آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۸

چکیده

متن


تاریخ فلسفه, همان تاریخ تفکر در وحدت است. آغاز فلسفه آغاز اندیشیدن و وحدت انگارى بوده است. بزرگ ترین مشکلى که نخستین فیلسوفان با آن رو در رو بودند, پیدا کردن جهت وحدت در میان کثرت هایى است که مشاهده مى نمودند. کثرت چون سرابى است که از هیچ واقعیتى حکایت نمى کند و آنچه که مهم است یافتن وحدت و جهت ارتباط و پیوند این موجودات با یکدیگر است. آیا موجودات مانند واژه هاى نامأنوسى هستند که چون کاه و کهکشان کنار یکدیگر قرار گرفته اند؟ یا آنکه جهت وحدتى مثل نخ تسبیح آنها را به یکدیگر پیوند و ارتباط داده است؟
به همین جهت طالس ملطى مى گوید: (آب اصل همه چیز است و هر چیزى از آب آفریده شده است). مقصود طالس از آب, آب متعارف نیست و چندین تفسیر از سخن او شده است. پس از او برخى آتش را اصل هر چیزى دانستند. برخى از فیلسوفان منکر حرکت شدند و بعضى چون هراکلیتوس منکر سکون شده مى گوید: (خورشید هر روز جدید است). آنچه در این دعاوى مهم است توجه این فیلسوفان به یافتن جهت وحدت بین موجودات است. قوام یک نظام فکرى به عامل وحدتى است که عناصر مختلف آن را پیوند داده و هدف واحدى را براى آنها ترسیم کرده باشد. این افکار و اندیشه ها سبب پیدایش عصر طلایى یونان باستان شد که فیلسوفان بزرگى در آن پدید آمدند. سقراط و افلاطون و ارسطو هر کدام تلاش فراوانى براى پیشرفت فلسفه داشتند.
فلسفه در ابتدا شامل بسیارى از علوم مى گردید; به طورى که حتى طب و هیئت و موسیقى و شعر نیز بخشى از آن به شمار مى آمدند. اما با پیشرفت علوم و تقسیم بندى علوم, دایره بحث فلسفى مشخص و محدود گردید. گرچه موضوع فلسفه ـ که به نظر سقراط وجود و به نظر افلاطون احد و به نظر ارسطو موجود بود ـ همه هستى را فرا مى گرفت و چیزى را از خود بیرون نمى گذاشت, اما به هر حال بحث از هستى به صورت کلى بحث فلسفى بود. سپس فلسفه یا حکمت به دو بخش نظرى و عملى تقسیم گردید. حکمت نظرى, ریاضیات, هیئت, موسیقى, طبیعیات و الهیات را شامل مى شد. حکمت عملى به اندیشه هاى مربوط به عقل عملى (اخلاق و تدبیر منزل و سیاست) روى کرد.
اما آنچه که مهم بود شناخت و معرفت الهیات بالمعنى الاعم و الهیات بالمعنى الاخص است. بحث از شناخت خداى متعال و اسما و صفات و افعال او و چگونگى پیدایش خلق از او و رجوع همه چیز به او, غایةالقصوى و کعبه آمال و آرزوى همه فیلسوفان بوده است; گرچه هیچ طایر قدسى با مرکب علم حصولى و درس و بحث حوزوى و دانشگاهى نمى تواند به قلّه رفیع معرفت حقیقةالحقایق دست یابد و به گفته ابن سینا:
جلّ جناب الحق عن ان یکون شریعة لکل وارد او یطلع علیه الا واحد بعد واحد.1
درگاه حضرت حق برتر از آن است که هر رهگذرى بر آن وارد شود یا آگاه بر آن شود مگر یک نفر پس از یک نفر.
و محى الدین ابن عربى نیز گوید:
احدى از حکما و علما به حقیقت معرفت نرسیده است; مگر پیامبران الهى ـ علیهم السلام ـ و بزرگان از عرفا و یافتن آن از طریق فکر و علم حصولى در واقع آب در هاون کوبیدن است.2
آنان که به دنبال شناخت خداى متعال و اسما و صفات و افعال اویند, عبارتند از:
الف) متکلمان;
ب) اشراقیون;
ج) مشایین;
د) عرفا;
ه) پیروان حکمت متعالیه;
و) نحله هاى جدیدى چون مکتب تفکیک و امثال آن.
حکیم سبزوارى مى فرماید:
آنان که متصدى شناخت حقایق اند, چهار فرقه اند: زیرا آنان یا تنها از راه فکر مى خواهند به معرفت برسند و یا از راه تصفیه نفس و یا هر دو. آنان که جمع بین فکر و تصفیه و طهارت نفس کرده اند, طرفداران فلسفه اشراقند. عرفا نیز تنها از راه تصفیه نفس و تخلیه و تحلیه پیش مى روند. و آنان که تنها با قدم فکرى گام برمى دارند, اگر مقید به مواظبت بر شرع باشند, متکلم خواهند بود وگرنه فیلسوف مشّایى مى باشند.3
حاجى سبزوارى در این عبارت روش حکمت متعالیه را که خود نیز پیرو و مفسر آن است, بیان نکرده است. صدرالمتالهین مکرراً در اسفار مى گوید: (روش ما جمع بین استدلال و عرفان است).
فلسفه مشّا
گرچه پیش از دوره اسلامى گرایش هاى مختلف اشراقى و مشایى میان فیلسوفان وجود داشت و اندیشه هاى کاملاً متفاوت ارسطو و افلاطون که هرگز قابل جمع نمى باشند ـ برخلاف تصور فارابى ـ بیانگر این دو جریان فکرى است, در عالم اسلام این دو مکتب به خوبى شکل گرفته و هر کدام از یک نظام فکرى مشخصى پیروى کردند. ابن سینا, امام مشایین گردید و شیخ شهاب الدین سهروردى ـ که ظاهراً به جرم شیعه بودن به شهادت رسید ـ پیشواى اشراقیین شد.
ابوعلى سینا کتاب هاى مهمى را در بخش حکمت نظرى تدوین نمود; مثل الشفاء و النجاة و الإشارات و التنبیهات. هریک از این سه کتاب مورد توجه فیلسوفان پس از او قرار گرفت. عده اى به تدریس این کتاب ها مشغول شدند و برخى به ترجمه, شرح, حاشیه و تعلیقه نویسى بر آنها همت گماردند. اما کتاب (الإشارات و التنبیهات) اقبال بیشترى یافت; زیرا نسبت به شفا, مزایاى نامبرده در ذیل را از آنِ خود کرد:
1. این کتاب مشتمل بر چهار علم منطق, طبیعیات, الهیات و تصوف بود. منطق آن در ده نهج و فلسفه آن در ده نمط تنظیم گردید. سایر آثار ابن سینا چنین جامعیتى را نداشت; به ویژه به دلیل اشتمالش بر مبحث تصوف و عرفان.
2. این کتاب از نظم و ترتیب استوارى بهره مند است. شیخ پس از بیان منطق نه بخشى براى سیر و سلوک یا سفر عقلى به سوى خداى متعال از عالم طبیعت شروع کرده است; زیرا انسان در دامن طبیعت متولد مى شود و سپس به سوى خداى متعال حرکت مى کند. از طبیعت به ماوراى آن, یعنى محدّد الجهات, رسیده و سپس به برزخ بین محسوسات و مجردات, یعنى نمط سوم درباره نفس انسانى و سماوى مى رسد. آنگاه به ماوراى طبیعت و عالم اله منتهى مى شود. تا اینجا سفر او از خلق به حق بوده است. سپس در بحث از صفات و اسماى الهى, سفر عقلى از حق به حق را طى مى کند. در نمط پنجم و ششم و هفتم سفر از حق به خلق را طى مى کند; اما این مرتبه به سوى مادیات نرفته و در ترتیب آفرینش تنها به ابداعیات و مجردات پرداخته و سفر خود را به عالم امر به پایان مى رساند. سفر چهارم خود را با قدم عرفان و معنویت مى پیماید و حالات و درجات و مقامات عارفان بالله را بیان مى کند.
عالم اله
عالم اله
سفر از طبیعت به سوى خدا
کیفیت و ترتیب آفرینش
مقامات و درجات عرفانى
عالم ماده
عالم امر یا مجردات
3. علاوه بر نمط ها, فصل هاى هر نمط نیز ترتیب و نظم منطقى دارد; به طورى که هر بحثى از مباحث این کتاب متوقف بر بحث هاى گذشته و پیش درآمدى براى بحث هاى آینده است و هرگز در بحث هاى خود خواننده را به آینده حواله نداده و هر چیزى را در جاى خود بحث کرده است.
4. برهان صدیقین در این کتاب براى اولین بار با مقدمات کافى مورد بحث قرار گرفت و براى اثبات واجب الوجود از ممکنات بهره نگرفته است و از مفهوم وجودى که مرآت و آینه مصداق خود است, وجود خارجى واجب الوجود را اثبات نموده است.
5. گرچه ابن سینا در همه کتاب هاى خود اهل برهان بوده و به شدت از مغالطه و جدل پرهیز دارد, در این کتاب روش برهانى او بهتر از هر کتاب دیگرى نمایان است.
6. مختصر بودن اشارات, نسبت به سایر کتاب هاى ابن سینا ـ در عین آنکه مشتمل بر تمام بحث هاى فلسفى است و چیزى از آنها فرو نگذاشته است ـ امتیاز مهم دیگرى است که این کتاب را بیش از همتاهاى خود قابل استفاده کرده است.
7. چون تاریخ تألیف این کتاب به اواخر عمر ابن سینا باز مى گردد. محصل افکار و اندیشه هاى او و آخرین انظار فلسفى وى محسوب مى شود.
به هر روى, نظر فیلسوفان پس از ابن سینا در مورد این کتاب یکسان نیست. برخى آن را بسیار ستوده اند و معتقدند در جهان اسلام کتابى به قوت و زیبایى و دقت آن در فلسفه نوشته نشده است, و چیز زایدى در آن وجود ندارد, و به جهت اهمیت زیاد و دور بودن مطالب آن از فهم و ذهن افراد مبتدى شیخ در ابتداى نمط اول و نیز در انتهاى کتاب به حفظ آن سفارش نموده است و نارضایتى خود را از آموختن آن به نااهلان اعلام داشته و خدا را بر آن گواه گرفته است. اما بعضى از مفسران فلسفه مشا نیز معتقدند که ابن سینا در این کتاب از مطالب مهم و ضرورى طفره رفته و به آنچه اهمیتى ندارد پرداخته و مطالب غیر مهم و غیر ضرورى را بسیار شرح مى دهد.
آقا حسین خوانسارى(ره) مکرر در حاشیه خود مى گوید: روش شیخ در این کتاب پرداختن و تفصیل دادن به مطالب غیر مهم است. گرچه در تعلیقه بر فصل هیجده نمط چهارم محقق خوانسارى فرموده است:
… وإن کان للضنّة ـأی البخل ـ فمع أنّها خصلة غیر محمودة ولاینبغی أن یظن بمثل الشیخ یأباه دأبه فی التفصیلات والتوضیحات, لأنّ هذا مشعر بجد به على الطلاب و حرصه على تعلیم المتعلمین, وحاشاه عن أن یقال إنّه لم یتفطّن لهذه الأبحاث وبنى الأمر على ماوقع فی ذهنه بادی الرأی من غیر تحقیق و إیقان. و بالجملة تزید الحیرة على الحیرة التأمل فی أمر هذا الرجل العظیم و تتبّع أطواره و أحواله و کلماته, ولعلّه فی المراتب و المسائل السهلة التى لیست من اسرار الحکمة و دقایقها ولا محذور فی إذاعتها و إشاعتها یتعرّض للتفصیل والتوضیح جدباً على المبتدئین شفقة علیهم, و أمّا فی المقامات الخفیة أو المسالک الدقیقة والمسائل التی تبعد عن الأذهان و یخاف على إظهارها وقوع القاصرین فی الضلالة و الطغیان فیمسک عنان القلم ولایرسله شفقة أیضاً على الطلاب کیلا یقعوا فی خلاف الصواب.
محقق خوانسارى در عبارت پیش گفته تکرار مى کند که شیخ به آنچه مهم است نپرداخته و به توضیح واضحات و مسائل ساده اى که از اسرار حکمت و فلسفه نبوده و انتشار آنها مشکلى ایجاد نمى کنند کتاب را پر نموده است. البته قصد شیخ خیر بوده است; زیرا وى مى خواست افراد مبتدى با خواندن این کتاب بر اثر درک نکردن مقصود آن به گمراهى نیفتند. وصیت شیخ در ابتدا و انتهاى حکمت این کتاب, مؤید همین نظر محقق خوانسارى است. به هر حال به گفته علامه تهرانى این کتاب (سرمشق همه کتاب هاى معقول و برترین آنها در فلسفه مشّاست).4 به همین جهت کتاب هاى زیادى به عنوان ترجمه, شرح, حاشیه, تحریر اشارات نوشته شده است, به طورى که علامه حلّى سه شرح به نام هاى الإشارات إلى معانى الإشارات و بسط الإشارات و إیضاح المعضلات من شرح الإشارات بر آن تدوین نموده است. ولى دو شرح از شهرت بیشترى برخوردار است:
1. شرح الإشارات و التنبیهات از فخرالدین رازى.
2. حل مشکلات الإشارات, معروف به شرح اشارات از خواجه نصیرالدین طوسى.
کتاب هاى فخر رازى به جهت جامعیت مؤلف در علوم مختلف و قلم رسا, شیوا و سلیس و تقریر خوب آن مورد توجه حوزه هاى علمیه قرار گرفت. اما از آنجا که فخر رازى در شرح خود بر اشارات تقریباً تمامى مبانى فلسفه مشّا را مورد نقد قرار داد, خواجه نصیر تصمیم گرفت با نوشتن شرحى اشکالات او را پاسخ داده از ابن سینا دفاع نماید. شرح اشارات خواجه نصیر, قرن ها متن درسى فلسفه مشّا قرار گرفت, و بگفته علامه تهرانى هفده شرح بر آن شرح نوشته شده است.5
این در حالى است که مرحوم آقا بزرگ تهرانى کاملا همه آنها را استقصاء ننموده است و پس از او نیز چندین شرح و ترجمه و تعلیقه دیگر بر متن اشارات و نیز بر شرح خواجه نوشته شده است. ما در اینجا به چند نمونه از کتاب هاى معاصران اشاره مى کنیم:
1. (ترجمه و شرح اشارات و تنبیهات), از دکتر حسن ملکشاهى;
2. (ترجمه نمط چهارم و هشتم و نهم اشارات) از شهید آیةالله مطهرى;
3. (شرح نمط چهارم اشارات) از دکتر احمد بهشتى;
4. (درس هاى شرح اشارات) از آیةالله حسن زاده آملى;
5. (تعلیقات على شرح الإشارات) از آیةالله حسن زاده آملى;
6. (شرح الاشارات و التنبیهات) از استاد محمدحسین حشمت پور.
سه اثر اخیر هنوز چاپ نشده اند.
از آنجا که فخرالدین رازى در تمام مباحث مخالف نظرات شیخ بوده و خواجه نصیر در همه مسائل از شیخ دفاع کرده است, برخى از نویسندگان در مقام قضاوت و محاکمه بین آن دو برآمده اند. کتاب (شرح الشرح) یا (ایضاح المعضلات) معروف به (المحاکمات بین شرحى الاشارات) از قطب الدین رازى بویهى در این میان از شهرت بیشترى برخوردار بوده و مکرراً همراه با شرح اشارات چاپ شده است; گرچه چاپ محاکمات از سوى دفتر نشر کتاب ناقص بوده و مخصوصاً از ابتداى جلد دوم آن مقدارى افتادگى دارد. پس از او ملا میرزا جان حبیب الله باغنوى شیرازى, حاشیه اى بر محاکماتِ قطب رازى نوشت و به قضاوت هاى وى اعتراض کرد. نامبرده خود به داورى بین دو شارح اشارات پرداخته است. میرزا جان باغنوى معاصر ملا عبدالله یزدى و مرحوم مقدس اردبیلى بوده و هر سه شاگرد جمال الدین از شاگردان دوانى مى باشند. از مطالعه کتاب باغنوى روشن مى شود که وى فیلسوف و متکلم توانایى بوده و ظاهراً شیعه بوده است; ولى معمولاً آنان که شرح حال او را نوشته اند, وى را سنى حنفى و یا شافعى معرفى کرده اند.6
محقق خوانسارى و حاشیه او بر شروح اشارات
آقا حسین بن جمال الدین محمد بن حسین خوانسارى (1016ـ 1098هـ.ق)7 از علماى بزرگ شیعه بوده و به لقب هاى (آقا) به صورت مطلق, (تلمیذ البشر) (چون نزد استادان بسیارى تحصیل کرده است) و (استاذ الکل فی الکل) (چون در اکثر رشته هاى علوم متداول در عصر خود تدریس داشته است) و (عقل حادى عشر) شهرت دارد. وى علوم عقلى را نزد حکیم ابوالقاسم میرفندرسکى فراگرفت.
اکثر تألیفات محقق خوانسارى در موضوع علم کلام و فلسفه مشاست; مثل: رسالة فی الجبر والاختیار, حاشیة على الحاشیة القدیمة الجلالیة على الشرح الجدید للتجرید, الحاشیة على الهیات الشفاء, الحاشیة على شروح الإشارات, رسالة فی التشکیک, رسالة فى شبهة الاستلزام.
حاشیه آقا حسین خوانسارى بر شرح هاى اشارات در واقع حاشیه بر چهار کتاب فلسفى است; بدین شرح:
حاشیه بر:
الاشارات و التنبیهات از شیخ رئیس ابوعلى بن سینا,
و
شرح اشارات خواجه نصیرالدین طوسى,
و
شرح الشرح یا المحاکمات قطب الدین رازى,
و
حاشیه شرح الشرح ملا میرزا جان باغنوى شیرازى.
کتاب محقق خوانسارى حاشیه بر هیچ کدام از کتاب هاى نامبرده در بالا به تنهایى نبوده بلکه تعلیقه اى بر مجموع چهار کتاب فوق است.
نگارنده تاکنون هیچ کتابى نیافته است که به درستى این حاشیه را معرفى کرده باشد. مثلاً در کتاب علامه افندى که قدیمى ترین منبع در شرح حال محقق خوانسارى به شمار مى رود, آمده است:
ومن تألیفاته أیضاً حاشیة على شرح الإشارات و متعلقاته من الطبیعى و الإلهى جیدة جداً کاملة, وله حاشیة أخرى علیه أیضاً و ردّ الاستاذ الفاضل فی حاشیته علیه ولعلّها لم تتمّ فلاحظ8
با آنکه علامه افندى به گفته خود نزد آقا حسین خوانسارى شرح اشارات را درس گرفته است, مع الاسف این کتاب را به شایستگى معرفى نکرده و شاید اصلاً آن را ندیده است. زیرا:
اولاً این حاشیه, تعلیقه بر متن اشارات و تنبیهات ابن سینا نیز مى باشد; با آنکه کلام علامه افندى بر آن دلالت ندارد.
ثانیاً این حاشیه به طبیعیات و الهیات اکتفا نکرده و به قسمتى از بخش عرفان کتاب نیز پرداخته است.
ثالثاً این حاشیه تکمیل نشده است; زیرا کتاب اشارات و شرح هاى آن داراى ده نمط اند, ولى حاشیه آقا حسین تا نیمه نمط هشتم کتاب را پوشش مى دهد.
رابعاً محقق خوانسارى دو حاشیه مختلف بر شرح اشارات ندارد; بلکه ابتدا یک حاشیه بر آن نوشته است, و سپس آن را اصلاح کرده و مقدارى از آن را حذف و مقدارى نیز به آن افزوده است.
خامساً حاشیه آقا حسین فقط حاشیه بر شرح اشارات نیست, بلکه حاشیه بر محاکمات و بر حاشیه باغنوى نیز مى باشد.
ضمناً مقصود علامه افندى از (الاستاذ الفاضل فى حاشیته) صاحب کتاب ذخیره است که حاشیه اى بر شرح اشارات نوشته است.
علامه آقا بزرگ تهرانى نیز فرموده است:
شرح الاشارات و التنبیهات المذکور لآغا حسین بن جمال الدین محمد الخوانسارى المتوفى سنة 1099هـ.ق. ذکر فی فهرس تصانیفه9
در این عبارت نیز چند مسامحه وجود دارد: اولاً کتاب آقا حسین حاشیه است نه شرح و تفاوت این دو بسیار است. ثانیاً حاشیه او تنها حاشیه بر متن اشارات نبوده سه کتاب دیگر را نیز در بر مى گیرد. ثالثاً آقا حسین در این حاشیه بر کلمات ابن سینا تعلیقات بسیار اندکى داشته و غالباً به کلمات میرزاجان باغنوى توجه کرده است.
در فهرست هاى نسخ خطى کتابخانه ها نیز این کتاب به درستى معرفى نشده است; مثلاً نسخه خطى شماره 4840 کتابخانه مرحوم آیةالله مرعشى نجفى این گونه معرفى شده است:
حاشیة الشفاء از آقا حسین بن جمال الدین خوانسارى حاشیه متوسطى است; با عناوین قوله ـ قوله بر کتاب شفاى ابن سینا, با در نظر گرفتن شرح شفا و حاشیه باغنوى و جز اینها.10
بسیار جاى تعجب است که چگونه نسخه حاشیه بر شرح اشارات را به عنوان حاشیه بر شفا معرفى کرده اند; در حالى که اشارات هیچ تشابهى با شفا ندارد, بلکه همان سطر اول صفحه اول این نسخه, لفظ (نمط) و (محقق) به کار رفته است, که خود شاهدى است بر اینکه این حاشیه مربوط به اشارات است. علاوه بر آنکه حاشیه باغنوى ربطى به شفا ندارد.
و ضمن معرفى نسخه شماره 213 آمده است:
حاشیه شرح الاشارات و المحاکمات از آقا حسین بن جمال الدین حاشیه مفصلى است بر شرح اشارات خواجه نصیرالدین طوسى و کتاب محاکمات قطب الدین رازى.11
در این عبارت نیز اشاره اى به حاشیه باغنوى و متن اشارات نشده است; با اینکه بیشتر تعلیقات آقا حسین بر حاشیه باغنوى است.
در سایر فهرست ها نیز این حاشیه را نادرست معرفى کرده اند و بلکه نگارنده در هیچ کتاب یا فهرستى معرفى صحیحى از این کتاب نیافته است.12
اشارات و تنبیهاتى به محتواى کتاب
1. کتاب حاضر حاشیه بر چهار, بلکه بر پنج کتاب است:
حاشیه بر متن الاشارات و التنبیهات و بر شرح اشارات خواجه طوسى و بر شرح الشرح (محاکمات قطب رازى) و بر حاشیه باغنوى بر محاکمات و نیز حاشیه آقا جمال بر حاشیه والد خود مى باشد.
2. با آنکه محقق خوانسارى تقریباً نیم قرن پس از ملاصدرا مى زیست, اما هرگز تحت تاثیر اندیشه هاى حکمت متعالیه نبوده است. محقق خوانسارى در این کتاب کاملاً از آراء و اندیشه هاى فلاسفه مشّا پیروى نموده و از روش اشراقیین بسیار پرهیز دارد.
3. محقق خوانسارى گرچه مشّایى است, در مسأله اثبات هیولى به راهى دیگر مى رود و در تفرقه آب یک ظرف به دو ظرف, سخن اشراقى ها را مى پذیرد. روشن است که این مسأله در اکثر بحث هاى فلسفى اثر مى گذارد.
4. معمولاً فلاسفه معتقدند که افعال خداى متعال داراى غرض نمى باشد; زیرا غنى بالذات نزد آنان کسى است که در افعال خود نه غرضى و نه عوضى بخواهد. بنابراین خداوند در افعال خود, غرض فاعلى و فعلى ندارد. اما محقق خوانسارى این رأى فلسفى را مطابق تعالیم دینى ندانسته به شدت و پى در پى با آن مخالفت مى کند, و ضمن معناى دیگرى که براى غرض ذکر کرده است, کلام فلاسفه را مطابق با قانون حسن و قبح عقلى دانسته است.
5. یکى از مباحث مفصل آقا حسین در این حاشیه بحث از علم فعلى خداوند به ماسوى قبل از ایجاد خلق است. مشّا قائل به صور مرتسمه در ذات بوده ولى این قول چون اشکالات فراوانى دارد آن را توجیه کرده و همان صور مرتسمه را پذیرفته است.
6. مسأله تشکیک وجود از مهم ترین بحث هاى حکمت متعالیه است, و هیچ مسأله اى در حکمت متعالیه بدین پایه از اهمیت نمى رسد, و مى توان گفت تمام ابتکارات ملاصدرا متوقف بر همین مسأله تشکیک است. مثلاً حرکت جوهرى, اصالة الوجود, وحدت حقیقت وجود و اشتراک معنوى وجود, مجعولیت وجود, بسیط الحقیقة کل الاشیاء, تقریر خاص برهان صدیقین, اثبات معاد جسمانى, تجرد صور خیالى, اصل علیت و ارجاع آن به تشأن و… همه استوار و سوار بر تشکیک وجودند.
در حکمت متعالیه هیچ دلیلى بر مسأله تشکیک وجود یافت نمى شود, مگر تشبیه وجود به نور و یا ادعاى بداهت آن. و روشن است که با تکیه بر یک مثال نمى توان هرگز یک مسأله فلسفى را اثبات نمود. براى ادعاى بداهت نیز باید ملاکى به دست داد وگرنه هرکس مى تواند ادعاى بدیهى بودن مدعاى خود را بنماید و از استدلال آوردن و پاسخ دادن به شبهات خود را آسوده نماید.
حاجى سبزوارى گوید:
الفهلویون الوجود عندهم
حقیقة ذات تشکک تعم
مراتباً غنى و فقراً تختلف
کالنور حیثما تقوى وضعف
وعند مشائیة حقایق
تباینت و هو لدیّ زاهق
لأنّ معنى واحداً لاینتزع
مما له توحّد ما لم یقع
در اشعار فوق هیچ دلیلى جز تشبیه کردن وجود به نور وجود ندارد, و دلیلى نیز بر این تشبیه ذکر نشده است. و نمى توان گفت چون عقیده مشّا صحیح نیست, پس مراتب مختلف وجود اثبات مى گردد; زیرا ابتدا باید عقیده عرفا را که معتقد به اختلاف مظاهر و تجلیات و شئون حق اند, ابطال نمود, وگرنه حتى با اثبات بطلان عقیده مشّا, باز نظریه حکمت متعالیه ثابت نمى شود. اصل علت و معلول نیز چون خود قابل اثبات نیست, نمى توان اختلاف علت و معلول را دلیل بر اثبات مراتب وجود دانست.
بنابراین تمام حکمت متعالیه بر اصل و پایه اى لرزان مبتنى شده است. آرى; نگارنده مدعى نیست که اصل مسأله تشکیک هیچ دلیلى ندارد, بلکه سخن این است که در کلمات بزرگانى چون صدرالمتالهین و حاجى سبزوارى و علامه طباطبایى دلیلى بر تشکیک وجود و داراى مراتب متفاوت بودن آن یافت نمى شود و اینان بر مدعاى خود دلیل نیاورده اند. اما ممکن است در آثار مرحوم نراقى و نیز آقا على مدرس دلیلى بر آن یافت.
از اینجاست که به دقت نظر مرحوم آقا حسین خوانسارى پى مى بریم که در حواشى خود بر نمط چهارم اشارات به شدت مسأله تشکیک وجود را مورد انکار قرار داده و دوبار مى فرماید:
ما مسأله تشکیک را نفهمیدیم و گویا مدعى آن ـ مقصود ملاصدراست ـ نیز آن را نفهمیده باشد.
البته روشن است که مقصود از این انکار, انکار تشکیک خاصى است; یعنى اختلاف مراتب مصداق وجود, نه تشکیک عامى و اختلاف مفهومى آن, که در متن تجرید اولى را انکار کرده و دومى را پذیرفته است. و یکى از مهم ترین و دقیق ترین بحث هاى محقق خوانسارى همین مسأله انکار تشکیک است. مخفى نماند که انکار تشکیک با ذوق فقها در مسأله شناخت واجب سازگارتر است. از این رو فقها بیشتر تمایل به حقایق متباینه مشّا دارند و تشکیک وجود را چندان برنمى تابند.
7. از دیگر ویژگى هاى این کتاب انکار اصالة الوجود است. فیلسوفانى که قبل از صدرالمتالهین بوده اند و عقیده مشّایى داشتند, هیچ گاه به صراحت لفظ اصالة الوجود را به کار نبردند, و آنان که گرایش هاى اشراقى داشتند, معتقد به اعتبارى بودن وجودند. البته نه آن گونه که ملاصدرا به آنان نسبت داده است; زیرا سخن اشراقیین این است که وجود اعتبارى است; یعنى وجود در ذهن زاید بر ماهیت است, اما در خارج زاید بر آن نیست. و این سخن سخن حقى است و بى جهت نسبت اصالة الماهیه به آنان داده شده است, و آنچه را که بعضى از بزرگان ادعا مى کنند ـ و در ابتداى شواهد الربوبیه نیز آمده است ـ مبنى بر اینکه شیخ اشراق از اصالة الماهیه عدول نمود, سالبه به انتفاى موضوع است و او اصلاً اصالة الماهیة به این معنا را قبول نداشته است, تا بخواهد از آن عدول نماید.
اما پس از آنکه صدرالمتألهین مسأله اصالةالوجود را عنوان کرد, و آن را به حکماى پیش از خود نیز نسبت داد, محقق خوانسارى با آنکه گرایش مشایى داشت, بر آن گردن ننهاد و اعتبارى بودن وجود را پذیرفت. وى در حاشیه مورد بحث, برهان هاى دیگرى ـ غیر از برهان هاى شیخ اشراق ـ بر آن افزوده است.
8. محقق خوانسارى در این کتاب بسیار کم به نقل اقوال پرداخته است. روشن است که در بحث هاى فلسفى نقل اقوال ارزش چندانى ندارد; ولى براى شناخت تاریخ مباحث فلسفى, توجه کردن به اقوال پیشینیان اهمیت دارد. به همین منظور محقق خوانسارى به نقل کلمات افلاطون و ابن سینا در شفا اهتمام زیاد داشته و از هر دو به عظمت یاد کرده است.
9. در مواردى که اختلاف بین محقق طوسى و فخر رازى پیش آمده است, از حق و انصاف خارج نمى شود. از این رو گاهى حق را به فخر رازى داده مى گوید خواجه در اینجا خواسته است که از شیخ دفاع کند, نه آنکه حق را بیان کند. به همین دلیل گاه در داورى هاى او لغزش هایى پیدا شده است.
10. حاشیه محقق خوانسارى گرچه چهار کتاب را در بر مى گیرد, بیشترین توجه محقق خوانسارى به (حاشیه ملا میرزا جان باغنوى) بر محاکمات قطب رازى است; به طورى که از هیچ بحث و صفحه آن بدون تعلیقه و حاشیه نگذشته است.
پس از ذکر این ده نکته, اینک به دو مطلب اشاره مى شود که براى مطالعه و تحقیق در حاشیه آقا حسین بسیار مهم و سودمندند:
اول: حجم حاشیه آقا حسین بسیار زیاد است; ولى باید به این مطلب اعتراف کرد که آقا حسین در این کتاب بیشتر به عبارت پرداخته است, و نگاه او به فلسفه مثل نگاه یک متکلم جدلى مسلک است که تمام توجه و اهتمام او به مناقشه در الفاظ است و اینکه مثلا بهتر بود ماتن یا شارح چنین بگوید یا چنان, آنچه بر او اهمیت داشته تقیّد به الفاظ و شناخت معناى کلمات ابن سینا و پیدا کردن مرجع ضمیر و تصحیح نسخه کتاب است. گویا حوزه فلسفى اصفهان در آن زمان چنین بوده است, و لذا کمتر کسى به دنبال ابتکار یا نوآورى یا شناخت حقایق است. به همین جهت آقا حسین خوانسارى در عین آنکه مدرس شرح اشارات بوده است, اما متضلع در فلسفه نیست; زیرا به هدف اصلى از یک کتاب فلسفى نپرداخته است.
امروز نیز در حوزه هاى علمیه درس فلسفه به چنین سرنوشتى گرفتار شده است; یعنى توجه و دقت در فهم عبارت ـ گرچه لازم است ـ فیلسوفان را از هدف اصلى در فلسفه باز داشته است. شبهاتى که اینک در جامعه بدون پاسخ مانده اند, بهترین شاهد بر این مدعایند. علم فقه که باید بیش از دیگر علوم تقید به الفاظ و عبارت داشته باشد, پس از طى یک دوره, از آن حد فراتر رفته و در درس هاى خارج به تحقیق پرداخته و کمتر وقت خود را صرف پیدا کردن مرجع ضمیر مى کند. اما علوم عقلى که ادعاى تعقل و اندیشه دارند, گرفتار و پایبند متن بوده و هیچ درس تحقیقى خارج فلسفه به چشم نمى خورد. در اینجا اگر بخواهیم نسبت به آقا حسین محقق خوانسارى قضاوت کنیم, باید گفت او بیشتر فقیه و متکلم بود, تا فیلسوف و حکیم متضلع.
دوم: مرحوم آقا جمال الدین محمد فرزند محقق خوانسارى تعلیقاتى بر حاشیه پدر نگاشته است که تمام آنها در پاورقى هاى تصحیح جدید نقل آمده است. تعداد این حاشیه ها نسبت به تعلیقات آقا حسین بسیار اندک است, اما در عین حال از دقت نظر فلسفى آقا جمال حکایت داشته و معلوم مى شود که تبحر او در فلسفه بیش از پدرش بوده است; برعکس آنچه مشهور است. و عجیب آن است که علامه افندى و نیز بعضى دیگر از شرح حال نویسان, نامى از این حواشى در ضمن تألیفات آقا جمال ذکر نکرده اند.13
تصحیح و تحقیق کتاب (الحاشیة على شروح الاشارات)
از این کتاب نسخه هاى خطى فراوانى در کتابخانه هاى ایران یافت مى شود. اکثر این نسخه ها کامل نیستند; بعضى از آنها تنها قسمت طبیعیات کتاب ـ یعنى سه نمط اول ـ را در بر مى گیرند و بعضى دیگر بخش الهیات کتاب ـ یعنى از نمط چهارم تا هشتم ـ را در خود دارند. فهرست نویسان نیز این کتاب را به درستى معلوم نکرده اند که نسخه موجود در این کتابخانه کدام بخش از این حواشى است.
این تصحیح براساس دوازده نسخه خطى کتاب انجام شده است. این نسخه ها نیز از جهت اعتبار و میزان صحت و سقم عبارت ها در یک درجه نیستند.
بعضى از آنها تصحیح شده و داراى علامت بلاغ بوده و بعضى از آنها در زمان خود مؤلف نوشته شده و با حواشى خود آقا حسین در حاشیه کتاب مزین گشته است و پس از ذکر حاشیه, جمله دعایى (دام ظله) وجود دارد. بعضى از نسخه هاى کتاب نیز دقیقاً معلوم است که از روى نسخه دیگر بازنویسى شده است. بعضى از نسخه ها نیز بسیار مغلوط و ناخواناست. در این تصحیح هیچکدام از نسخه ها به عنوان اصل قرارداده نشده است; بلکه نسخه هاى متعدد با یکدیگر مقابله شده و متن مصحح کتاب در متن آورده شده است. اختلافات نسخه هایى که تأثیرى در معناى عبارت ندارند و یا مسلماً غلط هستند و یا روشن است که با سبک و روش محقق خوانسارى سازگارى ندارند, از ذکر آنها در پاورقى خوددارى شده است. اما آنچه که در فهم معنا دخیل بوده و یا ممکن است خواننده معناى جدیدى از آن بفهمد یا عبارت مقدارى کم یا زیاد شده است, در پاورقى آورده شده اند.
گاهى عبارت هاى آقا حسین خوانسارى به فارسى بیشتر شباهت دارد تا عربى و یا آنکه از نظر ادبیات عربى غلط است, اما براى رعایت امانت عین کلام او را نقل کرده و هیچ گونه دخل و تصرفى در آن ننموده ایم.
اختلافات نسخه هاى شرح اشارات و محاکمات نیز به قدرى است که آقا حسین خوانسارى خود در تعلیقه بر فصل اول از نمط هفتم مى فرماید:
لایقال: على هذا کان حق العبارة: (بماهى) لا (هو). لأنّ النسخ لم تضبط أمثال هذه الأمور, فلعلّ فی نسخة الأصل کانت (هى) او کانت فیها أیضاً (هو) سهواً و مساهلة وبالجملة أمر النسخة فی مثل هذه الامور سهل. ومما یؤید أنّ فی نسخة الشرح التی عندنا وکذا فی نسخ حواشى المحشى التى عندنا لفظة (باقیاً) لا (باقیة) فظهر أنّه لاضبط للنسخ فى هذه الامور.
به هر حال در نسخه هاى این کتاب این گونه دقت ها وجود نداشته و ما براى ارائه صحیح ترین متن, حداکثر تلاش خود را نمودیم.
از آنجا که حاشیه محقق باغنوى بر محاکمات تاکنون چاپ نشده است, از دو نسخه خطى زیر استفاده کردیم:
1. نسخه خطى شماره 7885 کتابخانه آیةالله مرعشى, که بر روى صفحه اول آن نوشته شده است: (حاشیه شرح الاشارات و المحاکمات از آقا حسین خوانسارى) و در فهرست نیز آمده است: (حاشیه شرح الاشارات و المحاکمات از آقا حسین بن جمال الدین خوانسارى بخش طبیعیات است).14
در این کلام چند غلط فاحش وجود دارد: اولاً این نسخه مشتمل بر طبیعیات و الهیات است و وجهى بر ذکر نکردن الهیات و اختصاص آن به طبیعیات نیست. ثانیاً مؤلف کتاب میرزاجان باغنوى است نه محقق خوانسارى. ثالثاً اسم صحیح کتاب (حاشیة شرح الشرح) است نه حاشیه شرح اشارات. در پاورقى هاى کتاب فراوان ما به این نسخه ارجاع داده ایم.
2. نسخه خطى شماره 2/64 کتابخانه آیة اللّه گلپایگانى. این نسخه نیز مثل نسخه پیشین معرفى شده است.
محقق خوانسارى گاهى یک کلمه یا دو کلمه نقل مى کند, گاهى به همراه کلمه (قوله) و گاهى بدون آن و پیدا کردن هر کدام از این عبارت ها در کتاب هاى چهارگانه کارى بسیار مشکل بود, براى آنکه خواننده از این مشکل آسوده شود, ما در تصحیح کتاب به جاى یک کلمه معمولاً یک سطر و گاهى بیش از آن را نقل کردیم, تا معلوم باشد که تعلیقه آقا حسین مربوط به کجاى متن است.
ثانیاً در ابتداى هر تعلیقه اى یکى از چهار جمله فوق را اضافه کردیم:
(قال الشیخ) و مقصود ابوعلى بن سیناست.
(قال الشارح) و مقصود خواجه نصیرالدین طوسى است.
(قال المحاکم) و مقصود قطب الدین رازى است.
(قال المحشی) و مقصود میرزاجان باغنوى است.
بنابراین خواننده به راحتى متوجه مى شود که تعلیقات, مربوط به چه متنى است. علاوه بر آنکه تمام اینها را در پاورقى به مصادر خود ارجاع داده ایم.
ثالثاً در تمام کتاب, در ابتداى هر نمط و نیز در ابتداى هر فصل عنوان نمط و فصل را اضافه کردیم, تا خواننده متوجه شود که این تعلیقات و حواشى مربوط به چه فصلى و از کدام نمط اشارات است.
رابعاً لازم به ذکر است که کتاب (شرح اشارات) چاپ دفتر نشر کتاب و (محاکمات) چاپ شده ذیل صفحات شرح اشارات یاد شده مورد استناد قرار گرفته اند; زیرا این چاپ رایج و مشهورترین چاپ شرح اشارات است. و در مواردى که عبارت محاکمات در این چاپ به صورت کامل نقل نشده است, به چاپ سنگى از محاکمات که در حاشیه شرح اشارات است, ارجاع داده و در پاورقى نیز تذکر داده ایم. امید است این تصحیح از حاشیه آقا حسین خوانسارى که براى اولین بار انجام و در دو مجلد نشر یافته است گامى در جهت معرفى خدمات فلسفى بزرگان و حکماى شیعه در تاریخ علم و اندیشه باشد و کمکى به دوست داران فلسفه اسلامى در نشر معارف مکتب اهل بیت ـ علیهم السلام ـ باشد.
پاورقى
1. شرح الاشارات والتنبیهات, ج3, ص394, فصل 17, نمط9.
2. شرح فصوص الحکم, ص287, فصّ شعیبى.
3. شرح منظومه, ص68, حاشیه کتاب.
4. الذریعه, ج2, ص86.
5. همان, ج6, ص110.
6. ر.ک: الکنى والالقاب, ج3, ص221; فرهنگ بزرگان اسلام و ایران, ص139; لغت نامه دهخدا, ج6, ص8665; الذریعة, ج6, ص10; الأعلام, ج2, ص172.
7. آنچه ذکر شده تاریخ وفات اوست که در کتاب هاى زیادى آمده است ولى بر صفحه اول نسخه خطى شماره 6695 حاشیه آقا حسین در کتابخانه آیة اللّه مرعشى نوشته شده است: (وفات محقق خوانسارى در اواخر 1096 اتفاق افتاد) البته احتمال دارد تصحیف 1099 باشد.
8. ریاض العلما, ج2, ص58; و از او نیز اعیان الشیعه, ج6, ص150.
9. الذریعه, ج6, ص110.
10. فهرست نسخه هاى خطى کتابخانه آیة اللّه نجفى مرعشى, ج13, ص38.
11. همان, ج1, ص242.
12. رجوع شود به فهرست کتابخانه وزیرى یزد, ج2, ص569, ش662; فهرست کتابخانه اهدایى آقاى مشکوة به کتابخانه دانشگاه تهران, ج3, ص228, ش173; فهرست نسخه هاى خطى کتابخانه جامع گوهرشاد, ج3, ص1250, ش917 و ج1, ص229, ش263; فهرست کتب خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى, ج1, ص86, ش70 و ج11, ص95, ش8872 و ص96, ش6949, ش11697.
13. ریاض العلما, ج1, ص114; اعیان الشیعه, ج9, ص231; دایرةالمعارف بزرگ اسلامى, ج1, ص458.
14.

تبلیغات