مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
فراق
حوزه های تخصصی:
«عشق»، جاذبهای غیرمرئی و پدیدهای رازآلود است که مهمترین نقش را در تحرک، قوام و دوام عالم ایفا مینماید. اهمیت و نقش تعیین کنندهی عشق در هستی، حکمای الهی را بر آن داشته است تا با ژرفنگری در مقولهی عشق و تفکیک اقسام و تعیین مراتب آن و ... ، بحثی اساسی را به این مهم اختصاص دهند. نوشتار حاضر به منظور تبیین اجمالی مقولهی عشق، پس از ورود به مباحث معناشناختی عشق، ذکر اقسام و مراتب آن، به مباحثی از قبیل رابطهی عشق مجازی با عشق حقیقی، اختیار و تکلیف در محدودهی عشق مجازی، تکلیف عاشق در فراق و وصال، علت و علاج عاشق و ... میپردازد و سرانجام با رویکردی اجمالی به بحث «عشق و ازدواج»، نقش عشق را به عنوان «زمینه» و نیز «پیامد» ازدواج بیان میدارد و به مهمترین تدابیر شریعت در جهت تحکیم عشق پس از ازدواج اشاره مینماید.
تحلیلی بر روح در ادبیات عرفانی
حوزه های تخصصی:
یکی از واژه های مورد بحث و استعمال عرفا در زبان و ادبیات فارسی، واژه روح است، که با عقاید و دیدگاه های گوناگون روبه روست. بیشتر عرفا بر این باورند که روح جوهری مخلوق و محدث و غیر جسمانی است، علاوه بر این ایشان به وجود دو روح حیوانی و انسانی معتقدند و ابراز می دارند که روح انسانی هرگز دچار مرگ و نیستی نمی شود و جوهری باقی است و فقط روح حیوانی دچار بطلان و نیستی می شود و گذشته از این، ترقی و تعالی روح با ضعف و کاهش جسم، رابطه متقابل دارد و به بیان دیگر رشد و تعالی یکی باعث تنزل و انحطاط دیگری است، اما ایشان قالب و حواس ظاهری را کلاً نفی نمی کنند؛ زیرا معتقدند همین عوامل بیرونی با استعانت از نیروهای درونی، روح را قادر به نایل آمدن به کمال معرفت می نمایند.
در این مقاله سعی نگارنده آن است که عقاید و دیدگاه های عرفا را در ادبیات فارسی تا قرن هفتم هجری درباه مساله روح؛ ماهیت، کیفیت و اهمیت آن، عوامل تنزل و ترقی روح و فراق و جدایی آن از اصل مورد بحث و بررسی قرار دهد.
بررسی مواجهه با رنج تنهاییِ اگزیستانسیال در اندیشه اروین یالوم و رنج عارفانه فِراق در اندیشه مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اروین یالوم معتقد است که تنهایی یک حد مرزی و رنجِ وجودی است که با انسان تنیده شده است . انسان ، تنها به دنیا می آید ، تنها از دنیا می رود و خودش به تنهایی مسئول آفرینش ماهیت خویش است؛ نه این که در این عالَم مددکاری ندارد ، بلکه هیچ پناهگاهی نیز برای او وجود ندارد و ناخواسته در این عالم پرتاب شده است . جلال الدین محمد بلخی (مولوی) نیز از رنج تنهایی یاد می کند ، اما از سنخِ تنهاییِ تلخ یالومی نیست ، بلکه تنهایی در قالب فِراق از اصل خویش است ، دلهره اش نه به خاطر بی پناهگاهی ، بلکه به سبب بی اویی و غربت در عالَم است که برایش دردناک و رنج آور شده است . در اندیشه یالوم ، رنجِ تنهایی راه حلی ندارد و مسئله ای وجودی است که انسان باید آن را بپذیرد و تنها می تواند آن را تسکین دهد ، اما مولوی با خدا بودن را رافعِ رنجِ فراق و تنهایی می داند . نویسنده امیدوار است با ارائه این تحقیق ، از رنج تنهایی با رویکردی معناجویانه بکاهد . در همین راستا ، در ابتدا به ترسیم وجوه رنجِ تنهایی اشاره کرده و در پایان ، به بیان راهکارهای رهایی از این رنج تنهایی می پردازد .
بررسی تطبیقی فراق در غزلیات سعدی و رهی معیری(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
فراق از قدیم ترین، پُرتوصیف ترین و پرمعناترین واژگان در شعر فارسی به ویژه غزل عاشقانه است و شاعران آن را به صور گوناگون توصیف کرده اند. هجران و فراق در غزلیات سعدی بیشتر نتیجه بی اعتنایی یا قهر معشوق است. شرح فراق و عواطف و احساسات ناشی از آن در شعر سعدی، معمولاً از عجز و افسردگی ناشی نمی شود و داغ فراق هم نسبتاً معتدل است و شکایت از معشوق شدید و غلیظ نیست. اما فراق و جدایی در غزلیات رهی غالباً با غصه خوردن و اندوه همراه است. افسردگی رهی در مقایسه با سعدی به مراتب بیشتر است و سعدی کمی خوش بینانه تر به این مقوله می پردازد. در اشعار رهی دوری و فراق معمولاً نتیجه بی وفایی یا رفتن معشوق است و این معشوق است که سفر می کند و از عاشق جدا می شود حال آنکه سعدی گاه از روی ناچاری و به حکم تقدیر، خود می رود و رفتن اوست که باعث جدایی می شود. در این مقاله ،جلوه های فراق در غزلیات سعدی و رهی معیری و مشترکات و تفاوت های آن ها بررسی شده است.
نمودهای سوگ هجران در خاطرات پایداری(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
مطالعات زبان و ادبیات غنایی سال چهارم بهار ۱۳۹۳ شماره ۱۰
29 - 38
حوزه های تخصصی:
ادبیات غنائی یکی از مهترین بسترهای انعکاس من شخصی نویسنده یا شاعر است. در داستان هایی که با قالب مناجات، مرثیه، وصف و بثّ الشّکوی سروده شده شاعر شخصی ترین مسائل و ادراکات خود را بیان می دارد. خاطره نویسی در سال های اخیر به دلیل شخصی نویسی مورد توجه بسیاری از نویسندگان برجسته و نوظهور پس از انقلاب اسلامی قرار گرفته است.این پژوهش با روشی تحلیلی توصیفی صورت گرفته است. هدف از آن تمرکز در بافت تأملات نویسندگان خاطرات و نمودهای فراق است. پژوهش نشان می دهد که نویسندگان خاطرات پایداری به شیوه هایی توصیفی خاطرات سوگوارنه خود را که حاوی احساسات و تألمات درونی است، بیان می دارند.
نوستالژی (غمیاد) در " نفثه المصدور"(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
نوستالژی (غمیاد) در " نفثه المصدور" نوستالژی(غمیاد) یا غم غربت یکی از حالات روانی ناخودآگاه انسان است که در آثار ادبی ملل مختلف بازتاب داشته است.احساس غمزدگی و دلتنگی شدید که با دگرگونی اوضاع فردی، اجتماعی و سیاسی رخ می دهد و شخص را دچار آشفتگی روحی می نماید.این تغییرات ناگهانی منجر به واکنش غیر ارادی "مرور خاطرات" و حسرت گذشته" می گردد. نویسندهّ کتاب" نفثه المصدور" که در دستگاه حکومتی "جلال الدین خوارزمشاه" خدمت می کرده است از نزدیک شاهد وحشت انگیزترین قتل و غارت تاریخ ایران یعنی ایلغار مغول بوده است.وی اگر چه خود جان سالم به در برده است اما افسرده و غمزده ،در حسرت و اندوه بسیار ،توام با بیم و امید، رنج زیستن در آن ایام دشوار را تحمل کرده است. رنجنامه بی نظیر او با نگارشی ادیبانه و با "نثری در آستانه شعر " احساسات تلخ و جانکاه نویسنده را به خوبی به خواننده منتقل می کند.بیان شکوه های نوستالژیک از موارد قابل توجه در این اثر است که مفاهیم متعددی چون :غم غربت ، شکوه از تقدیر و روزگار،دوری از خانواده، فراق سلطان،جدایی دوستان، حسرت فرصت های از دست رفته، شکوه از شکوه به تاراج رفته ایران،... ،را در بر می گیرد. پربسامد ترین نوستالژی در این کتاب از نوع گذشته گرای فردی است که به طور مستمر بیان شده و محتوای اصلی کتاب را در برمی گیرد.
نگاهی تطبیقی به تصویرِشب از نگاه ادوارد یونگ و آلفرد دو موسه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی سال پنجم بهار ۱۳۹۰ شماره ۱۷
135 - 148
حوزه های تخصصی:
ادوارد یونگ شاعر انگلیسی اواخر قرن هفدهم در اثر معروف خود با عنوان تفکراتِ شبانه تصویری غریبانه از صحنه مرگِ همسرشارائه می هد. آلفرد دو موسه، شاعرِ فرانسوی قرنِ نوزدهم در سرودنِ مجموعه شعری اش با عنوان شبها از ادوراد یونگ الهام می پذیرد. او شب را تنها شاهد روزگار غم زده اش در نظر می گیرد و الهه های شعر را برای التیامِ دردِ فراقش از ژرژ ساند به یاری می طلبد. در این مقاله در نظر داریم این دو مجموعه ی شعری را باهم مقایسه کنیم.
تحلیل تطبیقی فراقیه در اشعار عربی و فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی سال دهم پاییز ۱۳۹۵ شماره ۳۹
27 - 43
حوزه های تخصصی:
با تطبیق فراقیه های فارسی و عربی می توان به وجوه مشترک آن ها، از لحاظ لفظ و مضمون، پی برد. شاعران فارسی زبان برخی مضامین شعری خود را از اشعار عربی قبل و بعد از اسلام، از جمله معلقات سبعه، قصاید متنبی و ... گرفته اند. در این مقاله ابتدا دو قصیده عربی، یکی معلقه امرؤالقیس ، مربوط به قبل از اسلام و دیگری قصیده برده بوصیری ، از اشعار دوره بعد از اسلام، تحلیل شده است؛ سپس با تحلیل معنایی چند قصیده و غزل فراقی فارسی، از شاعران ادوار مختلف، به مقایسه و تطبیق فراقیه های دو زبان و تأثیرپذیری آن ها از هم پرداخته شده است. با این مقایسه، می توان دریافت که بسامد برخی واژه ها و مضامین، در اشعار فراقی عربی و فارسی پرکاربردتر است. از آن جمله می توان به واژه ها و تصاویری چون یار، دیار، ساربان، محمل، شتر،کاروان، وادی، اشک، آه، منزل، گریه بر خرابه و ... اشاره کرد.
«غم و خودپیدایی» در غزلیات دیوان شمس مولانا
حوزه های تخصصی:
با آنکه گفته شده است که عارف اهل غم نیست، اما عشق به مبدأ وجود و دور ماندن از وطن اصلی یکی از عوامل اندوه عارفان است. مولوی با اعتقاد به وحدت وجود، فراق و جدایی از حقیقت هستی را بر خود نمی پسندد و در اشعارش به شکوه و شکایت برمی خیزد، به ویژه آنگاه که رابطۀ وجودی خویش را در برابر معبود در می یابد؛ چه با این دریافت است که عظمت عنایت او را در می یابد و چه از این نظر که خواهان یکی شدن با دریای وجود است و این امر گاه در مکاشفه محقق می گردد. با این دیدگاه غم و اندوه عارفانه از احوال روحی عرفاست که از آن به وجد هم تعبیر می کنند و برای آن درجات و مراتبی قائلند. در این پژوهش با توجه به مفاهیم وجد و خوف و قبض و... که در عرفان اسلامی با غم در پیوند هستند، غزلیات دیوان شمس، از نظر کاربرد مضامین مرتبط با غم و اندوه و غربت عارفانه مورد بررسی قرار گرفته است و نتیجه آنکه مولوی این شاعر شور و شادی و شیدایی نیز با غم بیگانه نبوده است و به انحاء گوناگون با آن درجوشیده است، غمی که با خود پیدایی و دریافتن خویشتن خویش در پیوند است.
بررسی مضمون های به کار رفته در اشعار عامیانه کُرمانجی
حوزه های تخصصی:
شعر و ترانه در ادبیات شفاهی کرمانجی شمال خراسان جایگاه ویژه ای دارد، زیرا آفریده ذهن مردمی است که با آن زندگی می کنند، و در حقیقت مطابق با فرهنگ، اطلاعات بومی، آداب و رسوم، عواطف و اعتقادات و همه آن خصایصی شکل گرفته است که مردم عامی از گهواره تا گور با آنها سر و کار دارند. اکثر این سروده ها بیان کننده احساسات و درد و رنج مردم و در واقع کشمکش ها و فراز و فرودهای زندگی بشر هستند، به ویژه برای مادران که در واقع راهی برای بیان دردها و رنج های آنان محسوب می شود. در واقع مادر، نگفته ها و دردهای خود را در قالب این ترانه ها بیان می کند. مضامین این اشعار متنوّع است ولی پربسامدترین آنها به 9 دسته تقسیم می شوند که عبارتند از: گله از بی وفایی یار، گله و شکایت از روزگار، بی وفایی دنیا، بیان غم و اندوه دل، بیماری یار، غم فرزند، کوچ ایل، به غربت رفتن به دنبال یار و بیان عشق و عاشقی. چون مخاطب این اشعار مردم عامی هستند و شعر می خواهد تا با چنین مخاطبی ارتباط برقرار کند به همین خاطر انعکاس احساسات همین افراد می باشد. تصاویر به کار رفته در این اشعار همانند مضامین آن بسیار ساده و طبیعی است و همه برگرفته از عناصر طبیعت و زندگی ساده مبتنی بر دامداری و کشاورزی است و در آنها اجزاء پیچیده و مجرّد و غیر ملموس دیده نمی شود.