آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۶

چکیده

متن


برخى بر این باورند که معرفت و وصول به حقیقت از سه طریق میسّر است: اوّل, وحى و ظواهر شرع, دوم عقل و استدلال, سوم کشف و شهود. سخن در مقایسه این سه طریق با یکدیگر و امکان اکتفا به هریک و بى نیازى از طرق دیگر و نیز وجه برترى هریک بر دیگرى و یافتن بهترین طریق, به اطناب مى گراید و مجالى دیگر مى طلبد. حکیمان و عارفان مسلمان از قرن سوم سوداى تأیید متقابل این طرق و وجه نیاز به هرسه و ذومراتب دانستن طریق معرفت و وصول به حقیقت را در سر پرورانده اند. کوششهاى کندى, فارابى, ابن سینا, سهروردى, محى الدین, ابن ترکه, غزالى و ابن رشددر این راه یادکردنى است. امّا بى شک در سازگارى قرآن و برهان و عرفان یا وحى و عقل و دل یا کلام و فلسفه و عرفان, حکمت متعالیه صدرالمتألهین شیرازى یک نقطه عطف است.1 صدرالمتألهین با سودجستن از تجربه پربار گذشتگان آن سه طریق را در یک منظومه منسجم ذوب مى کند و با دید وحدت بین خود از آنها بزرگراه واحدى مى سازد که عارف و حکیم و متشرّع هرسه سالک اسفار اربعه مى گردند. نگرش حکیمان مدرسه صدرا به آیات و روایات, دیگر نه نگاه عرضى و تفنّنى است, بلکه رویکردى است به مقوّم ذات حکمت. دست نیازى است به منبعى اصیل که در مراحلى جز با آن امکان معرفت و وصول نیست. آیات و روایات خبر از بطونى مى دهند که وراى طور عقل است و حاکى از عوالمى هستند که سالک طریق کشف و شهود و اشراق با الهام از آنها قوتى جدید یافته به فیض عرشى دست یافته است. لذا تدبر و تعمق در معانى ژرف آیات قرآن و غرر احادیث پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت عصمت, در حکمت متعالیه عین حکمت است.
مؤسس این طریق, مدّعى است که با ابتکار عظیم خود به وادى تأمل در آیات الهى و روایات نبوى و ولوى دست یافته است. لذا بى بها نیست اگر گفته شود که حکیمان مدرسه حکمت متعالیه قبل از آنکه فیلسوف و صوفى باشند, مفسّر و محدثند و عمرى را در دریافت معانى بلند قرآن کریم و مفاهیم والاى نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و اصول کافى و توحید صدوق صرف کرده اند و با به جا نهادن آثارى گرانبها در تفسیر قرآن و روایات معصومین, سهم وافرى را در تفسیر متون دینى به خود اختصاص داده اند.
ویژگى تفسیر متون دینى در مدرسه حکمت متعالیه, نگاه به آیات و روایات از موضعى فراتر از افق دید عامّه است. برداشتى است عمیقتر از توضیحات لغوى و ادبى و اکتفا به ظواهر الفاظ یا بسنده کردن به مبانى رایج کلامى و با استعانت از تأویلهاى حکمى و عرفانى, کوششى است براى دستیابى به گوهر معانى عمیق در وراى حجاب لفظ. مخاطبان این تفاسیر, توده مردم نیستند, بلکه فرهیختگان و برگزیدگان ایشانند. آیات و روایات مأدبه اى است که براى هر ذائقه اى در هر مرتبه غذایى مناسب دارد. مفسران آیات و روایات, پیش از آن کمتر به نیاز روحى و علمى عالمان عنایت کرده بودند و متون دینى را یکسره در حدّ فهم عوام تنزل داده بودند و معناى آنها را در همان ظواهر منحصر کرده بودند. حکیمان این مدرسه, ضمن اذعان به ظواهر شرع انور و التزام عملى به آنها, در وادى نظر مستوایى بالاتر را اراده کرده اند. از تفاسیر متون دینى در مدرسه حکمت متعالیه این متون منتشر شده و قابل عنایت است:
1ـ تفسیر القرآن الکریم, صدرالمتألهین شیرازى2 2ـ شرح اصول الکافى, صدرالمتألهین شیرازى 3ـ الوافى, ملامحسن فیض کاشانى 4ـ علم الیقین فیض کاشانى 5ـ شرح توحید الصدوق, قاضى سعید قمى 6ـ تعلیقه هاى مختصر علامه طباطبایى بر بحارالانوار و اصول کافى3 7ـ رسائل التوحیدیه علامه طباطبایى4 8ـ المیزان فى تفسیر القرآن علامه طباطبایى 9ـ تعلیقه هاى علامه شعرانى بر وافى و بر شرح ملاصالح مازندرانى بر اصول و روضه کافى.5
ارزش هر تفسیر در گرو توانایى علمى مفسر در حکمت و عرفان و دین است. تفاسیر روایى یا قرآنى صدرالمتألهین همانند کتب حکمت و عرفانش مشحون از ابتکارات و تقریرات تازه است. فیض یک مقرّر خوب مبانى استاد است و در حکمت رأیى تازه ارائه نکرده, هرچند در عرفان قویتر از فلسفه و در زمینه آیات و روایات مسلط و متتبّع است. قاضى سعید قمى در حکمت و عرفان و متون دینى در درجه اى فروتر از استاد خود فیض قرار دارد و به میزان او به مبانى حکمت متعالیه ایمان نیاورده است. در قاضى سعید نیز بعد عرفانى از بُعد فلسفى اقوى است.
2
قاضى سعید محمّد بن محمّد مفید قمى (1107ـ1049) از علماى عصر صفوى است که در جوانى بر فنون طب و حکمت و فقه دست یافت. مدتى طبیب رسمى دربار, و دو دوره قاضى قم بوده و از این رو به لقب قاضى ملقب شد. در فاصله دو دوره قضاوت, مدتى را در حبس و تبعید گذراند و آثار خود را در قم و اصفهان تألیف کرده است. دغدغه اصلى قاضى سعید حل مشکلات اخبار و تطبیق شریعت و عرفان و حکمت است. مدفن او قم, در حوالى حرم حضرت معصومه(س) است.7
قاضى سعید طب را از پدرش آموخت, حکمت را از مولى رجبعلى تبریزى (م1080) در اصفهان و علوم دینى و عرفان را از ملامحسن فیض کاشانى (م1091) فراگرفت. اینکه آیا قاضى سعید نزد ملاعبدالرزاق لاهیجى (م1051) حکمة الاشراق خوانده باشد, مورد اختلاف است. افندى در ریاض العلماء و به نقل از وى صاحب روضات الجنات و طرائق الحقائق8, وى را شاگرد فیاض به حساب آورده اند. هانرى کربن و استاد سید جلال الدین آشتیانى, قاضى سعید را متأثّر از درس اشراق فیاض دانسته اند.9
اما از آثار قاضى سعید به رغم تصریح بر شاگردیش در محضر رجبعلى و فیض. تلمذ در محضر صاحب شوارق به دست نمى آید, به علاوه ولادت قاضى تنها دو سال قبل از وفات فیض اتفاق افتاده, چگونه این طفل دوساله به درک محضر استاد فیاض, نائل آمده است؟
قاضى سعید در فلسفه بیشتر از مولى رجبعلى متأثر است تا از فیض. مولى رجبعلى تبریزى متخلّص به واحد از شاگردان حکیم میرابوالقاسم فندرسکى استرآبادى (م1050) از حکماى نامدار عصر صفوى و مورد احترام سلاطین صفوى بوده است. وى از حکماى مشاء به حساب مى آید. در محضر پرفیض او قاضى سعید قمى, و برادرش حکیم محمّد حسن قمى, میرقوام الدین حکیم, ملاعباس مولوى صاحب اصول الفوائد, ملامحمّد تنکابنى, میرقوام الدین رازى و محمّد رفیع پیرزاده تربیت شده اند. پیرزاده تقریرات استاد خود را به نام معارف الهیه10ضبط کرده است. از ملارجبعلى تبریزى رساله اى در اثبات واجب11 و کتابى به نام اصول آصفیه12 به جا مانده است. آثار رجبعلى و تقریرات شاگردانش از دروس وى, حاکى از احاطه وى بر آراى فلسفى است. اما در فلسفه صاحب آراى متفرّدى است که اشاره به امهات آنها بى وجه نیست:
1ـ وجود در ماسوى اللّه مشترک معنوى, و میان واجب و ممکن مشترک لفظى است.13
2ـ صفات واجب الوجود عین ذات واجب نیستند. در عین اینکه زاید بر ذات نیز محسوب نمى شوند. واجب صفت ندارد و نسبت صفات کمالى به ذات ربوبى به معناى سلب طرف نقصان است. وجوب وجود و اطلاق موجود بر واجب نیز از این قاعده مستثنى نیستند. 14
3ـ حرکت در جوهر محال است.15
4ـ ترکیب وجود و ماهیت ترکیبى انضمامى است. وجود زاید بر ماهیت در خارج مى باشد و حمل وجود بر ماهیت نظیر حمل اعراض خارجى بر جوهر به حساب مى آید.16
5ـ ماهیت مجعول اوّل و بالذات و وجود مجعول ثانى و بالعرض است. علیت و تأثیر و معلولیت و تأثر در سنخ ماهیات است نه در وجود17.
6ـ وجود ذهنى باطل است. علم نفس به حقایق خارجیه به اعیانشان است نه به صورشان. محسوسات جزئیه به توسط آلت و طبایع کلیّه بدون آلت ادراک مى شوند.18
7ـ موضوع فلسفه نه وجود است و نه موجود, بلکه شئ است و شئ مشترک معنوى است.19
8ـ اثبات وجود خداوند از مسائل فلسفى نیست بلکه غایت آن است.20
ملارجبعلى نوعاً به تفردش در آراى یادشده آگاه بوده و گاه به این تفرد مباهات مى کرده است. رجبعلى افزون از نیم قرن مدرس اوّل حوزه اصفهان بوده است و شاگردانش در حد پرستش او را بزرگ مى داشته اند. قاضى سعید در مواضع متعددى از آثار خود, استاد را ستوده است. قاضى سعید اگرچه تا حدود زیادى در محضر فیض از حکمت متعالیه متأثر شده و این تأثیر بویژه در تعلیقات او بر اثولوجیا آشکار مى شود, اما تأثیر اصلى وى از فیض در عرفان است. به علاوه در تطبیق شریعت و حکمت و طریقت نیز او به فیض وامدار است.
3
از قاضى سعید آثار فراوانى به جا مانده است. با توجه به اینکه ارباب تراجم شاگرد قابل توجهى براى قاضى سعید ذکر نکرده اند, ظاهراً باید وى بیشتر به تألیف عنایت کرده باشد تا به تدریس. اکثر آثار وى در شرح احادیث است. همچنین همه آثار وى به استثناى کلید بهشت و اسرار الصنایع به زبان عربى نگاشته شده است. به فارسى و عربى شعر مى سروده و آثارش آکنده از آیات و روایات و کلمات عرفا, حکما, متکلمان, مفسران و محدثان است. به دست آوردن ترتیب زمانى آثار قاضى سعید کمى دشوار است, چراکه ظاهراً جمعى از این آثار را در عرض هم مى نگاشته است. روح حاکم بر آثار او عرفانى و صوفى منشانه است, هرچند قالبى که براى تألیف انتخاب کرده, غالباً قالب فلسفى است. به نظر هانرى کربن: (قاضى سعید از برجسته ترین نمایندگان عرفانى شیعى امامى است, او شیعى اشراقى بود و همه آثار او مى بایستى مدّتها پیش از این منتشر مى شد).21 آثار قاضى سعید را از حیث انتشار به چهار قسم مى توان تقسیم کرد: 1ـ آثارى که با طبع حروفى منتشر شده است 2ـ آنچه که با چاپ سنگى طبع شده 3ـ آثار مخطوط 4ـ آثار مفقود و نامشخّص.
اوّل: آثارى که به طبع حروفى رسیده است:
1ـ کلید بهشت, تصحیح و تعلیق سید محمّد مشکوة, تهران 1356ق.22 این کتاب مختصر در مبدأ و معاد است و به زبان فارسى و نزدیک به فهم عامه, به دور از اصطلاعات و با رعایت جمع بین شریعت و فلسفه نگارش یافته است.
2ـ اسرار العبادات, تصحیح سید محمّد باقر سبزوارى, تهران 13.23
3ـ تعلیقات على اثولوجیا, با تصحیح و مقدمه سید جلال الدین آشتیانى, تهران 1356.24
این تعلیقات بر چهار میمر (مقاله) اوّل از ده میمر اُثولوجیا و ناظر به تعلیقات شیخ الرئیس و متأثر از مبانى حکمت متعالیه است. به رغم مقدمه نافع مصحّحِ, طبع تعلیقات طبعى غیرمنقح از نسخه اى ناقص است و به تصحیحى مجدد نیاز دارد.
4ـ شرح توحید الصدوق, جلد اوّل, تصحیح و تعلیق دکتر نجفقلى حبیبى, تهران 1373.
5ـ از قاضى سعید دو نامه به استادش فیض کاشانى و پاسخى از فیض کاشانى منتشر شده است. قاضى سعید در این نامه ها از فیض تمناى هدایت به وادى عرفان و سلوک را کرده است. (مکاتبات فیض و قاضى سعید قمى, به کوشش مدرس طباطبایى, تهران 1352). 25
دوّم: آثارى که با طبع حجرى منتشر شده است:
1ـ رسالة حقیقة الصلوة (مقالة التوحید). این رساله مختصر در سال1084 در قم تألیف شده و در حاشیه شرح الهدایة الاثیریة صدرالمتألهین شیرازى به طبع رسیده است (تهران 1313ق)26. چکیده رساله این است که حقیقت و روح صلوة, توحید ذات و اسماء و صفات و افعال است و بس.
2ـ الاربعین فى شرح الاحادیث المشکله (تألیف بین سالهاى 1079تا1091) تصحیح عیسى على آبادى, با مقدمه سید نصرالله تقوى, تهران 1315ق. این کتاب مهمترین کتاب قاضى سعید پس از شرح توحید است. جمیع نسخ به جا مانده از این کتاب ناقص و شامل یک مقدمه و بیست وشش حدیث است.
سوّم: آثار مخطوط قاضى سعید که هنوز به زیور طبع آراسته نشده است:
1ـ الاربعینیّات لکشف انوار القدسیّات; مجموعه اى از ده یا یازده رساله که قاضى سعید قبلاً آنها را مستقلاً تصنیف کرد و سپس تصمیم به الحاق آنها در مجموعه اربعینیّا گرفت. این مجموعه در ردیف آخرین اثر قاضى محسوب مى شود. وى در نظر داشت در این مجموعه چهل رساله جمع آورى کند که عمرش کفاف نداد. رسائل این مجموعه عبارتند از:
1ـ رساله روح الصلوة.27 تفصیل رساله حقیقة الصلوة سابق الذکر.
2ـ رسالة اشارة و بشارة فى حقیقة الاختلاف الواقع فى القرآت السبع (1089قم).
3ـ الفوائد الرضویه فى شرح حدیث سؤال رأس الجالوت من الامام على بن موسى الرضا(ع) فى حقیقة الکفر و الایمان.
4ـ مرقاة الاسرار فى بیان ربط الحادث بالقدیم و حدوث العالم (1084قم).
5ـ النفحات الالهیه و الخواطر الالهامیه (1084قم).
6ـ الانوار القدسیه فى تحقیق الهیولى و الصورة (1085قم).
7ـ المقصود الاسنى فى تحقیق ماهیة الحرکة و وجودها (1088قم).
8ـ الحدیقة الوردیة فى السوانح المعراجیه.
9ـ رسالة البرهان القاطع و النور الساطع. ترجمه رساله استادش مولى رجبعلى تبریزى از فارسى به عربى.
10ـ الطلایع و البوارق فى تحقیق ان لکل حقیقة من الحقائق الامکانیة صورة و ان احسنها الصورة الانسانیة (البوارق الملکوتیه). این رساله مفصل ترین رساله مجموعه اربعینات است.
11ـ شرح حدیث الغمامة من اعجاز امیر المؤمنین(ع). (اصفهان 1099)
2ـ اسرار الصنایع فى فلسفة بعض العلوم, به فارسى (1080).
3ـ شرح حدیث البساط.
4ـ شرح توحید الصدوق, جلد دوّم, از باب سوّم, تفسیر سوره توحید تا باب 26 معنى الرضا و سخطه عزّوجلّ.
5ـ شرح توحید الصدوق, جلد سوّم, که باید ظاهراً از باب 27 یعنى معنى قوله عزوجل و نفخت فیه من روحى آغاز شده باشد و در سال 1107 از آن فارغ شده است. این اثر را آخرین اثر وى به حساب آورده اند.
6ـ بخشى از اشعار قاضى سعید. افزون از دویست بیت در تذکره محمّد نصیر نصرت, بیست وهفت بیت در سفینه خوشگوى هندى, نُه بیت در تذکره نصرآبادى, چند بیت در آتشکده آذر.28
چهارم: آثار مفقود و غیرمشخص.
1ـ حاشیة شرح الاشارات. ریاض العلماء, تصنیف چنین کتابى را به او نسبت مى دهد.29
تألیف چنین کتابى بعید نیست, چه قاضى سعید در آثار خود مکرراً از اشارات شیخ و شرح محقق طوسى نقل قول کرده است.
2ـ شرح توحید صدوق, جلد چهارم. شیخ آقابزرگ, آن را در کرمانشاه دیده است و قراینى نیز بر وجود این چهار جزء حکایت مى کند30, امّا مشخص نیست که آیا قاضى سعید توفیق اتمام شرح توحید صدوق را یافته است یا نه.
3ـ دیوان اشعار فارسى و عربى. میرزا صائب (م1081) یک رباعى تقریظ بر دیوان قاضى نوشته بوده که بیت آخرش این است:
هر نسخه مناسبت به دردى دارد
این نسخه هزار درد را درمانست31
از دیوان قاضى سعید فعلاً اطلاعى در دست نیست و چنانکه گذشت نزدیک به سیصد بیت از اشعار او در تذکره هاى سابق الذکر نقل شده است.
4
قاضى سعید در مسائل فلسفى آراى خاصى دارد که ذکر اهمّ آنها بى فایده نیست:
1ـ اصالت ماهیت و فرعیت وجود (شئ به اصلیت اولى است از وجود, پس ثابت شد که از این دو اثر شئ اصل است و وجود فرع آن و صفت آن … باید که اصلیت ماهیت و شئ را باشد و هرگاه ماهیت اصل باشد تقدم برحسب رتبه نیز او را خواهد بود نه وجود را.)32
2ـ نفى وجود ذهنى و علم حصولى نفس (علم نفس به اشیاء حصولى نیست, بلکه حضورى به معناى مشهور هم نیست, چه حضور به معنى مشهور در میانه جسم و جسمانیات مى باشد و اگر مجازاً گویند که اشیاء همگى حاضرند در نزد نفس, مراد این معنى خواهد بود که هیچ یک از اشیاء غایب نیستند از نظر نفس عاقله… پس حاضر بودن اشیاء ظاهر بودن آن است مر نفس عاقله را نه حضور به معنى مشهور, چه حضور اشیاء در نزد نفس شبیه است به حضور معلول نزد علّت.)33
3ـ تجرّد نفوس نباتى, حیوانى و انسانى. (چراکه خواص صور مادى با آنها نیست و حق هم این است که آنها هم مجرّدند… نفس مطلقاً مادى نمى تواند بود تا چه رسد به نفس انسانى.)34
4ـ تسلسل را مانند متکلمین بدون شروط اجتماع در وجود و ترتّب باطل مى داند. (غیرمتناهى بودن سلسله اعداد مطلقاً محال است خواه مترتّب باشند چنانکه در سلسله علل فاعلیه محتمل است و خواه غیرمترتّب, چنانکه در نفوس انسانى متأخرین مى گویند و مى پندارند که این معنى حق و مذهب قدماست.)35
5ـ تجرد قوّه خیالى را برخلاف صدرالمتألهین نفى مى کند (…ولا معنى لکون القوة الخیالیة العرضى یبقى مع النفس کما ظنّه الرئیس ولا انها تصیر مجرّدة کما قاله الاستاد (اى الصدرا) بل الحق مابینّاه….)36
6ـ حرکت جوهریه را در تعلیقاتش بر اُثولوجیا انکار مى کند, هرچند لوازم آن را من حیث لا یشعر پذیرفـته است.37
7ـ قول به اشتراک معنوى وجود میان ممکنات و اشتراک لفظى وجود میان واجب و ممکن. (هر نفس الامر طبیعت موجود به معناى مشهور در میان واجب الوجود ـ تعالى شأنه ـ و ممکن الوجود مشترک نمى تواند بود, مگر به حسب لفظ تنها, چه برحسب تحقیق, اشتراک معنوى واجب الوجود با ممکن الوجود در هیچ وصفى از اوصاف حتى در مفهوم موجود هم ممکن نیست.)38 در شرح توحید صدوق از نظریه اشتراک معنوى وجود ملاصدرا تعجب مى کند و در ردّ استدلال او مى کوشد.39
لذا در نظر وى مفهوم موجود بما هو موجود مساوى الصدق است با مفهوم ممکن… به جهت آنکه معنى موجود به این معنى چیزى است صاحب وجود…)40
8ـ قول به اشتراک لفظى جمیع صفات بین واجب و ممکن و قول به تنزّه واجب از عوارض اوصاف موجود مطلقاً.
(اتصاف واجب الوجود به هیچ چیز ممکن و محسوس نیست, چرا که هر صفتى که هست صفت موجود به معناى مشهور است.)41
9ـ نفى قول به زاید بودن صفات در ذات واجب و نفى قول به عینیت صفات و ذات واجب. (شناعت این قول بر جمیع عقلا ظاهر است, پس معلوم شد که هرگز صفت عین ذات نمى تواند بود, همچنانکه ذات غیرعین صفت نمى باشد و معقول نیست که عقلا به این قسم مقالات مموّه روى اندود کنند که هرگاه شکافته شود, بى معنى برآید کما لایخفى.)42
قاضى سعید در ذیل حدیث ثانى از باب ثانى توحید صدوق, (و نظام توحید الله نفى الصفات عنه) آن را تأکیدى بر ابطـال نظریه عینیـت ذات و صفات به حسـاب آورده است.43
10ـ علم واجب تعالى نه حصولى است مثل مشائیین و نه حضورى است به گفته اشراقى ها. (لیکن در نفس الامر هیچ کدام از این دو مذهب معقول نیست, بلکه تلاش در دانستن کنه علم واجب تعالى و استکشاف از کیفیت آن معقول نیست… پس استکشاف از علم واجب تعالى در حقیقت تلاش محال کردن است.)44 در کتاب اربعین در شرح حدیث عمران صابى نیز علم در مرتبه و موطن ذات را انکار کرده است.45
11ـ بحث از واجب الوجود مسأله اى فلسفى نیست (حضرت واجب الوجود ـ تعالى شأنه ـ داخل در تحت هیچ علمى از علوم نیست و نمى تواند بود, حتى در علم الهى همچنانکه مشهور است داخل نمى تواند بود, چه موضوع علم الهى چنانکه مقرّر شده است, مفهوم موجود به معنى مشهور است و از تقریر گذشته معلوم شد که واجب الوجود ـ تعالى شأنه ـ نه خارج است از این مفهوم, پس چون داخل در علم الهى تواند بود؟ بلى نهایت آنچه در علم الهى ثابت تواند شد و مى شود اثبات اوست ـ تعالى شأنه.)46
12ـ قول به خلق جمیع اشیا از عدم. (کل مصنوع یصدر من الصانعین بامره اذا نسب الى الله فهو مصنوع لا من شئ و اذا نسب الى تلک الواسطه فهو من شئ و هذا عجیب! ولا تعجب من ذلک, فانّ امراللّه کله عجب! و ذلک لما قلنا انّه یمتنع ان یکون للاشیاء بالنسبته الیه تقدم او تأخر او سبق او لحوق و الاّ لمااستوى نسبته الى کل شئ بل انّما ذلک بالنظر الى انفسها.)47
13ـ اطلاق واجب الوجود بر خداوند تعالى مجازى است. در ذیل حدیث25 باب دوم توحید صدوق مى نویسد: وجوب و امکان و امتناع اعتبارات ماهیت است به نظر به وجود. اطلاق واجب بر مبدء اوّل تعالى حقیقى و بالذات نیست, بلکه اگر در خبر مروى چنین یافت شد, مجاز است نه حقیقت, زیرا خداوند ماهیت ندارد تا با وجود قیاس شود.)48
14ـ زمان سه طبقه دارد: 1ـ زمان فشرده و متراکم, مانند زمان کائنات مادى و مدت حرکات حسى 2ـ زمان لطیف, مانند مدت حرکات روحانیات مدبّر عالم جسمانى, حرکات ملائک به وحى و الهام و نصرت و انتقام, حرکات جن و ارواح 3ـ زمان الطف, همچون زمان ارواح عالیه و انوار قادسه. پس هر وجودى داراى مقدار زمان خاص و مشخصى است. ساختهاى سه گانه زمانى با توجه به لطافت شیوه وجودى از عالم محسوس به عالم مثال و از آنجا به عالم معنوى افزایش مى یابد, مقدار زمانى که به یک وجود معنوى داده شده, مى تواند در این صورت تمامى وجود را شامل شده, گذشته و آینده را در زمان حال حاضر داشته باشد.49
15ـ معناى ویژه توحید افعالى, او علاوه بر لزوم واحد بودن فاعل, فعل را نیز واحد مى داند. او توحید افعالى قوم را توحید ذات و صفات شمرده و به تفصیل در معناى خاص توحید افعالى از دیدگاه خود در ذیل حدیث 25 باب دوم توحید بحث مى کند.50
آنچه نمونه وار ذکر شد, بخشى از آراى خاص قاضى سعید است که بى شک استقصاى تفصیلى این آرا تنها پس از انتشار مجموعه آثار وى ممکن خواهد بود.
5
تأمل در آراى فلسفیِ قاضى سعید, نشان مى دهد که این نظریات بر دو بخش است:
بخشى برگرفته از استادش مولى رجبعلى تبریزى و بخشى وام گرفته از حکمت متعالیه, متّخذ از استاد دیگرش فیض. قاضى سعید در آراى خاصش که ذکرش اخیراً گذشت, در مجموع متأثر از رجبعلى است و جز مسأله زمان همه را عیناً از مبانى استادش اخذ کرده است.
دیدگاههاى فلسفى قاضى سعید دو شکل اساسى دارد:
اوّل: ضعف عمومى مبانى متّخذ از مولى رجبعلى تبریزى. رجبعلى حکیمى مشائى است با تفرّد در حدود ده مسأله مبنایى. از قبیل اشتراک لفظى وجود بین واجب و ممکن, نفى وجود ذهنى, نفى حرکت جوهرى, نفى عینیت صفات و ذات در واجب, ترکیب انضمامى وجود و ماهیت, اصالت ماهیت در تحقق وجعل. ضعف این مبانى همگى در جاى خود اثبات شده است. رجبعلى حتى در مبانى یادشده نیز نوآورى ندارد. قبل از او هر یکى از مبانى توسط متکلم یا حکیمى اتخاذ شده بود. براى مثال دوانى به نحوى قبلاً قائل به اشتراک لفظى وجود بین واجب و ممکن شده بود. در بحث صفات واجب بویژه برگرداندن صفات ثبوته به صفات سلبیه و نفى صفات, به معتزله نزدیک مى شود. در اصالت ماهیت در تحقق و جعل متأثر, از میرداماد است. بارى, استدلالهاى رجبعلى و شاگردش قاضى سعید در بحث اصالت ماهیت از استحسانات لفظى تجاوز نمى کند. در نفى حرکت جوهرى قدمى از آراى شیخ الرئیس فراتر ننهاده است. در بخشى از بحث وجود ذهنى اگرچه متأثر از فخر رازى است, اما قول مختار و استدلال استاد و شاگرد در ادراک حضورى حتى در محسوسات, موهون و ضعیف است.
شاهد ضعف اقوال متفرد رجبعلى در فلسفه این است که این مبانى از حوزه درسى شاگردان طبقه اوّل مولى رجبعلى تجاوز نکرده, در سینه همانها دفن شده است. نظریات رجبعلى نه در مجامع علمى پذیرفته شد و نه در کتب فلسفى پس از ایشان نفیاً و اثباتاً به بحث گذاشته شد.
به علاوه مبانى یادشده لوازمى دارد که نه استاد رجبعلى و نه شاگردانش از جمله قاضى سعید به آنها التفات نکرده اند. لذا فارغ از پذیرش یا عدم پذیرش حکمت متعالیه, مدرسه ملارجبعلى از نوعى ناهماهنگى درونى و عدم انتظام رنج مى برد.51 و دقیقاً همان متفرداتش نسبت به حکمت مشاء, نقاط ضعف و عدم انسجام با دیگر مبانى فلسفى آنها محسوب مى شود. از آنجا که قاضى سعید در مبانى فلسفى کلاً متأثر از استادش مولى رجبعلى است, تمامى اشکالات استاد بر شاگرد نیز وارد است.
دوم: آثار قاضى سعید علاوه بر ضعف عمومى مدرسه فلسفى مولى رجبعلى مشکل دیگرى نیز دچار است و آن ناهماهنگى فلسفه ملا رجبعلى و حکمت متعالیه است. قاضى سعید بى توجه به لوازم مبانى دو استاد خود کوشیده است تا نسبت به هر دو استاد وفادار بماند.52 اما در موارد اختلاف دو استاد از قبیل اصالت ماهیت یا وجود, حرکت جوهرى, وجود ذهنى, اشتراک لفظى یا معنوى وجود, ترکیب اتحادى یا انضمامى وجود و ماهیت و بحث صفات واجب مبانى ملارجبعلى را پذیرفته, غافل از اینکه پذیرش این مبانى لوازمى دارد که با دیگر مبانى حکمت متعالیه از اساس ناسازگار است. لذا آثار قاضى سعید علاوه بر اشکالات وارده به مدرسه ملارجبعلى, به تناقض درونى دچار است. از یک سو حرکت جوهرى را ابطال کرده, از سوى دیگر به اتحاد نفس با صور عقلى, ارباب انواع و تکامل نفوس راى داده است. جالب اینکه در غالب این موارد با استفاده از کلمات صدرالمتألهین بدون اینکه ذکرى از وى کند به مناقشه در دیگر آراى صدرا پرداخته است. یا به رغم استفاده فراوان از حکمت متعالیه در بحث از علم واجب, علم حضورى واجب را انکار مى کند. یا اینکه با پذیرش مبناى صدرایى تجرد قوّه خیالى را انکار مى کند. اشکالات قاضى سعید به حکمت متعالیه غالباً سطحى و نشان از عدم رسوخ مبانى متعالیه در اندیشه وى دارد. او در این اشکالات از افق دید استاد خود مولى رجبعلى فراتر نرفته است. در موارد متعددى از تعلیقات وى بر اُثولوجیا, مطالب اسفار بدون ذکر مأخذ, علیه صدرالمتألهین به کار گرفته شده است.53
به واسطه این دو مشکل یعنى ناهماهنگى درونى فلسفه مدرسه ملارجبعلى و عدم انسجام آن نظام فلسفى با حکمت متعالیه برگرفته از فیض, سیماى فلسفى قاضى سعید در آینه آثار مطبوع وى سیمایى ضعیف و خام جلوه مى کند. قاضى سعید نتوانسته این دو مبنا را با هم سازگار کند و نظام واحد فلسفى از آن میان اتخاذ نکرده است.
به طور خلاصه سیماى فلسفى قاضى سعید را مى توان در این نکات خلاصه کرد:
1ـ از قاضى سعید هیچ رأى ابتکارى خاص فلسفى به جا نمانده است.
2ـ در متفردات فلسفى پیرو استادش رجبعلى تبریزى است. این متفردات نوعاً ضعیف و محجور است.
3ـ در تقریر مبانى حکمت متعالیه راسخ نیست و در مناقشه بر آن برخورد قوى نکرده است.
4ـ فلسفه او از نوعى تناقض و عدم انسجام درونى رنجور است.
لذا بى بها نیست که او را حکیمى در ردیف حکماى طراز چهارم اسلامى به حساب آوریم (نه صاحب مکتب است نه صاحب رأى ابتکارى نه صاحب تقریر قوى و منسجم).
نقطه قوت قاضى سعید قطعاً در فلسفه او نیست, بلکه در دو مورد دیگر اندیشه وى است:
اوّل: ترکیب عرفان و شریعت و حکمت.
دوم: روش عرفانى.
بررسى و نقد مبانى قاضى سعید در دو مورد فوق مجالى دیگر مى طلبد. هرچند در این دو مورد مقام علمى قاضى سعید بى شک فراتر از مقام فلسفى وى و فروتر از استادش فیض است و به لحاظ عرفانى نیز جز نقل آراى ابن عربى و تبیین آنها از وى مطلب دیگرى دیده نمى شود.
6
قاضى سعید قمى در جلد اوّل شرح توحید صدوق تنها به شرح باب اوّل و دوم توحید صدوق توفیق یافته است. پس از مقدمه کوتاهى, در باب اوّل یعنى (فى ثواب الموحدین و العارفین) 35 حدیث را مختصراً شرح کرده است. وى در باب دوم, به طور مبسوط به تبیین مفاد احادیث پرداخته, در این باب یعنى باب توحید و تشبیه 36 حدیث مفصلاً مورد بحث قرار گرفته. مفصلترین شرح مربوط به احادیث سه گانه در خطب امیرالمؤمنین(ع) و نیز حدیث 25یعنى حدیث (الحمدلله الذى لامن شئ کان) اختصاص یافته در پایان آخرین حدیث کتاب یعنى حدیث عبدالعظیم حسنى, قاضى سعید, سه مبحث را مستقلاً و مبسوطاً مورد بحث قرار داده است:
بحث اوّل در ضرورت نبوت, حجت و امام. بحث دوم در معراج و قبر و قیامت که خلاصه اى از رساله معراجیه وى است. بحث سوم که مفصلترین بحث مستقل کتاب است, اسرار الفرائض نام دارد و نزدیک یک چهارم حجم کتاب را به خود اختصاص داده است. اسرار الفرائض که تلخیص از کتاب اسرار العبادات وى است از دلکش ترین مباحث کتاب است و تبحّر خاص قاضى سعید در مباحث عرفانى را نشان مى دهد و در آن از فتوحات محیى الدین بسیار سود جسته و با ابواب مشابه محجة البیضاء قابل مقایسه است. بخشى از آراى قاضى سعید در راز معنوى خانه کعبه به شدت نظر هانرى کربن را به خود جلب کرده در تحلیل و توصیف آن در تطبیق با عرفان غربى قلم زده است.54
نیمى از حجم کتاب در شرح 71 روایت توحید صدوق است و نیمه دیگر در مباحث مستقل عرفانى. مقایسه شرح قاضى سعید با شرح فیض و صدرالمتألهین در روایات مشابه بحثى شایسته است و مجالى دیگر مى طلبد.
7
اخیراً جلد اوّل شرح توحید صدوق قاضى سعید قمى به عنوان اولین جلد از مجموعه مصنفات قاضى سعید قمى با تصحیح و تعلیق دکتر نجفقلى حبیبى منتشر شده است.ظاهراً دغدغه اصلى مصحّح به شهادت آثار تصحیح شده55 و مقالات معدودى که از وى منتشر شده,56 تطبیق شریعت و حکمت و عرفان است. تصحیح آثار فلسفى و عرفانى بى شک خدمتى به فرهنگ معاصر است, هرچند در تصحیحات منتشره در نیم قرن اخیر غالباً اولویتها رعایت نشده و بخشى از مهمترین متون فلسفى عرفانیِ دست اوّل, هنوز اسیر طبع حجرى یا گنجینه مخطوطات کتابخانه هاست, از قبیل تعلیقات صدرالمتألهین بر شفا و حکمة الاشراق, شرح حکمة الاشراق قطب الدین شیرازى, اکثر آثار فلسفى میرداماد و تقریباً تمامى آثار فلسفى مکتب عقلى شیراز.57
درباره این تصحیح نکات ذیل یادکردنى است:
1ـ مصحّح محترم از میان نسخ متعدّد جلد اوّلِ شرح توحید صدوق, سه نسخه را برگزیده, به روش گزینش موردى مبادرت به تصحیح متن کرده است و آنچه ناصواب دانسته, به عنوان نسخه بدل در حاشیه آورده است. در مقدمه آمده است که پس از اتمام طبع کتاب نسخه نفیسى با تعلیقات حکیم مولى على نورى به دست وى رسیده که متأسفانه نه به مشخصات نسخه اخیر و دلیل نفاست آن اشاره کرده و نه به مشخصّات آن نسخ متعدد و دلیل گزینش این سه نسخه برگزیده از میان آنها. با توجه به اینکه از جلد دوم شرح توحید صدوق قاضى سعید, نسخه اى به خط شارح در دست است58 و با عنایت به اینکه از وفات شارح کمتر از 310سال گذشته است, اینکه آیا نسخه خطى مصنف از جلد اوّل باقى مانده است یا نه, قابل تحقیق است. هرچند دو نسخه از سه نسخه مورد اعتماد مصحّح از نسخ مورد اجازه شارح بوده است. بنابراین مناسب بود عکس صفحات ابتدا و انتهاى نسخ همراه با اجازه نامه هاى شارح در اول کتاب آورده مى شد. ارزش اجازه نامه نسخه اوّل بویژه از آن روست که چه بسا ممکن است کمکى کند به شناخت محشى مهدى نام کتاب که غالباً گستاخانه بر قاضى سعید تاخته است.
2ـ بر متن مصحّح کتاب چهار نوع حاشیه مشاهده مى شود: 1ـ حواشى مختصر و معدود شارح که با علامت (منه) مشخص است.2ـ حواشى یکى از شاگردان شارح به نام مهدى, داراى اجازه روایى از شارح و غالباً در نقض آراى خاص شارح. 3ـ حواشى مختصر حکیم مولى على نورى بر صد صفحه اوّل کتاب که مجموعاً در دوازده صفحه در انتهاى کتاب آمده است. 4ـ نسخه بدلها و تعلیقه هاى مصحّح کتاب که مصروف نشانى مصادر به کار رفته در متن است.
3ـ آیات و روایات با اعراب کامل و حروف مشخص درج شده اند, هکذا اعلام و اسامى کتب با حروفى متمایز از متن مشخص شده اند و براى مطالب کتاب عناوینى از جانب مصحّح برگزار شده اند. متن با قواعد جدید کتابت تزیین شده و نسبتاً کم غلط است.
4ـ مصحّح محترم در یافتن مصادر اقوال فراوانى که شارح به نقل آنها مبادرت کرده, زحمت فراوانى متحمّل شده است. نشانى آیات, روایات, اشعار, اقوال برگرفته از اعلام و کتب مشخص, اقوال برگرفته از عناوینى از قبیل بعض العرفاء, بعض اهل المعرفة, قیل و مانند آنها, ارجاعات شارح به مطالب آینده یا گذشته, در پاورقى به اسلوب علمى ارائه شده و از امتیازات این چاپ به شمار مى آید. گاهى بعضى لغات دشوار متن نیز توضیح داده شده است. با توجه به تلخیص اقوال منقول از جانب شارح و عدم ذکر گوینده یا کتاب به طور صریح, یافتن مصادر اصلى کارى ساده نبوده است. امّا با وجود زحمت فراوان مصحّح, موارد متعدّدى از متن بدون ذکر مصادر اصلى اقوال, رها شده است; براى نمونه:
1ـ روایات منقول از امیرالمؤمنین(ع) در صفحات 174و541 استخراج نشده است.
2ـ قول فارابى در صفحه 131.
3ـ قول شیخ الرئیس منقول از شفا صفحه 205.
4ـ قول منقول از اخوان الصفا صفحه540.
5ـ قول افلاطون در صفحات 131و 572.
6ـ قول ارسطو در صفحه131.
7ـ قول شیخ یونانى در صفحه131.
8ـ شعر عربى صفحات 173و174.
9ـ قول بعض العرفاء صفحه174 و بعض ارباب المعرفه در صفحه196و201.
10ـ قول منقول از حکمت متعالیه در صفحه82.
11ـ اقوال منقول از قاطبة الحکماء وطائفة من العرفاء و جمهور حکماء الهند در صفحه568 از مصادر اصلى.
5ـ مصحّح محترم کتاب در مقدمه کتاب, در ذکر اساتید قاضى سعید, به حق ملا عبدالرزاق لاهیجى را به عنوان استاد قاضى سعید به رسمیت نشناخته است.59 اما در حاشیه کتاب در ذیل حاشیه مهدى که به شارح اعتراض کرده, آورده است:
ـ (اقول: فى هذا الکلام تعریض للشارح حیث قرء عند مولى محسن الفیض الکاشانى و عبدالرزاق اللاهیجى و هما من تلامذة صدرالدین الشیرازى و هو محیى مراسم الحکمة الحقه فکیف طعن باستاذ استاذه؟) 60
ظاهراً نام عبدالرزاق لاهیجى در حاشیه فوق مى باید حذف شود.
6ـ از مزایاى کتاب, هشت فهرست فنى آن است. فهرست آیات, روایات, احادیث, امکنه, اعلام, کتب, مصادر کتب, موضوعات کتاب و از همه مهمتر فهرست مفردات فنیه و افکار رئیسه که در استفاده از مضامین مختلف کتاب بسیار کارساز است.
7ـ این کتاب نخستین جلد از مجموعه مصنفات قاضى سعید قمى است. بى شک مجلدات دوم و سوم شرح توحید مجلّدات بعدى این مجموعه خواهد بود. ظاهراً علت انتخاب شرح توحید به عنوان اولین جلد از مجموعه مصنفات, اهمیت وافر این کتاب در بین آثار قاضى سعید است. شرح توحید مهمترین و مفصلترین و احتمالاً مجلدات اخیر آن آخرین آثار وى به شمار مى آید. امید است که به همت مصحّح محترم بزودى شاهد انتشار دیگر مجلّدات مجموعه مصنفات قاضى سعید قمى باشیم.
8ـ شروح توحید صدوق عبارتند از: انس الوحید فى شرح التوحید, از محدث جزائرى, سید نعمت الله (م1112) 2ـ شرح امیرعلى نایب الصداره قم 3ـ شرح فارسى مولى محمّد باقر بن محمّد مؤمن سبزوارى (م1090)61 که هیچ یک تاکنون به زیور طبع آراسته نشده است. بى شک شرح توحید قاضى سعید قمى برترین شروح صدوق به شمار مى آید و احیاى آن در حکم احیاى یکى از آثار عرفانى روایى سلف صالح به حساب مى آید.
9ـ مناسب بود موارد اقتباس قاضى سعید از مصنفات فیض کاشانى در وافى, حق الیقین, محجة البیضاء, اصول المعارف و مانند آن مشخص شود و در احادیث مشابه شرح قاضى سعید با شرح اصول کافى صدرالمتألهین مقایسه گردد و در آراى متفرد فلسفى به آثار ملا رجبعلى استناد گردد. چنین ارجاعاتى که امیدواریم در دیگر مجلدات مجموعه مصنفات شاهد آن باشیم, کارآیى متن را افزون مى کند. ضمناً مقایسه موارد مشابه از آثار قاضى سعید با یکدیگر بسیار مفید خواهد بود. براى مثال ارجاع بحث اسرار الفرائض شرح توحید الصدوق به کتاب اسرار العبادات همو که پیشتر به چاپ رسیده است, یا ارجاع بحث معراج شرح توحید الصدوق به (رساله الحدیقة الوردیة فى السوانح المعراجیه) از خودِ او.
10ـ کتاب فاقد مقدّمه تحلیلى مطالب است. اگرچه مصحّح محترم به واسطه عدم انتشار آثار قاضى سعید از این باب عذر خواسته و این مهم را تا انتشار کامل مجموعه مصنفات قاضى سعید به تأخیر انداخته, امّا ظاهراً تحلیل آراى شارح بر مبناى مطالب همین جلد نیز میسر بود و (المیسور لایسقط بالمعسور).
مصحّح فاضل شرح توحید الصدوق, در دو تصحیح دیگرش شرح دعاء الصباح و شرح دعاى جوشن کبیر حکیم سبزوارى نیز از ارائه مقدمه تحلیلى خوددارى کرده است. شیوه اى که او در مقدّمه بر رساله شیخ الاشراق پیش گرفته بود, مى بایست در سه تصحیح بعدى وى نیز به کار گرفته مى شد. امیدواریم در مقدمه جلد دوّم مجموعه مصنفات این نقیصه مهمّ جبران گردد.62 ارزش نگارش مقدّمه تحلیلى قطعاً کمتر از تصحیح متن نیست و انتشار متون مصحَّح بدون مقدمه تحلیلى مطالب از مصححین عادى پذیرفته نیست چه رسد به اساتید محترم که مى بایست کار ایشان سرمشق دیگران واقع گردد.
امید آنکه با رفع نواقص جزئى یادشده, بزودى شاهد انتشار کامل مجموعه مصنفات قاضى سعید قمى باشیم. سعى مصحّح فاضل در احیاى روشمند آثار ارزشمند فلسفى و عرفانى مشکور باد.
پاورقى:
1. ر.ک: مقاله (اندیشه هاى جدید و ارزش تفکر فلسفى صدرالمتألهین), به قلم نگارنده, کیهان اندیشه, شماره50, مهرـ آبان 1372, ص86ـ103.
2. صدرالمتألهین, تفسیر القرآن الکریم, تصحیح محمّد خواجوى, مقدمه محسن بیدارفر, قم, انتشارات بیدار, 1366, چاپ دوم (7جلد).
3. این تعلیقه هاى مختصر اما ارزشمند در ذیل بحار و کافى چاپ تهران مندرج است. ر.ک: مقاله (عقل و دین از نگاه محدث و حکیم) به قلم نگارنده, کیهان اندیشه, شماره44, مهرـ آبان 1371, ص14ـ37.
4. الطباطبایى, السید محمّدحسین; رسائل التوحیدیة, قم, بنیـاد علمى فکرى استاد علامه طباطبایى, [بى تا] شامل هفت رساله: التوحید, الاسماء, الافعال, الوسائط, الانسان قبل الدنیا, الانسان بعد الدنیا.
5. تعلیقه هاى علامه شعرانى در طبع 1382ق تهران, شرح مولى صالح مازندرانى چاپ شده است. اما تعلیقه هاى ایشان بر وافى به طور گزینشى و نه کامل در طبع وافى اصفهان, 1406ق منتشر شده, امید آنکه تعلیقه هاى ارزشمند ایشان بر وافى مستقلاً و کامل به چاپ برسد.
6. افزون از مصادر ترجمه قاضى سعید که دکتر حبیبى در صفحه اوّل جلد اوّل شرح عقاید الصدوق قاضى سعید آورده است, رجوع کنید به: کربن, هانرى; تاریخ فلسفه اسلامى, جلد دوّم, ترجمه جواد طباطبایى, تهران, انتشارات کویر, 1370, ص165ـ167.
7. مدفن قاضى سعید در کنار مدفن حکیم هیدجى, در چند مترى مدفن ابن بابویه جنب مدرسه آیت الله العظمى گلپایگانى روبروى پارک سوم خرداد قم واقع است.
8. المیرزا عبدالله الافندى الاصفهانى, ریاض العلماء و حیاض الفضلاء, تحقیق السید احمد الحسینى, قم 1401, ج2, ص284 (و قد قرأ فى اوائل امره الحکمیات فى قم على المولى عبدالرزاق اللاهیجى).
9. کربن, هانرى, تاریخ فلسفه اسلامى, ترجمه جواد طباطبایى, ج2, ص165.
10. منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران, ج2, تهیه و مقدمه و تعلیق از سید جلال الدین آشتیانى, بخشى از المعارف الالهیه, ص448ـ449.
11. ملارجبعلى تبریزى, رساله اثبات واجب, در جلد اوّل منتخباتى از آثار حکماى ایران, ص220ـ243.
12. منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران, ج1, گزیده اى از رساله آصفیه (الاصل الاصیل) ص244ـ271.
13. منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران, رساله اثبات واجب, ج1, ص222.
14. همان, ص231.
15. همان, ص254 از رساله آصفیه.
16. همان, ص257.
17. منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران, ج2, المعارف الالهیه, پیرزاده. (تقریرات درس مولى رجبعلى تبریزى), ص486 و ج1, ص259 از رساله آصفیه.
18. همان, ج1, ص262.
19. همان, ج2, ص465.
20. همان, ج2, ص452.
21. کربن, تاریخ فلسفه اسلامى, ج2, ص165.
22. چاپ دوم, کلید بهشت, تهران, انتشارات الزهراء, 1362.
23. انتشارات دانشگاه تهران.
24. این کتاب دو گونه چاپ شده است: 1ـ مستقل, انجمن شاهنشاهى فلسفه ایران. 2ـ در ضمن مجموعه منتخباتى از آثار حکماى ایران, ج3, مشهد, 1355, سلسله انتشارات انجمن فلسفه.
25. مجله وحید, شماره مسلسل117, شهریور 1352, ص667تا678.
26. شرح الهدایة الاثیریة, ص357ـ362.
27. دکتر حبیبى, رساله اوّل الاربعینیّات را همین رساله حقیقة الصلوة شمرده, (مقدّمه شرح عقاید الصدوق, ج1), حال آنکه مرحوم مشکوة, رساله اول الاربعینیات را رساله روح الصلوة ذکر کرده است. ر.ک: مقدمه کلید بهشت.
28. سید محمد مشکوة, مقدمه کلید بهشت, قاضى سعید قمى, ص11.
29. ریاض العلماء, ج2, ص284.
30. الطهرانى, الشیخ آقا بزرگ, الذریعة الى تصانیف الشیعة, ج15, ص153. ذیل شرح توحید الصدوق, شماره 522.
31. مشکوة, مقدمه, کلید بهشت قاضى سعید قمى, ص11.
32. قاضى سعید قمى, کلید بهشت, ص54.
33. همان, ص109.
34. همان, ص106.
35. همان, ص50.
36. قاضى سعید, رسالة الطلائع و البوارق, (مخطوط) به نقل از آشتیانى, مقدمه اُثولوجیا, ص9.
37. تعلیقات قاضى سعید قمى بر اُثولوجیا, تصحیح آشتیانى, ص154ـ156.
38. قاضى سعید قمى, کلید بهشت, ص64.
39. قاضى سعید قمى, شرح توحید الصدوق, ج1, ص243.
40. قاضى سعید قمى, کلید بهشت, ص64.
41. همان, ص69.
42. همان, ص68ـ71.
43. قاضى سعید قمى, شرح توحید الصدوق, ج1, ص115ـ117.
44. قاضى سعید قمى, کلید بهشت, ص75.
45. قاضى سعید قمى, شرح الاربعین, به نقل از آشتیانى, حاشیه اُثولوجیا, ص158.
46. قاضى سعید قمى, کلید بهشت, ص66.
47. قاضى سعید قمى, شرح توحید الصدوق, ج1, 202.
48. همان, ص383, در ذیل این مطلب محشى مجهول (احتمالاً مهدى شاگرد شارح) نوشته است:
(هذا الکلام منه, لشئ عجاب, فوایلاه! وهل یتکلم هذا الکلام من له ادنى تمیّز فى المرام فاصوله الباطلة فى هذا الکتاب کثیرة على مایخفى ولایخفى احصاؤها و صدور امثال هذه الاصول یوجب الوهن فى فهمه و هدم بنائه فلهذا لم یشتهر هذا الکتاب و لم یعدّ [صاحبه] من العلماء ذوى الاعتبار.)
49. همان, ج1, ص152.
50. همان, ج1, ص396ـ397, جهت مقایسه رأى قاضى سعید در باب زمان با آراى دیگر حکیمان مسلمان رجوع کنید به رساله (زمان در فلسفه اسلامى), به قلم نگارنده, قم, 1372.
51. رجوع کنید به نقدهاى استاد سید جلال الدین آشتیانى در تعلیقه بر آثار ملا رجبعلى تبریزى در جلد اوّل منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران, ص218ـ271.
52. استاد آشتیانى در جلد سوم منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران, ص17و18 نوشته است:
(قاضى سعید در مشرب فلسفه و عرفان تابع استاد عظیم خود علاّمه کاشانى ملامحسن فیض و او تلمیذ محض و مقرّر بدون چون و چراى ملاصدرا است. چون قاضى از حوزه تدریس ملاعبدالرزاق و معاصر وى ملارجبعلى بهره برده است گاهى بر مبانى ملاصدرا مناقشه مى نماید که بر طبق مبانى و قواعدى (که از باب تأثر زیاد از استاد خود فیض) پذیرفته است و در واقع همه مطالب او بر آن قواعد استوار است, این اشکالات بى اصل و غیروارد است. از این جهت بعضى از اساتید چندان توجّهى به او ننموده اند و او را غیرمتضلّع در حکمت نظرى دانسته اند. به عقیده حقیر حق آن است که او در حکمت متعالیه تضلّع و تخصّص تام نظیر آخوند نورى و تلامیذ او ندارد; ولى از باب اینکه مدّتها به درس فیض حاضر نشده است, قهراً کثیرى از مبانى این حکمت را پذیرفته است… قاضى سعید در تصوف بیشتر از فلسفه نظرى خبرگى دارد…).
53. ر.ک: مقدمه استاد آشتیانى بر تعلیقه قاضى سعید بر اُثولوجیا, ص5.
54. کربن, هانرى, خانه کعبه و راز معنوى آن از نظر قاضى سعید قمى (1103/1691) مجله چند زبانه ارانوس که در زوریخ سویس چاپ شده است:
Eranos - Jahrbuch - XXXIV/1965
بخش اوّل این مقاله توسط بزرگ نادرزاد از فرانسوى به فارسى ترجمه شده و در مجله معارف اسلامى سازمان اوقاف چاپ شده است. ص34ـ46.
55. سه رساله از شیخ اشراق شهاب الدین یحیى سهروردى, (الالواح العمادیة, حکمة التصوف, اللمحات) تصحیح و مقدمه نجفقلى حبیبى, تهران, 1397ق, انجمن شاهنشاهى فلسفه ایران.
شرح دعاء الصباح, حکیم سبزوارى, تحقیق دکتر نجفقلى حبیبى, تهران 1372, انتشارات دانشگاه تهران, 2177. شرح الاسماء (شرح دعاء الجوشن الکبیر), حکیم سبزوارى, تحقیق دکتر نجفقلى حبیبى, تهران 1372, انتشارات دانشگاه تهران, 2178.
تبصرة المبتدى و تذکرة المنتهى, صدرالدین قونوى, تصحیح نجفقلى حبیبى, نشریه معارف, دوره دوم, شماره1, تهران 1364, ص69ـ128.
الرسالة الاولى فى المقدمات و تقاسیم العلوم من رسائل الشجرة الالهیة فى علوم الحقائق الربانیة ـ شمس الدین محمّد شهرزورى ـ تصحیح و تقدیم نجفقلى حبیبى; مقالات و بررسیها, دفتر58ـ57, 74ـ1373, ص131ـ165.
56. مقاله (آیات قرآنى در توجیه آراء فلسفى از نظر سهروردى) مجموعه سخنرانیهاى هفتمین کنگره تحقیقات ایرانى, تهران 1355, جلد سوم, انتشارات دانشگاه ملى ایران, ص50ـ75.
مقاله منابع نو افلاطونى در فلسفه شهاب الدین سهروردى, مجموعه سخنرانیهاى ششمین کنگره تحقیقات ایرانى, انتشارات دانشگاه آذرآبادگان, 1357جلد دوم, ص96ـ106.
مقاله مقایسه سه منظومه فلسفى (غررالفواید, فیض البارى و تحفه الحکیم) کنگره حکیم سبزوارى, 1372, ص1ـ13 مقاله برخورد ابن جوزى با احیاءالعلوم غزالى (کنگره امام محمّد غزالى) 1373.
57. از جمله کتبى که چاپ آنها بایسته است, دو بخش اوّل و دوم کتاب اللمحات سهروردى است, یعنى العلم الاوّل فى المنطق و العلم الثانى فى الطبیعى. دکتر حبیبى بخش سوم آن را در کتاب سه رساله از شیخ اشراق منتشر کرده است(1356) و دو بخش دیگر را هنوز به طالبان متون اصیل فلسفى عرضه نکرده اند.
58. مشکوة, سید محمّد, مقدمه کلید بهشت, قاضى سعید قمى, ص14.
59. مقدمه دکتر حبیبى بر جلد اوّل شرح توحید الصدوق, ص7.
60. همان, ص118.
61. الطهرانى, الذریعه, ج15, ص154.
62. براى نمونه: مقدمه فرانسوى کربن بر مجموعه مصنفات شیخ اشراق مى باید سرمشق مصححین ایرانى قرار گیرد. نیز مقدمه هاى تحلیلى استاد آشتیانى بر تصحیحات متون, فارغ از بعضى تکرارها و تاریخ نگاریهاى طولانى, حاوى نکات بدیع فلسفى است.

تبلیغات