آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن


داستان کتاب در دوره صفوى, داستانى است از یک سو قابل ستایش و از سوى دیگر همراه با تأسف و تأثر. در این دوره باشکوه, در شهرهاى اصفهان, مشهد, تبریز, قزوین و بسیارى از نقاط دیگر, هزاران کاتب به استنساخ کتاب مشغول بوده و آثار مکتوب را براى استفاده خود یا به درخواست دیگران کتابت مى کردند. کاتب کتاب را استنساخ مى کرد. پس از آن کتاب استنساخ شده به کتابخانه شخصى یک عالم یا وزیر یا شاه یا کتابخانه مدرسه اى منتقل مى شد. ممکن بود عالمى کتابى را خود استنساخ کند, چنان که ممکن بود با دادن پول به دیگرى, کار استنساخ را به او واگذارد. نسخه هاى تهیه شده, به دلیل آن که محدود بود, هر لحظه در معرض اتلاف قرار داشت و اصولاً تولید کتاب در دوره صفوى به گونه اى بود که کتاب به راحتى نمى توانست در اختیار همه قرار گیرد, درست همان طور که پس از تولید, به راحتى در معرض تلف قرار داشت. این وضعیت, مانعى بر سر راه ترقى و رشد فرهنگ در این دوره محسوب مى شد.
افزون بر این, دوره صفوى از این زاویه, میراث نابسامان دوره تیمورى به بعد تاریخ ایران را در اختیار دارد. دورانى که اوّلاً: تنها و تنها به کتاب هاى ادبى اعتنا مى شد, ثانیاً: تصوف مانع مهمى بر سر راه رشد کتاب نویسى و کتاب خوانى بود و کمتر مدرسه قابل اعتنایى در ایران وجود داشت. در حال حاضر, هر محققى مى تواند نوع آثار کتابت شده ,در فاصله قرن هشتم تا نهم ایران را ببیند و بفهمد که دامنه کار تا چه اندازه محدود بوده و تا کجا نوع رشته هاى علمى دچار انحطاط و ضعف بوده است. آثار مخطوط برجاى مانده در برخى از کتابخانه هاى کشورهاى آسیاى میانه, و نیز نسخه هاى قرن هشتم و نهم موجود در کتابخانه هاى ایران که در این حوزه کتابت شده, گواه چنین نگرشى در کتاب نویسى و طبعاً دانش اندوزى آن دوران است.
پیدایش دولت صفوى و نفوذ علما در این دوره, رویکرد تازه اى نسبت به دانش اندوزى و کتاب در جامعه ایجاد کرد. در این دوره بسیارى از آثار شیعى از عراق, جبل عامل, بحرین و حتى هند1 به ایران انتقال یافت و تحول جدیدى در برخى از دانش ها به وجود آمد. با این حال, کار از حد استنساخ کتاب فراتر نرفت. استنساخ کتاب ها در این عهد, به ویژه در اصفهان, در حد شگفت آورى گسترده بود; چنان که آثار برجاى مانده نشان مى دهد که چه مقدار انرژى در این راه صرف شده است. با این حال, على رغم آن که در آن دوران, در اروپا انواع کتاب ها به چاپ مى رسید و حتى برخى از متون چاپى کتاب مقدس از زمان شاه عباس به ایران رسیده بود, به دلایلى که بر ما روشن نیست, کمترین تلاشى براى انتقال چاپ به ایران صورت نگرفت.2
در چنین شرایطى, محدودیت کار استنساخ کتاب براى رشد دانش, و حتى لطماتى که از بابت کاتبان فاقد علم و دانش بر کتاب ها روا مى رفت, از مشکلاتى است که سبب بى رونقى بازار کتاب مى شده است. آشکار است که هر اندازه نیز که استنساخ کتاب فراوان مى بود, براى بسیارى از اقشار جامعه, فراهم کردن چنین کتاب هایى آسان نبود; از این رو, کتابخانه هاى شخصى هم نمى توانست از حد محدودى فراتر رود. وقتى کتاب در دسترس عالم یا محقق و نویسنده نباشد, تحقیقات وى نیز نمى تواند براساس یافته هاى علمى پیشین استوار باشد. به علاوه که بسیارى از آثار, به دلیل آن که از آنها تعداد کافى وجود نداشت, دستخوش حوادث شده و از اساس, از میان مى رفت.
بى مناسبت نیست, پاره اى از یادداشت هاى پدر (رافائل دومان) را, که از سال 1057 تا 1108 هجرى در ایران بوده, درباره وضع کتاب در دوره صفوى بخوانیم. وى درباره کتابخانه سلطنتى مى نویسد:
(در تشکیلات دربار هیچ نظمى نیست و به همین ترتیب کتاب هاى شاه در جایى که کتابخانه نام دارد, بدون نظم و ترتیب درون صندوق ها (یخدان ها) ریخته شده اند و در هیچ قفسه اى برحسب هیچ نظمى جاى ندارند, برخلاف آن چه در دیار ما مرسوم است; و در نتیجه اشخاص علاقه مند یا کنجکاو نمى توانند به آسانى کتاب مورد نظر خود را پیدا کنند).
وى درباره صنعت چاپ مى نویسد:
اینان از صنعت چاپ که علوم در پرتو آن مى درخشند و شهرت یک مؤلف مرهون آن است, محروم هستند. اینان جز از نسخه خطى استفاده نمى کنند و لذا در کتابت ایشان اشتباهات بسیار روى مى دهد که ناشى از ناآگاهى و یا هوا و هوس کاتبان است… کتاب هاى این مردم دچار تغییر شکل و استحاله عجیبى مى شود. در واقع, در حالى که مؤلف هنوز زنده است و نفس مى کشد, اگر کتابش مورد اقبال مردم واقع شود, از آن استقبال مى کنند و بارها از روى آن مى نویسند, اما به میل و سلیقه خودشان. و لذا اگر مؤلف کتاب خود را بعد از چند سال در جایى ببیند چندان استحاله شده است که به زحمت آن را باز خواهد شناخت و آن را (تخم حرام) توصیف خواهد کرد و حال آن که در دیار ما, چاپ اثر مؤلف و نام او را خدشه ناخورده, جاودانه مى کند… باید اعتراف کرد و به قول خود ایرانى ها, (از حق نمى توان گذشت) که اگر این ملت همچون ما به چاپ که یکى از مواهب آسمانى است, ایمان واقعى داشتند و آن را براى انتقال پیام به عامه مردم و تنظیم قرائات و تدریس و مطالعه به کار مى بردند, یعنى همان کارهایى که معمولا تحصیل کردگان ما انجام مى دهند, مى توانستند ـ اگر نگوییم از ما پیش بیفتند ـ حداقل با ما برابرى کنند; زیرا که از اوان کودکى تا سن پیرى و از کار افتادگى تحصیل مى کنند, در حالى که ما, مثلاً در فرانسه, همین که تا سن 18 یا 20 سالگى, کمى در کلاس هاى دروس وول خوردیم, آن هم به زور و اجبار, دیگر براى تعمیق سواد خود به تحصیل ادامه نمى دهیم و علوم را تعمیق نمى دهیم و غالب مؤلفان روزگار ما مردمى چهره عوض کرده هستند تا به خواننده القاى نوآورى کنند).3
اشاره کردیم که على رغم عدم وجود صنعت چاپ در اصفهان, حداقل به اندازه یک چاپخانه امروزى, بلکه بیش تر, کتاب استنساخ مى شده است. بحث از وضعیت کتاب و نقش آن در این دوره, که از جهاتى شبیه دوران دیگرى است که صرفاً نسخ خطى مورد استفاده بوده, باید موضوع یک پژوهش جدى قرار گیرد. بخشى از این داستان مربوط به کتابخانه هاى عمومى, شامل کتابخانه هاى مدارس, کتابخانه بقعه شیخ صفى4, کتابخانه هاى آستان مقدس امام ضا و حضرت عبدالعظیم در رى5 و نیز کتابخانه سلطنتى مى شد. به طور معمول, پس از بناى مدرسه و تعیین موقوفات آن, کتاب هایى نیز وقف مدرسه مى شد که به طور عمده, شامل کتاب هاى مرجع و نیز برخى از کتب رایج تفسیرى, فقهى, لغت و نیز کتب درسى بود. خبرى از وجود کتابخانه مهمى از این دست در اصفهان نداریم. کتابخانه جدید التأسیس مدرسه چهارباغ که فقط پانزده سال پیش از حمله افاغنه کارش را آغاز کرده بود, نمى توانسته کتابخانه معظمى باشد6. کتابخانه سلطنتى هم هرچه بود7, توسط افغان ها غارت شد8. وقفنامه این کتابخانه را که در آن کیفیت استفاده از آن نیز آمده, پیش از این در مجله آینه پژوهش به چاپ رساندیم.
بخشى دیگرى از این کتابخانه ها, کتابخانه هاى شخصى بوده که افراد علاقه مند, عمرى را صرف آن مى کرده اند. اندیشه داشتن کتابخانه شخصى از همان زمان در ایران قوى بوده و شاید به دلیل بى اعتمادى به کتابخانه هاى عمومى و نبودن یک شیوه منظم براى ارائه کتاب به مردم, این اندیشه تقویت شده است. طبیعى بود که بسیارى از کتابخانه هاى شخصى, على رغم اهمیتشان, پس از مرگ صاحبانش, با تقسیم میان وارثان که بسیارى نسخه هاى سهم خود را مى فروخته اند, پراکنده مى شده و عملاً یک کتابخانه از بین مى رفته است. عجیب آن که گاه مؤلفات پدر که با یک عنوان شامل چند مجلد بوده, در میان وارثان تقسیم شده که در نتیجه سهم یک وارث باقى مانده و سهم وارث دیگر از بین رفته است. نمونه آن, کتاب پر ارج (ریاض العلماء حیاض والفضلاء) اثر افندى, برجسته ترین کتاب شناس دوره صفوى است که نیمى از آن, به همین دلیل از بین رفته است9. خود افندى اشاره مى کند که وى بر بسیارى از کتاب ها حواشى و تعلیقات نوشته که بسیارى از آنها به دلایل مختلف از قبیل (لبیع او نهب او اصابة سانحة) از بین رفته است10. درباره پدرش هم نوشته است که وى بیش از هزار کتاب داشته که بر روى بسیارى از آنها تعلیقه و تحشیه داشته است, اما بسیارى از آنها (بجهات عدیدة یطول شرحها) از بین رفته است11.
تا آن جا که مى دانیم کتابخانه هاى شخصى در این دوره, اهمیتش از کتابخانه هاى عمومى بیشتر بوده است. با این حال حفظ و بقاى این کتابخانه ها, مشروط به آن بوده که اولاً آنها وقف بر اولاد شود; ثانیاً نزاعى میان اولاد در نگیرد و ثالثاً از آن عالم, فرزندان و نوادگان عالمى به جاى بمانند که ارزش آن کتاب ها را بشناسند و آنها را حفظ کنند. جزائرى از کتابخانه (سید نصرالله شهید) یاد کرده که تا چه حد بر جمع آورى کتاب حریص بود: (کان حریصا على جمع الکتب, موفّقا فى تحصیلها). بعد مى افزاید که شنیدم که او تنها در یک معامله, هزار کتاب را به قیمت بسیار نازلى در اصفهان خرید. آن گاه مى افزاید: این کتاب ها در اختیار ورثه او قرار گرفت که فکر مى کنم تاکنون از بین رفته باشد12.
کتابخانه هاى شخصى, به جز علاقه صاحب آن, نیازمند پول مکفى بود; امرى که به سادگى براى علمایى که از طبقه متوسط یا پایین جامعه بودند, میسر نبود. آنها مجبور بودند با استنساخ کتاب, بسیارى از آثار را براى کتابخانه شخصى خود حفظ کنند و البته اگر پولى هم در بساط داشتند, نسخه ها را خریدارى مى کردند.
در اواخر دوره صفوى, مرحوم مجلسى براى تدوین کتاب بحارالانوار به خرید وسیع کتاب براى کتابخانه اش پرداخت و کسانى را مأمور مى کرد تا از نقاط مختلف براى وى کتاب تهیه و خریدارى کنند. او خود به استنساخ برخى از کتاب ها پرداخت و دیگران نیز بر آن مى داشت تا از برخى از نسخ کمیاب, نسخه هایى را تهیه کنند13. نیز با تشویق وى کسانى با حمایت مالى دربار به یمن رفتند تا نسخه اى از (مدینة العلم) شیخ صدوق را بیابند که در این کار توفیقى حاصل نکردند14. به هر روى از یادداشت هاى چندى, چنین به دست مى آید که در آخرین سال هاى حکومت صفوى, کتابخانه علامه مجلسى از اهمیت ویژه اى برخوردار بوده است. بسیارى از عالمان بنام, کتاب هایشان در اختیار مرحوم مجلسى قرار گرفته است. از جمله خود وى در وصیت نامه به چند کتابخانه شخصى اشاره مى کند که در اختیار وى بوده است: کتاب هاى حافظ کاظم, کتاب هاى سید محمد على, کتاب هاى شاه ابوتراب, کتاب هاى سید حسن از آل براق, کتاب هاى میرزا غیاث و دیگران و نیز کتاب هاى پدرم; افزون بر اینها, طى سال ها, کتاب هاى زیادى از درآمد حمام وقف شده توسط شاه سلیمان کتابت شده که تولیت آن در اختیار علامه مجلسى بوده و نیز آثار دیگرى که به اسم از آنها در وصیت نامه یاد کرده15, محتواى کتابخانه وى را تشکیل مى داده است, کتابخانه اى که تا قریب هفتاد سال پیش نیز تقریباً دست نخورده باقى بوده و پس از آن متلاشى شده. از جمله نسخه هاى اصل بحارالانوار که در این کتابخانه بوده, اکنون در چند کتابخانه مهم کشور, من جمله کتابخانه آیت الله مرعشى نگهدارى مى شود16.
در این زمان, در بسیارى از شهرهاى ایران, کتابخانه هاى شخصى مهمى بوده که نام بسیارى از آنها را مى توان از ریاض به دست آورد. فهرستى از برخى از این کتابخانه ها را (جواهر کلام) در رساله کتابخانه هاى ایران آورده است17.
کتابخانه فاضل هندى
ابوالفضل بهاءالدین محمد بن حسن اصفهانى, مشهور به (فاضل هندى), (بهاءالدین)18 و (کاشف اللثام)19 ـ متولد به سال 1062 و درگذشته 1137ق.20 ـ از چهره هاى برجسته علمى عهد اخیر صفوى, و در شمار فقیهان بلند پایه مکتب امامیه در این دوره است. وى با تألیف کتاب ارجمند کشف اللثام و آثار دیگر, موقعیت خویش را به عنوان فقیهى مبرز در تاریخ اجتهاد شیعه پایدار ساخت. اخیراً پنج مجلد از کتاب (کشف اللثام) را مرکز انتشارات اسلامى به چاپ رسانیده که مقدمه مفصلى در شرح حال وى توسط راقم همین سطور در آغاز آن آمده است. آن چه در این جا بدان پرداخته ایم, اشارتى است در باب کتابخانه شخصى فاضل. این کتابخانه گرچه چندان گسترده نبوده, اما به دو دلیل نام شمارى از کتاب هاى آن باقى مانده است. نخست توسط میرزا عبدالله افندى که هر کجا کتاب مهمى را دیده, آن را ثبت کرده و دیگر در نامه اى که وى یا شخص دیگرى به مرحوم مجلسى نوشته و اسامى برخى از کتاب هایى که در خانه فاضل بوده به وى یادآور شده است. چند کتاب دیگر هم در برخى از کتابخانه ها باقى مانده است. به طور قطع کتابخانه هاى شخصى فراوانى در این دوره بوده که اسامى کتاب هاى آن برجاى نمانده است. طبعاً این مورد, نمونه خوبى از آن کتابخانه هاست.
تنکابنى نوشته است: (و او بسیار فقر داشت و به کتابت امر معیشت خود را مى گذراند و اگر در نزد او به مرافعه مى آمدند مى گفت: که من عیال دارم باید به کسب امر معاش بگذرانم, اگر مرافعه مى خواهید, باید طرفین اجرت کسب مرا بدهید تا من براى شما مرافعه کنم).21
شاید به دلیلى که تنکابنى یاد کرده و یا اصولاً تمایل درونى, فاضل هندى از چهره هاى کتاب دوست این عهد درآمده است. باید گفت تأثیر مستقیم وجود این کتابخانه در منزل یک فقیه و متکلم آن بوده است که وى توانسته در کتاب با ارزش (کشف اللثام), به طور مستقیم از منابع زیادى بهره برد. این در حالى است که فقهایى که از داشتن کتابخانه محروم بوده اند, معمولاً اقوال دیگران را به نقل از منابع دیگر یاد کرده اند.
در این جا فهرست کتاب هایى که از کتابخانه ایشان به دست آمده ارائه مى کنیم. طبعاً برخى از این آثار نیاز به کتاب شناسى نیز دارد که در این جا انجام نشده است.
1ـ التحصیل از بهمنیار; نسخه اى از این کتاب که به دستور فاضل هندى کتابت شده و یادداشتى از وى بر روى آن دیده مى شود, در کتابخانه مجلس موجود است.22
2ـ شرح تفتازانى بر شرح عضدى; از این کتاب نیز نسخه اى در ملکیت فاضل هندى بوده که اکنون در کتابخانه مدرسه شهید مطهرى نگاهدارى مى شود.23
3ـ مجموعه رسائل ابن فهد; مجموعه اى از رساله هاى ابن فهد حلى در کتابخانه مجلس موجود است که یادداشت فاضل هندى بر روى آن بوده و مهر (لک البهاء کله 1088) بر روى آن است. یادداشت کوتاه فاضل, شرح تألیفات ابن فهد حلى است.24
4ـ مسألة أداة الفریضة لمن علیه قضاء الصلاة; نسخه اى از این رساله را که از آن منتجب الدین است, افندى نزد فاضل هندى دیده است.25
5 ـ الابانه عن سرقات المتنبى; به نقل صاحب روضات, ایشان صاحب نسخه اى از این کتاب است که فاضل هندى آن را مطالعه کرده و حواشى چندى به خط شریف وى بر آن موجود است.26
6 ـ شواهد التنزیل حسکانى; صاحب ریاض مى نویسد که نسخه اى از این کتاب را نزد فاضل هندى دیده است.27
7ـ حاشیه قواعد الاسلام از الهى اردبیلى; به نوشته افندى نسخه اى از این رساله نزد فاضل هندى بوده است.28
8 ـ شرح الفیه شهید از حسین بن عبدالصمد; به نقل افندى, نسخه اى از آن نزد فاضل هندى بوده است.29
9ـ مناسک الحج از شهید ثانى; افندى, نسخه اى از این رساله را در مجموعه اى نزد فاضل هندى دیده است.30
10ـ شرح ارشاد الاذهان, از مقدس اردبیلى; افندى از پشت این کتاب, یادداشتى از فاضل هندى نقل کرده که شهید رساله اى با عنوان رسالة فى من سافر الى مادون المسافة من مکان نوى فیه اقامة عشرة أیام داشته و مقدس اردبیلى حاشیه اى بر آن داشته است.31
11ـ تلخیص کتاب المراسم العلویة از محقق حلى که آن را به درخواست برخى شاگردانش نوشته است. نسخه آن را در افندى در کتابخانه فاضل هندى دیده است.32
12ـ جواهر الفقه از ابن برّاج; افندى نسخه اى از آن را نزد فاضل هندى دیده است.33
13ـ رساله در امامت از على بن منصور حسینى شیرازى; افندى نسخه آن را در کتابخانه فاضل هندى دیده است.34
14ـ التحصین ابن طاووس.35
15ـ حاشیه ارشاد الاذهان از عبدالعالى فرزند شیخ على کرکى; نسخه آن را افندى نزد فاضل هندى دیده است.36
16ـ حاشیة على الفیة شهید, از عبدالعالى بن على کرکى; نسخه آن را افندى نزد فاضل هندى دیده است.37
17ـ معارج السؤول و مدارج المأمول از کمال الدین حسن نجفى; افندى دو نسخه از این کتاب را نزد فاضل هندى دیده و تعجب افندى از آن است که فاضل, مؤلف را نمى شناخته است.38
18ـ نهایة الفقه از علامه حلى; افندى نسخه اى از این کتاب را که تا بحث زکاة الفطرة بوده, نزد فاضل هندى دیده است.39
19ـ الهادى الى الرشاد فى شرح الارشاد; افندى نسخه اى از این کتاب را که در شرح ارشاد الاذهان علامه بوده, در کتابخانه فاضل هندى دیده و گفته است که مؤلفش را نمى شناسد.40 آقا بزرگ احتمال داده که شارح شیخ ابراهیم قطیفى بوده باشد.41
20ـ شرح ارشاد الاذهان از فخرالمحققین; نسخه اى از این شرح هم در کتابخانه فاضل هندى بوده است.42
21ـ کحل الابصار; نسخه اى از این کتاب که در مالکیت رفیع الدین محمد حسینى بوده, پس از مرگش توسط دو خواهرش خدیجه سلطان بیگم و صفیه سلطان بیگم وقف شده و تولیت آن به فاضل هندى سپرده شده43 و طبعاً در کتابخانه ایشان قرار گرفته است.
22ـ قواعد الاحکام از علامه حلى; نسخه اى از این کتاب در کتابخانه فاضل هندى بوده است. گفته که کاتب آن شیخ حسن راشد حلى بوده است.44
23ـ معالم الاصول از حسن بن شهید ثانى; نسخه اى از این کتاب در کتابخانه فاضل بوده که فاضل در پشت آن اشاره به شرح الفیه شهید به قلم حسن فرزند شهید کرده و افندى آن یادداشت را در ریاض آورده است.45
افندى, در ذیل شرح حال شمس الدین حسین بن محمد شیرازى مى گوید که برخى از کتب وى را در اصفهان نزد فاضل هندى دیده است.46
کتاب هاى دیگر
فهرست ذیل در نامه اى که شخصى47 به علامه مجلسى نوشته و کتاب هاى را براى استفاده در بحار به ایشان معرفى کرده گرفته شده است. وى کتاب هایى را نیز که در کتابخانه فاضل هندى دیده اشاره کرده است. عبارت نویسنده درباره فاضل هندى نشان مى دهد که کتابخانه فاضل هندى بسیار غنى بوده است. طبعاً او آثار را نوشته است که مرحوم مجلسى در بحار از آنها استفاده نکرده است. در مورد نیز اشاره به کتاب هایى مى کند, اما نام آنها را نمى آورد; مثل این عبارت: (ولایعزب عن علمکم أن للمفید فوائد اخر یوجد عند البهاء).
به هر روى, کسى که نامه را نوشته, اول بر کتابخانه مرحوم مجلسى واقف بوده و مرتب یاد کرده که فلان کتاب نزد شماست. ثانیا مأمور به خرید کتاب هم بوده چون مرتب اشاره مى کند که فلان کتاب را براى شما خریدم.
و اینک فهرست کتاب هایى که وى از آنها یاد کرده و نوشته است که در کتابخانه فاضل هندى موجود است:
24ـ الجُمَل از سید مرتضى.
25ـ الانتصار از سید مرتضى.
26ـ رسالة التفصیل از سید مرتضى.
27ـ کتاب المزار از شهید اول.
28ـ حاشیه شهید اول بر قواعد علامه.
29ـ رسالة فى جواز السفر فى شهر رمضان اختیاراً للأفطار.
30ـ رسالة فى من سافر الى مادون المسافة من مکان نوى فیه اقامة عشرة أیام.
31ـ اللوامع.
32ـ المقدادیات.
33ـ الغنیة فى العلوم.
34ـ الشامیات, ابن فهد.
35ـ البحریات لابن فهد.
36ـ المسائل العزیة.
37ـ شرح نهج المسترشدین فى اصول الدین.
38ـ شرح النهج للشیخ مقداد.
39ـ المدنیّات از فخر المحققین.
40ـ قاطعة اللجاج فى تحقیق حل الخراج از محقق کرکى.
41ـ اجوبة المسائل المختلفه للشیخ على.
42ـ الباب المفتوح الى ما قیل فى النفس و الروح از زین الدین بیاضى.
43ـ حاشیة صاحب المدارک على الفیة الشهید.
44ـ ایضاح الاشتباه فى أسماء الرواة.
45ـ رجال علامة الحلى.
46ـ اجازة العلامة لبنى زهرة, به خط علامه نزد فاضل هندى بوده است.
47ـ مناهج الیقین فى اصول الدین.
48ـ مجلّى مرأة المنجلى فى علم الکلام.
49ـ رسالة المناظرة مع ناصبى هروى از ابن ابى جمهور احساوى.
50 ـ شرح تجرید الاعتقاد از فاضل اسفرائینى شفیعى.
51 ـ القواعد لابن میثم بهائى او شفیعى48.
52 ـ وصول الاخیار الى الاصول الاخبار از حسین بن عبدالصمد.
53 ـ کتاب الاربعین از حسین بن عبدالصمد.
54 ـ کتاب العقود از حسین بن عبدالصمد.
55 ـ مناظرة مع الرجال الحلبى از حسین بن عبدالصمد.
56 ـ شرح الالفیة از حسین بن عبدالصمد.
پس از چهار عنوان اخیر افزوده شده: برخى از این رسائل نزد شما و برخى نزد بهاءالدین فاضل هندى است.
57 ـ الفرج بعد الشدة للتنوخى. در ادامه آمده که این نسخه (بهائى او هبائى) چرا که من از وى نسخه را خواستم; او هم جستجوى فراوان کرد, اما نیافت گویا گم شده است.
58 ـ ترجمة التوراة.
59 ـ ترجمة الانجیل.
60ـ حاشیه قطب الدین رازى (شاید نزد بهاء باشد).
61ـ اجوبة المسائل المختلفة از شیخ حسن فرزند شهید ثانى.
62ـ الانوار البدریة فى رد شبه القدریة از کامل مهلبى.
63ـ نثر اللآلى.
64ـ شرح الشیخ فخرالدین على نهج المسترشدین (ربما یکون عند البهاء).
65ـ مجمع البحرین.
66ـ مجمع البحار.
67ـ کتاب العین از خلیل بن احمد.
68ـ مجمل اللغة و المقاییس.
69ـ مسالک الحنفاء فى ابوى المصطفى از سیوطى.
70ـ الفوائد الکافیة فى ایمان السیدة آمنة از سیوطى.
71ـ قسم الکلام من التهذیب از تفتازانى.
72ـ ارتشاف الضرب من لسان العرب از ابوحیان (استاد ابن هشام نحوى).
73ـ همع الهوامع فى شرح جمع الجوامع از سیوطى.
74ـ بلابل القلاقل49 (که اخیراً چاپ شده است).
این یادداشت با ارزش نشان دهنده ارزش و اعتبارى است که فاضل هندى براى کتاب قائل بوده و با وجود فقر آن کتابخانه را فراهم آورده است. اهمیت این کتابخانه براى وى در آن جا روشن شد که در تألیف کتاب پر ارج کشف اللثام به نقل هاى دیگران از کتاب هاى کهن اعتماد نکرده و خود با در اختیار داشتن مصادر نخستین, مستقیماً از آنها استفاده مى کرد.
پاورقی :
1. نمونه آن کتاب هاى زیادى بود که شیخ على منشار, پدر زن شیخ بهائى از هند به ایران آورد و بعدها به کتابخانه شخصى شیخ بهائى پیوست. افندى مى گوید که شنیدم که آنها چهار هزار مجلد کتاب بود. این کتاب ها به ارث به تنها فرزند دختر شیخ على رسید که همسر شیخ بهایى شد. شیخ نیز آنها را وقف کرد که بسیارى از آنها به دلایلى از جمله بى توجهى متولى از بین رفت. (ریاض العلماء, ج4, ص266).
2. کلیساى وانک اصفهان را که گویا از اوائل قرن هیجدهم دستگاه چاپ داشته باید مستثنا کرد, گرچه این دستگاه تنها در خدمت چاپ کتاب مقدس بوده و به آثار عمومى نوشته شده در اصفهان ارتباطى نداشته است.
3. مجله کِلک, ش80 ـ83, ص401ـ403.
4. کتاب هاى این کتابخانه در سال هاى 1241ـ1246 توسط روس ها غارت شد و به کتابخانه آکادمى علوم در لنینگراد منتقل شد. نک: نشر دانش, سال 16 (1372), ش6, ص24ـ 28.
5. افندى در چند مورد از این کتابخانه یاد کرده است: و قد رأیتها فى الخزانة الموقوفة من الکتب فى مشهد عبدالعظیم. (ریاض, ج3, ص161).
6. درباره آن در مقاله (وقفنامه مدرسه چهارباغ اصفهان) در شماره (38,ص15) مجله آینه پژوهش سخن گفتیم.
7. محمد هاشم (رستم الحکماء) درباره آن نوشته: آن سلطان جمشید نشان را کتابخانه اى بود که از خطوط جمیع مشاهیر کتاب, یعنى مجموعه آداب در خطاطى استاد کل, جناب ابن مقله رحمه الله, مخترع خطوط هشتگانه… استاد یاقوت مستعصمى و آقا ابراهیم و میرزا احمد نیریزى و میر على و میر عماد و شاه مسکین و رشید و شفیعا و خواجه اختیار و امثال اینان ـ غفرالله لهم ـ. قرآن هایى به خط جلى و خفى و با ترجمه و بى ترجمه و ادعیه و احادیث و نسخه هاى بسیار با اعتبار از جمیع علوم و لموم و فنون و رسم الحساب هاى مختلفه و قصص و تواریخ و دیوان هاى شعرا, همه با کاغذهاى ختایى و خانبالق و کشمیرى, همه با تذهیبات و نقش و نگار دلپسند ذکر شده, فراهم آمده بیشتر از حساب و شمار. (رستم التواریخ, به اهتمام محمد مشیرى, تهران, 1348, ص85).
شاردن هم درباره آن نوشته است: میرزا مقیم نامى در آن موقع کتابدار (کتابخانه شاهى) بود. (درباره میرزا مقیم, نک: تذکره نصرآبادى, ص75. و نیز نک: کتاب تذکارات او که یادداشت هاى مهمى از علماى معاصر دارد. ذریعه 4/20ـ21) تالار کتابخانه براى این منظور بسیار کوچک است; زیرا فقط بیست ودو گام درازا و دوازده گام پهنایش مى باشد. دیوارها از پایین به بالا داراى طاقچه هایى است به ژرفاى پانزده شست که به جاى قفسه به کار مى رود. کتاب ها در این طاقچه ها برحسب قطر یا قطع روى هم چیده و توده شده است, بدون هیچ گونه توجه به موضوع و مندرجات, چنان که در کتابخانه هاى اروپا کاملاً مراعات مى گردد. اسامى مؤلفین در غالب کتاب ها روى عطف آنها نوشته شده است… کتاب هاى این کتابخانه شاهى پارسى, تازى, ترکى و قبطى (کوفى!) است. من از کتابدار خواهش کردم که کتب زبان هاى باخترى را به من بنمایاند. او در پاسخ اظهار داشت که از این کتاب ها دو صندوق موجود است که هر صندوقى داراى پنجاه تا شصت مجلد مى باشد و مجلدات بزرگى از آنها را به من نشان داد. اینها کتب مذهبى کلیساى روم و کتاب هاى تاریخى و ریاضى بود. کتاب هاى نخستین ظاهراً در هرمز به دست آمده است و سایر کتب از یغماى خانه هولشتاین در هفتاد تا هشتاد سال قبل گرد آمده است. اولئاریوس, دبیر سفارتخانه, کتابخانه نفیسى در آن جا داشته است. (سفرنامه شاردن, ج7, ص147ـ149).
8. این مطلب را کتابدار کتابخانه مزبور که از خود با عنوان (عمله خزانه) یاد شده در مجموعه اى که در فهرست مجلس ج10, ص1385 آمده یاد کرده و گفته است که پس از حمله آنها, برخى کتاب ها را برداشته تا حفظ کند. مجموعه مزبور از یادداشت هاى وى که در فاصله سال هاى 1113 تا 1140 نوشته شده, فراهم آمده است.
9. استاد علامه حاج سید محمد على روضاتى درباره داستان کتاب ریاض فرمودند: با توجه به برخى شواهد, میرزا عبدالله در سال 1127 کتاب هاى خود را میان دو فرزندش میرزا احمد و میرزا زین العابدین تقسیم کرده است. کتاب ریاض خود را هم دو قسمت کرده; دو سه مجلد از تراجم علماى شیعه و سنى را به یکى و دو سه جلد دیگر را هم به دیگرى داده است. تا آن جا که مى دانیم, بخش دوم ریاض, یعنى سهم میرز احمد باقى مانده است. درباره قسمت دیگر مى دانیم که میرزا نصرالله شهید, آنها را با کتاب هاى دیگرى در اصفهان خریده است. این همان خریدى است که سید عبدالله جزائرى در کتاب (الاجازة الکبیرة) به آن اشاره کرده که سید نصرالله کتاب هاى زیادى را به ثمن بخس در اصفهان خرید; اما اشاره به ریاض ندارد. شیخ یوسف بحرانى در کشکول خود مى نویسد: یکى از شاگردان علامه مجلسى شرح حال برخى از علما را نوشته که من قسمتى از آنها را نقل مى کنم. وى باید از همان سهمى که دست سید نصرالله بوده استفاده کرده باشد. تراجمى که وى از چند حرف اول الفبا در کشکول آورده, در چاپ فعلى ریاض از همان جا نقل شده است. احتمال دارد که چاپ بمبئى از کشکول ناقص باشد و باید از آن کتاب که نام اصلى اش (انیس المسافر) است, از نسخه فرهاد میرزا استفاده شود; چه احتمال آن هست که تراجم بیش تر یا کامل ترى در آن از ریاض نقل شده باشد. تاکنون از اصل ریاض که در کتابخانه سید نصرالله بوده, خبرى در دست نیست. اما سهم میرزا احمد در اختیار حاجى کلباسى بوده است. شاید هم دست پدرش حاجى محمد حسن بوده که در دوره نادر, تعیین تکلیف زن هایى که شوهرانشان در فتنه افغان گم شده اند به دست او بوده است. این که دست حاجى محمد حسن بوده یا نه مطمئن نیستم. پس از حاجى, این کتاب دست حاجى میرزا ابوالمعالى, فرزندش بوده و در کتابى که در شرح حال شیخ بهائى نوشته از آن مطالبى نقل کرده است. این نسخه, احتمالا به طور عاریه دست صاحب روضات هم بوده که از آن استفاده برده است. ممکن است از خود حاجى گرفته و شاید هم از فرزندش حاجى ابوالمعالى. پس از آن کتاب به دست میرزا ابوالهدى, پسر میرزا ابوالمعالى رسیده است. وى صاحب (سماءالمقال) و سید آقا سید محمد است که هنوز در قید حیاتند. میرزا ابوالهدى داماد برادر حاج آقا حسین خادمى بودند. وقتى میرزا ابوالهدى در سال 1316 شمسى درگذشت, آقاى خادمى وصى و قیّم ایشان بودند که
یک پسر و یک دختر داشتند. آقاى خادمى گفتند که میرزا ابوالهدى قرض دار بود و خرج فرزندانش هم باید داده مى شد. من چون قیم بودم, نخواستم خودم کتاب ها را بخرم. پس از آن کتاب ها را به حاج ملا احمد بیان الواعظین فروختیم. حاج ملا احمد مرد با فضلى بود. ایشان آن قسمتى از ریاض را که در کشکول بحرانى آمده بود از آن جا استنساخ کرد و ملحق به اصل کرد. در آن سال ها عباس اقبال ایام عید به اصفهان و شیراز مى رفت. در یک سفر کتاب ریاض را از ملا احمد خریدارى کرد که بعد به کتابخانه دانشکده ادبیات منتقل شد. در همان زمان که روضات ـ پیش از چاپ ـ به دست حاجى میرزا حسین نورى مى رسد, وى توسط شخصى به نام حاج آقا میرزا اصفهانى نسخه اصل ریاض را از میرزا ابوالمعالى به امانت مى گیرد ـ گویا در سال 1315 قمرى ـ پس از آن حاجى با امکاناتى که داشته دو دوره از روى آن استنساخ مى کند. یک دوره در اختیار دامادش شیخ شهید فضل الله نورى ـ رحمةالله علیه ـ بوده که از دو مجلد بزرگ یک جلد آن در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران است. یک نسخه هم دست خودش که مرحوم سید حسن صدر و دیگران از آن استفاده کرده اند. در حوالى سال 1320ـ1321 که مرحوم الفت ـ پسر آقا نجفى اصفهانى ـ به نجف رفته بوده, آن نسخه را از ورثه حاجى میرزا حسین نورى خریدارى مى کند. نسخه آقاى مرعشى گویا از روى همان نسخه در نجف استنساخ شده است. البته نمى دانم سال تولد آقا نجفى کى بوده مختلف نوشته اند ایشان: 1319, 1318 و بعد از آن 1318. شیخ آقا بزرگ و حاج سید محسن امین از روى همان نسخه حاجى میرزا حسین استنساخ کرده اند. به هر حال نسخه میرزا در اختیار مرحوم الفت قرار مى گیرد که حاجى سید حسن صدر هم حواشى بر آن دارد. مرحوم الفت براى آن فهرست تهیه کرد. این حرف شیخ آقا بزرگ که جایى نوشته: در آن سفر بخشى از ریاض ـ گویا توسط آقا میرزا اصفهانى که نسخه را از میرزا ابوالمعالى به امانت براى حاجى نورى آورده ـ در رودخانه افتاد, نادرست است. هرچه بوده, همان بوده که دست مرحوم الفت آمد, چون در ریاض هم از بیش از موجود چیزى نقل نکرده است. نسخه مرحوم الفت را هم حاج سید سعید نائینى که (ابواب الروضات) الفت را چاپ کرد, از ایشان گرفت که چاپ کند. اما بعد خبر آورد که مرحوم حاجى حسین آقا ملک آن نسخه را از ایشان گرفته و سیصد تومان براى مرحوم الفت فرستاده بود. بنابراین ,آن نسخه هم در کتابخانه ملک است.
10. ریاض العلماء, ج3, ص233ـ234.
11. همان, ج4, ص308.
12. الاجازة الکبیرة, ص83 ـ 85.
13. زندگى نامه علامه مجلسى, مصلح الدین مهدوى, اصفهان, ج1, ص177ـ 178.
14. الاجازة الکبیره, سید عبدالله موسوى جزائرى, قم, 1409), ص197ـ 198. در آن جا آمده است که سلطان برخى از املاک خاصه خود را وقف کرد تا از درآمد آن نسخه هایى از بحار استنساخ شده وقف طلاب شود.
15. میراث اسلامى ایران, دفتر چهارم, ص746.
16. نظر استاد معظم و بزرگوار حضرت استاد حاج سید محمد على روضاتى ـ دامت برکاته ـ بر آن است که نسخه هاى اصل بحار, به همان صورت افست شود, چرا که فوائد فراوانى در آنها دیده مى شود که متن چاپى فعلى فاقد آنهاست. از جمله در بسیارى از موارد, مطالبى به خط میرز عبدالله افندى و دیگر شاگردان مجلسى در لا به لاى سطور وجود دارد که در نسخه چاپى یا به نام مرحوم مجلسى آمده یا اساساً به چاپ نرسیده است. به علاوه, از خط افندى برمى آید که اجازات بحار, تماماً کار ایشان بوده و آنها را ـ همان طور که از ریاض برمى آید ـ از روى نسخه هاى خطى مختلف فراهم آورده و یکجا در مجلد اجازات آورده است. درباره نقش افندى در بحار نیز نک: الاجازة الکبیره, ص84.
17. نک: زندگى نامه علامه مجلسى, ج1, ص173ـ174. در آن جا نام برخى از کتابخانه ها را به نقل از جواهر کلام یاد کرده است.
18. صاحب ریاض ذیل عنوان کسانى که به (بهایى) شهرت دارند مى نویسد: و قد یراد فى عصرنا هذا به المولى بهاءالدین محمد بن المولى تاج الدین الحسن بن محمد المعروف بالفاضل الهندى. ریاض العلماء, ج7, ص36. خود فاضل هندى نیز معمولاً از خود با عنوان (محمد بن الحسن الاصفهانى المشهور بالبهاء) یاد کرده است.
19. این عنوانى است که فاضل هندى در مواردى براى خود یاد کرده است.
20 . درباره تاریخ درگذشت وى میان سال 1134 تا 1137 اختلاف نطر وجود دارد.
21. قصص العلماء, ص312.
22. فهرست نسخه هاى خطى کتابخانه مجلس, ج2, ص56, ج5, ص62 .
23. فهرست نسخه هاى خطى کتابخانه مدرسه سپهسالار (شهید مطهرى), ج1, ص581.
24. فهرست نسخه هاى خطى کتابخانه مجلس, ج9, ص123.
25. ریاض العلماء, ج4, ص147.
26. روضات, ج4, ص229.
27. ریاض العلماء, ج3, ص257, 297; ج4, ص297.
28. همان, ج2, ص103.
29. همان, ج2, ص115.
30. همان, ج2, ص376.
31. همان, ج2, ص384.
32. همان, ج2, ص443.
33. همان, ج3, ص143.
34. همان, ج4, ص269.
35. همان, ج4, ص269.
36. همان, ج3, ص132.
37. همان.
38. همان, ج1, ص341., و نک:ص143.
39. همان, ج1, ص365.
40. همان, ج1, ص386.
41. ذریعه, ج25, ص150.
42. ریاض العلماء, ج1, ص386.
43. طبقات اعلام الشیعه, قرن12, ص281.
44. ریاض العلماء, ج1, ص187.
45. همان, ج1, ص231.
46. همان, ج2, ص83.
47. تصور بر این بوده که نویسنده نامه میرزا عبدالله افندى بوده است, اما استاد علامه حاج سید محمد على روضاتى ـ دامت افاضاته ـ فرمودند که بنده به قرائنى به دست آوردم که نویسنده نامه مزبور, کسى جز ملا ذوالفقار اصفهانى نبوده است. افندى در ریاض, ج3, ص111 از وى یاد کرده است.
48. مقصود از شفیعى, مولى محمد شفیع استرابادى است و مؤلف نامه, تردید داشته که این کتاب را در کتابخانه وى دیده یا فاضل هندى.
49. بحارالانوار, ج107, ص177.

تبلیغات