گردآورندگان سخنان علی (ع) از آغاز تا غررالحکم با نگاهی به شرح آقا جمال خوانساری
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
هوشمندان و ژرف اندیشان مى دانند که کلام على فروتر از کلام خداوند و رسول الله و فراتر از کلام بشر است.1 قطب الدین راوندى
گفته اند 100 سخن از کلمات بلیغ ترین عرب, ابوالحسن برگزینم. انگشت بر انجیل بلاغت (نهج البلاغه) گرداندم. به خداى سوگند نمى دانم صد سخن از میان صدها سخن چگونه برگزینم; جز آنکه, یاقوتى را از میان همگنانش بردارم2!
جر جرداق, ادیب لبنانى
کلام امیرالمؤمنین, على(ع) در اوج بلاغت و ستیغ فصاحت, و در نهایت جزالت و استوارى و شیوایى است. خطابه هاى شورانگیز و شگرف مولا انسان هاى شیفته را وامى داشت که آن گفته هاى بى بدیل را بر سینه ها نهند و خامه برگیرند و ثبت و ضبط کنند و به نسل ها و عصرها بسپارند. از این روى از همان روزگارانى که این سخن ها فراز آمد و نامه ها نگاشته شد و جمله ها پراکنده گشت, دیده ها را خیره ساخت, و همت ها را برانگیخت, و انبوه میراث بیانیِ امیر بیان و امام پرواپیشگان على(ع) گرد آمد3. اکنون و در حد گنجایش مقال برخى از گردآورندگان کلام مولا را تا قرن ششم که (غرر الحکم و دررالکلم) سامان یافته است, یاد مى کنیم.
قرن اوّل
حارث بن عبدالله همدانى:
گویا اولین4 کسى که به جمع و تدوین کلمات امیر مؤمنان(ع) همت گماشت, حارث بن عبدالله همدانى (م65) است. او از شیفتگان مولا و کلام او و از ثقات اصحاب وى و از چهره هاى والاى تاریخ اسلام است.5 او را آگاه ترین کسان به سخنان امیرالمؤمنین(ع) دانسته اند.6 حسنین(ع) از وى کلمات امام(ع) را سؤال مى کردند و بدین سان در شناخت و گسترش کلام مولا مردمان را بدو ارجاع مى دادند.7 برخى رجالیان عامه وى را توثیق کرده اند و بسیارى بر او طعن زده اند. انگیزه طعن رجالیان عامه بر او روشن است, چون او را از (شیعیان آغازین) و (غالیان در تشیع)8 دانسته اند.
ذهبى بر طعن هاى او به تردید مى نگرد و تصریح مى کند که (در کار او سرگشته است.)9 اما قرطبى, طعن بر حارث و از جمله نسبت دادن شَعبى, حارث را به کذب, معلول حب او به على و برتر دانستن على(ع) را از ابوبکر مى داند.10 به هر حال حارث اولین کسى است که کلام مولا را نگاشته و تدوین کرده است.
امام(ع) در مقامى خطبه مى خواند و مى فرماید:
(کیست که دانش را به درهمى بخرد.)11
حارث ابزار نوشتارى فراهم مى آورد, و دانش بسیارى از آن بزرگوار را مى نگارد.
امام(ع) خطبه مى خواند, مردمان از زیبایى و اوج کلام شگفت زده مى شوند. به حارث مى گویند: او را به خاطر سپرده اى؟ مى گوید:
(نگاشته ام, پس بر دیگران املا مى کند.)12
علامه شیخ محمدتقى شوشترى(ره) نیز حارث را اولین مصنف کلام مولا دانسته و از جمله بر آنچه از کافى آوردیم, استناد کرده است.13
زید بن وهب جهنى:
ابوسلیمان زید بن وهب جهنى کوفى (م96) از رجال (صحاح سته) و از راویان معتَمَد و موثق عامّه, دومین کسى که خُطب و کلمات مولا را گردآورده است. شیخ طوسى(ره) درباره وى نوشته اند:
زید بن وهب, او را است کتاب (خطب امیرالمؤمنین على المنابر فى الجمع والأعیاد).
سپس شیخ, طریق خود به کتاب را آورده است. این کتاب را ابومنصور جهنى از او روایت کرده است.14 زید در نبرد صفین حضور داشته است, و نصر بن مزاحم برخى از خطبه هاى مولا را از وى گزارش مى کند.15 علامه شیخ آقا بزرگ بر این باور است که نصر بن مزاحم, کتاب او را در اختیار داشته است و خطبه ها را با سند کتاب گزارش مى کند.16
ذهبى او را از بزرگان و ثقات تابعین دانسته, و احتجاج بر حدیثش را متفق علیه تلقى کرده است.17 علامه شوشترى نیز از زید بن وهب سخن گفته و نکات شایسته اى عرضه کرده است.18
اصبغ بن نباته:
اصبغ از چهره هاى برجسته و از بیداردلان نیک نهاد یاران على(ع) و به گفته ابن مزاحم از (ذخائر) على(ع) بود. مورخان و محدثان به رزم آورى, پارسایى, زهد و استوارگامى در ولایت, او را یاد کرده اند,19 و در نقل حدیث نیز او را به کثرت نقل, استوارى در نقل, وثاقت و اتفاق ستوده اند.20 برخى از رجالیان عامه او را توثیق کرده اند و برخى به جهاتى روشن ـ از جمله حب والاى او به مولا ـ بر او طعن زده اند.21 اصبغ مى گوید: از مواعظ على بن ابى طالب صد فصل به خاطر سپردم و از خطابه هایش گنج هایى, که بازگویى آنها جز فزونى و گستردگى نیاورد.22 محدثان و رجالیان, نامه ارجمند و جاودانه مولا به مالک اشتر و نیز وصیت آن بزرگوار به امام حسن(ع) [= یا محمد بن حنفیه] را از وى گزارش کرده اند.23 آیت اللّه سید ابوالقاسم خویى ـ رضوان الله علیه ـ طریق شیخ طوسى ـ رضوان الله علیه ـ به اصبغ را در نقل عهد نامه مالک اشتر صحیح مى دانند.24
عالمان و رجالیان در پژوهش هاى رجالى درباره اصبغ نکاتى ارجمند ارائه کرده اند.25
قرن دوم
ابواسحاق نزارى ابراهیم بن حکم:
او از مؤلفان بزرگ اسلامى است. ذهبى او را به تعصب و عناد نسبت داده و گفته است: (شیعى جَلَد). و از ابوحاتم نقل کرده است که وى دروغ گوست, و روایات مثالب معاویه را گزارش مى کرده است! از این روى آنچه را از وى نگاشتیم تباه ساختیم.*26 اما روشن است که حکم ذهبى و همگنان او, ریشه در استوارگامى او در تشیع و کین ورزى او به معاویه و افشاگرى او علیه (حزب طلقاء) دارد.
نجاشى از وى یاد کرده و نوشته است:
(له کتب منها… کتاب الخطب.)
شیخ طوسى نوشته اند:
(صنف کتباً, منها کتاب الملاحم, و کتاب خطب على(ع).)27
ابن شهرآشوب نیز از وى و کتابش یاد کرده است.28
کلبى:
ابومنذر هشام بن محمد بن سائب کلبى کوفى (م204). او از تبارشناسان بزرگ و از مؤلفان سختکوش است که افزون بر 150 اثر بدو نسبت داده اند. نجاشى آثار وى را گزارش کرده و در ضمن آنها از کتابى یاد کرده است با عنوان (کتاب الخطب).29 محقق جلیل حضرت شیخ عزیزالله عطاردى پس از نقل سخن نجاشى, نوشته اند:
(محتمل است که این کتاب مجموعه اى از خطب على(ع) باشد).30
گویا نباید تردیدى داشت که (کتاب الخطب) مجموعه اى است از خطبه هاى على(ع). ابن ندیم در ضمن شمارش آثار هشام نوشته است:
(کتاب خطب على ـ علیه السلام31).
رجالیان بر هشام نیز طعن زده اند. ابن عساکر, ریشه این طعن را نشان داده و نوشته است:
(رافضى لیس بثقه32).
شمس الدین ذهبى و ابن حجر که این سخن را از ابن عساکر درباره وى آورده اند, تفسیر آیه اى از قرآن را به نقل از پدرش نیز از هشام گزارش کرده اند که به خوبى مى تواند نشانگر سمت و سوى اندیشه کلبى باشد33 و دلیل طَعن رجالیان بر او. گزارش هاى او از نیاکان مردمان و افشاگرى هاى او علیه تبار جباران نیز در این طعن ها بى تأثیر نبوده است.34 هرچند از آثار کلبى جز اندکى باقى نمانده است, اما تأثیر او در آثار مورخان و محدثان اسلامى بسى گسترده است.35
مسعدة بن صدقه:
ابو محمد یا ابوبشر, عبدى, از اصحاب امام صادق(ع) و فرزند بزرگوارش امام موسى بن جعفر(ع). مسعدة از راویان عامه است که برخى از رجالیان شیعه وى را از ثقات اصحاب برشمرده اند.36 نجاشى از وى یاد کرده و نوشته است:
(له کتب, منها: کتاب خطب امیرالمؤمنین(ع)).37
شیخ طوسى(ره) نیز از وى یاد کرده و فقط به اینکه او کتاب دارد, بسنده کرده است.38
واقدى:
ابوعبدالله محمد بن عمر بن واقدى بغدادى (م207).
واقدى از مورخان بلند آوازه تاریخ اسلام است. اثر مهمِ بر جاى مانده او, درباره نبردهاى رسول الله(ص) با عنوان (المغازى) نشانگر گستره آگاهى هاى او از تاریخ اسلام است.39 ابوغالب زرارى در رساله ارجمندش از این مجموعه یاد کرده است.40
علامه شیخ آقا بزرگ تهرانى نیز از این کتاب با استناد به رساله یاد شده, یاد کرده است.41 ابن ندیم, واقدى را شیعه انگاشته, و گفته است که او بر این باور بوده است که على(ع) معجزه رسول الله (ص) است.42 ابن ندیم در این سخن و احتمال, تنهاست و هیچ شرح حال نگار و مورخ دیگرى این نسبت را بدو نداده است. واقدى کتابى داشته است با عنوان (الجمل که شیخ مفید ـ رضوان الله علیه ـ در کتاب (الجمل) از آن بهره برده43 و سید رضى در نهج البلاغه از آن نقل کرده است.44
ابومخنف:
لوط بن یحیى بن سعید بن مخنف أزدى غامدى کوفى (م157) از مورخان بزرگ, بلندآوازه, شیعى و از سختکوشان در ثبت و ضبط حوادث تاریخى است. رجالیان اهل سنت گاه بر او طعن زده اند و چرایى آن را نیز نشان داده اند که او: رافضى بوده, صحابه را دشنام مى داده و در تشیع افراط مى کرده و….45
ابومخنف کتابى داشته است با عنوان (خطبة الزهراء(ع)) که آن را به دو واسطه از على(ع) گزارش کرده است.46 کتاب (خطب امیرالمؤمنین(ع) على المنابر فى الجُمَع والأعیاد و غیرها) زید بن وهب را نیز با دو واسطه نقل کرده است.47 ابومخنف را رجالیان شیعه ستوده اند و نجاشى بدینسان از او یاد کرده است:
(شیخ اصحاب الأخبار بالکوفه و وجههم وکان یسکن الى مایرویه.)48
ابومخنف درباره بیشترین حوادث عراق آثارى سامان داده است. نگاشته هاى او منبع مراجعه مورخان بوده و طبرى 586 روایت از وى گزارش کرده است.49
قرن سوم
مدائنى:
ابوالحسن على بن محمد بن عبدالله بن أبى سیف بغدادى (م225) از مورخان بلندآوازه تاریخ اسلام و از مؤلفانى است که آثار بسیارى در تاریخ اسلام نگاشته است. از این روى برخى او را با عنوان (شیخ الأخباریین) ستوده اند.50 تأثیر مدائنى در مورخان پس از وى بسیار گسترده است و مورخان در نگاشته هاى خود, روایات وى را فراوان گزارش کرده اند. ابن ندیم, فهرست بلندى از نگاشته هاى مدائنى را به دست داده است و در ضمن آن از (کتاب خطب على) یاد کرده است. و پس از آن و در ضمن کتاب هایى که ابن ندیم به آنها عنوان (کتبه فى الأحداث) داده است, نوشته است:
(کتاب خطب على وکتبه الى عمّا له.)51
که ظاهراً دو کتاب است.
صالح بن ابى حمّاد:
ابوالخیر رازى از اصحاب امام جواد(ع) و امام هادى و امام عسکرى(ع) است. نجاشى از وى یاد کرده است و در ضمن شمارش نگاشته هاى او نوشته است:
(کتاب خطب امیرالمؤمنین(ع)52).
صالح را برخى تضعیف کرده و برخى ستوده اند. رجالى مشهور ابوعلى حائرى پس از نقل اقوال با استناد به سخن فضل بن شاذان او را جزء (ممدوحین) یاد مى کند.53
ابراهیم بن سلیمان:
ابراهیم بن سلیمان بن عبیدالله خراز کوفى نَهَمى.
شیخ از او در باب (من لم یرو عنهم) یاد کرده است.54 نجاشى وى را توثیق کرده و آثارش را برشمرده و در ضمن آثار وى نوشته است:
(له کتب, منها: … کتاب الخطب55).
و چنین است یادکرد شیخ از او و آثارش در (الفهرست).56 علامه سید هبةالدین شهرستانى به هنگام یادکرد این کتاب تصریح کرده است که این کتاب, جامع خطبه هاى مولا بوده است.57 علامه شیخ آقا بزرگ تهرانى این مطلب را استوار دانسته و گفته است: ما از (نهمى) انشاء خطبه نمى شناسیم. این کتاب به قطع جامع خطبه هاى على(ع) بوده است.58
ابراهیم بن سلیمان از قبیله (هَمدان) بوده است که در کوفه اقامت گزیده و در میان قبیله (بنى نهم) زندگى کرده است, از این روى به (نهمى) شهرت یافته است.59
اسماعیل بن مهران:
از اصحاب امام رضا(ع) و از راویان معتمد در نقل و گزارش حدیث است. او را به پرواپیشگى, وثاقت, نیک نهادى و فضل ستوده اند. نجاشى از وى یاد کرده و برخى از آثارش را برشمرده و در ضمن آن نوشته است:
(کتاب خطب امیرالمؤمنین(ع)).60
ابن المدینى:
ابوالحسن على بن عبدالله بن نجیع سعدى مشهور به (ابن المدینى)(م234) از عالمان و محدثان بزرگ قرن سوم هجرى است که او را به کثرت تألیف و نگاشته هاى نیک و ارجمند ستوده اند. شرح حال تفصیلى او را ذهبى و خطیب بغدادى و دیگر شرح حال نگاران آورده اند و از تأثیر او در جریان حدیث نگارى سخن گفته اند.61 اسماعیل پاشا نوشته است:
(خطب على بن ابى طالب ـ رضى الله عنه ـ لأبن المدینى).62
عبدالعظیم الحسنى:
عبدالعظیم بن عبدالله علوى حسنى از محدثان, مفسران و راویان معتمد و موثق و از چهره هاى برجسته تاریخ شیعه است. او در پى تعقیب ستمگر زمان به رى وارد مى شود و پس از مدتى زندگى در اختفاء و ارتباط با برخى از شیعیان و گسترش افکار و اندیشه و بهره گیرى کسانى از شیعیان از وى, در همان دیار درمى گذرد و به خاک سپرده مى شود.63 حضرت عبدالعظیم آثارى رقم زده است. نجاشى که به تفصیل از وى یاد کرده است, در آغاز گزارش احوال وى نوشته است:
(عبدالعظیم بن عبدالله… له کتاب خطب امیرالمؤمنین(ع)).64
محقق متتبع حضرت آقاى عطارى که کتابى مفرد و مستند و سودمندى درباره (عبدالعظیم) نگاشته و روایات منقول از وى را گرد آورده است, درباره این کتاب وى نوشته است:
عبدالعظیم حسنى کتابى در باره خطبه هاى امیرالمؤمنین نوشته بود. در اخبار او دو حدیث از امیرالمؤمنین دیده مى شود که یکى از آنها حدیث معروفى است که آن حضرت با شریح قاضى در مورد منزلى که خریده بود, گفتگو مى کند. این خطبه اکنون در نهج البلاغه نیز موجود است و با خطبه اى که از طریق عبدالعظیم نقل شده است فرقى ندارد.65 ولیکن خطبه دوم که در امالى شیخ از عبدالعظیم روایت شده و موضوع آن در مذمت دنیاى فانى و عدم اعتنا به لذت این جهان است, جز در این طریق در طریق دیگر مشاهده نمى شود و در نهج البلاغه نیز این خطبه ذکر نگردیده است. این خطبه را نیز حضرت عبدالعظیم از شریح قاضى روایت کرده است.66
درباره زندگانى این محدث جلیل القدر با اینکه از کهن ترین روزگاران نگاشته هایى رقم خورده است, اما چندان آگاهى هاى تفصیلى در اختیار نیست.67
جاحظ:
ابوعثمان عمرو بن بحر البصرى (م255) ادیب و متکلم بلندآوازه قرن سوم هجرى و از مؤلفان سختکوشى است که به کلام مولا با شگفتى مى نگریسته و بر اوج بلاغت کلام امیر بیان على(ع) خیره بوده است. جاحظ با اعجاب تمام صد سخن از کلمات مولا را گرد آورده که به دیده او (هریک از آن با هزار سخن برابر بود). این مجموعه که با عنوان (مأة کلمه) شهره است, هماره مورد توجه عالمان و ادیبان و محدثان بوده است. رشید وطواط این مجموعه را با عنوان (مطلوب کل طالب) ترجمه و شرح کرده است. در مقدمه یکى از نسخه هاى آن که به سال 686 کتابت شده است به نقل از ابوالفضل احمد بن ابى طاهر68 (م280) آمده است:
مرا با ابوعثمان عمرو بن بحر الجاحظ, مدتى مدید مجالست و مصاحبت بود و با او مخالطت داشتم و جاحظ همى گفتى که امیرالمؤمنین على بن أبى طالب ـرضى الله عنه ـ را صد کلمه است که هر کلمه اى برابر هزار کلمه باشد, از فضیلت و حکمت و فصاحت و بلاغت. و این صد کلمه از محاسن سخن عرب است و از اُحاس سخن هاى ایشان داشته اند. و من مدتى دراز از او التماس همى کردم و از او مى درخواستم تا این صد کلمه را از بهر من به هم آرد و یا بر من املا کند, و او مرا وعده همى داد و طریق تغافل همى سپرد و بدان بخیل مى نمود, و چون جاحظ پیر شد و به آخر عمر رسید, مسوّدات و مصنفات خود را جمع کرد و این صد کلمه از جمله آن بیرون آورد و به خط خویش بنوشت و به من داد.69
جاحظ از مؤلفان بلندآوازه و نویسندگان نابغه جهان اسلام است. او کثیرالتألیف است و پرکار. آثارش آکنده است از آگاهى هاى گونه گون درباره دوره اى از تاریخ اسلام که در آن مى زیسته است. شرح حال و آثار او را بسیارى رقم زده و کسانى پژوهش هاى مستقلى درباره او سامان داده اند.70
ثقفى:
ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفى کوفى (م283) از مورخان, محدثان و عالمان بزرگ سده سوم. او نیز از جمله کسانى است که در جمع و تدوین خطبه ها و نامه هاى امام(ع) همت ورزیده است. نجاشى(ره) از آثار وى به تفصیل یاد کرده و از جمله نوشته است:
او زیدى بود که به امامیه گروید و چون کتابى در (مناقب) و (مثالب) نگاشت و کوفیان آن را بزرگ داشتند و روایت آن را دشوار شمردند, گفت کدامین دیار از شیعه دورترند, گفتند اصفهان. سوگند یادکرد که آن کتاب را جز در آن شهر روایت نکند. بدین سان در اصفهان اقامت گزید و به نشر فرهنگ شیعى و علوى همت گماشت. …. او آثار بسیارى دارد, از آن جمله است… کتاب (رسائل امیرالمؤمنین و اخباره).71
شیخ(ره) نیز آثار وى را برشمرده و از جمله نوشته است:
(کتاب رسائل امیرالمؤمنین(ع) و اخباره و حروبه.)72
نگاهى گذرا به عناوین آثار وى ـ که سوگمندانه قریب به اتفاق آنها تباه شده است ـ نشانگر موضع استوار و شناخت دقیق او از خلافت حق و حق خلافت است. و این است راز موضع طعن آمیز رجالیان اهل سنت بر او.73 کتاب (الغارات) او که خوشبختانه در اختیار است از جمله آثار بس ارجمند و کارآمد تاریخ اسلام است و سرشار از کلمات, خطبه ها و نامه هاى امام على(ع) و بیانگر مواضع مسلمانان در آن روزگار.74
ابن درید:
ابوبکر محمد بن حسن بن درید ازدى بصرى(م321), از ادیبان و مؤلفان بلندآوازه که او را با عنوان (شیخ الأدب) ستوده اند و کتاب ارجمندش (الجمهره فى اللغه)75 را از مهم ترین و کارآمدترین متون لغوى شمرده اند. او مجموعه اى دارد مشتمل بر کلمات مولا(ع). بروکلمان, از این مجموعه در ضمن مجموعه هاى گردآمده از کلمات على(ع) بدین سان یاد کرده است:
(مجموعة حِکَمٍ جمعها ابن درید).
بروکلمان نسخه اى از آن را در کتابخانه ملى پاریس نشان داده است.76
ابن درید را به سرعت انتقال, گستردگى آگاهى ها, حافظه شگفت و هوش سرشار ستوده اند.77
ابواحمد جلودى:
عبدالعزیز بن یحیى بن احمد بن عیسى أزدى بصرى (م332).
او از راویان و مورخان بزرگ شیعى و ثقات اصحاب امام جواد(ع) است. جلودى کثیرالتألیف بوده است. در منابع شرح حال نگارى و فهرست کتاب ها افزون بر 200 عنوان کتاب وى یاد شده است. نجاشى فهرست مفصلى از آثار وى را به دست داده و نوشته است:
(له کتب… منها کتاب مسند امیرالمؤمنین(ع) …. کتاب خُطَبِه(ع), کتاب شعرِه(ع)… کتابُ ما کان بین على(ع) و عثمان من الکلام… کتاب مواعظه(ع), کتاب رسائل على(ع), کتاب ذکر کلامه(ع) فى الملاحم, کتاب الدعاء عنه(ع).)78
از عناوین کتاب هاى جلودى پیداست که او شیعه اى بوده است استوارگام و در جهت تبیین حقایق تاریخى و روشنگرى در جهت حق و حقیقت, سختکوش.79
قاضى نعمان:
ابوحنیفه نعمان بن محمد بن منصور بن حیّون مغربى تمیمى مصرى(م363), از فقیهان و قاضیان مصر در روزگار فاطمى است. او مجموعه اى از خطبه هاى مولا را گرد آورده و شرح کرده است. کتابشناس بزرگ, علامه شیخ آقا بزرگ تهرانى نوشته اند:
(شرح خطب امیرالمؤمنین علیه السلام) … قاضى نعمان این کتاب را در مقدمه (الهمّه فى معرفة الأئمة)80 از جمله آثار خود برشمرده است.81
قاضى نعمان از قیروان است که به قاهره هجرت کرده است. او در خانواده اى دانشور و در سایه پدرى دانشور برآمده و آورده اند که در آغاز مذهب مالکى داشته و سپس به شیعه گرویده است. در گستردگى دانش و آگاهى هاى ژرف او از قرآن و فقه و حدیث, شرح حال نگاران یک داستانند; هرچند مورخانى چون ذهبى, به لحاظ اسماعیلى گرى او و نیز نگاشتن آثارى در (مناقب) و (مثالب) بسیار بر او طعن زده اند. قاضى نعمان آثار بسیارى بر جاى نهاده, که برخى در گذرگاه زمان از میان رفته و برخى در اختیار است. در اینکه قاضى شیعه دوازده امامى بوده و تقیه مى کرده است و یا اسماعیلى, سخن فراوان است.82
شریف رضى:
ابوالحسن محمد بن حسین بن موسى بن محمد بن موسى بن ابراهیم بن امام موسى بن جعفر(ع), مشهور به (سید رضى) و (شریف رضى) مجموعه جاودانه و بى مانند (نهج البلاغه) را سامان داد. نهج البلاغه و مؤلف آن مشهورتر و شناخته تر از آن هستند که در این سطور اندک یاد شوند. (نهج البلاغه) بر معبر تاریخ چونان مشعلى روشنى مى دهد و سپیدى مى آفریند و تاکنون ده ها شرح, حاشیه و توضیح و تحلیل و تحقیق در باره آن نگاشته شده است.83
قرن پنجم
قاضى قضاعى:
ابوعبدالله محمد بن سلامه بن جعفر بقاعى مصرى شافعى (م454) از فقیهان و عالمان قرن پنجم مجموعه اى پرداخته است با عنوان (دُستور معالم الحکم). او مى گوید: من از سخنان رسول الله(ص) هزار و دویست کلمه فراهم آوردم و آن را (الشهاب) نامیدم. برخى از برادران از من خواستند تا مجموعه اى از کلمات امیرالمؤمنین على بن ابى طالب ـ صلوات الله علیه ـ را گردآورم و در نقل گفتار امام به آنچه خود روایت مى کنم و یا در کتابى که بدان اعتماد دارم دیده ام بسنده کنم…. چنین کردم و آن را در نه باب سامان دادم. (دستور معالم الحکم) بارها به چاپ رسیده و به فارسى نیز ترجمه شده است.84
قاضى قضاعى از فقیهان و عالمان بلندآوازه شافعى است که شرح حال نگاران او را به وثاقت, آگاهى هاى گسترده در دانش هاى گونه گون ستوده اند. او روزگارى بر مسند قضا نشسته و دستى در سیاست نیز داشته است. برخى بر این پندارند که وى شیعه بوده است و براى اثبات این دیدگاه قرائن و شواهدى نیز اقامه کرده اند.85
ابن جلّى
ابوالفتح عبدالله بن اسماعیل بن احمد بن اسماعیل حلبى, مشهور به (ابن جلّى) از عالمان دیار حلب و از خانواده ریشه دار شیعه آن سامان است. این خاندان ادیبان, عالمان و فقیهان بسیارى دارد.86 پدر او را به پیشوایى در حدیث, گستردگى آگاهى ها و فضل و فضیلت ستوده اند.87 ابن جلّى در جمع و تدوین گفتار مولا کتابى پرداخته است با عنوان (التذییل على نهج البلاغه). آگاهى ما از این اثر, مرهون نقل ابن ابى الحدید در (شرح نهج البلاغه) است.
کلامى است بلند از مولا در جهت برنمودن دشوارى هاى فرجام زندگى, و هوس آفرینى ها و جذبه هاى دنیوى و… که در دل شب فراز آورده و آن را ضرار بن منمره88 گزارش کرده است. این سخن ارجمند در نهج البلاغه بدین سان مى آغازد: یا دنیا, یا دنیا الیک عنّى, أبى تعرضت…
سید رضى(ره) بخشى از آن را آورده است و ابن ابى الحدید به هنگام شرح آن نوشته است:
من این کلام را از کتاب عبدالله بن اسماعیل بن احمد حلبى با عنوان (التذییل على نهج البلاغه) نقل مى کنم.89
از شرح حال ابوالفتح عبدالله بن اسماعیل آگاهى هاى شایسته اى نداریم.90
ابوالعباس صیمرى:
ابوالعباس یعقوب أبى أحمد صیمرى, نیز در جمع و تدوین خطبه ها و نامه هاى مولا کتابى پرداخته است. ابوالعباس را نشناختیم و از اثر او نیز از طریق نقل ابن ابى الحدید آگاهى داریم. در نامه اى که مولا على(ع) به معاویه نوشته است, در بخشى از آن نامه امام(ع) آورده اند که:
وقد دَعَوتَ الى الحَرب, فَدَعِ الناس جانباً, واخرُج الیَّ, واعفِ الفریقین مِن القتال, لتعلم ایُّنا المرینُ على قَلبه, والمغطّى على بَصَره…
(خواهان جنگى؟ پس مردم را به یکسو بگذار و خود رو به من آر! و دو سپاه را از کشتار بزرگ معاف دار, تا بدانى پرده تاریک بر دل کدام یک از ما کشیده است و دیده چه کسى پوشیده.)91
ابن ابى الحدید مى گوید اینکه امام(ع) در این نامه جملات (دعَوت الى الحرب) (والمرین على قلبه والمغطّى على بصره…) را به کار برده براى این است که معاویه نامه اى به امام(ع) نگاشته بوده و در ضمن آن خطاب به امام(ع) نوشته بوده است:
فانک المطبوع على قلبک, المغطّى على بصرک… فشمّر للحرب…
آنگاه مى گوید من به این نامه و پاسخ آن در کتاب ابوالعباس یعقوب احمد صیمرى که از (خطبه ها و کلمات) على(ع) جمع کرده است, دست یافتم.92
اسفراینى شافعى:
قاضى ابویوسف, یعقوب بن سلمیان بن داود اسفراینى شافعى(م 488).
قاضى ابویوسف را شرح حال نگاران به فقاهت و آگاهى هاى گسترده در اصول, ادب عربى و شعر ستوده اند. او مجموعه اى را تدوین کرده است در گزارش کلمات مولا با عنوان (قلائد الحکم و فرائد الکلم من کلام على بن ابى طالب(ع)). از این کتابِ قاضى, در منابع کتابشناسى و شرح حال نگارى یاد شده است.93 و نسخه اى از آن در کتابخانه مدرسه مروى موجود است.94 اسفراینى را به فقاهت, آگاهى هاى گسترده در اصول نحو, لغت و شعر ستوده اند. او روزگارى کتابدارى نظامیه بغداد را به عهده داشت. آورده اند که بسیار سفر کرده, از کسان فراوان حدیث فرا گرفته و کسان بسیارى از او بهره گرفته اند.95
تاریخ الشهور والدهور:
مؤلف آن ناشناخته است و آگاهى ما از این کتاب که ظاهراً بسى فخیم و حجیم بوده است از طریق اثر بس ارجمند و سودمند عبدالجلیل قزوینى رازى با عنوان (بعض مثالب النواصب فى نقض (فضائح الرّوافض) و مشهور به (نقض) است. مى دانیم که کتاب رازى, نقد ردى است بر کتاب (بعض فضائح الروافض) که یکى از سنیان رى آن را در نقد و رد باورها و اندیشه هاى شیعى نگاشته است. گویا وى در ضمن سخنانش گفته است که على(ع) بر منبر کوفه گفته است: (بوبکر و عمر بعد از مصطفى بهترند از امت) و عبدالجلیل در نقض و رد این سخن نوشته است:
حاشا که امیر المؤمنین با وفورِ عصمت و کثرتِ علم و دانش مانند این سخن بگوید و بیرون از آنکه در آثار و اخبار از وى روایت این کلمات مذکور نیست, و در هیچ کتابى از نهج البلاغه و (تاریخ الشهور والدهور) که یک کلمه از کلمات امیرالمؤمنین از آنجا فائط و ساقط نیست, مسطور نیست و….96
بدین ترتیب عبدالجلیل رازى (تاریخ الشهور و الدهور) را عملاً کتابى مى انگارد جامع کلمات مولا(ع) و گویا کتابى بوده است بس پربرگ و بار که مى گوید (کلمه اى از کلمات امیرالمؤمنین(ع) از آنجا فائط و ساقط نیست).
قرن ششم
تمیمى آمدى:
ناصح الدین ابوالفتح ابن قاضى, محمد بن عبدالواحد تمیمى آمدى (م510؟ 550). از شرح حال سوانح زندگانى, آثار و مآثر این عالم جلیل آگاهى هاى شایسته اى در اختیار نیست. تاریخ ولادت و وفات و زادگاه او دقیقاً در هیچ کتابى نیامده است. براساس گزارش حاجى خلیفه وى در مقدمه کتاب خود (جواهر الکلام) از احمد غزالى (م520) به عنوان معاصر خویش یاد کرده است,97 و ابن شهرآشوب در ضمن شمارش اسانید کتابش و در ضمن اسانید آثار عالمان شیعى تصریح مى کند که آمدى نقل (غرر…) را به وى اجازه داده است.98 شرف الدین ابوالبرکات أربلى در ضمن شرح حال ابوعبدالله بُستى از عالمان اهل سنت و متوفاى 584 از آمدى یاد کرده است. او مى گوید بستى حدیث شنیده است و از جمله مسموعات اوست (جواهر الکلام فى الحکم والأحکام) که (سماع) بستى را از وى در جزئى از این کتاب دیدم.99 بدین سان سالمرگ وى بین سال هاى 510, 520, 550 مردّد است. فقید پژوهش و دانش, روانشاد محدّث ارموى براساس پژوهش یکى از پژوهشگران 550 را ترجیح مى دهند.100 شرح حال نگار و محقق دقیق النظر, میرزا عبدالله افندى نوشته اند:
آمدى, فاضلى عامل, محدث امامى شیعى است که جماعتى وى را از بزرگان عالمان شیعه برشمرده اند.101
افندى در ضمن یادکرد وى, یادآورى مى کند که او به هنگام یاد على(ع) در سرآغاز (غرر) عنوان تکریمى (کرّم الله وجهه) را نگاشته است که شیعیان هرگز چنین نمى کنند, و آنگاه تصریح کرده است: این عنوان یا از باب تقیّه بوده و یا از سوى نسخه نویسان بر نسخه افزوده شده است. محدث نورى(ره) در ضمن شمارش مشایخ ابن شهرآشوب از آمدى نیز سخن گفته است. وى کلام افندى را آورده و آنگاه به تفصیل از تشیع وى سخن گفته و با جمع و گزارش قرائن و نشانه هایى, هرگونه تردید را از شیعى بودن وى سترده است.102 شهرت آمدى مدیون (غررالحکم) است. افزون بر آن از دو اثر براى وى سخن رفته است: (جواهر الکلام فى شرح الحکم و الأحکام من قصه سید الأنام علیه الصلاة والسلام); (الحکم والأحکام من کلام سیّد الأنام). برخى از پژوهشیان پس از تحقیقى گسترده درباره آمدى نوشته اند:
… در باب انتساب کتاب (الحکم والأحکام من کلام سید الأنام) که اساعیل پاشا در هدیة العارفین و ذیل کشف الظنون به آمدى نسبت داده, باید تا موقعى که مؤیدى پیدا نشده است کمى تأمل داشت, و فعلاً تنها دو کتاب (غررالحکم و دررالکلم) و (جواهر الکلام فى شرح الحکم والأحکام) را تألیف او دانست.103
از اثر دیگر آمدى (جواهر الکلام…) آگاهى دقیقى نداریم. بخشى از مقدمه آن را حاجى خلیفه نقل کرده است.104
غرر الحکم و دررالکلم
(غررالحکم) مجموعه اى است فاخر, و مشتمل بر حدود 11هزار سخن کوتاه از مولا امیرالمؤمنین على(ع).
مؤلف در سرآغاز کتاب به چرایى و چگونگى تدوین غرر پرداخته و نوشته است:
(آنچه مرا به تدوین و تنظیم این مجموعه ره نمود, کار ابوعثمان جاحظ بود. او صد سخن از کلمات مولا را گرد آورده, کلماتى ناشنیده و جامع انواع بهره ها, که به جمع آنها شاد گشته و مباهات کرده است. چون بدان مجموعه نگریستم, گفتم: خدایا! شگفتا از این مرد, که علامه زمانش است و یگانه همگنانش. او با پیشتازى در علم و برآمدن بر ستیغ فهم و نزدیکى به صدر اسلام و بهره ورى برتر و فزون تر از دانش چه سان بر ماه پرتوافکن دیده پوشیده و به اندک از بسیار خرسند گشته است. آنچه او یادکرده آیا به جز اندکى از بسیار و شبنمى از باران است؟ و من با گرفتگى دل, و کوتاهى از مراتب کمال و خستویى به ناتوانى از دست یافتن به جایگاه فاضلان و فرودستى از حضور در آوردگاه آنان به جمع و تدوین اندکى از حکمت هاى علوى همت گماشتم; کلماتى که بلیغان در معارضه با آنها لالند و حکیمان از آوردن همانند آنها مأیوس. خداى داند که من در این کار چونان کسى هستم که از دریا با مشت آب برمى گیرد و با همه افزون گویى در وصف آنها به فرودستى خود اعتراف مى کند. چرا چنین نباشد, آن بزرگوار ـ که درود خداوند بر او باد ـ از سرچشمه دانش نبوى نوشیده و در خود دانش الهى را فرا گرفته, تا بدانجا که گفته ـ و سخن او صدق است ـ در سینه من دانش بسیارى است, که کاش فراگیران و حاملان بدان مى یافتم و…).
آمدى در شیوه نقل و تنظیم و تدوین گفته است:
اسانید روایات را حذف کردم, و سخنان را براساس حروف الفبا سامان دادم و کوشیدم آنچه را در فرجامین حروف یکسان هستند یکجا آورم تا سجع سخن و آهنگین بودن کلام خوشتر آید و در فراگیرى سهل تر شود و به ذائقه ها شیرین تر آید و آن را (غررالحکم و دررالکلم نامیدم….
بدین سان (غررالحکم…), مجموعه اى است از گوهرهاى ناب و سرشار از آموزه هاى زندگیساز از معارف علوى که مؤلف, آن را براساس حروف الفبا سامان داده است.
غرر در نگاه عالمان
جایگاه والاى کلمات مولا(ع), فصاحت و بلاغت آن حضرت, ژرفاى معانى و بلنداى مضامین سخنان امیر مؤمنان و… زمینه گسترش و نفوذ شگرف آنهاست. (غررالحکم) نیز پس از تدوین هماره مورد توجه بوده است. عالمان بدان بدیده اعجاب نگریسته اند و از آن بهره برده اند.
محدث ارموى(ره) در این باره نوشته اند:
بزرگ ترین شاهد براى این مطلب [شهرت غررالحکم] ملاحظه کثرت نسخ آن است; زیرا چون به کتابخانه هاى عمومى و خصوصى جهان و مخصوصاً بلاد اسلام که از حوادث روزگار و دستبرد تلف ایام سالم مانده و به نسل کنونى رسیده است نظر مى کنیم, مى بینیم در غالب آنها چند نسخه و یا لااقل یک نسخه از آن وجود دارد….
سپس با اشاره به اینکه (غرر) در نگاه مسلمانان به شدت مورد توجه بوده و از جمله کتاب هایى بوده است که مسلمانان چونان گوهرى گرانبها به حراست از آن همت مى گماشتند, نوشته اند:
دلیل بر این مطلب وجود نُسخ عتیقه و قدیمه این کتاب شریف است که به طور وفور در بلاد اسلامى مشاهده مى شود و غالب این نسخ داراى مزیّت هایى از جهت تصحیح و ترجمه و تذهیب و داشتن جلدهاى قیمتى قابل ارزش, بلکه داشتن قاب چوبین و غیره مى باشد….105
اکنون داورى ها و دیدگاه هاى برخى از عالمان را درباره این کتاب مى آوریم:
علامه مجلسى ـ رضوان الله علیه ـ که غرر را از جمله منابع بحارالأنوار قرار داده است, پس از تأکید بر شیعه بودن مؤلف آن مى نویسد:
غرر مشتمل است بر اخبار جلیل و مؤلف آن از بزرگواران و ارجمندانى است که از ابن شهرآشوب و… نقل مى کند.106
فقیه جلیل, علامه سید محمدباقر موسوى خوانسارى در ضمن شرح حال (آمدى) نوشته اند:
اما کتاب (غررالحکم) که براساس حروف تهجّى سامان یافته است, مشتمل است بر سخنان جامع مرتضوى که گواه استوارى و صحت آن کلمات همراه آنهاست. [قضایا قیاساتها معها], [آفتاب آمد دلیل آفتاب].
یعنى متن این کلمات به لحاظ فخامت بیان و جزالت تعبیر, در اوج فصاحت و بلاغت شگفت انگیز است و گواه صدق انتساب آنها به امیر بیان و کلام مولا على(ع).*
غرر و کارهاى انجام شده درباره آن
گفتیم (غرر) هماره مورد توجه بوده است و عالمان به دیده عنایت بدان مى نگریسته اند.
یکى از عالمان بزرگ شیعى روزگار صفویان به نام عبدالکریم بن محمد یحیى قزوینى به تصنیف موضوعى غرر همت گماشته و پس از موضوع بندى روایات آن به شرح روایات همت گماشته است. روانشاد, ابن یوسف شیرازى در معرفى مؤلف و این اثر نوشته اند:
عالم جلیل عبدالکریم بن محمد یحیى قزوینى ـ رحمةالله علیه ـ که از دانشمندان دوره سلطنت شاه سلطان حسین صفوى بوده و به شهادت مندرجات این کتاب و تصریح خود در مقدمه مجلد دوم, آن سال ها به مطالعه و مباحثه و دقت در اخبار ائمه اطهار ـ علیهم صلوات الله ـ فى کل لیل و نهار اشتغال داشته, هنگامى که تشرف به آستان حضرت مولا الموالى على بن أبى طالب ـ علیه السلام ـ را یافته, بر آن شده که کلمات قصار آن حضرت را که آمدى(ره) در غررالحکم به ترتیب حروف تهجّى مرتب نمود, به ترتیب و مناسبت معنوى میان آن کلمات مبارکات منظم نماید.
خوشبختانه بنا به گفته خویش در مقدمه هاى مجلدات موجوده موفقیت به این امر یافته و در نود و نه باب به شماره اسماء الله الحسنى این کتاب را تألیف و در ذیل پاره اى از کلمات آیه اى یا آیاتى از قرآن کریم و خبرى از اخبار را که از معصومین به مناسبت مقام بوده نقل نموده و پس از این کار براى استفاده فارسى زبانانى که استفاده از کتب عربى نمى توانند کرد, به ترجمه و شرح آن به زبان فارسى پرداخته و گذشته از بیان مراد و معنى آنها قصص و حکایات و ابیات مناسبه اى آورده است.
مرحوم ابن یوسف پس از آنچه آوردیم به تفصیل محتواى مجلداتى از کتاب را که نزد وى بوده است, گزارش کرده است.107
آقاى رسول جعفریان ابواب ششم تا هشتم آن را که در باب حکومت و سیاست مى باشد به چاپ رسانده و در ضمن مقدمه اى سودمند چگونگى کتاب را توضیح داده, و نسخه هاى موجود بخش هاى گونه گون کتاب را شناسانده است. وى در بخشى از این مقدمه نوشته اند:
(عبدالکریم قزوینى نیز که با وى [شاه سلطان حسین] معاصر بوده به ترجمه و شرح غررالحکم پرداخته و آن را به شاه سلطان حسین تقدیم کرده است. از مقدمه اى بر همین مجلد چاپ شده ما چنین برمى آید که, وى نیز به دستور شاه آن را نگاشته است. وى همچنین در این مقدمه درباره کیفیت کار خود توضیحاتى داده است. وى تصمیم گرفته تا کتاب غرر را براساس (تناسب معنوى) تبویب کند; چرا که در این صورت بهره گیرى از آن بهتر و آسان تر صورت خواهد پذیرفت. وى مى نویسد :(… متوکلاً على الله مشغول به این نظم و ترتیب گردیده و در اندک زمانى به عون عنایت سبحانى و امداد باطن فیض مواطن ناظم درر و غرر, کتاب خود را بر نود و نه باب به انجام رسانده) و آن را (نظم الغرر و نضة الدرر) نامیده است. ما اکنون از اصل کتاب تا باب بیستم آن را مى شناسیم, اما از دیگر ابواب آن آگاهى نداریم.)108
عیون الحکم والمواعظ و پیوند آن با غررالحکم
در میان مجموعه هاى حدیثى, مجموعه اى به سبک و سیاق غررالحکم وجود دارد با عنوان (عیون الحکم والمواعظ) که آن را شیخ کافى الدین ابوالحسن على بن محمد لیثى واسطى تدوین کرده است.
مؤلف در آغاز مى گوید من این مجموعه را, از نهج البلاغه, مأة کلمه جاحظ, دستور معالم الحلمِ قضاعى, غررالحکم آمدى, خصال صدوق و منابعى دیگر گرد آورده ام.
علامه مجبسى آن را جزء منابع بحار قرار داده است و در موارد متعددى از آن یاد کرده است.*
برخى از فاضلان که کتاب را یکسر با غررالحکم سنجیده است بر این باور است که (عیون الحکم) تقریباً صد در صد با غررالحکم یکسان است, جز اینکه مؤلف ترتیب را اندکى دگرگون کرده و گاه دو جمله را یکى آورده و گاه یک جمله را دو جمله تلقى کرده است.
البته گاهى از (خصال) روایاتى آورده و از سوى دیگر گاهى روایات امامان دیگر نیز بدان راه یافته است.
به هر حال این کتاب براساس نه نسخه و با توجه به غررالحکم, تصحیح, تحقیق و چاپ شده است. محقق اساس را بر نسخه منقول در ناسخ التواریخ نهاده و نسخه هاى دیگر را با آن برسنجیده است و اختلاف نسخه ها را بویژه اختلاف ضبط با غررالحکم را در پانوشت ها آورده است و گاهى نیز توضیحاتى براى روشن شدن متن بدان افزوده است.
بدین سان عیون الحکم را باید نسخه و یا تحریرى دیگر از غررالحکم دانست و نه جز آن.
اکنون و پیش تر از آنکه به ترجمه هاى غرر بپردازیم جاى دارد از برخى پژوهش هاى دیگر درباره آن نیز یاد کنیم:
1. تصنیف غررالحکم: مصطفى درایتى
فهرستى است موضوعى و دقیق که براساس هفت بخش اصلى: عقاید, عبادت, اخلاق, سیاست, اقتصاد و مسائل اجتماعى سامان یافته است. آنگاه در ذیل این عناوین کلى, مدخل هاى گونه گون آمده است و مدخل ها نیز به گونه اى دقیق ریز شده و روایات و یا جمله هاى دلالت کننده بر آن مدخل ها ثبت و گزارش شده است. مثلاً در بخش عقاید, عنوان باب اوّل (المعرفه) است و در ذیل این عنوان از جمله مدخل ها یکى هم مدخل (عقل) است; بدین شرح:
1. أهمیة العقل; 2. العقل غایة الفضایل; 3. العقل خیر المواهب و افضل نعمه; 4. العقل زین; 5. لأغنى کالعقل; 6. العقل صلاح البریّه; 7. العقل هادى و مرشد; 8. حدّ العقل; 9. أفضل العقل و کماله; 10. أعقل الناس; 11. آثار العقل; 12. رابطة العقل والعلم; 13. العاقل صفاته وعلاماته; 14. رأى العاقل; 15. آثار قلّة العقل و فقده; 16. متفرقات.
در ذیل این عناوین روایت ها آمده است, با ارجاع به ترجمه و شرح غررالحکم به خامه فقیه جلیل آقا جمال خوانسارى که پس از این به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت.
2. معجم الفاظ غررالحکم و دررالکلم: مصطفى درایتى
فرهنگى است واژه یاب, که به کمک آن مى توان روایات غررالحکم را در متن آن جستجو کرد و بدان دست یافت. فرهنگ هاى واژگانى غالباً براساس (ماده) کلمات سامان مى یابند و جستجوگران الزاماً باید ماده کلمات را بشناسند تا بتوانند از آن بهره گیرند. چگونگى تنظیم و بهره دهى این فرهنگ در مقدمه آن بدین سان گزارش شده است:
1. اکثر روایات این کتاب, کوتاه و موجز است و ما بر آن شدیم تا ترتیبى اتخاذ نماییم که محقق با در دست داشتن معجم, نیازى به اصل کتاب نداشته باشد. بنابراین سعى کردیم تا آنجا که ممکن است, روایات تقطیع نگردد و در مواردى که به جهت طولانى بودن روایت, ناگزیر به تقطیع شدیم, با شماره اى در داخل پرانتز در آخر روایت, محقق را به آخر همین معجم راهنمایى نمودیم, تا روایت کامل را که با همین شماره آمده است, بیابد. بنابراین روایاتى که در آخر آنها شماره اى در داخل پرانتز دارد, علامت کامل نبودن روایت است و مى توان تحت همین شماره در آخر معجم, روایت کامل را ملاحظه نمود. شماره گذارى روایات نیز به صورت مسلسل از اوّل معجم تا آخر صورت گرفته است.
2. شاید شایسته آن بود که نشانى روایات به تصنیف غرر داده شود. ولى به دلایلى, مخصوصاً براى استفاده بیشتر از ترجمه و شرح آقا جمال خوانسارى ـ که با تصحیح محقق ارجمند جناب آقاى ارموى چاپ شده است ـ تصمیم گرفتیم نشانى روایات به این کتاب داده شود. بنابراین شماره هاى آخر روایت (مثلاً 22/4) بیانگر آن است که عدد اوّل, شماره جلد و عدد بعدى, شماره صفحه کتاب مزبور است.
3. چون چینش و تنظیم کلمه ها براساس ماده آنهاست و همگان ماده هر کلمه را نمى دانند, ترتیبى داده شد تا همگان بتوانند از طریق الفبایى و بدون جستن ماده و ریشه کلمه, به حدیث مورد نظر خویش دست یابند.
بنابراین فهرستى از کلیه کلمات و هیئت هاى به کار رفته در روایات این کتاب, به آخر معجم افزوده شد که با استفاده از کامپیوتر به صورت الفبایى مرتب شده است و داراى یک شماره است. هیئت هاى هر کلمه, نشان دهنده آن است که آن کلمه به همان صورت در روایتى از روایات این کتاب به کار رفته است و شماره, جاى آن را در معجم نشان مى دهد. بنابراین اگر کسى یک کلمه از روایتى را در ذهن دارد, به دو گونه مى تواند آن را بازیابد:
یا به ریشه و اصل آن مراجعه نموده و طبق چینش فنّى کتاب به روایت مورد نظر خود برسد و یا اینکه ابتدا همان کلمه را در فهرست هیئت هاى کلمات که به صورت الفبایى تنظیم شده است, پیدا کند و سپس به معجم مراجعه و روایت کامل را ملاحظه نماید.
4. در روایاتى که چاره اى جز تقطیع آن نبوده است, تلاش شده که ضمن تقطیع, اصل روایت مفهوم, و حتى المقدور مبتدا و خبر آن مشخص باشد. بدین جهت گاهى ابتدا, انتها و یا وسط جمله اى را انتخاب نمودیم و با سه نقطه (…) قسمت حذف شده روایت را مشخص نمودیم. و گاهى به همین علت, کلمه اى را در داخل () آورده ایم که اشاره به قبل یا بعد روایت است. بنابراین کلماتى که در داخل روایات بین () قرار گرفته, ارجاع به موضوع مورد بحث آن روایت است.
5. متنى که اساس تنظیم این معجم قرار گرفته, غررالحکم با ترجمه و شرح آقا جمال خوانسارى و تصحیح و تحقیق استوار مرحوم محدّث ارموى است که توسط دانشگاه تهران چاپ شده است.
البته این متن با غررالحکم چاپ نجف مقابله شده و موارد اختلاف در داخل پرانتز آورده شده و کلمه یا کلماتى که در داخل روایات در داخل پرانتز آورده شده, موارد اختلاف چاپ دانشگاه با چاپ نجف را نشان مى دهد.
6. تلاش شده است کلیه کلماتى که داراى مفهوم و معناى موضوعى است و ممکن است محقق از طریق آن به جستجوى روایت بپردازد فیش شود. ولى برخى از حروف و یا کلمات به گونه اى هستند که راهگشایى چندانى ندارند و آوردن آنها به جز طولانى تر شدن معجم نتیجه مفیدى بر آن مترتب نیست. طبیعى است این گونه کلمات, مورد استفاده قرار گرفته نشده است و آنها عبارتند از: حروف, اسماء اشاره, موصولات, ظروف (مانند عند, لدن, بین, حینئذ و…,) و کلماتى مانند اللّه, کل, بعض, غیر, کلا, کلتا, دون و نظایر آنها.
7. طریقه تنظیم هیئت ها پس از تفکیک ماده ها این گونه است که در ابتدا, افعال (از مفرد مذکر ماضى) آورده شده و سپس همان فعل با ملحقاتش همراه با ضمائر آورده شده است و تا آخر فعل ماضى ادامه یافته و معلوم بر مجهول مقدم شده است. پس از اتمام فعل ماضى, فعل مضارع معلوم بدون پسوند و پیشوند آورده شده است و آنگاه همان فعل با پسوند و پیشوندهاى مربوطه, مثلاً: یکتب, سیکتب, أیکتب, هل یکتب, تا آخر. و نیز: یکتبه, سیکتبه, أیکتبه, تا آخر. پس از آن, افعال مجهول با پسوند و پیشوند, همانند معلوم آورده شده است. ترتیب پیشوندها بدین صورت است: سین استقبال (اگر فعل مؤکد به نون باشد مقدم بر سین آورده شده است), حروف نفى ـ و نه افعال نفى ـ حروف استفهام, حروف ناصبه و حروف جازمه. پس از فعل مضارع, امر حاضر آورده شده است. زیر امر غایب جزء مجزومات قرار گرفته است و به همان ترتیب در چینش. پس از اتمام افعال مجرد تا آخر, افعال مزید فیه به ترتیب افعال, تفعیل, مفاعله, افتعال, انفعال تا آخر مرتب شده و همانند افعال مجرد تنظیم شده است. پس از اتمام کلیه افعال, اسم ها آورده شده است; در ابتدا مصادر, و سپس اسم هاى جامد. مصادر به ترتیب زیر آورده شده است: اسم مصدر, مصدر میمى, مصدر مرّه, مصدر ثلاثى مزید و مصدر; همان گونه که در کتب ادبیات عرب آمده است. پس از اتمام مصادر, سایر اسم هاى مشتق به ترتیب زیر تنظیم شده است:
اسم فاعل, صفت مشبهه, صیغه مبالغه, اسم مفعول, اسم زمان, اسم مکان, اسم تفضیل, اسم آلة, و ظروف. و اسم هاى جامد پس از مشتقات به ترتیب زیر تنظیم گردیده است:
اسم جامد, اسم تصغیر, نسبت, مصدر جعلى, اسم فعل. و در اسم هاى جامد و مشتق, ابتدا اسم هاى بدون الف و لام و سپس همان اسم با الف و لام آورده شده است.
3. هدایة العَلَم و غررالحکم: سید حسین شیخ الأسلام, گفتار امیرالمؤمنین(ع), دوم, قم, انتشارات انصاریان, 1374.
پیش تر آوردیم که احادیث غرر به لحاظ متن و محتواى احادیث طبقه بندى شده است. افزون بر روانشاد محدث ارموى که جلد هفت چاپ شرح غرر را ویژه فهرست موضوعات آن ساخته است, محققان نیز فهرستى موضوعى و دقیق سامان داده اند با عنوان (تصنیف غرر الحکم) (گفتار امیرالمؤمنین على(ع)) تنظیم و تنسیق دیگرى است براساس موضوعات. محقق صرفاً به تنظیم موضوعى کلمات امام(ع) بسنده نکرده است, احادیث را با نسخه هاى متعدد سنجیده و کوشیده است متنى صحیح و استوار ارائه دهد.
گاهى روایتى که در موضوعى روشن تر و گویاتر است بخش هایى از آن در موضوعات دیگر نیز به کار مى آید با تنظیم فهرستى در پایان محقق کوشیده است جستجوگران را به این بخش ها نیز رهنمون شود, روایات را افزون بر ترجمه اى روان و گویا اعراب گذارى نیز کرده است. در کنار موضوعات, موضوعات همگون را نیز یاد کرده است که خواننده با اشراف بیشترى کلمات امام(ع) را دریابد… (هدایة العلم… فهرست موضوعى کارآمدى است).
4. غررالحکم و دررالکلم آمدى (به صورت موضوعى) ج1و2. با شرح و ترجمه فارسى سید هاشم رسولى محلاتى, تهران, دفتر نشر فرهنگ اسلامى, 1377.
این کتاب را باید از جدیدترین کوشش ها براى تدوین موضوعى غررالحکم برشمرد, محقق و مترجم, فهرست موضوعى روانشاد ارموى را که در پایان مجلدات ترجمه و شرح آقا جمال خوانسارى قرار گرفته است, اصل قرار داده و کاستى ها و نارسایى ها آن را زدوده اند. احادیث را ترجمه کرده و اگر مواردى نیازى به توضیح بوده به اختصار توضیح داده اند.
5. غررالحکم و دررالکلم, المفهرس من کلام امیر المؤمنین على بن أبى طالب علیه السلام,, ترتیب و تدقیق: عبدالحسین رهینى, دارالصفوه, بیروت, لبنان.
در این چاپ تمام کلمات با دقت و براساس حروف آغازین و با توجه به حرف دوم کلمه سامان یافته اند. محقق کتاب مى گوید آن را با سه نسخه مقابله کرده ام: نسخه هاى قم, نجف و بیروت. ویژگى هاى این نسخه ها معلوم نیست. وى مى گوید اگر کلمه اى بین [] قرار گرفت مراد این است که نسخه دیگرى بدان گونه دارد و اگر در بین() قرار گیرد نشان آن است که فقط در یک نسخه وجود داشته است, امّا کدام نسخه, آن هم روشن نیست. محقق گاه واژه هایى را در پانوشت ها توضیح داده است. و بر روى هم این چاپ نه علمى است و نه دقیق.
6. غررالحکم و درالکلم, مجموعة من کلمات وحکم الأمام على(ع), عبدالواحد الآمدى التمیمى, مؤسسة الأعلمى للمطبوعات, بیروت, لبنان, 1407.
در آغاز این چاپ نوشته شده است که محمد حسین اعلمى آن را تصحیح کرده است و پس از آن نوشته شده است که این چاپ به لحاظ تحقیق و تصحیح کامل و افزونى هاى مهم, بر چاپ هاى دیگر امتیاز دارد. این ادّعاها چنانکه از آثار چاپى دیگر این مؤسسه نیز روشن است نادرست است در همین چاپ تنها فرق فارق این چاپ با چاپ هاى دیگر این است که ناشر مقدمه خوب مؤلف را حذف کرده است و….
ترجمه و شرح آقا جمال خوانسارى
جمال الدین محمد بن حسین بن محمد خوانسارى, از محدثان, اصولیان, حکیمان و فقیهان بزرگ شیعه است. او را به زهد و ورع, پاکیزه خویى و نیک نهادى, دنیاگریزى و معادباورى, مطایبه و خوش زبانى, تحقیق و تدقیق و گستره آگاهى ها در ابعاد مختلف فرهنگ اسلامى ستوده اند. میرزا عبدالله افندى نوشته اند:
(عالمى است فاضل و حکیمى محقق و مدقق).109
صاحب (روضات) به تفصیل از وى یاد کرده و او را به فضل و فضیلت, اجتهاد و حکمت, تدقیق و تحقیق ستوده و تصریح کرده اند که به روزگار وى کرسى درس و ریاست دانش بدو منتهى شد و او با ملاحت طبع, فصاحت زبان, سعه صدر, استوارى در اندیشه, جایگاه بلند و مکانت رفیع, زندگى را به فرجام برد.110
محدث معتمد حاج شیخ عباس قمى نوشته اند:
عالم محقق, مدقق حکیم, متکلم فقیه, نبیل جلیل القدر, صاحب تصانیف رائقه که از ملاحظه آنها معلوم مى شود جودت فهم و حسن سلیقه و صفاى ذهن او111….
مدرس تبریزى نیز نوشته اند:
عالم عامل, حکیم محقق, متکلم مدقق, فقیه اصولى جلیل القدر عظیم المنزله, سید جمال الدین, و جمال المحققین و محقق خوانسارى موصوف, و به آقا جمال معروف و مرجع استفاده اعیان عصر خود [است].
و پس از یادکرد شمارى از آثار وى نوشته اند:
… که تماماً از صفاى ذهن و جودت فهم و حسن سلیقه او حاکى و بر علو مراتب علمیه معقولى و منقولى او گواهى عادل هستند.112
آقا جمال در محضر پدر ارجمندش, فقیه و حکیم بلند آوازه آن روزگار آقا حسین خوانسارى و دایى اش فقیه استواراندیش ژرف نگر, محقق سبزوارى و محدث و فقیه جلیل مولا محمدتقى مجلسى و دیگر عالمان حوزه پرشور حوزه آن روز اصفهان دانش آموخته است. و با گذار از مراحل تحصیل و تعلیم و تعلّم و حضور در محافل علمى, به ریاست حوزه تدریس در اصفهان دست یافته است. برآمدن چهره برجسته و بلندآوازه اى چون آقا محمد اکمل اصفهانى و ملا رفیع مشهدى و… از حوزه درس او, نشانِ والایى و عظمت و ژرفایى حوزه تدریس او تواند بود.
آقا جمال به سال 1125 زندگى را بدرود گفته و در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شده است.113
ترجمه و شرح غررالحکم
در روزگار صفویه از جمله حرکت هاى فرهنگى شایسته اى که عالمان پى افکندند, عمومى سازى فرهنگ دینى از راه فارسى نگارى و ترجمه متون ارجمند اسلامى به زبان پارسى بود. در پى این اقدام ارجمندِ عالمان, ده ها بلکه صدها اثر عقیدتى, فکرى, کلامى به فارسى ترجمه شد و بدین سان آثار بسیارى در فقه, تفسیر, حدیث, کلام و… سامان یافت. و دامنه نفوذ فرهنگ دینى ـ به ویژه با نگاه شیعى آن ـ بگسترد.114 در این سمت و سوى و با این آهنگ و هدف, آقا جمال خوانسارى جایگاهى والا دارد, و آثار او, در میان نگاشته هاى فارسى ـ تألیف و ترجمه ـ بخش مهمى را سامان مى دهد. مهم ترین آثار او در این زمینه, ترجمه و شرح غررالحکم و دررالکلم آمدى است که در شش مجلد به چاپ رسیده است.
اهمیت و جایگاه غررالحکم در نگاه خوانسارى
گفتیم (غررالحکم) هماره مورد توجه عالمان بوده است. (غررالحکم) به لحاظ اشتمال بر کلمات قصار, و سخنان کوتاه و حکمت آمیز على(ع) بى نظیر است و این حجم از کلمات قصار, در هیچ مجموعه اى یکجا گرد نیامده است. خوانسارى در آغاز کتاب با نثرى متکلّفانه که از ویژگى هاى نثر آن روزگار است, از اهمیت کتاب سخن گفته است:
بر شیرازه بندان صحیفه بصیرت و بینش پوشیده نماناد که چون کتاب غرر و درر تألیف فاضل اوحدى عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد آمدى تمیمى, به اعتبار اشتمال بر کلمات حکمت آیات برگزیده جناب کبریا, سلطان سریر ارتضا, تکیه فرماى چاربالش خلافت الهى اساس, بى توسط احدى از آحاد حق ناشناس ناس مقتداى کافّه أنام, حضرت امیرالمؤمنین ـ علیه وآله شرائف الصلوة والسلام ـ جامع بسى از مواعظ جامعه و حاوى بسیارى از نصایح نافعه ساطعه است….
پس از این وى درخواست شاه حسین را براى ترجمه کتاب یاد مى کند, با مقدمه اى بس دراز و ملال آور درباره وصف, چه و چهاى شاه سلطان حسین…
انگیزه ترجمه
خوانسارى این ترجمه را ـ براساس تصریح خود در مقدمه کتاب ـ به دستور شاه سلطان حسین سامان داده است. به گفته وى, شاه سلطان حسین (مناسب چنین دیده اند که پرده نشینان مضامین صدق آیین کتاب مسطور از سراپرده لغت عربى که راه یافتن به آن اختصاص به خواص دارد برآمده در عیانکده لهجه فارسى جلوه ظهور نمایند, که کافّه أنام از خواص و عوام از فواید آن مستفید گشته و…).
بدین سان آقا جمال خوانسارى براى اینکه دامنه بهره رسانى این مجموعه عظیم را بگسترد و همگان را در استفاده از این آموزه هاى ارجمند یارى رساند, به ترجمه این کتاب همت گماشته و بر موارد مشکل و دیرباب آن شرح و توضیح نگاشته است.
شیوه ترجمه و شرح
ترجمه خوانسارى از غرر, ترجمه اى آزاد و مفهومى است. وى غالباً شرح را با ترجمه درمى آمیزد و به واقع محتواى جمله را در قالب ترجمه اى شرح گونه ارائه مى دهد. و گاه صرفاً به ترجمه تحت اللفظى بسنده مى کند و گاه پس از ترجمه به شرح و بسط و بیان سخن مى پردازد. او خود درباره شیوه کارش در مقدمه کتاب چنین گفته است:
… حسب الأمر الأقدس الأعلى مقرّر فرمودند که نیازمند رحمت بى دریغ کردگارى داعى دوام دولت قاهره ابدیه جمال الدین محمد خوانسارى, به طریق مأمور شرح نگار کتاب حکمت آداب مزبور گردد و در عبارات غامضه و فقرات مشکله آن که محتاج باشند به کشف و بیان اکتفا به ترجمه ننموده بر وجهى که باید تقریر و تفسیر مراد و ایضاح و افصاح مقصود نماید. لاجرم با وجود عدم استطاعت و قصد بضاعت به حکم (المأمور معذور) به شرح کتاب مزبور بر نهجى که منظور نظر خاطر ملکوت ناظر والا و مطمح بصر اندیشه جهان پیما بود, پرداخت.115
گفتیم شیوه ترجمه وى غالباً ترجمه مفهومى و آزاد است. ولى در موارد بسیار اندکى صرفاً به ترجمه لفظ به لفظ بدون شرح و بسط بسنده کرده است. نمونه هاى ذیل را بنگرید:
(العلم کَنز.) (شرح غرر, ج1, ص25)
(دانش گنج است.)
(الحزم صِناعة.) (ج1, ص40)
(دوراندیشى پیشه اى است نیکو.)
(الغباوة غِوایَةُ.) (ج1, ص43)
(کودنى سبب گمراهى مى گردد.)
(من حَسُنَ یَقینُهُ حَسُنَت عبادتُهُ.) (ج5, ص294)
(هرکه نیکو باشد یقین او, نیکو باشد عبادت او.)
بدین سان توان گفت شیوه غالب, ترجمه و توضیح است. این توضیح ها و شرح ها از نیم سطر گرفته تا صفحاتى چند وجود دارد. گاه توضیحات و شرح مؤلف و مترجم بزرگوار با وارسیدن به ابعاد مسأله, شکل یک رساله خُرد را به خود گرفته است.
بارى, ترجمه و شرح آقا جمال آکنده است از بحث هاى کلامى, فقهى, اخلاقى, اجتماعى و گاه تاریخى. اکنون در حدّ مجال و توان, نمونه هایى از بحث هاى گونه گون وى را مى آوریم, و مى کوشیم با نمونه هایى که ارائه مى کنیم چگونگى محتواى ترجمه و شیوه و روش آن بزرگوار در ترجمه و شرح کلمات مولا تا حدودى نمایان شود.
بازگشایى ابعاد معنى
آقا جمال, عالمى است پراطلاع و دانشورى است آگاه از ابعاد گونه گون فرهنگ اسلامى. او به یمن این آگاهى ها گاه در توضیح جملات با دقت تمام از وجوه احتمالى سخن مى گوید, ابعاد جمله را مى کاود و در بازگشایى ابعاد معنى براستى سخن را به کمال مى آورد.
در ذیل کلام مولا(ع) که فرموده اند:
(الأخلاص ثمرةُ العبادة)
(اخلاص ثمر عبادت است.)
نوشته اند:
(یعنى عبادت به سبب اخلاص بارور شود و سبب قرب و منزلت نزد خدا که ثمره عبادت است گردد, و هر عبادتى که خالص از براى خدا نباشد و در آن شائبه ریائى باشد, ثمره اى بر آن مترتّب نشود و بى حاصل باشد.
و ممکن است که مراد به (اخلاص) اخلاص کامل باشد که به هیچ وجه به غیر رضا و خوشنودى حق تعالى امرى منظور نباشد; حتّى ثواب و عقاب او و دخول در بهشت و خلاصى از جهنم. چنانکه از بعضى احادیث ظاهر مى شود که عبادت کامل آن است که آنها نیز در آن منظور نباشد. و بنا بر این ممکن است که این معنى ثمره عبادت باشد و مداومت بر عبادات به تدریج سبب حصول این معنى گردد و ظاهر است که اخلاص که شرط صحّت عبادت است این مرتبه نیست و قول بعضى از علما به اشتراط آن به غایت ضعیف است, بلکه در آن همین کافى است که غیر حق تعالى و ثواب و عقاب او منظورى نباشد.)116
و در ذیل جمله امام(ع) که فرموده اند:
(الدنیا ضُحکةُ مُستَعبِر)
(دنیاى چیزى است که مى خندد بر آن, کسى که روان باشد اشک او.)
در تفسیر آن ابتدا نوشته اند:
(مراد آن است که, هر آنکه دیده بصیرت داشته باشد و بر مآل خود بیاندیشد و از هول ها و هوس هاى فرجام بلرزد و اشک بر چشمانش نشیند, بر دنیا و دنیامداران خواهد خندید. آنگاه مى گوید ممکن است معنى این باشد, دنیا و دنیامدارى چنان است که, اگر کسى جانش لبریز از غم باشد و اشکش روان و در همان حال به دنیا و دنیامدارى و چگونگى آن توجه کند, خواهد خندید; بدان سان که مى گویند (تضحک منه الثکلى).
و مى افزاید:
(ممکن است (مستعبر) به معنى کسى باشد که (خواهد عبور کند) و در این صورت مراد این است که, آنکه دنیا را مَعبَر بداند, و فریفته آن نشود و دل بدان نسپارد, بر دنیا و بر آنان که دل بدان سپرده اند خواهد خندید.)117
احتمال هاى دیگرى نیز مى آورد و آنگاه مى نویسد:
(و پوشیده نیست که جزالت کلام و لطف آن بر تقدیر حمل (مستعبر) بر معناى اول که معناى شایع آن است, بیشتر است. پس اولى و اصوب حمل بر آن است و بنابر این ممکن است نیز که (ضحکه) به فتح ضاد خوانده شود, نه به ضم آن, که بناى احتمالات مذکوره بر آن بود و بنابر این معنى این باشد که دنیا, یک خنده کسى است که در اثناى گریه به سبب تعجبى بخندد; یعنى به قدر آن است و این نهایت مبالغه است در کوتاهى مدت آن; چه بر ظاهر است که یک خنده چنین کسى امتدادى ندارد.)118
مترجم ارجمند, گاه در چگونگى نقل روایت نیز درمى نگرد, و به نقل هاى گونه گون, اختلاف نسخه ها و به تعبیر دیگر, دیگرسانى ها توجه مى کند و بدین سان توضیح ها و تفسیرهاى مختلفى از جملات به دست مى دهد به مَثَل در تفسیر:
(الفَقد أحزان)
(نیافتن مقصود اندوه هاست.)
ابتدا روایت را براساس (الفَقد) تفسیر کرده و نکته هاى لطیف و خواندنى از آن به دست داده اند و سپس نوشته اند:
(در بعضى نسخه ها بدل (الفقد), (الفقر به راء) واقع شده و معنى این است که: فقر و پریشانى اندوه هاست, یعنى سبب اندوه مى شود.)119
و آنگاه براساس این قرائت از روایت, سخن را شرح کرده اند.
چنانکه پیش تر آوردیم این تأمل ها و تدبرها و براساس آنها بازگشایى ابعاد معناى روایات از جمله نشانِ گستره آگاهى ها و دقت و جولان ذهنى آن بزرگوار است.120
واژه شناسى
شارح ژرف نگر ما, در شناخت روایات و دریافت ژرفاى معانى آنها, به کالبد شکافى واژگان توجهى دقیق دارد. به مثل جمله ذیل را:
(الحریص مَتعُوب فیما یَضُّرُه)
(حریص در تعجب انداخته شده است در آنچه زیان رساند به او)
تفسیر کرده و آنگاه نوشته است: (متعوب براساس اظهارنظر لغت نویسان نادرست و درست آن (مُتعَب) است. بنابراین (متعوب) در جمله یاد شده بى گمان سهوى است که از (کتّاب) و یا راویان سرزده است).121 و نیز در تفسیر جمله:
(الفِکرُ نُزهَةُ المتقین)
(فکر نزهت یعنى سیرگاه پرهیزگاران است)
نوشته اند که برخى از لغویان استعمال (نزهت) را بدین معنا درست ندانسته اند, چرا که (تنزّه) را دورى کردن مى دانند و مى گویند (نزهت) به معناى دورى است, آنگاه نوشته اند:
(بر متأمل ظاهر است که بر تقدیرى که (نزهت) به این معنى بر سبیل حقیقت نیامده باشد, بر سبیل مجاز مستعمل تواند شد; زیرا که (سیرگاه ها) مثل بساتین و باغ ها و سبزه زارها دورند از کدورت و بى دماغى, پس به آن اعتبار (نزهت) بر آنها اطلاق توان کرد, پس ممکن است از این راه شایع شده باشد.)122
جامع نگرى در روایات
روزگارى که خوانسارى در آن زندگى مى کند, توجه به روایت و تمسّک به (ثقل اصغر) بسى گسترده است. فیلسوفان و متکلمان آن روزگاران نیز در حدیث و شناخت اساتید و محتواى آن زبردست هستند و داراى آگاهى هاى گسترده. در تفسیر روایات توجه خوانسارى به روایات دیگر که به گونه اى ناهمگون مى نمایند, جالب توجه است. او در ذیل روایت:
(الرّزق مقسُوم, الحریص محروم)
(روزى بخش شده است, و حریص از زیاده بر قسمت خود, محروم است123)
با توجه به روایت هاى این باب نگاشته است:
(بر متتبع روایات و متصفح احادیث ظاهر است که احادیث وارده در این باب به حسب ظاهر متعارض و متناقض است. بسیارى از آنها بر وفق این کلام معجز نظام دلالت مى کند بر اینکه سعى در طلب روزى لغو و عبث است, و بسیارى نیز دلالت بر این دارد که خوب است بلکه ضرور و در کار است, چنانکه در بعضى وارد شده که: یکى از آنها که دعاى ایشان مستجاب نمى شود, کسى است در خانه بنشیند و دعا کند که: خدایا روزى به من بده124…).
آنگاه به وجه و یا وجوه جمع این روایات پرداخته با تأمل, ظاهر روایات را از تضاد و تناقض رهانده است.
مباحث کلامى
بحث هاى کلامى در تفسیر و تبیین جمله هاى کتاب, از مباحثى است که بخش عظیمى از صفحات کتاب را به خود اختصاص داده است. در ذیل جمله
(الغلّ یُحبِط الحسنات)
(کینه حبط مى کند نیکویى ها را)
به تفصیل از (حبط عمل) سخن گفته و ابعاد بحث را کاویده است.125 در مقامى دیگر از چگونگى (تقسیم ارزاق) و حل تعارض روایات در این زمینه بحث کرده است,126 و در موردى دیگرى به چگونگى (بهشت) پرداخته است و دیدگاه هاى مختلف درباره آن را توضیح داده است127 و در جایى دیگر (گناه), (عقوبت) و چگونگى پیوند آن با اعمال و گناهان را بررسى کرده است.128 در جلد سوم روایاتى آمده است که با کلمه (أنا) آغاز مى شوند, و روشن است که این جملات و کلمات را امام(ع) در آن روزگاران حق کشى ها و حق پوشى ها و فضیلت ستیزى ها, براى شناساندن حق و زودن ابهام ها و نشان دادن جایگاه والایش در اسلام و نگاه رسول الله(ص) که ربع قرن پنهان مانده بود, فراز آورده است. در شرح و توضیح این جملات شارح بزرگوار به تفصیل سخن گفته است, و گاه با استناد به منابع اهل سنت حق مطلب را ادا کرده است, و گاه با مبانى کلامى مباحث مرتبط با امامت را توضیح داده و در استوارسازى آراى شیعه کوشیده است, و چون سخن از فضایل مولا رفته است عاشقانه و شیداوار در آستانه خورشید ایستاده و آن چهره بلند و والاى تاریخ اسلام را ستوده است.129 چنین است, توضیح و تفسیر آن بزرگوار از جملاتى درباره امامان(ع) که جملات مولا با واژه (هُم) آغاز مى شود; مانند:
هم کرائم الأیمان وکنوز الرحمن, اِن قال صَدقوا و ان صَمَتُو لَم یُسبِقوا.
یعنى:
ایشان کرائم ایمانند و گنج هاى پروردگار بسیار مهربانند, اگر بگویند راست بگویند و اگر خاموش شوند پیشى گرفته نشوند.130
شارح بزرگ ما در تمام این بحث ها هوشمندانه قلم مى زند. از یکسو چون جایگاه کلام آن بزرگواران را باز مى گوید بر (صعب) و (مستصعب) بودن آن تأکید مى کند و از جمله بر این باور مى رود که (برخى از کلمات آن بزرگوار از چنان بلندایى برخوردار است که جز دست طلب بلندپروازان و قله سانان به ستیغ آن نرسد) و از سوى دیگر ضمن طرح شناخت دقیق امامان و تأکید بر لزوم (حب) على وآل اله(ع) و در ضمن شرح و تفسیر جمله بلند:
حب على حسنه لا تضرّ معها سیئه…
هوشمندانه تأکید مى کنند که این بدان معناست که, آنکه به على عشق ورزد و على وار زندگى کند, و حب او را بر جان نهد, زمینه اى بر گناه نمى ماند و این (حب) چونان دژى او را از رسیدن تیرهاى گناه حراست مى کند. چنین است که مى نویسند:
(دوست حقیقى کسى است که رعایت دوست خود کند و کارى را که باعث خشم و غضب دوست خود باشد نکند و ظاهر است که آن حضرت از کردن گناهان خشمگین و غضبناک مى گردد. پس کسى در حقیقت با او دوست باشد و دوستى او محض محبت ظاهرى نباشد, مرتکب آنها نخواهد شد. پس با وجود دوستى او هیچ گناهى ضرر نرساند به اعتبار اینکه از دوست حقیقى او صادر نشود و نه اینکه بر تقدیر صدور ضرر نرساند.)131
در این مباحث و همگنان آن, مترجم و شارح نشان داده است که متکلمى است استواراندیش و در تبیین روایات حزم اندیش و دقیق نگر.
مباحث فلسفى
خوانسارى از جمله در مباحث فلسفى نیز داراى آگاهى هاى گسترده است و صاحب نظر عالمان او را در زمره فیلسوفان یاد کرده اند132 و برخى از آثار او نیز گواه جایگاه والاى او در فلسفه است.133 مباحث فلسفى در شرح غرر فراوان به چشم نمى خورد, البته اشارات و توضیحات فیلسوفانه کوتاه در لابه لاى صفحات کم نیست. به مثل او در ضمن بحث از این جمله مولا که فرموده است:
(الصدر رقیب البدن)
(سینه نگهبان بدن است)
و توضیح اینکه چگونه سینه نگهبان بدن است, و تصریح بر اینکه محل (عقل و دریافت علوم معارف) سینه و یا خصوص (دل) است, بحثى پى افکنده است درباره چگونگى علم و آراى حکما در (غیر علم حضورى) و چگونگى حصول آن و….134
و در ترجمه (التوحید أن لاتتوهم)
(توحید یعنى اعتقاد به یگانگى حق تعالى داشتن, این است که توهم نکنى)
درباره (ذات حق تعالى) بحث کرده و چگونگى اعتقاد به (ذات و صفات حق تعالى) را باز گفته و در پایان نوشته است:
(باید دانست که امتناع تصور کنه ذات حق تعالى مذهب حکما و بعضى از متکلمین است و کلام اکثر صوفیه نیز مُشعر به آن است و بعضى از متکلمین در آن توقف کرده اند و ادله عقلیه حکما بر امتناع اگرچه مجال مناقشه باشد, امّا اخبار و آثار که دلالت بر آن مى کند (متضافر) بلکه متواتر است.)135
وى در ضمن کلام بلندى از مولا که در پاسخ به سؤالى از عالم مجردات است و بدین سان آغاز مى شود:
(صُوَر عاریة عن المواد و عالیه عن القوة والأستعداد)
(صورت هایند برهنه از ماده ها, بلندتر از قوت و استعداد)
به تفصیل از (عالم مجردات) سخن گفته و جملات را فیلسوفانه شرح کرده و کلام امام را براساس مبانى حکما توضیح داده است و نوشته است:
(… ظاهر مى شود که این کلام مؤید چندین اصل از اصول حکما مى تواند شد).
اما در پایان از این که این کلام از آن مولا باشد, تردید کرده و نوشته است:
(… نهایت نسبت آن, به آن حضرت ـ صلوات الله وسلامه علیه ـ ثابت نیست, بلکه گمان فقیر این است که کلام یکى از حکما بوده که بعضى از براى ترویج آن نسبت به آن حضرت داده و الله تعالى یعلم.)136
در مقامى دیگر نیز از (معرفت), (علم) و چگونگى آن سخن گفته و براساس مبانى حکما آن را تقریر کرده است.137
این را نیز بیفزاییم که وى در مقامى به دفاع از حکمت پرداخته و مخالفت با آن را برخاسته از ناآگاهى و جهل به موضع و موقع فلسفه دانسته است. على(ع) فرموده است:
(الناس اعداء ماجَهِلُوا)
(مردم دشمن آن چیزند که نمى دانند آن را)
شارح ـ رضوان الله علیه ـ در توضیح آن نوشته اند:
(به معاشرت ایشان معلوم مى شود حتى اینکه علما نیز علمى را که نمى دانند هرچند نافع و ضرور باشد مذمت مى کنند و مذمت علم حکمت نیز که در این زمان شایع شده از این راه است; با آنکه بناى معارف الهیه و نوامیس ربوبیّه بر آن است. به محض اینکه نمى دانند و تحصیل ربط به آن مشکل است, چاره دفع نقص از خود در مذمت آن دیده اند, و چون شنیده اند که بعضى از مذاهب حکما مخالف شرع است! این را دلیل خود ساخته همه را کفر و زندقه مى خوانند138…).
آنگاه مواردى را که چنین توهم شده است, آورده و نشان داده است که هیچ گونه خلاف شرع مسلمانى در آنها نیست. با این همه توصیه کرده اند که اگر کسانى آهنگ فراگرفتن این دانش را دارند, (باید که نزد استادى باشد که چنانکه گفتیم ماهر به علوم عقلیه و شرعیه هر دو باشد).
مباحث اخلاقى
مهم ترین بخش شرح ها و توضیح هاى شارح ـ رضوان الله علیه ـ به اقتضاى متن روایات, مباحث اخلاقى است. در ضمن جمله اى که مولا مؤمنان را از گرفتار آمدن در دام آرزوهاى دراز و فریفته گشتن در جاذبه هاى آرمان گرایى هاى به دور از واقع نگرى برحذر مى دارد, شارح(ره) از (طول أمل) به تفصیل سخن گفته و چگونگى (آرزوهاى دراز) و چه سانى امیدهاى بى بنیاد را در به فساد کشیدن رفتارها و مآلاً از دست رفتن فرصت ها و موقعیت ها را نشان داده است.138 و چنین است شرح و بسط وى از (هواى نفس) و نقش آن در تباهى آفرینى, در ذیل جمله:
(املک علیک هواک…)
(مالک شو بر خود خواهش خود…139)
و در توضیح جمله:
(والصلوة تنویهاً عن الکبر)
(و فرض کرده نماز را از براى پاکیزه گردانیدن از تکبر)
ابتدا چیستى و زشتى حالت (کبر) در انسان را باز گفته و آنگاه چگونگى زدودن نماز, کبر را از جان و دل انسان تبیین کرده است.140
جمله اى از مولا در غرر آمده است بدین سان:
(السلامه فى التفّرد)
(سلامتى در تنهایى است141)
شارح ـ رضوان الله علیه ـ که تسلطى شگرف بر روایات و مضامین آنها دارد, به خوبى دریافته است که بر ظاهر روایت نمى توان خَستو شد, بدین سان نوشته است:
(بر متتبع احادیث و اخبار ظاهر است که تنهایى و کناره گرفتن از خلق بالکلیه محمود نیست; زیرا که حدیث بسیار در فضل تزویج و مذمت عزوبت وارد شده, مثل اینکه دو رکعت نماز که متزوجى بگزارد آنها را افضل است از هفتاد رکعت که بگزارد آنها را عزبى و… و ایضاً حدیث بسیار در باب حق مؤمن بر مؤمن وارد شده; مثل اینکه حق مؤمن بر برادر مؤمن او این است که سیر کند گرسنگى او را و…. و ایضاً احادیث بسیار در باب فضل برآوردن حاجت مؤمن وارد شده; مثل اینکه برآوردن حاجت مؤمن بهتر است از آزاد کردن هزار تن و…).
سپس مجموعه هایى از روایات را که نشانگر لزوم حضور در جمع, اجتماع, بهره دادن و بهره گرفتن است آورده و مآلاً نوشته است:
(و بالجمله احادیثى که دلالت بر افضلیت معاشرت با مردم کند از حدّ تواتر گذشته است).
آنگاه کوشیده است از زاویه مختلف به سخن یاد شده نگاه کند و به تعبیر وى (بر تقدیر صحت نسبت او به امیرالمؤمنین ـ صلوات الله وسلامه علیه ـ آن را به گونه اى تفسیر کند که با روایت دیگر در تنافى نباشد.)142
على(ع) فرموده اند:
(الأصرار اَعظَم حَوبَةً)
(اصرار بر گناه عظیم تراست به حسب گناه)
روایت را براساس اینکه (حِوبَه) خوانده شود و یا (حَوبَه) تفسیر کرده و چگونگى کبیره بودن اصرار بر گناه را بازگفته, و در توضیح آن به روایات دیگر استناد کرده است.143
و در ضمن شرح و تفسیر
(الکذبُ فساد کلّ شیئ)
(دروغ فساد هر چیزى است و هیچ کارى به سبب دروغ صلاح نیابد)
نوشته است:
(پوشیده نیست که این باید تخصیص داده شود به دروغى که شرعاً حرام باشد; زیرا دروغى که در شرع تجویز شده باشد, البته متضمن صلاح باشد. وگرنه تجویز آن قبح خواهد بود و دروغى که در شرع تجویز شده دروغى است که از براى اصلاح میانه مردم باشد…).
آنگاه به تفصیل وارد بحث (حُرمت کذب) و موارد استثنایى آن شده و در ضمن آن از آیات قرآن نیز بحث کرده و بحثى تفسیرى نیز ارائه داده است که بدان اشاره خواهیم کرد. [همان, ج1, ص281]
و در ذیل (الفاسق لاغیبة له) به ابعاد مسأله پرداخته, و چگونگى استثنا از غیبت حرام را یاد کرده و تفصیل بحث را با تجلیل و تکریم از شهید ثانى به کتاب الغیبه وى ارجاع داده است. [همان, ص251]
مباحث فقهى
آقا جمال خوانسارى چنانکه پیش تر آوردیم عالمى است آگاه از ابعاد مختلف فرهنگى اسلامى و به گفته استاد شهید مرتضى مطهرى (مردى محقق و جامع المعقول والمنقول).144 اما گویا در فقاهت برتر و آگاهى هاى فقهى او گسترده تر است. حاشیه او بر (شرح لمعه) مشهور است و صاحب (روضات الجنات) آن را (کتابى بزرگ در فقه استدلالى, و در قوت استدلال تمام تلقى کرده است).145 مباحث فقهى در شرح غرر گو اینکه پربرگ نیست, اما بسى پربار است. تقریر و تحریر مباحث فقهى که گاه به درازا هم کشیده است, نشان از تسلط عظیم وى بر مباحث فقهى دارد. على(ع) کلامى دارند بلند و عظیم بدین سان:
(انَّ قوماً عَبَدوا الله سبحانه رَغبَةً فتلک عبادة التجار, و قوماً عَبَدوه رَهبَةً فتلک عبادةُ العبید و قوماً عَبَدوا شکراً فتلک عبادة الاحرار).
(به درستى که گروهى عبادت کردند خداى سبحان را از روى رغبت یا به سبب رغبت, پس این عبادت سوداگران است و گروهى عبادت کردند او را از روى ترس یا به سبب ترس از جهنم و عذاب او, پس این عبادت بندگان است و گروهى عبادت کردند او را از براى شکر پس این عبادت آزادگان است.)
در شرح و تفسیر این روایت نوشته اند: (پوشیده نیست که شرط صحت عبادت قصد قربت است). اما این را نیز طرح کرده اند که با این همه آیا اگر با آن (با قصد قربت) طمع در بهشت و رسیدن به آن یا خوف از جهنم و خلاصى از آن نیز ملحوظ باشد ,عبادت صحیح است یا نه؟
پاسخ مى دهند که (ظاهر این است که آن هم صحیح است و ضررى به قصد قربت ندارد). آنگاه به تفصیل درباره قصد قربت سخن گفته و کلام کسانى را که گفته اند (عبادت به قصد طمع در بهشت و یا خلاصى از جهنم صحیح نیست) را (قولى ضعیف) دانسته و در نقد و تزییف آن بحث کرده است و اشکالاتى را طرح کرده و پاسخ گفته و بالاخره تفصیل بحث را به رساله اى که در باب (نیت) پرداخته است, ارجاع داده است.146
على(ع) فرموده اند:
(المخاطر متهجّم على الغَرَر)
(مخاطر یعنى کسى که کارى کند که محل خطر و دغدغه هلاکت یا زیان و خسران باشد. داخل شونده است بر (غرر) یعنى چنین کسى فریب خورده است.)
شارح(ره) پس از این ترجمه توضیحى, به شرح آن مى پردازد, و احتمال مى دهد که مراد از این حدیث (برد و باخت) و به تعبیر وى (گروبندى) باشد, یا این معنى نیز در آن ملحوظ باشد; چون (کسى که گروبندد داخل شونده است بر غرر, یعنى امرى که ظاهر آن فریب دهد دین کس را و باطن آن مجهول باشد و عاقبت آن معلوم نباشد و غرض منع از گروبندى و ذمّ آن باشد). آنگاه با استناد به روایتى که مى گوید آن را فریقین آورده اند:
(لاسَبَق الاّ فى نَصلٍ اَو خُفٍ اَو حافرا;147 نباشد گروبندى مگر در (نصل) یعنى آنچه تیغ یا پیکان داشته باشد, یا (حافر) یعنى سر شکافته یا (خفّ) یعنى آنچه تا پاى آن هموار باشد مثل شتر) شرط بندى را در آنچه در روایت آورده مجاز شمرده است و آنگاه نوشته اند:
در بعضى روایات اهل سنت از آن حضرت(ص) استثناى (پر) نیز شده و ظاهر این است که استثناى گروبندى در مسابقت مرغان باشد; مثل کبوتر و مانند آن و مشهور میانه علماى ما ـ رضوان الله علیه ـ این است که گروبندى در آنها جایز نیست.
وى اشاره مى کند که برخى از عالمان این حدیث را موضوع دانسته اند و بر زمینه وضع آن نیز حکایتى آورده اند.148 آنگاه شارح(ره) مى گویند: شیخ صدوق این روایت را در (الفقیه) آورده149 و بر این باور مى روند که این نقل از یکسو نشان مى دهد حادثه اى که براى وضع آن در منابع عامه آمده اصل ندارد و از سوى دیگر بیانگر آن است که صدوق براساس آن فتوا داده است; چون در مقدمه مَن لایحضُرُه الفقیه روایات آن را (میانه خود و خدا حجت) قرار داده است. سپس آقا جمال(ره) اجماع فقیهان شیعه را بر حرمت نقل مى کند و روایت را غیر قابل توجیه تلقى مى کند و به مناسبت, بحث از مسابقه و برد و باخت را ادامه مى دهد و ابعاد دیگر بحث را نیز مى کاود.150
در مقامى دیگر به مناسبت کلامى از مولا(ع) که مراتب جهاد را بازگفته است, به اختصار در باب وجوب جهاد و چگونگى آن بحث کرده و تفصیل بحث را به کتاب هاى فقهى ارجاع داده است.151 پیشتر اشاره کردیم که به مناسبت سخن مولا(ع) (الکذب فساد کلّ شیئ) درباره دروغ به تفصیل سخن گفته و از نگاه فقهى به چند و چون آن پرداخته است.152 و به مناسبت سخن درباره کلام على(ع) که فرمود:
(العدل فوز و کرامه)
(عدل پیروزى و کرامت است; یعنى فیروزى به خیرات اخروى و دنیوى)
درباره عدالت و اقسام آن سخن گفته است, و چگونگى تحقق عدالت از نگاه فقیهان را بحث کرده و صدق عنوان (فاسق) و خروج از عدالت و ملاک آن را نیز گزارش کرده است.153 و در ذیل کلام مولا که فرمود:
(اقل العثره و ادرءَ الحد وتجاوز عمّا لَم یصرّح لَکَ به)
(بگذر از لغزش و دفع کن حدّ را و بگذر از آنچه تصریح کرده نشود از براى تو به آن)
به مناسبت توضیح (وادرء الحد) از (شبهه) و قاعده (درء الحد بالشبهه) سخن گفته است و بحث را با توجه به روایات دیگر و اقوال فقیهان تنقیح کرده است.154
مباحث تفسیرى
شارح ارجمند ما گاه در توضیح جملات به آیات استناد جسته و گاه در این استنادها به تفسیر و توضیح آیات نیز پرداخته و گاهى همگونى روایت و آیه باعث شده است که مؤلف به تفسیر آیات بپردازد. این تفسیرها از آیات الهى نیز ارجمند است و نشانگر زبردستى آقاجمال در مباحث تفسیرى. در مقامى در غرر آمده است:
(اذا صَعَدَت روح المؤمن الى السماء تعجّبت الملائکه وقالت عَجَباً کَیفَ نجا من دارٍ فَسَدَ فیها خیارُنا)
(هرگاه بالا رود روح مؤمن به سوى آسمان تعجب مى کنند فرشتگان و مى گویند: تعجب مى کنیم تعجب کردنى; چگونه نجات یافته است از سرایى که فاسد شد در آن نیکان ما؟!)
شارح بزرگوار ما, پس از توضیح مراد از (بالا رفتن روح مؤمن) و چگونگى آن در مراد از جمله (کیفَ من دارٍ فَسَدَ فیها خِیارُنا) احتمال داده که اشاره به حکایت (هاروت و ماروت) باشد.155 آنگاه قصه را به تفصیل براساس تفاسیر و با استناد به روایات گزارش مى کند;156 که البته محتوایى ناپذیرفتنى و ناهنجار دارد. آنگاه آن نقل ها را معارض مى دانند با روایت استوارى که امامان(ع) با توجه به آن نقل ها و آن فضاى فرهنگى و ذهنى مردم گفته و اینکه ملائکه الهى به عصیان دچار شوند را رد کرده اند.157
در پایان این بخش از منابع عامه یاد کرده است و اشاره به اینکه این گونه نقل ها در مجموعه هاى روایى آنها نیز هست و تصریح به اینکه عالمانى از آنها ضمن مجعول دانستن این گونه نقل ها ریشه این بافته ها را منابع یهودى دانسته اند.158
آنگاه از برخى عالمان نقل مى کند که قصه را رمزى دانسته و بخش هاى قصه را اشاراتى به دنیا, جذبه هاى دنیا و… و در پایان گفته است:
بر خردمند بصیر پوشیده نیست که حمل احادیث مزبوره بر امثال این امور [امور تأویلى رمزى] به غایت سخیف است.159
بالاخره شارح بر این باور مى رود که باید یکى از دو مجموعه احادیث طرد شود و خود بعید نمى داند که احادیث قصه گونه و افسانه وار که نسبت عصیان به ملائکه مى دهد از سَرِ تقیه صادر شده باشد و احادیث و نقل هایى که قصه را از افزونى ها ناهنجار مى پیراید درست باشد.160 و بر این نمط نکاتى مى افزاید که دقیق است و درست و اکنون مجال نقد بافته هاى اسرائیلیات آفرینان نیست. بى گمان چنانکه علامه طباطبایى آورده اند, اینها یکسره ریشه در آموزه هاى یهودیان و مسلمانان یهودى تبار دارد و….
در ذیل جمله (آفة السخاء المن) به تفسیر آیه شریفه (یا ایها الذین آمنوا لاتُبطِلوا صدقاتکم بالمنّ والأذی…) پرداخته و تفسیر دقیقى از آن به دست داده اند.161
در ذیل حدیث (الکذب فساد کل شیىء) به تفصیل از دروغ سخن گفته و ابعاد بحث را به لحاظ فقهى مى کاود و از اینکه (دروغ مصلحت آمیز و جایز) کدام است سخن گفته و آنگاه به تفسیر دو آیه از آیات الهى در سیره حضرت (یوسف) و حضرت (ابراهیم)(ع) پرداخته و به تفصیل درباره آنها بحث کرده است.
1. درباره داستان حضرت یوسف(ع) که دستور داد ظرفى را که شاه در آن آب مى نوشید, در متاع برادران بگذارند و آنگاه فریاد برآوردند:
(ایتّها العیر انّکم لسارقون) [یوسف/70]
(اى قافله به درستى که شما هرآینه دزدانید)
در حالى که چنین نبوده اند, شارح پراطلاع ما وجوه گونه گونى را که مفسران در توجیه این عمل گفته اند آورده و بررسى کرده و خود دیدگاهى ویژه ارائه داده است.162
2. ابراهیم قهرمان بزرگ توحید, بت ها را درهم شکست و آنگاه در برابر سؤال مردمان گفت:
(بَل فَعَلَه کبیرهم هذا فاسئلوهم ان کانوا ینطقون) [ابراهیم/63]
(بلکه کرده است آن را بزرگ آنها این, (اشاره به آن بت) که از همه بزرگ تر بود. پس بپرسید از آنها اگر ایشان حرف مى زنند.)
توجیه عالمان را نیز در ذیل این آیت الهى و سخن ابراهیم آورده و نقد و بررسى کرده و خود سخن با شواهد روایى گفته است و آن را استوار کرده است.163
در مقامى دیگر در توضیح جمله اى از مولا(ع) که نشانگر آن است که خداوند گناهان را مى بخشد و عقاب بندگان دقیقاً در برابر اعمال نیست, بلکه بسیارى از گناهان از سَرِ لطف و تفضّل الهى بخشوده مى شود, شارح و مفسر جلیل, با استناد به آیاتى ابعاد بحث را مى گشاید و از چگونگى (عقاب) و پیوند آن با عمل بحث مى کند.164 بارى, بحث هاى تفسیرى در این مجموعه فراوان و نشان تضلع آن بزرگوار در تفسیر آیات الهى است.165
بحث هاى سیاسى
روشن است که خطبه ها, نامه ها, و سخنان امام(ع) به روزگارى رقم خورده است که آن بزرگوار زمام امر را به دست داشته و بر اریکه خلافت تکیه زده بود. چنین است که کلمات مولا در سیاست, دنیامدارى, برخورد با مردم, امر به معروف و نهى از منکر, حاکمیت, حقوق مردم, حق حاکمیت بسى فراوان و روشنگر و تنبه آفرین است. این گونه سخن ها در نهج البلاغه, که بخش هایى از کلمات مولا است, تا بدانجا است که ادیب برجسته عرب دکتر عمر فروخ گفته است:
(معظم خطبه فى السیاسه واقلّها فى الزهد166).
(بخش عظیمى از خطبه ها و سخنان نهج البلاغه درباره سیاست است و اندکى از آن درباره زهد.)
در غررالحکم گو اینکه بدان گستردگى نیست, امّا بخش شایان توجهى از آن در باب سیاست, حکومت و عدالت و مقوله هایى است که از آن یاد کردیم.167 در ذیل این جملات شارح ارجمند, گاه به اختصار و دیگرگاه به تفصیل سخن گفته است. على(ع) فرموده اند:
(آفة الملک ضَعفُ الحمایه).
(آفت پادشاهى ضعف حمایت است)
خوانسارى توضیح مى دهد که چگونه وقتى حاکمان از حمایت مردم دست برداشتند و یا در دفاع از بخشى از جامعه کوتاهى کردند و با دشمن در جهت حراست از حوزه حکومت درنیاویختند, حاکمیت رو به زوال خواهد رفت و مآلاً خداوند نیز حمایت خود را برخواهد گرفت168 و….
و در ذیل کلامى بلند از مولا که لزوم درگیرى با حاکمان جبار و دشمنان فسادگستر را تأیید کرده اند و حوزه رویارویى و مراحل آن را نیز تبیین کرده اند,169 به تفصیل کلام مولا را توضیح مى دهند و وجوه معانى آن را باز مى گویند و آراى فقیهان را در چگونگى رویارویى با منکر و ستم گزارش مى کنند.170
و در ذیل کلام علوى که فرمودند:
(والأمامة نظاماً للأمه)
(و فرض کرده است امامت را از براى انتظام احوال امت)
از چگونگى نقش پیشوایى در استوارسازى پایه هاى اجتماع سخن گفته و از چه سانى شیرازه بودن امامت و رهبرى براى امت و مردم بحث کرده است.171
امام(ع) فرموده اند:
(الأحتمال زین السیاسه)
(تحمل و زینت آرایش مهترى و حکومت است)
در توضیح آن گفته اند: بار اتباع خود بر دوش کشیدن, ناگوارى ها را از آنها ستردن, (تعب ها و شفقت ها از براى رضایت ایشان) تحمل کردن و… آرایش حکومت و سیاست است.172
او ستمگسترى را عامل زوال حکومت مى داند, و بردبارى را جان مایه سیاست مى شمارد, و چون سیاست نیکو گشت و رفتار با مردمان, (رعیت) به سامان بود, پیروى و اطاعت را لازم مى داند و ضرورى.
او (عدالت) را نشان برترى سلطان مى داند و بر این باور است که چون (عدالت) رخت بر بست دیگر فضل و فضیلتى نیست,173 و زیبایى سیاستمدارى را در این مى نگرد که با وجود حکومت و تسلط و توانمندى, عدالت ورزد و با برخوردارى از انتقام و هیمنه برخوردهاى انتقامجویانه عفو کند,174 و تأکید مى کند که چون (فرمانفرمایى دادرسى نکند کار او انتظام نیابد175) و….
آنچه در این نگاه گذران و تورّق شتابان فراچنگ مى آید, گستره آگاهى هاى مؤلف و تضلّع فخیم آن بزرگوار در علوم اسلامى است. شرح آقا جمال خوانسارى بدون هیچ گونه افزون گویى شرحى است بى بدیل و آکنده از آگاهى هاى سودمند و کارآمد.
تحقیق و تصحیح شرح غرر
شرح غرر را, محقق عالیقدر, فقید پژوهش و دانش, روانشاد میر جلال الدین حسینى ارموى ـ که شکیبایى, سختکوشى, پیراسته جانى, استوارگامى و رادى و ارجمندى او در تصحیح و احیا متون و سوز و گداز او در نشر معارف اهل بیت(ع) مشهور است ـ تصحیح کرده و بر مواردى از آن تعلیق زده و در ضمن مقدمه اى بس درازدامن و ارجمند و پرمطلب از غررالحکم مؤلف, همگون هاى کتاب, ترجمه هاى آن و کارهایى که درباره آن انجام گرفته است سخن گفته است.
وى افزون بر مقابله دقیق نسخه هاى کتاب و نیز ضبط اختلاف هاى مهم نسخه ها ـ با اینکه نسخه مؤلف را از آغاز تا انجام در اختیار داشته, و مراجعه به نسخه هاى دیگر را لازم نمى دانسته ـ گاه در شرح و توضیح مطالب متن و گاه در توضیح واژه ها و گاه در تأیید مطالب شارح, نکته ها و مطالب ارجمندى در پانوشت ها آورده است. وجود این گونه مطالب در صفحات کتاب بسیار است و با تورقى شتابان توان دید و نیاز به ارائه نمونه نیست, امّا با این همه رنج و شکیبایى که محقق ارجمند در سامان بخشیدن به آن بر خود هموار کرده اند, این تحقیق کاستى هایى نیز دارد: یک آنکه ترجمه ها از شرح و توضیح جدا نشده است. دو دیگر آنکه روایات و اقوال داخل متن که بسیار است منبع یابى نشده است. سه دیگر آنکه کتاب هیچ گونه فهرستى ندارد و این نقص بسیار مهمى است; جز جلد اوّل که آن هم فهرست موضوعات را ندارد.
با این همه, همت والاى آن بزرگوار را در احیا, تصحیح و تحقیق این اثر ارجمند مى ستاییم و بر روانش درود مى فرستیم.
پى نوشت ها:
1. منهاج البراعه فى شرح نهج البلاغه, ج1, ص4.
2. مجلة المجمع العلمى السّورى, ج18, ص270, تراثنا, ش34, ص102. نگاه کنید در این مجله به مقاله (ما قیل فى نهج البلاغه من نظم ونثر) به خامه زنده یاد محقق طباطبایى که بسیارى از اظهارنظرها را براساس سده ها درباره کلام مولا به ویژه نهج البلاغه گردآورده است که بس خواندنى است.
3. بنگرید به: مصادر نهج البلاغه و أسانیده, ج1, ص43 به بعد.
4. به سال 1409 که (معارج نهج البلاغه) اثر ابوالحسن على بن زید بیهقى, به تحقیق کتابشناس بزرگ, روانشاد محمدتقى دانش پژوه, نشر یافت, فقید پژوهش و دانش زنده یاد محقق طباطبایى (سید عبدالعزیز) این بنده را براى نگارش گزارشى از آن ترغیب کرد. در مقدمه اى که بر آن گزارش نوشته بودم برخى از فراهم آورندگان کلام مولا را یاد کرده بوده ام و بدون هیچ تردیدى نوشته بودم زید بن وهب جهنى اولین جامع کلمات مولا است. دست نوشت را به محضرش دادم تا از یادآورى هایش بهره گیرم. گفتند: مطمئن هستى زید اولین است؟ گفتم: در حدّ آگاهى هایم, بلى. مقاله ارجمندش را آورد و نشانم داد که پیش تر از زید, حارث اعور بدین کار همت ورزیده بوده است. با این همه گفتند در مسائل تاریخى که باید پژوهش مستند باشد به منابع بسیار و استوار به قطع سخن گفتن بس دشوار است. بنابراین باز هم به قطع ادعا نکن, و آن بزرگوار که حقاً و انصافاً در پژوهش و دقت کم نظیر بَل بى نظیر بود, در همین مورد نوشته است (… ربّما کان اوّل جامع لکلام أمیرالمؤمنین و المدوّن لخُطَبه علیه السلام هو الحارث الأعور). (تراثنا, ش5, ص27) و من نیز با راهنمایى آن بزرگوار نوشتم: گویا اولین کسى که به جمع و تدوین کلمات على(ع) همت گماشت حارث بن عبدالله همدانى (م65) است. (کیهان فرهنگى, سال ششم, ش10, ص32, مقاله (شرحى کهن از نهج البلاغه))
5. الطبقات الکبرى, ج6, ص168; معادن الحکمه, ج1, ص150, بهج الصباغه, ج1, ص23; قاموس الرجال, ج3, ص8.
6. تهذیب الکمال, ج5, ص250.
7. الطبقات الکبرى, ج6, ص169; تهذیب الکمال, ج5, ص249.
8. سیر اعلام النبلاء, ج4, ص153 و154.
9. همان, ج4, ص155.
10. الجامع لأحکام القرآن, ج1, ص5.
11. الطبقات الکبرى, ج5, ص168.
12. الکافى, ج1, ص141.
13. بهج الصباغه, ج1, ص23 و نیز ر.ک: تراثنا, پیشین.
14. الفهرست, ص130.
15. کتاب صفین, ص232 و 234. موارد دیگر را بنگرید در فهرست آن, ص581.
16. الذریعه, ج7, ص189.
17. میزان الأعتدال, ج3, ص158.
18. ر.ک: قاموس الرجال, ج4, ص590 و نیز: معجم رجال الحدیث, ج7, ص360.
19. واقعه صفین, ص5, 126, 146, 158 و…; میزان الأعتدال, ج1, ص436.
20. الأختصاص, ص66; رجال النجاشى, ص8; تهذیب المقال, ج1, ص201.
21. میزان الأعتدال, ج1, ص436; و نیز ر.ک: الجرح والتعدیل, ج2, ص54, تصویرى.
22. بحارالانوار, ج41, ص146; مستدرک سفینة البحار, ج1, ص121.
23. رجال النجاشى, ص8; الفهرست; معجم رجال الحدیث, ج4, ص132.
24. معجم رجال الحدیث, ج4, ص132.
25. تصویرى روشن از چهره منوّر این صحابى جلیل القدر را بنگرید در: قاموس الرجال, ج1, ص162ـ 168; تهذیب المقال فى تنقیح کتاب الرجال, ج1, ص198ـ203; مستدرکات علم الرجال, ج1, ص691ـ693; معجم رجال الحدیث, ج4, ص132.
میزان الأعتدال, ج1, ص146; و نیز ر.ک: الجرح والتعدیل, ج2, ص94.
27. رجال النجاشى, ص15; الفهرست, ص35.
28. معالم العلماء; و نیز رک: تهذیب المقال و تنقیح کتاب الرجال, ج1, ص263.
29. رجال النجاشى, ص434.
30. یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه, ص300.
31. الفهرست, ص108; و نیز بنگرید به: معجم الأدباء, ج19, ص288; هدیة العارفین, ج2, ص508; معجم رجال الحدیث, ج19, ص308.
32. میزان الأعتدال, ج7, ص89; لسان المیزان, ج7, ص270.
33. همان.
34. ر.ک: مقدمه کتاب (المثالب العرب) تحقیق, نجاح الطائى.
35. همان. محقق کتاب, نشانه هایى از این تأثیرگذارى ها را نشان داده است.
36. رجال الطوسى, ص146; نقد الرجال, ج4, ص368; معجم الثقات, ص359.
37. رجال النجاشى, ص415.
38. الفهرست, ص248.
39. تاریخ بغداد, ج3, ص212; معجم الأدباء, ج18, ص27 و نیز ر.ک: منابع تاریخ اسلام, ص76ـ79 که نکاتى سودمند درباره وى آورده است.
40. رساله أبى غالب الزرارى, ص181.
41. الذریعه, ج7, ص191; مصادر نهج البلاغه, ج1, ص57.
42. الفهرست, ص111; المغازى الأولى و مؤلفوها, ص124; منابع تاریخ اسلام, ص78.
43. ر.ک: الجمل, تصحیح سید على میر شریفى (فهرست اعلام), ص574.
44. نهج البلاغه, ص231.
45.بنگرید به: لسان المیزان, ج5, ص568; الکامل فى ضعفاء الرجال, ج6, ص93; میزان الأعتدال, ج5, ص508.
46. الفهرست, ص205.
47. همان, ص131.
48. رجال النجاشى, ص321 و نیز ر.ک: نقد الرجال, ص74; معجم الادباء, ج6, ص220; فوات الوفیات, ج3, ص225.
49. مرویات ابى مخنف, ص58; منابع تاریخ اسلام, ص110.
50. بنگرید به: شیخ الأخباریین ابوالحسن المدائنى, بدرى محمد فهد. مؤلف با تتبعى دقیق و حوصله اى شگرف نقل هاى مؤلفان از مدائنى را در جهات مختلف تاریخ اسلام گزارش کرده است.
51. الفهرست, ص114 و 115.
52. رجال النجاشى, ص198; الذریعه, ج7, ص189.
53. منتهى المقال, ج4, ص6و7.
54. رجال الطوسى, ص414.
55. رجال النجاشى, ص18.
56. الفهرست, ص38.
57. ما هو نهج البلاغه, ص27.
58. الذریعه, ج7, ص188.
59. درباره او بنگرید به: تهذیب المقال, ج1, ص292.
60. رجال النجاشى, ص26; اختیار معرفة الرجال, ص589; و نیز بنگرید به: تهذیب المقال, ج1, ص394 ; الجامع لرواة و اصحاب الأمام الرضا(ع), ج1, ص31.
61. تاریخ بغداد, ج11, ص41; سیر اعلام النبلاء, ج11, ص455; طبقات الشافعیه الکبرى, ج2, ص145.
62. ایضاح المکنون, ج1, ص421.
63. از تاریخ ولادت و درگذشت وى به گونه دقیق در منابع شرح حال نگارى و رجالى سخن نرفته است. محقق فقید و ژرف نگر حسین کریمان نوشته اند: (حضرت عبدالعظیم… ظاهراً به فرمان حضرت امام على النقى(ع) در دوره خلافت المعتز بالله از سامره از راه طبرستان به رى هجرت کرده اند, و در حدود سال دویست و پنجاه, چند سالى پس از شهادت حضرت امام على النقى روى در نقاب خاک کشیدند…. (رى باستان, ج1, ص384)
64. رجال النجاشى, ص247.
65. الأمالى للشیخ الصدوق, ص388; نهج البلاغه, تحقیق صبحى صالح, ص364; بحارالأنوار, ج77, ص277.
66. عبدالعظیم الحسنى, حیاته و مسنده, ص171, به نقل از امالى ابن الشیخ, ص55.
67. محقق بزرگ روانشاد حسین کریمان نوشته اند: (گویا درست ترین ترجمه احوالى که از وى به دست است همان است که به صاحب ابن عباد منسوب است). آنگاه وى بخشى از این رساله را آورده است. (رى باستان, ج1, ص385) بنگرید به: رى باستان, ج1, ص384ـ 395; عبدالعظیم الحسنى حیاته و مسنده, عزیزالله عطاردى; جنّة النعیم فى أحوال سیدنا الشریف عبدالعظیم, ملا مجد اسماعیل فدائى. حضرت آقاى استادى با تتبعى شایسته تمام منابع شرح حال حضرت عبدالعظیم را براساس تاریخ گزارش کرده است. رک: مجله نور علم, ش50 ـ51, ص317ـ263. یادآورى مى کنم که آقاى استادى رساله کوتاه صاحب بن عباد را در ضمن این بحث آورده است.
68. او از مورخان, ادیبان و مؤلفان بزرگ قرن سوم است. درباره او بنگرید به: معجم الأدباء, ج3, ص87.
69. مطلوب کل طالب من کلام على بن أبى طالب, شرح رشیدالدین وطواط, تصحیح و تعلیقات: دکتر محمود عابدى, ص11. خوارزمى تمام این صد کلمه را به نقل از احمد بن ابى طاهر و با همین توضیحات آورده است. المناقب, ص374. و نیز ر.ک: الأعجاز و الایجاز, ص28ـ30. براى آگاهى از شرح ها, ترجمه ها و چاپ هاى متعدد (مأة کلمه) بنگرید به: مجله تراثنا, ش5, ص32; اهل البیت فى المکتبه العربیه, ص438.
70. رک: ابوعثمان الجاحظ, محمد عبدالمنعم خفاجى; الجاحظ, حیاته و آثاره, طه الحاجرى; زندگى و آثار جاحظ, علیرضا ذکاوتى قراگزلو; مجله المورد, ش4, از سال هفتم خود را ویژه جاحظ ساخته است و مقالات ارجمندى در نقد و تحلیل و گزارش آثار وى چاپ کرده و گزینه هایى از اثار وى را به دست داده است و در ضمن آن مقالتى بلند نشر یافته است با عنوان (روضة الیاسمین فیمن ترجم للجاحظ فى الأقدمین) که گزارش نگاشته هاى عالمان است درباره جاحظ براساس تسلسل تاریخى.
71. رجال النجاشى, ص17.
72. الفهرست, ص37.
73. تاریخ اصبهان, ج1, ص187; لسان المیزان, ج1, ص150; میزان الأعتدال, ج1, ص187.
74. درباره شرح حال او بنگرید به: مقدمه درازدامن فقید دانش و پژوهش میر جلال الدین محدث ارموى بر (الغارات). نیز مقدمه عالم جلیل سید عبدالزهرا خطیب(ره) بر الغارات; رجال النجاشى, ص16; تهذیب المقال فى تنقیح کتاب الرجال, ج1, ص283; الفهرست, ص36 و….
75. درباره (الجمهره) و جایگاه آن در میان کتب لغت بنگرید به: مصادر اللغه, ص561; المعجم العربى بحوث فى الماده والمنهج والتطبیق, ص39; الموسوعة البصره الحضاریه, الموسوعة الفکریه, مقاله (دور البصره فى نشأة الدراسات اللغة) ص132.
76. تاریخ الأدب العربى, ج1, ص179.
77. درباره او بنگرید به: الفهرست, ص67; أنباه الرواة, ج3, ص92 که شرح حال مفصلى را قِفطى از وى به دست داده است و محقق کتاب, محمد ابوالفضل ابراهیم در پانوشت منابع شرح حال وى را به تفصیل گزارش کرده است.
78. رجال النجاشى, ص241; الفهرست للشیخ الطوسى, ص191; معجم رجال الحدیث, ج11, ص43.
79. درباره او بنگرید به: رجال النجاشى, ص241; معجم رجال الحدیث, ج11, ص43; قاموس الرجال, ج6, ص187.
80. مجدوع در فهرست خود از این کتاب با عنوان (الهمه فى آداب اتباع الائمه) یاد کرده است. او مى گوید این کتاب در موضوع خود بهترین کتابى است که به قلم آمده است. وى محتواى کتاب را به دقت شناسانده و عناوین فصول و ابواب آن را به تفصیل یاد کرده است. (الهمه) به تحقیق دکتر محمد کامل حسن در قاهره نشر یافته است. از (الهمه) نسخه هاى متعددى وجود دارد ر.ک: فهرسة الکتب والرسائل ولمن هى من العلماء والائمة والحدود الأفاضل للمجدوع, ص50; شرح الأخبار… للقاضى أبى حنیفه النعمان, ج1, ص62.
81. الذریعه, ج13, ص217.
82. درباره او بنگرید به: وفیات الأعیان, ج5, ص415; سیر اعلام النبلاء, ج16, ص150; النجوم الزاهره, ج4, ص106; طبقات المفسرین داودى, ج2, ص346; روضات الجنات, ج8, ص147 و درباره شرح حال, مذهب, تطوّر فکرى و آثار او ر.ک: مقدمه کتاب ارجمند وى شرح الأخبار به خامه عالم جلیل سید محمدحسین جلالى حسینى که شرح حالى است مستند, دقیق و نکته دار.
83. درباره نهج البلاغه, شرح ها و مؤلف بزرگوار آن, کتابشناسى هاى سودمندى سامان یافته است, از جمله: کتابنامه نهج البلاغه, رضا استادى, فهرست کتابخانه اهدایى مشکوة به دانشگاه, ج2, ص312 به بعد; نهج البلاغه فى شروحه و ترجمانه, حسین جمعه. منابع شرح حال سید رضى و پژوهش هاى درباره او را بنگرید در: تراثنا, ش, ص49.
84. دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم, من کلام امیرالمؤمنین على بن ابى طالب, کرّم الله وجهه تألیف الأمام القاضى ابى عبدالله محمد بن سلامه القضاعى, قدّم له السید عبدالزهراء الحسینى الخطیب, دار الکتاب العربى, بیروت, لبنان, 1401.
85. طبقات الشافعیة الکبرى, ج4, ص324; سیر اعلام النبلاء, ج18, ص92; الوافى بالوفیات, ج3, ص312; وفیات الأعیان, ج4, ص212; طبقات الشافعیه أسنوى, ج2, ص312, طبقات الشافعیه, ج1, ص245, مستدرک الوسائل, ج3, ص367, دستور معالم الحکم, ص8.
86. تراثنا, ش5, ص51.
87. لسان المیزان, ج1, ص604.
87. ضرار بن ضمره, از پاک نهادان یاران مولا على(ع) است. وى این جملات را در صفى عظیم و گفتارى بلند در شأن و عظمت مولا و در مقابل معاویه و در کاخ شاهانه او ایراد کرد. ماجرا را بنگرید در شرح ابن ابى الحدید, ج18, ص225 و نقل هاى آن را در منابع عامه بنگرید در: احقاق الحق, ج4, ص425 به بعد.
89. نهج البلاغه, کلمات قصار, ش77, ص480; شرح ابن أبى الحدید, ج18, ص225.
90. بنگرید: الأنساب, ج2, ص78; توضیح المشتبه, ج2, ص385, تبصیر المنتبه, ج1, ص342, شرح ابن ابى الحدید, ج18, ص225.
91. نهج البلاغه, نامه شماره10, ترجمه شهیدى, ص277.
92. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج15, ص82; تراثنا, ش5, ص52.
93. کشف الظنون, ج2, ص1353, هدیة العارفین, ج2, ص545; معجم المؤلفین, ج4, ص129.
94. تراثنا, ش5, ص53.
95. بنگرید به: طبقات الشافعیة الکبرى, سبکى, ج5, ص359 که به یادکردى بسنده کرده است و محقق در پانوشت شرح حال نسبتاً تفصیلى او را از (طبقات الشافیعة الوسطى) مؤلف آورده است. طبقات الشافعیه, ج1, ص276; معجم المؤلفین, ج4, ص129.
96. نقض, ص107.
97. کشف الظنون, ج1, ص616.
98. مناقب آل أبى طالب, ج1, ص34, چاپ دارالأضواء, بیروت.
99. تاریخ إربل: ج1, ص113; ریاض العلماء, ج3, ص284.
100. شرح غرر الحکم, آقا جمال خوانسارى, ج1 (مقدمه), عط.
101. ریاض العلماء, ج3, ص284.
102. مستدرک الوسائل (خاتمه) ج3, ص21ـ92 به بعد.
103. شرح غرر, ج1, (مقدمه), عط.
104. کشف الظنون, ج1, ص616.
105. شرح غرر, مقدمه, قى.
106. بحارالانوار, ج1, ص35.
* روضات الجنات, ج5, ص171.
107. فهرست کتابخانه مدرسه عالى سپهسالار (= شهید مطهرى), ج2, ص105 به بعد.
108. بقاء و زوال دولت, در کلمات سیاسى امیر مؤمنان علیه السلام (نظم الغرر و تضد الدرّر) مقدمه, ص12.
* بحارالانوار, ج1, ص16 و 34; ج73, ص108; ج78, ص36.
109. ریاض العلماء, ج1, ص114.
110. روضات الجنات, ج2, ص214.
111. هدیة الأحباب, ص136; فوائد الرضویه, ص83.
112. ریحانة الادب, ج1, ص54.
113. شرح حال, آثار و گوشه هایى از زندگانى آقا جمال خوانسارى در منابع بسیارى از شرح حال نگارى ها آمده است. تنى چند از فاضلان به نگارش شرح حال عالمان خوانسار همت گماشته اند و در ضمن آن, تمام آنچه را در منابع شرح حال نگارى به فارسى و عربى درباره آقا جمال یافته اند, گزارش کرده اند و فهرست جامعى از شاگردان وى به دست داده اند. دانشمندان خوانسار در کتب تراجم, ص186ـ257.
114. بنگرید به: یادنامه حکیم لاهیجى, مقاله (ترجمه متون دینى به پارسى و نقش آن در ترویج تشیع در دوره صفوى), ص519 ـ553.
115. شرح غرر, ج1, ص6.
116. همان, ص105, ترجمه هاى احادیث عیناً از شرح غرر برگرفته شده است.
117. همان, ص108 و109 تا بدین جا آنچه آوردیم بازنویسى شده کلام شارح است.
118. همان, ص109 و 110.
119. همان, ص29و289.
120. آنچه را که آوردیم بخش عظیم صفحات این کتاب ارجمند را به خود اختصاص داده است. از این رو نیاز به ارائه نمونه نیست. بنگرید به: ج2, ص43, 44, 55, 398, 483, 545; ج1, ص80, 105, 108, 204, 207; و ج5, ص192, 249, 248, 251.
121. همان, ج1, ص178.
122. همان, ص175 و نیز ص250 و 254 و….
123. همان, ص34.
124.همان, ص35 و نیز بنگرید به: ج3, ص152 و ج1, ص86.
125. همان, ج1, ص168.
126. همان, ص34.
127. همان, ج3, ص18.
128. همان, ج2, ص617.
129. همان, ج3, ص26ـ47.
130.همان, ج6, ص216 به بعد.
131. همان, ج2, ص483.
132. خدمات متقابل اسلام و ایران, ص516.
133. آثار آقا جمال را بنگرید در مقدمه (الحاشیه على الشفاء) و نیز دانشمندان خوانسار, ص202.
134. شرح غرر, ج1, ص110 به بعد.
135. همان, ص304.
136. همان, ج4, ص218.
137. همان, ج1, ص208.
138. همان, ص76.
139. همان, ج2, ص311.
140. همان, ج2, ص217.
141.همان, ج4, ص450.
142. همان, ج1, ص86.
143.همان, ص86 ـ90.
144. همان, ص221.
145. خدمات متقابل اسلام و ایران, ص434 و 516.
146. روضات الجنات, ج2, ص215.
147. شرح غرر, ج2, ص578 ـ 584. رساله نیت ضمن مجموعه رسائل آقا جمال خوانسارى و در ضمن منشورات کنگره به چاپ رسیده است. رسائل (شانزده رساله) به کوشش على اکبر زمانى نژاد, رساله دوم, ص93ـ140.
148. الکافى, ج5, ص49; مسند احمد بن حنبل, ج12, ص453; سنن نسایى, ج6, ص227; سنن بیهقى, ج10, ص16; الموضوعات, لأبن الجوزى, ج3, ص269.
149. محدثان اهل سنت بر این باورند که افزونى (پر) در روایت از افزوده هاى غیاث بن ابراهیم نخعى است که براى خوشایند مهدى عباسى آن را ساخت و نقل کرد. ر.ک: التاریخ الکبیر, بخارى, ج7, ص109; المجروحین, ابن حیان, ج1, ص66; الموضوعات, ج1, ص36; اللئالى المصنوعه, ج2, ص232; تنزیه الشریعه, ج2, ص239.
150. من لایحضره الفقیه, ج4, ص59.
151. شرح غرر, ج1, ص332ـ 335.
152. همان, ج2, ص585.
153. همان, ج1, ص282.
154. همان, ص179.
155. همان, ج2, ص198 و نیز بنگرید به: ج1, ص160; ج3, ص46 و….
156. همان, ج3, ص145.
157. قصه هاروت و ماروت را به گونه اسطوره اى آن که سرشار از نشانه هاى کذب و جعل و فتنه است, بنگرید در: تفسیر منسوب به على بن ابراهیم قمى, ج1, ص55; تفسیر عیاشى, ج1, ص2052.
158. نقل درست و صحیح آن را بنگرید در: عیون اخبار الرضا, ج1, ص271; البرهان, ج1, ص292 و نقد هوشمندانه این گونه نقل ها را بنگرید در: المیزان, ج1, ص237 به بعد.
159. بنگرید به: الدر المنثور, ج1, ص185. سیوطى به تفصیل این افسانه را با طرق مختلف گزارش کرده است. و نیز بنگرید به: تفسیر المنار, ج1, ص401 به بعد; المیزان, ج1, ص237 به بعد.
160. شرح غرر, ج3, ص156.
161. همان, ج3, ص156.
162. همان, ج3, ص100.
163. همان, ج1, ص284 به بعد.
164. همان, ج1, ص286ـ290.
165. همان, ج2, ص517.
166. و نیز بنگرید به: ج3, ص29; ج1, ص216; ج2, ص94 و….
167. تاریخ الأدب العربى, ج1, ص309.
168. ر.ک: تصنیف غررالحکم, ص331 به بعد.
169. شرح غرر, ج3, ص107.
170. انّ من رأى عُدواناً یُعمل به ومنکراً یُدعى الیه…, همان, ج2, ص559.
171. همان, ج2, ص560.
172. همان, ج4, ص457; و نیز ر.ک: ج1, ص274.
173. همان, ج1, ص197.
174. همان, ج5, ص211; ج1, ص197.
175. همان, ج1, ص154.
176. همان, ج3, ص375.