مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
علم اجتماعی
حوزه های تخصصی:
هر مجموعه معرفتی، به ضرورت، از روش و منطقی تبعیت می کند. وبر از بنیان گذاران علم اجتماعی، مدعی است که از منطق تکوینی برای این علم استفاده می کند. از سویی وی را از جمله اندیشمندان نوکانتی به حساب می آورند، لذا پرسش اصلی مقاله این است که چگونه منطقِ استعلایی کانت در منطقِ تکوینی بازسازی شده است. برای پاسخ به پرسش مذکور، از روش توصیفی – تحلیلی استفاده شده است. نتایج حاکی است؛ همان گونه که نسبت امرِ پیشینی؛ یعنی فلسفه، و امرِ پسینی؛ یعنی علم تجربی، در منطق کانت، معیت است، بدین معنا که فلسفه، امکان علم تجربی را فراهم می آورد، در منطقِ وبر نیز همین مسأله جاری است؛ البته با تحولات مفهومی که در منطق وبر شکل گرفته است. علم، گران بار از ارزش است. ارزش ها، بخشی از واقعیت را معنادار می سازد. در ذیل ایده های ارزش گذار، نوع مثالی شکل می گیرد؛ هم چون نومن های کانتی، تعیین حدود می کند، تا امر فوق، به واسطه مفهوم امکان عینی از دیدگاه معرفت تعمیمی، کافی؛ و نه ضرورت متافیزیکی، تحقق یابد.
مفهوم مدرن زمان و ماهیت علم اجتماعی ماکس وبر(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
مفهوم «زمان» در فضای مدرن، به صورت امرِ غیرفطری و اکتسابی مطرح می شود که موجب وحدت و کثرت امور می شود. زمان از نظر کانت، به معنای زمان فیزیکی – ریاضی، در نظر هگل به معنای زمان روحی – تاریخی مطرح است. وبر نیز معنای جدیدی از زمان را برای ترسیم هویت علم اجتماعی مطرح نمود. در این مقاله، بحث از هویت زمانِ وبری و ماهیت علم اجتماعی در پرتو آن، مدنظر قرار گرفته است. روش این پژوهش، توصیفی – تحلیلی است. یافته های پژوهش حاکی از این است که: متعلق علم هماره واقعیت است؛ و واقعیت کل منفرد و شخصی بوده و امر جهان شمول نیست. واقعیت بر اساس فرایند تحول تاریخی؛ و در شرایط کافی تحقق یافته است. واقعیت، لحظه ای است که به واسطه قرابت گزینشی، بین اموری همچون اَشکال و صورت ها اجتماعی با افکار و ایده ها به همدیگر پیوند یافته، پاره ای از امور به واسطه ربط ارزشی برای انسان مدرن معنادار می شوند که معلول آن، روح سرمایه داری است.
مفهوم زمان و تکوین موضوع علم اجتماعی در اندیشه هایدگر(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
علم اجتماعی، همچون هر علمی، از ارکان ثلاثه موضوع، غایت و روش تشکیل شده است. این مقاله سعی دارد با بررسی مفهوم زمان در اندیشه مارتین هایدگر، موضوع علم اجتماعی را بر اساس تفکر هایدگر توضیح دهد. بنابراین، ضمن توضیح مختصری، در خلال مقایسه نظرات هایدگر و ماکس وبر و تبیین جایگاه زمان در اندیشه او، نحوه شکل گیری و تکوین امر اجتماعی که موضوع علم اجتماعی است، شرح داده شد. علم در نگاه هایدگر، امری تاریخی است که با بنیاد و وجود آدمی نسبتی دارد؛ واکاوی این نسبت ما را به ساحت خیال استعلایی و اگزیستانس خواهد کشاند و مواجهه دازاین با وجود را که امری است که در زمان رخ می دهد، منکشف خواهد کرد. دلالت های تفکر فلسفی هایدگر، در توضیح چگونگی تکوین امر اجتماعی، بدین صورت امتداد خواهد یافت که امر اجتماعی، امری تاریخی و خیال بنیاد خواهد بود و با امر اجتماعی مبتنی بر تفکر سوبژکتیو بالذات متفاوت است. ازآنجاکه بررسی آراء هایدگر در این مقاله، از گذر توصیف نظریات وی به تحلیل آنها می رسد، روش مورد استفاده، توصیفی تحلیلی است.
نقدی بر کتاب فهم علم اجتماعی از چشم انداز نظریه کنشگرشبکه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال بیستم مرداد ۱۳۹۹ شماره ۵ (پیاپی ۸۱)
199-220
کتاب فهم علم اجتماعی در نقد رویکردهای پوزیتیویستی به علم اجتماعی و نیز رویکردهای تعین گروانه در علوم اجتماعی چه تعین گرایی زیست شناختی چه اجتماعی و چه روان شناختی خوب عمل می کند. تریگ، در ساحت واقع گرایی انتقادی، بسیاری از دوگانگی های رایج را به خوبی و به تفصیل به نقد می کشد و با نقد دوگانگی واقع گرایی خام/ ناواقع گرایی تلاش می کند در عین گذار از روش شناسی های خام پوزیتیویستی و واقع گرایان غیرانتقادی راهی را برای ارزیابی و داوری عقلانی باز کند. با این حال چنانکه خواهیم دید تریگ روش شناسی اش را خوب نمی پروراند؛ او از عینیت و ارزیابی بی طرفانه عقلانی دم می زند ولی دست مایه ای در اختیار خواننده قرار نمی دهد. از این گذشته فهمی که از چیستی جامعه و ساختارها و واقعیت های اجتماعی دارد ممکن است وجه تجربه گروانه روش شناسی اش را به خطر بیندازد. همچنین بعضی از بحث های تریگ در حوزه عقلانیت ابهام دارد و در نقد برساخت گرایان و نسبی گرایان چندان دقیق عمل نمی کند.
مناسبات حکمت متعالیه و علم اجتماعی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال دوازدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۴۵
140 - 170
حوزه های تخصصی:
فهم مناسبات حکمت متعالیه و علم اجتماعی در توصیف و تحلیل علم اجتماعی با رویکرد اسلامی و چگونگی رشد و توسعه آن از آنچه بود و آنچه باید باشد، حائز اهمیت ویژه ای است. مسئله اصلی این است که چه مناسباتی بین حکمت متعالیه و علم اجتماعی وجود دارد و حکمت متعالیه چه تأثیری بر آن داشته یا چه ظرفیت هایی برای آن دارد؟ پاسخ به این پرسش منوط به بررسی تأثیر حکمت متعالیه بر علم اجتماعی در سه ساحت نظری یعنی مبانی عمیق و عام علم اجتماعی اسلامی، فلسفه علوم اجتماعی و ساحت مفاهیم، مسائل و حوزه های علم اجتماعی اسلامی است. این تحقیق با روش اسنادی و تفسیر و تحلیل محتوای متون مربوط به حکمت متعالیه قابل انجام است. هر یک از مبانی هستی شناختی، انسان شناختی و معرفت شناختی تأثیرات خاصی بر علم اجتماعی اسلامی داشته و سبب هماهنگی و انسجام علم اجتماعی با حکمت نظری و عملی از جهت موضوع، مفاهیم، مسائل و روش شده است.
بازخوانی انتقادی منطق تکوینی علم اجتماعی دورکیم از منظر حکمت متعالیه(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
پایه و بنیان شکل گیری علوم مختلف مبتنی بر منطق و روش هایی است که چگونگی تجزیه و تحلیل واقعیت ها را مشخص می سازند؛ از جمله آن ها منطق تکوینی است که دورکیم در علم اجتماعی خویش مدعی استفاده از آن است. به این معنا که در تحقیق واقعیت های اجتماعی لازم است از ساده ترین نمود پدیده های اجتماعی آغاز کرد تا از این طریق بتوان به انکشاف واقعیت های پیچیده در اجزای ساده دست یافت. این امر با نگاه به اصول فلسفی حکمت متعالیه رویکرد متفاوتی را رقم می زند. مقاله پیش رو با استفاده از روش کتابخانه ای و به شیوه اسنادی در صدد بیان این نکته است که هرچند توجه به منطق تکوینی در حکمت متعالیه موضوعیت دارد، اما نادیده گرفتن سایر سطوح معرفتی که نقشی پررنگ در تولید و پیشرفت علم دارند، باعث تقلیل گرایی، نسبی گرایی و ... می شود. در حکمت متعالیه با توجه به همبستگی طولی ادراکات، تنوع روشی، توجه به قصد کنشگران، توجه به اصول عقلی و ارتباط وثیق علم با متافیزیک، ثبات علم و حقیقت محوری آن با بازگشت به باورهای پایه تضمین می گردد.
دلایل مرتضی مطهری درباره معناداری علم اجتماعی اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: هدف از نگارش این مقاله، بازسازی و صورت بندی دلایل مرتضی مطهری درباره معناداری علم اجتماعی اسلامی بود. بر این اساس، هم نظر اثباتی و مستقل وی بیان شده است و هم گفته های نفی ای و انتقادی دیگران پاسخ داده شده اند. روش: گردآوری داده های این مقاله، متن مدار بود و در مرحله تحلیل داده ها نیز روش استنباطی و استنتاجی مبتنی بر تحلیل محتوای کیفی به کار گرفته شد. یافته ها: نقدهای مرتضی مطهری به بی معناانگاری علم اجتماعی اسلامی عبارتند از: اکثری انگاری مضمونهای اجتماعی اسلام، متداخل انگاری غایت اسلام با علم اجتماعی، همساز انگاری منطق معرفتی اسلام با علم اجتماعی، عدم نسبی انگاری معرفت اسلامی و آمیخته انگاری تعلیل اسلامی با علم اجتماعی. نتیجه گیری: اولاً، علم اجتماعی اسلامی از لحاظ نقلی و درون دینی، موجّه است و اسلام دارای چنین پیوندی با علم اجتماعی است؛ ثانیاً، از لحاظ عقلی و برون دینی نیز مانع ابطال کننده ای در برابر معقولیت علم اجتماعی اسلامی وجود ندارد؛ ثالثاً، علم اجتماعی اسلامی افزون بر امکان و معناداری، ضروری و بایسته است و ما باید در پی نظریه پردازی درباره آن باشیم.