مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
فلسفه اقتصاد
حوزههای تخصصی:
در دهه های اخیر، گسترش مطالعات انتقادی فلسفة اقتصاد، محقّقان اقتصاد اسلامی را با سؤالی جدّی در مورد نقش مطالعات فلسفی در هویّت بخشی به دانش اقتصاد اسلامی و ارتقای آن مواجه ساخته است. در این مقاله، با استفاده از روش تحلیل فلسفی، به بررسی چیستی، قلمرو، و چشم اندازهای فلسفة اقتصاد اسلامی در مقایسه با فلسفة اقتصاد متعارف میپردازیم. فرضیة اصلی مقاله آن است که این دو زمینة مطالعاتی میتوانند در تعامل با یکدیگر، با پرداختن به جنبه های معرفت شناختی، هستیشناختی،انسان شناختی، و ارزش شناختی گزاره های اقتصادی، به ارتقای دانش اقتصادی کمک کنند. مطالعات فلسفة اقتصاد اسلامی ـ که از نظر نوع نگاه فلسفی (مضاف) و متعلّق بررسی درجة دوم (مضاف الیه) از همتای خود متمایز است، دو دسته منافع بیرونی و درونی دارد. این رویکرد با گسترش منابع، ابزارها، و متعلّق شناخت و ترویج نظام ارزشی متعالی، به بازسازی واقعیت اقتصادی در نظریه های اقتصادی یاری میرساند. از این گذشته، با این بررسیها، خودآگاهی اقتصاددانان نسبت به ماهیت و توان نظریه های اقتصاد اسلامی افزایش مییابد و حلقه های مفقوده میان مبانی، نظریه پردازی، و اجرا در آثار اقتصاد اسلامی کشف میشود؛ و بدین ترتیب زمینة هویّت بخشی به دانش اقتصاد اسلامی و تصحیح مسیر حرکت آن فراهم میگردد.
روش شناسی آموزش در اقتصاد اسلامی با استفاده از رویکرد تحویل گرایانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رشد و پیشرفت علوم در دوران معاصر مرهون این است که تحصیل علوم برای تمامی افراد جامعه امکانپذیرشده است. امروزه برخلاف گذشته که تحصیل بسیاری از علوم فقط برای نخبگان امکانپذیر بوده است
تمامی افراد با داشتن حداقل توانایی امکان فراگیری بسیاری از علوم را دارا میباشند. مهمترین عاملی که این
تغییر را بوجود آورده، تحویل(فروکاهش) جهان پیچیده در هر دانش به چند اصل ساده و کلی بوده است.
اگرچه این روش برای پژوهش و سیاستگذاری خیلی مفید به نظر نمیرسد.
از این رو این پژوهش با نشان دادن مفهوم تحویل گرایی به معنای فروکاست جهان پیچیده به اجزاء کوچک وساده، نشان می دهد که چگونه علم اقتصاد متعارف با استفاده از این روش توانسته است روابط و رفتارهای پیچیده اقتصادی را در جنبه هنجاری یعنی سعادت و خیر را به دستیابی به لذت که هدفش رسیدن به شادی و یا آسایش تن است تحویل ب رد، و در جنبه اثباتی جامعه را به فرد، و فرد را به کارگزار عقلانی و یا عقل ابزاری
فرو میکاهد. بررسی امکان تحویل گرایی در اقتصاد اسلامی نیز نشان میدهد در بعد اثباتی در رفتارهای
اقتصادی میتوانیم همانند اقتصاد متعارف جامعه را به فرد و آن را به دارنده قوه عاقله یا عقل معاش تحویل
برد. اما در بعد هنجاری اگرچه با تحویل خوبی و خیر به حب الذات و یا همان لذت موافق است اما از میان
ت مام لذتها و سودها فرد مومن مسلمان به دنبال آرامش درون و یا آسایش روان است.
نظریه بازی ها به مثابه ابزاری برای فلسفه اخلاق؛ تبیینی تاریخی و تحلیلی انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فلسفه اخلاق، پژوهشی درباره درستی، نادرستی، روایی یا ناروایی اعمال یا تحقیق درباره استدلال های ورای باورهای اخلاقی ماست. یکی از عرصه های مهم فراخوانی باورهای اخلاقی یا درک عمل درست یا نادرست، حوزه رفتارهای تعاملی و متقابل انسان هاست؛ ازاین رو منطقی به نظر می آید که نظریه بازی ها، به عنوان مطالعه فرایند و برایند تعامل های افراد، ظرفیت برخی کاوش های فلسفی و اخلاقی را داشته باشد. مقاله پیش رو در پی آن است که نخست اثرگذاری برخی ایده ها و مدل های نظریه بازی ها بر برخی ایده ها و نظریهها در حوزه فلسفه اخلاق و عدالت پژوهی را بررسی کرده؛ سپس استواری اعتبار و کارامدی چنین اثرهایی را تحلیل انتقادی کند. شیوه پژوهش در قسمت نخست مبتنی بر مطالعه های تاریخی از 1940م تاکنون است. ارزیابی انتقادی ارائه شده نیز به شکل تحلیل نظری است. یافته های پژوهش بیان گر آن است که برخی نوآوری های صورت گرفته در نظریه بازی ها بر برخی ایده ها و نظریه ها در حوزه فلسفه اخلاق و عدالت پژوهی اثرگذار بوده است. ارزیابی انتقادی چارچوب تحلیلی ایده ها و نظریه های مبتنی بر رهیافت نظریه بازی ها، نشان دهنده کاستی ها و دشواری هایی در راه بهره گیری از نظریه بازی ها به عنوان ابزاری برای فلسفه اخلاق است.
ارتباط اخلاق و اقتصاد بر اساس الگوی پیشنهادی نظام مندی معرفتهای اقتصادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آیا میان اخلاق و اقتصاد ارتباطی وجود دارد؟ اگر ارتباط وجود دارد، این ارتباط چگونه ترسیم می شود؟ بهترین روش برای پاسخ به این پرسش ها، دستیابی به منطقی است که بتوان بر مبنای آن، ارتباط مزبور را بررسی کرد. فرضیه مقاله این است که رابطه نظام مندی از منظر معرفت اقتصادی بین اخلاق و اقتصاد وجود دارد. در این مقاله تلاش شده است با تکیه بر رابطه بین هست ها و بایدها، منطق مزبور استخراج گردد. مهم ترین دستاورد مقاله پیش رو این است که بر پایه منطق یادشده، ارتباط بین اخلاق و اقتصاد، در سطوح چهارگانه برقرار است. این سطوح عبارت اند از: مبانی فلسفی اقتصاد و فرااخلاق، فلسفه اقتصاد و بخش اول اخلاق هنجاری، علم اقتصاد و بخش دوم اخلاق هنجاری اخلاق کاربردی، ساختار اقتصادی و اخلاق توصیفی. البته ارتباط پنجمی هم می توان مطرح کرد که مربوط به تحول در ساختار اقتصادی می باشد و می توان از آن به نظام سازی و تربیت اخلاقی یاد کرد. روش استفاده شده در این مقاله از جهتی تحلیلی استدلالی است؛ زیرا تلاش شده است که با توجه به اسناد کتابخانه ای و اینترنتی برای اثبات فرضیه مذکور، استدلال های منطقی ارائه شود و از جهتی تطبیقی است؛ زیرا مطالعات مزبور با تکیه بر دیدگاه های مطرح شده در اقتصاد متعارف صورت گرفته و در صدد تطبیق آنها با اقتصاد اسلامی است.
تحلیل تطبیقی مبانی معرفت شناختی مالی کلاسیک و مالی رفتاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی مقاله، پاسخ به این پرسش است که دانش مالی کلاسیک و دانش مالی رفتاری، به عنوان دو پارادایم رقیب درون اقتصاد مالی، در مواجهه با مسئله صدق چه رویکردی دارند؟ بر اساس نتایج این تحقیق، معرفت شناسی این دو پارادایم با غفلت از چیستی معرفت، به توجیه معرفتی فرو کاسته شده است. این غفلت، موجب شده است که مسئله صدق در دانش اقتصاد مالی، غیرقابل حل گردد. اقتصاد مالی کلاسیک در فهم انسان به عنوان موضوع دانش اقتصاد مالی، با تکیه بر عقل انسانی، تبیینی غیردقیق از «انسان اقتصادی»، به عنوان موضوع علم اقتصاد مالی ارائه داده است. به همین دلیل، با غفلت از چیستی معرفت، رویکرد درون گرای انسجام گرایی را در توجیه معرفت به کاربرده است که منجر به نسبیت در صدق می شود. اقتصاد مالی رفتاری نیز اگرچه مجموعه باورهای منسجم مالی کلاسیک را موردتردید قرار داده است، اما در این پارادایم نیز به دلیل رویکرد برون گرای وثاقت گرایی در توجیه، صدق تابع مشاهده و تجربه قرار دارد. برای حل مسئله صدق، لازم است یک چارچوب فلسفی درون گروانه کل نگر، جایگزین چارچوب فلسفی فعلی گردد که در گام اول، تبیینی صحیح از انسان و ماهیت کنش اقتصادی وی ارائه دهد و با اثبات باورهای پایه، در خصوص ماهیت انسان اقتصادی و با رویکرد مبناگرایانه در توجیه، به گزاره های صادق در خصوص شاخت رفتار سرمایه گذار دست یابد.
تغییرات مفهومی در مسیر ظهور رویکرد نظام های نوآوری(مقاله علمی وزارت علوم)
رویکرد نظام های نوآوری در دو دهه اخیر با سرعت و در یک گستره جهانی تبدیل به ابزاری برای مطالعه فرایندهای نوآورانه و چارچوبی برای سیاست گذاری در قلمروهای علم، فناوری و نوآوری گردیده است. این در حالی است که پرسش ها و تردیدهایی در باب ارزش علمی و بنیاد معرفت شناسانه این رویکرد، گاه و بیگاه در منابع مطرح می گردد و پاسخ درخوری نمی یابد. در مقاله حاضر تلاش می کنیم تا آن پرسش ها و تردیدها را در مرکز توجه قرار دهیم و پاسخ هایی روشن برای آنها فراهم آوریم. برای این منظور مطالعه ای معرفت شناختی بر روی ماهیت و سیر تکاملی رویکرد نظام های نوآوری انجام می دهیم. نقطه اتکاء اولیه ما در این مطالعه، طبقه بندی نُه سطحی پاول تاگارد از اصناف تغییر مفهومی در یک انقلاب علمی و فلسفه پشتیبان آن طبقه بندی است. این چارچوب نظری را برای ارائه تحلیلی از انواع و درجات توسعه مفهومی در خلال نضج گیری رویکرد نظام های نوآوری مورد استفاده و آزمون قرار می دهیم. تحلیل های ما نشان می دهند که ظهور نظام های نوآوری و قد علم کردن این رویکرد در برابر نگاه استاندارد در اقتصاد نوآوری نه تنها شامل تقریباً تمام انواع توسعه مفهومی مشخص شده توسط نظریه تاگارد می گردد بلکه تحولاتی ریشه ای تر در اصول معرفت شناسانه و روش شناسانه تثبیت شده، نحوه اولویت بندی مسائل اصلی و شیوه های رایج تبیین و حل مساله را نیز در بر می گیرد.
تحلیل و نقد مبانی روش شناختی اقتصاد مالی کلاسیک همراه با ملاحظات یافته های مالی رفتاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه پردازی اقتصاد مالی کلاسیک بر فردگراییِ روش شناختی در چارچوب معرفت شناسی دکارتی استوار شده است. بر مبنای این ساختار عقل گرا، سرمایه گذار بهره مند از عقلانیت نامحدود، خودخواهی نامحدود و اراده نامحدود است. براساس این سه فرض، اصول اولیه رفتار سرمایه گذار در قالب یک مجموعه اصل موضوعی، صوری سازی شده و همه قضایا و نظریات با استنتاج منطقی از اصول موضوعه تولید می شوند. این رویکرد روش شناختی مدعی است توانسته به شکل توصیفی و تجویزی، رفتار سرمایه گذار را در قالب اصل عامل بهینه یاب توصیف، تبیین و پیش بینی نماید؛ امّا درعمل، رفتار مشاهده شده بازارهای مالی با آنچه این نظریات پیش بینی کرده اند فاصله معناداری دارد؛ به ویژه آنکه مشاهده بحران های مالی متعدد و ناتوانی این دانش در توضیح دلایل بروز آنها، اعتبار این دانش را خدشه دار نموده است. دیدگاه های رقیب ازجمله ابزارگرایان، ساختارگرایان، نهادگرایان، رفتارگرایان و... تلاش کرده اند مبتنی بر باورهای خود توضیحی برای بحران های مالی ارائه نمایند. در این میان دیدگاه رفتاری دلیل عدم تحقق پیش بینیها را به وجود انواع سوگیری های رفتاری سرمایه گذاران نسبت می دهد؛ یعنی انتخاب واقعی افراد تحت تأثیر عوامل درونی و بیرونی منطبق با الگوی عامل بهینه یاب نیست و رفتار آنان فاصله قابل پیش بینی از الگوهای مدنظر مالی کلاسیک دارد. در سه دهه گذشته نظریه پردازان مالی رفتاری انواع سوگیری در رفتار سرمایه گذاران را شناسایی و دسته بندی کرده و ادبیات غنی دراینباره فراهم آورده اند؛ امّا پرسش این مطالعه آن است که چرا باید توجه خود در یافتن منشأ بحران ها را به رفتار سرمایه گذاران محدود نموده و دراینمیان نظریه پردازان را بری از هر نوع سوگیری بدانیم؟ ازآنجاکه نظریه پردازان انسان هستند و روش نظریه پردازی در مالی کلاسیک نیز مبتنی بر عقلانیت است، احتمال وجود سوگیری در رفتار نظریه پردازان وجود ندارد؟ این مطالعه با روش استفهامی به بررسی مبانی، فرایند تکامل و چگونگی وفاداری اقتصاددانان به مبانی روش شناختی این دانش پرداخته و مواقعی را که محتمل است نظریه پردازان درگیر سوگیری هایی از روش این دانش شوند بررسی کرده است. براساس یافته های این پژوهش، نظریه پردازان مالی کلاسیک در دو موضوع انتخاب «روش نظریه پردازی «و انتخاب «ابزار ریاضی» درگیر سوگیری بوده اند و این عامل در کنار سوگیری های سرمایه گذاران، منتج به بحران اعتبار شده است. پیش نیاز رفع این اشکال، بازنگری در روش شناسی دانش اقتصاد مالی کلاسیک است که تحقق آن در ساختار فلسفی دانش مرسوم اقتصاد ممکن نیست.
ملاحظاتی در باب تحول در علوم اجتماعی با تأکید بر بنیانهای تحلیل اقتصادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: تحول در علوم اجتماعی، از جمله بسترهای تحول در ساخت اجتماعی جوامع است. تحقق جامعه اسلامی نیز متوقف بر تحول در علوم اجتماعی و ابتنای ساخت اجتماعی بر علومی اجتماعی برخاسته از مبانی اسلامی است؛ لذا امکان و چگونگی این تحول باید مورد مداقّه های علمی قرار گیرد. این مقاله با تمرکز بر حوزه مطالعات اقتصادی، دلایلی را برای موجّه بودن تحول در علم اقتصاد مبتنی بر آموزه های اسلامی ارائه داده است. روش: این مقاله با روش تحلیلی-توصیفی به ارائه ملاحظاتی درباره تحول در علم اقتصاد پرداخته است. یافته ها: اعلام موضع صحیح و منطقی در باب تحول در علم اقتصاد، نیازمند سه ملاحظه مهم معرفت شناختی و روش شناختی است: 1. خاستگاه معرفت شناختی علوم اجتماعی مدرن؛ 2. کارکرد علم اقتصاد به عنوان یکی از علوم اجتماعی و نیز ماهیت فعالیت اقتصاددانان؛ 3. مبانی تحلیلهای اقتصادی متعارف و دوری از سطحی نگری در ارائه مطالعات منتسب به اقتصاد اسلامی. نتیجه گیری: با توجه به سه ملاحظه مذکور، می توان علم اقتصاد متعارف را دانش مبتنی بر قبول مبنایی اخلاقی برای حل تعارضات منافع تلقی کرد؛ لذا عرصه برای ورود ارزشها از مسیرهای مختلف به دستاوردهای علمی اقتصاددانان فراهم است. البته باید توجه داشت که تحول مدّ نظر در علم اقتصاد متعارف، در راستای تولید ایده ها و نظریات اقتصاد اسلامی، مستلزم دقتهایی است تا در این تحول مبنایی دچار خطاهای بنیادین معرفت شناختی و روش شناختی نشویم.