مطالب مرتبط با کلیدواژه

مارکس


۲۱.

واکاوی دیدگاه طبقاتی بهرام بیضایی در پرتو نظریات ویتفوگل و مارکس با تکیه بر نمایشنامه های آرش، اژدهاک، بندار بیدخش، سلطان مار، چهار صندوق، در حضور باد(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: نمایش نامه بهرام بیضایی ویتفوگل مارکس استبداد شرقی دیدگاه طبقاتی

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۵۱ تعداد دانلود : ۲۳۸
دریافت نگرش های اجتماعی، سیاسی، تاریخی و... در آثار ادبی، یکی از راه های کشف معنا در آن ها است. برای نیل به این هدف، باید با نظریه های سایر حوزه های علوم انسانی آشنا شد. نظریه استبداد شرقی ویتفوگل و دیدگاه های مارکس در ارتباط با مفهوم طبقه در جامعه، از جمله رویکردهایی است که ما را با چگونگی شکل گیری طبقات اجتماعی یاری می رسانند. نظریه استبداد شرقی نشان می دهد چگونه استبداد حاکم بر جوامع آب سالار شرقی، باعث شکل گیری طبقات جامعه می گردد و نظریه مارکس تأثیر مالکیت خصوصی و در نهایت سرمایه داری را بر شکل گیری طبقات در جامعه، توضیح می دهد، که از همین رهگذر می توان به بررسی جوامع، در آثار ادبی پرداخت. بهرام بیضایی یکی از نمایش نامه نویسانی است که طبقات اجتماعی و کشمکش های آن ها در آثار او نمودی عینی دارد و برای درک آثار او، باید با نگرش های طبقاتی موجود در آثارش آشنا شد؛ از این رو، در پژوهش پیش رو با توجه به دیدگاه طبقاتی ویتفوگل و مارکس، نمایش نامه های شش گانه «سلطان مار»، «آرش»، «اژدهاک»، «بندار بیدخش»، «چهار صندوق»، و «در حضور باد» بیضایی را تحلیل طبقاتی کرده و کوشیده ایم ضمن بهره گیری از روش تحلیل کیفی، با تکیه بر مطالعات کتابخانه ای و اسنادی، و کاربست نظریه های طبقاتی ویتفوگل و مارکس، آثار او را بررسی نماییم. دستاوردهای پژوهش، گویای این است که نمایش نامه های «آرش»، «اژدهاک» و «بندار بیدخش» با نگرش های طبقاتی ویتفوگل و نمایش نامه های «چهارصندوق» و «در حضور باد» با رویکرد طبقاتی مارکس ارتباط دارند. نمایش نامه «سلطان مار» نیز، رویکرد طبقاتی بینابینی دارد؛ به این معنی که هم با رویکرد مارکس و هم با رویکرد ویتفوگل قابل بازخوانی است.
۲۲.

بازخوانی مفهوم انقلاب در اندیشه مارکسیست های ایرانی با تأکید بر دهه های 40 و 50 شمسی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)

کلیدواژه‌ها: انقلاب مارکسیست هراکلیت مارکس چریک های فدایی خلق حزب توده

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۰۱ تعداد دانلود : ۱۸۵
پژوهش حاضر در جستجوی فهم مفهوم انقلاب با تاکید به اندیشه های مارکسیست های ایرانی در دهه 40 و 50 شمسی و برآمدن انقلاب اسلامی است. هدف پژوهش بررسی مفهوم انقلاب در اندیشه مارکسیست های ایرانی است. پرسش تحقیق؛ مارکسیست های ایرانی براساس کدام بنیان های نظری به فهم مفهوم انقلاب مبادرت می کردند؟ فرضیه پژوهش حاضر این است که نیروهای مارکسیست ایرانی براساس نظام دانایی برآمده از اندیشه های مارکسیستی به فهم مفهوم انقلاب مباردت کرده اند. نتایج پژوهش حاضر که با رویکرد توصیفی-تحلیلی و با خوانش منابع دست اول انجام شده به این نتیجه می رسد که از منظر جریان مارکسیست های ایرانی که اندیشه های خود را از سایر متفکران غربی وام گرفته بودند، مفهوم انقلاب به معنای دگرگون ساختن نظم سیاسی و استقرار نظم جدید فهم می شود. آنها دقیقا در چارچوب نظری و دستگاه اندیشه متفکران مارکسیست فکر می کردند و به دنبال پیاده سازی همان نظرگاه برای تغییر و تحولات در کشور ایران بودند. از نگاه مارکسیست های ایرانی، مفهوم انقلاب در گرو اندیشه های هراکلیت، مارکس و لنین صورت بندی می شود، فهم و درکی که در کلان روایت ماده خلاصه شده و تمام آن نیروی دگرگون کننده که نظم حاکم را دست خوش تغییرات بنیانی می کند در نظام دانایی مارکسیست های ایرانی، به ماده ختم می شود.
۲۳.

سرشت استتیکی شیوه تولید: خوانش مارکس با رانسیر(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: استتیک مارکس ادراک حسی شیوه تولید بیگانگی

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۴۴ تعداد دانلود : ۲۰۶
تحقیق پیش رو واکاوی ابعاد استتیکی اندیشه مارکس است در پرتو خوانش آن با رانسیر. خوانش استتیک مارکس با رانسیر ما را به نسبت دیالکتیکی حواس نزد مارکس رهنمون می سازد؛ حواسی که از یک سو می توانند دستکاری و توزیع شوند و از سوی دیگر مبدل گردند به کلیدی برای فرا روی از وضعیت موجود. این صورت بندی را «حواس بیگانه شده و در عین حال رهایی بخش» می نامیم و در تلاش ایم تا دوگانگی آن را در متن آثار مارکس به کمک مفاهیم رانسیریِ «توزیع امر محسوس» و «بازتوزیع امر محسوس» شرح دهیم تا در انتها مفهوم شیوه تولید را بر اساس سویه های استتیکی اش بازتعریف کنیم. در این خوانش، می توان دید که تمامی قلمرو امر محسوس به روی فلسفه مارکس گشوده است و می توان مارکس ای را یافت که شخصیت مستقل احساس و ادراک انسان را به رسمیت می شناسد. استتیک در این تحقیق در معنای مشخص «علم ادراک حسی» به کار می رود.
۲۴.

بررسی تطبیقی روش شناسی مارکس و دورکیم در فرایند شناخت(مقاله علمی وزارت علوم)

تعداد بازدید : ۱۳۸ تعداد دانلود : ۱۱۳
روش شناسی یکی از وجوه فلسفه شناخت و رکن مهمی از جهان بینی است. اهمیت روش شناسی در شناخت فلسفی (و به طور کلی در هر نوع شناخت ) تا به آن حد است که می توان روش شناسی را به مشابه امضای فیلسوف و جامعه شناسی در پای اثر خویش تلقی کرد. این مقاله به مقایسه روش شناسی دو جامعه شناس کلاسیک، یعنی مارکس و دورکیم اختصاص یافته است. به نظر می رسد روش شناسی این دو اندیشمند در زمینه مسائل اجتماعی، دارای شباهت های اساسی است. بنابراین، هدف مقاله، بررسی بنیان های مشترک روش شناختی این دو اندیشمند است. مستندات نشان می دهد هم مارکس و هم دورکیم برای شناخت پدیده مورد نظر از تحلیل ساده ترین نمود پدیده آغاز کرده اند تا بتوانند وضعیت پیچیده را بر پایه آن توضیح دهند.
۲۵.

تیپیزاسیونِ سنجشی مابین مکتب مارکسیست و بیان شیوه های شکسپیر(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: ایدئولوژی ایده مارکس شکسپیر آنالیز قیاسی

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۹۶ تعداد دانلود : ۷۳
فمنیسم (طرفداری از حقوق زنان)، نیوهیستوریسیسم ، مادیگرایی فرهنگی ، تئوری پست استعماری و تئوری کوئیر ، همگی در مورد تولید فرهنگی (که می تواند به مارکس نسبت داده شود) ایده هایی ارائه می کنند و همچنین هر یک رابطه معناداری با تحقیقات ادبی رنسانس دارند. با وجود این ایده های اصلی مارکس به ندرت به طور مناسب در آثار مربوط به شکسپیر توضیح داده می شود و در برخی دوره ها حتی ادعا می شود که آنها رابطه خود را از دست داده اند. هدف این مقاله، توضیح تاثیر گذشته و فعلی مارکسیسم بر ادبیات شکسپیری است؛ همچنین نشان دادن راه هایی که در آن، این ادبیات می تواند تأثیر مهمی در آینده آنالیز فرهنگی و نقد نمایشی و ادبی سیاسی ایفا کند. 
۲۶.

نظریه جامعه شناختی در جامعه شناسی پزشکی

کلیدواژه‌ها: جامعه شناسی پزشکی دورکیم مارکس نظریه های برد متوسط نظریه جامعه شناختی معاصر وبر

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۷۳ تعداد دانلود : ۱۴۴
این مقاله به بررسی روندهای کنونی نظریه در جامعه شناسی پزشکی می پردازد و درمی یابد که استفاده از نظریه [در این حوزه] در حال شکوفایی است. استدلال اصلی این است که این حوزه به بلوغ رسیده است و در مرحله اولیه یک تغییر پارادایم از تمرکز گذشته بر فردگرایی روش شناختی (که در آن فرد، واحد ابتدایی تجزیه وتحلیل است) به استفاده روزافزون از نظریه ها با جهت گیری ساختاری قرار دارد. این پیامد که اساساً با روش های پژوهشی (برای مثال، مدل سازی خطی سلسله مراتبی، زیست نشانگرها) پشتیبانی می شود، معیارهای اثرات ساختاری بر سلامت فرد را، که اغلب در گذشته وجود نداشتند یا توسعه نیافته بودند، ارائه می کند. از هر دو روش های کمی و کیفی می توان در چنین پژوهشی بهره گرفت و مطالعات کیفی مبتنی بر تعامل نمادین یا برساخت گرایی اجتماعی به دلیل روش شناسی ها و تمرکزشان رد صلاحیت نمی شوند. ضرورت دارد که ساختار در هر تلاش اجتماعی در نظر گرفته شود و به نظر می رسد که جامعه شناسی پزشکی معاصر دقیقاً به عنوان بخشی از مرحله بعدی تکاملش این کار را انجام می دهد.      
۲۷.

تعامل سیاست و طبقات اجتماعی در دوره پهلوی دوم(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: طبقه اجتماعی پهلوی دوم انقلاب سفید اصلاحات ارضی مارکس

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۲۱ تعداد دانلود : ۱۶۳
در یک رویکرد جامعه شناسانه، طبقات اجتماعی یکی از عوامل موثر سیاسی شناخته می شوند که میزان اثر گذاری آن بستگی به قدرت دولت و ماهیت طبقات دارد. طبقات اجتماعی با توجه به متغیر زمان و مکان و عواملی از قبیل توسعه صنعتی، نوسازی ، سطح آموزش، تعاملات بین المللی و...متحول می شوند و البته ممکن است قدرت حاکم با توجه به نگرش سیاسی و در جهت ایجاد پشتوانه اجتماعی برای خود، بلوک بندی اجتماعی را متحول کند. چنانکه پهلوی دوم در جهت حامی پروری تلاش کرد بلوک بندی طبقات اجتماعی در ایران را از سنتی به مدرن تغییر دهد . اگرچه در این امر موفق نشد . هدف پژوهش حاضر بررسی تعامل سیاست وطبقات اجتماعی در دوره پهلوی است. در این مقاله با بهره گیری از نظریه مارکس به این مسئله پرداخته ایم که اهداف پهلوی دوم در ایجاد تحول طبقات اجتماعی چه بوده است ؟در راستای سوال مطروحه این فرضیه مورد سنجش واقع شد که (( به نظر می رسد اهداف پهلوی دوم در جهت تغییر بلوک بندی طبقات اجتماعی از سنتی به مدرن در جهت حامی پروری بوده که در این امر موفق نشده است)). فرضیه مذکور با بهره گیری از منابع معتبر و مکتوب مورد بررسی قرار گرفت و یافته های مقاله حاکی از آن است که طبقات ایجاد شده از استراتژی های پهلوی دوم حمایت ننموده و بتدریج مخالف نظام پهلوی شده و در تحول سیاسی به مخالفان پیوستند .
۲۸.

تاثیر نظریه تضاد طبقاتی مارکس بر خوانش رادیکال و انقلابی شریعتی از مذهب(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: مارکس شریعتی خوانش رادیکال تاریخ اسلام تضاد طبقاتی

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۷۲ تعداد دانلود : ۱۰۰
هدف از پژوهش حاضر بررسی رویکرد علی شریعتی به عنوان یکی از روشنفکران مذهبی معاصر ایران به تاریخ اسلام و بررسی تاثیرپذیری وی از نظریه تضاد طبقاتی مارکس در تحلیل و تفسیر پدیده های تاریخی در صورتبندی کلی دیدگاه های مذهبی وی است. شریعتی با بکارگیری نظریه تضاد طبقاتی در خوانش تاریخ اسلام و متون دینی روایتی انقلابی را از آن استخراج کرده که در ترسیم سیمای ایدئولوژیک از دین در تفکر وی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. مسئله اصلی این است که نظریه تضاد طبقاتی چه جایگاهی در تاریخ پژوهی و اسلام شناسی شریعتی داشته است؟ این پژوهش با استفاده از روش تحلیلی- تاریخی می خواهد ضمن تحلیل شاخصه های اصلی روایت شریعتی از تاریخ و متون دینی تمایز رویکرد وی را با انگاره های مارکسیستی صورتبندی کند. خوانش رادیکال و انقلابی شریعتی از تاریخ اسلام نتیجه تاثیرپذیری وی از نظریات تاریخی مارکس است اما این به معنی پذیرش کامل انگاره های ماتریالیستی نظریات تاریخی مارکس نیست. نحوه استفاده شریعتی از ظرفیت نظریه تضاد طبقاتی در ارائه خوانشی جدید از دین با تمرکز برتاریخ متون دینی از مهم ترین یافته های این پژوهش است. نتیجه کلی این پژوهش نشان گر آن است که تفکیک نظریه تضاد طبقاتی از ماتریالیسم تاریخی در سنت مارکسیستی مهم ترین ویژگی خوانش رادیکال و انقلابی شریعتی از تاریخ اسلام است.
۲۹.

تحلیل تلویزیون از منظر فلسفه ی تکنولوژی از دیدگاه مارکس، هایدگر، فینبرگ، بورگمان(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: تلویزیون فلسفه تکنولوژی مارکس هایدگر بورگمان فینبرگ

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۱۸ تعداد دانلود : ۷۴
تلویزیون موضوعی است که مکرراً مورد مطالعه و بررسی دانشمندان قرار گرفته است و از زوایای مختلفی هم چون جامعه شناسی و روان شناسی درباره ی آن پژوهش شده است. یکی از ره یافت های مطالعه درباره ی این موضوع مهم، ره یافت فلسفی است. در این نوشته از منظر فلسفی، تلویزیون به مثابه یک تکنولوژی، مبتنی بر دیدگاه چهار اندیشمند: مارکس، هایدگر، بورگمان و فینبرگ مورد بررسی قرار گرفته است. این فیسلوفان تکنولوژی البته خود درباره تلویزیون به مثابه یک تکنولوژی اظهارنظر نکرده اند؛ بلکه مبتنی بر مبانی هریک دیدگاه آنان درباره تلویزیون بازسازی شده است. مبتنی بر مبانی مارکس، نقش تلویزیون در ارزش افزایی محور تحلیل واقع می شود. از دیدگاه هایدگر، تلویزیون به عنوان یک نوع انکشاف و آگاهی قابل مطالعه است. از نظر بورگمان ضرورت جست وجو درباره ی رابطه ی اطلاعات و واقعیت و نیز رابطه ی سوژه و ابژه و همچنین موضوع اشیاء کانونی درباره ی تلویزیون قابل استنباط است. و از نگاه فینبرگ نقشی که ارزش های سرمایه داری و ارزش های دموکراتیک در تولید تلویزیون دارد، حائز اهمیت است. پس از بررسی این چهار دیدگاه، در خصوص ارزش باری یا خنثی بود تلویزیون مبتنی بر تبیین های صورت گرفته به نتیجه گیری پرداخته می شود.
۳۰.

ضرورت و تصادف در رساله ی دکتری مارکس(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: مارکس دموکریت اپیکور ضرورت تصادف

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۰۳ تعداد دانلود : ۳۳
مطابق تفسیر مارکس در رساله ی دکتری اش، در دستگاه دموکریتی، اتم ها در خلأ طبقِ ضرورتی کور حرکت می کنند. اطلاق لفظ تصادفی به نظام دموکریتی دلالت بر حرکتِ پیش بینی ناپذیر یا بدونِ علتِ اتم ها ندارد؛ بلکه حاکی از عدم وجود طرح و نقشه ی پیشین یا غایتی مشخص در خلقِ جهان هاست. گویی که اتم ها به سمت و سویی می روند که انتهای مسیر آن، خلقِ عوالم است. اپیکور برخلاف دموکریتْ قائل به وجود ضرورتی تخطی ناپذیر در حرکات اتم ها نیست و انحراف اتم از خطِ مستقیم را به عنوان سنخی حرکت تصادفی وارد نظام اتمیستی اش می کند. با انحراف به مثابه حرکتی تصادفی است که اساساً خلق جهان ها آغاز می شود. پس پایه ی خلقِ جهان ها، تصادف {یا بخت} است. اپیکور هم قائل به حرکتِ تصادفی اتم هاست، هم در روند خلق جهان ها هیچ طرح و نقشه ی پیشینی ای را مفروض نمی گیرد. تصادف اپیکوری، هم حاکی از نفیِ غایت است و هم حاکی از حرکاتِ تصادفی اتم ها در انحراف از خطِ مستقیم.
۳۱.

نقد و بررسی دیدگاه مارکسیسم درباره تقّدم پیشه ها بر اندیشه ها(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: مارکس مارکسیسم انسان ماکس وبر پیشه ها اندیشه ها

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۲ تعداد دانلود : ۸
در این مقاله با استفاده از روش توصیفی و تحلیلی به واکاوی و تبیین و نقد دیدگاه مارکسیسم درباره تقدّم پیشه ها بر اندیشه ها که محصول و نتیجه تقّدم نهاد و منافع مادی و اقتصادی جامعه بر سایر نهادهای اجتماعی است، مبادرت شده است. پرسش اصلی این است که آیا براساس ادعای مارکسیسم که مدعیِ علمی بودنِ فلسفه خویش اند، پایگاه و طبقه اجتماعی عموما و اقتصاد و وضعیت معیشت به طور خاص تنها یا حداقل مهّم ترین عامل محوری و بنیادین در تغییر و تحولات فردی و اجتماعی است؟ یا این که براساس دیدگاه ماکس وبر، فکر و ایمان و عقیده اصالت دارند و اندیشه های آرمانی و روحانی به منافع واقعی و عملی معنا داده و آن ها را توجیه می نمایند. هرچند پیروزی اندیشه ها درصورتی میسر است که با منافع واقعی و عملی پیوند داشته باشند. به بیان دیگر، منافع و پیشه ها با اندیشه ها رابطه متقابل دارند و هیچ یک بدون دیگری نمی توانند دوام بیاورند. استاد مطهری نیز نظریه تلفیقی اسلام را مطرح می کند که براساس آن درخصوص انسان های ابتدایی و غیربالغ الفکر، نظر آقای کارل مارکس درست است ، اما درباره انسان های منطقی و بالغ الفکر نظر ماکس وبر درست است.