نگاهى به زندگى نامه سیاسى امام خمینى (ره)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
زندگى نامه سیاسى امام خمینى, ج1, محمّد حسن رجبى, مؤسسه فرهنگى قبله, بهار74, 263ص.
انتظار مى رفت پس از گذشت ده سال از رحلت بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران, درباره حیات و حرکتِ دینى ـ سیاسى وى, کتابى در خور شخصیت و نهضت انقلابى ـ اسلامى آن پیشواى بزرگ, در دسترس همگان قرار گیرد; اثرى که همسوى با کتاب هایى از این دست داشته باشد. البته دشوارى هاى تحقیق و تألیف در کشور ما, بر کسى پوشیده نیست.
به هر حال, پژوهش و تحریرِ شرح حال واقدامِ امام خمینى ـ قدس سره ـ افزون بر همت و بصیرتِ فکرى, تاریخى و سیاسى, زمان مى طلبد. بى گمان تحلیل هاى شتاب زده و مصلحت اندیشى ها و تنگ نظرى ها و موضع گیرى هاى جناحى و متمایل به منافع زودگذر سیاسى از اعتبار کار مى کاهد.
کتاب حاضر ـ زندگینامه سیاسى امام خمینى (ره)ـ چنان که از پیشگفتار آن بر مى آید, در اصل نوشتارى به بهانه سالگرد رحلت امام بوده,که به رغم انتظار نویسنده امکان پخش از سیماى جمهورى اسلامى را پیدا نکرده است. وى در فرصت محدود, با فقدان منابع و امکانات و در عین حال با شتاب تمام بدین امر خطیر دست یازیده است. گفتنى است که عدم تمایل صدا و سیما در سال 1369 به پخش این پژوهش تلویزیونى, بر شتاب زدگى مؤلف افزوده و او را به چاپ و نشر سریع (پس از ویرایش) برانگیخته است.(ص1)
جلد نخست این کتاب که رخدادهاى زندگى امام را از میلاد تا تبعید به ترکیه در برگرفته است. این کتاب شامل شش فصل است; همراه مقدمه هایى چند و گراورهایى از اسناد, تصاویر, فهرست ها, کتابنامه و مطبوعات که مورد نظر و استفاده مؤلف بوده است.
فصل اوّل: انقلاب و اختناق. این فصل که 65 صفحه را به خود اختصاص داده (9ـ74), گویا مدخلى است که نویسنده براى تحریر شرح حال امام آورده و هیچ ارتباطى با زندگینامه سیاسى امام ـ عنوان کتاب ـ ندارد. وى در توجیه کار خویش معتقد است که اهمیت مواضع سیاسى نظرى و عملى امام را, بدون اشاره به رویدادهاى سیاسى مهم آن دوران, حتى پیش از میلاد امام, تا عصر جنبش عدالتخانه, نمى توان نشان داد.(ص5) به نظر مى رسد که این فصل و نیز فصل سوم (101ـ128) و همچنین فصل چهارم (139ـ169) روى هم رفته 132 صفحه را در گرو تحلیل فضاى سیاسى و فرهنگى سال هاى دور از نهضت امام نهادن, چندان مقبول طبع خواننده جوان نباشد, با توجه به این که تنها فصل هاى پنجم و ششم (170ـ218),یعنى 48صفحه, مبارزه آشکار امام و نهضت 15خرداد و جریان ها و حمایت ها را نشان مى دهد. حال آن که عنوان کتاب, خواننده را به پاسخ هایى رهنمونى دارد که نمایشگر ابعاد و نقش شخصیت دینى ـ سیاسیِ امام خمینى ـ قدس سره ـ در سرنوشت ملت ایران, بلکه جهان اسلام مى باشد. البته در جاى خود خواهیم گفت که دوران آغازین حیات سیاسى امام, مقارنِ نهضت 15خرداد است; که نقطه عطف تاریخ ایران شناخته شد, و منشأ جنبش مکتبى و حماسه توحیدى به شمار مى آید و آنچه بعدها شاهد ظهور آن در عرصه تنوع و تغییر سیاست, و آرمان گرایى در زندگى و مذهب و فرهنگِ این مرز و بوم بوده ایم, بى تردید ریشه در 15خرداد داشته است; که خیرخواهى ملى ـ مذهبى دیرینه را تحت رهبرى در آورد. از این رو, بیش از پیش, مى بایست به شرایط سیاسى و فرهنگى عصر15خرداد و تحلیل دقیقِ رهبرى دینى ـ سیاسى امام پرداخت . نگرش هاى گذرا و اجمالى, گره ها را نخواهد گشود و جستجوگر حقیقت را از ژرفاى انگیزه هاى رهبرى از قیام و دگرگونى در روش هاى مبارزاتى و پیامدهاى فرهنگى, اجتماعى و سیاسى مبارزه پیگیر امام خمینى, آگاهى نخواهد بخشید.
در فصل اوّل, اوضاع سیاسى وفرهنگى کشور از مشروطیت تا سقوط استبدادِ رضاخانى, پى گرفته مى شود. نویسنده, نخست به زمینه هاى اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى مشروطه اشاره مى کند که به قیام مردم و رهبرى روحانیت وامضاى فرمانِ مشروطیت از سوى مظفرالدین شاه قاجار انجامید. از آن پس ماجراى مشروطه ـ مشروعه را خاطر نشان مى سازد و پیشنهاد شیخ فضل اللّه نورى,مبنى بر مشروعیتِ حکومت, که به عنوان اصل دوم متمم قانون اساسى پذیرفته شد واین امر, در واقع نوعى نظارت شرعى تلقى مى گشت, که از سوى برگزیدگان علما, مى بایست صورت عملى بیابد.(ص11ـ13)
وقایع بعدى بدین گونه به اجمال ذکر مى شود: بمباران مجلس, ناامنى کشور, محاصره تبریز توسط قواى روس و حرکت علما و عشایر مسلح به زعامت آخوندِ خراسانى به سمت تهران جهت مقابله با استبداد محمد على شاهى, فتح تهران از جانب مشروطه خواهان و انصراف آخوند و همرهان, اعدام شیخ نورى (1327ق), ترور سید عبداللّه بهبهانى در سال بعد, رواج بدبینى ها و بدگویى ها و انزواى سیاسى و اجتماعى رهبران روحانى مشروطه طلب در نجف, اشغال شمال و جنوب ایران و مرگ مشکوک آخوند خراسانى در مسیر بسیج روحانى و نظامى به منظور نجات ایران از چنگ اشغال گران روسى و انگلیسى, جنگ جهانى اوّل و کابینه وثوق الدوله و قرارداد ننگین استعمارى 1919, و اعتراض مدرس در مجلس شوراى ملى و قیام کوچک خان و خیابانى, و سرانجام کابینه هاى مشیر الدوله و سپهدار اعظم و ظهور دیکتاتورى پهلوى.(ص13ـ19).
جانبدارى هاى مؤلف از شیخ فضل اللّه نورى و مشروعه خواهى وى ـ که با رهبرى عالمان و مراجع بزرگ دینى عصر, ناسازگار بود و شکاف پدید آمده در صف قانون گرایى و عدالت خواهى را فزونى مى بخشید ـ قابل بحث است.وى بر این باور است که علما متوجه ناهماهنگى ها و تعارض هاى بنیادین مشروطه و اسلام نبودند و به ویژه میرزاى نایینى, سعى داشت که تعبیر و تفسیرى اسلامى از مشروطه ارائه دهد. (ص12) و این نورى بود که ماهیت غیر دینى مشروطه و قانون اساسى را تشخیص داد; هر چند که آن اصل مورد نظرش (نظارت شرعیِ تنى چند از علماى فقه) به تنهایى مانع تعارض آشکار قانونِ اساسى با قوانین اسلامى نبود. (ص13)
به هر حال, نویسنده ناگزیر از این جمع بندى در تحلیل سیاسى مشروطیت و مشروعیت است که محصول نزاع و ناهمگونى آراى فقهى روحانیت در برابر پدیده مشروطه, کنار رفتن دین و عالمان روحانى از صحنه سیاسى بود که از آن پس غرب گرایان, سرنوشت کشور را بازیچه هوس هاى خود و مطامع استعمارگران قرار دادند. (ص17) چنین است که مى بایست در داورى خود نسبت به رویدادهاى عصر مشروطه, تجدید نظر نموده و با تحلیل رابطه مشروطیت و مکتب سیاسى سیدجمال الدین اسدآبادى, نقش تفکر و تحرک احیاگران دین و بیدارگران ملت را در ایران قاجارى, به ویژه در ظهور و رشد مشروطه خواهى و مطالبه حقوق انسانى و اجتماعى از سوى شهروندان, آشکار سازیم. به راستى چرا از نیک و بدِ سرگذشت خویش بى خبریم و خویشتن را از یاد مى بریم؟ و یکسره در رد یا قبول به دامان بیگانگان پناهنده مى شویم؟ و آنان را باعث سیه بختى خود یا قبله آمال مى خوانیم؟ استاد مرتضى مطهرى معتقد بود که نهضت سیاسى ـ انقلابى جهان اسلام, از جمله نهضت مشروطیت از ثمرات تلاش هاى سید جمال الدین اسد آبادى به شمار مى آید.
استاد شهید, فلسفه دینى و سیاسى سید جمال الدین را در پیدایش مشروطه مؤثر مى شمرد و روشنگران و پیشوایان مشروطه را, وامدار مسلک فلسفى و انقلابى سید جمال الدین اسدآبادى مى خواند; چنان که در مورد انقلاب ها و حرکت هاى ضداستعمارى دیگر جهان اسلام (مصر, عراق و الجزایر و …) ردّپاى اندیشه سید جمال را نشان مى داد.
طرز تفکرى که مشروطه را بر نمى تابد و از مشروعه سخن مى راند, و طرح و حمایت از مشروطیت را, خواسته بیگانه و به کام استعمار مى خواند, اینک در برابر جمهورى اسلامى ـ تفکر سیاسى امام ـ چه تحلیلى ارائه مى دهد؟ مگر جمهورى, پدیده اى متعلق به فرهنگ و فلسفه غیر دینى نیست؟ امام خمینى, مغایرتى میان محور بودن تعالیم اسلام و میزان نهادن آراى مردم نمى دیدند. میرزاى نایینى و آخوند خراسانى, مشروطیت را به مفهوم مشروطه بودن حکومت به رعایت قانون اسلام و حرمت انسان و حقوق ملت تلقى مى کردند و به سخنى دیگر, مشروطه را چارچوبى جهت نظم امور خلق در پرتو آرمان هاى دینى مى دانستند. از این رو, جاى نگرانى و تردید نبود.
در بخش دوم از فصل اوّل, به چگونگى انتقال قدرت از قاجار به پهلوى بر مى خوریم که طى یک کودتا و همدستى بریتانیا براى حفظ منافع اقتصادى و سیاسى خود در ایران و شرق صورت گرفت. و سپس کوشش رضاشاه براى جلب افکار عمومى و جذب چهره هاى دانشگاهى و حوزوى, براى استحکام سلطنت خویش, و موفقیت نسبى وى.
ایدئولوژى رژیم (ناسیونالیسم), مقوله دیگر این بخش به شمار مى رود که نویسنده, به تعریف و ذکر تاریخچه و آثار آن در اروپا و غیراروپا مى پردازد و از آن پس در حکومت پهلوى, در دو شاخه باستان ستایى و اسلام زدایى, ادامه مى یابد, که موجب واکنش برخى از چهره هاى روحانى و فاجعه گوهرشاد مشهد گشت. تجدد خواهى در غرب و ایران, به گونه افراطى, در این دوران مطرح شد,که در نحوه معاشرت, پوشش و سیستم ادارى, تغییراتى مغایر با ساختارهاى مأنوس سیاسى و فرهنگى کشور, ومتمایل به غرب پدید آورد. شروع جنگ جهانى دوم و هجوم انگلیس و شوروى از شمال و جنوب به ایران, و تسلیم و سقوط پهلوى اوّل, پایان بخشِ فصل اوّل است. (ص34ـ60)
فصل دوم, دوره اوّل زندگى امام (1281ـ1320) است که عنوان تجربه اندوزى دارد. در این فصل با خمین ـ زادگاه امام خمینى آشنا مى شویم; شهرى با پیشینه تاریخى و علمى و فرهنگى. نویسنده, در گزارشى کوتاه, خاندان امام را شناسانده, و از تولد و رشد وى ـ در حالى که در کودکى پدر را, در نوجوانى مادرش را از دست داد ـ سخن مى گوید. پدر و جد امام از علماى نجف رفته بودند. سید مصطفى, پدر امام, در سال1320, در راه خمین ـ اراک به دست اشرار به قتل مى رسد. امام در اوان کودکى به مکتب خانه رفته و از آن پس, مقدمات و منطق و ادبیات عرب را نزد خویشان و برادرش مى آموزد و در نوزده سالگى عازم اراک گشته و همراه آیت اللّه شیخ عبدالکریم حائرى (مؤسس حوزه علمیه قم), در سال1300 شمسى به قم مهاجرت نموده و به ادامه تحصیل اشتغال مى ورزد. از 1315 تا 1324,هنگام ورود آیت اللّه بروجردى, امام,ایام را در بحث, مطالعه و تدریس معقول و عرفان و سطوح عالیه اصول و فقه سپرى مى کند. تدریس خارج فقه و اصول امام تا مهر57 (هجرت به پاریس) ادامه دارد. در این سال ها, محصول قلم ایشان, آثارى عرفانى, اخلاقى, فلسفى, فقهى و اصولى بوده, که به چاپ رسیده است. در سال 1308 شمسى ازدواج کرده و بزرگ ترین فرزند امام, حاج آقا مصطفى بود که در سال 1356به شهادت رسید. (ص77ـ81).
از آن جا که بعضى از اساتید امام, از شاگردان برجسته رهبران روحانى مشروطه, از جمله آخوند خراسانى بودند (ص81), تحلیل ایشان درباب مشروطیت, نکته هایى را مى آموزد. در نقل قولى از امام (ص82), به دست مى آید که رهبر فقید انقلاب اسلامى, بنیاد مشروطه را, بنیادى دینى و ملى و محصول رهبرى علماى نجف وایران تلقى مى کند. وقانون اساسى را خواسته مراجع دینى آن وقت برمى شمارد.دریغا که امکان پیگیرى و استمرار قانون گرایى و مشروطه خواهى را نیافتند. بى طرفى مردم از یک سو, و کنار نشستن روحانیون از دیگر سو, ماجرا را بدان جا کشانید که با دخالت استعمار و فرنگ رفته ها,اسم, مشروطه بود و واقعیت, استبداد. (ر.ک:صحیفه نور, 15/202).
اساتید و مشایخ امام را تا چهارده نفر دانسته اند, که دو تن, بیش از دیگران مورد توجه بوده اند: آیت اللّه حائرى و آیت اللّه شاه آبادى (ص80). افزون بر تحصیل و بهره ورى امام از دانش و بینش دینى, دیدارهایى که ایشان با علماى مبارز و تبعیدى عراق در قم (میرزا حسین نایینى,سید محمد صدر, سیدابوالحسن اصفهانى و شیخ محمد خالصى) داشته, در تفکر سیاسى ایشان, مؤثر بوده است و همچنین رفتن به مجلس شوراى ملى و تماس و آشنایى با دیدگاه هاى سیدحسن مدرس.در این جا باید نکته اى را خاطر نشان ساخت: امام خمینى در ضمن تحصیل و تدریسِ حوزوى هیچ گاه از سیاست حاکم بر کشور و نیز دسیسه هاى استعمارى بى خبر نبوده و هماره در اندیشه سیاسى تحلیل رخدادها و فرجام نگرى ها و گاه اظهار نظر و دعوت بزرگان حوزه به مقابله با حکومت ستم شاهى و ترسیم خط سیر مبارزه, کوشش مى ورزیده است. و مى توان گفت زندگى سیاسى امام در این ایام, در حال شکل گیرى بود. و رهبر فرداى انقلاب, خود را جهت رویارویى با سیاست ها, آماده مى ساخته است. از این رو در برداشت نویسنده, که دوره اوّل زندگى سیاسى امام را در ورود به قم و اشتغال به تحصیل و تدریس مى نمایاند, جاى تردید است. امام چنان که خود تصریح کرده است: (من از همان آغاز,از کودتاى رضاخان تا امروز شاهد همه مسائل بوده ام). (امام و روحانیت, دفتر سیاسى سپاه, 1362, ص283), هرگز غافل و بى اعتنا به امور سیاسى نبوده اند, ولى حیات سیاسى به مفهوم تحرک و اقدام, چنان که پس از رحلت آیت اللّه بروجردى, دیدیم, در این سال ها مصداق عینى نداشته است. (ص81ـ82).
امام خمینى در آن سال هاى خفقان و پس از آن, که فضاى باز سیاسى پدیدار گشت و نیز در جریان کودتاى 28مرداد و پیامدهاى آن, خیرخواهى سیاسى خویش را در چارچوب انتقاد و رهنمونى به آزادى و استقلال کشور نشان مى داده است. (انتقاد ضمنى از خط مشى سیاسى حائرى (سکوت و انفعال سیاسى) و مدرس (مخالفت با جمهورى خواهى رضاشاه) و حوزه هاى علمیه کشور (جمود اندیشى و عدم تحرک) و حکومت پهلوى (تجدد خواهى افراطى) و احمد کسروى در کتاب کشف الاسرار, نشان هایى از تفکر سیاسى امام خمینى به شمار مى آید.) (ص84ـ93).
فصل سوم: فرصت هاى از دست رفته. نویسنده خود واقف است که توصیف و تحلیل رویدادهاى سیاسى دو دهه پیش از نهضت 15خرداد (1320ـ1340)خارج از بحث و عنوان کتاب است. با این وصف, اعتقاد دارد که به دلیل برخى از ابعاد آن که مورد اشاره و تحلیل امام قرار گرفته, مى باید بدان پرداخت. (ص104) در این فصل از این رخدادها سخن مى رود: دولت فروغى و آزادى در امور مذهبى و فرهنگى و سیاسى, ورود متفقین به ایران و اشغال کشور و پیامدهاى اقتصادى ناگوار, گشایش مجلس شانزدهم و حضور نمایندگان واقعى مردم (کاشانى و مصدق) به مجلس, و مطرح شدن طرح ملى شدن نفت از سوى دکتر مصدق و حمایت کاشانى و برخى از مراجع و علما از ملى شدن صنعت نفت, کابینه هاى رزم آرا و مصدق و مخالفت احزاب و گروه هاى راست وابسته و حزب توده با دولت مصدق, اتهام ها و ناسازگارى هاى نیروهاى ملى و مذهبى, دخالت هاى خارجى و نیروى انتظامى و اراذل طرفدار سلطنت و در نهایت سقوط مصدق و دولت وى, کابینه زاهدى و پیدایش ساواک (1335) و رشد بهائیت, وابستگى روز افزون اقتصادى به امریکا و اروپا, تصویب کاپیتولاسیون در کابینه عَلَم (1340) دستگیرى و اعدام افراد مؤثر فداییان اسلام, اعلام موجودیت نهضت آزادى ایران, پس از جدایى از جبهه ملى, توافق شاه و کندى رئیس جمهور امریکا, و تصویب لایحه انجمن هاى ایالتى و ولایتى در کابینه عَلَم, تصویب لایحه مصونیت مستشاران امریکایى در مجلس سنا در دوره حسنعلى منصور و از آن پس در مجلس شوراى ملى (1343) و موافقت جانسون رئیس جمهور امریکا با کمک نظامى 200میلیون دلارى با بهره 5 0/0 به ایران, افشاگرى و قتل حسنعلى منصور. (ص105ـ122).
آنچه در این فصل آمده, گزارشى است کوتاه از بیست سال پرفراز و نشیب در تاریخ ایران, که گاه با تحلیل درهم مى آمیزد. به هر حال, خواننده را با سرگذشت کشور و رجال سیاسى آن و نفوذ مرموز استعمار نوین در اقتصاد و فرهنگ و سیاست, آشنا مى سازد; هر چند که بسیارى از پرسش ها, همچنان بى پاسخ مى ماند. البته با رجوع به پاره اى از منابع که نویسنده ارجاع داده است, مى توان جواب هایى به دست آورد.
فصل چهارم: زندگى امام (دوره دوم). زمان و شرایط اجتماعى و سیاسى در این فصل, همان است که در فصل پیشین گذشت (1320ـ1340). نویسنده در این جا, به طرح واکنش هاى سیاسى امام مى پردازد. نخست تحت عنوان جامعه و سیاست, از خروج رضاشاه و شادى مردم ایران یاد مى کند و این که امام خمینى در سال 1323 شمسى,در پیامى روحانیون کشور را مخاطب ساخته و آنان را به قیام و انقلاب فرا مى خواند. به درستى معلوم نیست که این پیام نشر یافته و بى لبیک مانده است,یا این که در پخش آن اقدامى صورت نگرفته است, چون نسبت بدان واکنشى ـ نفى یا اثبات ـ در تاریخ آن روزگار به ثبت نرسیده است. ولى نمى توان سرخوردگى روحانیت از سیاست را انکار نمود. در همان زمان, آیت اللّه حاج آقا حسین قمى که در سال 1314 شمسى به عراق تبعیدگشته بود, به ایران باز مى گردد و چند پیشنهاد اصلاحى در حوزه پوشش زنان و مدارس مختلط و مراسم نماز و گنجانیدن شرعیات در کتب درسى وکاستن از فقر و نابسامانى و آزادى عمل در حوزه هاى علمیه ارائه مى دهد, که با حمایت آیت اللّه بروجردى از وى, دولت سهیلى وادار به قبول آن مى گردد. و بعد هم معترض حکومت نشد. (ص131ـ133)
در این فصل, در بخش جامعه و سیاست, تحریر کشف الاسرار در سال 1322 به وسیله امام خمینى و موضع گیرى سیاسى و انتقادى ایشان در قبال نهضت ملى, طرح مى شود. نویسنده, به مطالب سیاسى کشف الاسرار نظر دارد: انتقاد از رژیم رضاخان ـ پس ازسقوط استبداد ـ و نمایندگان و وزیران منفعت پرست پهلوى و آسیب رسانى مطبوعات وابسته به قدرت و ناتوانى ارتش در برابر تهاجم روس و انگلیس.(ص133ـ136) ولایت فقیه و طرح آن در پرتو تفسیر آیه اولى الامر و تشخیص مصداق عینى آن و طرد خودکامگان عرصه سیاست وقدرت و ارائه نظام حکومتى اسلام. (ص133ـ141) کشف الاسرار, بدون نام مؤلف چاپ و پخش شد. نویسنده, تحریر و نشر این کتاب را وجه دیگرى از فعالیت سیاسى امام خمینى مى انگارد (ص133). استاد مطهرى که در هنگام تحقیق و نگارش کشف الاسرار, در قم, از محضر اخلاق و عرفان امام خمینى بهره مى جست, این اقدام را, حضور در عرصه دعوت دینى و پاسخگویى به وجدان مذهبى مردم و تجهیز فکرى و فرهنگى آنان مى دانست; چنان که درباره کتاب دیگرى از این شمارـ شیعه چه مى گوید؟ (به قلم مرحوم سراج انصارى), چنین تلقى اى دارد و به طور کلى شکاکان و معترضان نسبت به مذهب و تعلیمات آن را, زمینه ساز حضور عالمان دین در حوزه فرهنگ و جامعه مى خواند. (پیرامون جمهورى اسلامى, ص135)
در باب نهضت ملى, از دو مقوله, سخن رفته است: ماهیت و غایت نهضت, و رهبرى نهضت. سخنى از امام خمینى در مقایسه تطبیقى دو نهضت ملت ایران (ملى شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامى) نقل مى شود: (به عقیده من نهضت امروز [=انقلاب اسلامى] عمیق تر از نهضت در روزگار مرحوم دکتر مصدق است. در آن روز نهضت صرفاً سیاسى بود, اما امروز جنبه مذهبى آن مى چربد… امروز نهضت ما, سیاسى ـ مذهبى و ریشه دار است…به همین دلیل امید بزرگ ترى به پیروزى مى رود). (ص144, ر.ک: در جستجوى راه از کلام امام,11/67ـ 68) نویسنده انتقادهاى امام از رهبرى نهضت ملى را ذکر مى کند. نخست از دکتر مصدق که در نابودى شاه و سلطنت نکوشید و مجلس شوراى ملى را منحل کرد (ص146ـ147) سپس درباره آیت اللّه کاشانى و انتقاد امام از وى در نامه اى که ایشان, در آن ایام فرستاده اند, مى آورد:( در نامه اى به کاشانى نوشتم که لازم است براى جنبه دینى نهضت اهمیت قائل شود. او به جاى این که جنبه مذهبى را تقویت کند و بر جنبه سیاسى چیرگى دهد, به عکس رفتارکرد; به گونه اى که رئیس مجلس شوراى ملى شد و این اشتباه بود. من از او خواستم براى دین کارکند, نه این که سیاستمدار شود). (ص153,ر.ک: در جستجوى راه از کلام امام,5/23).
در بخش پایانى (حوزه) نویسنده به تلاش امام در راستاى دعوت بروجردى به سکونت در قم,اشاره دارد. (ص157) و این که در شمار مشاوران صدیق آیت اللّه بروجردى بوده, ولى فشار متحجران و مقدس نمایان, امام خمینى را از یارى بروجردى باز مى داشته است. (ص158) در دوران زعامت بروجردى (1327) سفر وزیر کشور و در خواست موافقت وى با تشکیل مجلس مؤسسان و کامیابى حاصل از دیدار با آیت اللّه بروجردى, به رغم مخالفت امام,مسأله اى حایز اهمیت بود (ص159ـ169) وپیش از آن, محاکمه و اعدام فداییان اسلام و عدم موافقت امام با موضع انتقادى و بعضاً پرخاشگرانه فداییان اسلام و بعدها آیت اللّه کاشانى نسبت به مقام مرجعیت آیت اللّه بروجردى, و ارسال نامه هاى امام به طور جداگانه به برخى از رجال کشور و سکوت آنها درباره اعدام نواب صفوى. (ص162) دکتر اقبال نخست وزیر (1338) لایحه تحدید مالکیت را به مجلس برد و به رغم مخالفت آیت اللّه بروجردى, این لایحه در سال 1339, از تصویب مجلس سنا گذشت. اما مسکوت ماندن, شاه را واداشت تا نامه تندى به بروجردى نوشته و خاطرنشان سازد که ما دستور دادیم قانون اصلاحات ارضى, مثل سایر ممالک اسلامى اجرا شود. آیت اللّه بروجردى در جلسه اى ,به پیشنهاد امام خمینى, پاسخ کتبى شاه را مى دهد: (این خلاف قانون اساسى است, شاه چه حقى دارد بگوید: ما دستور دادیم. کشور, مشروطه است و مجلس دارد.شاه ناگزیر از عقب نشینى گشت). (ص162ـ163) امام خمینى در زعامت شانزده ساله آیت اللّه بروجردى, به تدریس خارج فقه و اصول مشغول بود و دست اندرکار تألیف و تدوین نیز بود. واز دیگر سو به تربیت چهره هاى علمى و فرهنگى همت مى گماشت. (ص163)
فصل پنجم: زندگى امام( دوره سوم). از سال 1340 تا 1343, زمان و فضاى مورد نظر و بحث این فصل مى باشد. ماجراى انجمن هاى ایالتى و ولایتى (1341), تحریم رفراندوم شاه و فاجعه مدرسه فیضیه (1341ـ1342), سخنرانى روزعاشورا و قیام 15خرداد, دستگیرى و حبس امام خمینى در پادگان عشرت آباد تهران, و انتقال به منزلى دور از مرکز شهر و تحت نظر گرفتن امام و هجوم مردم براى دیدار, و شایع کردن تفاهم امام وعلماى معترض با شاه, و آزادى امام, و ورود به قم (فروردین 1343), سخنرانى امام در جمع دانشجویان مسلمان دانشگاه تهران, و نیز در مسجد اعظم قم, مبارزه با کاپیتولاسیون و تبعید امام به ترکیه (آبان1343), در این فصل, که نمایشگر حیات سیاسى امام خمینى است طرح شده است. (ص173ـ210)
لایحه انجمن هاى ایالتى و ولایتى با حذف اسلام از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان, و نشاندن کتاب آسمانى به جاى قرآن در مراسم تحلیف, که خبر از اسلام زدایى مى داد, سبب اعتراض امام و ارسال تلگرام هایى از حوزه علمیه قم و شهرهاى دیگر براى شاه گردید. پاسخ بى نتیجه رژیم, اصرار امام و حمایت علما و مردم را برانگیخت, تا آن که نخست وزیر (عَلَم) در مصاحبه اى لغو تصویب نامه یاد شده را توسط هیأت دولت اعلام کرد. (ص173ـ178) حرکت بعدى رژیم در دى ماه 1341, صورت گرفت: رفراندوم اصول ششگانه انقلاب سفید (اصلاحات ارضى). امام در بهمن1341 طى اعلامیه اى, رفراندوم اجبارى شاه را تحریم کرد. (ص181ـ184), فاجعه فیضیه در فروردین 42, اتفاق افتاد, در حالى که رفراندوم شاه انجام پذیرفته و کِندى رئیس جمهور امریکا پیروزى تاریخى شاه را به او تبریک گفته بود و امام خمینى همچنان به علما و مردم نسبت به آینده هشدار مى داد و آنان را به همراهى برمى انگیخت. (ص184ـ189).
سخنرانى امام در عاشوراى 1342 (13خرداد), در مدرسه فیضیه, به رغم سکوت و سکون عالمانى که انتظار مى رفت, امام را در این پیکار یارى دهند, موجب دستگیرى ایشان در نیمه شب 15خرداد گشت. رهبر فقید انقلاب, خطر اسرائیل را گوشزد نموده و با طرد رفراندم و محکوم کردن فاجعه فیضیه, آشکارا به مقابله با شاه برخاسته بود. این بار, امام شاه را مخاطب ساخت و به نصیحت او پرداخت. (ص191ـ192)
15خرداد, واکنش ها و اظهار نظرهایى را از سوى شاه و دولت, احزاب و جمعیت هاى سیاسى, روشنفکران, رسانه هاى خارجى به وجود آورد. دربار, رهبرى نهضت را ارتجاع سیاه مى نامید و آمرانِ 15خرداد را مرتبط با بیگانگان مى خواند. جبهه ملى نقش خود را در این واقعه انکار مى کرد. حزب توده آن را کوشش محافل ارتجاعى در جهت مخالفت با اصلاحات ارضى و آزادى زنان مى دانست. موضع روشنفکران مستقل ـ به جز نهضت آزادى ـ سیاست سکوت و بى نظرى بود, که مورد انتقاد شدید جلال آل احمد قرار گرفت. مقدس مآبان سعى در بى ثمر نشان دادن قیام 15خرداد و حرکت امام داشتند, رسانه هاى خارجى غرب و شرق, هم صدا این قیام مردمى را محکوم کردند.(ص194ـ200)
خبر تفاهم امام و رژیم, که به دستور ساواک در مطبوعات وابسته منتشر گشت, و در یکى از روزنامه هاى آن روز, به اتحاد مقدس تعبیر شد, خشم امام خمینى را برانگیخت: (خمینى را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد). (ص201ـ203)در سالگرد قیام 15خرداد اعلامیه مشترکى از سوى امام و سه تن دیگر از مراجع (میلانى, مرعشى نجفى و طباطبایى قمى) صادرشد, پس از آن به مناسبت اعلام رأى دادگاه نظامى در محکومیت رهبران نهضت آزادى, امام اعلامیه اى صادر نمود و حکم جائرانه دادگاه تجدید نظر, محاکمات سرى, حبس هاى قبل از ثبوت جرم را محکوم کرد و اعمال خلاف اسلام دولت را برشمرد و بار دیگر خطر ارتباط و همکارى دولت ایران و اسرائیل را اعلام داشت. (ص206)
امام در سال 43, به رغم پیغام شاه مبنى بر عدم اعتراض نسبت به کاپیتولاسیون در منزل خویش در جمع مردم, در روز مقرر سخنرانى نمود و نتایج سیاسى ـ اجتماعى تصویب کاپیتولاسیون در مجلس شوراى ملى را باز گو کرد و از مجلس و دولت انتقاد کرده و وضع نکبت آمیز اقتصاد وابسته کشور را مطرح نمود. از آن پس, طى یک اعلامیه, لایحه کاپیتولاسیون را سند بردگى ملت ایران نامید و همگان را به مبارزه فراخواند. سرانجام, در 13آبان43, به دستور مستقیم آمریکا قرار شد که امام از ایران تبعید گردد. (ص207ـ210) روز بعد رادیو و مطبوعات کشور خبر دستگیرى و تبعید امام را در یک جمله به اطلاع مردم ایران رساندند: (طبق اطلاع موثق و شواهد و دلایل کافى, چون رویه آقاى خمینى و تحریکات مشارالیه علیه منافع ملت و امنیت و استقلال و تمامیت ارضى کشور تشخیص داده شد, لذا در تاریخ 13آبان ماه 1343 از ایران تبعید شد). (ص210)
فصل ششم: ویژگى هاى مبارزه امام. دراین فصل دو صفحه اى, نویسنده, هشت نکته را طرح کرده است, که نمایانگر مبارزه آشکار امام پس از رحلت بروجردى تا تبعید به ترکیه مى باشد. ویژگى ها از این قرارند: دینى و معنوى بودن مبارزه و تکلیف گرایى امام در برخوردها; رهبرى سیاسى امام, نقطه ختمى بر تفکیک دین از سیاست است و مبارزه امام ضد استکبارى مى باشد; امام در اوج مبارزه, شاه را مخاطب اصلى خود قرار داد; مخاطبان امام, توده هاى مسلمان انقلابى بودند; امام آمریکا را عامل همه بدبختى هاى مردم ایران و مخالف اسلام مى دانست; نهضت امام, سرآغاز جهت گیرى انقلابى مبارزه مردم به قصد براندازى رژیم بود, امام اسرائیل و صهیونیسم را خطر بزرگى براى مسلمانان مى شمرد; مبارزه مقدس اسلامى امام از موضع فقاهت و مرجعیت, تکان سیاسى ـ فرهنگى ژرفى در حوزه هاى علمیه پدید آورد.(ص217ـ218)
در تاریخ کشور, نام و قیام امام خمینى سرفصل نوینى شناخته شده است. و آنگاه که از زندگى سیاسى امام سخن به میان آید, 15خرداد تجلى مى نماید و حماسه اى را به یادها مى نشاند,که هرگز فراموش شدنى نیست. و مردى را نشان مى دهد که براى خود چیزى نمى خواست و یکسره انگیزه الهى و مردمى داشت. کتاب حاضر, مى توانست خط سیر زندگى سیاسى امام تا رحلت وى باشد, و نیازى به توصیف و تحلیل مستقل رویداهاى گذشته و گذشته هاى دور (قاجاریه) نبود. در ضمن شرح حال و قیام, خواه نا خواه, بستر زمان مورد نظر طرح مى شود و خواننده تصویرى بر خواهد گرفت. با توجه به این که بخش اصلى کتاب, فصل هاى پنجم و ششم مى باشد, متأسفانه, تلاش و تحلیل تازه و گسترده اى که اقتضاى زندگینامه سیاسى امام خمینى است, به چشم نمى خورد و آنچه آمده, تکرار گفته هایى است در رسانه ها و مقاله. از طرفى مستند بودن کار حاضر در خور تجلیل است و نشان مى دهد که نویسنده محترم رنج کاوش را بر خویشتن هموار نموده است. به هر حال نگارش آثارى از این شمار محتاج ذوق وسلیقه و حوصله و فراغتى در خور تحقیق است.