مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
پوزیتیویسم منطقی
نگاهی تحلیلی به فلسفه کارناپ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تلاش برای حل مهمترین مسائل عالم اندیشه توسط زبان و نیز نمادهایی که زبان طبیعی به وسیله آن به زبان نمادین تبدیل می شود از جمله کارهایی است که مدتهاست ذهن متفکرین مغرب زمین را به خود مشغول نموده است . یکی از بزرگترین این متفکران که با پوزیتیوریسم منطقی آغاز نمود و سپس در حیطه فلسفه های تحلیل زبانی به کار خود ادامه داد رودلف کارناپ است که مقاله حاضر مروری است بر مجموعه فعالیتهای علمی او در زمینه های مختلف علوم تجربی ‘ ریاضیات و خصوصأ فلسفه .
پوزیتیویسم منطقی و تجربه گرایی از دید فریدمن
حوزه های تخصصی:
پوزیتیویسم منطقی یکی از مکاتب فکری تأثیرگذار در اندیشه های مغرب زمین در قرن بیستم بوده است و عقیده بر این است که ریشه در تجربه گرایی سنتی دارد، اما در سال های اخیر دربارة آرای پوزیتیویست ها آثاری منتشر شده که حاکی از این واقعیت است که پوزیتیویسم منطقی با تجربه گرایی سنتی بسی متفاوت است.
تحقیق حاضر به معرفی و بررسی یکی از تفاسیر جدید دربارة پوزیتیویسم منطقی می پردازد. کتاب بازنگری در پوزیتیویسم منطقی اثر مایکل فریدمن، اثری است که نویسنده در آن به معرفی و ارائة تفسیر جدیدی از پوزیتیویسم منطقی می پردازد.
پوزیتیویسم منطقی طبق نظر فریدمن، به جای قبول قرائتی تجربی از علم، ضرورت اصول پیشینی غیر تجربی را می پذیرد و آن ها را «اصول نسبی شدة پیشینی» می نامد. او معتقد است برخی از پوزیتیویست های منطقی شیوة خاص خود را برای بیان اصول و مبانی خود داشته اند که بسی متفاوت با تجربه گرایی سنتی بوده است.
نقد و بررسی کتاب پوزیتیویسم منطقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال شانزدهم مرداد و شهریور ۱۳۹۵ شماره ۳ (پیاپی ۴۰)
حوزه های تخصصی:
یکی از جریان های فکری مهم در فلسفه علم و فلسفه تحلیلی معاصر مکتب پوزیتیویسم منطقی است و از آن جا که در آغاز به صورت حلقه ای از فیلسوفان با محوریت موریتس شلیک و بعدها کارناپ در وین شکل گرفته بود حلقه وین نیز خوانده شد. آموزه مهم این فیلسوفان اصل تحقیق پذیری، چونان ملاک معناداری و ملاک تفکیک علم از غیرعلم، بود که بر اساس آن گزاره های منطقی و ریاضی را تحلیلی و گزاره های علمی را بامعنا و گزاره های تحقیق ناپذیر را در سه حوزه مابعدالطبیعه، دین، و اخلاق بی معنا دانستند. یکی از بهترین کتاب هایی که آموزه های این مکتب با نگاهی انتقادی در آن تحلیل شده و در شمار نخستین آثاری است که به زبان فارسی در این زمینه منتشر شده کتاب پوزیتیویسم منطقی نوشته بهاء الدین خرمشاهی است. در این مقاله، پس از اشاره اجمالی به مضامین کتاب، پاره ای نکات انتقادی و اصلاحات پیش نهادی ارائه می شود.
بررسی و نقد کتاب «پوزیتیویسم منطقی»(مقاله علمی وزارت علوم)
پوزیتیویسم منطقی نام مکتب تجربه باورِ رادیکالی بود که با الهام از اندیشه های کسانی مانند هیوم، راسلو ویتگنشتاینو برخی دیگر در 1920 ابتدا در وین شکل گرفت و سپس با تألیف کتاب زبان،حقیقت[صدق]ومنطقتوسط ایر به انگلستان وارد شد.داعیه اصلی این جنبش فلسفی از میدان بدر کردن مابعدالطبیعه به مثابه قسمی شناخت است. سخنگویان و نمایندگان اصلی این طرز تفکر با قبول تقسیم بندی هیوم از گزاره ها به دو قسم تحلیلی و ترکیبی بر آن شدند نه تنها مابعدالطبیعه بلکه الهیات و حتی اخلاق را نیز نمی توان در شمار فعالیت های ذهنی معرفت بخش بشمار آورد. نویسنده کتاب پوزیتیویسم منطقی کوشیده است تا از طریق ترجمه برخی مقالات کلاسیک که یا در معرفی این مکتب اند و یا در نقد آموزه های اصلی آن مانند تز تحقیق پذیری ، نشان دهد که این آموزه هم از برخی تناقضات درونی رنج می برد و هم قبول مدعیات اصلی آن نه تنها به نفی متافیریک بلکه به نفی اخلاق، دین و حتی علم نیز خواهد انجامید.
متافیزیک نزد پوزیتیویست های منطقی و ویتگنشتاین متقدم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
لودویگ ویتگنشتاین از پیشگامان و پدران فلسفه زبان است که در قبال متافیزیک رویکردی انتقادی اتخاذ می کند. ویتگنشتاین متقدم با طرح نظریه تصویری، در نهایت با توجه به اینکه گزاره های متافیزیکی تصویری از امور واقع نیستند، حکم به بی معنایی متافیزیک می کند. درک صحیح این حکم ویتگنشتاین در گرو داشتن تلقی درستی از متافیزیک است و در پرتو تفکیک موشکافانه هستی شناسی از زبانشناسی صورت می پذیرد. رأی ویتگنشتاین در باب متافیزیک رأییست ناظر به زبان و محدودیتهای آن و نه وجود یا عدم وجود حوزه ای از هستی. اما بسیاری، از جمله پوزیتیویستهای منطقی، در باب این سخن ویتگنشتاین دچار اشتباه شده اند. از نظر پوزیتیویستهای منطقی نیز متافیزیک بی معناست اما این بی معنایی با آنچه ویتگنشتاین ادعا می کند متفاوت است. تفاوتی که به روشنی در تراکتاتوس نیز قابل مشاهده است. ویتگنشتاین در تراکتاتوس آشکارا پا را از حدودی که معین کرده فراتر می گذارد و اعلام می کند که امر راز آمیز وجود دارد. هرچند بنا بر آموزه های تراکتاتوس چنین حکمی نیز در زمره بی معنایان قرار می گیرد با اینحال تفاوت آشکار رویکرد پوزیتیویسم منطقی و اندیشه های ویتگنشتاین را به خوبی نمایش می دهد.
پوزیتیویسم و روی گردانی بعضی از فیزیک دانان برجسته قرن بیستم از آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بینش اکثر دانشمندان نیمة اول قرن بیستم بر مدار تجربه گرایی بود. آن ها برای تجربه ها و پدیده های مشاهده پذیر اهمیت بسیاری قائل بودند و تنها معیار معتبر برای آنها مشاهده پذیری کمیات بود. اگر چه این نگاه موجب پیشرفت هایی در قرن بیستم شد، اما اشکالات و ایرادات آن باعث شد که برخی از طرفداران این مکتب نیز به نقد آن بپردازند و از آن روی گردان شوند. در این مقاله دیدگاه های بعضی از فیزیکدانان برجستة معاصر، که خود روزی از طرفداران این مکتب بودند و سپس از آن روی گردان شدند، بررسی میشود. همچنین نظرات برخی از فیزیک دانان بزرگی را که در همان ایام پرشور رشد این مکتب، نکات مهم نقدآمیزی را در ارتباط با آن گوشزد نمودند، متذکر شده ایم،و دلایل تغییر نگاه فیزیکدانان موافق پوزیتیویسم را بر اساس معیارهای متقن منطقی و استدلال های فلسفی بیان کرده ایم. در انتها به نظرات بعضی از فیزیکدانان برجسته اخیر که با پوزیتیویسم مخالفت کرده اند و یا به خاطر پرهیز از خداباوری سراغ پوزیتیویسم رفته اند، می پردازیم.
درآمدی بر رئالیسم علمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رئالیسم علمی دیدگاهی است که هویات نظری مطرح در نظریه های علمی را دارای وجودی مستقل از ذهن و نظریات علمی می داند. طبق این دیدگاه، هویاتی همچون اتم، ملکول، موج، الکترون و... به لحاظ هستی شناختی دارای وجودی مستقل هستند و شناخت آنها به واسطة نظریات علمی، امکان پذیر است. در مقابل، ابزارانگاران علمی، رئالیست ها را در هر دو ادعای خود به چالش کشیده اند و به لحاظ هستی شناختی منکر وجود مستقل هویات نظری هستند و با انکار وجود مستقل آنها، ادعای شناخت آنها نیز معنایی نخواهد داشت. با بررسی دیدگاه های این دو جریان به این نتیجه رسیدیم که نزاع این دو جریان همچون پرونده ای مفتوحه ادامه دارد و هیچ کدام از آنها در مقابل دیگری به برتری دست نیافته است و ادله ای که از سوی آنها ارائه می شود، توان کنار گذاشتن و حذف جریان مقابل را ندارد. این مقاله با روش توصیفی تحلیلی به بررسی دیدگاه های رئالیست ها و ابزارانگاران می پردازد و هدف آن تبیین و بررسی ادلة رئالیسم علمی و توفیق آن در برابر ابزارانگاری است.
بررسی وجوه سه گانه غیر واقع گرایی اخلاقی؛ مبتنی بر پوزیتیویسم منطقی و فلسفه تحلیلی(مقاله ترویجی حوزه)
حوزه های تخصصی:
امرگرایی کارناپ، احساس گرایی آیر و استیونسن و هدایت گرایی یا توصیه گرایی هیر، مکاتبی غیرواقع گرا هستند که علی رغم تفاوت های شان، در انکار واقعیت ارزش های اخلاقی، بر اساس رویکرد پوزیتیویستی و فلسفه تحلیلی با یکدیگر هم نظرند. امرگرایی کارناپ، احساس گرایی آیر و استیونسن، وجوه مختلف یک طرز تلقی فکری هستند که با اصرار بر اصل تحقیق پذیری تجربی از یک سو، و تحلیل معنای واژه ها با رویکرد تجربی از سوی دیگر، به تبیین واقعیت داری یا عدم واقعیت امور مختلف دست می زنند. همین امر، در حوزه اخلاق موجب سقوط آنها به ورطه غیرواقع گرایی اخلاقی شده است. هیر نیز گرچه پوزیتیویست نیست و طرفدار فلسفه تحلیلی است، اما رویکرد تجربی در موضع گیری های اخلاقی این فیلسوف نیز نمایان است. اساساً همه فلاسفه تحلیلی، چنین رویکردی دارند. عدم توجه به واقعیت های انتزاعی، که ارزش های اخلاقی، از آن قبیل اند، از عوامل اصلی اشتباه فوق و بلکه اغلب اشتباهات فلاسفه غرب است. در این مقاله، با توضیح مکاتب سه گانه فوق، به نقد و بررسی آنها پرداخته و نشان داده ایم دچار چه اشکالات و نقدهایی هستند.
نقدی بر پژوهش کمّیگرا و مبانی فلسفی آن در دانش(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال هفدهم بهار ۱۳۹۰ شماره ۶۶
161 - 179
تاریخ علم همواره شاهد مطرح شدن نظریات جدید و به حاشیه رفتن نظریات گذشتگان بوده است. یکی از اثرگذارترین حوزه های علمی که در بروز تحولات علمی نقش گسترده ای داشته است، حوزه روش شناسی تحقیق است. از قدیمی ترین بحث ها در این حوزه که اثرگذاری فراوانی بر علوم اجتماعی، از جمله مدیریت داشته، اختلاف میان دو رویکرد کمّی و کیفی است. امروزه رویکرد کمّی گرا غلبه گسترده ای برادبیات دانش مدیریت یافته و موجب انتقادات فراوانی شده است. درک صحیح از رویکرد کمّی گرا در روش تحقیق مدیریت، نیازمند شناخت صحیح از ریشه های فلسفی این رویکرد و انتقادهای وارد شده بر آن است. در این نوشتار تلاش شده است تا ضمن معرفی ریشه های فلسفی کمّی گرایی در مدیریت، انتقادهای وارد شده بر این رویکرد نیز مورد توجه قرار گیرد.
نقد مبانی معرفتی مکتب پوزیتیویسم با تأکید بر علم جغرافیا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پوزیتیویسم یکی از مکاتب فلسفی است که در ادبیات جغرافیایی در مکاتبِ محیط گرایی، علم فضایی، جغرافیای رفتاری، و نگرش سیستمی تأثیرگذار بوده است. این رویکرد در پیِ معرفت به فضای جغرافیایی از راه بنیان های تجربی و منطقِ ریاضی است. بر این اساس، جغرافیا دانشی عینی، مشاهده ای، کمّی، و استقرایی است و حاوی مشاهداتِ فارغ از نظریه و قضاوت های ارزشی است. بنابراین، جغرافی دانان؛ در پیِ کشف روابط علّیِ میان پدیده ها و ارائه آن در قالب «قوانینِ عام و فراگیرِ جغرافیایی» هستند. بر این اساس، جغرافی دانانِ پوزیتیویست، ضمن وداع با مباحث متافیزیکی و رو آوردن به «تجربه آزمون پذیر»، تجربه و آزمونِ تجربی را معیارِ معنی داری می دانند. بنابراین،به نفی فرضیه ها، مقولات، و پیش فرض ها می پردازند و شروع علم را با مشاهده می دانند و به نقش مسئله، فرضیه، و نقش فعال و خلاق محقق در روند تحقیق بی توجه اند. سپس، براساس مشاهدات انجام شده بر پایه استدلالِ استقرایی، برای دست یابی به قوانین به تعمیم(تعمیم های ناروا/ مسئله استقرا) می پردازند که موجب خلط «روندوقانون» در جغرافیای تحصل گرا شده است. در این راستا، در مقاله حاضر، گزاره های متعدد جغرافیایی بررسی شد. بنابراین، بکارگیری رویکرد پوزیتیویسم به دلیل اشکالات فوق، به عنوان رهیافتی علمی، با مشکلات جدّی مواجه است. بنابراین، فاقد قابلیت هایِ لازم برای بکارگیری آن در حوزه مطالعات جغرافیایی در مرحله «داوری» به عنوان یک رویکرد و روش «علمی» است. هدف اصلی از مقاله حاضر، که با رویکردی رئالیستی و نگرش عقلانیت انتقادی نوشته شده، بررسی و واکاوی این مطلب از منظر تحلیل های منطقی و معرفت شناختی است.
نقد و بررسی دیدگاه اندیشمندان مغرب زمین درباره رابطه علم و دین(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
مطالعات قرآنی (فدک سبزواران) سال اول تابستان ۱۳۸۹ شماره ۲
83 - 105
حوزه های تخصصی:
جدایی علم و دین در قرون وسطا و ابتدای رنسانس مطرح نبود، چرا که در آن اعصار بسیاری از دانشمندان علوم طبیعی، همزمان متکلمان و عالمان دینی جوامع خود نیز بودند. با ظهور علوم تجربی در قرن هفدهم، کم کم احساس استغنای از دین در دانشمندان علوم به وجود آمد و منجر به پیدایش خداباوری فارغ از وحی و سپس جریان روشنگری فرانسوی و در نهایت ماتریالیسم علمی شد. در قرن های هجدهم و نوزدهم به نظر رسید که علوم به پایان راه خود رسیده اند و به زودی جای دین را خواهند گرفت. چنین برداشتی تا نیمه اول قرن بیستم نیز ادامه داشت. در این بین فیلسوفان، متکلمان و حتی دانشمندان بر آن شدند تا با ارائه راه حل هایی، مشکل تعارض علم و دین را حل کنند. این نوشتار پس از مرور جریان های عمده فکری مرتبط با موضوع، راه حل های ارائه شده برای رفع تعارض علم و دین را نقد و بررسی می کند.