آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن


این کتاب که از آثار نسبتاً قدیمى پروفسور شیمل محسوب مى شود, حاوى نکات ارزشمندى درباره تصوف اسلامى است که به منظور معرفى مکتب تصوف اسلامى به جویندگان و دانش پژوهان مغرب زمین تألیف شده است. ترجمه آثارى از این قبیل که در زمینه عرفان و یا فلسفه اسلامى به زبان انگلیسى تألیف مى شود, به سبب وجود اصطلاحات خاص این گونه رشته ها که طبعاً در زبان فارسى و عربى رایج و متداول است, خالى از دغدغه خاطر و مرارت شیوه بیان نیست. نویسندگان این گونه کتاب ها مسلماً باید با قرآن, احادیث و اخبار و روایات اسلامى و ادبیات فارسى و عربى آشنا باشند تا بتوانند به پژوهش بپردازند.
از طرف دیگر باید با عرفان و فلسفه دینى مغرب زمین نیز آشنا باشند تا بتوانند گاهى در برابر اصطلاحات عرفان اسلامى معادل هاى مناسبى بگذارند که خوانندگان مغرب زمین آن را درک کنند. به این ترتیب نویسندگانى مانند پروفسور شیمل در برابر اصطلاحات عرفانى ما معمولاً به سه شیوه عمل مى کنند:
1) تلفظ فارسى یا عربى اصطلاح را به حروف انگلیسى مى نویسد و خوانندگان خود را با معناى آن در ضمن مطلب آشنا مى کنند;
2) از میان اصطلاحات رایج در غرب معادلى نزدیک به آن انتخاب مى کنند;
3) یا از کلمات عادى غیر اصطلاحى سود مى جویند و غرض خود را به خواننده انگلیسى زبان القا مى کنند و حتى گاهى مجبور مى شوند در برابر کلمه اى اصطلاحى, به عبارتى توسل جویند که معناى آن را روشن سازد.
هرچه هست همین است. تا وقتى دانشمندان ایرانى فرهنگ موثق و کاملى از اصطلاحات علوم و فنون خود به زبان هاى اروپایى تدوین و منتشر نکنند, وضع بر همین منوال باقى خواهد بود.1 بارى چنان که گذشت خاورپژوهان و اسلام شناسان محقق باختر زمین با همین روش مى کوشند تا شرق را به غرب بشناسانند. پس نباید فراموش کنیم که این گونه کتاب ها در وحله اوّل براى علاقه مندان غربى به رشته تحریر در مى آید. در این میان, گاه اتفاق مى افتد که یکى از اهل شرق به فکر ترجمه آن مى افتد و متن فارسى شده آن را چاپ و منتشر مى کند. مترجمان این گونه متون با نخستین مشکلى که روبه رو هستند یافتن معادل هاى رایج و صحیح در برابر معادل نهاده هاى مستشرق مؤلف کتاب است که خود معادل هاى انگلیسى اش را به طریقى که گفتم انتخاب کرده است. به عبارت دیگر مترجم فارسى این گونه کتاب ها باید با هشیارى تمام کشف کند که نویسنده انگلیسى فلان کلمه, عبارت یا اصطلاح غربى را در برابر کدام اصطلاح فارسى یا عربى گذاشته است؟ و این کار ساده اى نیست. بحث در این باره را باید به وقت دیگرى موکول کنیم, چون منظور از این مقاله بررسى ترجمه فارسى یکى از همین گونه کتاب هاست که عنوانش و مشخصاتش در ابتداى مقاله آمده است.
الف: اصطلاحات نادرست
مترجم دانشمند این کتاب, چنان که از این ترجمه پیداست, به طور کلى با فرهنگ اسلامى و اصطلاحات اسلامى آشناست ـ که این یکى از اولین شرط هاى ترجمه کردن است ـ امّا چندان وسواسى در این زمینه به خرج نداده است; با آن که بسیارى از اصطلاحات معادل هاى صحیح پیدا کرده, بسیارى نیز برابرهاى فارسى غلطى یافته است که چند مورد را در جدول زیر ملاحظه مى فرمایید.
(ص373) قلم آسمانى به جاى قلم اعلى در برابر the heavenly Pen
(ص198) طریقه وصول به خداوند به جاى سیر الى الله در برابر the way to God
(ص51) تناقض (پارادوکس) به جاى شطح در برابر Paradox
(ص363) خلسه به جاى استغراق در برابر absorption
(ص265) حال بسط به جاى جذب/انجذاب در برابر enraptured state
(ص265) اصول انضباطى (دیسیپلین هاى) زاهدانه به جاى آداب زهد/ تقوا2 در برابر ascetic dicipline
(ص202) حرکت رو به جلو در مسیر طریقت به جاى طى طریق/سلوک در برابر the forward movement on the path
(ص197) انسان به جاى روح در برابر Soul
(ص199) جهان را کنار گذاشتن به جاى ترک دنیا/ اعراض از دنیا در برابر leaveةworld
(صفحه تقدیم) حکما به جاى اولیا در برابر saints
ب: نام کتاب ها و افراد و حذف فهرست ها
ص2, 22, 56, 57) اللمعة فى التصوف به جاى اللمع فى التصوف
ص22) نظریه صوفیان به جاى التعرف لمذهب اهل التصوف
ص23) الرسائل القشیریه به جاى الرسالة القشیریه
(ص35 زیرنویس) شاه ولى الله دهلى به جاى شاه ولى الله دهلوى
ص275) محمد بن واسى به جاى فاسى, اهل فاس
ص475) قالب به جاى (میرزا) غالب, شاعر فارسى سراى هندى
ص421) نجم الدین دایا به جاى نجم الدین دایه (رازى)
(457) جلّى به جاى جیلى (عبدالکریم, صاحب الانسان الکامل)
ص429) اسماعیل النغروى به جاى اسماعیل انقروى (صاحب فاتح الابیات, شرح بر مثنوى معنوى)
ص483) ترجمان الاشراق به جاى ترجمان الاشواق
ص422) فوائیح الجمال و فواتیح الجلال به جاى فوائح… فواتح
اینها را باید حمل بر کم توجهى مترجم دانشمند این کتاب کرد و از ایشان به واقع گله کرد. علاوه بر این, فهرست هاى مربوط به آیات قرآن, احادیث, نام افراد, اماکن, و فهرست موضوعى آخر کتاب, حاوى بسیارى اصطلاحات عرفانى است, که پروفسور شیمل با نهایت دقت فراهم کرده و در صفحات 469 تا 506 متن اصلى گنجانیده; در متن مترجم فارسى به کلى حذف شده است که جاى تأسف و گله فراوان دارد از مترجم دانشمندى که خود اهل تحقیق است. البته کتابنامه 31 صفحه اى متن اصلى به صورت افست در آخر متن فارسى قرار گرفته است, امّا نکته گله آمیز دیگر آن است که در این چاپ عکسیِ کتابنامه فارسى و عربى از کتاب هاى دیگرى که به زبان هاى اروپایى نوشته شده جدا نشده و به همان صورت که پروفسور شیمل براى خوانندگان آشنا به زبان انگلیسى و یا انگلیسى زبان آنها را به حروف انگلیسى نگاشته محفوظ مانده است و خواننده فارسى زبان را از آن محروم ساخته است. در این فهرست به اسم افراد و کتاب هاى معروفى برمى خوریم چون عبدالقادر جیلانى صاحب الفتح الرّبانى و فتوح الغیب, شمس الدین احمد افلاکى صاحب مناقب العارفین, فریدالدین عطار, سراینده منطق الطیر, بهاءالدین ولد نویسنده معارف, بیرونى, مؤلف کتاب ماللهند, محى الدین بن عربى, صاحب فصوص الحکم و فتوحات مکیه و ترجمان الاشواق, ابن سینا, صاحب رسالة فى العشق, جامى, مؤلف نفحات الانس و تحفة الاحرار و نام ده ها کتاب و دانشمند دیگرى که پروفسور شیمل براى نوشتن این کتاب خود از آنها سود جسته است, در عوض, مترجم محترم زحمتى سنگین را بر خود هموار کرده تقریباً همه عناوین کتاب و اسم دانشمندانى را که پروفسور شیمل به صورت پاورقى در ذیل صفحات درج کرده به فارسى برگردانده است تا اگر کسى تمایل پیدا کرد که یکى از آنها را از کتابخانه اى تهیه کند نتواند ـ طبیعى است که هرکس براى به دست آوردن کتاب باید نام و نشان آن را به همان زبان اصلى کتاب بداند و با همان نام و نشان اصلى سراغ آن را بگیرد. همه مترجمانى که کتاب هاى دانشگاهى را ترجمه مى کنند مى دانند که تهیه و چاپ انواع فهارسى که نام بردم از واجبات است تا راه پژوهش را براى پژوهشگران ساده تر کند; نیز مى دانند که عناوین اصلى کتاب را نباید منحصراً به صورت ترجمه فارسى آن ذکر کنند, بلکه در وحله اوّل باید عنوان مآخذ و مراجع غیر فارسى را به همان زبان اصلى بنویسند; در وحله دوم
اگر کتابى از این مآخذ به فارسى ترجمه شده است نام و نشان ترجمه فارسى آن را ذکر کنند; و در وحله سوم چنانچه ترجمه فارسى آن صورت نگرفته باشد, بد نیست ـ و البته ضرورى هم نیست ـ که ترجمه فارسى عناوین مآخذ و مراجع مؤلف کتاب را در کنار نام و نشان اصلى آنها در اختیار خواننده قرار دهند.
ج. نقل قول هاى فارسى و عربى
ییکى از کارهاى شایسته اى که مترجم محترم کتاب (ابعاد عرفانى اسلام) انجام داده است, نقل قول مستقیم اشعار و قطعه هاى منثور فارسى و عربى است که پروفسور شیمل آنها را به انگلیسى برگردانیده و در اثر خود گنجانیده است. حتى این کوشش شایسته مترجم تا آن جا دامنه پیدا کرده است که گاهى ترجمه فارسى را در متن و صورت عربى آن را در پانویس آورده است, مثلاً در صفحه 129 هم ترجمه فارسى و هم اصل عربى شعرى از حلیة الاولیاء نقل شده است. امّا با کمال تعجب مى بینیم که بعضى نقل قول ها, خصوصاً برخى احادیث مشهور, به فارسى آمده است و از صورت اصلى آن خبرى نیست. حال آن که در میان مترجمان این گونه آثار رسم بر این است که آیات قرآن و احادیث مأثوره حتماً صورت اصلى خود را حفظ کنند. مأخذ حدیث نیز باید به نحوى نوشته شود. فراوان است کتاب هایى که خاورپژوهان در آنها از احادیث اسلامى استفاده کرده اند, امّا صورت اصلى آنها را ننوشته, به ترجمه آن بسنده کرده و حتى مأخذ آن را نیز ننوشته اند.کوتاهى نویسنده را نمى توان ملاک قرار داد. در این جا وظیفه مترجم است که این کاستى را مرتفع سازد; زیرا نویسنده مى تواند به این بهانه که خوانندگان انگلیسى زبان نمى توانند خط عربى را بخوانند خود را تبرئه سازد, امّا مترجم فارسى نمى تواند. به هر حال, حفظ صورت اصلى آیات قرآن و احادیث مأثوره در کتابى که به خط فارسى و براى فارسى زبان ها ترجمه مى شود ـ هم از جهت احترام و هم از جهت پرهیز از خطاى ترجمه ـ ضرورى است. وقتى, از جهت مثال, صفحه 360 این کتاب را باز مى کنیم, مى بینیم که مترجم, حدیث (لولاک لما خلقت الافلاک) را, در متن, هم به عربى و هم به فارسى آورده, و در اکثر موارد بر همین شیوه مرضیه رفته است, امّا در بعضى جاهاى دیگر از این قاعده پیروى نمى کند که چند مورد را یادآور مى شوم:
(ص360) نخستین چیزى که خداوند متعال آفرید روح من بود. اصل حدیث این است:
اوّلُ ما خَلَقَ الله نورى, مأخذ آن بحارالانوار.
(ص1ـ360) آتش دوزخ از نور مؤمن مى ترسد. اصل حدیث این است:
… جز یا مؤمن, فقد اطفأ نورک نارى. مأخذ آن شرح تعرف است که جامع صغیر فقد اطفأ نورک لهبى ثبت کرده است. کلمه اطفاء به معنى خاموش کردن چرا در ترجمه آقاى دکتر گواهى ترس ترجمه شده است؟ چون که ایشان به اصل حدیث عنایت نفرموده اند. مولانا جلال الدین این حدیث را به شعر فارسى درآورده است. به این ترجمه زیبا و رسا توجه بفرمایید:
مصطفى فرمود از گفت جحیم
که به مؤمن لابه گر گردد ز بیم
گویدش بگذر ز من اى شاه زود
هین که نورت سوز نارم را ربود
(مثنوى, نیکلسون)
(ص395) وجود شیخ در جمع مریدان خویش همچون وجود پیامبر(ص) در میان امت اوست. اصل حدیث در جامع صغیر و کنوز الحقایق: الشیخ فى اهلهِ کالنبیّ فى قومهِ.
(ص360) وقتى آدم هنوز بین خاک و آب بود من پیغمبر بودم. اصل حدیث به صورت (کنت نبیاً و آدم بین الروح والجسد) در جامع صغیر و کنوز الحقائق آمده و کشف الاسرار میبدى آن را با اختلاف. (بین المآء والطین) ضبط کرده است.
(ص366) اگر یک قدم جلوتر بروم, بال هایم خواهد سوخت. اصل حدیث به روایت بحارالانوار و شرح تعرف چنین است: …لَو دَنوت أنمُلة لاَحترقتُ.
(ص362) اوج پیشگویى.
همان طور که در ابتداى مقاله عرض کردم مترجم فارسى زبان چاره اى ندارد, جز آن که مطالب و نقل قول هاى فارسى و عربى, خصوصاً فارسى, را که در متن انگلیسى براى استفاده خوانندگان انگلیسى زبان به انگلیسى ترجمه شده است, بیابد و عین آن را در متن مترجَم خود بگنجاند, وگرنه چه بسا که از مقصود اصلى بسیار دور افتد.
وقتى همین کتاب ابعاد عرفانى اسلام را براى نوشتن این مقاله ورق مى زدم به ترکیب غریب (اى اوجِ پیشگویى) برخوردم. این ترکیب گذشته از آن که مفهوم درستى را به ذهن نمى رساند با عبارت انگلیسى آن نیز مناسبتى ندارد. کمى که بیش تر دقت کردم دیدم که این ترکیب به ابوعلى قلندر نسبت یافته که از شعراى فارسى سراى هند است و در سال 724 هـ.ق از دنیا رفته است. چنین ترکیبى با شیوه سخن شاعران آن زمان نیز موافق نمى آید; این بود که به سراغ ارمغان پاک شیخ محمد اکرام رفتم و اصل این سخن را در آن جا یافتم و اکنون به ترتیب, اوّل متن انگلیسى, بعد ترجمه فارسى آقاى دکتر گواهى و سپس اصل شعر حضرت شاه شرف بوعلى قلندر را مى آورم تا دانش پژوهان عزیز توجه کامل پیدا کنند که وقتى شعرى از فارسى به انگلیسى مى رود و باز از انگلیسى به نثر فارسى ترجمه مى شود چه اتفاق ناگوارى مى افتد.
Welcome, O Nightingale of the Ancient Garden!
Speak to us about the lovely Rose!
Welcome, O Hoepoe of happy augury, Welcome, You sugar - talking parrotة!
ترجمه فارسى آقاى دکتر گواهى:
خوش آمدى اى نغمه سراى باغ قِدَم!
براى ما از گل سرخ زیبا سخن بگوى!
خوش آمدى اى اوجِ پیشگوئى,
خوش آمدى اى طوطى شیرین زبان…!
اصل شعر بوعلى قلندر به نقل از ارمغان پاک, یعنى همان کتابى که خانم شیمل از آن به انگلیسى ترجمه کرده است:
مرحبا اى بلبل باغ کهن
از گل رعنا بگو با ما سخن
مرحبا اى هُدهُدِ فرخنده فال
مرحبا اى طوطیِ شَکّر مقال…
حالا براى مزید استفاده لغات و ترکیبات این سه متن را با هم مقایسه مى کنیم:
پروفسور شیمل:
welcome
Nightingale
Ancient Garden
Lovely Rose
Hoepoe of happy augury
Sugar-talking parrot
دکتر گواهى:
خوش آمدى
نغمه سرا
باغ قِدَم
گل سرخ زیبا
اوج پیشگویى
طوطى شیرین زبان

بوعلى قلندر:
مرحبا
بلبل
باغ کهن
گل رعنا
هدهد فرخنده خال
طوطى شَکّر مقال
د. واژه هاى اروپایى
استفاده از واژه هاى اروپایى در ترجمه معمولاً در دو مورد مجاز است:
1. نبودن معادل فارسى آن;
2. علاقه مترجم به حفظ رنگ و بوى غربى متن.
هنگام ترجمه متون عرفانى اسلام, و به طور کلى همه متونى که به نحوى با فرهنگ و ادب اسلام و ایران ارتباط پیدا مى کند, باید همه کوشش مترجم متوجه یافتن واژه هاى متداول فارسى باشد. استفاده از کلمات اروپایى, به خصوص وقتى در کنار اسم عارفان و شاعران بنشیند و یا با کلماتى مثل تصوف, پیامبر, فقر, اسلام و از این قبیل ترکیب شود از شیوایى کلام مى کاهد. در این ترجمه, با کمال تأسف و برخلاف انتظار, از این گونه واژه ها و ترکیبات بسیار استفاده شده است که حتى با تورقى مختصر نیز نمونه هایى از آن را مى توان دید:
(ص62) سمبل و نماینده عقل گرایى.
(ص79) سمبل و نمونه ایده آل هاى اسلامى بودن.
(ص364) سمبل وحدت.
(ص367) سمبل هاى عرفانى.
(ص127) سمبل ناخود آگاه خویش.
(ص127) سمبل غرایز پست.
(ص428) از نظر متافیزیکى.
(ص187) سمبلیسم قدیمى.
(ص105) نوعى سمبل تصوف.
(ص63) افراد ارتودوکس.
(ص365) مدل و الگوى عشق ناب.
(ص370) الگوى فقر صوفیانه.
(ص54) الگوى پیامبران.
(ص369) سیستم فئودالى.
(ص367) تفسیر مدرن.
(ص372) کنترل کننده متعالى.
(ص156) تئورى نفّرى.
(ص102) جنبه رمانتیک و شاعرانه ذوالنون.
(ص375) سیستم بسیار بغرنج.
(ص375) نسخه (کپى) کامل خالق الهى.
(ص57) ضربه اى (شوکى) وارد سازد.
(ص489) تیپیک.
(ص186) دیسیپلین.
(ص52) پارادوکس متعهدانه.
(ص393) فرد کاندید شده.
(ص395) ایده (مقام) فناء الشیخ.
(ص429) داستان هاى رمزى سمبلیک.
(ص462) عشق پویا و دینامیک.
(ص464) سیستم هاى تفکر متافیزیکى.
(ص468) یک واسطه (مدیوم) بشرى.
(ص468) نمونه ایده آل و آرمانى.
(ص506) ریتم و آهنگ این غزل ها.
(ص507) طرح و الگوى آهنگین (ریتم دار) غزلیات.
(ص527) متصوفه کلاسیک.
(ص457) تئورى عرفانى.
(ص431) فلاسفه رمانتیک آلمان.
هـ. معادل هاى واژگانى و ساختارى نادرست
به هنگام تطبیق متن فارسى این کتاب با متن انگلیسى آن به این نتیجه مى رسیم که مترجم محترم وقت خود را چندان صرف انتخاب معادل هاى صحیح واژگانى و ساختارى نمى سازد و حتى از کنار ساده ترین واژه ها از قبیل Story و famous و understood و از اصطلاحات زبانى (idiom) و ساختارى افعال بى توجه مى گذرد که به ذکر چند نمونه اکتفا مى شود:
(ص35) کتاب ملاى روم, در برابر
Rںmi's famous story (P3).
= داستان مشهور ملاى روم
(ص35) و به حسب آن چه دستشان لمس مى کرد به توصیف قضیه مى پرداختند. در برابر
each described it according to the part of the body his hand had touched (P.3).
همان طورى مى بینیم در این ترجمه, آن چه در برابر part of the body, قضیّه در برابر ضمیر it, به توصیف پرداختن در برابر describe نشسته است و ضمیر متصل ند به each برمى گردد که باید مفرد باشد. بنابراین, بهتر است چنین ترجمه کنیم: هریک آن را بر حسب همان عضو از بدن فیل که دستش آن را لمس مى کرد وصف مى گفت.
البته دانشجویان عزیز توجه دارند که در این جمله فارسى مى توان همان را حذف کرد و فعل وصف مى کرد را هم بلافاصله پس از کلمه فیل آورد:
هر یک آن را برحسب عضوى از بدن فیل وصف مى گفت که دستش آن را لمس مى کرد.
باید اضافه کنم که واژه موافق را در این جا بهتر از ترکیب (برحسب) مى دانم: هریک آن را موافق عضوى از بدن فیل….
(ص35) مى دید, مى نامید, مدعى بود در برابر appeared (P.3) آمده که هر سه معادل غلط است.
(ص35) تصور درستى داشتن, در برابر to imagine (P.3).
(ص36) باطنیگرى, در برابر mysticism
(ص36) کلمات پوشیده یا مرموز (متصوف), در برابر
words mystic and mystery
توجه دانشجویان عزیز را در این جا به این نکته جلب مى کنم که نویسنده کتاب خواسته است به خواننده انگلیسى زبان خود این نکته را القا کند که این دو واژه با کلمه یونانى myein* از یک ریشه اند. در این گونه موارد باید صورت اصلى کلمات را در متن بیاوریم و معادل فارسى آنها را به پاورقى منتقل سازیم وگرنه خواننده فارسى زبان را گمراه خواهیم ساخت. البته آقاى دکتر گواهى کلمه mystic را در پاورقى آورده اند, امّا از کلمه mystery چشم پوشیده اند.
خوشبختانه جمله فارسى دکتر گواهى چندان هم گمراه کننده نیست, چون جمله فارسى ایشان همریشه بودن کلمات انگلیسى mystic, mystery و myein یونانى را نشان نمى دهد. به جمله فارسى مترجم و جمله انگلیسى خانم شیمل دقت فرمایید:
(ص36) این که این واژه شامل چیزى پوشیده و مرموز است که با وسائل عادى و یا با کوشش عقلانى قابل حصول نیست, مطلبى است که با عنایت به ریشه کلمات پوشیده یا مرموز (متصوف), یا واژه یونانى (myein) ـ به معناى (بستن چشم ها) ـ به وضوح روشن است.
That mysticism contains something mysterious, not to be reached by ordinary means or by intellectual effort, is understood from the root Common to the words mystic and mystery, the Greek myein, "to close the eyes". (p.4).
همان طور که در بالا عرض کردم باید این چهار کلمه (mysticism, mystic, mystery, myein) را که با حروف کج در متن انگلیسى مشخص شده است, به همین صورت در متن فارسى حفظ کرد تا ریشه مشترک داشتن آنها بر خواننده مشخص شود. گفتنى آن که از جمله فارسى آقاى دکتر گواهى چنین برمى آید که کلمات فارسى و عربى این واژه (یعنى عرفان یا باطنیگرى, ص36, س2) (شامل چیزى پوشیده و مرموز است… که با عنایت به ریشه کلمات پوشیده یا مرموز (متصوف), یا واژه یونانى (myein)… به وضوح روشن است). (همان جا, س3ـ 5). حالا ریشه کلمات عرفان یا باطنیگرى و پوشیده و مرموز و متصوف و واژه یونانى myein است.
(ص36) از میان همه ادیان مى گذرد, در برابر
ةgoes through all religious (p.4).
ترکیب انگلیسى go through sth در فرهنگ هاى لغت, معانى مختلفى دارد که به نظر من با توجه به سیاق مطلب و فحواى کلام معادل هاى فارسى رسوخ, نفوذ, راه پیدا کردن شاید مناسب تر باشد: که در همه ادیان رسوخ کرده/ به همه ادیان راه پیدا کرده است. بد نیست که اصل جمله انگلیسى را برایتان بنویسم تا موضوع روشن تر شود:
Mysticism has been called "the great spiritual Current which goes through all religions. (p.4).
این جمله در متن فارسى چنین ترجمه شده است:
(ص36) تصوف را (جریان روحانى عظیمى که از میان همه ادیان مى گذرد) خوانده اند.
قبل از هر چیز باید یادآورى کنم که قرار دادن تصوف در ابتداى جمله (در محلّ نهاد) و اضافه کردن راى مفعولى به آن, نیز ترجمه فعل مجهول had been called به خوانده اند فارسى از ظرایف فن ترجمه و بسیار پسندیده است, امّا (جریان روحانى عظیم) در برابر great spiritual current و (از میان همه ادیان مى گذرد) در برابر which goes through all religions ترجمه اى دفاع بردار نیست. روشن است که در فارسى کلمات جریان و روحانى با یکدیگر میل ترکیبى ندارند. بنابراین, باید در پى معناى ثانویه کلمه current برخیزیم تا به معادل هایى چون نهضت, جنبش, حرکت, مسلک, مشرب, مکتب, طریق و از این قبیل برسیم در برابر معنى و مترادفى که در فرهنگ انگلیسى آکسفورد آمده است:
Course or movement (of events, opinions, etc); trend.
و با توجه به آن چه گذشت این گونه ترجمه کنیم:
عرفان را (نهضت روحانى عظیمى) خوانده اند (که به همه ادیان راه پیدا کرده است).
(ص198) توده اى از زباله و کود, در برابر a dunghill (p.104) صحیح آن است (مزبله) است, که پروفسور شیمل, در سطر بعد از قول ابن ابى الحوارى, به درستى آن را معادل dunghill آورده است.
ص(198) ولى روى هم رفته اکثر اهل تصوف دنیا را بیش تر از آن چه مجمع شرور و پلیدیها بدانند یک گذرگاه و محل عبور موقتى مى دانند; چرا که به هر حال, دنیا هم مخلوق خداوند تبارک و تعالى است, امّا, از آن روى که هیچ چیز جز خود خداوند باقى و ماندنى نیست, دنیا هم صفت فنا و گذران بودن دارد. در برابر Most of the sufis, however, would speak of the transitoriness of the world rather than of its perfect evil; for it was created by God, but it is perishable, since nothing but God is everlasting. (p.109)
در ترجمه فارسى این جمله, وقتى آنها را با متن اصلى تطبیق دهیم, مى بینیم که علاوه بر برخى افزودگى هاى غیر ضرورى مترجم, روساخت و ساختار نحوى جمله چندان تغییر یافته که آن را به ترجمه مفهومى نزدیک تر ساخته است; حال آن که این جمله انگلیسى از آن گروه است که مى توان با اندک تغییر ضرورى جاى عناصر نحوى جمله ـ البته به ضرورت رعایت دستور زبان فارسى ـ ساختار ظاهرى آن را تا حدّ زیادى حفظ کرد.
همان طورى که در ترجمه فارسى این جمله مى بینیم عبارتى که در جمله انگلیسى با rather than آغاز مى شود مقدم بر عبارتى ترجمه شده است که با would شروع مى شود; به عبارت دیگر, تأکید نویسنده در این جمله بر فانى بودن دنیاست و به همین سبب آن را با استفاده از ترکیب ترجیحى would rather در ابتداى جمله قرار داده است. گذشته از آن, در جمله بعدى که با for آغاز مى شود کلمه God نقش صریح فاعلى دارد و حرف اضافه by بعد از فعل مجهول was created این را به وضوح نشان مى دهد; حال آن که در جمله فارسى نه کلمه خداوند نقش فاعلى دارد و نه ترکیب اضافى مخلوق خداوند. البته این روش را مى توان وقتى که امکان انتخاب معادل ساختارى همسان فارسى فراهم نباشد به کار بست, ولى در این جا هیچ ضرورتى ندارد که آن جمله فعلیه را به جمله اى اسنادى تبدیل کنیم و کلمه خداوند را به صورت اضافى مخلوق خداوند درآوریم. از طرف دیگر این جمله دوم انگلیسى که با for شروع شده از آن نوع جملاتى است که آن را مجهول ظاهرى مى خوانند, چون فاعل آن مشخص است. در این جا نویسنده به این علت از چنین ساختارى استفاده کرده است که بتواند ضمیر it راجع به world را در آغاز جمله قرار دهد و آن را مؤکد با به قولى دیگر برجسته سازد. جمله فارسى دنیا هم مخلوق خداوند تبارک و تعالى است با آوردن دنیا در ابتداى جمله و با استفاده از حرف تأکید هم از همان تأکید برخوردار است, با این تفاوت که نقش فاعلى کلمه خداوند در آن صراحت ندارد. نکته دیگر این که جمله دنیا هم صفت فنا و گذران بودن دارد, در برابر but it is perishable ترجمه همسانى نیست و به نوعى در شمار ترجمه هاى آزاد به حساب مى آید که در این جا ضرورتى بر آن متصور نیست.
نکته دیگرى را که باید در این جا به آن اشاره کرد این است که در جمله اوّل دو عبارت وجود دارد که از نظر نحوى با هم موازى (parallel) هستند:
the transitoriness of the world
Most sufix speak of
its perfect evil
این دو عبارت انگلیسى از نظر دستور زبان داراى یک نوع ساختار و عبارت اسمیه اند که عین آن را نیز مى توان به فارسى منتقل ساخت:

فانى بودن دنیا از (درباره) سخن مى گویند پلیدى محض آن
نکته دیگر این که از ترکیب would rather than براى بیان برترى و رجحان کارى بر کار دیگر استفاده مى شود. در زبان فارسى ترکیب بیش/بیش تر از « اسمِ مرجّح داشته شده « فعل « تا از « اسم دیگر رساترین معادل در برابر آن ترکیب ترجیحى انگلیسى است.
با توجه به آن چه گذشت و با عنایت به شیوه نگارش پروفسور شیمل, رعایت اصول و تکنیک هاى فن ترجمه, نیز با التفات به دستور زبان و روح زبان فارسى بهتر است این جمله را به این صورت ترجمه کنیم:
با این حال, اکثر صوفیان, بیش تر از فانى بودن/ فناى دنیا/ سخن گفته اند تا از شرّ/ پلیدى/ محض آن; زیرا آن/ دنیا را خداوند آفریده, امّا فناپذیر است, چون هیچ چیز جز خداوند باقى نیست.
(ص200) … یعنى این که, به تعبیر مولانا, تا روز قیامت هم مى شود به درگاه خداوند متعال توبه کرد. کسى که بر سر مزار وى نوشته شده: باز آى, باز آى, اگرچه که هزار بار هم توبه شکستى باز آى.
قبل از این که جمله انگلیسى مربوط به ترجمه فوق را بنویسم مى خواهم توجه خوانندگان عزیز را به دو نکته جلب کنم و این دو نکته مربوط است به عبارت مبتدا به ضمیر کسى, پس از نقطه اختتام.
1. از این عبارت چنین فهمیده مى شود که کسى در قونیه مدفون است که بر سر مزار وى نوشته اند: باز آى, باز آى الخ. امّا آن کس کیست؟ این عبارت او را معرفى نمى کند.
2. این عبارت همراه با جمله بعد از آن, صورت مبتدا یا نهادى را دارد که خبر یا گزاره آن معلوم نیست: کسى که بر مزارش چنین حرفى را نوشته اند چه کرد؟ چه بر سرش آمد؟
اگر در جمله فارسى بالا به جاى نقطه اختتام; مثلاً از خط تیره بلند (dash) استفاده مى شد شاید کمى از این نقص برطرف مى شد, چون نشان مى داد که این عبارت, عبارتى توضیحى است و هرچند که در این جمله کلمه مولانا از ضمیر کسى دور افتاده است باز هم رعایت این علامت سجاوندى خواننده هوشیار را راهنمایى مى کرد. امّا به جمله انگلیسى مربوط به آن که در زیر مى آید نگاه کنید و ببینید که این عبارت توضیحى, چگونه با استفاده از علامت سجاوندى کاما با نام مولانا ارتباط پیدا مى کند و چقدر به آن نزدیک است:
i. e., until Doomsday, says Rںmi, on whose mausoleum in konya the famous lines are written:
Come back, Come back, even if you have broken your repentence a thousand times (p.110)
همان طور که از تطبیق این جمله فارسى با انگلیسى آن برمى آید کلمات famous lines در ترجمه فارسى نیامده است; جمله تا روز قیامت هم مى شود به درگاه خداوند متعال توبه کرد در جمله انگلیسى نیست و بى هیچ ضرورتى به سخن نویسنده افزوده شده است و سبب شده است که جمله نقطه پایان بپذیرد و بین ضمیر کسى و اسم مولانا فاصله بیفتد و در نتیجه رابطه بین این اسم و ضمیر مربوط به آن قطع شود.
ساختار جمله انگلیسى خانم شیمل به صورتى است که اجازه مى دهد عبارت مبتدا به on whose دقیقاً بى هیچ فاصله اى پس از کلمه Rںmi قرار گیرد. اگر بخواهیم ما هم در ترجمه همین شیوه نگارش را رعایت کنیم مجبور خواهیم شد که عبارت تا روز قیامت را در آخر جمله و پس از نوشتن ابیات معروف بازآ, بازآ الخ, قرار دهیم و این کار هم سبب خواهد شد که بین یعنى و تا روز قیامت که به مطلب قبل از خود اشاره دارد فاصله بسیار به وجود آید, جمله ترکیب نحوى درست خود را از دست بدهد و سر رشته سخن از دست خواننده به در رود; ملاحظه بفرمایید:
یعنى, به قول مولانا, که بر مقبره او در قونیه این ابیات مشهور را نوشته اند:
بازآ, بازآ, صد بار اگر توبه شکستى بازآ, تا روز قیامت.
شاید همین امر سبب شده است تا مترجم محترم نیز جمله خود را به آن صورتى درآورد که ملاحظه فرمودید خالى از اشکال نیست. به نظر حقیر براى ترجمه چنین جمله اى بهتر است بدون حذف و یا افزودن مطلبى از همان شیوه عبارت بندى نویسنده انگلیسى پیروى کنیم, علائم سجاوندى را درست به کار بریم, و ترجمه فارسى عبارت مبتدا به on whose را از صورت شبه جمله درآوریم و به صورت جمله اى توضیحى پس از خط تیره بلند (dash) قرار دهیم. قبل از آن که چنین جمله اى را براى شما بنویسم تذکر نکته دیگرى را هم ضرورى مى بینم: جمله امرى که در متن انگلیسى با فعل come back شروع شده در واقع تلخیصى است از رباعى بسیار مشهورى که بر سنگ مزار مولانا نوشته اند و ساخته یکى از عرفاست که دانستن آن به مترجم امکان مى دهد تا ترجمه فارسى خود را بر شکل کلمات و قالب آن استوار سازد و مثلاً بازآ را بازآى و اگر را اگرچه که و صد بار را هزار بار هم ننویسد; و البته توصیه مى کنم که در چنین مواردى اصل رباعى را در پاورقى بنویسم تا امانت را هم از بابت نویسنده کتاب که آن را خلاصه کرده و هم از جهت شاعر عارف سراینده آن رعایت کرده باشیم. در این جا پس از ترجمه فارسى جمله اى که بحث آن رفت اصل آن رباعى را هم خواهم نوشت. به علامت هاى سجاوندى دقت بفرمایید:
… یعنى, به قول مولوى/ رومى, تا روز قیامت ـ بر سنگ مزارش در قونیه این ابیات مشهور را نوشته اند:
بازآ, بازآ, هر آنچه هستى بازآ
گر کافر و گبر و بت پرستى بازآ
این درگه ما درگه نومیدى نیست
صد بار اگر توبه شکستى بازآ
و. مترادفات
آیا مترجم مى تواند در برابر هر واحد ترجمه از دو یا چند مترادف استفاده کند؟ پاسخ قاطع آن است که بگوییم خیر; مگر در مواردى نادر که آن واژه یا ترکیب فارسى معادل دقیق واژه یا ترکیب انگلیسى مورد نظر قرار نگیرد که در این صورت مى توان از کلمه مترادف آن براى کامل کردن معنا کمک گرفت.
استفاده از مترادف ها در ترجمه سبب اطناب غیر ضرورى کلام مى شود و نشان مى دهد که مترجم نتوانسته است از دو واژه مترادف یکى را در برابر واژه انگلیسى برگزیند.
در کتاب (ابعاد عرفانى اسلام) مترادف ها چندان فراوان به کار رفته است که براى ذکر نمونه نیازى به جست وجو در لابه لاى سطور صفحات آن نیست:
(ص35) کتب و رسالات در برابر them (books)
(ص35) وسیع و گسترده در برابر broad
(ص35) ظهور و نمود در برابر appearance
(ص35) متنوع و رنگارنگ در برابر protean
(ص35) یک تخت یا سریر نشستن در برابر a throne
(ص35) آیین تصوف یا صوفى گرایى در برابر sufism
(ص36) عرفان یا باطنیگرى در برابر mysticism
(ص198) زاهدان و ریاضت پیشگان در برابر ascetics
(ص198) شرور و پلیدى ها در برابر evil
(ص198) پست و رقت انگیز در برابر miserable
(ص317) بحث و مجادلات در برابر controversy
(ص317) شأن و منزلت مهم در برابر importance
(ص317) سرنوشت و تقدیر ازلى در برابر etenal fato
(ص317) فخر و مباهات در برابر proud
(ص317) بزرگ و متورّم در برابر inflated
(ص318) چند پهلو و متنوع در برابر many sided
(ص319) الگو و نمونه در برابر prototype
(ص362) امید و اعتماد در برابر trust
(ص362) تعظیم و تکریم در برابر veneration
ز. ترکیبات نامأنوس
در هر زبان, کلمات به شکلى با کلمات دیگر ترکیب مى شوند که روح و طبع آن زبان ایجاب مى کند. بسیار اتفاق مى افتد که مترجمى, به دلایل مختلف از جمله بر اثر نفوذ ترکیبات متن اصلى, استفاده ناآگاهانه از روش ترجمه لفظ به لفظ و بى عنایتى به دامنه میل ترکیبى کلمات فارسى با یکدیگر, و اتکا به فرهنگ هاى دو زبانه انگلیسى ـ فارسى, ترکیباتى مى آفرینند که اگر هم از نظر دستور زبان فارسى درست باشد از نظر روح زبان نادرست است و بى معنى; گاهى هم این گونه ترکیبات از نظر دستور زبان فارسى درست نیست; مثلاً استفاده از وجه وصفى توأم با حذف فعل بدون حضور فعل قرینه; چند نمونه از این قبیل ترکیبات و ساختارها را از صفحات مختلف کتاب ابعاد عرفانى اسلام نقل مى کنیم.
ص379) بر عهده داشتن سهم.
362) تعظیم و تکریم را رنگ آمیزى نمودن.
388) پیشرفت روحى را مورد سرپرستى قرار دادن.
392) بخوبى استقبال کردن.
395) فنّ توجه.
396) به خوبى جایگاهى کسب کردن.
402) براى مدت هفت سال.
423) نمادگرایى (سمبلیسم) رنگى ماهرانه.
ص427) نقطه نظرات.
(ص453) موضِعِ ابن الفارض.
(ص456) یک جزوه دستى سنّتى.
(ص464) طعم و مزه بخشیدن به سروده هاى خویش.
(ص466) سمبل هایى با یک خصلت صرفاً بدیع.
(467) بافت و طعم معناى یک واژه.
(467) نمادگرائى (سمبلیسم) پر تلألؤ و بشدت به هم آمیخته.
(ص467) پشت هر کلمه از یک مصراع.
(ص468) پدیده عشق عرفانى.
(ص470) خداوند شبیهى نداشته و هیچ کس مثل او نیست.
(ص483) حجابى را کنار زده حجاب دیگرى را پیش مى آورند.
(ص507) نى که از جدایی… شکایت ها داشته… در آرزوى وصل… به سر مى برد.
(ص483) این روند در شعر و ادب متأخرتر فارسى.
(549) با کار روى آن امرار معاش کنند.
(ص550) اشعارى غیر پیچیده و بعضاً آموزشى.
(ص551) نظام الدین… در طول حیات خویش هفت پادشاه را پشت سر گذاشت.
ح. یک, حرف نکره
کلمه یک در زبان فارسى, بنا بر اصول و قواعد زبان فارسى, تصریح بر واحد بودن دارد.3 امّا بسیارى از مترجمان سعى دارند که حرف تعریف a را که در زبان انگلیسى در جلو اسم قرار مى گیرد و آن را به صورت نکره درمى آورد مترادف کلمه عددى یکِ فارسى بگیرند. این معادل غلط, به سبب کاربرد چندین ساله آن, حتى به نوشته هاى برخى از فاضلان این مملکت هم سرایت کرده است; از جمله در همین ترجمه اى که بحث مقاله ماست استفاده از این معادل نادرست رواج فراوان دارد, حال آن که حرف a انگلیسى گاهى علامت نکره است و گاهى نمایش دهنده جنس و هرچند که بر واحد دلالت مى کند از ادات شمارش نیست, درست مانند ى نکره فارسى.
(ص60) یک صوفى واصل به جاى صوفى واصل.
ص129) یک روانکاو بزرگ به جاى روانکاوى بزرگ.
(ص63) یک مکاشفه عرفانى به جاى مکاشفه عرفانى.
(ص66) یک اصطلاح تحقیرکننده به جاى اصطلاحى تحقیرکننده.
(ص197) یک واژه دنیوى به جاى واژه اى دنیوى.
(ص197) در یک قالب و معناى مذهبى به جاى در قالب و معنایى مذهبى.
(ص197) یک خواب به جاى خواب/ خوابى.
(ص198) یک گذرگاه به جاى گذرگاهى.
(ص507) اداى یک کلمه و یا شنیدن یک صدا به جاى …هر کلمه… هر صدا.
(ص200) یک زن باتقوا به جاى زن باتقوا.
(ص362) یک عزیز به جاى عزیزى.
(ص362) اداى یک نذر به جاى اداى نذر.
(167) پدر انصارى نیز یک عارف بود به جاى پدر انصارى نیز عارف بود.
(267) به اندازه حجم یک کتاب قطور است به جاى به اندازه حجم کتابى قطور است.
(385) یک شیخ به جاى شیخ/ شیخى.
(388) یک حقوق و مواجب به جاى حقوق و مواجب.
(392) یک عصا به جاى عصا/ عصایى.
393) یک خلیفه به جاى خلیفه.
396) برقرارى یک رابطه به جاى رابطه.
401 یک قدرت فرا تاریخى به جاى قدرتی….
458 به دنبال یک انسان مى گشت به جاى انسان.
ملاحظه مى فرمایید که همه این یک ها بر وحدت دلالت مى کند. وقتى مى گوییم به دنبال یک انسان مى گشت, تقدیراً یعنى که به دنبال دو انسان نمى گشت. وقتى مى خوانیم که کلمات به خودى خود مثل یک باد بزن هستند (ص483) یعنى مثل دو یا سه باد بزن نیستند.
1. فرهنگ اصطلاحات علوم و فنون اسلامى بنیاد پژوهشهاى اسلامى در این زمینه اثر ارزشمندى است.
2. یا به قول حافظ, آیین تقوا:
آیین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه
پاورقی :
* این کلمه به صورت meeyein نیز ضبط شده است.
3. براى اطلاع از کاربردهاى کلمه یک در زبان فارسى و ساختن اسم نکره و بیان (معرفه جنس) در فارسى ر.ک: دکتر پرویز ناتل خانلرى, دستور زبان فارسى, ص331ـ 335.

تبلیغات