنا, قباء بقا (ب105)
دیده هاشان به وعده همچو نگین
آب خورشان زروئى هم چو زمین (ب179)
برکشید و کشنده ناخوش
سر سوئى آب, دم سوئى آتش (ب243)
خواست تا او کند سوئى من راى
گفت هم ره کى بر سرش نه پاى (ب253)
هر زمان آتش همى افروز
قبله و قبله جوئى را مى سوز (ب368)
همچنین حرف ربط (که) به صورت (کى) ضبط شده که این امر خواننده ناآشنا به متون کهن را دچار اشکال مى کند. از دیگر مواردى که مصحح بدان بسیار پایبند بوده حفظ (ذ) به جاى (د) است. یا در بسیارى از ابیات از جمله بیت هاى 18, 21, 32, 61, 105 و… (ى) در آخر کلماتى مانند هنگامه هاى, بالاى, جزوهاى و… به صورت هنگامه هاء, بالاء, جزوهاء و… ضبط شده اند. به همین صورت است (ى) هاى نکره و وحدت که در نسخه اساس به صورت (ء) نویسانده شده اند. براى نمونه بیت هاى 108: پادشاه زاده/ 30ـ229: قطعه/ 298:پاره/ 333:نامه/ 342:زهره, مهره/ 401: کیسه/ 441: بادیه ـ هاویه/ که باید به صورت پادشاه زاده اى/ قطعه اى/ پاره اى/ نامه اى/ زهره اى ـ مهره اى/ کیسه اى/ بادیه اى ـ هاویه اى/ ضبط شوند.
(دیگر اینکه کلماتى از قبیل (حکمت, صدق, مثل…) که جلوى بعضى ابیات نوشته شده, در متن حاضر نیز درج گردیده است). (ص6)
به نظر نمى رسد که این قبیل کلمات از خود شاعر بوده باشد. احتمالاً یا از تصرف کاتبان است و یا کسى این متن را نزد استادى به درس مى خوانده و یا بر اثر تحقیق و یا تفنّن چنین کلماتى را در این نسخه درج کرده است. نگارنده با خود مى اندیشد که این همه پایبندى به یک نسخه خطى به لحاظ رسم الخط به چه معنى است؟ به دور از هرگونه افراط و تفریط و دیدهاى مثبت و یا منفى و هر نوع حساسیت بى مورد که نسبت به رسم الخط فارسى وجود داشته و دارد, عرض مى کنم که مگر نسخه 552 سیرالعباد جزو چند دستسنوشته آغازین و منحصر به فرد زبان فارسى است که باید همانند کتابى مثال (هدایة المعلمین فى الطب) در پایبندى به رسم الخط آن این قدر محافظه کارى کرد؟ به راستى اگر ما امروزه به جاى (باشذ) که در برخى از نسخه هاى خطى آمده (باشد) ضبط کنیم چه مشکلى پیش خواهد آمد؟3 شاید خوانندگان, سخنان این حقیر را حمل بر گونه اى آزادى بى قید و شرط در ضبط مندرجات نسخه هاى خطى تلقى کنند؟ امّا هدف نگارنده تلقین این نکته نیست. رعایت رسم الخط تا به جایى پسندیده است که به گونه هاى زبانى آسیبى وارد نشود. منظور از گونه هاى زبانى (تلفظ ها و صورت هایى از واک ها, واژه ها و ساخت هاى دستورى یک زبان واحد [است] که در زمان و مکان و به مناسبت ها و موقعیت هاى کارکرد زبان در اجتماع به وجود مى آید, و با گونه معیار تفاوت هایى در صورت و واژه و برخى از ساخت هاى دستورى دارد. این تعریف کلّى و زبانشناسانه گونه زبان است, امّا مقصود نگارنده [نجیب مایل هروى] از گونه زبان کاتبان نسخ خطى فارس, واک ها و تلفظ هاى محلى آنان است که در زمان ها و مکان هاى مختلف به هنگام نسخه نویسى و به طور طبیعى بر گونه زبان مؤلف اعمال کرده اند)4 و قواعدى چون ابدال, ادغام, قلب, حذف, اضافه را در بر مى گیرد.5
آیا فقط هدف مصحح به دست دادن متنى از سیرالعباد براى کسانى است که در ادبیات و شناخت متون دستى دارند؟ اگر شخصى از دوستداران ادبیات و شعر فارسى در صدد برآید که این تصحیح از (سیرالعباد الى المعاد) را بخواند, به زودى منصرف خواهد شد; چرا که پایبندى بیش از حدّ مصحح به رسم الخط نسخه اساس این گمان را در خواننده ناآشنا به متون به وجود مى آورد که مگر وى باید براى خواندن و آشنایى با رسم الخط این کتاب مقدمات فراوانى را بیاموزد؟ این در حالى است که همین کوشش در جهت حفظ اصل نسخه مانع از آن مى شود که مصحح از گذاشتن تشدید (ــّـ) بر روى بسیارى از کلمات که ضرورى هم هست, خوددارى کند که این امر باعث مختل شدن وزن برخى از بیت ها شده است; مانند: بیت هاى 5: فرّاش ـ نقّاش/ 4: بسّدین ـ زمرّدین/ 9: قوّت و قوت/ 11: اوّل/ 23: ثریّا 43: عنّابى و…
با این همه مصحح در بخش (شرح ابیات) (ص194ـ67) مجال وسیع ترى یافته اند و شیوه اى امروزى تر براى رسم الخط در پیش گرفته اند.
در ادامه به نکته هایى جهت یادآورى و گسترش شرح معناى برخى از ابیات اشاره مى گردد.
در مقدمه یکى از ویژگى هاى نسخه S (نسخه اساس) را این گونه آورده اند: (حرف ژ در کلمه کژ و کژى همه جا با سه نقطه آمده ولى کلمه کژدم را در تمام موارد با ز نوشته که به نظر مى رسد باید تلفظ آن گزدم بوده باشد) (ص6) همچنین در ص232 در این باره توضیحى داده شده است. لازم به یادآورى است که مقاله اى با نام (گزدم یا کژدم؟) از دکتر جلال متینى در مجله دانشکده ادبیات مشهد, سال چهارم, شماره 1ـ2 (بهار و تابستان 1347), ص1ـ13 به چاپ رسیده است.
همچو مال یتیم بیرون خوش
لیک هنگام آزمون آتش (ب167)
در ص110 و 235 معنایى براى این بیت ارائه شده که درست به نظر نمى رسد. مصرع دوم مى تواند یا آیه 10 سوره (النساء) به خوبى معنا شود: (إنَّ الَّذین یأکلونَ اَمْوالَ الیَتامی§ ظُلماً إنّما یأکلُونَ فى بُطُونِهم ناراً وَسَیَصْلَونَ سَعیراً)
با تو زانجا که مکر بد خواهست
زین سه منزل سه دیو هم راهست
گر نخواهى همى مفاکى را
بند بر نه سه دیو خاکى را (ب87 ـ186)
منظور از سه دیو همان است که سنایى در حدیقه به وضوح آورده:
عمر دادى به مکر و شهوت و زور
چه تو مردم چه دیو و دد چه ستور
با همه حسرت و فغان و غریو
پاى عقلت ببسته اند سر دیو6
*
بده اى هم تو خصم و هم تو شفیع
خواهى از خاص, خواهى از توزیع (ب706)
معناى ارائه شده براى مصرع اوّل در ص192 صحیح نیست, مصراع اوّل مضمونى است که در شعر متنبّى شاعر معروف عرب آمده و گویا به تبعیت و تحت تأثیر وى در شعر فارسى نیز رایج شده است:
یا اَعْدَلَ النّاسِ اِلاّ فى مُعامَلَتى
فیکَ الخِصامُ وَ اَنتَ الخَصمُ وَ الحَکَمُ7
در ص72ـ271 بهتر بود درباره رابطه بین با درآوردن مورچه و مرگ وى و مثل بودن این موضوع توضیح بیشترى داده مى شد و این مثل نیز ذکر مى گردید: (اذا اَرادَ اللّهُ هلاکَ النَّملَة اَنبتَ لَها جَناحَین).8
در ادامه توضیح شماره 755 ص287 بهتر بود این بیت حدیقه که شباهت بیشترى دارد و از لحاظ مضمون نیز شبیه تر مى نماید, آورده مى شد.
عقل را از عقیله بازشناس
نبود همچو فربهى آماس9
در ادبیات فارسى بدبویى دهان و کام شیر از مضامین رایج است و نمونه هاى بسیارى از آن را مى توان در متون گذشته یافت و جالب است که این مضمون نزدیک به بیشتر موارد در کنار نافه آهو که نماد خوشبویى است, قرار داده شده است. در سیرالعباد نیز این مضمون به کار گرفته شده:
نقش خُلق تو بر زبان اسد
ناف آهو کند دهان اسد (ب551)
که مى توان بیت هاى دیگرى از متون شعرى فارسى براى روشن شدن این مطلب به توضیحات ص175 و 273 افزود.
شیر از آهو گرچه افزون است لیکن گاه بوى
ناف آهو فضل دارد بر دهان شیر نر10
وریک نسیم خلق تو بر بیشه بگذرد
از کام شیر نافه برد آهوى تتار11
*
زان ز خصمان همى نترسیدى
کز اُحُد فتح مکه مى دیدى (ب569)
شاید بتوان در کنار شرح هاى ص177 و 274 اِشراف ممدوح بر حوادث آینده و قدرت آینده نگرى وى نیز در نظر گرفته شود.
بر شرح ترکیب (ادب القاضى) (ب591) مى افزاییم که (ادب القاضى یا ادب القضاء, عنوانى مشترک براى شمارى از نوشته هاى فقیهان مذاهب اسلامى [است] درباره آنچه به آداب قضا و شرایط قاضى از نظر شرع اسلام مربوط مى شود.)13
*
از ز تو چشمها بکرده فراز
روى پوشیدگان عالم راز (ب645)
در ص243 به نقل از فرهنگ معین نوشته اند: (فراز (از اضداد) 1. باز, گشاده; 2. بسته [اینجا معنى دوم مراد است]). باید توجه داشت که در اینجا (فراز) فقط یک کلمه نیست بلکه جزئى از یک فعل ترکیبى است که متمم هم گرفته است. یعنى فعل این گونه است (فراز کردن چشم از چیزى).13
در پایان به برخى از لغزش هاى جزئى دیگر اشاره مى گردد:
ص17, ب35: (ببهار) با توجه به مقدمه مصحح (ص6) باید به صورت (به بهار) نوشته شود. و یا حرف ربط (که) درب 132 و ب403 و ب492 و ب702 به کلمه بعد وصل شده است. ص90, توضیح شماره 88 (… و صفت خزندگى دیدم چون گوران…) بعید به نظر مى رسد که این صفت یعنى (خزندگى) از آن گوران باشد!
ص180 توضیح ب636 (فاروق حق و باطل) حشو است; زیرا همان گونه که نوشته اند (ص277ـ شماره 636) فاروق خود به معناى (جداکننده حق از باطل) است.
ص216 (خوانیمش) صحیح است.
ص246 شماره 499 آیه ذکر شده بخشى از آیه 172 سوره الاعراف است.
ص253 بهتر بود توضیحى راجع به (قباله رز) ارائه مى شد.
در بخش (توضیحات) برخى از واژه ها معنى شده اند, مانند دیو ص209/ خویش ص211/ جان ص213/ عدل ص214/ پیوند ص214/ جور ص214/ ظلم ص215/ اسراف ص216/ ناز ص226/ جدال ص229/ خرچنگ ص223/ مورچه ص271/ چاکر ص284/ با توجه به اینکه معناى حقیقى این واژه ها مورد نظر بوده, نیازى به مطرح کردن و معنى کردن چنین واژه هایى احساس نمى شود.
در آخر نکته اى دیگر درخور یادآورى است و آن اینکه در امر تحقیق و پژوهش (آنچه ارزشیابى مى شود فراورده نهایى است نه رنجى که براى پژوهش کشیده شده است)14عدم یک ویراستار آشنا به تصحیح متون خطى و عدم مهارت انتشارات مانى در انتخاب نمودن حروف چشم نواز, کوشش فراوان مصحح را تا حدّ زیادى کمرنگ نموده است.
پانوشت ها:
1.
دانک جُستم ترا به دیده حال
ز آخشیج و سپهر سى وسه سال
(سیرالعباد الى المعاد, تصحیح و توضیح: مریم السادات رنجبر, ص61, ب682)
2. همان, ص4.
3. البته با عنایت به شعر معروف:
آنان که به پارس سخن مى رانند
در معرض دال, ذال را ننشانند
ما قبل وى ار ساکن و جز(واى) بود
دال است و گرنه ذال معجم خوانند
4. نقد و تصحیح متون, تألیف نجیب مایل هروى, بنیاد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى ـ مشهد ـ چاپ اوّل, فروردین ماه 1369, ص160.
5. ر.ک: نقد و تصحیح متون, ص172ـ160. البته ناگفته نماند که باید برخى از ضبط هاى نادر نسخه ها بى هیچ گونه تغییرى در متن حفظ شوند. براى نمونه اگر در نسخه اى (قفس) به صورت (قفص) آمده, باید به همین صورت دوم ضبط شود و مصحح محترم (سیرالعباد) نیز در چند مورد واژه (سد) را به پیروى از نسخه اساس به همین صورت ضبط کرد اند از جمله در بیت هاى 183, 311, 161, که بى اشکال است و نیز همین گونه است واژه هاى مشکول.
6. حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه, اثر ابوالمجد مجدود بن آدم سنائى غزنوى, تصحیح و تحشیه مدرس رضوى, انتشارات دانشگاه تهران, چاپ چهارم, شهریورماه 1374,, ص374.
7. ر.ک: گلستان سعدى, تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفى, انتشارات خوارزمى, چاپ دوم, اسفند 1369, ص96ـ 295.
8. همان, ص389.
9. حدیقه الحقیقه و شریعة الطریقه, ص298.
10. سنایى به نقل از لغتنامه دهخدا.
11. دیوان انورى, به اهتمام محمّدتقى مدرّس رضوى, شرکت انتشارات علمى و فرهنگى, چاپ چهارم, 1372, ج اوّل, ص180.
12. دایرةالمعارف بزرگ اسلامى, ج7, ص19ـ 318.
13. همچنین ر.ک: حافظ نامه, بهاءالدین خرمشاهى, شرکت انتشارات علمى و فرهنگى و انتشارات سروش, چاپ پنجم, 1372, ص24ـ823.
14. آیین نگارش, احمد سمیعى (گیلانى), مرکز نشر دانشگاهى, چاپ سوم, 1369, ص117.

تبلیغات