شیوه های اجتهاد در مذاهب اسلامی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
دکتر محمّد سلام مدکور، مناهج الأجتهاد فى الإسلام، از مطبوعات جامعة الکویت، 1974 ص 839.
اسلام در گذر زمان در برخورد با حوادث سیاسى - فرهنگى و تفسیر متون دینى، فضاى گستردهاى براى تبادل آرا و تعاطى فکرى بشرى باز کرد؛ مذاهب اعتقادى، کلامى، فقهى و سیاسى متعدّدى را بنیان گذاشت؛ درگیریهاى فراوانى را به وجود آورد و گروهها و نحلههاى بسیارى را در عرصه اندیشه دینى خلق کرد.
این مذاهب هر کدام براى پاسخگویى به نیازها و حوادث عصر خود و تبیین تکلیف شرعى مؤمنان، اصول و قواعد خاصّى را از متن دین و نصوص اسلامى برکشیدند و با به کارگیرى آن آرا و احکامى را منتسب به اسلام به جامعه ارائه دادند. بررسى شیوههاى اجتهادى و مطالعه قواعد و اصول پذیرفته شده مذاهب مزبور، براى عصر کنونى که مواجههاى فکرى فراتر از مذاهب مطرح است، ضرورتى اجتنابناپذیر است. فقه تطبیقى گرچه از دیرباز در حوزه اجتهاد مذاهب اسلامى گام نهاده است، امّا ضرورت و فوریّت آن بسان امروز خود را ننموده بود. با جدّى شدن تئورى «دهکده جهانى» تعاطى و تضارب فکرى و مطالعه تطبیقى ادیان، فضا براى برخوردهاى درون دینى و بین المذاهب روز به روز تنگتر مىشود و اندیشوران مذاهب را براى جستن پاسخ همگون به نیازها و ضرورتهاى روز مصمّمتر مىسازد. این روند که اکنون چندان شتاب ندارد، در ادامه روند بر سرعت خود خواهد افزود و ممکن است در آینده علما و فقها را در تنگناى فرصت قرار دهد و کارى عجولانه صورت پذیرد.
مطالعه با طمأنینه بر روى شیوههاى اجتهادى مذاهب اسلامى به پیرایش، آرایش و باز آفرینى درست شیوه اجتهادى که بتواند نیازمندیهاى روز افزون و پیچیده را پاسخ گوید کمک خواهد کرد. دراین عرصه پارهاى اندیشوران گامهاى قابل مطالعهاى برداشتهاند که معرّفى آنها در تشویق و برانگیختن دیگر دانشمندان براى تحقیق و مطالعه همگون مؤثر خواهد بود.
از جمله نوشتههاى قابل طرح و بررسى کتاب آقاى محمد سلام مدکور رئیس بخش شریعت دانشکده حقوق قاهره است. وى نوشته خود را در دو جزء تنظیم کرده است.
جزء نخست آن تحت عنوان «اختلافات فقهى و روش فقها در اصول و منابع» و جزء دوم با عنوان «اجتهاد و روش فقها در احکام فقهى و عقاید» در یک مجلد به چاپ رسیده است. در بخش اوّل به مباحثى درباره منابع فقهى و شیوههاى اجتهادى مذاهب گوناگون اسلامى مىپردازد.
تفسیر تعابیرى همچون فقه، حکم، دلیل، شریعت، تطوّر استعمال کلمه «فقه» و آراى فقها در معناى «فقه» بحث فرعى وى در آغاز مبحث است. علل رویکرد اصحاب پیامبر(ص) به اجتهاد و تأثیر شرایط و نیازهاى روزمره بر این رویکرد از مباحث دیگر جزء اوّل است. به اعتقاد وى توجّه به مقاصد شرعى در برداشت از آیات قرآنى و سنّت پیامبر(ص) در روزهاى آغازین خلافت اسلامى چهره نمود و همین توجّهات زمینه لازم را در اختیار فقها براى ایجاد مکاتب فقهى گذاشت. وى براى اثبات مدّعاى خود نمونههایى از فتاوى خلفا و اصحاب پیامبر(ص) را ذکر کرده است.
پیدایش مکاتب فقهى و ریشهها و پایههاى آنها فصل دوّم از جزء اوّل را تشکیل مىدهد. در این فصل ابتدا به مکتب فقهى مدینه و به تعبیر دیگر مکتب حدیثى پرداخته شده و در آن تفاوت دیدگاه فقهاى مدینه بازگو شده و نمونههایى از اجتهادات مبتنى بر حدیث ذکر شده است و آنگاه مدرسه رأى و به بیان دیگر مدرسه کوفه مورد بحث قرار گرفته است. مؤلف به آراى فقهایى پرداخته است که در پیدایش مکتب کوفه نقش داشتهاند. وى از نقش مهمّ عبداللَّه بن مسعود در تکوین مکتب فقهى کوفه یاد مىکند و به اعتبار آنکه وى تحت تأثیر آراى خلیفه دوم و على بن ابى طالب(ع) و چند تن از دیگر صحابه پیامبر(ص) بود، به گونهاى ریشه مکتب رأى را در برداشتهاى فقهى دو خلیفه (دوم و چهارم) مىبیند.
وى گونههایى از اختلاف شیوه برداشت دو مکتب یاد شده را نقل و تأثیر آن را در فقه بیان مىکند. مؤلف فصل سوّم جزء اوّل کتاب خود را به علل اختلاف دو مکتب مزبور اختصاص داده و حوزه اختلاف را به موارد وجود نصّ و موارد فقدان نص تقسیم مىکند. در مورد اوّل نمونههاى فراوانى از اختلاف برداشت فقهاى دو مکتب را از نص ذکر مىکند و در مورد دوم تأثیر کاربرد مراعات مصلحت را که از مبانى مکتب حدیث است و کاربرد قیاس را که از اصول مکتب رأى است، نشان مىدهد.
از مباحث مهمّ جزء نخست کتاب، بررسى و تحقیق در مورد منابع و مصادر اجتهاد است که خود به چهار گروه تقسیم مىشوند: 1- مصادر نقلى وحیانى 2- مصادر نقلى غیر وحیانى 3- مصادر عقلى 4- مصادر مختلف فیه.
نویسنده، قرآن و سنّت را در گروه نخست، اجماع، عرف و قول صحابى را در گروه دوّم و قیاس، استحسان، مصالح مرسله و معتبره، استصحاب و سدّ ذرایع را در گروه سوّم جاى مىدهد و استقراء، اباحه اصلى، نفى حکم به نفى دلیل و امثال آن را جزء منابع مختلف فیه مىشمارد و در هر مورد مباحث مربوط به آن را به تفصیل مىآورد.
جزء دوم کتاب که مفصلتر از جزء نخست است، شامل مباحث مرتبط به «شیوه اجتهادى فقها در احکام فقهى و اعتقادى» است. در آغاز به اجتهاد و فرق آن با رأى مىپردازد و حوزه کاربرد اجتهاد را مىنماید و آنگاه به اجتهادات پیامبر(ص) و اصحاب وى مىپردازد. در اجتهاد رسول (ص) آراى علما را در ثبوت و عدم ثبوت اجتهاد در شأن وى مىآورد و آنگاه به اجتهاد اصحاب آن بزرگوار در زمان حیات وى مىپردازد و نمونههایى از اجتهادات آنان را نقل و موارد مأذون بودن آنان را یاد مىکند.
مجتهد، اوصاف و شرایط وى و علومى که باید از آن برخوردار باشد، مبحث بعدى وى است. اجتهاد مطلق و اجتهاد متجزّى و مباحث مربوط به امکان و عدم امکان اجتهاد تجزّئى ادامه بحث است. بحث قدیمى مصوبه و مخطّئه مطلب اوّل فصل سوّم از جزء دوم را تشکیل مىدهد. مؤلف سپس حجیّت حکم اجتهادى و آراى گوناگون مرتبط با آن و مسأله نقض و عدم نقض اجتهاد را بحث مىکند. آنگاه وارد مبحث انواع اجتهاد و شیوه اصولیین مىشود. مؤلف، اجتهاد بیانى، اجتهاد قیاسى و اجتهاد استصلاحى را از انواع اجتهاد مىشمارد.
روند تاریخى اجتهاد از زمان رسول اللَّه تا عصر انفتاح دوباره باب اجتهاد در بین اهل سنّت را پى مىگیرد و سپس به درجات اجتهاد مىپردازد و در همین راستا نظریه خود را درباره اجتهاد گروهى و ضرورت آن بیان مىدارد.
مباحث مربوط به تقلید و امکان و عدم امکان تقلید تلفیقى که در عالم اهل سنّت مفهوم ملموسترى مىتواند داشته باشد، از مباحث قابل مطالعه و دقیق است که مؤلف نظر خود را در خصوص شوراى افتا در آن باز مىگوید.
قسم سوّم از جزء دوم کتاب به شیوههاى گوناگون درباره احکام فقهى و اعتقادى از دید مذاهب مىپردازد. سپس بحثى خواندنى درباره جامعیّت - دینى و دولتى - اسلام ارائه مىدهد و دو دیدگاه خلافت و امامت موروثى را که اوّلى مربوط به عالَم تسنن و دومى متعلّق به شیعه و نحلههاى منتسب است، مطرح مىکند و با بحث کلامى مبسوطى تلاش مىکند دیدگاه شیعه را تخطئه و رأى خلافت را تقویت کند. همچنین مباحث مربوط به نحلههاى کلامى و فرق اسلامى را زیر عنوان «روشهاى اجتهاد در امور اعتقادى» مطرح مىکند و در آن در مورد شیعه و اعتزال مطالبى ارائه مىدهد که از دیدگاه شیعه غیر قابل قبول و مردود است.
کتاب از باب دوم مجدداً به مسایل مربوط به اجتهاد در احکام عملى بر مىگردد. پس از ارائه بحثى کلّى در ویژگى اجتهاد در عصر صحابه به بحث تفصیلى درباره فقه خلفا و اصحاب پیامبر(ص) مىپردازد. مکتب فقهى خلیفه اوّل را تصلّب در سنّت و به طور محدود به کارگیرى مصالح مرسله و رأى معرّفى مىکند. خلیفه دوم را پر فتوى و با مشخصه توسعه در استعمال رأى و نظر در استنباطات فقهى مىشناسد. خلیفه سوّم را کم فتوى معرفى مىکند و آراى وى را مبتنى بر مصلحت مىشمارد. طرفه آنکه پارهاى از نظریّات و تصمیماتى را که براى خلیفه دوم جزء محاسن مىشمارد، در مورد خلیفه سوّم عکس آن را از محاسن تلقّى مىکند؛ از آن جمله سختگیرى خلیفه دوم در صرف بیت المال و بذل و بخشش بى رویه خلیفه سوّم.
على(ع) را بحق افقه خلفا مىشمارد و فقه وى را متابعت از مصلحت و بازجویى علل احکام مىبیند. در ضمن تصریح مىکند که وجود مسایل کلامى و اختلافات مذهبى موجب شده است فقه آن بزرگوار نمودى روشن در آراى فقهاى دوره تکوّن مذاهب فقهى نداشته باشد.
از اصحاب پیامبر(ص) افرادى نظیر عایشه، ابن مسعود، زید بن ثابت، عبداللَّه بن عمر و عبداللَّه بن عباس را صاحب مکتب فقهى مىشمارد و ویژگى هر کدام از این مکاتب فقهى را بیان مىدارد. از تابعین به مکتب فقهى ابراهیم نخعى و سعید بن مسیّب مىپردازد و آنگاه به دوره تدوین مذاهب رسمى مىرسد و با تفصیل به ویژگى این مذاهب، پیدایش و تطور آن مىپردازد. در مبحث اوّل به مذهب ابوحنیفه، در مبحث دوم به مذهب مالک، در مبحث سوّم به مذهب شافعى و آنگاه به مذهب ابن حنبل مىپردازد.
مکتب فقهى ظاهرى، اباظیه، خوارج، زیدیّه و شیعه امامیّه ادامه کتاب را تشکیل مىدهد. از ویژگى مذهب ابوحنیفه توسعه در حیل شرعى، تحلیل و تعلیل نصوص، به کارگیرى گسترده رأى، قیاس، استحسان و عرف، عدم پذیرش مصالح مرسله و استصحاب را نام مىبرد و مخالفت دیگر فقها را با وى باز مىگوید.
توجّه به حدیث، به کارگیرى مصلحت مرسله به عنوان ضابطه فقهى، اعتبار عرف، قول صحابى، عمل اهل مدینه، سد ذرایع و تخصیص عمومات قران به اجماع، خبر، عرف و مصالح مرسله را از ویژگى فقه مالک مىشمارد.
شافعى را از مجتهدین مدرسه حدیث مىشمارد. وى عمل اهل مدینه را اجماع تلقّى نمىکند قول صحابى را بر قیاس مقدم مىشمارد و در رتبه بعد از نص و اجماع قرار مىد هد. اجتهاد را همان قیاس مىداند، استحسان را انکار مىکند و مصالح مرسله را در صورتى مىپذیرد که شبیه به مصالح معتبره به اجماع یا نص باشد. امّا در مبحث اجماع، اجماع سکوتى را معتبر نمىشمارد.
احمد ابن حنبل را فقیه نص گرا معرّفى مىکند به گونهاى که با وجود نصّ هیچ رأیى را نمىپذیرد و قرآن و سنّت را همرتبه و سنّت را حاکم بر قرآن مىداند. حدیث ضعیف را بر قیاس مقدّم مىشمارد حدیث مرسل و ضعیف را در صورت فقدان معارض حجّت مىداند و قیاس را تنها در مواقع ضرورى به کار مىگیرد. مصالح مرسله و سدّ ذرایع و استصحاب را باور دارد و وقوع اجماع بر یک حادث را ناممکن مىشمارد.
انکار تعلیل و قیاس و بهرهگیرى تامّ از سنّت، قول صحابى و تابعین را از ویژگى مکتب فقهى ظاهریّه مىداند و توسعه در بهرهگیرى از استصحاب در مکتب ظاهرى را پاسخ به تنگناهاى طبیعى مکتب ظاهرى مىشمارد.
ظهور و نمود مکتب اباضى را بیشتر در مباحث کلامى مىداند و با تصریح به اینکه اباضیه باب اجتهاد را مفتوح مىدانند، مجموع آراى فقهى آنان را بیرون از دایره مذاهب چهارگانه اهل سنّت نمىشمارد. با این حال اعتراف مىکند که در موقع نوشتن کتاب، از منابع فقهى مذهب اباضیه محروم بوده است.
ضمن بحث تاریخى و کلامى از زیدیّه منابع و مصادر فقه آنان را به ترتیب: احکام قطعى عقل، اجماع قطعى، نصوص قرآنى و حدیثى معلوم، اخبار آحاد مفید ظنّ، مفاهیم، اجماع، قول صحابى از میان اهل بیت، قیاس، استحسان و مصلحت و در نهایت استصحاب مىشمارد.
در خصوص شیعه بحث مهمّ کتاب مربوط به مسایل کلامى است. عصمت ائمه(ع)، غیبت، تقیّه، تحریف و عدم تحریف قرآن، رجعت، بداء جفر و رأى شیعه در مورد صحابه از مباحث کلامى این بخش است. مؤلف در بسیارى موارد تلاش کرده است تاباورهاى منتسب به شیعه را از کتب شیعه ذکر کند، امّا با آوردن نظرات مخالفان در پاورقى نوعى تردید در ادّعاى علماى شیعه به وجود آورده است، به گونهاى گاه چنین پیداست که عقاید اعلام شده غیر از باورهاى واقعى شیعه است (ص 743).
درباره عصمت ائمه(ع) دیدگاه انکارى سختى دارد و حتى در پى یافتن اساتیدى براى امام جعفر صادق(ع) در راستاى انکار علم غیر اکتسابى ائمه(ع) بر مىآید و از جمله اساتید وى از قاسم بن محمد بن ابوبکر یاد مىکند(764).
ویژگى فقه شیعه را، مصدرِ حکم بودن ائمه(ع) مىداند و منبع فقه را کتاب، سنت نبوى و علوى، اجماعِ کاشف از قول معصوم، اصول عملى عقلى و قیاس منصوص العلّة مىشمارد.
مؤلف بحث خاصّى درباره امام جعفر صادق(ع) و روش فقهى وى دارد که در آن ضمن تقدیر از علم، فطانت و فقاهت آن بزرگوار، روش فقهى وى را دورى از قیاس و رعایت مصالح در استنباط احکام مىشمارد و آن را تداوم مدرسه فقهى مدینه معرفى مىکند.