آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن


(علم و دین) از مهمترین مسائل جدید کلامى است که در ابتدا به صورت شبهه تعارض علم و دین مطرح شده است. تبیین این مسأله و بیان خاستگاه آن که هم از جهت تاریخى و هم از جهت معرفتى سرآغاز مسائل جدید کلامى است, مى تواند درآمدى تاریخى ـ معرفتى بر کلام جدید, تلقّى گردد. خاستگاه تاریخى مسأله (علم و دین) ظهور علم نو در دوره تجدید حیات فکرى اروپا و پیشرفت سریع و خیره کننده دانش تجربى است. علوم تازه اى که با توانایى در تصرف طبیعت و قدرت تسخیر سحرآمیزش, حقانیت خود را القا مى کرد و با پیشرفت شگفت انگیز خود, از طرفى عقاید جزمى و مقدس انگاشته شده پیشینیان درباره طبیعت, کیهان و انسان را برمى انداخت و از طرف دیگر دانشمندان را به ارائه تصویر تازه و فلسفى از جهان برمى انگیخت. این تصویر نو هم با تفسیر متافیزیکى رایج در آن زمان, معارض بود و هم با تفسیر دینى, چرا که عجین شدن تفکر ارسطومآب قرون وسطى با اندیشه دینیِ کاتولیک در اذهان عموم مردم, فلسفه و علم قرون وسطى را با آنچه به نام دین خوانده مى شد, هم سرنوشت مى کرد. به این ترتیب مسأله تعارض علم و دین در مرحله نخست به صورت تعارض یافته هاى علوم نوین با اندیشه هاى دینیِ پیشینیان, مطرح شد.
براین اساس, مسأله تعارض علم و دین که خاستگاه طبیعى آن, مغرب زمین است و در کلام جدید مسیحى از سابقه بسیار طولانى برخوردار است, در مرحله نخست به صورت کارزار اصحاب کلیسا و مفسران کتب مقدس با دانشمندان نوآور تجربى, ظهور یافت. در این کارزار دو صف در مقابل هم به ستیز پرداختند: 1ـ صفِ عالمان دینى که از طریق تکفیر, تهدید, تفتیش عقاید, آزار جسمانى و روانى, توقیف کتاب و… به دفاع از اندیشه هاى دینى و دیدگاههاى مذهبى خویش مى پرداختند.
2ـ صفِ دانشمندان متعصب که با استهزاء, بى حرمتى, تمسخر و خرافه انگاریِ اندیشه هاى دینى, به مقابله برمى خاستند. وایت در کتاب معروفِ (تاریخ کارزار علم و الهیات)1 گزارش مفصلى از این ستیز ارائه داده است. کتاب وایت به زبان فارسى ترجمه نشده, امّا چند سالى است که ترجمه فارسى نارسایى از کتاب (علم و دین) راسل منتشر شده است.2 راسل در این کتاب در موارد زیادى از وایت متأثر است و به آن نیز ارجاع داده است. مترجم فارسى, کتاب راسل را تحت عنوان علم و مذهب, از ترجمه فرانسوى نقل کرده است, کتاب خوابگردها3 نیز حاوى نکات تاریخى قابل تأمل در باب آغاز این کشمکش است.
وایت در کتاب (تاریخ کارزار علم و الهیات) روند این نزاع را به صورت مراحل زیر ترسیم نموده است:
1ـ اولیاى کلیسا هنگام ظهور هر کشف تجربیِ معارض با تعالیم دینى, با جزمیّت تمام, رأى علمیِ معارض را باطل دانسته و دیدگاه کلیسا را حق مطلقِ و غیرقابل تغییر مى انگاشتند.
2ـ در صورت قوّت نظریه علمى, که مخالفت با آن مقبول نمى افتاد, اصحاب کلیسا با ارائه تفسیر جدیدى از کتاب مقدس مطابق با نظریه جدید, سعى مى کردند تعارض را از میان بردارند.
3ـ وقتى نظریه علمى معارض, بر مسند حقانیت نشسته و مورد قبول همگان واقع مى گشت و از بدیهیات عرف علمى محسوب مى شد, اصحاب کلیسا مدعى مى شدند که متون مقدس, پیش از کشف عالمان, همان مطلب علمى را بیان کرده است و احتمالاً دانشمندان نیز مطلب فوق را از متون مقدس, برگرفته اند.
علم گرایان متعصبى چون راسل, براساس مغالطه اخذ مابالعرض مکان مابالذات, تعارض تفکر دینى زمان خود (باورهاى اجماعى اصحاب کلیسا) با اندیشه هاى علمى را به نام تعارض علم و دین خواندند و سخن از شکست و پیروزى یا عقب نشینى به میان آوردند. براین اساس راسل که خود یکى از طرفین نزاع است, معتقد است (بین علم و دین, اختلاف دامنه دارى تا سالهاى اخیر وجود داشت تا آنکه علم به نحو لایتغیرى پیروز شد)4. این در حالى است که از نظر آستین, فیلسوف تحلیلى معاصر انگلستان در (ارتباط کلام و علوم طبیعى)5 نوعى پیمان عدم تعرّض متزلزلى بین علم و مذهب بسته شده است.
در واقع علم, تعارض با تفکر دینى را در چهار بعد برانگیخت:
الف ـ تعارض در محتوا: اوّلین چهره تعارض, همان ناسازگارى فراورده هاى علوم نو با اندیشه هاى دینى است. وایت در کتاب خود بر آن است تا همه موارد تعارض را استقصا کند و در چهارده فصل ارائه دهد. باید توجه داشت مواردى که وى گزارش مى کند به دیدگاه رسمى کلیسا محدود نیست, بلکه عرفِ متشرعه و باورهاى خرافى توده مردم را نیز شامل مى شود و مواردى را که ذکر مى کند به غیر از آنچه در فصل چهاردهم تحت عنوان آراى اقتصادى کلیسا آورده است, به علوم طبیعى متعلّق است.
امروزه در سایر ابعاد معرفتى, از جمله دانشهاى انسانى مانند جامعه شناسى, روانشناسى, اقتصاد, سیاست و… نیز بحث از ناسازگارى وجود دارد.
ب ـ تعارض در جهان بینى: حادترین صورت تعارض علم و دین, تعارض جهان بینى علمى با جهان بینى دینى است. البته اخذ بینش فلسفیِ جهان شناختى از دانش تجربى که به دلیل روش, لزوماً گزینشى است, چیزى جز جهش روانشناختى مبتنى بر مغالطه درآمیختن معرفت علمى با معرفت فلسفى نیست. با این حال, علوم تجربى که در روش ماتریالیست است, این گمان را موجب شده که در جهان بینى نیز ماتریالیست است. یعنى عده اى پنداشته اند که مقتضى علمى بودن, حذف موجودات و عوامل غیرمادى و انکار عالم غیب است و به این طریق به نوعى جهان بینى ماتریالیستى مبتنى بر دانش تجربى رسیده اند.
جهان بینى علمى از طرفى خدادار بودن جهان و عالم غیب را به طور کلى منکر است و از طرف دیگر هدفدار بودن آفرینش را که مهمترین مشخصه جهان بینى دینى است, انکار مى کند. یعنى چنین مى پندارد که در جهان هیچ سرّى و هیچ غیبى وجود ندارد و چیزى ماوراى ماده و تجلّى آن موجود نیست.
ج ـ تعارض در انسان شناسى: دانشمندان که به دلیل روش علم, گمان کرده اند اقتضاى علمى بودن, نفى عوامل غیرمادى است, در جریان حذف عالم متافیزیک, روح انسان را نیز طرد مى کنند. از این رهگذر, انسان همنشین موجودات بى جان مى شود. به تعبیر ماتریالیستهاى مکانیک قرن هیجدهم, انسان یعنى (ماشینى پیچیده) و در تصویر روانشناسان رفتارگرا, (طبلى است توخالى). در حالى که از نظر ادیان, انسان موجود برگزیده و داراى تفاوت نوعى با حیوانات است که از کرامت قدسى برخوردار است.
در این باب فروید اعلام کرده است که با سه کشف علمى, سه ضربه کارى بر تصور دینى انسان از خویش, وارد آمده است: کشف کپرنیک در مورد اینکه زمین مرکز عالم نیست, کشف داروین درباره اینکه انسان از سایر حیوانات جدا نیست و کشف وى در میزان تأثیرپذیرى انسان از نیروهاى ناشناخته, ناهشیار و گاهى غیرقابل کنترل.6
د ـ تعارض در اخلاق: طبیعى ترین توقع از دین, ارائه اخلاق آسمانى است و مهمترین خصلت اخلاق دینى, بندگى و اخلاق بندگان است که به جاى حمیّت جاهلى, عبودیّت و فرمانبردارى را مطرح مى کند. در مغرب زمین عده اى با تکیه بر دانش تجربى, گمان کرده اند که مى توان اخلاق علمى را به منزله میوه اى از درخت علم چید. به این ترتیب با اخذ اخلاق از علم, آخرین نیاز بشر به عوالم قدسى و متافیزیکى از بین مى رود. چراکه در اخلاق بشرى دوران جدید, بشر بر مسند خداوند نشسته و اخلاق وى, اخلاق خدایى است و نه بندگى. براى نمونه یکى از مصادیق بارز و خطرناکِ اخلاق علمى, اخلاق تکاملى یا داروینیسم اخلاقى است که بر نظریه تحول در خلقت داروین مبتنى است.
به هر حال, تعارضى که در ابتدا به صورت ناسازگاریِ یافته هاى علوم نوین با اندیشه هاى دینى مطرح شد, ابعاد تازه اى یافت و در پرتو مباحث معرفت شناختى بویژه در فلسفه علوم, به صورتِ عامترِ (نسبت معرفت تجربى و معرفت دینى) مطرح شد.
پس از مرحله اول, با فرونشستن آتش ستیز که در واقع جنگ عقاید عالمان و کلیساییان بود, در مرحله دوم, مسأله تعارض علم و دین, مورد تأمل متکلمانِ روشنفکر و دانشمندان دیندار بویژه معرفت شناسان قرار گرفت تا از طریق تحلیلِ نسبت میان معرفت تجربى و معرفت دینى, تعارضِ ظاهرى به نحوى رفع گردد. یعنى هرکس براى رفع تعارض و حل مسأله, وضعى اتخاذ کرد و راه حلّى را عجالتاً ارائه داد.
در فاز سوّم, سعى و کوشش بر این شد که مواضع به تعجیل اتخاذ شده و مجموع پاسخها و راه حلها, مورد تأمّل بیشتر قرار گیرد و با ارائه نظریاتى به تبیین مبانى معرفتى و لوازم منطقى مواضع اخذ شده, پرداخته شود. به این ترتیب نظریات متعددى ارائه شد که از آن میان مى توان به مکتبهاى زیر اشاره کرد:
الف ـ ابزارانگارى در علم.
ب ـ ابزارانگارى در دین.
ج ـ معنادارى گزاره هاى دینى.
د ـ تفکیک معرفت تجربى از معرفت دینى (تفکیک روشى, تفکیک زبانى, تفکیک معرفتى).
سابقه طولانى مسأله علم و دین در مغرب زمین موجب شده است که در طى سالها بحث و تلاش و تحقیق, این مسأله مورد تبیین مبنایى و تدوین تئوریکال قرار گیرد. اما این پرسش در فرهنگ اسلامى, هنوز مراحل نهایى خود را طى نکرده است. پرداختن به علم و دین در فرهنگ اسلامى روشهاى خاصى مى طلبد, چرا که یافته هاى علمى جدید با اندیشه هاى دینى موجود در مشرق زمین, لزوماً همان تعارض هایى را که در مغرب زمین آفریده است, نمى آفریند. با توجه به اندیشه هاى دینى در مشرق زمین برخى از تعارضها اصلاً به وجود نیامده و انتظار هم نمى رود که مطرح شوند; مثلِ تعارض در بُعد اخلاق, بلکه با توجه به نوع اندیشه ها, انتظار مى رود مسائل دیگرى به عنوان موارد تعارض مطرح گردند.
از این رو راه حلهاى مطرح گردیده در مغرب زمین نیز به نحو صددرصد, سودمند نخواهد بود, بلکه مشکلات جدید, راه حلهاى جدید را مى طلبد. البته این تصویرى است که مى توان از این مباحث و روند آن در مشرق زمین ترسیم کرد, حال آنکه آنچه رخ داده و مباحثى که موجود است, چیز دیگرى است. استقصاى تمام موارد تعارض ظاهرى نظریات علمى با اندیشه هاى اسلامى, همچنین استقصاى تمامى سخنان و مواضعِ ـ هرچند به تعجیل ـ دانشمندان مسلمان, مفسّران و متکلمان, در حل موارد تعارض و طبقه بندى مواضع و تحلیل مبانى معرفتى و لوازم منطقى آن, مى تواند مراحل اساسى پژوهش در مسأله علم و دین نزد مسلمانان باشد.
کتاب (موضع علم و دین در خلقت انسان), اثرى است که به بحث از تعارض ظاهرى علم و دین پرداخته است و به نظر مى رسد که این کتاب, اولین تألیف معرفت شناسانه به زبان فارسى در این زمینه باشد.
1ـ در این کتاب, سعى شده است که مسأله علم و دین از صورت مسأله اى در کلام مسیحى به صورت مسأله اى در کلام اسلامى تقریر شود. یعنى این بحث آن گونه در فرهنگ اسلامى مطرح گردد که سزاوارِ تحلیلِ دانشمندان مسلمان واقع شود.
2ـ مؤلف با روش مورد پژوهى (Case Study) به تحلیل مطلب پرداخته است; یعنى نمونه اى از تعارض ادعا شده بین یافته هاى علمى و دیدگاه قرآن (نظریه خلقت تحولى داروین) مورد بررسى واقع شده است.
3ـ به واسطه این بررسى موردپژوهانه, اولاً ابعاد مختلف تعارضِ ادعا شده, مورد توجه قرار گرفته است (چهار بعد تعارض علم و دین). ثانیاً نویسنده دیدگاه اکثر قریب به اتفاق دانشمندان مسلمان در این باب را استقصا کرده و آنها را در یک طبقه بندیِ منطقى, مورد بررسى تطبیقى قرار داده است. وى راه حلهاى ارائه شده در حل تعارض فوق را در شش طبقه ارزیابى کرده است.
ثالثاً در ضمن این تطبیق و ارزیابى, نویسنده سعى نموده است که مبانى معرفتى و لوازم منطقى هر راه حل ارائه شده را به تصویر بکشاند و از این طریق هریک از مواضع اتخاذ شده و راه حل هاى برگزیده را که به نحو مواضع عجالتى اتخاذ شده اند, به صورت نظریه هاى معرفتى و راه حل هاى کلى تبیین کند. به این جهت مى توان این کتاب را سرآغازى براى کاوش و بحث در فاز سوم دانست که از این رو حائز اهمیت است.
نویسنده با قلمى روان و بیانى ساده هرچند گاه موجز و مجمل, مطالب خود را در هشت فصل ارائه نموده است: در دو فصل اوّل, به مباحث مقدماتى و در شش فصل بعد به بررسى راه حلها و داورى میان آنها پرداخته است.
وى در فصل اوّل, جهت تبیین جایگاه تاریخى ـ معرفتى مسأله, به تمهید سه مقدمه (تعریف علم کلام, تبیین مفهوم تجدّد در کلام جدید و گزارش تاریخى موجز از مسأله علم و دین) پرداخته است. نکته بسیار قابل توجه در این بحث مقدماتى, بیان و طرح مفهوم تجدّد در کلام جدید است. نویسنده در این بحث یادآور مى شود که غالباً کلام جدید را به معناى مسائل جدید کلامى تعریف مى کنند. وى مدعى است که کلام جدید, مفهومى فراتر از مسائل کلامى جدید دارد و انحصار تجدّد علم کلام در مسائل جدید کلامى, مبتنى بر مغالطه کنه و وجه است.
مؤلف در فصل دوم نیز به بحث مقدماتى طرح مسأله و تحریر محل نزاع پرداخته است و ابعاد مختلف تعارضى را که نظریه خلقت تحولى داروین با اندیشه دینى اسلامى ایجاد کرده, باز نموده است.
در شش فصل بعدى, نویسنده راه حلهاى ارائه شده توسط اندیشمندان مسلمان را مطرح ساخته است. از آنجا که بررسى آرا و روشهاى متعدّد و ارزیابى و داورى میان آنها منوط به طبقه بندى منطقى آنها و یافتن مبانى معرفتیشان مى باشد, نویسنده نیز در بررسى این مورد خاص, به طبقه بندى آرا پرداخته است. مجموع راه حلهاى ارائه شده در زمینه خلقت انسان را براساس روش آنها در شش طبقه قرار داده و هر طبقه را در یک فصل مستقل مورد بحث و بررسى قرار داده است.
در بحث از هر طبقه نیز یکى از مهمترین آثار را پژوهیده و البته کتابشناسى هر طبقه را نیز در پاورقى آورده است.
وى در ضمن طرح مطالب, با یافتن و ارائه مبانى و لوازم منطقى هر دیدگاه, به داورى و ارزیابى بین آنها پرداخته است. خلاصه عناوین شش فصل اصلى کتاب که در واقع عناوین روشهاى اتخاذشده در حلّ تعارض مذکورند, چنین است:
فصل سوّم ـ روش اوّل در حل تعارض: قرآن به تکامل تدریجى و پیوستگى نسلى تصریح کرده است.
فصل چهارم ـ روش دوّم: رد قاطع تئورى تحولى خلقت.
فصل پنجم ـ روش سوم: در صورت اثبات نظریه تکامل, آیات قرآن توجیه پذیر است.
فصل ششم ـ روش چهارم: بنابر فرض صحت تئورى تکامل, خلقت انسان یک معجزه در آفرینش است.
فصل هفتم ـ روش پنجم: تفکیک وحى و فهم مفسّران از آن.
فصل هشتم ـ روش ششم: حل تعارض از طریق تفکیک زبانى علم و دین.
با توجه به مجموع مباحث ارائه شده, چنین به دست مى آید که نویسنده به نظریه مختار خویش تصریح نکرده و مطالعه و کاوشى بیطرفانه در آرا داشته است. در واقع پیش از آنکه پاسخ پرسش را عنوان کند, روش مقابله با پرسش را ارائه مى دهد. توجه به این نکته جهت سودجستن از مطالب کتاب لازم به نظر مى رسد:
هرچند که این کتاب گامى در جهت کاوشهاى معرفت شناسانه در یک مسأله جدید کلامى است و از آنجا که سرفصل چنین مباحث و رویکردهایى را گشوده است, قابل توجه و تأمل است اما باید اذعان نمود که این تلاش گام اوّل است. از این رو نباید به همین مقدار اکتفا کرد, بلکه تلاش و کاوش بیشتر در پیرامون علم و دین, همچنان ضرورى به نظر مى رسد.
نکات چندى در نقد و بررسى این کتاب به نظر مى رسد که قابل دسته بندى در هر طبقه مى باشد.
الف ـ نکات کلّى
1ـ مطالب کتاب به نحوى بسیار موجز و مجمل بیان شده است; تا حدى که این مسأله موجب ابهام در فهم مطالب مى گردد, بویژه براى آن دسته از افرادى که با زمینه بحث آشنایى ندارند. هرچند که مؤلف خود به این مطلب اذعان نموده و اشاره کرده است که فهم مطالب کتاب براى این دسته از افراد نیاز به معلم دارد اما در موارد چندى بخصوص در باب برخى از اصطلاحات مى توان با آوردن توضیحى در یک دو خط و یا حداقل در پاورقى اندکى مطلب را روشن تر ساخت و کمى از ابهام آن کاست به نحوى که به ایجاز کتاب هم اگر مدنظر نویسنده است لطمه اى وارد نشود.
2ـ در بررسى آراى اندیشمندان مسلمان در موضوع مورد بحث کتاب تنها به اندیشمندان مسلمان ایرانى اکتفا شده است و ذکرى از آراى سایر اندیشمندان مسلمان اعم از اندیشمندان مسلمان مشرق زمین و مغرب زمین که در این باب احیاناً رأى و نظرى دارند به میان نیامده است. به نظر مى رسد بررسى و استقصاى همه آراى در تکمیل مطالب کتاب مفید باشد.
ب ـ نکات جزئى
در نقد هر کتابى نکات جزئى فراوانى به نظر مى رسد که مى توان بیشتر آنها را اختلافات سلیقه اى بین ناقد و مؤلف محسوب داشت که طرح آنها در نقد کتاب ضرورى به نظر نمى رسد. ما در اینجا از طرح چنین نکاتى خوددارى مى کنیم. البته برخى نکات جزئى هستند که قابل تأمل مى تواند باشند, از جمله مواردى که در این کتاب به نظر مى رسد به دو نکته اشاره مى نمائیم:
پاورقی:
1ـ ص1 سطر2 آوردن صفت (ظاهرى) براى کلمه (تعارض) در ابتداى کتاب و قبل از بیان راه حلها و داورى در این باب, ضرورتى نداشته و به نظر مى رسد مسکوت گذاشتن این امر در این موضع از کتاب به داورى بیطرفانه نزدیک تر خواهد بود.
2ـ ص15 سطر14 از آنجا که روشهاى ششگانه در حل تعارض به ترتیب منطقى طبقه بندى شده اند, به نظر مى رسد روش سوم و چهارم جا به جا نوشته شده اند کما اینکه در ص109 از روش آقاى مصباح به عنوان روش چهارم یاد شده است.
1. Andrew S. White, A History of warfare of science with. Theology, Newyork,1895, 2vols
2. راسل, علم و مذهب, ترجمه مهندس رضا مشایخى, کتابفروشى دهخدا, تهران, 1455.
3. آرتور کوستلر, خوابگردها, ترجمه منوچهر روحانى.
4. راسل, علم و مذهب, ص3. به نظر مى رسد در تعبیر علم و دین به جاى عبارت دقیق علم و الهیات (کلام), راسل به عمد مرتکب مغالطه اخذ مابالعرض مکان مابالذات شده است.
5. Austin, The Relerance of Natural Science & Theology
6. پروین, لارنس اى, روانشناسى شخصیت, ترجمه دکتر محمدجعفر جوادى, و دکتر پروین کدیور, مؤسسه خدمات فرهنگى رسا, ج1, ص90.
 

تبلیغات