آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن


1. دانشمندان اسلامى دو قسمند: یکى بعدى یا محدود، چند بعدى یا جامع.
براى قسم دوم شیخ طوسى - رضوان اللَّه تعالى علیه - را نمونه مى‏آوریم که در تفسیر، «تبیان»، در حدیث، «تهذیب الاحکام و استبصار»، در رجال، «فهرست و رجال طوسى و رجال کشى»، در فقه، «نهایه و مبسوط» و رسائل متعدّد دیگر و در کلام «تمهید الاصول» دارد (1) و همچون شیخ بهائى، و در زمان ما افرادى مثل مرحوم شعرانى و علامه طباطبایى.
امّا برخى از فقها را سراغ داریم که با غیر فقه و اصول کارى نداشته و در علوم دیگر مهارتى کسب نکرده‏اند. (2)
2. دانشمندانى که در ابعاد گوناگون علمى اهل تحقیق و اجتهاد و تألیف و به اصطلاح جامع المعقول و المنقول بوده‏اند، گاه به همین عنوان شناخته شد، و گاه برخى از ابعاد وجودى آنان سایر ابعاد را تحت الشعاع قرار داده و تنها به همان بُعد غالب معرفى گشته‏اند.
مثلا سید رضى مؤلف و گردآورنده «نهج البلاغه» همواره به عنوان یک ادیب و شاعر معرفى مى‏شده، به خاطر اینکه این ویژگى او بر سایر ویژگیها غلبه داشته، وگرنه او فقیه و مفسّر و متکلم و محدثى توانا بوده، و تفسیر «حقائق التأویل»، و «نهج البلاغه» و... و مقاله اینجانب با عنوان «شریف الرضى فقیهاً» شاهد و گواه این مطلب است.(3)
همچنین محقق حلّى صاحب شرایع به خاطر عظمت بُعد فقهى‏اش به عنوان فقیهى بزرگ معروف شده، و از متکلم بودن او سخنى به میان نمى‏آید، با اینکه رساله «ماتعیه» و کتاب «المسلک» که هر دو توسط اینجانب تصحیح و تحقیق شده، گواه این است که آن بزرگوار جامع المعقول و المنقول بوده است.(4)
علامه مجلسى نیز که به محدّث مجلسى مشهور شده، از این نمونه هاست، آن قدر کار حدیثى او عظمت داشته که سایر ابعاد علمى او را تحت الشعاع قرار داده، وگرنه بیانات او در شرح احادیث، اگر مورد دقّت قرار گیرد، حاکى از جامعیت او در همه یا بیشتر علوم اسلامى است. آیا کسى که بخشهایى از مسالک شهید ثانى را تحشیه کرده (نسخه آن به خط خودش در کتابهاى اهدایى رهبر معظم انقلاب - دامت برکاته - به کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى موجود است) فقیه نبوده و محدث است! امام خمینى - رضوان اللَّه تعالى علیه - در کتاب اربعین یا برخى تألیفات دیگرش مکرّر از علاّمه مجلسى به عنوان محقّق مجلسى یاد مى‏کند.(5)
شاید برخى گمان کنند که علاّمه امینى - رحمةاللَّه علیه - مؤلف کتاب «الغدیر» در فقه و اصول و تفسیر مهارتى نداشته، و یا فکر کنند علاّمه حاج آقا بزرگ تهرانى مؤلف «الذریعة الى تصانیف الشیعه» تنها کتابشناس بوده و از علوم دیگر بهره نداشته، و یا سید حسن صدر مؤلف «تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام» تنها در تراجم و رجال خبرویّت داشته است. این طور نیست بلکه باید گفت عظمت یک بُعد از کارهاى علمى آنان سایر ابعاد را پنهان کرده است.
3- مرحوم شهید مدرس یکى از چهره هاست که بُعد سیاسى زندگى او بر بُعد علمى او غالب شده و به عنوان یک روحانى سیاستمدار شناخته شده و مرتبه علمى و حوزوى وى تقریباً به فراموشى سپرده شده است. از این راهها مى‏توان به مدارج علمى آن شهید بزرگوار پى برد:
یک: دوران طولانى تحصیل او در حوزه اصفهان و نجف اشرف.
دو: اساتید متعدّد وى که همه از بزرگان علماى آن زمان بوده‏اند.
سه: آخوند خراسانى و شیخ عبداللَّه مازندرانى ایشان را به عنوان مجتهد طراز اوّل معرفى کرده‏اند.
چهار: تألیفات او.
پنج: تدریس در زمان طولانى.
شش: لقب مدرّس داشتن.
هفت: شرح رسائل شیخ انصارى که در بیست و چهار سالگى نوشته است.
اکنون هر یک از این دلیلها را توضیح مى‏دهیم:
4. مرحوم شهید مدرس در شرح حالى که به تقاضاى روزنامه اطلاعات نوشته و در شماره 646 آن چاپ شده، مى‏گوید: «مولدم قریه سرابه کچو از توابع اردستان، پدرم اسماعیل، جدّم میر عبدالباقى، از طائفه میر عابدین، که فعلاً هم اکثر آنها در آن قریه مى‏باشند. از سادات طباطبائى، و اصلاً زواره‏اى. شغل پدر و جدّ من منبر و تبلیغ احکام الهى [بود].، جدّ ابى من میر عبدالباقى از زهاد محسوب بود. مهاجرت به قمشه (واقع در جنوب اصفهان در خطّ و طریق فارس) نموده، مرا هم در سنّ شش سالگى تقریباً به جهت تربیت هجرت داده، به قمشه نزد خود برد. سنّ صباوت را خدمت آن بزرگوار بسر برده، چهارده سال تقریباً از عمرم گذشت که جدّم مرحوم شد.
حسب الوصیه(6) آن مرحوم تقریباً در سنّ شانزده سالگى (یازده صحیح است) به جهت تحصیل به اصفهان آمدم، سیزده سال(7) در اصفهان مشغول تحصیل بودم، در سنّ بیست و یک سالگى پدرم مرحوم شد... بعد از واقعه دخانیه (1309 - 1310) به عتبات عالیات مشرف شدم، بعد از تشرّف حضور آیةاللَّه حاج میرزا حسن شیرازى - رحمةاللَّه علیه - به جهت تحصیل توقّف در نجف اشرف را اختیار کردم... تشرف من در عتبات تقریباً هفت سال شد.»(8)
بنابراین دوران تحصیل آن عالم بزرگ حدود بیست سال بوده است و در این بیست سال مراتب بالا و والایى از علوم حوزوى را کسب کرده‏اند.
5. مرحوم مدرس در شرح حال خود مى‏نویسد(9): «مدّت توقف در اصفهان قریب سیزده سال شد. قریب سى نفر استاد در این مدت، از علوم عربیّت، فقه، اصول و معقول درک کردم که از برجسته‏ترین آنها در علوم عربیت مرحوم آقا میرزا عبدالعلى هرندى نحوى بود که تقریباً هشتاد سال عمر داشت و صاحب تصانیف زیاد، ولى از بى اقبالى دنیا مهجور ماند(10) و در علم معقول مرحومین جهانگیر خان قشقائى(11) و آخوند ملا محمد کاشانى(12) که هر دو عمر خود را در مدرسه صدر اصفهان به آخر رسانیده، به وضع زهد دنیا را وداع فرمودند.
[در نجف‏] علماء و بزرگان آن زمان را تیمنّاً و تبرّکاً کلاّ درک کرده و از اغلب استفاده نمودم، ولى عمده تحصیلات من خدمت مرحوم مغفورین کاظمین خراسانى و یزدى [صاحب کفایه و صاحب عروه ]بود»(13)
و نیز ایشان شرح لمعه و قوانین را نزد همان آخوند کاشى(14) و خارج اصول (بحث حجیّة ظنّ) را نزد شیخ مرتضى یزدى(15) در دو سال و نیم و خارج اصول (بحث استصحاب) را نزد سید محمد باقر درچه‏اى(16) در بیش از سه سال خوانده است.
در اینجا مناسب است نکته‏اى را یادآورى کنم: علماى گذشته بر خلاف بسیارى از طلاب و فضلاى زمان ما زود از درس خواندن و ادامه آن کنار نمى‏رفتند و تا آنجا که مى‏توانستند استفاده کنند از محضر اساتید بزرگ بهره مى‏گرفتند؛ مثلا مرحوم میرزا احمد آشتیانى (استاد آیت اللَّه حسن زاده آملى و دیگران) در حالى که مقام علمیش به حدّى بوده که فلسفه و گویا اسفار را تدریس مى‏کرده و سنّش حدود چهل سال بوده به نجف مشرف و ده سال در درس مرحوم میرزاى نائینى(17) حاضر شده است. مرحوم مدرّس نیز هنگامى که به نجف مشرف شده، با آنکه جوان بوده، امّا حوزه اصفهان(18) را پشت سر گذاشته بود، و مى‏توانست بگوید نیاز به ادامه تحصیل ندارم، امّا همانطور که یاد شد هفت سال دیگر از مشایخ نجف بهره برده است.
6. بر اساس اصل دوّم متمّم قانون اساسى سابق ایران که باید پنج نفر مجتهد طراز اول در مجلس ناظر مصوّبات قوّه مقننه باشند، مرحوم شیخ عبداللَّه مازندرانى(19) و آخون ملا محمد کاظم خراسانى طىّ نامه‏اى چند نفر از مجتهدان را به مجلس معرّفى کردند. اصل نامه چنین است:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم. مجلس محترم شوراى ملى - شیّد اللَّه تعالى ارکانه. چون به موجب اصل دوم از متمّم قانون اساسى رسماً مقرّر است که براى مراقبت در عدم مخالفت قوانین موضوعه با احکام شرعیه، بیست نفر از مجتهدین عادل عارف به مقتضیات عصر، به نجلس محترم معرّفى شود، و پنج نفر یا بیشتر که اکثریت آراء با قرعه از ایشان انتخاب نموده به عضویت مجلس محترم بشناسند و امضاء هیأت معظّم را در این باب مطاع و متّبع دانسته، هر چه را که اکثر از این هیأت محترم، مخالف شریعت مطهّره شمارند به کلّى الغاء نموده، رسمیت قانونیت ندهند و به موقع اجراء نگذارند، لهذا به موجب همین فصل شریف که به منزله روح سیاست اسلامیه، و حافظ استقامت این اساس سعادت است، مدتى است در مقام فحص و سؤال از امّهات بلاد برآمدیم و با اینکه بحمداللَّه عدد کثیرى موصوفند به اوصاف مذکوره که چشم اسلام به وجود مبارکشان روشن است... لیکن چون بقاء جمله‏اى در مراکز خودشان اهم و لازم، و حرکت جمله دیگر به تهران زحمتى است فوق العاده، بلکه خیلى آقایان عظام حاضرین تهران هم که جامع اوصاف و پشتیبان ملّت و مایه قوام این اساس سعادتمند، مراقبت حضور همه روزه مجلس زحمتى است فوق تحمل ایشان، لهذا به معرّفى آقایان مفصلّه الاسامى با اعتذار از اسقاط عناوین و القاب، و عدم رعایت تقدّم و تأخّر اکتفا مى‏شود:
از نجف اشرف - زاده اللَّه تعالى شرفاً و عزاً:
آقاى حاج سید مصطفى کاشانى [پدر آیت اللَّه کاشانى‏](20) آقاى شیخ اسماعیل محلاتى [مؤلّف انوار العلم و المعرفة و کتابهاى دیگر](21) آقاى میرزا محمد حسین نائینى(22) آقاى سید ابوالحسن اصفهانى. آقاى آقا شیخ مهدى مازندرانى. آقاى آقا ضیاءالدین عراقى(23) آقاى شیخ عبداللَّه گلپایگانى... .
و از اصفهان:
آقاى حاج آقا نوراللَّه(24). آقا سید حسن مدرس قمشه‏اى...(25).
توجه دارید که مرحوم آخوند، شهید مدرس را در ردیف میرزاى نائینى و آقا ضیاء عراقى و سید ابوالحسن اصفهانى (که هر سه بعداً از مراجع تقلید شیعه شدند) قرار داده است و این خود حاکى از مقام فضل و علم مرحوم مدرس است.
7. گویا بخشى از تألیفات مرحوم مدرس از بین رفته و آنچه موجود است از این قرار است:
اصول تشکیلات عدلیه. چاپ شده.
کتاب زرد (تاریخ سیاسى معاصر ایران) گویا بخشى از آن چاپ شده.
خاطرات خواف. نسخه خطى آن موجود است.
رساله فى سهو الامام و المأموم. چاپ شده.
رساله فى قضاءالفوائت. چاپ شده.
رسالة فى ضمان الغاصب المغصوب الفائت. چاپ شده.
رسالة فى بعض مسائل العدّة. چاپ شده.(26)
حاشیه بر کتاب النکاح شیخ محمد رضا نجفى مسجدشاهى(27). گویا نسخه آن در یکى از کتابخانه‏هاى شخصى قم باشد.(28)
همین رساله‏هایى‏که در فقه از ایشان مانده و منتشر شده یکى از ادّله فقیه بودن ایشان است.
8. مرحوم مدرس در سال 1287 متولد شد و تا شش سالگى در اردستان بود و سپس تا یازده سالگى در قمشه و آنگاه در اصفهان و سپس نجف اشرف مدتى بیش از بیست سال مشغول تحصیل بود. هنگامى که از نجف مراجعت کرد، حدود سى سال داشت و خود او در شصت سالگى یعنى سى سال پس از مراجعت از نجف مى‏گوید:
«بعد از مراجعت (از نجف) به اصفهان در مدرسه جدّه کوچک (مدرسه‏اى است به این اسم در اصفهان) مشغول تدریس فقه و اصول شدم. به ترتیبى که فعلاً هم در مدرسه سپهسالار (شهید مطهرى) مشغولم و از خداوند توفیق مى‏خواهم که به همین قسم بقیه عمر را مشغول باشم»(29)
بنابراین، سى سال مشغول تدریس بوده است، حدود ده سال در اصفهان، و بیست سال در تهران، و این تدریس طولانى فقه و اصول و احیاناً غیر اینها شاهد دیگرى است بر مدارج علمى او.
9. القابى که به روحانیون داده مى‏شد و به آن لقب مشهور مى‏شدند، بسیار جدّى و معنادار و با محتوا بود؛ مثلاً لقب «ثقةالاسلام» براى شیخ کلینى، صاحب کتاب «کافى» شریف، لقب «صدوق» براى ابن بابویه صاحب کتاب «من لا یحضره الفقیه»، لقب «علم الهدى» براى سید مرتضى صاحب «انتصار»، لقب «محقّق» براى صاحب «شرائع الاسلام»، لقب «آیت اللَّه» و «علاّمه» براى علاّمه حلّى صاحب «قواعد الاحکام»، لقب «فاضل» براى صاحب «کشف اللثام»، لقب «استاد الکل» براى آقا باقر بهبهانى صاحب «شرح مفاتیح»، لقب «حجّةالاسلام» براى سید محمد باقر شقتى صاحب «مطالع»، و... . این گونه نبود که در اختصاص القاب سهل انگارى شود و بنابراین لقب «مدرس» بسهولت به کسى اختصاص نمى‏یافت. براى نمونه یادآور مى‏شویم که به میرزا محمد على رشتى صاحب «حاشیه قبله شرح لمعه» و تألیفات فراوان دیگر(30) به خاطر عمرى تدریس، «مدرس» مى‏گفتند، که مدرّس چهاردهى از استادان دانشگاه نواده او بود. به حکیمِ معروف آقا على (متوفاى 1246 ق) «مدرس» مى‏گفتند که از فلاسفه عصر خود بود. به مرحوم آقا میرزا مهدى آشتیانى فیلسوف عصر اخیر «مدرّس» مى‏گفتند(31)، به مرحوم حاج میرزا احمد نهنگ در مشهد به خاطر عمرى تدریس «مدرّس» مى‏گفتند.
مرحوم «مدرس»، از همان زمان که در اصفهان بوده، این لقب را داشته و مرحوم آخوند خراسانى او را به عنوان مجتهد طراز اول با همین لقب به مجلس شورا معرفى کرده و تا آخر عمر نیز به همین لقب شهرت داشته و در مدرسه سپهسالار مدرس رسمى بوده است، خود این لقب که ظاهراً زاییده فضل و علم و مهارت در تدریس اوست، براى نشان دادن مقام علمى او مى‏تواند دلیلى جداگانه باشد.
10. و اما بهترین گواه بر مقام بلند علمى او، حاشیه رسائل شیخ انصارى است که در سنّ حدود بیست و چهار سالگى به عنوان تقریرات درس دو نفر از استادان خود نوشته است.
«فرائد الاصول» یا «رسائل شیخ انصارى» کتابى است بسیار مهم در اصول فقه، که از روزگار تألیف تاکنون (حدود صدوپنجاه سال) کتاب درسى حوزه‏ها و محور مباحث تحقیقى اصول فقه بوده است و به همین جهت حواشى فراوانى بر آن نگاشته شده که چند مورد از آنها را - که چاپ شده - نام مى‏بریم:
1- حاشیه میرزا محمد حسن آشتیانى (بحرالفرائد)
2- حاشیه آقا شیخ مهدى کجورى. از شاگردان شیخ انصارى و صاحب جواهر بوده است (چاپ سنگى رحلى)
3- حاشیه آقا سید محمدباقر یزدى (وسیلةالوسائل)
4- حاشیه حاج آقا رضا همدانى صاحب مصباح الفقیه (الفوائد الرضویة على الفرائد المرتضویة)
5- حاشیه آخوند خراسانى (درر الفوائد)
6- حاشیه سید محمد تنکابنى (ایضاح الفرائد)
7- حاشیه شیخ کبیر (چاپ سنگى رحلى)
8- حاشیه شیخ غلامرضا قمى (قلائد الفرائد)
9- حاشیه شیخ على شیرازى. وى از شاگردان آخوند خراسانى بوده. این امر به قطع کوچک چاپ سنگى شده است.
10- حاشیه میرزا تبریزى (اوثق الوسائل)
11- حاشیه ملا رحمةاللَّه کرمانى که در هامش رسائل معروف به چاپ رحمةاللَّه چاپ شده است.
12- حاشیه شیخ هادى طهرانى (محجّة العلماء)
13- حاشیه شیخ محمد رضا نورى. به قطع رقعى (پالتویى) از روى خط مؤلف افست شده است.
14- حاشیه مولاناى تبریزى (مصباح الوسائل)
15- حاشیه سید عبداللَّه شیرازى (عمدةالوسائل)
16- حاشیه رسائل حاج شیخ محمد امامى خوانسارى (وى مقیم اراک بود و چند سال قبل مرحوم شد)
17- حاشیه رسائل کلباسى فقط چند برگ است. با رسائل چاپ گراورى اصفهان چاپ شده است.
18- حاشیه آقا سید یوسف مدنى (دررالفوائد)
19- حاشیه حاج شیخ مصطفى اعتمادى‏
20- فوائد الاصول = تقریرات کاظمى هم ازحواشى رسائل به حساب مى‏آید.
حاشیه رسائل مرحوم مدرس در دو جلد رحلى به خط خود او نزد خانواده او موجود است.(32)
جلد اول شامل مباحث حجیّت مظنه (در دویست و نود صفحه).
جلد دوم شامل مباحث استصحاب (در دویست و پنجاه و سه صفحه)
در آغاز جلد دوم مى‏نویسد: بسم اللَّه الرحمن الرحیم هذا مبحث الاستصحاب (بعنوان الرسائل) قد قرأته عند سیّدنا الاستاد السید محمد باقر الاصبهانى الدرچه‏اى فى قریب من اربع سنین متوالیة. و قد اخذ جزءاً ممّا جمعیة فى هذا الباب بعض و لم اذکر لنأخذها من فبقیت عنده(33) و هو من الامر الرابع الى الامر السابع من الامور التى ینبه علیه صاحب الرسائل.(34)
و در شرح حالى که به زبان عربى به قلم خود او نوشته شده: و قد حصّلت عنده (الشیخ مرتضى ریزى) من الاصول مبحث حجیّة الظن فى سنین و ستّة شهور تخمینا... و قد جمعت من تقریراته فى الزمن المذکور قریبا من عشرة الالف بیت کتابة(35) متعلّقه بمسألة الظن... .
بنابراین حاشیه رسائل ایشان تقریر درس دو استاد وى در دوران تحصیل اصفهان، و قبل از تشرّف به نجف اشرف است. پس تاریخ نگارش آن باید قبل از بیست و چهارسالگى وى که به نجف مشرف شده باشد، و مى‏دانیم بعد از این تاریخ سالها درس خوانده و به معلومات خود افزوده است.
حاشیه رسائل ایشان صرف نقل مطالب استاد نیست، بلکه با بررسى چند صفحه آن از باب نمونه معلوم شد که با استاد خود وارد بحث شده و اظهار نظر مى‏کند.
مثلاً در حجیّت استصحاب از باب استقراء موارد مى‏نویسد:
قال الاستاد: و مایدّعى انّ ذلک من طریق العقلاء و انّه حجّة بالخصوص و کذا ما نحن فیه فهو ممنوع.
سپس مى‏گوید:
اقول: انا بوجداننا نجد انّ العقلاء یعتبرون به، غایة ما یمکن ان یقال انّهم مختلفون فى ذلک بالنسبة الى موارد الاستقراء کثرة و قلّة، و لا خیر فیه. فالانصاف حجیّته من اجل ذلک کما لا یخفى على من رجع الى بنائهم و طریقتهم.
در مورد مضمره(36) زراره در بحث استصحاب، شیخ انصارى فرموده است: و لا یضرّها الاضمار. و دیگران این طور توضیح داده‏اند که زراره شخصى نیست که از غیر امام معصوم مسائل فقهى را بپرسد پس حتماً از امام معصوم است.
امّا مرحوم مدرس مى‏گوید:
اقول... عدم الاضرار انّما هو لاجل القرائن التى فى نفس الفاظ الحدیث الى یصیر سبباً لکون الحدیث من المعصوم... فکانه لا اضمار اصلاً.
مقصودشان این است که متن، گواه صدور از امام معصوم است.
شیخ انصارى در مورد استفاده یقین به برائت، و استصحاب از عبارت یکى از روایات استصحاب فرماید: در آینده خواهیم گفت که جمع بین این دو در یک عبارت امکان ندارد.
مرحوم درچه‏اى استاد مرحوم مدرس گفته است: شیخ انصارى در آینده عدم امکان جمع بین قاعده یقین و استصحاب را گفته، نه جمع بین استصحاب و یقین به برائت.
مرحوم مدرس در جواب فرموده: اللهم الا ان یکون نظره الى مناط ما سیأتى و هو عدم امکان ان یکون الکلام الواحد فى مقام بیان القاعدتین اعم من ان تکونا قاعدتى الیقین والاستصحاب او غیرهما.
شیخ انصارى در صحیحه ثالثه استصحاب فرموده: یتم الاستدلال لو ثبت العموم من لفظ الیقین و الشک و ذلک محلّ نظر.
مرحوم درچه‏اى هم آن را تأیید کرده است.
سپس مرحوم مدرس مى‏نویسد: الناظر بعین الانصاف فى الفقرات یستنبط العموم منها.
مرحوم درچه‏اى گفته است: کما یکمن ان یستدلّ بموثقة عمار: اذا شککت فابن على الیقین على حجیّة الاستصحاب... کذلک یمکن الاستدلال بها على عدم حجیّة الاستصحاب رأساً بأن یکون المراد منها مثلاً باذا کنت على یقین فى یوم الجمعه ثمّ شککت فى یوم الاثنین فابن على الیقین الذى کان فى یوم الجمعه فقط.
مرحوم مدرس فرموده: این احتمال با توجه به کلمه «فابن» و بناء گذارى احتمالى است بسیار دور و سست.
مرحوم درچه‏اى گفته است: روایة عبداللَّه بن سنان: «انک اعرته و هو طاهر» بعید نیست قاعده یقین باشد نه استصحاب.
مرحوم مدرس گفته: مع ان هذا المعنى خلاف الظاهر من الروایة انّ ذلک من المعانى التى تکون مخالفاً الاجماع...
مرحوم شیخ انصارى در ذیل روایت «کل شى‏ء طاهر حتّى تعلم أنّه قذر» فرموده است:
اگر قاعده طهارت باشد «حتى» قید حکم، و اگر استصحاب باشد، قید موضوع است.
مرحوم درچه‏اى فرموده: لانفهکم الفرق من هذه الحیثیة.
سپس مرحوم مدرس فرموده: اقول زیادة على ذلک: انا نفهم العکس، فانّ المتأمّل یفهم انّ الغایة قید للکم فى الاستصحاب، و قید للموضوع فى القاعدة.
مقصود از نقل این چند مورد قضاوت و داورى میان شیخ و سیّد و مدرّس - رضوان اللَّه تعالى علیهم - نیست، بلکه منظور این است که کسى فکر نکند مرحوم مدرس تنها تقریراتى از درس استادان خود نوشته و خود در آن تاریخ اهل تحقیق و اظهار نظر نبوده است.
اینجانب با دیدن این چند صفحه از حاشیه رسائل ایشان، با توجه به اینکه در بیست و چهار سالگى، و قبل از تشرّف به نجف نوشته، و در آن تاریخ خود اهل تصرف در مطالب بوده، به جرأت مى‏توان گفت: مدرس بخصوص پس از بازگشت از نجف و تدریس در اصفهان، فقیهى توانا و اصول دانى ماهر و یکى از علماى بزرگ بوده است.
در پایان یکى از بحثها، مرحوم مدرس دعایى دارد که هم آموزنده است و هم حاکى از اینکه از جوانى به فکر پاکى روح و جان خود بوده است. با نقل آن دعا همان خواسته را از خداى منان مى‏خواهیم.
الهم وفّقنا لا کمال الدین علماً و عملاً، و خلّصنا من الشهوات الدنیویة روحاً و جسماً.
والحمد لله رب العالمین اولاً و آخراً.
در پایان این مقال دو مطلب را یادآورى مى‏کنم:
1- مرحوم مدرس دو شرح حال یکى به فارسى و دیگرى به عربى براى خود نگاشته است که در عین کوتاهى عبارات شامل بسیارى از مطالب لازم است امّا به نظر اینجانب به خاطر سبق قلم خود آن مرحوم و یا اشتباه چاپى روزنامه اطلاعات که شرح حال فارسى را چاپ کرده است، تناقضى پیش آمده است به این شرح:
- تولد مرحوم مدرس طبق نوشته خود ایشان 1287 هجرى قمرى است.(37)
- ورود ایشان به نجف اشرف براى تحصیل باز طبق نوشته ایشان 1311 هجرى قمرى است.(38)
- شش ساله بوده که از اردستان به قمشه منتقل شده است.
- در سن شانزده سالگى براى تحصیل به اصفهان رفته است (طبق نوشته خود ایشان)
بنابراین هنگام تشرّف به عتبات 24 ساله بوده، و هنگام ورود به اصفهان 16 ساله، نتیجه اینکه باید در اصفهان هشت سال تحصیل کرده باشد، اما خود ایشان نوشته است: سیزده سال در اصفهان مشغول تحصیل بودم.
اینجانب فکر مى‏کنم که کلمه «شانزده» تصحیف و یا سبق قلم «یازده باشد» و ایشان یازده سالگى(39) از قمشه براى تحصیل براى اصفهان آمده باشد، و یا اینکه شش سالگى وارد قمشه شده است و تا یازده سالگى درسهاى مکتب خانه را مى‏خواند، و از یازده سالگى در قمشه شروع به تحصیل علوم حوزوى کرده، و در شانزده سالگى به اصفهان رفته، و مقصود از سیزده سال تحصیل در اصفهان تحصیل در قمشه و اصفهان روى هم رفته است.
2- به ریاست محترم مجلس شوراى اسلامى پیشنهاد شد: یکى از راههاى زنده نگاه داشتن نام مرحوم مدرس در حوزه‏هاى علمیه، چاپ همین حاشیه رسائل و در اختیار حوزه قرار دادن آن است. البته این حاشیه در سطح حاشیه‏ها علمى معروف مانند حاشیه آشتیانى، تنکابنى، آخوند و غیره نیست. اما در عین حال مى‏تواند مورد استفاده طلاب و مدرّسان رسائل باشد، و نیز براى طلاب عزیز و مدرسان گرامى یادآور این مطلب باشد که ورود در مسائل سیاسى، معنایش بى توجّهى به بحث و درس و تحقیق و تألیف نیست؛ و هرچه یک طالب علم باسوادتر و دقیق‏تر باشد، در مسیر خدمات خود نیز موافقتر خواهد بود و اعتبار علمى او به اعتبار کارهاى اجتماعى سیاسى او مى‏افزاید.
البته لازم است در صورت تصمیم به چاپ و نشر آن، به صورتى صحیح و جاذب چاپ شود، نه مانند رسائل فقهى مرحوم مدرس، که متأسفانه مغلوط چاپ شده و کوششهاى محقق آن رساله‏ها نیز در اثر اینکه در نهایت به وى ارائه نداده‏اند، به هدر رفته است.(40)
پانوشتها:
* هشتم و نهم آذرماه 1374 سمینار «مدرّس و تحوّلات سیاسى تاریخ معاصر ایران» در ساختمان شماره دو مجلس شوراى اسلامى برگزار شد. از طرف هیأت رئیسه محترم مجلس براى سخنرانى در آن محفل با عنوان: «شخصیت فقهى شهید مدرس (ره)» دعوت شده بودم، براى آن سخنرانى یادداشتهایى فراهم آوردم که پس از سخنرانى به صورتى که ملاحظه مى‏کنید، تنظیم شد. امید آنکه سودمند باشد.
1. به مقاله اینجانب در مجله نور علم و کتاب چهل مقاله، با عنوان تألیفات شیخ طوسى رجوع شود.
2. البته فقیه تا با بسیارى از علوم اسلامى آشنا نباشد، نمى‏تواند فقیه کاملى باشد، اما مقصود این است که در علوم دیگر توانایى زیادى پیدا نمى‏کند.
3. مجله تراثنا، ویژه نامه سید رضى، سال اول، شماره پنجم.
4. این دو اثر توسط بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس چاپ و منتشر شده است.
5. رهبر معظم انقلاب در محفلى که پیرامون عظمت علامه مجلسى - رضوان اللَّه تعالى علیه - سخن مى‏گفتند، فرمودند مناسب است آراى فقهى علامه مجلسى از تألیفات او استخراج و ارائه گردد و این کلام اشاره به فقیه بودن آن بزرگوار دارد.
6. شاید مقصود از وصیت، سفارش باشد نه اینکه بعد از وفاتِ او، به وصیت او...
7. 16 + 13 = 29 در حالى که مرحوم مدرس در بیست و چهارسالگى به نجف رفته و در اصفهان نبوده است.
8. حدود سال 1317 ه- ق به اصفهان مراجعت کرده است.
9. دو شرح حال از مرحوم مدرس به قلم خودش در دست است: یکى را که فارسى است در کتاب «آتشکده اردستان» ج 2، ص 300 به نقل از روزنامه اطلاعات و دیگرى را که به زبان عربى است به خط خود مدرس در کتاب «مرد روزگار» تألیف على مدرسى ص 657 ببینید.
10. میرزا عبدالعلى هرندى معروف به نحوى متوفاى 1306 صاحب تألیفاتى از جمله شرح دعاى یا من ارجوه... .
11. متوفاى 1328 در اصفهان و مؤلف شرحى بر نهج البلاغه.
12. متوفاى 1333 و مدفون در تخت فولاد اصفهان.
13. صاحب کفایه متوفاى 1329 و صاحب عروه متوفاى 1337.
14. مرحوم مدرس در شرح حال خود مى‏نویسد: آخوند کاشى نزد حاج ملاحسین (حسینعلى) تویسرکانى در اصفهان درس خوانده بودو سپس به کاشان رفته و از کاشان در 1286 به اصفهان مراجعت کرده بود.
15. شاگرد سید حسین ترک متوفاى 1329. او اول کسى است که در اصفهان کتاب رسائل استادش شیخ انصارى را تدریس نمود (دانشمندان اصفهان نوشته مرحوم مهدوى).
16. متوفاى 1342 و استاد آیت اللَّه حاج آقا حسین بروجردى.
17. متوفاى 1355 و از مراجع تقلید بزرگ شیعه.
18. حوزه اصفهان قبل از تأسیس حوزه علمیه قم و حوزه نجف بزرگترین حوزه بوده است.
19. متوفاى 1330 و از شاگردان شیخ انصارى.
20. متوفاى 1336 و مؤلف رسالة فى التجرى که چاپ شده است.
21. از اساتید بزرگ نجف بوده است.
22. صاحب تنبیه الامة.
23. صاحب مقالات الاصول و غیره.
24. همان که در سال 1346 ه - ق علیه رضاخان قیام کرد و با عده‏اى از علما به قم آمد... .
25. از چند نفر که نامشان یاد شد، تنها مرحوم مدرس به مجلس رفت با آقایان: حاج امام جمعه خوئى، حاج میرزا ابوالحسن زنگچى و آقا شیخ محمد باقر همدانى.
26. هر چهار رساله در یک جلد چاپ شده است.
27. صاحب وفایة الاذهان و نقد فلسفه دارون.
28. در کتابخانه مرحوم آیت اللَّه حاج سید على فانى اصفهانى در قم، که نمى‏دانیم این کتابخانه پس از درگذشت ایشان چه سرنوشتى پیدا کرد.
29. آتشکده اردستان، ج 2، ص 300.
30. مانند شرح صحیفه سجادیه که چاپ شده است.
31. صاحب حاشیه بسیار گرانقدر بر شرح منظومه حاجى سبزوارى.
32. با تشکر از حجةالاسلام حضرت آقاى شکورى که عکس این نسخه را چند روزى در اختیارم گذاردند.
33. هشدارى است به کسانى که کتاب امانت مى‏گیرند و مقیّد به برگرداندن آن نیستند.
34. تنبیهات دوازده گانه استصحاب رسائل.
35. هر بیت تقریباً پنجاه حرف است.
36. مضمره به روایتى گفته مى‏شود که راوى به جاى نام امام معصوم(ع) ضمیر بدون ذکر مرجع آورده باشد؛ مثلاً گفته باشد سألته... .
37. در شرح حال فارس که در آتشکده اردستان چاپ شده است.
38. در شرح حال عربى به قلم خود ایشان که در کتاب «مرد روزگار» چاپ شده است.
39. البته اگر شانزده را تصحیف یازده بدانیم باید عبارت «حسب الوصیه» را به سفارش در حال حیات معنا کنیم، نه به وصیت براى بعد از وفات.
40. حضرت آقاى شکورى بخشى از این حاشیه رسائل را تصحیح کرده‏اند، امید است کار را به اتمام رسانند.

تبلیغات