مطالب مرتبط با کلیدواژه
۳۰۱.
۳۰۲.
۳۰۳.
۳۰۴.
۳۰۵.
۳۰۶.
۳۰۷.
۳۰۸.
۳۰۹.
۳۱۰.
۳۱۱.
۳۱۲.
۳۱۳.
۳۱۴.
۳۱۵.
۳۱۶.
۳۱۷.
۳۱۸.
۳۱۹.
۳۲۰.
هنر
حوزههای تخصصی:
هیدگر در رساله پرسش از تکنیک ضمن صحیح دانستن تعریف های موجودشناسانه از صنعت یعنی صنعت به مثابه مجموعه ابزارآلات و وسایل یا فعالیت هدفمند انسانی، معتقد است این تعریف ها به هیچ وجه ذات یا حقیقت صنعت را به دید نمی آورند. در نگاهی وجودشناسانه، وی صنعت را - به مانند هنر- نحوی انکشاف وجود به واسطه آدمی میداند و عقیده دارد برخلاف هنر که انکشافی به نحو پوئسیس یعنی تحقق حقیقت وجود در موجودات است، صنعت انکشافی به نحو گشتل یعنی ظاهرشدن موجودات به عنوان منابع قابل بهره برداری است. هیدگر در این رساله گشتل را تقدیر انکشاف در عصر کنونی دانسته و مخاطرات آن را برای زمانه ما برشمرده است. اما درعین حال بین سرنوشت و تقدیر تفاوت قائل شده و بر این باور است که چنانچه بشر امروز خطر گشتل را - که بیش از همه متوجه سرشت انسانیاش است - به عمق جان دریابد، سوگردان خواهد شد. به عقیده وی با سوگردانی یا چرخش به سوی وجود، نسبت آدمی با وجود - از بُعد ُ به قرب- تغییر خواهد کرد و امکان تغییر تقدیر زمانه - از گشتل به پوئسیس- و در نتیجه امکان نجات از خطر گشتل در عصر جدید ّ میسر خواهد شد.
نسبت هنر و جاودانگی در هستی نگری ویتگنشتاین و کاربست آن در معناباختگی انسان معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۷ زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴
19 - 28
حوزههای تخصصی:
تصور اینکه زندگی عاری از معنی و مرگ پایان همه چیز باشد، موجب می شود هستی دیگر در نظر انسان، چندان زیبا و ارزشمند جلوه نکند. ویرانگری زمان, دشواری های زندگی و هراس از مرگ از جمله عواملی است که باعث ایجاد حس سرخوردگی و رواج اندیشه های معناباخته در دنیای امروز شد. در مقابل عده ای از متفکرین با تاکید بر معناداری و جاودانگی زندگی, درصدد یافتن راه حلی ملموس برای دردهای وجودی آدمی و معنا بخشیدن به هستی او می باشند.
در این راستا, نظریات ویتگنشتاین متقدم و شیوه جهان نگری او از منظر جاودانگی مورد تامل واقع شد. با نگاهی به دغدغه های عمیق اگزیستانسی و بررسی پویش های اندیشه ای وی، نقش «زیبایی شناسی» و «اخلاق» در مساوقت با یکدیگر, به عنوان بنیادی ترین مؤلفه های معنابخش به زندگی, در ساختار فلسفی او انکار ناشدنی است. چنانکه در غالب فرازهای اندیشه ای او می توان ردپایی از این دو عامل را با محوریت «نگاه ازلیِ سوژه متافیزیکی» در بنیان نهادن زندگی معنادار و غایتمند مشاهده نمود. مبتنی بر این نظرگاه هنر به عنوان والاترین شیوه نمایاندن ارزش های حقیقی زندگی و راه حلی برای عبور از دشواری های آن مورد توجه قرار می گیرد. زندگی که در نگاه ویتگنشتاین امتدادی ابدی می یابد.
هنر مطلوب از دیدگاه محمدتقی مصباح یزدی
نسل پرسش گر امروز تمایل زیادی نسبت به مسائل جدید نشان داده و به دنبال پیدا کردن پاسخی برای ذهن پرسش گر خود می باشند. یکی از این مسائل مهم و تأثیرگذار، موضوع هنر و جایگاه آن در زندگی بشر می باشد. در این مقاله، با روش منطقی و علمی بر آن شدیم که به چیستی هنر و اقسام آن و جایگاه آن در زندگی بشر با توجه به رویکرد علامه محمدتقی مصباح یزدی پاسخ دهیم. در ابتدا، هنر را از نظر ریشه شناسی بررسی شده و بعد به مباحث لغوی آن پرداخته ام که در لغت، مترادف فن، مهارت، کمال، فراست و... است. در ادامه، دیدگاه علامه محمدتقی مصباح بررسی می شود. مصباح هنر مطلوب بشر را دینی معرفی کرده و آن را از آن جهت که به رشد و کمال انسانی می انجامد، غایتمند می داند. او زیبایی را فصل ممیّز هنر مطلوب از اقسام دیگر آن دانسته و زیبایی را درک شیء یا کاری ملائم با نفس که موجب شگفتی و لذت فرد می شود، تعریف می کند. او معنای عامی برای هنر درنظر گرفته است که تقریباً مترادف با مهارت بوده و آن را فعلی معرفی می کند که فاعل با اراده، آن را منظم و هدف دار انجام دهد و بکوشد با سرعت و کمال بیشتر (یا معطوف به بهترین وجه ممکن)، آن را به پایان رساند؛ به طوری که وقت و مصالح کم تری صرف کند و نتیجه بیشتری بگیرد.
مطالعه نقوش دست بافته ها و دستمال های ترکمن از گذار مردم شناسی هنر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
باغ نظر سال نوزدهم اسفند ۱۴۰۱ شماره ۱۱۷
75 - 90
حوزههای تخصصی:
بیان مسئله: دست بافته و دست مال های ترکمن، ساحتی از هنرهای بومی هستند که ضمن مرتفع ساختن نیازهای زندگی و برجسته سازی هویت هنری، محملی برای آشکارسازی باورها از طریق بازنمایی نقوش انتزاعی و تجریدی بوده است. نکته حائز اهمیت در این آثار، اهمیت و اهتمام ویژه به جنبه معناشناختی و باورمحوری نقوش، در کنار بعد زیباشناختی است. این مسئله در سایر جوامع عشایری، به نسبت کم تر است. برجسته ترین بخش زندگی در جامعه ترکمن، حضور باورها، آیین ها و آموزه های باستانی(شمنی) و دینی است که از طریق آثار هنری و به سبک تجریدی به مخاطب عرضه می شود. ازاین رو، مطالعه جهان بینی بافنده ترکمن که در قالب انواع نگاره ها در دست بافته ها و دست مال ها نقش پردازی شده، با رویکرد مردم شناسی هنر میسر است. رسالت این رویکرد، مطالعه، فهم و درک محتوای آثار هنری، در بستر فرهنگی جامعه آفرینندگان آن است. بنابراین پرسش اصلی پژوهش این است که نقوش دست بافته ها و دست مال های ترکمن از دیدگاه مردم شناسی هنر، دارای چه ویژگی هایی هستند و چگونه می توان از این دیدگاه و با لحاظ زمینه های فرهنگی ترکمن به فهم معنایی و زیبایی آن ها، پی برد؟
هدف پژوهش: مطالعه و فهم نقوش دست بافته ها و دست مال های ترکمن از منظر فرهنگ جامعه بافنده ترکمن است.
روش پژوهش: این پژوهش از نوع کیفی و توسعه ای، روش تحقیق توصیفی-تحلیلی و شیوه گردآوری داده ها کتابخانه ای است.
نتیجه گیری: سبک غالب نقش پردازی نقوش تجریدی(عدم شباهت به مصداق بیرونی) است تا انتزاعی. همچنین نقوش بیش از آنکه جنبه زیباشناختی(تزیین و آراستن)، داشته باشند، با تکیه بر عقاید و باورها، آفریده می شوند و وجه نمادین و معناشناختی دارند. عمده نقوش شامل دسته نقوش محافظ (دعا، تعویذ، طلسم، خمتاز، بازوبند)، قوچک، پرندگان محلی و گل (گول، ترنج) هستند که در هر ایل و قبیله دارای نشان و فرمی خاص است. همچنین دست بافته ها دارای کارکردهای ویژه ای هستند.
اخلاق و هنر در پست مدرنیسم از منظر لیوتار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از نگاه لیوتار، «مدرنیته پیوسته حاصل پست مدرنیته است» یا به عبارتی: « پست مدرنیته ، بازنویسی مدرنیته است.» بازگشتی بدون پیش داوری به نقطه ی آغاز، درک مدرنیته به انضمام بحران هایش. بازنویسی مدرنیته به معنای یادآوری خطاها، اشتباهات و فجایعی است که عصر مدرن مسبب آن بوده است و در نهایت، آشکار ساختن سرنوشتی است که غیب گویی در آغاز عصر مدرن آن را پیش بینی کرده بود و اکنون در تاریخ تحقق یافته است. خرد ستیزی و عقل ناباوری از بحران های مهم مدرنیته در اخلاق و هنر است. از دید او سرچشمه ی این نارسایی ها در تعریف عقل کلی و استفاده از عقل علمی برای صورت بندی زندگی است. این پژوهش با هدف بررسی اخلاق و هنر در پست مدرنیسم از منظر لیوتار انجام شده است و در پی یافتن این سوال هستیم که که اخلاق و هنر در دیدگاه لیوتار چه جایگاهی در پست مدرنیسم دارد؟
بیگانگیِ ارتباطاتِ عصر مدرن در آثار ادوارد هاپر با تحلیل موردی دو تابلوی «فیلم نیویورک» و «اداره نیویورک»
حوزههای تخصصی:
ادوارد هاپر از هنرمندان اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 و مکتب رئالیسم از مکاتب هنری عصر مدرن و نتیجه انقلاب صنعتی بود. تغییر رویکرد هنر در عصر شکل گیری جامعه متوسطه بعد از انقلابهای سیاسی و اجتماعی بزرگ از کارکرد تزئینی و آئینی به کارکرد رسانه ای و اجتماعی یکی از دغدغه های شکل گیری واقعیت گرایی در هنر بود. تغییر موضوعی و پرداخت انتقادی به موضوع های روزمره قشر متوسط در هنر بعد از گذر از نوسانات اجتماعی اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 و به دنبال گسترش علمی و شکل گیری نظریات زیست شناسی، روانشاسی و جامعه شناسی به انتقاد از تحولات روحی انسان از جمله بیگانگی انسان رسید. بیگانگی که نتیجه جامعه مدرن برشمرده شده است. دغدغه بسیاری از هنرمندان مانند هاپر گردیده است که در آثار آنها نمود واقعی یافته است. شکل گیری هنر عکاسی و سینما و تأثیر پذیری و تأثیرگذاری آنها از و بر هنرهای دیگر نمی توانیم نادیده بگیرم. با مرور انتقادی از وجود بیگانگی انسان در اندیشمندان مدرن مانند اریک فروم به تأثیر این نظریه انقادی و رابطه سینما بر آثار هاپر با مرور موردی دو اثر نقاشی «فیلم نیویورکی» 1939 و «دفتر کار»1960 از دوران شکوفایی هنرمند به تأثیر موضوع بیگانگی در اثار او و تأثیر رسانه سینما بر نقاشی های او می رسیم.
هنرهای چهارگانه سبک زندگی مؤمنانه با تکیه بر آموزه های رضوی
حوزههای تخصصی:
سبک زندگی را روش زندگی اشخاص، گروه ها یا جوامعی دانسته اند که در مواجهه با روابط فیزیکی، روانی، اجتماعی و اقتصادی روزانه خود می باشد. این سبک را چه روش زندگی بدانیم و چه منش برخاسته از بینش، اما نمی توان از هنر بودن آن چشم پوشید، البته مجموعه ای از هنرها که یک سبک و الگوی کلان را شکل می دهد. اما مساله فراروی مقاله، هنرهای کمی و کیفی در سبک زندگی مومنانه است که جوهره این سبک همان ایمان به خداست. در این مقاله به تبیین چهار هنر تفکر، توکل، تودد و تلذذ پرداخته شده است. بطوریکه هنرتفکر، هنر پردازش و ویرایش معلومات در پرتو قوه عقل است که نوعی تعامل خردمندانه انسان با خویش است. توکل هنر اعتماد در واگذاری امور به خداست، اعتماد به خدایی که منشاء اعتماد به نفس است.در واقع توکل نوعی تعامل واقع بینانه با خداست. تودد نیز هنر دوست داشتن و محبت ورزیدن به دیگران است که عامل و شاخصی مهم برای سبک زندگی مومنانه و تعاملی نوع دوستانه با خلق خداست. و در نهایت تلذذ، که آن هم یک هنر است؛ هنر لذت بردن از زندگی و بهره مندی هدفمند از دنیاست که نوعی تعامل هوشمندانه با دنیا و پدیده ها و مواهب آن قلمداد می گردد.شایان ذکر است روش تحقیق، توصیفی- تحلیلی بر اساس گردآوری فیشهای به اصطلاح کتابخانه ای است که در سه مرحله طرح، اجرا و گزارش مقاله را به سامان رسانده است.
ویژگی های ممتاز واژۀ الله از منظر معناشناختی و خوش نویسی
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر پژوهشی در باب واژه «الله» بوده و درصدد نشان دادن امتیاز خاص واژه «الله» نسبت به سایر واژه ها است. این امتیاز جدای از تقدس این واژه، دارای معنای آسمانی است و مسلماً به شعوری آگاهانه باز می شود که در منحصرکردن این واژه نسبت به واژگان دیگر به کار رفته است. ممتازی واژه الله در هنر و سمنتیک به خصوص در کتابت این واژه توسط نخستین کاتبان، عمدی و آگاهانه صورت گرفته است. اگرچه این واژه از کلمات قرآن و زبان عربی محسوب می شود و در ظاهر مثل دیگر واژه ها است، اما هیچ گونه شباهت معنایی و کتابتی به دیگر واژگان ندارد. این واژه در معناشناسی و ساختار نیز همیشه خلاف قاعده سمنتیک(معناشناسی و ساختار) بوده و از نظر معنایی، لغوی، ریشه شناسی و قواعد دستوری نیز با سایر کلمه ها متفاوت است. در خوش نویسی نیز این واژه، استثنا است و به هیچ عنوان از قواعد نوشتاری دیگر واژه ها پیروی نمی کند و قاعده نوشتاری آن منحصر به فرد است و هیچ واژه دیگری نیز نمی تواند از قاعده نوشتاری الله پیروی کند.
گذشته به مثابه کالای مصرفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مدرنیسم نسبت انسان را با گذشته تغییر داد، انسانی که خود را حاصل فرایندی اسطوره ای و زمان را موجودیتی ازلی _ ابدی می دانست ناگاه با وجه مادی و شک برانگیز تاریخ مواجه شد، با پرسش ما از کجا آمده ایم؟ انسان مدرن گذشته را به مثابه ابژه ای در نظر می گیرد که باید مورد واکاوی قرار گیرد. از این رو او نخستین انسان تاریخی است که دست به کاوش در خود و بقایایش می زند. از این واکاوی مواد فرهنگی به دست می آیند، موزه برای نمایش این آثار ساخته می شود تا چشم مخاطبان را روی کالاهایی خاص و تمایزساز باز کند. از سوی دیگر جامعه مدرن جامعه ای به شدت مصرف گرا است. برای انسان مدرن، گذشته نیز چون دیگر چیزها به مصرف می رسد، گاه چون کالایی شان زا، گاه در شکل هویتی برساخته از پیشینه و گاه در قالب هنری؛ اما جامعه مصرفی با انبوهی از زباله هایی از گذشته که توسط باستان شناس به دست می آید مواجه است، حال این جامعه مصرفی با این دست مواد که بیشترشان شانس آن را نیز ندارند که پشت شیشه های ویترین قرار بگیرند چه خواهد کرد؟ آیا ماهیتاً این ”چیزها“ی تاریخ مند خود به زباله تبدیل نخواهد شد؟ این پرسش اصلی ترین سؤال مقاله حاضر است.
بازنمایی سبک زندگی در سینمای دهه هشتاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ایران از زمان پیدایش تا کنون و در ادوار مختلف تصاویر گوناگون متفاوت و گاه متناقضی از جامعه ایران به نمایش گذاشته است. جامعه ایرانی مانند همه جوامع درحال تحول در دهه های اخیر دچار دگرگونی در ابعاد مختلف اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی شده است. یکی از متغیرهای اجتماعی برای فهم دگرگونی های معاصر ایران مفهوم سبک زندگی است. ما در این مقاله در وهله اول با بهره گیری از نظریه بازنمایی در جامعه شناسی هنر و در وهله دوم با استفاده از الگوی تبیینی بوردیو در باب سبک زندگی تلاش می کنیم به بررسی سبک زندگی بازنمایی شده در سینمای دهه هشتاد بپردازیم. برای نیل به هدف فوق بعد از نمونه گیری از بین فیلم های تولید شده در دهه 80 با استفاده از روش تحلیل محتوا و پس از تعریف مقولات و شاخص ها پرسش نامه معکوس تهیه شده و داده ها از طریق مشاهده فیلم های مورد نظر جمع آوری گردید. برای بررسی فیلم ها سکانس واحد مورد تجزیه و تحلیل قرار داده شد که در فیلم های روایی معادل یک صحنه است. در این جا صحنه به بخشی از فیلم گفته می شود که محصور در فضای فیزیکی مشخصی است و متشکل از نماهای مختلف است. نتایج حاصل نشان می دهد از میان ابعاد سبک زندگی، مصرف فرهنگی بیشترین میزان بازنمایی در سینمای دهه هشتاد را به خود اختصاص داده است. بعد از این بعد، ابعاد دیگر به ترتیب عبارتند از: نگرش ها، اوقات فراغت، مدیریت بدن، اولویت ارزش های اخلاقی، عادت های هزینه ای و الگوی مصرف غذا. در نهایت امر، ما یافته های خود را با یافته های تحقیقات پیشین مقایسه کرده ایم.
عوامل اجتماعی مؤثر در نمایشنامه ها و نمایشنامه نویسان ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جامعه شناسی هنرمندان یکی از زیرمجموعه های جامعه شناسی هنر است که هنرمندان را حداقل از دو منظر مطالعه می کند. اول، این شاخه ویژگی های فردی، اجتماعی و فرهنگی هنرمندان و نیز رابطه آن با گرایش آنها به هنرمند شدن را مطالعه می کند. دوم، این شاخه سبک ها و مضامین غالب در آثار هنرمندان در دوره زمانی معین و رابطه آن با شرایط اجتماعی معاصرشان را مطالعه می کند. داده های این پژوهش از مطالعه میدانی 75 نفر از نمایشنامه نویسان گرد آمده است که به دو طریق مطالعه شده اند. اول، آنها به پرسشنامه ای پاسخ داده اند که در آن سوالات کلی طرح شده بود. دوم، دو نمایشنامه از هر نویسنده به انتخاب خودش مطالعه شد و بر اساس نتایج این مطالعه و نیز نظر خود نویسنده و نظر منتقدان، سبک و مضمون غالب در آثار نویسندگان مشخص شد. با تقسیم کلی دوره تاریخی مطالعه به دوره های کوچک تر و مطالعه شرایط اجتماعی در هر دوره، رابطه بین سبک و مضمون غالب نمایشنامه ها و شرایط اجتماعی معاصرشان تحلیل شد. مهم ترین یافته پژوهش این است که برخلاف انتظار و برخلاف یافته های تحقیقات مشابه در ایران و دیگر نقاط دنیا، میان سبک و مضمون نمایشنامه ها با ویژگی فردی و اجتماعی نویسندگان و نیز با شرایط اجتماعی معاصرشان رابطه معنی داری وجود ندارد. این یافته ها در بخش آخر مقاله، تحلیل و تبیین شده است.
«تاریخ هنر» به مثابه «تاریخ سیاسی» نقدی بر رویکرد سیاست-محور در تاریخ نگاری هنر اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تسلط رویکرد سیاست-محور در تاریخ نگاری از اواخر قرن نوزدهم و مقارن با پیدایش رویکردهای تاریخ جدید به چالش کشیده شده است و تاریخ نگاران و فیلسوفان تاریخ در دوره ی جدید در تلاش برای به چالش کشیدن این پارادایم، الگوها و شیوه های تاریخ نگری و تاریخ نگاری بدیلی ارائه کرده اند که با عنوان «تاریخ جدید» شناخته می شود. منابع گوناگون تاریخ هنر و معماری اسلامی در طول قریب به دو سده از پیدایش این حوزه ی مطالعاتی و مشخصاً یک سده از ورود این حوزه به آکادمی و در نتیجه تولید گستره ی متنوعی از متون پیرامون میراث هنری تمدن اسلامی، سنت تاریخ نگاری مشخصی را شکل داده اند که نگارندگان آن را «سنت تاریخ نگاری هنر اسلامی» می نامند. حال اگر بر اساس پارادایم تاریخ جدید به نقد این سنت تاریخ نگاری بپردازیم به نتایج قابل توجهی دست خواهیم یافت. هدف از این پژوهش، پرده برداشتن از رویکرد سیاست-محور موجود در سنت تاریخ نگاری هنر اسلامی و نقد پارادایم تاریخ نگاری سنتی مسلط در این سنت است. رویکرد روشی انجام این پژوهش کیفی است. داده ها با استفاده از روش کتابخانه ای-اسنادی گردآوری شده و برای تحلیل داده ها از تکنیک «تحلیل مضمون» استفاده شده است. بر اساس یافته های این پژوهش، منابع و متون اصلی تاریخ هنر اسلامی عمدتاً منظر روایی سیاسی را برای روایت تاریخ و سرگذشت هنرها در جوامع اسلامی به کار بسته است و در نتیجه ی آن بخش مهمی از میراث هنری تمدن اسلامی به حاشیه رانده شده است.
میدان قالی دستبافت بر اساس نظریه کُنش(پراتیک) پی یر بوردیو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
قالی دست بافت ایران به عنوان هنر بومی و ملی و متن فرهنگی جامعه، امروزه با مشکلات و چالش های متعددی مواجه است. تبیین دلایل این مشکلات یا بخشی از آن ها، علیرغم حضور این محصول فرهنگی در زندگی اجتماعی، کم تر از منظر جامعه شناسی بررسی شده است. نظریه عمل بوردیو یکی از مهم ترین نظریات در حوزه جامعه شناسی هنر است که امکان تحلیل حوزه های مختلف هنری را فراهم آورده است. واکاوی و تلاش برای صورت بندی میدان قالی مطابق با این نظریه، موضوع این پژوهش است. از آن جایی که قالی دست بافت شامل میدان های متعدد است، بنابراین در این پژوهش سه میدان بازار(تولیدکنندگان و صادرکنندگان عمده)، طراحان و بافندگان، که بیش از سایر میدان ها در قاب این نظریه و منظومه بوردیو نزدیک است، مورد مطالعه، بررسی و تحلیل قرارگرفته است. از این رهگذر، هنر قالی بافی و قالی دست بافت مطابق با مبانی نظریه کنش بررسی و تحلیل می شود. برخی از یافته-های پژوهش چنین است : از میان میدان های قالی، میدان بازار از دایره وسیع تر برخوردار بوده و به بینش و نظر بوردیو در ارتباط با میدان و کنش گران و تلاش برای کسب قدرت و سرمایه نزدیک تر است. کنش گران این میدان ضمن تعلق داشتن به طبقه مرفه و برخوردار از انواع سرمایه ها، در تلاش و رقابت و اعمال قدرت و خشونت نمادین با یکدیگر برای کسب سرمایه و منابع بیش تر هستند. کنش گران طراح و بافنده در زُمره طبقات میانی و فرودست و محروم از سرمایه ها و دیگر منابع هستند. در میدان طراحان و بافندگان ضمن تلاش بازیگران برای کسب سود، رقابت و قدرت نمادین شکل نمی گیرد. از این رو که
نقش مشاهده در هنر معاصر: امکان و ضرورت مشاهده در غیاب فرم در هنرهای تجسمی، نمایشی و موسیقی از نظر لومان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نیکلاس لومان، در مسیر روشن تر ساختن کارکرد سیستم هنر، با تحلیل روابط پیچیده ی مشاهده، تمایز و فرم، بر نقش تعیین کننده مشاهده در هنر تأکید کرده است. با سه مشاهده گر فعال، یعنی سیستم هنر، هنرمند و مخاطب، کار تولید اثر هنری، تا ادراک آن ادامه می یابد. نزدیکیِ تولید و ادراک به معنای متفاوت مشاهده و فرم بازمی گردد که شرط تحقق آنها، وجود تمایزات است. در هنگام مشاهده هر فرم، تنها یک سوی تمایز آشکار و سویه ی دیگر که غیابش شرط مشاهده است، از نظر پنهان است. در هنر معاصر، در آثار کسانی مانند مارسل دوشان، جان کیج و دیگران، هنر به مثابه بازی زیباشناختی فرم ها در همین معنا جلوه گری می کند. علاوه بر این، در سینما نیز برای پذیرش جهان ساختگی روی پرده به عنوان واقعیت از جانب مخاطبان، مشاهده در این معنا ضروری است. وقتی مشاهده فراتر از ادراک حسی صِرف و قابلیت نشان گذاری و تمایزگذاری تعریف شود، آنگاه سیستم هنر قادر به مشاهده و مدیریت آن است. در این نظریه، ضمن کنار گذاشتن بحث شانس و اتفاق، نقش و اهمیت نام هنرمند در مقبول واقع شدن اثر هنری تحدید شده است. با خوانش و ارائه ی شرح مبسوط تری از این نظریه، توفیق آن را در زمینه ی تشخیص هنر دشوار فهم معاصر ارزیابی می کنیم.
تبیین ویژگی های هویتی آموزش عالی هنر با تاکید بر متغیرهای فرهنگی در ایران امروز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هویت که شخصیت هر جامعه ای را تشکیل می دهد، ارزش های فرهنگی است که توسط قشر تحصیل کرده و دانشگاهی صیانت شده و در مسیر انتقال به نسل های آینده با تحولات و نیازهای روز جامعه همگام می گردد. این وظیفه ی نظام های تربیتی، بخصوص آموزش عالی است که برای ارتقاء و انتقال مناسب هویت فرهنگی به تدوین مناسب ترین سیاست های راهبردی اقدام نمایند. نظام آموزش عالی در رشته های هنری به تناسب محتوای موضوعی و مفهومی که با فرهنگ جامعه و همچنین ارتباط با ارزش های بومی، ملی و آیینی دارد، در این میان از اهمیت و حساسیت بیشتری برخوردار است. این پژوهش که به لحاظ هدف، تحقیقی بنیادی است، در تحلیل نظام های آموزش عالی رشته های هنری، ابتدا با روش کتابخانه ای، به تاریخچه ، مفاهیم بنیادی و چارچوب هایی که می باید در امر آموزش، تعلیم و تربیت مدنظر قرارگیرد، پرداخته و سپس در مطالعه ای پیمایشی ویژگی های هویتی این نظام و تاثیر متغیرهای فرهنگی معاصر را در برنامه های آموزشی این رشته ها مورد بررسی قرار داده است. در نتیجه ؛ برنامه های آموزشی و سرفصل های مصوب در رشته های هنر نیازمند بازبینی، تصحیح و سازگاری با تغییرات و تحولات معاصر بوده و در شرایط موجود با نیازهای جامعه، انتظار دانشجو و آرمان های ایران اسلامی همگامی نداشته، کیفیت لازم را برای حفظ و انتقال هویت فرهنگی ندارد.
مناسبات اسطوره و هنر در تفکر ارنست کاسیرر، والتربنیامین و تئودورآدورنو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۱۸ بهار ۱۳۹۲ شماره ۱
1 - 15
حوزههای تخصصی:
هنگامی که در نیمه نخست قرن بیستم بحث از لغزش عقل مدرن شد، اسطوره شناسی به شکلی جدّی مورد توجه قرار گرفت. تعاریف متنوعی برای اسطوره از سوی اسطوره شناسان و حتی برخی فلاسفه مطرح شد. دامنه ی این اسطوره شناسی ها در سال های پس از آن، به گستره ی نقد ادبی نیز کشیده شد و ترجیحات کارکردگرایانه ی متفاوتی در هنرها پدیدار شدند که از همین جریانات نشأت می گرفتند. ازجمله برخی از اعضای مکتب «فرانکفورت» همچون تئودور آدورنو، رویکردشان به نقد خردگراییِ پدید آمده در عصر روشنگری بود. در سوی دیگر، ارنست کاسیرر از طریق «فلسفه ی انتقادی» به ویژه تلاش کرد جایگاه اسطوره را از سایر صورت های سمبلیک همچون زبان و هنر، خودبسنده و مستقل تعریف کند. در بررسی آرای کاسیرر، آدورنو و نیز والتر بنیامین- با وجود تمایزات فکری ایشان در باب مناسبات میان اسطوره و هنر- به نظر می رسد آن چه که می تواند مرور عوالم گوناگون فکری ایشان را در کنار هم توجیه کند، اولاً: تمرکز و عزمی است که این اندیشمندان برای شناساندن و کنترل اسطوره همچون قدرتی تأثیرذار بر افکار بشر به خرج دادند. درثانی، شرایط اجتماعی و سیاسی تقریباً مشترکی است که ایشان در آلمان جنگ های جهانی و سال های پس از آن تجربه نمودند. در این مقاله مناسباتی که متأثر از رویکرد متفکران مورد نظر به اسطوره، میان اسطوره و هنر ترسیم شد، از تطبیق آرای ایشان مورد تحلیل قرار گرفته است.
رویکردی متفاوت به دیگری در هنر: با یک رویکرد لومانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در رویکرد لومانی، هنر به مثابه سیستمی اجتماعی از جنس ارتباطاتِ غیرمستقیم و فرازبانی است که با ابتنا بر عملکردهای خود-ارجاع، فروبسته عمل می کند. سیستم با رجوع به عملکردهای پیشین در افق زمانی گذشته، افق زمانی آینده را به روی خود گشوده نگه می دارد. حاصل این امر، پدید آمدن سبک های هنری یکی پس از دیگری است که برخی عناصر یکدیگر را نقد، تأیید، یا تعدیل کرده اند. برای نمونه، سبک «امپرسیونیسم»، حاصل فعالیت سیستم هنر در واکنش به سبک «رئالیسم» بوده و از پیامدهای خود-ارتباطی سیستم هنر به شمار می آید. تمایز هدایتگر میان سیستم/محیط، نشان می دهد که خود-ارتباطی هرگز به معنای نفیِ نقش دیگری در هنر نیست. هنر برای اعلام موجودیت و به پایان نرسیدن باید از غیر هنر، یا دیگری تفکیک شود. اما انکار سودمندی، لذت بی غرض، غایت در خود، یا بی غایتی در «هنر برای هنر» به معنای حذف دیگری نیست. هیچ یک از جنبش های هنری مدرن نوآور نمی توانند به صِرف داشتن خود-ارتباطیِ محض ادعا کنند. در سیستم هنر، سیستم های روانی (انسان ها) و اجتماعی مشارکت کنترل شده دارند. فقدان کنترل مصادف با تحلیل رفتن پویاییِ سیستم هنر است. در این پژوهش تلاش شده با ابتنا بر مطالعه (ترجمه و تحلیل) آثار اصلی لومان، ضرورت وجود دیگری در هنر از منظری متفاوت بیان شود.
هم پوشانی نقد و امر زیباشناختی در هنر (نقد فعال تر از خیال)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۰ بهار ۱۳۹۴ شماره ۱
5 - 12
حوزههای تخصصی:
زیباشناسی مدرن در مقوله های زیبایی و معنا حساب خود را از زیباشناسی کلاسیک جدا کرده و تجربه های زیباشناختی جدیدی را شکل داده است. دیگر از نگرش انسان به ایستایی و ثبات جهان، حتی در حوزه ی تفسیر و نقد، اثری نیست. وقتی کاری، مدرن یا پست مدرن توصیف می شود، با الزام به درک نوعی پیچیدگی، کار نقد پویاتر و دشوارتر از همیشه خواهد شد. با وجود هم پوشانی نقد و امر زیباشناختی، دشواریِ تعریف و تشخیص هنر مدرن و پست مدرن، و دشواریِ معنا کردنِ معنا مسئله می شود. وقتی نه معنایی هست (مثل ادبیات ابسورد)، و نه حتی فرمی تازه (مثل آماده - ساخت های دوشان و وارهول) باید تجربه و لذت زیباشناختی را وسعت بخشید. ازاین رو، دقت در کاربرد اصطلاحات و واژه هایی از قبیل معنا، تجربه و واکنش زیباشناختی برای نظم و انضباط بخشیدن به فرایند نقد لازم است. در هنری که خود نوعی نقد فرهنگی است، نقش منتقدان در برقراری ارتباط میان سوژه و ابژه زیباشناختی که شرط اساسی لذت بخشی است، مهم تر از پیش است. از قرن هجدهم که مفهوم ادراک هنر و تجربه زیباشناختی با یکدیگر هم پوشانی داشته اند، با وجود تمرکز بر اثر همچنان نوعی سوبژکتیویسم بر تمام نقدها ناظر است. در این نوشتار نسبت تجربه های زیباشناختی جدید با نقد نو بیان می شود.
تأملی بر بحث های فلسفی معاصر درباره ی بی معنایی در هنر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هنرها در آفرینش، کاربرد، تفسیر و در نتیجه معنا از هم متفاوتند. دشواریِ دستیابی به معنا، اهمیت مطالعه ی معنا و بی معناییِ هنر را مضاعف می کند. زمانی معنا در واقعیتی جست و جو می شد که اثر هنری بازنمود آن بود، اما در هنر غیربازنمای معاصر، معنا همان رازی است که هستیِ هنر بر آن استوار است. اکنون جای بسی تأمل است که بدون معنا، هنر چگونه هستی می گیرد و چرا برخی بی معناییِ هنر را تحسین می کنند وقتی هنوز چیستیِ آن را نمی دانند. در این پژوهش با استعانت از مطالعه و تحلیل داده های برآمده از آرای فیلسوفانِ تأثیرگذارِ معاصر، تلاش می شود خاستگاه پندار بی معنایی و راه حل آن در شناخته شده ترین نظریه ها جست و جو شود. به نظر می رسد این که معناسازی پروژه ای انسانی است، عامل رواج پندار بی معنایی است، در حالی که تفسیرپذیری، تمایز میان این و آن اثر، تاریخ هنر، تمایز هنر و غیر هنر مواردی هستند که با لحاظ آنها نمی توان معمای معنا را به بی معنایی ختم کرد. وقتی هدف، جست و جوی معناست، تحقق بی معنایی ممکن نیست و تفسیرپذیری، بقای اثر است. برای اثبات این ادعا می توان به نظریه هایی رجوع کرد که بی معنایی را نفی معناداری نمی دانند. چالش اساسی نظریه سیستمی همین است که تجربه ی بی معنایی که همان نیستی است ممکن نیست.
تعیین رابطه میان ویژگی های شخصیتی، خلاقیت و خودشکوفایی در دانشجویان رشته طراحی صنعتی: نقش تفاوت جنسیتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۲ زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴
115 - 124
حوزههای تخصصی:
هدف از انجام این تحقیق پی بردن به رابطه میان برخی از متغیرهای بنیادین در آموزش هنر نظیر ویژگیهای شخصیت، خلاقیت و خودشکوفایی با در نظر گرفتن تفاوت های جنسیتی در میان دانشجویان هنر بوده است. دانشجویان رشته طراحی صنعتی هر چهار سال تحصیلی از میان دانشجویان دانشگاه هنر بصورت غیر تصادفی انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده در تحقیق عبارنتد از: ابزار سنجش خلاقیت آزمون تفکر خلاق تورنس (TTCT)؛ آزمون پنج عاملی ویژگیهای شخصیت (NEO-FFI)؛ ابزار خودشکوفایی استعداد (MAP) میباشند. جهت تحلیل همبستگی در SPSS از ابزار پیرسون استفاده شد. تحقیق حاضر در پی یافتن پاسخ این پرسش است که چه رابطهای میان ویژگیهای شخصیتی و خلاقیت با خودشکوفایی در دانشجویان رشته طراحی صنعتی وجود دارد و همچنین چه تفاوتی میان دانشجویان پسر و دختر وجود دارد. یافته های تحقیق نشان میدهد که میان دانشجویان پسر و دختر تفاوتهای اندکی وجود دارد بدینصورت که تنها تفاوت میان دانشجویان پسر و دختر بین ویژگیهای شخصیت با خلاقیت در عامل روان آزردهخویی است. همچنین تنها تفاوت میان دو گروه بین شاخص خلاقیت و خودشکوفایی در وظیفه شناسی است. در نهایت، میان خلاقیت با خودشکوفایی میان دانشجویان دختر و پسر تفاوت وجود ندارد.