مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
فلسفه علوم اجتماعی
حوزه های تخصصی:
این مقاله، با مروری اجمالی بر برخی پیشنهادها درباره طرح علوم اجتماعی اسلامی، بر آن است که در همه این پیشنهادها، «تفسیر» و «فهم» نقشی سرنوشت ساز دارند. هرمونتیک به معنای وسیعِ مطالعه تفسیر و فهم مطرح و تحولات آن را با تأکید بر تأثیرات گادامر، به اختصار بیان شده است. در ضمنِ پیشنهادهایی که درباره ارزیابی عقلی دیدگاهایی که ممکن است در زبان های بدواً غیرقابل مقایسه صورت بندی شوند، برخی از مشکلات به کارگیری هرمنوتیک مورد بحث قرار گرفته است. سپس، انگاره هرمنوتیک دینی را با اشاره به دیدگاه های بولتمان، پلانتینگا و نصر مطرح شده است. و بر همین اساس، سه درجه از هرمنوتیک دینی از یکدیگر تفکیک شده است. نویسنده با ارجاع به طرح های ارائه شده از سوی ویلیام چیتیک و لئو اشراوس، تلاش کرده است برخی از مشکلاتی را که فراروی هرمنوتیک اسلامی قرار دارد، حل نماید. مشکلات کاربست هرمنوتیک اسلامی را مرور و راه حل های آن را ارائه نموده است. این دیدگاه را که عینیت علم، مانع از علم دینی است، رد نمود. و این دیدگاه را ترجیح داده است که عینیت، بر بیطرف بودن وابسته نیست، بلکه بر صراحت وابسته است؛ یعنی بر فرایند تصریح به فرض ها و پیش فرض ها و صورت بندی آنها با دقت هرچه بیشتر در پایان، دشواریهایی را که فراروی کاربست هرمنوتیک اسلامی برای علوم اجتماعی قرار دارند، مورد بررسی و پیشنهاد شده است که کاربست هرمنوتیک اسلامی برای علوم اجتماعی باید در ارتباط دیالکتیکی با سنت های علمیای صورت گیرد که سکولار بودن آنها، علم مقدس و به ویژه علوم اجتماعی اسلامی شده را ایجاب کرده است.
کاوشی در فرانظریه های علوم اجتماعی و انسانی؛ ملزومات رفتن به سوی فرانظریه ورزی اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه ها در علوم اجتماعی و انسانی بی طرف نیستند و با مطالعه آن ها و کاوشِ مبناهای مختلف ماقبل نظری که بر آن استوار اند، می توان به فرانظریه های آن ها پی برد. فرانظریه شاکله ای مشتمل بر مؤلفه های فرانظری است که همان پیش فرض های ماقبل نظری هستند. پیش فرض های فرانظری اغلب پنهان اند و با فرانظریه ورزی و مطالعه نظریه ها که خود منجر به معرفتی درجه دوم می شود، آشکار می شوند. فرانظریه ورزان از پیش فرض های فرانظری مختلفی یاد می کنند که می توان در مجموع آن ها را این گونه نام برد: پیش فرض های فراطبیعی، جهان شناختی، منطقی، هستی شناختی، معرفت شناختی، روش شناختی، ارزش شناختی، رویه شناختی، علت شناختی، اخلاقی، و زیبایی شناختی. فرانظریه ورزان همچنین، با توجه به اختلاف میان نظریه پردازان در پیش فرض های مذکور و به طور کلی، با توجه به نحله ها و جهت گیری های فلسفی شاخص و نافذ در علوم، از چند فرانظریه اصلی نام برده اند که می توان آن ها این گونه برشمرد: فرانظریه های اثبات گرایی، پسامدرنیسم، واقع گرایی انتقادی، هرمنوتیک و فرانظریه انتقادی. هر فرانظریه، فرانظریه ورزی خاص خود را نیز دارد؛ یعنی درباره جنبه های روشی که برای ساختن و پیدا کردن فرانظریه ها استفاده می شود نیز موضع خاص خود را دارد. این مقاله فرانظریه ورزی را به مثابه راهی به سوی نظریه های دینی در علوم اجتماعی و انسانی از رهگذر یافتن فرانظریه(های) اسلامی این علوم مطرح می کند.
رویکردهای رقیب در اقتصاد نوآوری: یک ارزیابی معرفت شناسانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رویکرد نظام های نوآوری در دو دهه پایانی قرن بیستم به نحوی آگاهانه و هدفمند برای رقابت با نگاه سنتی اقتصاددانان نئوکلاسیک به موضوعاتی همچون نوآوری، توسعه اقتصادی و رقابت پذیری اقتصادی نضج پیدا کرد. چهارچوب مفهومی نظام نوآوری با وجود انتشار و نفوذ سریع و خیره کننده خود در مجامع آکادمیک و محافل سیاست گذارانه در سطوح ملی و بین المللی هنوز نتوانسته است، جایگاه تثبیت شده رقیب نئوکلاسیک خود را متزلزل سازد و آن را از میدان خارج کند. در مقاله حاضر رقابت معرفتی میان این دو نحله تحقیقاتی با یک رویکرد معرفت شناختی تحلیل می شود. بدین منظور، وزن هر یک از این سنت های تحقیقاتی را در نسبت با هر یک از اعضای یک مجموعه سه تایی از معیارهای عام داوری در علم (توافق با مشاهدات، سادگی، قیاس تشبیه) مشخص می کنیم و نشان می دهیم که چرا این دو رویکرد رقیب دوشادوش یکدیگر در صحنه اقتصاد نوآوری باقی مانده اند.
علّامه طباطبائی و فلسفة علوم اجتماعی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
فلسفة علوم اجتماعی درصدد بررسی چیستی، امکان، اعتبار، غایت، موضوع و روش های معتبر در علوم اجتماعی است و تعین آن متأثر از متغیرهای متعددی است. جریان مسلط تفکر و علوم غربی به تناسب هستی فردی و اجتماعی آن زمینی و مادی گرایانه است و قهراً فلسفة علوم اجتماعی هم در چنین زمینی ارتزاق خواهد کرد. از منظر علّامه طباطبائی در المیزان اصول و مفاهیم بنیادینی از قبیل: «حق» به منزلة ملاک عالم تکوین و تشریع، «غایات جوامع» به مثابه امری تأثیرگذار در هویت، قوانین و اعتباریات جوامع، «سعادت و کمال انسان» به عنوان امری عینی و مؤثر در بازشناسی نیازهای حقیقی انسان، و «عدم تمایز حقیقی جامعه با مقتضای طبیعت فردی انسان» جملگی در متن ماهیت علوم حقیقی، اعتباری و اجتماعی تأثیر خود را می نشانند. از این منظر هریک از اصول فوق دلالت هایی دارد که علوم اجتماعی و فلسفه آن را از نسبیت مفرط و سکولار خارج می کند و ظرفیت علم اجتماعی را در مفهوم سازی، توصیف، تبیین و ارزیابی جهان اجتماعی افزایش می دهد.
ابتنای علوم انسانی بر پزشکی بالینی: خوانشی نو از تولد کلینیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال نهم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۱ (پیاپی ۱۷)
139-162
حوزه های تخصصی:
در کتاب تولد کلینیک فوکو نشان می دهد این نه علوم طبیعی بلکه پزشکی بالینی بود که بنیان علوم انسانی را بنا نهاد. در انتهای کتاب تولد کلینیک او این مدعا را مطرح می کند که علوم انسانی بر بنیان پزشکی بالینی مدرن بنا شده است. او می گوید: اهمیت علم پزشکی در تأسیس علوم انسانی اهمیتی که صرفاً روش شناختی نیست زیرا هستی انسان به منزله ابژه علم پوزیتیو تعریف یا تلقی می شود.» البته فوکو بیشتر از این مدعای خود را توضیح نمی دهد و به همین میزان بسنده می کند. در این مقاله تلاش خواهم کرد نشان دهم چگونه بر مبنای صورت بندی او از پزشکی بالینی می توان از این مدعا دفاع کرد و این مدعا چه استلزاماتی برای علوم انسانی به همراه خواهد داشت. برای فهم و دریافت این مدعا باید تمهیداتی فراهم کرد. هر دو تمهید مبتنی بر آراء فیلسوفان پزشکی است تا صورت بندی دقیق و قابل فهمی از پزشکی بالینی موردنظر فوکو به دست داده شود. بدون این تمهیدات فهم مدعای فوکو دشوار خواهد بود چون به نظر می رسد او در کتاب تولد کلینیک بسیاری از این موارد را مسکوت گذاشته یا بدیهی فرض کرده است یا نادیده گرفته است و شارحان اش هم با سنت فلسفه پزشکی ناآشنا بوده اند. در ابتدا تلاش می کنم نشان دهم که پزشکی نوع متفاوتی از شیوه تفکر در مقایسه با علوم طبیعی است که اگر چنین نبود مدعای فوکو به تفسیری سطحی و پیش پاافتاده خلاصه می شد: پزشکی انسان را ابژه علم بدل کرد و پس از آن بود که با الهام از علوم طبیعی تأسیس علوم انسانی محقق شد که باور ناروایی است. این بخش بر اساس آراء لودویگ فلک تفاوت های جدی تفکر پزشکی و علوم طبیعی تقریر خواهد شد. ساختار پزشکی بالینی و علوم مختلفی که در این حوزه وجود دارند را تعریف و تعامل آنها را نشان می دهم. در این بخش از آراء کاظم صادق زاده وام گرفته شده است. در بخش بعدی تلاش خواهم کرد بر مبنای تمهیدات صورت گرفته نشان دهم فوکو چگونه پزشکی بالینی مدرن و سیر تطورش را چگونه در قالب فضابخشی های سه گانه صورت بندی کرده است. در فصل پایان نشان خواهم داد چگونه صورت بندی فوکو از پزشکی بالینی می تواند بنیان علوم انسانی قرار گیرد. بدین ترتیب به نظر می رسد این نوشتار تلاشی است برای پیوند زدن فلسفه پزشکی و فلسفه علوم انسانی با خوانشی جدید از کتاب «تولد کلینیک».
نقد کتاب فلسفه علوم اجتماعی؛ به سوی پراگماتیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
پاتریک برت بر این باور است که پراگماتیسم با وجود ظرفیت های فراوانی که در گستره فلسفه علوم اجتماعی دارد، هنوز جایگاه شایسته خود را نیافته است؛ زیرا فیلسوفان علوم اجتماعی آن گونه که باید، به آن توجه نکرده اند. او معتقد است می توان به خوبی از پراگماتیسم در این عرصه بهره برد و به کمک آن، افق های تازه ای پیش روی علوم اجتماعی گشود. او در کتاب فلسفه علوم اجتماعی؛ به سوی پراگماتیسم، مبتنی بر نقدهایی که به علوم اجتماعی و فلسفه علوم اجتماعی موجود وارد می کند، مدعی است یکی از دو هدف اصلی اش در این کتاب، بسط رهیافت جدیدی در فلسفه علوم اجتماعی به کمک پراگماتیسم است. هدف این مقاله بررسی این ادعای اوست؛ اما پیش از نقد محتوایی این اثر، نگاهی گذرا به همه فصل های کتاب و نقد ساختار و متن ترجمه فارسی کتاب ضروری بود. در آخرین گام و در نقد محتوایی و بررسی دقیق مدعای نویسنده به این نتیجه رسید که دستاورد کتاب، فاصله معناداری با ادعای نویسنده دارد و گفته های او با آنچه هرمنوتیک ها، تفسیرگرایان، ابزارگرایان و پیروان مکتب انتقادی گفته اند، تفاوت چندانی ندارد و حرف چندان تازه ای به آن ها نیفزوده و راه جدیدی پیش پای علوم اجتماعی نگشوده است.
بررسی فلسفه علوم اجتماعی در رئالیزم انتقادی و نقش آن در پژوهش های تربیتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نوآوری های آموزشی سال پانزدهم تابستان ۱۳۹۵ شماره ۵۸
28 - 49
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر بررسی فلسفه علوم اجتماعی از دیدگاه رئالیزم انتقادی و نقش این دیدگاه در پژوهش های تربیتی است. مسئله اساسی پژوهش این است که با توجه به اینکه این دیدگاه در میانه دو طیف واقع گرایی و ضدواقع گرایی قرار دارد و نیز با توجه ویژه به فلسفه علوم اجتماعی، چه تغییرات نگرشی و عملکردی در پژوهش های علوم تربیتی به وجود خواهد آمد؟ این پژوهش در قلمرو تحقیقات کیفی قرار دارد که با روش تحلیل محتوای کیفی بررسی عینی متون آغاز شد و سپس با استنتاج دلالت ها، اشاره هایی که دیدگاه مزبور می تواند برای پژوهش داشته باشد، استخراج گردید. یافته ها نشان می دهد که رئالیزم انتقادی تمایز میان جهان طبیعی و جهان اجتماعی را بر اساس ساختارها قابل توجیه می داند و به همین دلیل در پژوهش های تربیتی به شرایط اجتماعی کنش ها و زمینه ساختاری آن ها اهمیت داده می شود. درنتیجه تفسیر معنایی جدا از ساختار، برخلاف قائلین به هرمنوتیک، پذیرفتنی نیست. همچنین به لحاظ معرفت شناسی، رئالیزم انتقادی از سویی با تکیه بر مفروضه های زیربنایی پوزیتیویسم و از سوی دیگر مطرح نمودن شبکه ای از ویژگی ها در پیوند با پژوهش های تربیتی و اجتماعی، ریاضیات را ابزار نیرومندی برای شناسایی پدیدارهای تربیتی و اجتماعی می داند، و درعین حال جهت گیری افراطی به سوی تجربه حسی و اتکای همه جانبه به استقرا را به چالش فرامی خواند.
درآمدی بر الگوی حکمی و اجتهادی علوم اجتماعی اسلامی
ایده تولید «علوم اجتماعی اسلامی» از راهکارهای پاسخ به مسئله تبیین و فهم حیات انسانی و اجتماعی انسان و ارائه مدل هایی برای اداره بهتر جامعه است. اما مقصود از علوم اجتماعی اسلامی و علم دینی چیست؟ طرفداران و کسانی که علم دینی را ممکن می دانند پاسخ های مختلفی به این پرسش داده اند. «الگوی حکمی و اجتهادی علوم اجتماعی» پاسخی برای تبیین چیستی، طبقه بندی و روش شناسی علوم اجتماعی در مقام موجود و مطلوب و تلاشی در شکل دهی به یک برنامه پژوهشی برای تولید علوم اجتماعی اسلامی است. در این مقاله با رویکردی توصیفی و تحلیلی پس از ذکر مقدمات و مقصود از الگو و معرفت الگویی در مطالعه مرتبه دوم علوم اجتماعی، به تشریح دیدگاه الگوی حکمی و اجتماعی در چهار بخشِ: 1. چیستی علوم اجتماعی، 2. نسبت علوم اجتماعی با عقل و حکمت، 3. نسبت علوم اجتماعی با تجربه و 4. نسبت علوم اجتماعی با آموزه های نقلی پرداخته می شود. براساس این تبیین در دو بخش انتهایی به برخی الزمات روشی و آینده نگارانه این الگو در تولید علوم اجتماعی اسلامی نیز اشاره می شود.
حکمت متعالیه؛ امر واقع اجتماعی(مقاله پژوهشی حوزه)
مسئله «واقع گرایی» برای فلسفه اسلامی آن است که چگونه می توان واقعیت اجتماعی را تحلیل کرد که بتواند با هستی شناسی این فلسفه منطبق باشد و پدیده های اجتماعی را براساس آن بررسی کند؛ از این رو، هدف مقاله حاضر تحلیل امور واقع اجتماعی در حکمت متعالیه است. مدعای نویسنده آن است که نظریه امر واقع اجتماعی با هستی شناسی حکمت متعالیه همخوان است. در مقابل این مدعا نظریه ای قرار دارد که فلسفه اسلامی را برای مطالعه علوم انسانی و اجتماعی مناسب نمی داند. برای بررسی مدعای فوق از روش اسنادی و تحلیل کلمات فیلسوفان متعالی استفاده شده است. نتیجه حاصل از این نوشته اثبات واقع گرایی در شاخه فلسفه اجتماعی و فلسفه علوم اجتماعی است؛ چنان که واقع گرایی پایه فلسفه اسلامی دانسته شده است . از دستاوردهای این مقاله می توان در نظریه پردازی اجتماعی و شاخه فلسفه علوم اجتماعی استفاده کرد.
مناسبات حکمت متعالیه و علم اجتماعی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال دوازدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۴۵
140 - 170
حوزه های تخصصی:
فهم مناسبات حکمت متعالیه و علم اجتماعی در توصیف و تحلیل علم اجتماعی با رویکرد اسلامی و چگونگی رشد و توسعه آن از آنچه بود و آنچه باید باشد، حائز اهمیت ویژه ای است. مسئله اصلی این است که چه مناسباتی بین حکمت متعالیه و علم اجتماعی وجود دارد و حکمت متعالیه چه تأثیری بر آن داشته یا چه ظرفیت هایی برای آن دارد؟ پاسخ به این پرسش منوط به بررسی تأثیر حکمت متعالیه بر علم اجتماعی در سه ساحت نظری یعنی مبانی عمیق و عام علم اجتماعی اسلامی، فلسفه علوم اجتماعی و ساحت مفاهیم، مسائل و حوزه های علم اجتماعی اسلامی است. این تحقیق با روش اسنادی و تفسیر و تحلیل محتوای متون مربوط به حکمت متعالیه قابل انجام است. هر یک از مبانی هستی شناختی، انسان شناختی و معرفت شناختی تأثیرات خاصی بر علم اجتماعی اسلامی داشته و سبب هماهنگی و انسجام علم اجتماعی با حکمت نظری و عملی از جهت موضوع، مفاهیم، مسائل و روش شده است.
بررسی انتقادی دیدگاه کارل پوپر درباره غایت اندیشی اجتماعی با توجه به بحران همه گیری بیماری کرونا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کارل پوپر، غایت اندیشی اجتماعی را برای رسیدن به یک «جامعه باز» که جامعه مطلوبِ مد نظر وی است، نفی می کند. او این غایت اندیشی اجتماعی را در قامت دو مفهوم «مهندسی اجتماعی کل گرایانه» و «تاریخ انگاری» مطرح کرده است. با پیش آمدن وضع جدیدی که با بروز همه گیری بیماری کرونا نمود پیدا کرده ، عینیت های اجتماعی با شمولیت گسترده ای، پرسش های جدیدی را پیش آورده اند که فلسفه علوم اجتماعی پوپر را با چالش های بسیار جدی مواجه می کند. پرسش اصلی این پژوهش، براین اساس شکل گرفته است که، همه گیری بیماری کرونا چگونه می تواند نفی غایت اندیشی را در فلسفه اجتماعی کارل پوپر مورد نقد قرار دهد؟ با بررسی انتقادی انجام شده بر اساس روش «ابطال گرایی» هر دو عنصر «مهندسی اجتماعی کل گرایانه» و «تاریخ انگاری» که بنابر رای و نظر پوپر، وجودشان موجب ایجاد «جامعه بسته» می شود، حیاتی تازه یافته اند و به واسطه این حیات، غایت اندیشی اجتماعی در همه جهانِ مبتلا به بیماری همه گیر کرونا در قامت پرسش هایی بنیادین، به طور جدی و گسترده ای طرح شده است و این امکان وجود دارد که در افق معنایی، پاسخ یا پاسخ هایی «توحیدی» و «دینی» به آنها داده شود.
تحلیل نسبت تهذیب اجتماعی با انسان اجتماعی؛ نقد کتاب (تهذیب اجتماعی ~ انسان اجتماعی)(مقاله علمی وزارت علوم)
پرسش محوری این پژوهش، تحدید نسبت مفهومی مسأله «تهذیب اجتماعی» با «انسان اجتماعی» است تا از این رهگذر بتوان به یکی از مهمترین چالشهای امروز جامعه پیرامون چگونگی تعامل انسان در روابط اجتماعی پیچیده و جدید کنونی پرداخت. بدین ترتیب پس از معرفی کلی و چارچوب آراء کتاب «انسان اجتماعی» اثر «دارندرف» و اشاره کوتاهی درباره ابعاد شکلی آن، به مبانی مفهوم انسان اجتماعی نزد وی می پردازد. در این فراز، نشان خواهد داد که امکان فراتر رفتن از آنچه او به عنوان «واحد تحلیل مسأله» اندیشیده و ارائه تلّقی اجتماعی دقیق تری نیز، وجود دارد. اگرچه نزد «دارندرف»، دو مفهوم نقش اجتماعی و وضعیت اجتماعی، تشکیل دهنده انسان اجتماعی اند و از این طریق، دو واقعیت فرد و جامعه به یکدیگر مرتبط می شوند، اما از آنجا که موضوع ذهن وی، مسأله «تهذیب اجتماعی» نبوده است، تا بدینجا پیش نیامده که چگونه می توان مفهوم انسان اجتماعی را با تهذیب اجتماعی پیوند زد؟ «دارندرف» در تحلیل خود، برای دو مفهوم فرد و جامعه، هویّت مستقلی در نظر می گیرد و انسان اجتماعی نزد وی، فرد انسانی است که دارای نقش های اجتماعی گوناگونی است. از این رو انسان اجتماعی وی را باید «انسان در اجتماع» نامید، اما در تحلیلی دیگر، فرد مستقل از جامعه قابل تصور نیست بلکه هویّت حقیقی افراد، در جامعه و روابط اجتماعی شکل می گیرد. مقاله در ادامه از سه ویژگی مفهوم تهذیب اجتماعی یاد کرده و به پرسش جبر سازمانی می پردازد و در پایان، به ضرورت های پژوهشی در این باره و به خصوص مسأله نقشه جامع اخلاقی، تأکید ورزیده است.
ارائه برهانی نوین بر اصالت جامعه متکی بر قاعده «فناء عرفانی» بر اساس اندیشه علامه طباطبایی و خواجه نصیرالدین طوسی(مقاله علمی وزارت علوم)
موضوع این پژوهش «معنا و اثبات اصالت جامعه» و هدف از آن ارائه قرائتی دقیق تر از معنای اصالت جامعه با اتکاء بر برهانی نوین است. در این مقاله با اتخاذ روش دلالت پژوهی و با تکیه بر یکی از مفاهیم محوری در عرفان اسلامی یعنی مقام فناء عرفانی، برهانی جدید برای اثبات اصالت جامعه ارائه شده است. هدف نخست این مقاله توجه دادن به این حقیقت است که مقام فناء عرفانی به غیر از مصادیق ناظر به سلوک عرفانی در متن افعال اجتماعی نیز مصادیق قابل توجهی دارد و طبق بیان علامه طباطبایی در متن هر اطاعتی نوعی فناء مطیع در مطاع مستتر است. پس از اثبات این مطلب، این حقیقت به عنوان مقدمه استدلالی با روش برهانی برای اثبات اصالت جامعه مورد استفاده قرار گرفته است و نشان داده شده که عمل اجتماعی و حب و بغض های مستتر در آن، ظرفی برای تحقق و بروز مقام فناء عرفانی به صورت جمعی است و در نتیجه افراد جامعه در قالب کنش های اجتماعی در حال طی نمودن مراحل فناء عرفانی و در نهایت متحد شدن در تعین کمال مطلوب با یکدیگر هستند و این حقیقت را به صورت انضمامی در متن بسیاری از رفتار های اجتماعی نظیر انواع اجتماعات ورزشی، دینی، هنری و ... می توان رصد نمود. حقیقتی که اشاراتی به آن را می توان در آثار خواجه نصیر الدین طوسی مشاهده نمود و نشان داد او نیز چنین فهمی از نحوه اتحاد افراد جامعه داشته است و در پایان به مزیت های این برهان در قبال سایر ادله اثبات اصالت جامعه پرداخته شده است.
بنیان های هستی شناختی اندیشه اجتماعی امام موسی صدر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مبانی هستی شناختی، تفسیری از جهان اجتماعی ارائه می دهند که دلالت های آن در لایه های بعدی فرهنگ، نحوه تعامل انسان با جامعه، هستی و خدا را شکل می دهد. امام موسی صدر از مهم ترین متفکران مسلمان معاصر است که کوشید صورت بندی نویی از این مبانی هستی شناختی ارائه بدهد. در این پژوهش بنیان های هستی شناختی اندیشه اجتماعی او با روش تحلیلی-اسنادی بررسی شده است. او انسان را دارای چهار بعد می داند: بعد فردی ناظر به آزادی او، بعد اجتماعی در ارتباط با دیگر انسان ها، بعد دیگر به عنوان جزئی از جهان هستی و بعد الهی که ناظر به نقش خلافه اللهی انسان و سامان دهنده دیگر ابعاد است. از نظر او انسان در جایگاه خلافه اللهی تنها عنصر تحول آفرین در هستی و تاریخ است. انسان دارای فطرتی الهی است که عامل محرک او در زندگی محبت است. در نگاه صدر، خانواده واحد سازنده جامعه است. او جامعه را محصول تعامل و تبادل مادی و معنوی میان افراد و امت را حاصل اتحاد مردم در اندیشه و رسالت می داند. همچنین به برابری انسان ها در پیشگاه خدا و نفی تبعیض میان آن ها معتقد است؛ چرا که به سبب یگانگی خدا، همه مخلوقات از نظر وجودی برابرند. او وجه تمایز جوامع را در مطلق یا غیرمطلق بودن ارزش های آن ها می داند. به باور او امت ها نیز به نوعی تولد و مرگ دارند. جهان هستی نیز مخلوق و جلوه گاه صفات نیکوی خدا است، زنده و ذی شعور است و از همین رو بر حق و عدالت بنا شده است. نظام هستی قانونمند، هدفمند و تحت تأثیر وجود دائم و پیوسته خداوند است. شرور نیز اموری نسبی و سبب اختیار و رشد انسان هستند.
هستی شناسی حیات های اجتماعی؛ حلقه ای مفقوده در نظام مباحث حکمت اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از این مقاله، تبیین معنای دقیق هستی شناسی حیات های اجتماعی و اثبات ضرورت و مزیت جایابی این موضوع در منظومه مباحث حکمت اسلامی برای شناخت بهتر قوس نزول و صعود آفرینش از منظر فلسفی است. به این منظور و با روشی فلسفی-تحلیلی، ابتدا امکان جایابی این مسئله براساس موضوع و روش فلسفه اسلامی تحلیل و بررسی می شود و نشان داده می شود که «هستی شناسی» هر موضوعی از جمله حیات های اجتماعی در حیطه مسائل فلسفه اولی است. به این ترتیب فراتر از امکان، این وظیفه فیلسوف است که درمورد جامعه از منظر هستی شناختی اعلام موضع کند. همچنین اهمیت و لزوم فعلیت این مبحث از بعد تأثیر آن در تعیین الگوهای کلان روشی در علوم اجتماعی مورد بحث قرار می گیرد. در گام پایانی، با تشریح جایگاه هستی شناسانه حیات های اجتماعی در قوس نزول و صعود آفرینش روشن می شود که شناخت این دو قوس آفرینش بدون هستی شناسی حیات های اجتماعی دچار نواقص عمده ای به لحاظ فلسفی است. در مقابل با جایابی این مبحث در منظومه قواعد حکمی می توان به خوانش های نوینی از برخی از قواعد حکمی با رویکرد اصالت جمعی دست یافت. امکان تبیین حرکت جوهری حیات های اجتماعی و پرداختن به موضوع فلسفه تاریخ در متن مباحث فلسفی، از مزایای این نگرش در چینش و طرح قواعد حکمی است.
از علم النفس صدرایی تا فلسفه الاجتماع صدرایی: بررسی وجوه ضرورت و مزیت استفاده از الگوی انسان شناسی حکمی برای تمهید علم اجتماعی اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این مقاله اثبات ضرورت بهره گیری از علم النفس صدرایی به عنوان یک الگوی جامع و برهانی برای بازسازی علم اجتماعی اسلامی است. به این منظور در سه بخش مجزا با روش توصیفی-تحلیلی و روش دلالت پژوهی وجوه ضرورت، جامعیت و وجاهت برهانی این الگو موردبحث و بررسی قرار گرفته است. در بخش نخست پس از ذکر چالش های بنیادین علوم اجتماعی در فهم رابطه انسان و طبیعت با ذکر ادله مختلفی نشان داده شده که این الگوی معرفتی می تواند به نحو بنیادین این مسئله را حل نماید و امکان تبیین و تفسیر و نقد ظاهر و باطن پدیده های اجتماعی را به صورت منسجم و هم افزا فراهم آورد. در بخش دوم توضیح داده شده که چرا برخلاف سایر الگوهای استعاری که برای شناخت جامعه استفاده می شوند این الگو به خاطر داشتن جامعیت می تواند تمامی ابعاد تبیینی، تفسیری و انتقادی پدیده های اجتماعی را در خود پوشش دهد و ما را دچار تقلیل گرایی در فهم پدیده های اجتماعی نکند و در بخش سوم توضیح داده شده است که دلالت های حاصل از این الگوی روشی تنها در حد یک تمثیل، اعتبار ظنی ندارند بلکه می توان با اتکا بر مباحث اصالت جامعه برهانی بودن دلالت های آن و نحوه تسری قواعد علم النفس به علوم اجتماعی را روشن و مبرهن ساخت و از این طریق پای بسیاری از قواعد علم النفس صدرایی را به شناخت پدیده های اجتماعی به گونه ای برهانی و اثرگذار باز نمود.
هوش مصنوعی و استعاره فرانکنشتاین: رویارویی فلسفه نوین علوم اجتماعی با صورت بندی جدید مسئله ارزش گذاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هوش مصنوعی از مهم ترین فناوری های نوین است که نه تنها توجه رشته های مختلف علمی، بلکه توجه رویکردهای فلسفی، اخلاقی و دینی را جلب کرده است. در این میان، نوع رویارویی فلسفه علوم اجتماعی با هوش مصنوعی فراتر از مباحث متداول درباره جامعه، انسان و تکنیک است. این مواجهه رویکرد هستی شناختی و انسان شناختی پیچیده ای را از فیزیک تا متافیزیک دربر می گیرد. این مقاله از شخصیت «فرانکنشتاین» به منزله استعاره ای برای تفسیر پذیر کردن برخی از مواجهات جدید فلسفه علوم اجتماعی با هوش مصنوعی استفاده کرده و کانون مسئله خود را «ارزش گذاری» قرار داده است. یکی از مبادی بحث «روشنگری» است. به منظور توسعه بحث، مقاله از رویکرد نظری چند-لایه ای و روش تحلیل نشانه شناختی و اسطوره شناختی رولان بارت(با تأکید بر تحلیل ضمنی، فرا-زبانی و ایدئولوژیک) استفاده کرده است تا ابتدا، فیلم «من، فرانکنشتاین» را تحلیل کند و سپس، دلالت های نظری و معرفتی را درباره هوش مصنوعی بسط دهد. یافته ها در سه محور زیر صورت بندی شده اند: 1- تحلیل نشانه شناختی فیلم «من، فرانکنشتاین»(حیات گرایی جدید و نوماتریالیسم در دوره هوش مصنوعی) 2- هوش مصنوعی و الگوریتم های اجتماعی سازی شده با سوگیری های ارزشی(تکامل گرایی دیجیتالی) 3- آرمان شهرگرایی سایبری، اسطوره سازی جدید و امر مقدس(شکل گیری اجتماعی-ایدئولوژیک هوش مصنوعی). بخشی از نتایج نشان دهنده پیوند ایدئولوژیک هوش مصنوعی با شرکت های توسعه دهنده پلتفرم ها و الگوریتم های این فناوری است. در پایان، اشاراتی به نسبت هوش مصنوعی با موارد زیر شده است: حیث التفاتی اشتقاقی، روح و ارزش، میانجی گری معنا، شبیه سازی تفکر و ارزش، مهندسی اجتماعی.
نقد و بررسی دسته بندی انواع نسبی گرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فلسفه علوم اجتماعی قاره ای که بیشترین نمود خود را در سنّت هرمنوتیک، تبارشناسی و انتقادی می یابد، با نقد پارادایم تحلیلی، فراتاریخیت مقولات پیشینی فهم را زیر سؤال برده و با تبیین مقولاتی همچون: اراده، قدرت، جامعه، فرهنگ، جنسیت، تاریخ و...، باب نسبی گرایی را بیش از پیش گشوده است. این تنوع در متغیّرهای مستقل نسبیت، تنوع در متغیّرهای وابسته نسبیت را نیز به دنبال خواهد داشت و در مجموع باید از انواع نسبی گرایی سخن گفت. هدف: محقق این نوشتار با مرور برخی آثار در پی فهم انواع نسبی گرایی بوده است. روش: در گردآوری اطلاعات از روش کتابخانه ای و اسنادی و در بررسی آن از روشهای فراتحلیل و نیز تحلیل فلسفی استفاده شده است. یافته ها: آثار گوناگونی تلاش داشتند تا دسته بندی جامع و مانعی از انواع نسبی گرایی ارائه دهند. در این مقاله تلاش شد ابتدا انواع نسبی گرایی از منظر اندیشمندان گوناگون که به این مهم پرداخته اند، تقریر و سپس این دسته بندی ها مورد بررسی و نقد قرار گیرد. نتیجه گیری: به نظر می رسد تاکنون دسته بندی جامع و مفیدی ارائه نشده است که امکان فهم و تفکیک صحیح میان انواع نسبی گرایی را به وضوح بیان کند. این تحقیق می تواند درآمدی برای نیل به دسته ّبندی مطلوب و ارزش گذارانه در این زمینه باشد.
ملاحظاتی در باب تحول در علوم اجتماعی با تأکید بر بنیانهای تحلیل اقتصادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: تحول در علوم اجتماعی، از جمله بسترهای تحول در ساخت اجتماعی جوامع است. تحقق جامعه اسلامی نیز متوقف بر تحول در علوم اجتماعی و ابتنای ساخت اجتماعی بر علومی اجتماعی برخاسته از مبانی اسلامی است؛ لذا امکان و چگونگی این تحول باید مورد مداقّه های علمی قرار گیرد. این مقاله با تمرکز بر حوزه مطالعات اقتصادی، دلایلی را برای موجّه بودن تحول در علم اقتصاد مبتنی بر آموزه های اسلامی ارائه داده است. روش: این مقاله با روش تحلیلی-توصیفی به ارائه ملاحظاتی درباره تحول در علم اقتصاد پرداخته است. یافته ها: اعلام موضع صحیح و منطقی در باب تحول در علم اقتصاد، نیازمند سه ملاحظه مهم معرفت شناختی و روش شناختی است: 1. خاستگاه معرفت شناختی علوم اجتماعی مدرن؛ 2. کارکرد علم اقتصاد به عنوان یکی از علوم اجتماعی و نیز ماهیت فعالیت اقتصاددانان؛ 3. مبانی تحلیلهای اقتصادی متعارف و دوری از سطحی نگری در ارائه مطالعات منتسب به اقتصاد اسلامی. نتیجه گیری: با توجه به سه ملاحظه مذکور، می توان علم اقتصاد متعارف را دانش مبتنی بر قبول مبنایی اخلاقی برای حل تعارضات منافع تلقی کرد؛ لذا عرصه برای ورود ارزشها از مسیرهای مختلف به دستاوردهای علمی اقتصاددانان فراهم است. البته باید توجه داشت که تحول مدّ نظر در علم اقتصاد متعارف، در راستای تولید ایده ها و نظریات اقتصاد اسلامی، مستلزم دقتهایی است تا در این تحول مبنایی دچار خطاهای بنیادین معرفت شناختی و روش شناختی نشویم.