مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
استتیک
جدل بین طرفداران برتری نقش امرمحسوس وامرمعقول در فرایند ادراکِ هنری بی گمان ازدیرینه ترین نزاعهای تاریخ فلسفه ی هنر و زیباشناسی به شمار می رود؛ نبردی که به محل مناقشه اصلی اردوگاه های تجربه گرا و عقل گرا بدل شده است. هدف اصلی مقاله در ارتباط با این پرسش است که ریشه ی راستین زیباشناسی به چه چیز باز می گردد و چگونه غفلت از این معنا به داوری هایِ زیباشناختیِ شکل گرایانه، غافل از ادراک حسی منجر می شود. این مقاله تلاش می کند به َمدد روش های تحلیل معناشناختیِ ریشه شناسی و اصطلاح شناسی، که ازاجزاء روش شناسی پدیدارشناختی به شمارمی آیند، با اشاره به بُن مایه ی «حسی» نهفته دربطن «اِستِتیک:Aesthetic»، به نقد نگره های شکل گرایانه ناب که مبتنی براستدلال های عقلی ومفهومی هستند؛ همچنین نگره های صرفا تجربه گرایانه که برعالم عینیّات و ماهیّت و جوهر ابژه های هنری تاکید می کنند پرداخته و ازاین رهگذر به مسیر پیش روی پدیدارشناسی به عنوان راه حلی برای کاهش فاصله بین امور محسوس ومعقول، یا دوگانه ی رئالیسم/ ایده آلیسم اشاره دارد .دربدنه ی اصلی مقاله به نظریه هایی که درتاریخ ِتحول زیباشناسی وفلسفه ی هنر با این تحلیل معناشناختی همراه هستند اشاره شده است.
تقریر هایدگر از ایدئالیسم افلاطونی به عنوان خاستگاه استتیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هشتم پاییز ۱۳۹۱ شماره ۳ (پیاپی ۳۱)
121 - 138
حوزههای تخصصی:
یونانیان هرگز واژه ای مطابق با آنچه ما به معنی دقیق کلمه از واژه هنر مراد می کنیم نداشتند اما دو مفهومpoiesis و techne را که معنایی گسترده تر از هنرهای زیبای امروزی داشتند برای اشاره به این معنا به کار می بردند. poiesis به معنی فرا-آوردن یا ساختن بود که در آن to on یعنی امر حاضر یا هستنده، به حضور می آمد که به دو طریق اساسی techne و physis روی می داد. در که امروزه آن را به طبیعت ترجمه می کنند اما نزد یونانیان واجد دلالتی گسترده تر از این بود چرا که خدایان نیز در آن به سر می بردند موجودات از جانب خود و در techne از جانب دیگری یعنی technites به حضور می آمدند. اما تغییر جهتی که با افلاطون در تفکر یونانی پدید آمد در تفکر به هنر نیز قابل ردگیری است. چنانکه به گفته هایدگر نزد افلاطون وجود در نسبت ذاتی است و نیز بی گمان به همان اندازه معادل است با خود نشان دادن و پدیدار گشتن، با خود نشان دادن آنچه درخشنده است و نیز آنچه به راستی خود را نشان میدهد و درخشنده تر از هر چیز است امر زیباست. کار هنری، به واسطه idea می رود تا در مقام امر زیبا، به مثابه ekphanestatan پدیدار گردد. این را می توان یکی از مولفه های اساسی تفکر استتیکی به هنر دانست که هایدگر خود به آن اشاره کرده است. اما افزون بر این، دو رویداد دیگر نیز در تفکر افلاطون قابل تشخیص اند که می توان آنها را به عنوان خاستگاه دیگر مولفه های اساسی استتیک معرفی نمود. فاصله افتادن میان هنر و حقیقت و نیز جدایی زیبایی از حقیقت.
آزادی به مثابه سرچشمه ابداع در هنر(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نقد و نظر سال هجدهم پاییز ۱۳۹۲ شماره ۳ (پیاپی ۷۱)
65 - 87
حوزههای تخصصی:
زیر عنوان آثار هنری، آثاری آفریده شده و میشوند که نه شمارشپذیرند و نه عمر کسی کفاف میدهد تا همه را بخواند و ببیند و بشنود. فلسفۀ هنر و حسانیّات، هنر و امر زیبا را بهلحاظ ماهیت، خاستگاه، تأثیر، شرایط ذاتی و التزام به حقیقت موضوع بررسی قرار دادهاند. در این مقاله، عمدهترین نظریههای فلسفی در باب هنر بهاجمال بررسی شدهاند. تولستوی، کانت، هگل، هایدگر و آدرنو هر یک به هنر و امر زیبا نگرشی دارند. یکی هنر را خودآیین و دیگری آنرا روح محسوسگشته میداند. هایدگر بر ظهور حقیقت در کار هنری تأکید دارد و تولستوی هنر را به رسالتی فرا میخواند. مرور مقایسهای این نگرشها، تمهیدی برای پاسخ به این پرسش است که آیا هنر فینفسه حقیقت را در صورتی محسوس متعین میکند؟ آنچه از آن دفاع کردهایم آن است که اگر فلسفۀ هنر اعتنایی نیز به آثار هنری و ملاکگرفتن آنها داشته باشد، پاسخ منفی است؛ در واقع، گوش هنرمندان چندان بدهکار نظریهپردازیهای فلسفی و زیباییشناختی نبوده است. آنان در خطاب به ادراک حسی، یعنی طرز بیان هنر مشترک بودهاند، اما در مضمون یا درونمایه التزامی نداشتهاند، مگر بنا به خواستی بیرونی (مثلاً هنر سوسیالیستی). سرچشمۀ ابداع در هنر، آزادی بوده است. سرانجام، این مسئله به خواننده واگذار میشود که آیا میتوان بیتوجه به آثاری که با عنوان هنر آفریده میشوند، دربارۀ هنر نظریهپردازی کرد؟
تاملی بر شناخت زیبایی شناسانه ی عکس در سایه نظر فلاسفه
این روزها به واسطه پیشرفت تکنولوژی، ابزارهای مختلفی در دیده شدن یک عکس موثر هستند. همانند گذشته ما با یک عکس ساده که همراه مشقت های فراوان توسط یک دوربین قدیمی ثبت می شد، سروکار نداریم. هر کسی به واسطه تلفن همراه خود و توسعه یافته ترین دوربین های عکاسی در هر زمان و مکانی می تواند عکسی را ثبت و با بهترین شکل در معرض دید قرار دهد. بنابراین زیبا خواندن یک عکس دشوار است و از طرفی عکاس نامیدن هر شخصی هم در این دنیای پر رقابت جایز نیست. برای نسبت دادن صفت زیبا به اثری نیازمند علم و دانش، داشتن قوه ی داوری و قضاوت کارشناسانه هستیم که بشود تشخیص داد آیا عکسی که در جلوی چشمان ما قرار دارد خود به تنهایی می تواند بار اثر هنری زیبا را به دوش بکشاند و خالق آن را هنرمند نامید؟. فلسفه ی زیبایی شناسی این راه را هموار کرده است. می توان از طریق نظر فلاسفه راجع به امر زیبا، به شناخت و داوری درست در مورد عکس، عکاس و امر عکاسی دست یافت.
آگامبن و ویرانسازی زیبایی شناسی در کتاب انسان بی محتوا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۱
99 - 118
حوزههای تخصصی:
آگامبن در کتاب انسان بی محتوا به مسئلۀ هنر می پردازد؛ اما از نگاه او، مسئلۀ هنر درحقیقت نتیجه و حتی به نوعی بنیاد معضل نیهیلیسم معاصر است. او معتقد است که هنر با ورود به ساحت ذوق و زیبایی شناسی (استتیک)، دیگر آن کارکرد عمیق پیشینش را برای گشودن جهان بشری و فضای حقیقت از کف داده است. این مقاله، باتوجه به جایگاه اساسی اندیشه های کسانی چون هایدگر، بنیامین و بودلر در پروژۀ فکری آگامبن، بر آن است تا دیدگاه های آگامبن دربارۀ هنر و زیبایی شناسی را در این کتاب تحلیل و واگشایی کند و نشان دهد منظور آگامبن از «ویران سازی زیبایی شناسی» چیست و آن را چگونه به سرانجام می رساند. به نظر نویسنده، آگامبن در تداوم مسیر هایدگر در پی ویران سازی زیبایی شناسی برای بازیابی آرخه های پنهان شده و فراموش شده در زیر آوارهای سنّت است؛ بنابراین، با محورقراردادن مفهوم «پوئسیس» به مثابۀ خصلت ذاتی هنر، درتقابل با پرکسیس همچون کنش مبتنی بر اراده، سعی در آسیب شناسی وضعیت معاصر هنر دارد تا درنهایت به ساختار آغازین یا ذات حقیقی هنر به مثابۀ کنش پوئتیک بشر نزدیک شود. این مسیر درنهایت به تقریر جایگاه اساسی هنر در انتقال ناپذیری معنای سنّت منجر می شود و نشان دادن اینکه زیبایی شناسی، درواقع در تهی بودگی خود، پوشش دهندۀ شکاف میان گذشته و اکنون است.
اهمّیت لامسه در فلسفۀ متقدّم هردر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۸۶
119 - 138
حوزههای تخصصی:
هدفِ این مقاله کاوش درباره اهمیتِ کانونیِ لامسه در فلسفه اولیه یوهان گوتفریت هردر، فیلسوفِ آلمانیِ سده هجدهمِ میلادی است. با این قصد، در طولِ متن، وجوهی از تأمّلاتِ هستی شناسانه و معرفت شناسانه فلسفه دورانِ جوانیِ او بررسی می شود. با این حال، راهبرِ راستینِ این پژوهش نقشی است که لامسه در آموزه استتیک هردر ایفا می کند، آموزه ای که پیوستگی اساسی و جدایی ناپذیر با تمامِ حوزه های نظرورزیِ او دارد. در این متن کوشش آن است که طرحی کلّی از موضعِ هردرِ جوان دربابِ بدن مندی و لامسه ارائه شود، به طورِ خاص در نسبت با هستی شناسی و استتیک در سنتِ عقل گراییِ آلمانی و نیز در نسبت با فلسفه پیشانقدیِ کانت. در روندِ مقاله آشکار می شود که نزدِ هردر، لامسه بنیادی ترین ابزارِ نفسِ آدمی برای حصولِ تجربه استتیکی است، تجربه ای که همانا عبارت است از ادراکِ کمال، یعنی درکِ این همانیِ خود و جهان -یا به عبارتی، اندیشه و هستی- برمبنایِ مفهومِ نیرو.
سرشت استتیکی شیوه تولید: خوانش مارکس با رانسیر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۶۷)
161 - 181
حوزههای تخصصی:
تحقیق پیش رو واکاوی ابعاد استتیکی اندیشه مارکس است در پرتو خوانش آن با رانسیر. خوانش استتیک مارکس با رانسیر ما را به نسبت دیالکتیکی حواس نزد مارکس رهنمون می سازد؛ حواسی که از یک سو می توانند دستکاری و توزیع شوند و از سوی دیگر مبدل گردند به کلیدی برای فرا روی از وضعیت موجود. این صورت بندی را «حواس بیگانه شده و در عین حال رهایی بخش» می نامیم و در تلاش ایم تا دوگانگی آن را در متن آثار مارکس به کمک مفاهیم رانسیریِ «توزیع امر محسوس» و «بازتوزیع امر محسوس» شرح دهیم تا در انتها مفهوم شیوه تولید را بر اساس سویه های استتیکی اش بازتعریف کنیم. در این خوانش، می توان دید که تمامی قلمرو امر محسوس به روی فلسفه مارکس گشوده است و می توان مارکس ای را یافت که شخصیت مستقل احساس و ادراک انسان را به رسمیت می شناسد. استتیک در این تحقیق در معنای مشخص «علم ادراک حسی» به کار می رود.
امکان پرسش از امر زشت در افق استتیک کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هجدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۶۹)
1 - 25
حوزههای تخصصی:
استتیک ایمانوئل کانت در نقد نیروی حکم همواره محل بحث ها و کشف نکات بسیاری در باب کالبدشناسی قوه ذوق و احکام مربوط به آن بوده است. مسائل استتیکی زمانه معاصر، پژوهش در امکان ادراک تأملی ناخرسندی و به تبع آن جایگاه زشتی را در اندیشه استتیک کانتی موردتوجه مفسران قرار داده است. زشتی و احکام مربوط به آن در ملاحظات پیشانقادی کانت در قیاس با اندیشه های وی در چهارچوب دستگاه نقادی جایگاه متفاوتی داشته اند. او پیش از نگارش نقدهای سه گانه، زشتی را در قالب ادراکات حسی و مفاهیم انسان شناسانه به عنوان متعلق ادراک ناخوشایندی ایجابیِ صرفاً تجربی موردتوجه قرار داده است. لیکن پرسش از زشتی به مثابه حکم تأملی در افق استتیک نقادانه او ممکن نیست، چراکه امکان صدور چنین حکمی با غایت های سیستماتیک و روش شناسی نقد سوم در تناقض خواهد بود. نوشتار حاضر جهت روشن شدن جایگاه زشتی در افق استتیک کانت، ضمن بررسیِ نگاه وی به زشتی در افق پیشانقدی، به تبیین دلایل فقدان امر زشت به عنوان حکمی تأملی در ملاحظات انتقادی کانت و اثبات عدم امکان تحقق حکم تأملی درباره زشتی در فلسفه استعلایی می پردازد.
بررسی خودآیینی استتیک در اندیشۀ الکساندر گوتلیب باومگارتن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
139 - 156
حوزههای تخصصی:
هدف مقاله این است که با روش توصیفی تحلیلی به این پرسش پاسخ دهد: آیا باومگارتن می تواند استتیک را به حوزه ای خودآیین تبدیل کند؟ برای نشان دادن استقلال استتیک به معنی شناخت حسی، زیباشناسی و تجربۀ زیباشناختی در هنر از مفروضات، داده ها، استدلال ها و مفاهیم سایر حوزه ها بر مفهوم «کمال» تمرکز و رابطۀ استتیک با منطق و اخلاق بررسی شده است. او با منطقی دانستن صرفِ استتیک مخالف بود؛ اما آن را غیرمنطقی نیز نمی دانست و معتقد بود «قانون» درونی و منطق خاص خود را دارد. مطالعه نشان می دهد قواعد عقلی چون اصل دلیل کافی و اصل امتناع تناقض حاکم بر امور انضمامی است. رویاروی امر تجربی انعطاف ناپذیری این اصول تعدیل می شوند. با تلاش باومگارتن در عقل جایی برای پذیرش قواعد زیباشناختی با درنظرگرفتن کارکرد منعطف تر قوانین عقلانی باز می شود. نزد وی در روش شهودی بازنمایی های حسی به صورت نامتمایز اخلاقی اند. در روش نمادین به واسطۀ ایدۀ زیباشناختی و استفاده از نمادها با حوزۀ اخلاق ارتباط برقرار می کنند. گرایش باومگارتن به فرقۀ پیتیستی، استتیک و دریافت حسی را راهی برای حصول بصیرت، تشخیص و تمایز نامعیّن خوب و بد سوق می دهد. در تجربۀ زیباشناختیِ شعر مفاهیم کمال، عظمت و ارجمندی به سایر حوزه ها پهلو می زند؛ درنتیجه، باومگارتن، موفق به اجرای تمام عیار خودآیینی استتیک به ویژه در تمایز از حوزۀ اخلاق نمی شود.