آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۸

چکیده

متن

 
ترجمه و تفسیر قرآن کریم به زبان فارسى از اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجرى آغاز شده است; زیرا گسترش اسلام و بى شمارى مسلمانان فارسى زبان, برگردانیدن قرآن را به فارسى ایجاب مى کرد. عامه مردم و حتّى طبقات میانى جامعه, نه تنها همچون شاهان و امیران از زبان عربى چیزى درنمى یافتند; به گمانم که آن را نیز برنمى تافتند. امّا وقوف بر مسایل و احکام دینى و دانستن معانى قرآنى در جنب دیگر نیازها, این ضرورت را پیش آورد.2
همان گونه که در ابتداى ترجمه تفسیر طبرى مى بینیم, گویا ترجمه رسمى قرآن تا زمان سامانیان مجاز نبوده است; زیرا فقها و دانشمندان اسلامى, هم از ترجمه حرفى قرآن ـ نقل کلام یا مراعات در نظم و ترتیب و مخافظت بر تمامى معانیِ کلام مترجَم ـ بیمناک بودند و هم ترجمه تفسیر کلام الله را به زبانى دیگر ـ بدون مراعات نظم و ترتیب در اصل کلام ـ تاب نمى آوردند.3
آنان از دیرباز, در این معنى مى اندیشیده اند که چگونه مى توان کلام خداوند را که اعجاز فصاحت و بلاغت است, به دیگر زبانها ترجمه کرد; به طورى که در انتقال معنى و ظرافتهاى کلام خداوند و تبدیل لفظى به لفظ دیگر, خللى روى ندهد. به همین سبب بوده است که: (عده اى از صاحب نظران, ترجمه متون دینى را تشبیه کرده اند به انتقال گلى از رستنگاهش که ممکن است خشک گردد و بوى خوش خود را از دست بدهد).1
جواز انتقال گلزار قرآن به دیگر زبانها و از جمله فارسى, کار خُردى نبود; امّا سرانجام ایرانیان نیز از بهره ورى و فیوضات قرآن بى نصیب نماندند. منصور بن نوح امیر سامانى (387 ـ 353ق) که علاقه مند به فهم کلام اللّه مجید بود, علماى ماوراء النهر را گرد کرد و از آنان برجواز ترجمه و تفسیر قرآن فتوا خواست که: (روا باشد که ما این کتاب را به زبان پارسى گردانیم؟ گفتند: روا باشد خواندن و نوشتن قرآن به پارسى مر آن کس را که او تازى نداند؟ … همه خط بدادند بر ترجمه این کتاب که این راه راست است.…)2
این واقعه مهمّ فرهنگى, خود سرآغاز تحولى بزرگ بود و چشم اندازى بس گسترده را در ادب پارسى پدید آورد, چنان که پس از آن استفتا و رفع مانع, ترجمه ها و تفسیرها به موازات دیگر آثار ادبى نظم و نثر در باب قرآن نگاشته آمد که علاوه بر دربرداشتن معانى ژرف کلام خداوند, از شیوایى سخن پارسى نیز بهره وافر و کامل داشت.3 ترجمه این تفسیر بزرگ4 پیدایى بخش از انواع نثر, یعنى آثار دینى را به زبان فارسى درى فراهم کرد. همچنین در همین گستره, دانش لغت نویسى عربى در دامن فرهنگ اسلامى به ابتکار کوشندگانى ایرانى تبار وضع شد و سپس تدوین فرهنگهاى عربى به فارسى متداول گردید که موضوع پاره اى از آنها ترجمه لغات قرآن کریم بود. فرهنگهایى که از عربى به فارسى برکردانیده شده اند, اکر عمرى درازتر از واژه نامه هاى فارسى به فارسى نداشته باشند, بى شک کم سن و سالتر از آنها نیستند.
پیدایى حکومتهاى کوچک در داخل خلافت عبّاسى و تسلّط ایرانیان و ترکان بر اکثر آنها, بویژه در مشرق, امراى ایرانى را به احیاى زبانهاى ملّى خود واداشت و به نظر مى رسد این خیزش در تدوین فرهنگهاى تازى به پارسى بى تأثیر نبوده است. به طور کلّى, توجّه و عنایت به رواج زبان ملّى به منظور تحصیل و تأیید استقلال سیاسى, فراگیرى زبان عربى به منظور رفع نیازهاى مادّى و معنوى, دریافت معانى قرآنى و اکتساب فواید فرهنگى علوم قرآنى را مى توان ـ کم و بیش ـ در تألیف فرهنگهاى عربى ـ فارسى مؤثّر دانست و این اقدام بخشى از جنبش اصیل تألیف و تصنیف کتب به زبان فارسى به حساب مى آید که از اواخر قرن سوم هجرى در ایران پدید گشته بود.5
یکى از خصوصیّات بارز غالب متون کهن فارس ـ از قرنهاى چهارم تا هفتم ـ بویژه در سیره ها و تفسیرها و حتّى ترجمه هاى قرآن ـ به رغم آن که عربى دانى رواج داشت ـ سادگى و پیراستگى آنهاست. از آن روى که این آثار معمولاً براى عامه فارسى زبانان و حتّى افراد کم سواد نوشته مى شد, خالى از ایهام و ابهام و حشو و زوائد یا صنایع لفظى و آرایه بندى است; واژگان آنها هویتى مستقل دارند با بافتى دقیق به روانى آب و روشنى آینه. در بیشتر این گونه آثار دو اصل بنیادى زبان, یعنى هویّت مستقل و سادگى, مشاهده مى شود.1 از این چشم انداز, سخنى گزاف نخواهد بود اگر بگوییم بخش قابل ملاحظه اى از متون مذهبى به جهت اهمیّت زبانى ـ بدون در نظر گرفتن مسائل نژادى ـ خدمتى بزرگ به زبان فارسى کرده اند.
توغّل در ترجمه هاى میان سطرى قرآنهاى کهن نشان مى دهد که آن مترجمان فرهیخته ماضى ـ برخلاف بیشتر مترجمان کم ذوق و شتابکار روزگار ما ـ هوشمندانه دریافته بودند که چگونه باید مقصود و معنى را به روشى ساده بیان کنند.2 همچنین سختگیرى فقیهان و پاى بندى ایرانیان به حفظ و حراست از نصوص قرآنى سبب گردید تا در ترجمه و تفسیر قرآن کریم, حتى الامکان, خطا و سهل انگارى روى ندهد. بدین جهت در ترجمه هاى قرون چهارم تا ششم, در لفظ و معنى کمتر خطا و سهو دیده مى شود و قراین نشان مى دهد کسانى که مبادرت به ترجمه و تفسیر قرآن مى کردند, به رموز و دقایق دو زبان واقف بوده اند. و (به واسطه ایمان راستین و مسلمانى درستى که داشتند, نیروى زبان دانى و ذوق ادبى خود را به کار انداختند و مى کوشیدند تا ترجمانى راست گفتار و درست کردار براى این نامه مقدّس باشند).3
اهتمام به ترجمه واژه هاى قرآن و فراهم آوردن فرهنگهاى ویژه قرآنى ـ همچنان که اشارت رفت ـ بیشتر در نواحى دور از مراکز خلافت و حوزه تأثیر زبان عربى, بویژه در مشرق ایران یعنى ماوراء النهر و بعدها در شبه قاره هند بیش از سایر بلاد رونق داشته است. با تجدید قدرت امیران ایرانى وسعى در تفکیک دین و ملیّت, زبان فارسى نیرو گرفت.
هرچند در عصر طاهریان, صفاریان, سامانیان و زیاریان, زبان دیوانى, دینى, فلسفى و علمى غالباً عربى بود و اهل فضل و دانشمندان ایران آن را به کار مى بردند, ولى بى شک زبان عمومى مردم, همچنان باقى و رایج بود. پس از آنکه ایرانیان با خط عربى آشنا شدند, سعى کردند زبان خود را که بتدریج, کلمات عربى داخل آن مى شد, به همان خط بنویسند. از آن پس ایرانیان در علوم عقلى و نقلى, که همه مولود قرآن مجید و شریعت اسلام بود, آثارى به زبان فارسى پدید آوردند که به عنوان رکنى عمده و اساسى استوار تلقّى گردید. بنابراین برخلاف نظر آنانى که گسترش اسلام و نفوذ زبان عربى را سبب رکود و کسادى بازار زبان دَرى دانسته اند, این زبان علاوه بر وسعت بخشى به حوزه تحت سیطره خود, رنگهاى محلى و گوناگون نیز گرفت. خدمتى که از این رهگذر دانشمندان و (مردم ما به ایران و اسلام کرده اند, آن قدر پرارج و گران بهاست که انسان را بى درنگ به تحسین و تکریم وامى دارد و عزّت و حرمت آنان را در دل پایدار و جایگزین مى سازد).1
اهمیّت قرآنهاى مترجَم کهنسال
یکى از عواملى که در احیا و رونق زبان فارسى مؤثّر افتاد, تفاسیر و ترجمه هاى قرآنى و همچنین تدوین فرهنگهاى عربى ـ فارسى در روزگاران گذشته ایران است. همچنان که گفتیم وقوف بر محتواى قرآن به منظور رفع نیارهاى مادى و معنوى و تحصیل فواید فرهنگى از سویى و توجّه به احیاى زبان ملّى به منظور تأیید استقلال سیاسى از سویى دیگر, ضرورت یادگیرى زبان عربى و برگردانیدن قرآن را به پارسى ایجاب مى کرد. از این روى گزیرى نبود و مى بایست قرآن به زبان فارسى دَرى ترجمه مى شد.
تفاسیر و ترجمه هاى کهن میراثهاى گرانبهایى هستند که خوشبختانه, امروز, اهمیّت آنها بر پژوهندگان علوم قرآنى و دوستداران زبان فارسى پوشیده نیست. ترجمه هاى پیراسته بازمانده فرزانگان گمنام و ناشناخته2 نشان مى دهد که چگونه آنان توانسته اند به مدد زبان استوار و دلپذیر خود, معانى ژرف و باریک کلام خداوند را به سلک زبان شیرین فارسى درآورند و کلام اعجاز را با اعجاز کلام درآمیزند.
شناخت این برگردانیده ها و ارزیابى همه جانبه مسایل و ویژگیهاى گونه گونه آن از دیدگاههاى مختلف, همچون متن شناسى, نسخه شناسى, خط و نگارش, تجلید و تذهیب, کتاب آرایى, سیر ترجمه قرآن, واژه شناسى, لهجه شناسى, زبان شناسى, دستور تاریخى و دیگر مختصّات ـ که در سطور آینده بشرحتر خواهد آمد ـ سزاوار بررسیهاى فراوان و گسترده است.3 (گستردگى و پهناى کــار در این زمینه آن انــدازه و بدان پـایه است که هیچ قوم و ملّتى نمى تواند یاراى برابرى با ملّت ما را داشته باشد).4
بنابر آنچه گذشت, گشت و گذار در میان گلزار قرآنهاى خطى و مترجَم از هر حیث دلپذیر و روح پرور است و از جهات گوناگون نفیس و گرانبهایند. (نمونه هاى این ذخایر فرهنگى و هنرى اسلام را در کتابخانه ها و موزه هاى مختلف جهان مى توان دید که خوشبختانه کتابخانه کهنسال آستان قدس رضوى تعداد بیشترى از این زیبا رویان عالم معنى را دربر دارد. این قرآنها در واقع جلوه گاه اعتقاد راسخ مسلمین سرزمینهاى گوناگون است که همه ذوق و هنر و دانش خود را در تحریر و تذهیب کتاب مقدّسشان به کار برده اند تا کلام اللّه, حُسن صورى را با بلاغت و عمق معنى توأمان دربر داشته باشد).5
چگونگى تأسیس سازمان فرهنگنامه قرآنى و شرح مراحل مختلف تدوین فرهنگنامه از آغاز تا انجام
از آن پس که روانشاد دکتر احمد على رجائى بخارائى1 ـ استاد و رئیس دانشکده ادبیّات و علوم انسانى دانشگاه فردوسى ـ در سال 1347 به جهت برخى ملاحظات ـ احتمالاً ادارى و سیاسى ـ مجبور به استعفا و بازنشستگى گردید; به علت علاقه مندى به کارهاى فرهنگى در تابستان 1348 در آستان قدس رضوى, به خدمت مشغول شد. در همان سال ضمن جمع آورى قرآنهاى خطّى و نظم و نسق دادن به دستنویسهاى کتابخانه آستان قدس رضوى, براى نخستین بار به اهمیّت خطیر قرآنهاى مترجَم پى برد و اندیشه تدوین فرهنگى عربى ـ فارسى براساس برابرهاى فارسى قرآنهاى ترجمه دار آن کتابخانه بر ذهن ایشان گذشت. با این نیّت سازمان فرهنگنامه قرآنى را در ضلع غربى صحن آزادى ـ در طبقه دوم, بالاى آرامگاه شیخ بهائى رضوان اللّه تعالى علیه ـ تأسیس کرد. آن استاد فرهیخته در کنار دیگر خدمات فرهنگى, با این کار خود عملاً شالوده چنین فرهنگى را پى افکند.
در آن سالها, دکتر رجائى به یارى عده اى از دانشجویان و دبیران فاضل و علاقه مند به تفحّص و سیر در بوستان قرآنهاى کهن ترجمه دار پرداخت. به دستور ایشان, نخست تمام قرآنهاى خطى به طور پراکنده و غریب وار در زاویه رواقها و زیرزمینهاى نمدار یله و تلنبار شده بود, جمع آورى و گردافشانى گردید و سپس با تصفّح و بررسى, براساس قدمت, ترجمه و دیگر ویژگیها تفکیک و طبقه بندى شدند و سپس براى هر قرآن شناسنامه اى تنظیم گردید که تمام اطلاعات, فهرستوار در آن ثبت شده بود. طى تلاشهاى بى وقفه, به شبان و روزان بى شمار, از میان چندین هزار قرآن, بیش از پانصد قرآن مترجَم ـ اعم از کامل و ناقص ـ برگزیده شد و پس از انتقال به محلّ سازمان فرهنگنامه قرآنى در قفسه هاى فلزى از آنها نگهدارى مى گردید.2
در تابستان 1350 نگارنده این سطور, افتخار همکارى با آن گروه مشتاق پژوهشگر را یافت. دکتر رجایى هرکس را که جویا و شیفته این کار مى یافت, دستگیرى مى کرد و از دکتر یاحقى ـ مدیر داخلى گروه ـ مى خواست تا آرام آرام اصـول و رمـوز کـار را به او آمـوزش دهـد و ایشـان را پس از چندى چنـانچه ورزیـدگى و پختگى لازم را در کار آن تـازه وارد مشـاهده مى کرد و صـلاح مى دید, قـرآنى را براى فیش کردن به او مى سپرد. همچنان که در مقدمه فـرهنگنـامه (ص24) آمـده, طبـق دستـورالعمـلى که روانشـاد دکتر رجــایى معین کـرده بود,3 از قرآنهاى کهنترى که ترجمه پارسى استوارى داشت, فیش بردارى مى شد.
به طور کلّى هدف از تهیه و تنظیم این فرهنگنامه, گردآورى و ارائه معانى پارسى, یعنى به در کشیدن واژه ها و ترکیباتى بود که در میان سطرهاى قرآنهاى خطّى و کهن آستان قدس رضوى باقى مانده و تا امروز از دسترس پژوهندگان علوم قرآنى و مشتاقان زبان فارسى به دور بوده است. ملاک انتخاب, سره بودن واژه و برکناریش از اجزاى عربى بود. با استخراج این واژه ها مى خواستند توانایى زبان فارسى را در برگردانیدن مفاهیم قرآنى در تاریخ زبان و ادب پیشینه ایران نشان دهند.
این کار به سرکردگى دکتر رجایى و با مباشرت دکتر یاحقى, توسّط عده اى از پژوهشگران ـ که نام همگى آنان در صفحه 31 تا 33 مقدّمه فرهنگنامه قرآنى آمده است ـ با شیفتگى و دلباختگى تمام ادامه یافت.1 هنوز چند سالى از آغاز کار نگذشته و بیش از هشتاد و چند قرآن فیش نشده بود که آن استاد (سال 1352) با نایب التولیه آستان قدس رضوى در آن وقت ـ آقاى حسن زاهدى ـ بر سر مسایل فرهنگى اختلاف نظر پیدا کرد و مجبور شد از این شغل هم استعفا دهد. استاد دل گردانید و یکبارگى دست از همه کارهاى ناتمام فروشست و غمزده و دل شکسته, از سر ضرورت ترک یار و دیار کرد و به تهران پناه برد.
تا او از میانه کار به یکسو رفت, فرهنگنامه بى پدر شد و آن نظـام که بود از هـم گسست و کـارها دیگر شد. دشواریهـاى بى حساب و کارشکنى و کینه ورزى برخى عناصر بى تمییز پیدا آمد. پایمردیها و قصه برداشتن هاى دکتر یـاحقى ـ که در آن زمـان از شاگردان ممتاز و طرف وثوق دکتر رجایى و نیز سکّان دار و مدیر داخلى گروه بود ـ به جـایى نرسید. سرانجـام ایشـان هم خـاطر خـراشیده و بقهر ترک کار کرد. بى حرمتى و برخوردهاى ناپسند, سبب شد تا هریک از پژوهشگران به تناوب سرخویش گیرد و راه مجانبت در پیش. دیرى نپایید که در پایان سال 1353 درِ فرهنگنامه تخته شد.
سالها گذشت تا سرانجام خورشید انقلاب دمیدن گرفت و قرآن به صحنه آمد. بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى تأسیس شد و گروه فرهنگ و ادب در سال 1363 با مدیریت دکتر یاحقى دایر گردید و طرح ادامه و تکمیل فرهنگنامه قرآنى بى درنگ مورد تأیید و تصویب اعضاى محترم هیئت مدیره بنیاد قرار گرفت. صبر و ظفر, دوستان بازمانده قدیم را به گرد شمع اصحاب جمع کرد. حق شناسى همکاران به استاد در خاک خفته از سویى و عشق در به سامان رساندن کار و یارى رساندن به دکتر یاحقى از سویى دیگر, موجب گردید که بیش از حد, توان و نیروى خود را صرف این کار کنند.
پس از به در کشیدن آن فیشها و یادداشتها از انبار کـتابخانه و انتقـال آنهـا به گـروه فرهنگ و ادب اسلامى بنیـاد پژوهشهـا, با حوصله تمام, تفکیک و دسته بندى دوبـاره آنها ـ که در این فـاصله زمانى دراز نظـام فیشهـا از هم پاشیده و بخشى از آنها به یغما رفته بود ـ آغاز شد. کسریهاى آنها دوباره با زحمت زیاد از قرآنهاى خطى استخـراج گردید و سپس فیشهاى متعلق به هر قرآن در داخل فایل مخصوص قرار گرفت. همزمان با کامل و مرتّب کردن یـادداشتها, چنـدین قرآن کهن دیگر از میان همان قرآنهاى سابق که قبلاً شناسایى گردیده بود, فیش بردارى شد1 و این کار چند سال وقت گرفت. پس از تنظیم نهایى, مرحله استنساخ فرا رسید. نخست در نظر بود که عین طرح و نظر مرحوم استاد رجایى مرعى باشد, امّا پس از جلسات متعدد هیأت مدیره محترم بنیاد و ملاحظه جنبه هاى علمى و فنى کار, طرح فعلى کتاب به تصویب رسید. آماده شدن این فرهنگنـامه تـا پـاییز 1372 که جلد اوّل آن منتشر گردید, طى دو مرحلـه, نزدیک به شانزده سـال زمان برده است: دوره اول از سال 1348 تا 1352 با زعامت دکتر احمد على رجایى بخارائى (بعد از ایشان و دکتر یـاحقى, یک سـال دیگر یعنى تا اواخر 1353, کار با دخـالت بـرخى مدعیــان ادامه یـافت) و دوره دوم کـه از سال 1363 با میاندارى و سرپرستى دکتـر محمّد جعفر یـاحقى شـروع شده و هنوز ادامه دارد.2 در خـلال این مـدّت نسبتاً دراز, اعضـاى پـاکدل و راستکار فرهنگنامه براى رسیدن به هدف و مقصد نهایى تلاشها کردند و خون دلها خوردند. در مرداد ماه 1357 هیولاى سرطان, سرانجـام, پى افکن و مؤسّس فـرهنگنـامه را پى کرد و از پاى درآورد.
دو تن دیگر از اعضـاى سازمان فرهنگنامه نیز در طى این سـالهـا به جهـان بـاقى شتـافتند و دیگـر یاران مانده, کار را با رنج فراوان تا به این مرحله (چاپ جلد اوّل) رسانیدند.
شیوه تنظیم و برخى ویژگیهاى فرهنگنامه قرآنى
در مقدّمه این فرهنگ (ص29ـ26) درباره ضوابط تفکیک واژه هاى قرآنى و معانى آنها و دیگر اختصاصات و مزیّتهاى آن, توضیحاتى آمده است. با سودجستن از آن مبحث, به شرح مختصر برخى از ویژگیهاى فرهنگنامه قرآنى مى پردازم.
ـ مبنـاى تفکیک واژه هاى قـرآنى (مدخلها) در این فرهنگ, کتاب المعـجم الاحصـایى لالفـاظ القـرآن الکریم تألیف دکتر محمود روحانى بوده است.1 بنابراین واژه هاى قرآن در آن به ترتیب الفبایى (ابتثى) و صرفنظر از ریشه و مادّه هر کلمه مرتّب شده است. البتّه این روش با طبع پژوهندگانى که بیشتر از فرهنگهاى فارسى استفاده کرده اند, سازگارتر و سهل الوصول تر از فرهنگهایى است که به روش ریشه اى مرتّب شده اند.
ـ براى سهولت در پیدا کردن یک کلمه در قرآن مجید, بخشى از آیه مربوط به هر کلمه با ذکر شماره سوره و آیه در برابر آن آمده است و از این جهت در تدوین و تنظیم این فرهنگ از شیوه متداول فرهنگهاى کهن عربى, تبعیّت نشده امّا به جهت آنکه داراى شماره آیه و سوره است, مى تواند روش مستقلى به حساب آید.
ـ در تفکیک مدخلها و واژه هاى قرآنى به تبعیّت از معجم مبناى کار, از قرائت و ضبطى واحد پیروى شده, در حالى که تنوّع معانى و صیغه ها بر اثر متابعت از قرآن اصلى, به قوّت خویش باقى است.
ـ ترجمه هاى فارسى عیناً و بى کم و کاست در ذیل واژه هاى قرآنى قرار گرفته و در رسم الخط و صورت مشکول کلمات هیچگونه تصرّفى نشده است تا محقّقان با ظنّ متأخم به یقین, آنچه را در قرآنهاى خطّى کتابخانه آستان قدس بوده و امکان دستیابى به آنها دشوار است, در پیش روى داشته باشند.
ـ از آوردن معانى مکرّر یک کلمه, حتّى اگر در آیه هاى متفاوت هم تکرار شده باشد, خوددارى شده; امّا چنانچه واژه هاى واحدى به دو صورت مشکول یا حتّى با دو رسم الخط متفاوت آمده, در حکم غیر تکرارى قلمداد شده و در جاى خود آمده است.
ـ تمام 142 قرآنى که در این فرهنگنامه از ترجمه فارسى آنها استفاده شده, براساس تاریخهاى قطعى یا حدسى (از قرن 4 تا 13 هجرى) به ترتیب تاریخى و قدمت مرتّب شده اند. شماره هایى که در جلو معانى مختلف یک واژه قرآنى آمده, مبیّن شماره قرآن به ترتیب تاریخى است.
ـ براى آگاهى پژوهندگانى که بخواهند به اصل قرآنها مراجعه کنند, شماره ثبت کتابخانه هر قرآن در جدول معرفى اجمالى قرآنها آمده است. این جدول در واقع کلید و راهنماى دستیابى بر تمام ویژگیهاى کلّى قرآنهاى مترجمى است که در این فرهنگ مورد استفاده قرار گرفته اند.
ـ در برخى از معجمهاى الفبایى قرآن, معمولاً از آوردن حروف و ضمایر و موصولات صرفنظر مى شود; در حالى که در این فرهنگ تمام آنها در ردیف الفبایى خود آمده است.
ـ هرگاه واژه بسیط فارسى, معنى رسان نبوده است, مترجمان در گذشته هاى دور, از واژه هاى پیوندى یا ترکیبى استفاده مى کرده اند. از این روى شمارى از برابرهاى لغات این قرآنها دربرگیرنده واژه هاى مرکب و حتّى عبارتهاى فعلى است. به عنوان مثال در ص 198 این فرهنگ چنین آمده است: أَغفَلنا: بار خوار گندادیم; که در معنى (غافل کردیم) به کار رفته است.
ـ براى استناد و ارائه نمونه قرآنهاى نفیس مترجم موجود در گنجینه قرآن آستان قدس رضوى, عکس یک صفحه از پانزده قرآن دستنویس, زینت بخش این فرهنگ است.
ـ ترجمه این قرآنها به صورت آزاد نیست, بلکه تحت اللفاظى مى باشد و حتّى با جنبه هاى نحوى زبان فارسى مطابقت نمى کند. بنابراین هرچند ساختار زبانى در این ترجمه ها چندان رسا و درست نمى نماید; امّا از نظر دریافت معنى عربى و واژگان فارسى درست مى باشد. اصولاً زبان ترجمه ها در قرنهاى چهار تا هفتم هجرى ساده و نزدیک به فهم فارسى زبانان است. علّت تحت اللفظى بودن ترجمه این قرآنها تقیّدى است که مترجمان نسبت به اصل کلام خداوند یعنى قرآن مجید داشته اند. این وفادارى به اندازه اى است که البتّه ناقض اصالتهاى زبان مى شود; به طورى که گرته بردارى نحوى گاه مخلّ روانى و حفظ طبیعى ساختمان و ارکان جمله مى گردد.
ـ مبناى انتخاب واژه هاى میان سطرى قرآنهاى کهن, صحّت و قدمت و سره بودن واژه یا ترکیب فارسى, بوده است. هیج کلمه قرآنى نیست که گذشتکان ما براى آن معادل فارسى نیاورده باشند; حتّى براى کلماتى همچون حج, ربا, زکوة و….
ـ در این فرهنگ (برابرهاى ناب بر ساخته هاى استوار پارسى, ترکیب گونه هاى خوش آهنگ و بى همتا)1 فراوان به چشم مى خورد. در عین حال واژه هاى ناشناخته آن بسیار است; به طورى که برخى کاربردها و ترکیبها و عبارتهاى فعلى آن در هیچ فرهنگى نیامده است. بى آنکه در انتخاب واژه ها بهگزینى کرده باشیم, چند مورد را مى آوریم:
آذُوهُمَا: دشخوارى نمودند; الآصال: اویارگه, شبنگاهان; آمَنتُم: ببرویدستى/بگرویدستید; أََئِمَة: پیشگاهان, پیش وایان; ءَانَّکَ: اى توا; أَساوِرَ: دستونجنها, دستوانها; الأَعراب: بیابان نشینان, دشتیان; الِإیمَان: گروشت; بالِغ: رسندار, رسنده, رسیدار; بَخسٍ: کهسته, اندک, ناسره; بَطِرَت: هنبارده شد, دنه گرفته بودند; بَکَت: گرست; بَهیج: خوشنما.
ارزشمندیهاى فرهنگنامه قرآنى
هرچند کتاب فرهنگنامه قرآنى خالى از ایراد و اشکال نیست و احتمال مى رود شیوه تنظیم مدخلها و کیفیّت تدوین و یا جنبه هاى دیگر آن مورد نقد و بررسى قرار گیرد, در عین حال نمى توان ارزش و سودمندیهایش را نادیده گرفت; بویژه اینکه براساس کهنترین برگردانهاى یکصد و چهل و دو قرآن نفیس تدوین شده و تاکنون در این زمینه با این گستردگى کارى صورت نپذیرفته است.
به طور کلّى اگر فرهنگهاى قرآنى با اصول صحیح علمى و نظاممندانه تنظیم و تألیف گردند, به طورى که محقّقان و اهل فن بتوانند مستقیماً با تکیه به مندرجات آنها به پژوهش پردازند و قیاس بر گیرند, در آن صورت این نوع فرهنگها از دیدگاههاى گوناگون مى توانند مورد استفاده قرار گیرند. در زیر به پاره اى از سودمندیهاى کلّى آن برگردانهاى کهن که در این فرهنگنامه جمع آمده است, اشاره مى شود:
ـ بررسى این ترجمه ها از لحاظ شناخت سیر تاریخى ترجمـه هاى قرآن در روزگــار ما, مفیـد و گره گشا باشد.2 البتّه مقصود این نیست که آنان صرفاً واژه هاى مرده و ناآشنا را از دل این برگردانها به در کشند و در ترجمه و تفسیرهاى خود به کار گیرند; بلکه با درک معانى و برابرهاى قرآن مى توان (با زبان محکم و پیراسته پیشینیان انس گرفت و اصول و ضوابط آن را استخراج کرد و آموزش داد).3
مترجمان قرآن ـ امروزه ـ از این گنجینه هاى پرارج چندان بهره نمى برند. صاحبنظرى در این باب مى نویسد: (یکى از راههاى توان بخشیدن به زبان فارسى, غور در متون گذشته و فایده برگرفتن از آنهاست. این استفاده از دو نظر عمده صورت پذیرست: یکى سود جستن از واژه ها و ترکیبات و تعبیرات آنها براى اداى مفاهیم گوناگون, دیگر آن که مى توان دید دستگاه واژه سازى زبان فارسى, در دست نویسندگان آنها, بر چه منوال در حرکت و پویایى بوده است و سرمشق و شیوه کار در این زمینه چیست؟).1
در همین روزگار فعلى, مسلمانان فارسى زبان سراسر عالم و بویژه جوانان دین پژوهِ کفرستیز ـ به علت سیاستهاى خاصّ استکبار جهانى ـ بیش از هر دوره اى, براى درک معانى کلام الهى به ترجمه هاى فارسى متنوع, روزآمد, روان و در عین حال صحیح قرآن مجید سخت نیازمندند. طغیان قلم و گستاخى خواهد بود اگر بگوییم بسیارى از ترجمه هاى مبهم و مغشوش و غیر هنرمندانه معروف به (مرمرى) دیگر به کار نسل جوان و پویاى امروز نمى آید.2 بیشتر ترجمه هاى متقدّمین و حتى متأخرین به دلیل نوع زبان, تحت اللفظى بودن و دیگر موارد, براى خواننده امروز قابل استفاده نیست.
در مورد کیفیّت و ویژگیهاى ترجمه مطلوب قرآن ـ این آرزوى دیریاب ـ از گذشته تا امروز ـ بسیارى از قرآن پژوهان اندیشیده و نظر داده اند; امّا آنچه مسلّم است اینکه تدوین چنین ترجمه اى, دیگر از عهده یک فرد خارج است.3 باید گروهى از دانشمندان و استادان با تخصّصهاى مختلف در زمینه علوم قرآنى ـ اعم از عربى و فارسى ـ دست به دست هم دهند و چنین ترجمه اى را پدید آورند.4
ـ این ترجمه ها حتى الامکان در شناخت گویه ها و گویشهاى زبان فارسى و فنوتیک به پژوهشگران زبان شناس کمک مى کند. توضیح اینکه هریک از مترجمان این قرآنها بنا به سلیقه و ادراک خود, نزدیکترین واژه به مفهوم قرآنى را از گونه زبان خویش برمى گزیده اند تا مردمى که در حوزه ادبى آنان مى زیسته اند, بتوانند به آسانى معنى آیات قرآن را دریابند. از این روى بیشترین موارد ناهمگونى گویشها را مى توان در این ترجمه ها دید و در تهیه اطلس لهجه شناسى ایران از آنها سود برد. (طرفه این که با فتوحات اعراب و گسترش اسلام در ایران, در سرزمینهاى ایرانى, بخت به گویش پارسى رو کرد. این زبان مشترک, در عین وسعت بخشیدن به حوزه خود, آنچنان که گویش شناسى امروزى ایران, نمایانگر آن است, رنگهاى محلّى گوناگون نیز گرفت. بى گمان, آگاهى بر سهم این گونه هاى محلّى در شکل گیرى زبان ادبى جالب خواهد بود).1 تفاوت زبان ترجمه هـاى غیر رسمى و منطقه اى با آثار ادبى فارسى در این است که چون متون رسمى ادبى در جهت (تکـامل به سوى استقرار زبان معیار) پیش مى رفته اند, لذا ناهمگونیهاى واژگانى و نحوى زبان در آنها بسیار کمتر از آثار غیر ادبى است.2
ـ با جمع آورى لغات فارسى سره از ترجمه هاى میان سطرى قرآنها, مى توان به غنا و توسعه فرهنگهاى فارسى افزود. بسیارى از لغات فارسى سره در این ترجمه ها آمده است که گردآورى آنها براى تألیف فرهنگ جامع فارسى ضرورى مى نماید. وجود قرآنهاى ترجمه دار آستان قدس رضوى سبب شده است تا گنجینه عظیمى از لغات و ترکیبات زیبا و کم یافت زبان فارسى از دستبرد تلف و نابودى در امان ماند. فرهنگنامه قرآنى واژه ها و ترکیباتى در سینه دارد که برخى از آنها تاکنون در هیج فرهنگى دیده نشده است. معانى این نوع لغات را فقط از راه معادل عربى آنها مى توان دریافت و تلفّظ و ریشه بسیارى از آنها بر ما روشن نیست.
ـ بدان جهت که مترجمان این قرآنها در جاهاى متفاوت و پراکنده مى زیسته و طرز فکر و اعتقادى خاصّ داشته اند, طبعآً به طور ناخودآگاه نقشى از زمینه فکر و اعتقاد خود را در این ترجمه ها برجاى گذاشته اند که بررسى آنها براى تتبّع در طرز فکر فرق اسلامى درخور توجّه است.
ـ ترجمه هریک از مترجمان براساس یک نوع قرائت بوده است و بنابر مکتب و متنى خاص, معنى ویژه اى را آورده اند. البتّه این نوع اختلافات بیشتر در مورد افعال, بارز است. گردآورى این واژه ها و ترکیبها با قرائتهاى مختلف هم وسعت دایره زبان فارسى را مى رساند و هم براى رسیدن به وجوه قرآن کریم اهمیّت دارد.
ـ پژوهش در این نوع ترجمه ها, مى تواند در شناخت صورتهاى گذشته, حلّ معانى مبهم واژه هاى فارسى میانه و همچنین شناخت نسخه ها و ویرایش متنهاى کهن به محقّقان یارى رساند.3
ـ استخراج و تدوین نکات دستورى این قرآنها, مى تواند به غنا و توسّع دایره دستور زبان فارسى بیفزاید. در این قرآنها مى توان سیر واژه ها را از جهت دستور تاریخى بررسى کرد.4
ـ مقایسه کلمات قرآنى با برابرهاى شیواى آن در این فرهنگنامه, میزان توانایى و قابلیّت زبان فارسى را در برگردانیدن مفاهیم قرآنى نشان مى دهد. از این رهگذر به نکاتى ظریف و دقیق در لا به لاى ترجمه ها مى توان رسید.
ـ پژوهش در اصل قرآنهاى مترجَم که مشخّصات کامل 142 نسخه از آنها در (جدول معرّفى اجمالى قرآنهاى خطّى فرهنگنامه قرآنى) آمده, از جهت هنر کتاب آرایى در تمدن اسلامى قابل توجّه است; زیرا مى توان در آنها شیوه هاى کتابت و سیر تاریحى رسم الخط را ملاحظه کرد و به شناخت و تکمیل اطلاعاتى درباره انواع خط (ثلث, ریحان, کوفى, محقق, نستعلیق, نسخ), تذهیب, تجلید و دیگر هنرهاى اسلامى دست یافت. این دستنویسهاى نفیس که در گنجینه قرآن آستان قدس در جلوه اند, دنیایى نو آیین در برابر هر بیننده هنر شناس مى گشایند.1
ـ این ترجمه هاى کهن از نظر گونه هاى فارسى و آواشناسى قابل بررسى است و همچنین (… تبدیلاتى که در ساختارهاى نسخه نویسى در تاریخ زبان فارسى روى داده است و مى توان گوشه هایى از آن را از طریق نسخ خطّى فارسى و متون کهن و متأخّر و سنجش آنها با گونه هاى اصیل زبان بازیافت و بازنمود).2
ـ با توجّه به شیوه گفتار و طرز و هنجار این ترجمه ها و تقسیم بندى آنها, مى توان به معیارهایى دست یافت که تا حدودى منطقه تألیف و کتابت آنها را تعیین کرد. همچنین این نوع ساختارها و کاربردها مى تواند گستره سبک شناسى را توسعه دهد.3
ـ فرهنگنامه قرآنى مى تواند مورد استفاده دانشمندان و محققان محترم (فرهنگستان زبان و ادبیات فارسى) قرار گیرد; زیرا ترکیبات و پیشوند و پسوندهاى بسیارى در آن یافت مى شود که مى توان به وسیله آنها بعضى عناصر زبانى را قوت بخشید و به کمک آنها واژه و ترکیبات جدید ساخت.4
ـ نویسندگان, شاعران, مترجمان کتب خارجى, کـارگردانان و هنـرمندان فیـلم و تئـاتر و سـریـال کـه به نوعى نیـاز به تشخّص و آرکـائیسم واژگـانى و سـاختهاى کهنه زبـان دارنـد,5 مى توانند از واژه هـاى نـاب و ترکیبات شیرین و گـاه عبـارتهـاى فـعلى آهنگ دار ایـن فـرهنگ بهره جویند.6
کوتاه سخن اینکه چون ترجمه قرآن اساسیترین عامل آمیزش خط و زبان و فرهنگ فارسى و عربى بوده, لذا پیدایش هنرها و دانشهاى بسیارى را در کنار خود فراهم آورده است که همه از دولت قرآن مجید مى باشد.
برخى اشکالات و کاستیهاى فرهنگنامه قرآنى
در این مبحث, انگشت در نکرده ام تا نادرستیها و سهوهاى این اثر ارزشمند را بجویم. به دقت و کارکشتگى استاد دانشمند و جملگى اعضاى فاضل گروه فرهنگ و ادب بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى رجاء واثق دارم; امّا در عین حال انصاف علمى و وابستگیم به این کتاب روا نمى دارد که پاره اى از نقایص و کاستیهاى آن نادیده بماند یا از آن غمض عین شود. اشکالهاى این فرهنگ هرقدر هم که باشد, از ارزش و اعتبار آن چیزى نمى کاهد و در جنب عظمت و پهناى کار در (یک قطره آب بود از رودى). لیکن مشتاقم این اثر گرانقدر از هر غلط و نقصانى ـ حتّى قابل اغماض ـ به دور باشد.
پیداست که شناخت و ارزیابى همه جانبه آن به بررسیهاى گسترده و دانش فراوان نیازمند است و از توان صاحب این قلم با این بضاعت مزجات بیرون است. در عین حال غرض بنده از طرح برخى خُردک نظریات و پیشنهادها این است که ان شاء اللّه در جلدهاى پسین آرایش بهتر و منقّح ترى ـ در صورت امکان ـ به هم برسد که گفت: (آراستن سرو ز پیراستن است). و اینک آن نظرها و پیشنهادها:
ـ بنا به صلاحدید و تصویب هیأت مدیره محترم بنیاد پژوهشها, ظاهراً به جهت صرفه جویى و یا (ملاحظه جنبه هاى علمى و فنى کار) (ص26 مقدّمه) از آوردن معانى مکرّر هریک از مدخلها ـ حتى اگر در آیه هاى متفاوت باشد ـ در این فرهنگنامه صرفنظر شده است; در صورتى که در دوره اول, یعنى در زمان دکتر رجایى, قرآنها به صورت بسامدى فیش و منظّم مى شد. اگر در این فرهنگ بسامد معنى فارسى را در برابر هر واژه قرآنى در ترجمه هاى متعدد, برابر چشم مى داشتیم (همچنان که در ص 29 مقدّمه به این نکته اشاره شده است) به ارزش علمى این فرهنگ چندین برابر افزوده مى شد; هرچند که مى پذیریم چاپ آن به این شیوه, بسیار پرخرج مى شد و حجم آن بسیار.
ـ به طور کلّى شناخت در اطوار و ادوار واجهاو واژگان یک زبان بدون توجه به مقوله ساختارها و تعابیر آن زبان امکان پذیر نیست; زیرا بر طبق نظریات مدون زبان شناسان ـ از گذشته تا امروز و از سیبویه تا چامسکى ـ مجموعه اى از عناصر زبانى که زنجیره ساختارى یک زبان را مى سازد به لحاظ صوتى و به جهت موسیقایى بر یکدیگر تأثیر گذار و اثرپذیرند. به این جهت هرگونه تحقیق در اطوار و ادوار تاریخى زبان, ملاحظات جدّى را بر ساختارهاى زنجیره اى و بافتى زبان التزام مى کند. متأسفانه در تدوین فرهنگنامه به این مهمّ توجه نشده است.
توضیح اینکه در دوره اول فرهنگنامه چنانچه پژوهنده با موردى غریب و شاذّ از ناهماهنگى و اختلافهاى گونه اى زبان در قرآنهاى مترجم مواجه مى شد, براى آنکه محققان بتوانند آن را بهتر درک کنند, عین عبارت را بى کم و کاست در ذیل فیش به عنوان شاهد مثال مى نوشت. هم اکنون تمام آن فیشها در گروه فرهنگ و ادب موجود است, ولى از آنها در این فرهنگنامه استفاده نشده است.
ـ همچنان که در مقدّمه فرهنگنامه (ص 29) آمده, در تفکیک مدخلها به تبعیت از معجم مبناى کار, از قرائت و ضبطى واحد (قرائت حفص عن عاصم) پیروى شده است, در حالى که به علت تنوع قرائتهاى قرآنهاى مترجم, معانى متفاوت و متباینى از یک واژه قرآنى عرضه شده است. نکته اى که به ذهن مى رسد این است که چگونه محققین دریابند برخى از این معانى متنوّع به علت قرائتهاى خاص (از جمله ابن کثیر واخفش که در خراسان مشهور بوده) مى باشد؟
ـ هرچند پژوهشهایى از قبیل بررسى ساختارى, زبانى, لهجه اى و غیره و یافتن مؤیّدات آنها, جزو وظایف و اصول کار اعضاى تدوین کننده این فرهنگ نبوده و به جدى و نظاممندانه در آن پیگیرى و تحلیل نشده است؟1 امّا, لااقل, جاى برخى توضیحات زبان شناختى در فرهنگنامه قرآنى خالى است.
امروزه دانش زبان شناسى در علوم و فنون مرتبط با زبان و ادبیّات اهمیّت بیشترى پیدا کرده و روز به روز ضرورت این علم براى حلّ مشکلات متون کهن و تصحیح آنها, بیشتر احساس مى شود.
البتّه غرض از بررسى زبان شناسانه متون کهن, تحقیق در حد (فقه اللغه),2 آن هم در معنى حدود و گذشته آن در قرون وسطى نیست و نباید آنها را با هم اشتباه کرد; همچنان که دو مقوله گونه هاى زبان و رسم الخط را نباید در هم آمیخت.3 در پانوشت برخى از صفحات این فرهنگ در مورد واژه هایى که متروک مانده و به جهتى مبهم مى نموده, توضیحاتى داده شده است که گاهى مفید مى افتد; امّا در بسیارى موارد نیز این زیرنویسها ـ البتّه با توجّه به خوانندگان آن که اغلب اهل فن و از محققان متخصص هستند ـ چندان عالمانه و سودمند نیست و حتى در بسیارى جاها, زائد مى نماید. از باب نمونه تنها به یک نمونه اشاره مى شود: در ص 357, زیرنویس 2و3 در معنى (بَقَر) چنین آمده است: مادگاوان/ماده گاوان; گو/گاو.
همچنین بدان علت که توضیحات مربوط به واژه ها در زمانهاى متفاوت و دور ازهم و احتمالاً به وسیله افراد مختلف و بدون توجّه به انبوه برگه هاى دیگر نوشته شده است, اکنون که آن حواشى و پانوشتها, پس از گذشت سالها در سِلک فرهنگ درآمده و انسجام و ارتباط لازم را با یکدیگر ندارند و در بعضى صفحات تکرارى و حتّى زائد مى نمایند. از این رهگذر, پس از تنظیم و صفحه بندى فرهنگنامه قرآنى, براى یکدست شدن و انسجام مندرجات آن, مقایسه نقادانه زیرنویسها و ارجاع برخى صفحات به یکدیگر و حذف موارد تکرارى لازم بوده است. از باب نمونه به یک مورد توجّه فرمایید:
ص 349, معنى فعل (بَطِرَت) در قرآن30 به صورت فعل امر (انبار ده) آمده است و معادل آن در برخى قرآنهاى دیگر چنین است: هنبارده شدا, فیرنده شدند3, دنه گرفته بودند21,….
در مورد عدم تطابق فعل عربى با معادل فارسى در قرآن30 توضیحى در زیرنویس نیامده است, اما در ص 155 در معنى (أشِر) در زیرنویس1 چنین توضیح داده اند: هنبارده/ انبارده, متکبّر, مغرور.
ـ تمامى 142 قرآن این فرهنگ براساس قدمت و تاریخ کتابت مرتّب شده و در جدولى (ص 71 ـ 34) تدوین گردیده است. با آنکه در مقدّمه فرهنگنامه (ص 28) تأکید شده همه قرآنهاى مندرج جدول به ترتیب تاریخ کتابت و قرن مرتّب شده اند, امّا این نکته بر ذهن مى گذرد که چگونه قرآن شماره دو و هفتِ مکرر جدول که به قرنهاى چهار و اواخر قرن سوم و چهارم منتسب شده اند, از نظر ترتیب بعد از قرآن شماره یک (یعنى قرآن قدس) که مربوط به نیمه قرن پنجم است, قرار گرفته اند. هرچند دو توضیح زیرنویس صفحات 34 و 35 به توجیه مطلب مى پردازد, امّا این شک در پژوهشگر تقویت و سپس تبدیل به یقین مى شود که مرحوم دکتر احمد على رجائى یا یکى از اصحاب اربعه (على سلطانى گرد فرامرزى, ابراهیم قیصرى, عبدالعلى معصومى, محمد جعفر یاحقى) که از نخستین دستیاران ایشان بوده اند, در تشخیص و تعیین قرن آن دو نسخه به خطا رفته اند. البتّه در قدمت و قدمت و ارزش قرآن شماره یک جاى هیچ تردیدى نیست.
ـ با آنکه قرآن قدس (شماره یک جدول) سوره فاتحه و 213 آیه از سوره بقره را از آغاز ندارد و حدود 21 سوره از انجام را (ر. ک: ص22 مقدّمه همان قرآن), امّا جاى تعجب است که در (جدول معرفى اجمالى قرآنهاى خطّى فرهنگنامه قرآنى) (ص 34 مقدّمه) به عنوان یک قرآن کامل معرفى شده است.
ـ در آغاز و انجام هیچ یک از 142 قرآن مترجَم این فرهنگنامه, نام برگرداننده نیامده است, گویا چون کار ترجمه در محدوده هاى جغرافیایى خاصّ صورت گرفته و امرى عقیدتى محسوب مى شده و جزو مقوله فرهنگ رسمى به حساب نمى آمده, در نتیجه متداول و مرسوم نبوده که مترجم نام خود را در آغاز یا انجام ترجمه اش بیاورد. به هر حال پژوهش و بازجُست در این زمینه لازم مى نماید. اگر در مقدّمه فرهنگنامه به این مورد لااقل اشاره مى شد, این سؤال و ابهام از ذهن برخى خوانندگان کنجکاو و نکته یاب برمى خاست که چرا مترجمِ هیچ کدام از این قرآنها مشخص نیست و در (جدول معرفى اجمالى قرآنهاى خطى فرهنگنامه قرآنى) ستونى براى درج نام مترجمان گشوده شده است؟1
ـ دیگر اینکه پاره اى غلطهاى مطبعى و بعضى سهوها به متن این کتاب راه یافته است. همکار پژوهشگرم در این مورد چنین نوشته: (به رغم تلاش پیگیر همکاران گروه فرهنگ و ادب اسلامى در نمونه خوانى مکرّر فرمهاى حروفچینى شده و رفت و آمدهاى چند باره صفحات کتاب بین مشهد و تهران هنوز هم کتاب از غلطهاى چاپى بسلامت نَجسته است).2 اى نمونه به دو مورد اشاره مى شود:
ص9, پاورقى1: در مورد اجزاى (وادمینان) که در برابر (الآخرین) است, چنین توضیح داده اند: (وام « دُم « ین « ان). بى شک پیشوند (وا) بوده است نه (وام). و نیز در ص136, در پاورقى 3 آمده: (راس/باشید); و مقصود چنین بوده: راس/راست.
ـ واژه هاى ناشناخته این فرهنگ اندک نیست و همچنان که گفته آمد برخى از آنها در هیچ فرهنگى نیامده است. اگر این لغات و ترکیبات ناشناخته همچون شیوه قرآن قدس به نوعى و با علامتى, بارز و ممتاز مى گشت; توجه محققان را بیشتر به خود معطوف مى کرد.
ـ همچنین, روى هم رفته, خطّ این فرهنگ بسیار ریز است. به علاوه گمان مى کنم بیشتر کسانى که از این نوع منابع استفاده مى کنند, على العموم, از نور چشم چندانى بهره مند نیستند; به جهت آنکه کتابهاى مأخذ و مرجع معمولاً چند ستونى و ریز خط هستند, از این نقیصه درمى گذریم; امّا شماره هایى که بر بالاى برخى واژه ها در لابه لاى سطرها نشسته و در زیرنویس به توضیح آنها پرداخته شده, آن قدر ریز است که با زحمت مى توان آنها را به چنگ آورد و بین زیرنویس و مورد متن ارتباط دیدارى و ذهنى برقرار کرد.
نیز برابر مدخلهاى عربى آیه اى ـ تمام یا قسمتى ـ آمده است. چاپ آیات بى شمار و مدخلهاى عربى کتاب با خطى درشت تر از واژه هاى فارسى, طبیعت و شمایل کتاب را به سوى کتابهاى فنى و تخصصى عربى کشانیده و نمود و جلوه برساخته هاى فارسى آن را از نگاه دیدارى در پرده استتار فروبرده و اصولاً فارسى بودن کتاب در برابر چشمان بیننده گم مى شود.
ـ نکته دیگر هیأت ظاهرى و قطع و ابعاد کتاب است که متأسفانه از جهت صورى, نما و پرهیب فرهنگهاى لغت را نیافته است. در نتیجه این کتاب در بادى امرو به نگاه اول جلوه نمى فروشد و در چشم نمى نشیند. اگر اندکى فربه تر و با خط و جلدى برازنده و زیباتر از این که هست, چاپ مى شد; بغل گیر و نظرگیرتر مى گردید.
به حقِّ صحبت دیرین که هیچ محرم راز
به یار یک جهتِ حق گزار ما نرسد
حافظ
حقگزارى
بنیاد پژوهشهاى اسلامى, با انتشار این فرهنگ به احیاى گنجینه هاى عظیمى از دستاوردهاى فکرى مترجمان دانشمند گذشته ـ در زمینه برگردانهاى فارسى قرآن ـ دست یازیده است و این خود گواهى تواند بود بر هوشمندى سرپرست و هیأت مدیره محترم بنیاد و تشخیص ضرورتهاى فرهنگى از سوى آن فرهیختگان. چشم آن داریم که این مؤسّسه بزرگ و شریف که منتسب به حضرت ثامن الحجج على بن موسى الرضا (ع) است بتواند بیش از پیش در زنده کردن میراثهاى علمى و فرهنگى ایران اسلامى و گسترش علوم قرآنى و سنّت رسول اکرم (ص) و انتقال معارف درخشنده مکتب تشیع به سراسر جهان, موفق و پیروز باشد.
همچنین سعى دکتر یاحقى مشکور باد که با پادرمیانى و تلاشهاى دراز مدّت خود توانست کارى را که دکتر احمد على رجائى بنیان نهاده و بارى را که به میانه راه رسانیده و یله کرده بود, برگیرد و سامان دهد و به پایان برد. از جمع یاران قدیم و جدید, تنها او مرد این میدان بود و لایق این میراث نیاکانى; (سالخوردى جاودان مانند).
سخن آخر اینکه هرچند در بخش پایانى مقدّمه فرهنگنامه (ص 33 ـ 31) از آن استاد روانشاد و دیگر فرزانگانى که بار اصلى کار را بر دوش کشیده اند ـ و اجر واقعیشان موکول به روز جزاست ـ یاد شده و از زحمات آنان قدردانى; امّا آنچه در خلوت و تنهایى, بارها, بر ضمیر من به آرزو گذشته است اینکه:
اگر استادم ـ دکتر یاحقى ـ جان شیفته به خُمخانه محبّت مى کشید و از حقگزارى, مولوى وار, نام استادش ـ دکتر رجائى ـ را همچون دُرّى یتیم بر چنبره کتاب ترصیع مى کرد و آرام و رام از خود برمى خاست, فتوّت بر فتیان تمام مى کرد و در طریقت حق شناسى, درس عاشقى ـ شیوه رندان بلاکش ـ را به شاگردان خود به از این مى آموخت!
والسلام
پاورقى:
1. / که دارالملک ایمان را مجرد بیند از غوغا; برگرفته از قصیده اى با مطلع: مکن در جسم و جان منزل که این دون است و آن والا / قدم زین هر دو بیرون نه, نه این جا باش نه آن جا. ر. ک: دیوان حکیم ابوالمجد مجدود بن آدم سنائى غزنوى, به سعى و اهتمام مدرّس رضوى, انتشارات کتابخانه سنائى, چاپ سوم, 1362.
2. ر. ک: مجموعه مقالات دکتر محمّد معین, به کوشش مهدخت معین, دو جلد, موسّسه انتشارات معین, تهران 1367, ج2, ص531.
3. براى اطلاع بیشتر ر. ک: سیّد حسن سیّدى, (تمهیدى بر ترجمه قرآن), کیهان اندیشه, شماره 40 بهمن و اسفند 1370, ص 39 ـ 33; همچنین دکتر سیّد محمّد باقر حجتى در مجلّه مترجم (شماره ویژه مباحث ترجمه قرآن), سال سوم, شماره 10, ص 35 در این باب چنین گفته اند: (ترجمه قرآن به هر زبانى هرگز نمى تواند واجد ابعاد مختلف اعجاز قرآن کریم باشد, و به تعبیر پاره اى از علماء ترجمه قرآن به سان استفاده از اندام مصنوعى به جاى اندام طبیعى است و هرگز ترجمه نمى تواند با قرآن کریم هم سطح باشد. به همین جهت پاره اى از دانشمندان, ترجمه قرآن را تحریم کرده و ادلّه اى در این زمینه ارائه داده اند; بویژه سیّد محمّد و سید رضا در مجلّد نهم تفسیر قرآن الحکیم معروف به تفسیر المنار و دانشمندانى دیگر در کتابهاى مستقل راجع به حرمت ترجمه قرآن به طور مبسوط بحث کرده اند; لکن در نفطه مقابل, راجع به جواز ترجمه قرآن مانع و اشکالى وجود ندارد …) براى آگاهى از آراء مختلف درباره جواز یا عدم جواز ترجمه قرآن ر. ک: دکترسیّد محمّد باقر حجّتى, (سیرى در تفسیر قرآن از آغاز تا عصر تابعین), مقالات و بررسیها, دفتر 21 و 22, صص 55 ـ 54.
1. ر. ک: دکتر ابراهیم انیس, دلالة الالفاظ, چاپ اول, مکتبة الانجلو المصریه, 1958, ص 172; به نقل از: سیّد حسن سیّدى, همان مجلّه, همان صفحات.
2. ترجمه تفسیر طبرى, به تصحیح و اهتمام حبیب یغمائى, دوره هفت جـلدى, انتشـارات تـوس, چاپ (افست) زر, اردیبهشت 1356, ج1, ص 6 ـ 5.
3. ر. ک: هزار سال تفسیر فارسى, دکتر سیّد حسن سادات ناصرى و منوچهر دانش پژوه, نشر البرز, تهران 1369, ص 8 ـ 6 مقدّمه.
4. در عین حال برخى محقّقان با توجّه به آنچه شهفور ابوالمظفر اسفراینى در تفسیر تاج التراجم فى تفسیر القرآن للأعاجم (به کوشش نجیب مایل هروى, سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى, ج اوّل, تهران,زیر چاپ, ص 8) و جاحظ در البیان و التبین (چاپ قاهره, ص 346) و سلطان ولد در رباب نامه (به اهتمام دکتر على سلطانى گرد فرامرزى, انتشارات مؤسّسه مطالعات اسلامى دانشگاهِ مک گیل, تهران 1359, ص 414) آورده اند, احتمال داده اند که پیش از ترجمه تفسیر طبرى, ترجمه هایى به زبانها و گویشهاى منطقه اى وجود داشته است. به نقل از مقدّمه ج1 قرآن قدس (پژوهش دکتر على رواقى, موسّسه فرهنگى شهید محمّد رواقى, تهران تیرماه 1364), ص22; ایضاً مقدّمه فرهنگنامه قرآنى, ص 14 ـ 13.
5. ر. ک: المعجم العربى, حسین نصّار, ج1, ص 95 ـ 91; به نقل از تاج المصادر, ابوجعفر احمد بن على بن محمد المقرى البیهقى, به تصحیح و تحشیه و تعلیق دکتر هادى عالم زاده, مؤسّسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى, تهران 1362, ج اوّل, ص 34 ـ 33 مقدّمه.
1. ر. ک: دکتر رضا صادقى جورابچى, (زبان علمى فارسى و پیشنهادهایى در راه اصلاح آن), نشر دانش, سال چهاردهم, شماره هاى اوّل و دوم, آذر ـ اسفند 1372, ص 8 ـ 5; ایضاً: محمّد جعفر یاحقى, (مقدّمه اى بر متون تفسیرى پارسى), مجلّه دانشکده ادبیّات و علوم انسانى دانشگاه مشهد, شماره اوّل و دوم, سال پانزدهم, بهار و تابستان 1361, ص 194 ـ 161.
2. ر. ک: نهایة المسؤول فى روایة الرسول, تصنیف سعید الدّین محمّد بن مسعود کازرونى, ترجمه و انشاى عبدالسلام بن على بن الحسین الابرقوهى, تصحیح و تعلیق دکتر محمّد جعفر یاحقى, شرکت انتشارات علمى و فرهنگى, چاپ اوّل, 1366, ص13.
3. دکتر محمّد مهدى رکنى, (نکاتى چند از دقت مترجمان قرآن مجید), مجلّه دانشکده ادبیّات و علوم انسانى دانشگاه فردوسى, شماره دوم, سال چهاردهم, تابستان 1357, ص330.
1. دکتر عزیزاللّه جوینى, تفسیر نسفى, بنیاد قرآن, دوره 2جلدى, زمستان 1362 هجرى شمسى, ج اول, ص13 مقدّمه.
2. توضیح اینکه مترجم هیچکدام از 142 قرآن معرفى شده در جدول مقدّمه فرهنگنامه قرآنى (ص 71 ـ 34) مشخص نیست, و در آغاز و انجام اصل قرآنهاى دستنویس نامى از برگرداننده نیامده است, امّا نام کاتب و یا واقف برخى از آنها معلوم است. همچنین این مطلب آقاى بهاء الدین خرمشاهى در کتاب قرآن پژوهى, ص 706, از جهتى دیگر مفید و قابل نقل است: (طبق یک سنّت مقدّس که ناشى از ادب شرعى و رعایت احترام قرآن کریم است, در طى تاریخ هزاو و صد ساله ترجمه قرآن به فارسى و تقریباً دویست ساله طبع و نشر قرآن در ایران, هرگز ترجمه اى را بدون آن که همراه متن قرآن باشد, ننوشته اند, یا به چاپ نرسانده اند …).
3. با آنکه پاره اى از این برگردانها به وسیله برخى از محقّقان معرفى و چاپ شده است; امّا, متأسفانه, هنوز مأخذى مستقل که به احصاء و بررسى تمام این دستنویسهاى مترجم پرداخته باشد. نداریم; از این روى کتابشناسى و معرفى دقیق و مفصّل این (مرواریدهاى در صدف) لازم مى نماید. (ر. ک: دکتر على رواقى, کیهان فرهنگى, شماره1, سـال 1363); اطلاعـاتى که ـ به اجمـال ـ دربــاره 142 قــرآن متــرجم در مقـدّمه فـرهنگنــامه قـرآنى (71 ـ 34) فـراهم آمده, از این حیث مغتنم است.
4. دکتر على رواقى, (کهن ترین برگردان قرآن به فارسى), کیهان فرهنگى, شماره1, فروردین 1363, ص 15.
5. دکتر محمّد رکنى, (تاریخچه تدوین و تحریر قرآن), فارسى و آیین نگارش, سال سوم دبیرستان (به استثناى رشته فرهنگ و ادب), 1370, ص102; ایضاً نامه هدایت, مقدّمه اى بر آشنایى قرآن, اداره امور فرهنگى آستان قدس, 1363, ص263.
1. بـراى آگـاهى از شــرح مختصر زنـدگى و احـوال ایشـان رجوع کنید به:
ـ دکتر محمّد رکنى, (شرح حال و آثار دکتر رجائى), مجلّه دانشکده ادبیـّات و علـوم انسـانى دانشـگاه فـردوسى (یـادنـامه شـادروان دکتر احمد على رجائى), شماره دوم, سال چهاردهم, تابستان 1357, ص251 ـ 246.
ـ دکتر على سلطانى گرد فرامرزى, (از شمار دو چشم یک تن کم) مجلّه نگین, شماره 159, سال چهاردهم, 31مرداد 1357, ص 41 ـ 38.
ـ دکتر عزیزاللّه جوینى, (دوران زندگى), فرهنگ لغات قرآن خطّى آستان قدس رضوى شماره4 با ترجمه فارسى کهن, به کوشش دکتر احمد على رجائى, مؤسّسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى, تهران 1363, ص 8 مقدّمه.
2. سرگذشت فرهنگنامه قرآنى و شرح بخشى از آن مرارتها و خون جگرها, سالها پیش از دل سوخته استادم بر پنجه شیرین و کلک استوار و گذشته است:
ـ دکتر محمد جعفر یاحقى, (فرهنگنامه قرآنى), نامه آستان قدس رضوى, دوره هشتم, شماره4, تیرماه 1348, ص 148 ـ 141; ایضاً: (دُرّ مکنون), مشکوة شماره اول, پاییز 1361, مؤسّسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى, ص 207 ـ 145.
3. متن دستنوشته آن استاد دانشمند, هم به عنوان تبرّک و یادبود و هم به جهت فراموش نشدن خط مشى کلّى اصول کار, هنوز در گروه فرهنگ و ادب بنیاد پژوهشهاى اسلامى نگهدارى مى شود. کلیشه آن دستخطِ بى پیرایه و ارزشمند به پیشنهاد بنده و قبول خاطر دکتر یاحقى در مقدّمه فرهنگنامه قرآنى (ص30) چاپ شده است.
1. به یاد دارم در آن سالها عشق و ایمان به کار, اندیشه نان را بر زمین مى زد و چندان, نظر به وجه و وظیفه در میان نبود. در عین حال از باب تیمّن و تبرّک در ازاى هریک ساعت کار به همکاران دانشجو 25, لیسانس30 و فوق لیسانس 35 ریال تعلق مى گرفت. سازمان فرهنگنامه از ساعت 7 صبح تا 8 شب یکسره باز بود. میانگین حقوق همکاران متناسب با مقدار کار آنها بین 200 تا 300 تومان, نوسان داشت.
1. صاحب این قلم را نه قصد (دبه در پاى پیل افکندن) است و نه توان (چخیدن) را با هیچ استادى دارد; امّا احتراماً و از سر ناگزیرى این توضیح را عرضه مى دارد: استاد دانشمند دکتر على رواقى در صفحات 72 ـ 71 مقدّمه قرآن قدس چنین مرقوم فرموده اند: (… تا همین لحظه و بارها از خود پرسیده ام چگونه و چه سان این ترجمه تاریخى از چشم روشن بین و جویاى صدها محقّق و پژوهشگر و کتابشناس دور مانده است و چگونه است که شادروان دکتر احمد على رجائى و دیگر همکاران دانشمند این مرد را توفیق برخورد با این متن نبوده است؟) براى روشن شدن بیشتر این موضوع عرض مى کنم که در آن سالها تمام تلاش و همّت دکتر رجائى و دستیارانش متوجّه جمع آورى قرآنهاى پراکنده بود; زیرا بیم آن مى رفت که قرآنهاى دستنویس به علت عدم مراقبت در معرض تباهى و حتى سرقت قرار گیرند. هدف آن بود که پس از فراغت از این کار, بررسى قرآنهاى موجود در (گنجینه قرآن) آغاز شود. خاطر ایشان و دیگر پژوهشگران از بابت قرآنهایى که در (گنجینه قرآن) وجود داشت, آسوده بود. قرآن قدس با شماره ثبت 54 کتابخانه در داخل ویترین شماره 40 گنجینه قرآن قرار داشت و از نظر دکتر رجائى و دیگر پژوهشگران پنهان نبود و همچنین استاد احمد گلچین معانى در ص 68 کتاب راهنماى گنجینه قرآن که به سال 1347 در مشهد منتشر شده, آن را معرفى کرده اند. بنابراین قرآنى که یک سال قبل از شروع کار فرهنگنامه معرفى شده, آن هم در کتابى که پیوسته دم دست پژوهشگران بوده و یکى از مآخذ محسوب مى شده است, نمى توانسته از نظرها دور بماند. این قرآن از نظرها پنهان نبود تا آن را پیدا کنند. مگر آنکه چنین تأویل کنیم: از شدت پیدایى پنهان ز نظرها ماند.
حوادثى که در آن سالها پیش امد, اختلافى که سرانجام به نقار کشید و دکتر رجائى را به تهران کوچ داد, مرگى که بى هنگام در رسید و مرد را با چنگال سرطان گلو فشرد, همه سبب شد تا نظام کارها از هم فرو پاشد. مجموعه این پیشامدها و شاید هم بنابر قول دکتر رواقى در همان مقدّمه قرآن قدس, ناقص بودن آن دستنویس به اضافه بخت بلند و اقبال نیک ایشان سبب گردیده است تا آن استاد گرامى, توفیق چاپ نفیس و تصحیح دقیق این برگردان ارزشمند را به دست آورند. سعیشان مشکور باد. در ارزشمندى و قدمت این دستنویس همان بس که در صدر همه قرآنهاى مندرج در (جدول معرفى اجمالى قرآنهاى خطّى فرهنگنامه قرآنى) قرار گرفته و کاخ فرهنگنامه قرآنى بر شالوده قرآن قدس استوار گردیده است.
2. براى اطلاع از چگونگى تدوین و مراحل چاپ فرهنگنامه قرآنى رجوع کنید به: سیّد محمود خسروانى شریعتى, (فرهنگنامه قرآنى), مشکوة, شماره 34, بهار 1371, ص 206 ـ 203; ایضاً از همان نویسنده, (آشنایى با فرهنگنامه قرآنى), روزنامه قدس, شماره 1787, سه شنبه 3 اسفند 1372 برابر با 11رمضان 1411.
1. البتّه ایشان در تنظیم معجم خود از المصحف المیسّر به عنوان مأخذ و از رسم الخط المعجم لالفاظ القرآن الکریم تالیف محمّد فوأد عبدالباقى سود جسته و به شیوه فلوگل در نجوم القرآن به تفکیک کلمان قرآن پرداخته و به روش الفبایى (ابتثى) و صرف نظر از ریشه و مادّه هر کلمه, معجم خود را مرتّب کرده است.
1. محمدرضا مروارید, (کتبتُ قصة شوقى), نامه بنیاد (ماهنامه داخلى بنیاد پژوهشهاى اسلامى), شماره 3, ص7.
2. ر. ک: غلامرضا ستوده, مرجع شناسى و روش تحقیق در ادبیّات فارسى, سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانى دانشگاهها (سمت), تهران 1371, ص464.
3. دکتر محمّد جعفر یاحقى, (مقدّمه اى بر متون تفسیرى پارسى) همان مجلّه, ص 187.
1. دکتر غلامحسین یوسفى, کاغذ زر, انتشارات یزدان, تهران, زمستان 1371 ص 1790.
2. ر. ک: مجلّه مترجم (شماره ویژه مباحث ترجمه قرآن), سال سوم, شماره دهم, تابستان 1372, مقدّمه سردبیر, ص4.
3. براى اطلاع و وقوف به نظریات چند تن از قرآن پژوهان کنونى رجوع کنید به:
ـ دکتر احمد احمدى, مجلّه بیّنات, سال اول, شماره1, بهار 1373, ص 78.
ـ دکتر محمّد باقر حجّتى, مجلّه مترجم (ویژه مباحث ترجمه قرآن), همان, شماره, ص 55.
بهاء الدین خرمشاهى, همان مجلّه, همان شماره, ص 54 ـ 53.
ـ دکتر على رواقى, کیهان فرهنگى, همان شماره, ص 15; ایضاً قرآن قدس, ص71.
ـ دکتر محمد جعفر یاحقى, (مرواریدهاى در صدف), مجلّه خرد و کوشش, دوره چهارم, دفتر چهارم, بهار 1353, ص77.
4. توضیح اینکه گروه مترجمان دارالقرآن الکریم ـ در شهر مقدس قم ـ به ترجمه قرآن روى آورده و بدین کار ارزشمند مشغولند. سعى آنان مشکور باد. برابر آنچه در اصول و مبانى کلّى کار خود در امر ترجمه (کیهان اندیشه شماره 39, آذر و دى ماه 1370, ص39) نگاشته اند, اصرار و پاى بندى به استفاده از واژه ها و ترکیبات فارسى در ترجمه خود نداشته و یادآور شده اند: (به دلیل پاى بندى به واژه ها و کلمات قرآن مجید, تا سرحد امکان واژه ها به صورت اصلى خود ترجمه شده اند. مگر در مواردى که با سلیس و روان بودن ترجمه سازش نداشته است.); نظر آن بزرگواران على الظاهر با اصول بدیهى کار ترجمه, درست و سازگار نمى نماید. نظر آقاى محمدرضا زائرى (کیهان اندیشه, شماره 40, بهمن و اسفند 1370, ص 189) نیز در این باب قابل اعتناست: (ما در ترجمه, به برگردان زبان مبدأ به مقصد مشغول مى شویم. ترجمه پل انتقال مفاهیم و معانى از زبانى به زبان دیگر است. اگر قرار باشد ما جز در مواردى که نمى شود همان کلمات و عبارات زبان مبدأ را در ترجمه خود بیاوریم, این خود یکى از مواضع اشکال کار ما شمرده مى شود. البتّه در زبان فارسى به دلیل آمیختگى فراوان با زبان عربى وضع فرق مى کند. اما به هر حال در این شکى نیست که ترجمه فارسى قرآن باید فارسى باشد.) نگارنده این سطور با توجّه به اهمیّت ترجمه قرآن و با شناخت نسبى که راجع به قرآن پژوهان حوزه و دانشگاه مشهد دارد و نیز وقوف به صدها قرآن خطى و ترجمه دار کتابخانه آستان قدس رضوى و همچنین امکاناتى که بنیاد پژوهشهاى آستان قدس رضوى ـ هم از جهت بنیه علمى و هم به لحاظ دسترسى به این منابع کهن ـ در اختیار دارد, پیشنهاد مى کند دامن همّت به کمر زند و با بررسى نقادانه ترجمه ها و تفسیرهاى موجود ـ اعم از قدیم و جدید ـ مقدّمات ترجمه قرآن را به زبان فارسى ـ به طورى که بلیغ, روان درست باشد ـ و سپس ترجمه آن را به زبانهاى مختلف وجهه همّت خود سازد.
1. ژیلبر لازار, (پرتوى نو بر چگونگى شکل گیرى زبان فارسى: ترجمه اى از قرآن به پارسى گویشى), ترجمه احمد سمیعى, مجلّه زبانشناسى, سال چهارم, شماره اول و دوم, 1366, مرکز نشر دانشگاهى, ص 59.
2. ر. ک: قرآن قدس, ص 10.
3. ر. ک: دکتــر محمّد تـقى راشد محصّـل, (دربـاره ویژگیهـاى تفسیر شنقشى), مجلّه فـرهنگ, کتـاب سیـزدهم, زمستـان 1371, ص95 ـ 81.
4. ر. ک: دکتر على رواقى, (کهن ترین برگردان قرآن به فارسى), همان مأخذ, ص 18 ـ 15.
1. ر. ک: مقدّمه فرهنگنامه قرآنى, ص22.
2. نجیب مایل هروى, کتاب آرایى در تمدن اسلامى, بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى, 1372, ص 89.
3. ر. ک: دکتر على رواقى, قرآن قدس, ص16.
4. ر. ک: همان مأخذ, ص17.
5. ر. ک: دکتر محمّدرضا شفیعى کدکنى, موسیقى شعر, مؤسّسه انتشارات آگاه, چاپ دوم, تابستان 1368, ص 25; ایضاً (موسیقى و شعر), خاوران 2, ص24; دکتر شفیعى در ص 18 همین مجلّه عین نوشته نیما یوشیج را از کتاب حرفهاى همسایه (چاپ پنجم, انتشارات دنیا, 1363, ص 74 ـ 73) چنین نقل مى کند: (شاعر غنى مى شود و از دست تنگى بیرون مى آید با مصالح کار … مصالح لفظى دست و بال او را باز مى کند. فقط باید این مصالح را از زبان (آرگو) گرفت … در بین هزاران کلمات ارکائیک ـ که کهنه شده اند ـ کلمات ملایم و مأنوس با سبک خود را به دست بیاورید).
6. البتّه برخى از اهل قلم به نوعى از این متنها و فرهنگها فایده مى گیرند; براى نمونه به این سؤال دکتر محمد مهدى رکنى از مرحوم دکتر عبدالهادى حائرى در نوشته زیر توجّه فرمایید: (… پرسیدم: درآوردن برابرهاى فارسیِ لغات عربى متأثر از کتاب یا فرد خاصّى هستید, یا خود واژه مى سازید؟ پاسخ دادند: در حقیقت مى توانم بگویم هیچ کدام از آن دو صورت نیست, نه متاثر از فرد و کتاب خاصّى هستم و نه لغت مى سازم. بلکه کوشش مى کنم کتابهایى که سیاهه اى از واژه هاى فارسى با معادلهاى عربى منتشر کرده یا فرهنگنامه هاى قرآنى ـ که لغات فارسى را در برابر عربى آورده ـ ببینم, و لغاتى را برگزینم که خواننده بى زحمت, معنى اش رامى تواند دریابد, به علاوه از نظر من لغتى زیبا باشد …). به نقل از مقاله: (تاریخ و پژوهش تاریخى), یادگارنامه استاد عبدالهادى حائرى, مجلّه دانشکده ادبیّات و علوم انسانى دانشگاه فردوسى, شماره اول و دوم, سال بیست و پنجم, بهار و تابستان 1371 هجرى شمسى, ص 49 ـ 48.
1. ر. ک: محمّد رضا مروارید, همان مأخذ, ص12.
2. سیّد جلیل ساغروانیان, فرهنگ اصطلاحات زبان شناسى, نشر نما, چاپ اول, زمستان 1369, ص 364.
3. ر. ک: محمّد رضا مروارید, همان مأخذ, ص9.
1. ر. ک: همان مأخذ, ص 8.
2. ر. ک: همان مأخذ, ص12.
* توضیح اینکه کتاب قرآن پژوهى (مرکز نشر فرهنگى مشرق, چاپ اوّل, 1372) تألیف آقاى بهاء الدین خرمشاهى را که مجموعه مقالات قبلى و چاپ شده ایشان در مورد قرآن و تفسیر است, در مطالعه گرفتم. بیش از همه مباحث, مقاله (فرهنگنامه قرآنى) مندرج در صفحات 718 ـ 713 آن کتاب که عیناً در بخش نقد و معرفى مجلّه نوخاسته بیّنات (سال اوّل, شماره 1, بهار 1373, ص 102 ـ 98) نیز به چاپ نشسته است, در جُوشَم آورد. پراکندگى حال و آشفتگى کار رخصت نمى دهد تا در آن کتاب پیچم و نقدهاى ایشان را عیار گیرم; امّا آنچه مرا به نوشتن این وجیزه تیز کرد, این بود که از آن نویسنده قرآن پژوه و حافظ شناس چشم آن داشتیم که با حوصله اى بیشتر و از سر بصیرت, به نقد و بررسى آثار دیگران و از جمله کتاب فرهنگنامه قرآنى مى پرداختند.

تبلیغات