مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
اقتصاد نوآوری
رویکردهای رقیب در اقتصاد نوآوری: یک ارزیابی معرفت شناسانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رویکرد نظام های نوآوری در دو دهه پایانی قرن بیستم به نحوی آگاهانه و هدفمند برای رقابت با نگاه سنتی اقتصاددانان نئوکلاسیک به موضوعاتی همچون نوآوری، توسعه اقتصادی و رقابت پذیری اقتصادی نضج پیدا کرد. چهارچوب مفهومی نظام نوآوری با وجود انتشار و نفوذ سریع و خیره کننده خود در مجامع آکادمیک و محافل سیاست گذارانه در سطوح ملی و بین المللی هنوز نتوانسته است، جایگاه تثبیت شده رقیب نئوکلاسیک خود را متزلزل سازد و آن را از میدان خارج کند. در مقاله حاضر رقابت معرفتی میان این دو نحله تحقیقاتی با یک رویکرد معرفت شناختی تحلیل می شود. بدین منظور، وزن هر یک از این سنت های تحقیقاتی را در نسبت با هر یک از اعضای یک مجموعه سه تایی از معیارهای عام داوری در علم (توافق با مشاهدات، سادگی، قیاس تشبیه) مشخص می کنیم و نشان می دهیم که چرا این دو رویکرد رقیب دوشادوش یکدیگر در صحنه اقتصاد نوآوری باقی مانده اند.
مدل بومی شده دووجهی رهبری - مدیریتی بر اساس عوامل اصلی اقتصاد نوآوری در جهت توسعه زندگی اجتماعی و شهری (مورد پژوهش: موسسه مالی بانک ملت)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تغییرات گسترده و جهانی شدن در دنیای امروز مستلزم سبک رهبری متفاوت و جدیدی است که با استفاده بهینه از منابع و دارایی های مادی و انسانی، اهداف سازمان را در جهت توسعه زندگی اجتماعی و شهری تحقق بخشیده و قادر به توسعه ظرفیت ها و استفاده از آن ها باشد. رهبرانی که با خلق چشم اندازهای نوین، تدوین و توسعه بینش ها و الهام بخشی موجب تحول و نوآوری شوند و با برانگیختن پیروان و ایجاد تعهد و مسئولیت پذیری و هماهنگی در آن ها، عوامل و عناصر سازمانی را به گونه ای به کار گیرند که هم بقای سازمان را تضمین کرده و هم موجبات رشد آن را فراهم می سازند. برای حصول توانمندی های سازمان، که خود آن نیز در گرو توانمندی منابع انسانی آن است، باید اقتصاد سازمان که یکی از ارکان اصلی حرکت سازمانی است، پویا گردد و همگام با اقتصاد جهانی گام بردارد و این خود در گرو داشتن اقتصادی نوآور و خلاقیت محور است. در این پژوهش برای بررسی رابطه دووجهی رهبری-مدیریت با اقتصاد نوآوری، مؤسسات مالی بانک ملت به عنوان جامعه آماری انتخاب شده اند. پژوهش حاضر از نوع کاربردی است. در این مطالعه از روش پیمایشی از طریق پرسشنامه طراحی شده استفاده شد؛ سپس با استفاده از نرم افزار Spss آمارها تجزیه و تحلیل شدند. مؤسسات مالی بانک ملت به عنوان جامعه آماری دارای 50 گروه زیرمجموعه می باشد که دارای 2000 نفر کارمند است؛ بر اساس جدول مورگان تعداد نمونه مورداستفاده در این پژوهش 322 نفر هستند. برای بررسی رابطه دووجهی رهبری-مدیریت با اقتصاد نوآوری، رابطه اقتصاد نوآوری با مؤلفه های دووجهی رهبری-مدیریتی مورد سنجش قرار گرفت. بر اساس نتایج حاصله از تجزیه و تحلیل آماری، بین بعد عقلگرایی اقتصاد نوآوری و ابعاد فرهنگ، نوع رهبری، وظایف اصلی، هدف کاربردی مدیریت دووجهی و همچنین مدیریت دووجهی و ابعاد عقلگرایی و انسان گرایی و اقتصاد نوآوری رابطه نسبتاً معنی داری برقرار است که شدت جریان آن متوسط و جهت آن مستقیم است. نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که اقتصاد نوآوری با تمامی ابعاد مدیریت دووجهی از جمله فرهنگ، ابعاد رهبری، هدف کاربردی، وظایف اصلی و ساختار مدیریت رابطه معناداری دارد. بنابراین با ترسیم نقشه راه جدید بر اساس روش اقتصاد نوآوری می توان سبب خلق ارزش، یادگیری، شناخت و انگیزه هرچه بیشتر کارکنان گردید که این مهم خود در گرو داشتن استراتژی دووجهی رهبری-مدیریتی هموار می گردد.
جابه جایی شش وجهی قدرت و چالش مدیریت هژمونیک در نظام بین الملل منظومه ای(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی آمریکا سال اول پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳
5 - 42
حوزه های تخصصی:
تحلیل تک بعدی قدرت از منظر رئالیستی در محیط بین المللی آنارشیک، تبیین جامعی از تحول منابع قدرت و تأثیر آن بر ساختار نظام بین الملل به دست نمی دهد، حال آن که نظریات جابه جایی قدرت در چارچوب برداشت سلسله مراتبی از قدرت، نظام بین الملل و کارگزاران آن بستر مناسب تری به منظور بررسی تأثیر تحولات منابع قدرت بر ساختار سلسله مراتبی نظام بین الملل فراهم می نماید. بنابر این، مطالعه تطبیقی نظریات مطرح شده در این مطالعه با نظریه های جابه جایی قدرت ضروری به نظر می رسد. هدف اصلی این مقایسه، بررسی روند تحولات قدرت-محور جنبه های ساختاری-هژمونیک نظام بین الملل از زمان طرح نظریه جابه جایی قدرت تا دوران معاصر است. در امتداد نظریاتی ازاین دست مقاله حاضر بر آن است تا با التفات به پدیده های نوظهور بین المللی به بررسی این مهم بپردازد که چگونه دگردیسی شش وجهی قدرت موجب تغییر در ساختار سلسله مراتبی نظام بین الملل و هژمونی ایالات متحده گردیده است. در راستای دست یابی به این مهم، مقاله حاضر به تعریف فرمول تکانه قدرت بین المللی و مدل شش ضلعی قدرت، مشتمل بر چارچوب شش گانه 1. قدرت اقتصادی دانش بنیان 2. نظام سلامت و دارویی پیشرفته 3. نفوذ در حوزه های سایبری و مجازی 4. نفوذ ژئوپولتیکی 5. قدرت گفتمانی و ایده ای و 6. قدرت نظامی دانش بنیان می پردازد. تحلیل در چارچوب های نظری مذکور حاکی از آن است که تغییر ماهیت قدرت بین المللی از اقتصادی-نظامی به تکنولوژیک-فناوری موجب شده است که در عصر قدرت دیجیتال، نظام بین الملل در سطحی کلان دستخوش دگردیسی از ساختار سلسله مراتبی به ساختار منظومه ای (منظومه های دو گانه به رهبری ایالات متحده آمریکا و چین) گردد که پیامد خودکار این نظامِ منظومه ای، نه جابه جایی یا انتقال قدرت، بلکه تسهیم قدرت میان هژمون و ابرقدرت نوظهور است.
مدل سیستمی کسب ارزش مبتنی بر اقتصاد نوآوری در کسب و کارهای دانش بنیان حوزه فناوری اطلاعات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: این پژوهش با هدف ارائه مدل سیستمی کسب ارزش مبتنی بر اقتصاد نوآوری در کسب وکارهای دانش بنیان حوزه فناوری اطلاعات انجام شده است. طرح پژوهش/ روش شناسی/ رویکرد: پس از مرور ادبیات، به منظور غنای بیش تر با 12 نفر از خبرگان حوزه فناوری اطلاعات مصاحبه عمیق انجام شد و مهم ترین ابعاد و مولفه ها استخراج شدند. سپس پرسشنامه ای طراحی گردید و در اختیار 103 نفر از کارشناسان و مدیران کسب وکارهای دانش بنیان حوزه فناوری اطلاعات قرار داده شد. برای اعتبار سنجی مدل پیش بینی شده از سیستم استنتاج عصبی-فازی تطبیقی (ANFIS) بهره گرفته شد. یافته ها: نتایج نشان می دهد مهم ترین ابعاد موثر بر کسب ارزش مبتنی بر اقتصاد نوآوری در کسب وکارهای دانش بنیان حوزه فناوری اطلاعات به ترتیب اهمیت عبارت اند از: کسب وکار و بازار، اقتصاد نوآوری، ابعاد کسب ارزش، منابع فناوری اطلاعات، فناوری اطلاعات، نوآوری در فناوری اطلاعات، امنیت و قوانین. همچنین، با توجه به میزان خطای به دست آمده و نبود پدیده فرا-انطباق در ANFIS طراحی شده، مدل مذکور از اعتبار قابل قبول و قدرت بالایی برای پیش بینی برخوردار است. ارزش/ اصالت پژوهش: پژوهش حاضر با ارائه مدل سیستمی که دربردارنده مهم ترین ابعاد و مولفه های کسب ارزش مبتنی بر اقتصاد نوآوری است، می تواند به سیاست گذاران و مدیران موثر بر کسب وکارهای دانش بنیان حوزه فناوری اطلاعات در تصمیم گیری ها یاری رساند.
تغییرات مفهومی در مسیر ظهور رویکرد نظام های نوآوری(مقاله علمی وزارت علوم)
رویکرد نظام های نوآوری در دو دهه اخیر با سرعت و در یک گستره جهانی تبدیل به ابزاری برای مطالعه فرایندهای نوآورانه و چارچوبی برای سیاست گذاری در قلمروهای علم، فناوری و نوآوری گردیده است. این در حالی است که پرسش ها و تردیدهایی در باب ارزش علمی و بنیاد معرفت شناسانه این رویکرد، گاه و بیگاه در منابع مطرح می گردد و پاسخ درخوری نمی یابد. در مقاله حاضر تلاش می کنیم تا آن پرسش ها و تردیدها را در مرکز توجه قرار دهیم و پاسخ هایی روشن برای آنها فراهم آوریم. برای این منظور مطالعه ای معرفت شناختی بر روی ماهیت و سیر تکاملی رویکرد نظام های نوآوری انجام می دهیم. نقطه اتکاء اولیه ما در این مطالعه، طبقه بندی نُه سطحی پاول تاگارد از اصناف تغییر مفهومی در یک انقلاب علمی و فلسفه پشتیبان آن طبقه بندی است. این چارچوب نظری را برای ارائه تحلیلی از انواع و درجات توسعه مفهومی در خلال نضج گیری رویکرد نظام های نوآوری مورد استفاده و آزمون قرار می دهیم. تحلیل های ما نشان می دهند که ظهور نظام های نوآوری و قد علم کردن این رویکرد در برابر نگاه استاندارد در اقتصاد نوآوری نه تنها شامل تقریباً تمام انواع توسعه مفهومی مشخص شده توسط نظریه تاگارد می گردد بلکه تحولاتی ریشه ای تر در اصول معرفت شناسانه و روش شناسانه تثبیت شده، نحوه اولویت بندی مسائل اصلی و شیوه های رایج تبیین و حل مساله را نیز در بر می گیرد.
شناسایی و رتبه بندی عوامل کلیدی مؤثر بر کسب ارزش مبتنی بر اقتصاد نوآوری، در شرکت های دانش بنیان فناوری اطلاعات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه اقتصاد نوآوری بر پایه دانش، به عنوان عامل مهم و حیاتی، به منظور ایجاد ارزش و مزیتِ رقابتیِ پایدار، موردِتوجه کسب وکارها قرار گرفته است. لذا، هدف این پژوهش کاربردی، شناسایی و رتبه بندی عوامل کلیدی مؤثر بر کسب ارزش مبتنی بر اقتصاد نوآوری، در شرکت های دانش بنیان فناوری اطلاعات است. روش پژوهش از نوع آمیخته است. ابتدا در بخش کیفی، براساس مبانی نظری و پیشینه پژوهش در ایران و جهان، و همچنین مصاحبه با 12 نفر از خبرگان در حوزه فناوری اطلاعات، که به روش گلوله برفی انتخاب شدند، مهم ترین شاخص ها، با استفاده از نرم افزار MAXQDA استخراج شدند و سپس، در بخش کمی، براساس شاخص های به دست آمده از بخش کیفی، پرسش نامه ای طراحی شد و در اختیار 103 نفر از سیاست گذاران، ناظران و فعالان کسب وکار های حوزه فناوری اطلاعات قرار گرفت که به صورت هدفمند و در دسترس انتخاب شدند. روایی پرسش نامه مطابق با نظر خبرگان تأیید شده است. پایایی پرسش نامه، تحلیل عامل های استخراج شده و نیز اعتبارسنجی مدل به دست آمده از مرحله کیفی پژوهش، با استفاده از نرم افزار SMART PLS انجام شد. درنهایت، مدل نهایی پژوهش با 22 مؤلفه در 7 عامل تأیید شد. نتایج پژوهش حاضر نشان داد که هر 7 عامل، تأثیر معناداری بر کسب ارزش مبتنی بر اقتصاد نوآوری دارند. براین اساس، ابعاد کسب ارزش در بالاترین رتبه قرار گرفت و منابع فناوری اطلاعات، نوآوری در فناوری اطلاعات، فناوری اطلاعات، کسب وکار بازار، اقتصاد نوآوری و امنیت و قوانین، به ترتیب، در رتبه های بعدی اهمیت قرار دارند.