مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۶۱.
۱۶۲.
۱۶۳.
۱۶۴.
۱۶۵.
۱۶۶.
۱۶۷.
۱۶۸.
۱۶۹.
۱۷۰.
۱۷۱.
۱۷۲.
۱۷۳.
۱۷۴.
۱۷۵.
۱۷۶.
۱۷۷.
۱۷۸.
۱۷۹.
۱۸۰.
تفسیر
حوزه های تخصصی:
«ایجاز حذف» در قرآن فراوان به کار رفته و از شیوه های مهم بلاغی قرآن است که دانشمندان علوم قرآنی و مفسران به آن اهتمام ویژه ای داشته اند. ازآنجاکه مفسران گاه در برخی آیات برای حذف و تعیین محذوف هم عقیده نیستند، این پژوهش به بررسی معیارهای علامه طباطبایی در نقد آرای دیگر مفسران می پردازد.
از رهگذر این جستار برمی آید علامه طباطبایی با معیارهای درون متنی همچون توجه نکردن به مراد صحیح آیه و نقش نحوی کلمه، معنای حروف معانی، سیاق، فن بلاغی و نیز معیارهای برون متنی چون اختلافات فقهی و استناد به روایات ناصحیح، آرای دیگر مفسران را نقد کرده و معتقد است که این موارد موجب بروز تقدیرهای مختلف یا تقدیرهای نابه جا می شود؛ به طوری که مراد صحیح آیات از آنها استخراج نمی گردد.
مبانی افتراق تفاسیر عرفانی در مقایسه با تفاسیر عرفانی متقدّم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از گرایش های تفسیری مهم و پرسابقه قرآن کریم، تفاسیر عرفانی و اشاری است. این رویکردهای تفسیری حداقل از قرن سوم آغاز شده و تا دوران معاصر نیز شیفتگان خود را حفظ کرده است. بنابراین، در عصر اخیر نیز می توان با آثاری رو به رو شد که در برداشت از آیات نورانی قرآن کریم، گرایش های عرفانی و اشاری داشته اند. ویژگی ها و مختصات تفسیری آثار دوره جدید، تفاوت هایی با نوع پیشین خود دارد که می توان تفسیر عرفانی و اشاری را به دو شاخه متقدم و متأخر تقسیم کرد. در این میان، می توان «تأویل گرایی»، «بیان رمزی» و «فهم طبقه بندی شده» را به عنوان مبانی تفسیر عرفانی متقدم برشمرد. این در حالی است که در حوزه روش های تفسیر عرفانی اشاری جدید، باید به «تلاش برای تعمیم فهم و همگانی ساختن برداشت از قرآن»، «اعتقاد به تدبرگرایی و تفسیر قرآن به قرآن» و «کلیدی دانستن طهارت قلب در فهم قرآن» اشاره کرد. مفسّران عرفانی جدید به دلیل بازآموزی در روش ها، برداشت های جدیدی از قرآن بیان کرده که مسبوق به سابقه نبوده و نشانی از آن در سنت تفسیری مشاهده نمی شود. به همین دلیل، تبیین رویکردها و ویژگی های این روش تفسیری، از اهمیت زیادی برخوردار است.
بنیان های فلسفی و بررسی ارتباط بین هستی شناسی و معرفت شناسی پارادایم های تفسیری، انتقادی و علمی با روش شناسی و روش های مورد استفاده در این پارادایم ها
حوزه های تخصصی:
این مقاله به بررسی ارتباط بین بنیان های فلسفی سه پارادایم اصلی تحقیق، یعنی تفسیری، علمی و انتقادی می پردازد. هدف اصلی این است که رابطة متقابل معرفت شناسی، هستی شناسی و روش شناسی این سه پارادایم مورد بررسی قرار گیرد. همچنین برخی از فرضیات اساسی تحقیق بررسی شود. چیستی دانش و راه های کشف آن، امری ذهنی است. با توجه به مباحث مطرح شده، پارادایم علمی به دنبال تعمیم پارادایم تفسیری به دنبال درک، و پارادایم انتقادی به دنبال آزادی بخشی است. درک فرضیات فلسفی، که زیربنای هریک از این پارادایم هاست و نحوة ظهور این فرضیات در روش شناسی و روش های مورد استفاده در تحقیق، به فهم، واکاوی و کاربرد بهتر تحقیق موردنظر کمک می کند.
روش های تجزیه و تحلیل داده های مصاحبه
حوزه های تخصصی:
در عرصة پژوهش، محققان برای بررسی دیدگاه های افراد در پژوهش های پیمایشی و انواع پژوهش های کیفی، از مصاحبه استفاده می کنند. با طرح انتقادات دربارة به کارگیری رویکرد کمیّ در تحقیقات تربیتی و گسترش توجه به پژوهش های کیفی و پژوهش های تلفیقی، به مصاحبه بیش از پیش توجه شده است. به کارگیری مصاحبه به منظور دستیابی به نتایجی که از قابلیت اعتماد مناسبی برخوردار باشد، نیازمند آشنایی با روش های انجام مصاحبه و داشتن مهارت در تجزیه و تحلیل داده های به دست آمده از این طریق است. مقالة حاضر به معرفی روش های تجزیه و تحلیل داده های مصاحبه شامل تحلیل کمّی، ساختاری و تفسیری پرداخته است. در تحلیل کمی متن نوشتاری مصاحبه ها رمزگذاری و شمارش می شود و با استفاده از روش های آماری تحلیل می گردد. در تحلیل ساختاری متن نوشتاری، بر حسب تعداد واژه ها، اصطلاحات و مفاهیم و میزان تکرار آنها شمارش و تحلیل می شود. در تحلیل تفسیری، پژوهشگر در صدد است تا پیام های نهفته در متن نوشتاری مصاحبه را آشکار سازد و براساس آن، نظریة از قبل تعیین شده ای را توسعه دهد یا نظریة زمینه ای را ارائه دهد.
تأویل قرآن در «فیه ما فیه» مولوی؛ حرف قرآن را ضریران معدن اند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عرفا با رعایت اصل «زهد» و «مراقبه» و تداوم در اعمال مربوط به آن، حالتی را تجربه می کنند که در آن عشق و محبت الهی سراپای وجودشان را فرا می گیرد و هستی مجازی شان را محو می کند و به حقیقت حق و سرّ مطلق رهنمون می سازد. آنان گاه به برداشت ها و تفاسیر مناسب ذوق و حال خویش از آیات قرآنی می پردازند که خود، آن را «استنباط» می خوانند و بر همین اساس، تفاسیری زیبا و متعالی از برخی آیات قرآنی و احادیث نبوی به دست می دهند. چنین شیوه ای در تفسیر آیات قرآن کریم مورد توجه بسیاری از عرفا بوده و به مرور زمان به صورت یک شیوه تفسیری خاص در محافل عرفانی درآمده است.
مولوی نیز بسان مشایخ بزرگ عرفانی، در آثار خود به تفسیر عرفانی آیات قرآن کریم و احادیث توجه کرده است. او در «مثنوی معنوی» و کتاب «فیه ما فیه» تفاسیر عمیقی که مناسب ذوق و تجربه عرفانی و روحانی خود اوست، از آیات قرآن کریم به دست داده که بی نظیر و تازه می نماید. در این جستار، به بررسی شیوه تفسیری مولانا در کتاب ارزشمند «فیه ما فیه» پرداخته شده است، تا از این رهگذر، دیدگاه های روحانی و عرفانی وی را درباره تفسیر آیات قرآن کریم دریابیم و نیز تفسیرها و برداشت های عرفانی او را از برخی آیات قرآنی و احادیث نبوی بیان کنیم.
قصه های قرآنی و رویکردهای زبان دینی در تحلیل آنها (با تأکید بر قصه خلقت حضرت آدم علیه السلام)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سازوکار گفتاری قرآن و دلالت های زبانی آن همواره از بحث های پرجاذبه و چالش برانگیز در میان مفسّران از یک سو، و متکلمان و سایر دین پژوهان از سوی دیگر بوده است. این بحث واجد مباحث مهمی است؛ از جمله اینکه آیا جملات و گزاره های قرآن همه ناظر به حقیقت است؟ اگر برخی تعابیر قرآنی مجازگونه، نمادین و تمثیلی است، آیا این مجازها تحویل پذیر به واقع و حقیقت است، یا خیر؟ در پاسخ به این پرسش ها، به ویژه در حوزه داستان های قرآنی، دو رویکرد عمده وجود دارد: دسته اول دیدگاه های غیرواقع گراست که تفاسیر و برداشت هایی را از قصه های قرآنی ارائه می نماید مبنی بر اینکه این داستان ها را از محتوای واقعی، که مدلول ظاهری الفاظ و کلمات آنهاست، تهی می نماید. دسته دوم شامل آرائی است که مضامین داستان های قرآن را حاکی از حوادث و رویدادهای رخ داده می داند.
در این نوشتار با روش تحلیلی توصیفی، در ذیلِ دسته اول، پنج دیدگاه و در ذیل دسته دوم، دو دیدگاه بررسی و نقد شده است.
کارایی قاعده «تَعلیقُ الحُکمِ عَلَی الوَصفِ مُشعرٌ بِالعِلیّة» در تفسیر قرآن کریم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آشنایی با قواعد علم اصول و به ویژه مباحث الفاظ آن، از بایسته های مفسّران قرآن کریم است. یکی از قواعدی که در این دانش ارزشمند، از آن نام برده شده قاعده «تَعلیقُ الحُکمِ عَلَی الوَصفِ مُشعرٌ بِالعِلیّة» می باشد. در این نوشتار که با روش توصیفی تحلیل محتوی انجام می شود، نویسنده بر آن است، افزون بر بیان مفهوم و بررسی میزان حجیت این قاعده نزد دانشمندان مسلمان، بایسته های مفسّران کلام وحی را در زمینه بکارگیری آن مشخص کرده و نشان دهد چگونه می توان از این قاعده برای ارائه تفسیرهای گویاتر بهره گرفت.
به نظر می رسد در تفسیر آیاتی که در آنها حکم معلق بر وصف شده، در نظر داشتن این قاعده به کشف علّت حکم می انجامد. بکارگیری این دستور اصولی در فرآیند تفسیر، افزون بر دست یابی به فهم ژرف تری از کتاب آسمانی، در مواردی به حل مشکلات کلامی و فقهی نیز کمک می کند.
تفسیر در دین زرتشتی
حوزه های تخصصی:
تفسیر در دین زرتشتی، به طور اساسی شامل شرح اوستاست. با این حال، زند، نزدیک ترین معادل ایرانی آن، به طور کلی شامل متون پهلوی است که عقیده بر این است که از شرح و تفسیرهای پیرامون کتاب مقدس اوستا گرفته شده است، اما متون قدیمی ای که در دسترس اند، هیچ عبارت اوستایی ای ندارند. تفسیر زرتشتی با تفسیرهای مشابه ادیان دیگر تفاوت دارد چرا که در دین زرتشتی، تفسیر به عنوان بخشی از سنت مذهبی است که تا پیش از دوره ساسانی، در نوشتارها از آن استفاده نمی شد یا استفاده از آن محدود بود. مسلماً در این دوره طولانی که انتقال به صورت شفاهی بود، زند، به زبان فارسی میانه شکل بخشیده و دامنه آن را به نوعی محدود ساخته است. اگرچه سنت متأخرتر، بین متون اوستایی «گاهانی»، «حقوقی» و احتمالاً «مذهبی» تمایز رسمی قائل شده اند، اما به نظر می رسد که تفاوت قابل ملاحظه ای بین تفسیر و شرح پهلوی از گات ها و متون حقوقی، مانند وَندیداد، هیربُدستان و نیرنگستان وجود ندارد. بنابراین، بنا بر هدف این مقاله، همه این متون به عنوان بخشی از تفسیر زرتشتی شناخته می شوند. از آن جایی که در سده ۱۹ و ۲۰ میلادی، آثار زرتشتیان دارای عنصری از تفسیر است و از سوی دیگر، ادبیات تفسیری به معنای دقیق کلمه، وجود نداشته است؛ در اینجا، پدیده تفسیر زرتشتی مدرن، بدون ارجاع دقیق به تک تک متون بررسی خواهد شد.
تفسیر به رأی در اندیشه های تفسیری علامه طباطبائی با تأکید بر نقش «روش»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«تفسیر به رأی» همواره از برجسته ترین مسائل مطرح میان مفسران و دانشمندان علوم قرآنی بوده و تاریخچه آن را تا دوران نزول وحی و دوران زندگانی رسول خدا صلی الله علیه و آله می توان به پیش برد. معروف ترین سخن درباره نفی تفسیر به رأی را امیرالمؤمنین علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده است: «قد کذَبَ عَلَی رسول الله صلی الله علیه و آله عَلَی عهده حتی قام خطیبا، فقال: أیها الناسُ، قد کثرت علی الکذابةُ، فمَن کذب علی متعمّدا فلیتبوّء مقعدَه مِن النارِ؛ ثمّ کذب علیه من بعده.»
مراد از «تفسیر به رأی» عبارت است از: تفسیر قرآن بر اساس استقلال رأی و بی نیازی از منابع و مستندات معتبر، با هر انگیزه و هدفی که باشد. برای نهی از تفسیر به رأی، می توان استناد به بسیاری از آیات و روایات کرد. روایات نفی از تفسیر به رأی را می توان به پنج دسته تقسیم نمود. علّامه طباطبائی از مجموع روایات، به ویژه روایات دسته پنجم، نتیجه می گیرد که نهی در روایات، مربوط به روش تفسیر است، نه اصل تفسیر؛ یعنی اگر با روش نادرست وارد تفسیر قرآن شویم، حتی اگر به نتیجه درست هم منجر شود، باز هم ناپسند، نکوهیده و محکوم است.
تعارض ادله و نقش آن در تفسیر با تأکید بر دیدگاه علامه طباطبائی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«تعارض ادلّه» از مباحث مهم دانش اصول فقه است که چگونگی مواجهه با ادلّه گوناگون، به ویژه روش جمع میان ادلّه متنافی بدوی را ذکر می کند. این مبحث در تفسیر قرآن تأثیر زیادی دارد و علّامه طباطبائی نیز از این مبحث در تفسیر قرآن بسیار استفاده کرده اند.
مقاله حاضر، موارد تأثیرگذاری مبحث «تعارض ادلّه» در تفسیر قرآن را تبیین کرده، برخی از مصادیق عینی و کاربردی آن در آیات قرآن، به ویژه در غیر آیات الاحکام همانند آیات اوصاف الهی، شفاعت، علم غیب، سنجش اعمال، توبه، بخشش گناهان، حبط اعمال و... را با تأکید بر دیدگاه علّامه طباطبائی ذکر می کند. با این بحث، سازگاری آیات قرآن کریم با یکدیگر و نیز سازگاری برخی از روایات با آیات روشن شده، تعدادی از شبهات ناسازگاری پاسخ داده می شود.
در این نوشتار روشن می شود تعارض شروطی دارد که برخی از آنها در تفسیر نیز تأثیرگذار است. همچنین تعارض به دو قسم «غیرمستقر» و «مستقر» تقسیم می شود و در میان آیات، تنها تعارض غیرمستقر ممکن است. تعارض غیرمستقر مصادیق متعددی در تفسیر دارد.
تفسیر المیزان در آینه بلاغت با نگاهی به سوره های «نساء» و «مائده»
حوزه های تخصصی:
نوع و جایگاه مفردات و جملات قرآن دارای اهمیت است و هر کدام مطلبی را به مخاطب القا می کند که تبیین آن بر عهده مفسّر است. مقاله حاضر به یکی از مراحل فرایند تفسیر پرداخته است که با استفاده از علوم گوناگون در ذهن مفسّر شکل می گیرد و حلقه مفقوده ای را که بین مباحث نظری بلاغت و تفسیر است، با تفحص از میان استفاده های تفسیری علّامه طباطبائی از علوم گوناگون، کشف کرده و ارائه داده است. نکاتی را که ایشان با مهارت از علم بلاغت استخراج نموده، اصطیاد شده است تا در کنار تبیینِ روش ایشان در استفاده از این علم، شواهد قرآنی متعددی برای اعجاز بیانی قرآن به شمار آید. با توجه به اینکه منشأ بسیاری از انحرافات مکتب های فکری بی دقتی در ادبیات بوده است، اهمیت جایگاه بلاغت در تفسیر تبیین می گردد. مرحوم علّامه در بسیاری جاها، با استفاده از همین علم، جواب شبهات غامضی را داده است؛ مانند اثبات عصمت برای پیامبر با استفاده از صنعت «اطلاق».
آثار فقهی نظریة «تأویل» با رویکردی بر آرای امام خمینی (س)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گرایشات تفسیری متعدد تا حدود زیادی وابسته به اوضاع و احوال اندیشه های حاکم زمانه بوده و روش تفسیری برتر، در بستر زمان جایگاه خود را پیدا می کند؛ آنگونه که امروزه روش تفسیر قرآن به قرآن و شیوه های تأویلی و مقاصدی، با اقبال بیشتری مواجه هستند.
به نظر نگارنده شناسایی مقاصد اصلی شارع، اساسی ترین نکته جهت تفسیر و تأویل صحیح است. اهم دلایل کم اقبالی تفاسیر روایی، عدم توجه به مقاصد قرآن است. در حالی که این امر مورد تأکید امام خمینی است؛ اما اینکه تا کجا می توان با این رویکرد به تأویل پرداخت، و آیا می توان در جهت استنباط فقهی نیز دست به تأویل زد، امری است که محل تأمل محققان می باشد. به نظر، سیره عملی امام خمینی می تواند مبنای طرح چنین مطالبی باشد. در این تحقیق شواهدی در خصوص امکان تأویلات فقهی و اجتهاد مقاصدی ارائه می شود.
نفش تعقل فلسفی در تعمیق فهم قرآن کریم(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
به طور کلی، تمام علوم انسانی متأثر از انگاره های فلسفی است و علم تفسیر متون دینی از این امر جدا نیست. به نظر می رسد مفسرانی که در فلسفه صاحب تفکر و اندیشه اند در مبانی و روش تفسیر و فهم آیات قرآن به قواعد و ملزومات روش تفلسف خود پایبند باشند.
دغدغه و مسئلة پژوهشِ حاضر فهم و شناخت امکانات منحصر به فردی است که روش تعقل فلسفی در تفسیر و فهم عمیق آیات قرآن کریم در اختیار مفسر قرار می دهد. برای تبیین و توضیح این مسئله، با ابتنا بر نظریات موجود، ابتدا از مفاهیمی همچون تفسیر و تأویل و عقل بحث می شود و، سپس، با تبیین دقیق تفسیر عقلی و تفاوت آن با تفسیر به رأی، ادله موافقان و مخالفان تفسیر عقلی بیان می گردد و با تمسک به نظریات مختلفی که در باب رویکرد تعقل فلسفی به تفسیر وجود دارد، مهم ترین امکانات تفسیری این روش در فهم آموزه های وحیانی بازشناسی می شود. از این رهگذر، نگاهی اجمالی به کاربست روش مذکور در تفسیر المیزان، اثر شهیر فیلسوف و مفسر قرآن کریم علامه طباطبایی;، خواهد شد.
تحلیل خوانش مارتین هایدگر از نقد اوّل ایمانوئل کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مارتین هایدگر در کتاب کانت و مسأله مابعدالطبیعه، با چشم پوشی از تفاسیری که غالباً نقد عقل محض را یک پروژه معرفت شناسانه دانسته اند، آن را به منزله اثری هستی شناسانه شرح می کند. وی می کوشد تا معلوم کند که چگونه تمام پاره های این اثر کانت (با محوریت حیث زمانی به عنوان بستر شاکله سازی تخیّل) اصالتاً به مسئله اساسی هستی متناهی انسان یا دازاین (به منزله شرط یا بنیان امکان دیگر موجودات) ناظر است. از نظر هایدگر، ایمانوئل کانت همانا مؤسّس هستی شناسی بنیادین دازاین است، گرچه به سبب گرفتاری در غلّ و زنجیر سنّت یا فرادهش فلسفی (به ویژه فلسفه دکارت) در بدایت این طریق متوقّف گشته و از ادامه آن بازمانده است؛ بدینسان، می توان گفت که به گمان هایدگر، نقد عقل محض و هستی و زمان برادرخوانده یکدیگرند، بدین معنا که هر دو از دغدغه ای واحد زاده اند و به راهی واحد گام نهاده اند. در مقاله حاضر به ویژه با رجوع به کانت و مسئله مابعدالطبیعه و هستی و زمان منحصراً و مختصراً به تحلیل و تشریح و ارزیابی این خوانش هستی شناسانه پرداخته ایم تا ببینیم کانت چگونه و به چه معنا مؤسّس راه هستی شناسی بنیادین دازاین بوده و چرا و به کدامین جهت از ادامه آن بازمانده است. در این راه ناگزیریم که رویکرد انتقادی ارنست کاسیرر به خوانش هایدگر از کانت را نیز اجمالاً معرّفی کنیم.
نقش فاطمیان در گسترش علوم نقلی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر، در صدد بررسی میراث مکتوب شیعیان فاطمیِ مصر در باب علوم نقلی است. «نقل»، یکی از مهم ترین پایگاه های ترویج علوم دینی و وحیانی است؛ زیرا به مدد آن می توان آموزه های الهی را به بندگان خدا منتقل ساخت. شاید راز توجه ادیان، فِرَق و مذاهب آسمانی به دانش های نقلی در فعالیت های تبلیغی و آموزشی خود، همین نکته باشد. فاطمیان اسماعیلی مذهب، از این قاعده مستثنا نبودند و در شاخه های متنوعی همچون: فقه، تفسیر، تاریخ، شعر، ادبیات و دیگر علوم نقلی فعالیت داشتند. اگرچه دستاوردهای مکتوب فاطمیان در این زمینه اندک است و به عنوان مثال، در مباحث فقهی نوآوری چشمگیری نداشتند و در علم قرائت و تفسیر به دلیل رویکرد عقل گرایی و باطنی، تألیفات چندانی از خود به یادگار نگذاشتند، اما توجه ویژة آن ها به علوم نقلی، چه با هدف حفظ موجودیت سیاسی خویش و چه با انگیزه ترویج فرقه اسماعیلیه، شایسته بازخوانی است. این نوشتار که به همین منظور سامان یافته، نشان می دهد که فاطمیان توانستند با ترسیم ساختار مناسب و کمک های سخت افزاری و نرم افزاری، علوم نقلی را به بهترین شکل ترویج نمایند.
علل تفاوت تفاسیر فقها و اندیشمندان مسلمان دربارة حقوق سیاسی اجتماعی زنان از متون ثابت دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش در راستای بیان علت تفاوت تفاسیر فقها و اندیشمندان مسلمان دربارة حقوق سیاسی اجتماعی زنان از متون ثابت دینی است. طبق هرمنوتیک فلسفی گادامر، تفاوت تفاسیر در تفاوت پیش فهم ها، پیش فرض ها و انتظارات مفسران ریشه دارد. برای بررسی این مسئله، نگارنده ضمن بیان مفروضات رویکردهای مختلف فکری، تفاسیر آن ها دربارة حقوق سیاسی اجتماعی زنان را بیان کرده است. بدین ترتیب مشخص شده است میزان و نوع حقوقی که رویکرد های گوناگون برای زنان قائل اند با نوع نگرششان به زن و ... ارتباطی تنگاتنگ دارد. در واقع، سنت گرایان (با انتظار حداکثری از متون دینی در راستای قانون گذاری در مسائل فردی و اجتماعی) دربارة فعالیت های سیاسی زنان حکم به عدم جواز داده اند و در مقابل اصلاح گرایان (که معتقدند قوانین کلی و برخی از جزئیات در متون دینی ذکر شده و تشخیص حکم برخی جزئیات بر عهدة عقل گذاشته شده است)، نظر مساعدی دربارة فعالیت های سیاسی و حتی مسئلة حکومت ارائه کرده اند و جنسیت را شرط نمی دانند.
دیویدسن و اصل چریتی به مثابه شرط امکان تفسیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دیویدسن در کوشش خود در تحقیق در باب چگونگی شکل گیری فهم، مفاهمه و تفسیر به اصلی موسوم به «اصل چریتی» توسل می جوید و از آن استفادة گسترده ای در فلسفة خود می کنند. این اصل که خود در واقع مجموعه ای از اصول مختلف و به هم پیوسته است بر سه مبنای انسجام، تطابق و توافق استوار است. در این مقاله با بررسی کارکرد و جایگاه و وجوه مختلف این اصل در فلسفة دیویدسن نشان داده می شود که وی این اصل را به واقع مجموعه شروط ضروری برای امکان هر گونه فهم و تفسیر می داند.
تلقی بدیع گادامر از فهم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گادامر به پیروی از هیدگر فهم را حالت بنیادین هستی دازاین می داند. او در حقیقت و روش سه معنای متفاوت برای فهم برمی شمارد. وی همچنین معتقد است که این سه معنا ریشه در یک معنای اصلی و کانونی دارند. این سه معنا عبارتند از: ا- فهم به عنوان معرفت نظری؛ 2- فهم به عنوان معرفت عملی؛ 3- فهم به عنوان توافق. عامل پیوند دهنده این سه، معنای دیگری از فهم است که گادامر از آن به فهم به مثابه کاربرد تعبیر می کند. دو معنای نخست را متفکرین پیش از گادامر بیان کرده اند؛ اما نظریه ابداعی او در باب فهم، معنای سوم است که پیوندی ناگسستنی با معنای چهارم یعنی فهم به مثابه کاربرد دارد. سویة کاربردی فهم بر موقعیت مندی مفسر و مسئله محور بودن فهم تأکید دارد. یکی از برجسته ترین نقاط افتراق گادامر از هرمنوتیک رمانتیک تفکیک ناپذیر دانستن سه عنصرفهم، تفسیر و کاربرد است.
ملاصدرا، تفسیر یا تأویل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
قرآن (طریق وحی) در کنار استدلالات عقلی و برهان و نیز تهذیب نفس و عرفان، یکی از مؤلفه های اصلی و در حقیقت مهمترین رکن حکمت متعالیه به شمار می آید.. صدرالمتألهین به عنوان فیلسوف، مفسّر و عارف بزرگ جهان اسلام، رسیدن و نایل آمدن به «حقیقت واحد» را از طرق مختلف ممکن دانسته، آن ها را مکمل یکدیگر تلقی می کند. به گونه ای که از سویی می توان تأثیر عمیق فلسفه وجودی ملاصدرایی، آگاهی از اصول و مبانی عرفانی و بهره مندی از شهود و اشراق را در فهم، تفسیر و تأویل آیات قرآنی توسط ملاصدرا به وضوح مشاهده کرد و از سوی دیگر تدبّر و تأمّل او در آیات وحیانی و قرآنی و نیز روایات معصومین (ع) را در کشف و طرح بسیاری از مبانی فلسفی و حکمی نظاره گر بود. حضور آیات قرآنی در نظام فلسفی ملاصدرا گاه به عنوان دلیل، گاه استشهاد و گاه اقتباس است. به نظر می رسد صدرالمتألّهین در به کارگیری کلام وحی، جهت استوار ساختن مبانی فلسفی خود و دستیابی به حقیقت، بیش از آن که از روش «تفسیر» و بسنده نمودن به معانی ظاهری و مفاد استعمالی آیات قرآن استفاده کند، از روش «تأویل» و درک باطن و یا بطن قرآن بهره برده است. وی با ضروری دانستن آن، تأویل صحیح را عروج از لفظ به معنا و تطبیق کتاب تدوین و تکوین تلقی می کند؛ گرچه ایشان در مواردی، متعهد به این مبنا نبوده و تأویلی ناسازگار با ظاهر آیات، سیاق آن ها و نیز اصول عقلائی محاوره ارائه نموده است.
الگوهای روایی در حکایت های تعلیمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بررسی ساختار متون ادبی، راهی است برای درک شیوه های ایجاد و انتقال معنا در این متون. حکایت های تعلیمی از پرکاربردترین انواع روایی در متون داستانی کهن فارسی هستند که مهم ترین رسالت آنها انتقال پیام و ترغیب مخاطب بوده است. به نظر می رسد، نویسندگان متون تعلیمی، حکایت ها را با توجه به ساختارهایی منطبق بر اهداف غایی خود مورد استفاده قرار می داده اند. در این مقاله به بررسی و معرفی ساختارها و الگوهای روایی مورد استفاده در حکایت های تعلیمی فارسی پرداخته شده است.. پرکاربردترین الگوهای روایی این متون عبارتند از: نخست، الگوی سرپیچی کنش گر از قانون و مجازات شدن وی (مجازات کلامی یا کنشی)؛ و دوم، الگوی پایبندی کنش گر به قانون و پاداش گرفتن وی.
این الگوها افزون بر اینکه ژرف ساختی برای بسیاری از حکایت های تعلیمی هستند، الگویی برای تفسیر و خوانش راوی نیز محسوب می شوند؛ چنانکه راوی برای تفسیر حکایت، آن را به صورت خطی داستانی منطبق بر یکی از همین دو الگو در نظر می گیرد. این مقاله، با استفاده از نتایج بررسی های ساختاری در تحلیل تفسیر حکایت های تعلیمی، در پی آشکارسازی الگوهای حاکم بر فهم حکایت های تعلیمی است. در نوشتار حاضر، نقش این الگوها در انتقال و شکل گیریِ مفاهیم و وجه غالب متون تعلیمی نیز مورد بررسی قرار گرفته اند.