مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
بهرام بیضایی
حوزه های تخصصی:
نمایش نامة پرده خانه از آثار نمایشی بهرام بیضایی است که در آن، زن از نقشی محوری برخوردار است. این اثر بازگوکنندة زندگی زنانی است که در چنبرة نظامی خشن و مستبد گرفتار آمده اند. در این اثر، افزون بر تحلیل شماری از ویژگی های شخصیتی زنان در نظام مردسالار، نقش های گوناگون زن در چنین نظامی برجسته شده است. با وجود تلاش-های گستردة نظام مردسالار برای مسخ هویت زنان، کشتن اندیشه های ایشان و تاراج جسم و روح آنان، زنان در پرتو آگاهی، خرد و سیاست مداری بر چنین نظامی پیروز می شوند و آزادی و دیگر حقوق از دست رفتة خویش را باز می یابند. هم چنین این نمایش نامه، بآسانی تن به تأویل می دهد؛ زن در این نمایش نامه، افزون بر بازی کردن نقش واقعی و طبیعی خود در نظام مردسالار، شماری از خویش کاری های آناهیتا، الهة اسطوره ای را نیز به وام گرفته است. در این مقاله، تلاش شده تا نقش، جای گاه و کنش و واکنش های زن در چنین نظامی تحلیل و بررسی شود.
نقش اسطوره و جنسیت (نقش زن) در سینمای بهرام بیضایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ساختار و کارکرد اسطوره در آثار بهرام بیضایی گاه دگرگونی هایی می یابد. نمونه آن، تغییر کلیشه «قهرمان» در برخی فیلم های او است. اسطوره قهرمان و سفر او، همواره مورد توجه اسطوره شناسان بوده است؛ براساس دیدگاه و الگوی جوزف کمبل، قهرمان مرد مراحل دهگانه ای را در سفر رو به کمال خود طی می کند. اما، بیضایی با تنزل قهرمانان مرد و توجه به نقش آفرینی قهرمانان زن، به تغییر کارکردهای سنتی این اسطوره متناسب با اوضاع زمانه دست زده است. رعنا در فیلم «غریبه و مه»، زن آسیابان در «مرگ یزدگرد»، تارا در «چریکه تارا»، خانم بزرگ و ماهرخ در «مسافران» و گلرخ در «سگ کشی»، ضمن سفر پیش رویشان، با دانایی، آزمون و نجات بخشی به قهرمان اسطوره ای بدل شده اند. این امر به پررنگ شدن نقش اسطوره و جنسیت در سینمای او انجامیده است.
ترجمان تصویری «زمان اسطوره ای» در سینمای بیضایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سینمای بهرام بیضایی را می توان نوعی «ترجمان تصویری اسطوره» دانست؛ این البته ازجهتی، خود یکی از مشخصه های اصلی روایت و ادبیات (اینجا ادبیات نمایشی) مدرنیستی و پسامدرنیستی است. بیضایی در امروزی کردن اسطوره ها و برداشتی نو از آن ها، و گاه اسطوره سازی و اسطوره شکنی و نیز نزدیک کردن ساختار روایی آثارش به اسطوره اهتمام ویژه ای دارد. البته، کشف و تبیین جنبه های گوناگون شکلی و ساختاری اسطوره مانندی آثار سینمایی بیضایی بدون مراجعه به آرا و نظریه های اسطوره شناسان ساختارگرایی، مانند کلود لوی استروس ممکن نیست. در این نوشتار، با تکیه بر دیدگاه روایت شناسان و اسطوره شناسان ساختارگرا (ازجمله پراپ، برمون، تودوروف، بارت و استروس)، شکل و ساختار پرداخت زمان در چهار اثر سینمایی بیضایی: «چریکة تارا» (1357)، «مرگ یزدگرد» (1360)، «شاید وقتی دیگر» (1366) و «مسافران» (1370) با الگوی اسطوره ای آن سنجیده و نشان داده شده است که در روایتگری سینمایی او، زمان به ساختار اسطوره ای اش نزدیک و به بیان روشن تر، رویدادمحور، بی پایان، سنجه ناپذیر، ایستا، شکسته، مقدس و آیینی می شود.
مقاله به زبان فرانسه: جایگاه زبان در دو نمایش نامه آخر بازی ساموئل بکت و افرا یا روز می گذرد بهرام بیضایی(Le statut du langage dans Fin de partie de Samuel Beckett et Afra ou Le jour passe de Bahram Beyzaï)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تئاتر نمایش داستانی تخیلی به واسطه ی ژست و کلام است و دارای دو زبان کلامی و غیر کلامی یا صحنه ای است. هدف مطالعه ی حاضر بررسی زبان در دو نمایشنامه از دو فرهنگ متفاوت است : «آخر بازی» بکت و «افرا یا روز می گذرد» نوشته ی بهرام بیضایی. نمایش اول را نمونه ی تئاتر نو یا پوچی می دانند که نویسندگان آنها قصد داشته اند عناصر سنتی تئاتر غرب را به چالش کشیده و طرد کنند. ما بر این باوریم که نمایشنامه ی بیضایی نیز به نوعی، نمایشی مدرن است و از این نقطه نظر، با نمایشنامه بکت شباهتهایی دارد، لیکن روی بنیان های فرهنگی سنتی ایرانی تکیه دارد و گذشته ی خود را نفی نمی کند. مطالعه ی حاضر با تکیه بر ابزارهای تحلیلی نقد سبک شناسی در حوزه ادبیات تطبیقی سعی دارد با تکیه بر وجه کلامی تئاتر، شباهت ها و تفاوت های این دو نمایش را بررسی کند.
نقد جامعه شناختی نمایشنامه چهارصندوق بهرام بیضایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نمایشنامه چهارصندوق نوشته بهرام بیضایی با درون مایه سیاسی _ اجتماعی در دهه چهل یکی از مناسب ترین نمونه های آثار این نمایشنامه نویس برای نقد جامعه شناختی ادبیات است. نقد جامعه شناختی ادبیات با ایجاد پیوند میان اثر ادبی و جامعه توانسته جایگاه و اهمیت خود را در میان انواع نقد نشان دهد و در حال حاضر یکی از روش های سودمند و کاربردی در بررسی آثار هنری به شمار می رود. روش مورد استفاده در این نوشتار روش ساختگرای تکوینی لوسین گلدمن است که ارکان و اصولی قابل ارتباط و تعمیم پذیر دارد. با بهره گیری از این روش، نمایشنامه براساس شخصیت ها که هر کدام نماینده طبقه ای خاص از مردم جامعه هستند، تحلیل شده و نهایتاً مشخص می شود که چگونه بهرام بیضایی با نگاه موشکافانه، دریافت خود را از حوادث اجتماعی و سیاسی که در بستر تاریخ معاصر در جریان است، در قالب یک اثر هنری متعهد و جهت بخش به مخاطب ارائه می دهد و در نقش منتقد اجتماعی باعث گسترش آگاهی جمعی می گردد.
انواع بازنویسی و بازآفرینی های بهرام بیضایی از داستان های کهن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، بررسی و تحلیل شگردهای بازنویسی و بازخوانی در آثار ادبی بهرام بیضایی است. او نویسنده ای قاعده گریز و ساختارشکن است که در سطوح مختلف، ساختار ذهنی و زبانی خواننده و پیش فرض های متعارف و مقبول او را در هم می ریزد. نمایش نامه، فیلم نامه و برخوانی هایی که در این مقاله بررسی می شوند، عبارت اند از: اژدهاک، آرش، آهو، سلندر، طلحک و دیگران، پرده نئی، سیاوش خوانی، شب هزارویکم، و مجلس قربانی سنمار. دراین پژوهش، نخست، به شیوه توصیفی تحلیلی، شگردهای ادبی بیضایی معرفی می شوند، سپس، این شگردها در نمونه های انتخابی هدف بررسی و تحلیل قرار می گیرند. شگردهایی که بیضایی در بازخوانی و بازنویسی آثار کهن از آنها استفاده می کند عبارت اند از: 1. «بازآفرینی» اثر کهن که در دو سطح کلی «تغییر در چهارچوب کلی اثر» و «تغییر در خویش کاری های شخصیت ها» صورت می گیرد. 2. «بازنویسی» اثر کهن که به چند شیوه انجام می پذیرد؛ ازجمله «افزودن گفت وگو میان شخصیت ها»، «برقراری روابط علی و معلولی» و «تغییر در شیوه روایت گری».
اسطوره قربانی در آثار «بهرام بیضایی»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آیین قربانی از کهن ترین آیین هایی است که در میان ادیان و ملل مختلف مورد توجه بوده است. انسان ها در تمامی اعصار تلاش کرده اند تا با دادن هدیه و قربانی به پیشگاه خدایان، خشنودی شان را جلب نموده، از خشم شان در امان باشند. هدف پژوهش حاضر، تحلیل «اسطوره قربانی» در فیلم نامه ها و نمایشنامه های «بهرام بیضایی» است. وی با شناخت گسترده ای که از اسطوره ها دارد، در نگارش آثار ادبی خود از انواع آن ها بهره می برد. او در نگاشته هایش، به دو شیوه از «اسطوره قربانی» استفاده می کند. نخست، در خلال داستان به شکل صریح به اجرای این آیین، آن هم به اشکال گوناگون و برای اهداف مختلف پرداخته است. دوم، نمایشنامه ها یا فیلم نامه هایی آفریده که در دل روایت، «قهرمان قربانی» را جای داده اند. البته این نویسنده خلاق گاهی از هر دو شیوه، استفاده می کند. در این بررسی، نمایشنامه «فتح نامه کلات» و فیلم نامه های «قصه های میرکفن پوش»، «زمین»، «طلحک و دیگران» و «طومار شیخ شرزین» تحلیل شده اند. نتیجة این بررسی نشان می دهد «بیضایی» از انواع قربانی، در بخشِ «مناسک قربانی» استفاده کرده است: پیشکش های «خونی انسانی»؛ پیشکش های «خونی حیوانی» و پیشکش های «غیرخونی»، از نوع آشامیدنی ها. بیضایی از سه نوع «هدف قربانی» در روایت هایش بهره برده است: «کفاره ای»، «توسلی» و «شکرگزاری». شیوه دوم یعنی «قهرمان قربانی» نیز در آثار او چشمگیر است.
بررسی تطبیقی شخصیت «زن پارسا»ی عطار و «ورتا»ی پرده نئی از بهرام بیضایی براساس نظریه ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
متون ادبی فارسی منبع مناسبی برای نمایشنامه نویسان و فیلمنامه نویسان است تا دست مایه اثری نمایشی شوند؛ لیکن فقدان مولفه ها و جنبه های دراماتیک در آنها موجب می شود یا متون درخوری به نگارش درنیایند یا کمتر مورد توجه درام نویسان قرار گیرند. بهرام بیضایی در این بین یک استثنا به حساب می آید. وی با شناخت ادبیات کهن فارسی و اشراف کامل به اسلوب تحلیل و نگارش درام، توانسته است آثار قابل تاملی خلق کند. فیلمنامه «پرده نئی» نمونه مناسبی از اقتباس ادبی از یک متن ادبی است. در این مقاله سعی بر آن است با تکیه بر آرای ارسطو در فن شعر در باب کنشگر و رابطه آن با طرح نمایش، اثر بهرام بیضایی را با اصل داستان کهن «زن پارسا» تطبیق داده شود. ارسطو با تعریف شخصیت و رابطه آن با طرح، کاربستی منطقی برای آفرینش یک شخصیت نمایشی ارائه می دهد که می توان به عنوان راهکاری مناسب در اقتباس از آن بهره برد. ارسطو رابطه میان طرح و شخصیت را کنش می داند که عاملی در راستای شکوفایی شخصیت در بستر طرح نمایشی می شود. بیضایی با بکارگیری اصول ارسطویی شخصیت مرکزی حکایت زن پارسای عطار را با تعریفی روانشناختی و اجتماعی از زنی منفعل به قهرمانی کنش مند تبدیل کرده است.
بررسی هویت، قدرت و دانش در سه بَرخوانی بهرام بیضایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بهرام بیضایی ازجمله نویسندگان تأثیرگذار در ادبیات نمایشی ایران است. اعم کوشش این نویسنده از ابتدا بر روی سه محور اسطوره، حماسه و تاریخ بوده است که با تلفیق این عناصر با درام، خالق آثار متنوعی در ادب معاصر فارسی است. سه بَرخوانی بهرام بیضایی از اولین آثار این نویسنده، شامل سه روایت اساطیری از آرش، اژدهاک و جم است. برخوانی اصطلاحی برساخته از زبان این نویسنده است. این آثار به عنوان اولین تجربیات نویسنده در اواخر دهه سی به دلیل به کارگیری زبان ویژه خود در بازسازیِ اسطوره اهمیت ویژه ای در حوزه روایت دارد. هویت و قدرت این سه شخصیت اساطیری با توجه به زمان نگارش آن، در بعد از کودتای 28 مرداد 1332، به طور ناخودآگاه برای خواننده تولید گفتمان می کند. این مقاله به مسأله هویت و قدرت و دانش در سه برخوانی می پردازد، تا نقش متن را بر مسائل اجتماعی بررسی کند و قدرت و هویت سه شخصیت اساطیری آرش، اژدهاک، جم و در کنار آنان وزیر جم یعنی بندار بیدخش را به شکلی نوین و امروزی برجسته نماید.
مفهوم رند و رندگونگی از منظر غزلیّات حافظ در سه نمایشنامه ی عروسکیِ بهرام بیضایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رند در زبان پارسی از دیرباز مورد استفاده قرار گرفته و حامل معانیِ مثبت و منفیِ بی شماری در آثار کهن است. حافظ برخلاف اکثر پیشینیانِ خود، نگرشی سطحی و منفی به رندان ندارد و بالعکس آن ها را ریاستیز، عصیانی و حقیقت جو معرفی می کند که در راهی دشوار و عوام گریز، مولّد انقلاب های فردی و اجتماعیِ مختلفی بوده اند به طوری که حافظ پژوهانِ بسیاری این مفهوم را مهم ترین دستاورد فکریِ حافظ میدانند. از برآیند این خصایص نیز می توان به کُنش گریِ رندان به مثابه یک شخصیّت نمایشی اشاره کرد. بهرام بیضایی(نمایشنامه نویسی که توجّه بی شائبه او به آثار کهن غیر قابل انکار است) گزینه مناسبی برای پی گیریِ این مفهوم است چه بسا که روحیه قهرمانی و انقلابیِ موجود در آثار او در پیوند با اسطوره و کهن الگوها بر جنبه ها و خصلت های راز آمیز، عصیانی و شوریدگیِ شخصیّت هایش صحّه می گذارد. نگارندگان برای اثبات هویّت وجودیِ شخصیّت رند(که به واسطه ویژگی هایش نمایشی است) برآن هستند تا با نگاهی نو، دستاورد شعریِ حافظ را مورد پژوهش قرار داده و با توجّه به اهمیّت شخصیّت پردازی در ادبیّات نمایشی در راستای ادبیّات تطبیقی به بسط شخصیّت رند در شعر و نمایش بپردازند. بنابراین ضمن برشمردن ویژگی های رندی و رندگونگی در غزلیّات حافظ و پی بردن به اصل این مفهوم، انواع تقسیم بندیِ یک شخصیّت دراماتیک را بررسی کرده و پس از آن به تطبیق خصایص رند حافظ با ویژگی های یک شخصیّت نمایشی پرداخته می شود و از حاصل این رهیافت سه نمایشنامه عروسکیِ بیضایی مورد تحلیل و بررسی قرار خواهد گرفت.
تصویرکودک در نمایشنامه های دهه چهل بهرام بیضایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مفهوم کودکی و نمایشنامه نویسی در ایران، به مفهوم غربی آن، محصول شرایط نوین اجتماعی است که از عصر مشروطه آغاز شد. این روند، در دهه چهل به اوج بالندگی و شکوفایی و تغییر رسید. پیوستگی و دگرگونی انگاره کودکی و نمایشنامه را در آثار نمایشنامه نویسان جریان سازی همچون بهرام بیضایی می توان مشاهده کرد. در این نوشتار، تصویر و انگاره کودکی، در نمایشنامه های دهه چهل وی، که کودک در آن حضور دارد، به روش تحلیل کیفی محتوا، با رویکردی مبتنی بر نظریه های جامعه شناسی کودکی بررسی شد. از میان این آثار، فقط در شش نمایشنامه، حضور و تصویر کودک دیده شد. این نمایشنامه ها عبارتند از: عروسک ها، غروب در دیاری غریب، قصه ماه پنهان (یا سه نمایشنامه عروسکی )، سلطان مار، ساحل نجات و گمشدگان. بر اساس نتایج به دست آمده، در سه نمایشنامه عروسکی؛ عروسک ها، غروب در دیاری غریب، قصه ماه پنهان ، سیر تدریجی هویت بخشی به کودک را می توان مشاهده کرد. در نمایشنامه سلطان مار ، بیضایی، فارغ از نگاهی متأثر از دوآلیته اساطیری و پیش جامعه شناختی، کودک را آمیخته ای از نیکی و شر می داند. در ساحل نجات او، دختر - طبیعت را همزاد و همسان می داند و نشان می دهد چگونه کودک و طبیعت در نقطه ای یگانه می شوند. روند تغییر و به گونه ای تکاملِ تصویر کودک را، در نمایشنامه گمشدگان می توان دید. کودک در این نمایشنامه، در سیری تدریجی، به شورش گر و عصیان گری تبدیل می شود که در برابر استیلاء بزرگسالان می ایستد و چرخه ستم پذیری را می شکند. به جز این تصاویر اصلی، درآثار نمایشی بیضایی، گاه کودک همچون شیء است و حضوری تزئینی دارد.
آیرونی کلامی و کاربردهای زبان شناختیِ آن در فراتاریخ نگاری با تکیه بر دو نمایشنامه جنگنامه غلامان و فتح نامه کلات اثر بهرام بیضایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر می کوشد بر اساسِ ایده فراتاریخ نگاری، به تحلیل عملکرد ظرفیت های زبان از منظرِ آیرونی کلامی در بازنماییِ رویدادهای تاریخی در دو نمایشنامه جنگنامه غلامان و فتح نامه کلات بپردازد. بر این اساس، ابتدا می کوشیم تعریفی از فراتاریخ نگاری و اهمیت آیرونی به عنوان یک مؤلفه مهم در فراتاریخ نگاری ارائه دهیم و سپس انواع آیرونی کلامی و عملکرد آن در متن نمایشی را شرح و بسط داده و به تحلیلِ مؤلفه ها در نمونه های مطالعه بپردازیم. بنابراین، چارچوب بحث تلفیقی از مطالعاتِ زبان شناسی و سبک شناسیِ «دیردر ویلسون» و «هایدن وایت» است. روش انجام این پژوهش، توصیفی و تحلیلی بوده و با نمونه کاوی، امکان تحلیلِ مؤلفه ها فراهم شده است. یافته های این پژوهش نشان می دهد در دو نمایشنامه بهرام بیضایی، آیرونی کلامی به مثابه تمهیدی زبانی در جهتِ بهره گیری از ظرفیت های بالقوه زبان و ابزاری در جهتِ دلالت گری های تاریخی است. این ظرفیتِ زبانی گاه خود را در گزاره های پارودیک و کلامی و گاه در بافتِ تفسیری و تحلیلیِ متن آشکار می سازد، با درنظر گرفتن این نکته که سازوکارِ ایجاد آیرونی و معنا در متن نمایشنامه بدونِ درنظر گرفتنِ فرامتنِ تاریخ ممکن نیست.
مطالعه روابط میان متنی در ساختار فیلمنامه «چریکه تارا»
حوزه های تخصصی:
این مقاله بر آن است تا با تکیه بر نظریه ترامتنیت ژرار ژنت، به برّرسیِ روابطِ میان متنی در الگویِ روایت فیلم نامه چریکه تارا بپردازد. سؤال اصلی این است که اسطوره، تاریخ و واقعیّت به مثابه نظام های زبانی، چگونه به آگاهی ما شکل می دهند. به بیانی، تجربه انسان از واقعیّت های زندگی روزمره، به چه شکلی در رابطه با سایر نظام های زبانیِ غیرکلامی و صوری قرار می گیرد. همچنین فهم ما با چه الگویی درگیر این نظام ها است. به نظر می رسد نوعی ارتباط مفهومی مبنای فهم عمیق انسان از وقایع روزمره است که نگارش تخیّلی و صوری دارد. یافته های این پژوهش نشان می دهند که الگوهای فهم انسان از امور و پدیده ها، غالباً در فضایی انتزاعی، هندسی و نامتقارن رخ می دهند. این فضایِ هندسی نتیجه روابط غیر هم عرض میان واقعیّت و تصویر واقعیّت است و بنابراین از تصادم سه محورِ اصلی، شامل واقعیّت (تجربه حال)، تاریخ (تجربه گذشته) و اسطوره (حافظه) است که تجربه هایِ فردی و جمعی انسان ها را به یکدیگر پیوند می زند. روش انجام این پژوهش توصیفی تحلیلی است و اطلاعات به شکل کتابخانه ای جمع آوری و نمونه کاوی شده اند
تقنیات بناء شخصیه البطل والبطل المضاد فی مسرحیه مصرع یزدجرد لبهرام بیضائی قراءه النص مقاربه نظریه وفق فولفغانغ إیزر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال دوازدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۴۵
145-165
حوزه های تخصصی:
تُستخدم کلمه البطل غالبا فی الأدب الفارسی بمعناها الکلاسیکی فی القصص الملحمیه والمناهضه للبطل کشخصیه معاکسه للشخصیه الرئیسه فی القصه، ویستند السرد على مواجهه الشخصیات المتعارضه. ألقى فولفغانغ إیزر، المفکر الألمانی الذی طوّر نظریه لقراءه النصوص الأدبیه فی النصف الثانی من القرن العشرین، نظره خاصه على عمل الشخصیات وعناصر النصّ فی السرد، من خلال لفت انتباه القارئ إلى الدراسات الأدبیه بدلاً من الکاتب، وتطرّق إلى أسالیب قراءه النص، معتقداً أنه مع قراءه مختلفه للعمل الأدبی، ستتغیر العناصر الداخلیه للنص أیضاً. یسلّط هذا البحث الضوء على مسیره بناء شخصیه البطل والبطل المضاد فی مسرحیه مصرع یزدجرد لبهرام بیضایی معتمداً المنهج الوصفی- التحلیلی. هدفنا فی هذ البحث، هو أن نقوم بدراسه هذا العمل الأدبی من منظور تمحور القارئ لإیزر، لنرى أی شخصیه تُعتبر البطل وأی شخصیه هی البطل المضاد فی هذاا لعمل الأدبی. تظهر نتیجه هذا البحث أن البطل والبطل المضاد من وجهه نظر القارئ، لا یتبعان بالضروره معتقدات الکاتب، وجمیع الشخصیات فی العمل یمکن أن تکون محور البطوله أو مضاداً للبطوله.
بررسی روان شناسی خودکامگی در نمایش نامه های «طلحک و دیگران» و «قصه های میرکفن پوش» اثر بهرام بیضایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در بسیاری از آثار بهرام بیضایی، یکی از دغدغه های اصلی، نمایش برهم کنش های نظام خودکامه و افراد جامعه است، که خودکامگی در آن به عنوان یک عارضه تاریخی و فرهنگی، با ذهن و زندگی مردمان گره می خورد. در واکنش به آن، ظهور قهرمان، مضمونی پرتکرار در برانداختن ستم خودکامه و در مقابله با وضعیتِ پرآشوبی است که در تاریخ بسیار رخ نموده است. این پیدایی، اما سویه دیگری نیز دارد. این که افراد در بروز عوارض استبداد، دست از تلاش برای دیدن اشکالات و جستجوی راه حل های درون زا کشیده و همچون کودکی نابالغ در انتظار پیدایش نیرویی برتر می نشینند تا مسائل، به مدد قوت او حل شود. این موضوع در برخی از آثار ادبی بیضایی به وضوح مطرح شده و مولف از طریق ادبیات نمایشی به نقد این مساله می پردازد و اینکه چگونه افراد، خود در پایایی حکومت خودکامه، نقش ایفا می کنند؟ از میان آثار بیضایی، فیلمنامه «قصه های میرکفن پو ش» در مرکز بررسی مقاله حاضر قرار دارد. ضمن آن، به بررسی عدم مسئولیت پذیری افراد به عنوان یکی از ریشه های فرآیند قهرمان طلبی مردم جامعه در نمایشنامه «آهو، سلندر، طلحک و دیگران» به عنوان یکی از عوامل مساله خودکامگی پرداخته می شود. برای تحلیل نظری در این میان، از رویکرد مانس اشپربر در تحلیل روانشناسانه خودکامگی استفاده شده که به کمک آن و برخی متون روانشناسی دیگر، نشان داده می شود که در شرایط استبدادی، انتظار افراطی مردمان برای ظهور قهرمان، ضمن نشان دادن علامت هایی در بروز وهم و خودفریبی در افراد، جامعه را مورد سوءاستفاده مدام حاکمان مستبد نیز قرار می دهد.
واکاوی دیدگاه طبقاتی بهرام بیضایی در پرتو نظریات ویتفوگل و مارکس با تکیه بر نمایشنامه های آرش، اژدهاک، بندار بیدخش، سلطان مار، چهار صندوق، در حضور باد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دریافت نگرش های اجتماعی، سیاسی، تاریخی و... در آثار ادبی، یکی از راه های کشف معنا در آن ها است. برای نیل به این هدف، باید با نظریه های سایر حوزه های علوم انسانی آشنا شد. نظریه استبداد شرقی ویتفوگل و دیدگاه های مارکس در ارتباط با مفهوم طبقه در جامعه، از جمله رویکردهایی است که ما را با چگونگی شکل گیری طبقات اجتماعی یاری می رسانند. نظریه استبداد شرقی نشان می دهد چگونه استبداد حاکم بر جوامع آب سالار شرقی، باعث شکل گیری طبقات جامعه می گردد و نظریه مارکس تأثیر مالکیت خصوصی و در نهایت سرمایه داری را بر شکل گیری طبقات در جامعه، توضیح می دهد، که از همین رهگذر می توان به بررسی جوامع، در آثار ادبی پرداخت. بهرام بیضایی یکی از نمایش نامه نویسانی است که طبقات اجتماعی و کشمکش های آن ها در آثار او نمودی عینی دارد و برای درک آثار او، باید با نگرش های طبقاتی موجود در آثارش آشنا شد؛ از این رو، در پژوهش پیش رو با توجه به دیدگاه طبقاتی ویتفوگل و مارکس، نمایش نامه های شش گانه «سلطان مار»، «آرش»، «اژدهاک»، «بندار بیدخش»، «چهار صندوق»، و «در حضور باد» بیضایی را تحلیل طبقاتی کرده و کوشیده ایم ضمن بهره گیری از روش تحلیل کیفی، با تکیه بر مطالعات کتابخانه ای و اسنادی، و کاربست نظریه های طبقاتی ویتفوگل و مارکس، آثار او را بررسی نماییم. دستاوردهای پژوهش، گویای این است که نمایش نامه های «آرش»، «اژدهاک» و «بندار بیدخش» با نگرش های طبقاتی ویتفوگل و نمایش نامه های «چهارصندوق» و «در حضور باد» با رویکرد طبقاتی مارکس ارتباط دارند. نمایش نامه «سلطان مار» نیز، رویکرد طبقاتی بینابینی دارد؛ به این معنی که هم با رویکرد مارکس و هم با رویکرد ویتفوگل قابل بازخوانی است.
بررسی شگردهای نمایشی کردن متن روایی در اقتباس های بهرام بیضایی از شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
شاهنامه به عنوان اثری بزرگ در حوزه ادبیات حماسی شرق، ظرفیت های زیادی برای تبدیل شدن به متن نمایشی دارد. این امکان البته نیازمند شناخت این متن و هم چنین آگاهی نسبت به نمایش شرق است. بهرام بیضایی به عنوان نویسنده ای مطرح در زمینه ادبیات نمایشی و با اتکا بر دانش و آگاهی خود در خصوص روایت شرقی و نمایش شرقی، توجه ویژه ای به روایات شاهنامه و تبدیل آن ها به متن نمایشی دارد. در این پژوهش چهار اثر از وی با نام های «اژدهاک»، «شب هزارویکم»، «سهراب کشی» و «سیاوش خوانی» که همگی بر اساس روایتی از شاهنامه به نگارش درآمده اند، بررسی شده است. در این بررسی، شگردهایی که بیضایی برای نمایشی کردن روایات اولیه از آن ها بهره برده، تبیین شده و هر یک با ذکر نمونه هایی مورد تحلیل قرار گرفته است. نتایج حاصل از پژوهش نشان می دهد که بیضایی برای نمایشی کردن روایات شاهنامه ، توجه شایانی به ابزار نمایش های شرقی، از جمله نقالی و تعزیه داشته و علاوه بر آن، با استفاده از شگردهایی چون شخصیت پردازی، کشمکش، مونولوگ و همچنین ابزار نمایش متادرام، از جمله نمایش درنمایش، فاصله گذاری و... به نمایشی کردن روایات اولیه پرداخته است.
تحلیل جامعه شناسانه هویت ملی و مؤلفه های آن در فیلم های بهرام بیضایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از مشخصه های بارز سینمای معترضِ موج نو در سال های پیش از انقلاب، بیان هویت ملی در اعتراض به بحران هویت است. مسئله پژوهش حاضر شناسایی ابعاد و مؤلفه های هویت ملی و بحران هویت در آثار منتخب بهرام بیضایی، از فیلمسازان شاخص سینمای موج نو، از دیدگاه جامعه شناختی است. بنابراین، پس از بررسی وضعیت هویت ملی و ابعاد و مؤلفه های آن، از دیدگاه جامعه شناسی هنر، عناصر تکرار شونده مرتبط با هویت در سه فیلم رگبار ، غریبه و مه و چریکه تارا جست وجو شده است. در این پژوهش، از روش تحلیل محتوا و شیوه نقد برون نگر استفاده کرده ایم. مقوله هایی که بررسی کرده ایم شامل ابعاد اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، جغرافیایی، و تاریخیِ هویت ملی است. در پایان، مشخص شد که فیلمساز کشف هویت تاریخی و گذشته فرهنگی را بر تمامی ابعاد دیگر هویت ملی، یعنی ابعاد سیاسی و جغرافیایی، ارجح می داند. انسان آرمانی از نظر فیلمساز انسانی است با هویتِ مدرن که از راهکارهای خردمندانه سنت استفاده می کند.
خوانش پسامدرنیستی اسطوره در مرگ یزدگرد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اسطوره، با آدمی زاده شده، تغییر و تحول پیدا کرده و در پیکره داستان ها و حکایات و همراه با آثار هنری و ادبی تداوم یافته است. نمی توان حضور اساطیر را در فرهنگ، ادبیات و هنر، از جمله هنرهای نمایشی –که از روزگار آیسخولوس، اوریپید و آریستوفانس تا سینمای روزگار ما با اسطوره پیوند استواری دارند- و نیز در گونه ها و مکتب های مختلف ادبی و هنری نادیده گرفت. رویکرد جدی به روایت های اسطوره ای، یکی از مؤلفه های اصلی ادبیات و هنر پسامدرنیستی نیز هست، اما با استفاده روایت های کلاسیک و حتی مدرنیستی متفاوت است. نگارندگان کوشیده اند در این نوشتار با تحلیل ساخت و محتوا و تبیین ویژگی های محتوایی- ساختاری فیلم مرگ یزدگرد، ساخته بهرام بیضایی، با تکیه بر مؤلفه های پسا مدرنیستی موجود، کاربست اسطوره را در فیلم نشان دهند و تبیین کنند که این اثر، دارای مؤلفه هایی از قبیل "تناقض، بی انسجامی، بینامتنیت، و نگاه پست مدرن به اسطوره" است. نگاه ویژه به اسطوره (دگرگونی اسطوره، دگردیسی اسطوره قهرمان و تقدس زدایی از اسطوره به کمک نقیضه) و بازتاب ویژه آن در مرگ یزدگرد، بیش از دیگر مؤلفه های روایت پسامدرنیستی به چشم می آید.
فراداستان تاریخ نگارانه در نمایشنامه اژدهاک از سه برخوانی اثر بهرام بیضایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فراداستان تاریخ نگارانه از مباحث مهم و شایسته تأمل در پسامدرنیسم است. فراداستان، نتیجه گذار از ادبیات کلاسیک، رئالیسم و مدرن است؛ متنی پست مدرنیستی است که فاصله و تفاوت داستان و غیرداستان را در هم می شکند و گونه ای نو و متناسب با جهان بینی پسامدرن را خلق می کند. نه تنها تعریف جوهره ذاتی پست مدرنیسم دشوار است، بلکه تشخیص خاستگاه تاریخی آن نیز مبهم است. نظریه پردازان بسیاری معتقدند که پست مدرنیسم، ادامه دهنده مدرنیسم است؛ چراکه مدرنیسم یک جریان ناتمام و بدونِ پایان است. همچنین پست مدرنیسم از هر گونه تعریف قاطع و قرارگیری در یک قالب پرهیز می کند. بهرام بیضایی به عنوان یکی از مهم ترین نمایشنامه نویسان ایرانی، از اساطیر و حماسه در نگارش آثارش کمک گرفته است. اژدهاک از این دسته است. نمایشنامه اژدهاک از سه بَرخوانی نوشته بیضایی نمونه ای از یک فراداستان است که در آن تاریخ و اساطیر به گونه های دیگر زاده می شوند و حیات می یابند. در این پژوهش که به شیوه تحلیلی توصیفی نگاشته شده، خاستگاه پسامدرن، هنر پسامدرن و پسامدرن در ادبیات نمایشی و فراداستان تاریخ نگارانه تحلیل شده و در ادامه، نمایشنامه ذکرشده به عنوان یک فراداستان بررسی شده و در پایان نتایج ارائه شده است.