مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
معناباختگی
منبع:
زبان و ادبیات فارسی (دانشگاه خوارزمی) سال بیست و چهارم بهار و تابستان ۱۳۹۵ شماره ۲۵ (پیاپی ۸۰)
حوزه های تخصصی:
رئالیسم وهمی اصطلاحی در مکتب های ادبی است که نام روسیه و نویسنده بزرگ آن داستایفسکی را تداعی می کند. این سبک میان نویسندگان ایرانی ای هم گسترش یافت که ازطریق ترجمه با آثار نویسندگان جهان به ویژه روسیه آشنایی کسب کرده بودند و به دلایل فرهنگی زمینه و آمادگی پذیرش چنین روشی را داشتند. رئالیسم وهمی نظریه ای نو در مکتب های ادبی است که در بطن خود واقعیت و وهم و گمان را درهم می آمیزد و درحین پرداختن به واقعیت بیرونی، واقعیت را برمبنای درون انسان به تصویر می کشد. همین سبب می شود که خواننده در شناخت حقیقت دچار تردید و دودلی شود. دربین نویسندگان ایرانی، خسرو حمزوی بیش از دیگران به این سبک گرایش دارد و رمان شهری که زیر درختان سدر مرد یکی از بهترین رمان های این نویسنده است که رگه های رئالیسم وهمی را به وفور می توان در آن یافت. در این رهیافت رمان شهری که زیر درختان سدر مرد براساس رئالیسم وهمی به روش توصیفی تحلیلی بررسی می شود
بررسی رمان «وقتی سَموم بر تن یک ساق می وزید» از دیدگاه «رئالیسم وهم آلود»
منبع:
رخسار زبان سال اول پاییز ۱۳۹۶ شماره ۲
۵۸-۳۰
حوزه های تخصصی:
رئالیسم وهمی یا رئالیسم فانتاستیک که از آن در مباحث نقدی و تحلیلی گوناگون با عنوان های متفاوتی از جمله ژانر، مکتب، سبک یاد کرده اند، اصطلاحی استکه وجود مکتب هایی چون سورئالیسم زمینه ی بروز آن را فراهم کرده است. ویژگی های این سبک ادبی و هنری به طور جدی نخستین بار در آثار داستانی نویسنده بزرگ روسی، داستایوفسکی ظهور می یابد که بعدها صاحب نظرانی چون میخاییل باختین و ملکم وی.جونز این سبک نویسندگی را به عنوان یک نظریه مورد بحث و بررسی قرار می دهند. رئالیسم وهمی واقع گرایی وهم آلود است؛ بدین معنا که به بیان واقعیات بیرونی بر مبنای درون انسان ها می پردازد. همین امر سبب ایجاد وهم و گمان در واقعیت می شود و خواننده را در فهم واقعیت دچار شک و دودلی می کند. این نظریه همانند بسیاری از مکتب ها و ژانرهای دوره ی معاصر ازطریق ترجمه در سراسر جهان از جمله ایران اشاعه یافته ونویسندگان ایرانی که شرایط فکری و فرهنگی پذیرش چنین سبک هنری را داشتند، از آن استقبال کرده اند. خسرو حمزوی یکی از نویسندگانی است که بسیاری از آثارش با سبک و سیاق این نظریه ی ادبی هم خوانی و هماهنگی دارد. به طوری که می توان نام رئالیسم فانتستیک یا وهمی را بر آثار او نهاد. رمان «وقتی سَموم بر تن یک ساق می وزید»ِ خسرو حمزوی مولفه ها و ویژگی های این نظریه و سبک ادبی را در خود جای داده است. در این پژوهش به بررسی ویژگی های رئالیسم وهمی در رمان مذکور پرداخته می شود.
مؤلفه های معناباختگی در «ملکوت» بهرام صادقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی زمستان ۱۳۹۹شماره ۸۶
7 - 28
حوزه های تخصصی:
توجه داستان نویسان معاصر ایران به ادبیات غرب امری انکارناپذیر است. جریان تئاتر معناباخته (Absurd) یکی از جریان های پیش رو و شناخته شده در تئاتر است که تقریباً در دهه پنجاه قرن بیستم میلادی آغاز گردید و حوزه تأثیرش به سرعت به ادبیات داستانی انگلیسی و دیگر زبان ها نیز کشیده شد. در بین نویسندگان ایرانی، می توان بهرام صادقی را متأثر از جریان یادشده دانست. مقاله حاضر سعی دارد به این سؤال پاسخ دهد که آیا مؤلفه های معناباختگی در «ملکوت» بهرام صادقی وجود دارد؟ براساس آن، می توان ملکوت را اثری معناباخته محسوب کرد؟ در این مقاله، ابتدا زمینه های اجتماعی، سیاسی و ادبی، آنگاه پیشینه و پیشتازان جریان معناباختگی در ادبیات اروپا معرفی شد ه است. در مرحله بعد، براساس پژوهش های معتبر صورت گرفته درباره ادبیات معناباخته به مؤلفه سازی معناباختگی در ادبیات پرداخته شد ه است. در سومین مرحله، برای مؤلفه های برشمرده نمونه های متعددی از متن اثر یافته ایم و ذیل هر مؤلفه به بحث و بررسی درباره رابطه آن ها پرداخته شد ه است. صادقی در داستان ملکوت از اغلب مؤلفه های مهم معناباختگی استفاده کرد ه است و در خلق وضعیت و جهانی پوچ که به اشکال مختلف با عمیق ترین لایه های وجودی شخصیت های داستان در ارتباط است، موفق می نماید. از این رو، ملکوت را می توان اثری خصیصه نما در ادبیات داستانی معناباخته فارسی در نظر گرفت.
چگونه دربارۀ هیچی حرف بزنیم: تعریف پذیری و تقسیم بندی های پوچ گرایی فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۱
131 - 147
حوزه های تخصصی:
نیهیلیسم یا پوچ گرایی فلسفی، به معنی باور به عدم، ترجیح دادن نیستی به هستی، و درکل نفیِ بنیادین جنبه ای از شناخت ها یا ارزش های انسانی است؛ اما چگونه می شود در فلسفه دربارۀ چیزی بحث کرد که ادعا می شود نیست؟ برای پاسخ به این سؤال باید به سؤالات جزئی تری پاسخ داد؛ اعم از اینکه چگونه می توان پوچ گرایی را تعریف کرد و ارائۀ تعریف تا چه حد به شناختن پوچ گرایی کمک می کند؟ پوچ گرایی را به چه روش هایی می توان تقسیم بندی کرد؟ همچنین، باتوجه به تعاریف و انواع پوچ گرایی، معادل های فارسی پوچ گرایی چه نقاط ضعف و قوتی دارند؟ پوچ گرایی را می توان براساس تاریخ به قبل و بعد از نیچه، براساس رویکرد به فعال و منفعل، براساس وسعت به فردی و اجتماعی، و براساس زمینۀ بحث به شناختی و ارزشی تقسیم کرد. در همۀ این تقسیمات، پوچ گرایی نفی کننده است؛ پس تعریف هایش هم توصیفاتی هستند دربارۀ «چگونه نه گفتن» یا «به چه چیزی نه گفتن». همۀ نظریه هایی که تفکرات پیشین خود را از ریشه نفی کرده اند، به طور نسبی پوچ گرایانه هستند و درعین حال «ممکن است» نسبت به اندیشه های متأخر خود، ایجابی تلقی شوند. پس به طورکلی درمقابل متافیزیک، پوچ گرایی قرار گرفته است و به طور نسبی درمقابل هر فلسفه ای، پوچ گراییِ آن فلسفه؛ اما پوچ گرایی فقط یک طرز فکر مستقل نیست؛ بلکه روشی برای آزمودن متافیزیک و هر فلسفۀ دیگر است. پوچ گرایی بدیهی بودن خود فلسفه را هم به پرسش می کشد؛ اینکه برای کلی ترین سؤالات ذهن ما باید پاسخی وجود داشته باشد؛ یعنی پرسش را به پرسش می کشد. سؤالات ما لزوماً پاسخ دادنی نیستند؛ اصلاً لزوماً سؤالات معناداری نیستند.
نسبت هنر و جاودانگی در هستی نگری ویتگنشتاین و کاربست آن در معناباختگی انسان معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۷ زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴
19 - 28
حوزه های تخصصی:
تصور اینکه زندگی عاری از معنی و مرگ پایان همه چیز باشد، موجب می شود هستی دیگر در نظر انسان، چندان زیبا و ارزشمند جلوه نکند. ویرانگری زمان, دشواری های زندگی و هراس از مرگ از جمله عواملی است که باعث ایجاد حس سرخوردگی و رواج اندیشه های معناباخته در دنیای امروز شد. در مقابل عده ای از متفکرین با تاکید بر معناداری و جاودانگی زندگی, درصدد یافتن راه حلی ملموس برای دردهای وجودی آدمی و معنا بخشیدن به هستی او می باشند.
در این راستا, نظریات ویتگنشتاین متقدم و شیوه جهان نگری او از منظر جاودانگی مورد تامل واقع شد. با نگاهی به دغدغه های عمیق اگزیستانسی و بررسی پویش های اندیشه ای وی، نقش «زیبایی شناسی» و «اخلاق» در مساوقت با یکدیگر, به عنوان بنیادی ترین مؤلفه های معنابخش به زندگی, در ساختار فلسفی او انکار ناشدنی است. چنانکه در غالب فرازهای اندیشه ای او می توان ردپایی از این دو عامل را با محوریت «نگاه ازلیِ سوژه متافیزیکی» در بنیان نهادن زندگی معنادار و غایتمند مشاهده نمود. مبتنی بر این نظرگاه هنر به عنوان والاترین شیوه نمایاندن ارزش های حقیقی زندگی و راه حلی برای عبور از دشواری های آن مورد توجه قرار می گیرد. زندگی که در نگاه ویتگنشتاین امتدادی ابدی می یابد.
بررسی تطبیقی بنمایه ی معناباختگی در «چشم به راه گودو» ساموئل بِکِت و نزار قبانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۲۷ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
954 - 973
نمایشنامه ی چشم به راه گودو، الهام بخش آثار فراوانی در کشورهای مختلف شده است. از جمله، قصیده «در انتظار گودو»ی نزار قبانی شاعر معاصر سوری است که گویی این قصیده، ترجمه منظوم نمایشنامه ساموئل بکت است. پژوهش حاضر با روش توصیفی- تحلیلی و با هدف کشف نقاط شباهت و تفاوت و همگرایی بین این دو اثر، از طریق خوانش مقایسه ای بین روش این دو ادیب برای ارائه ی مفهوم بیهودگی انتظار و نیز عنصر معناباختگی انجام می شود. یافته های پژوهش نشان می دهد ساموئل بِکِت بعد از جنگ جهانی دوم و استعمار کشورش ایرلند، و نزار قبانی بعد از جنگ اعراب و اسرائیل، اقدام به خلق اثر کردند. از مضمون اصلی و مشترک این دو اثر یعنی انتظار، به عنوان نکته ی منفی تعبیر می شود. بکت و قبانی در مذمت انتظار بیهوده و پوچ و معناباختگی، ملت خودشان را به دست کشیدن از این وضعیت و تلاش و اتحاد و ایجاد تغییر در زندگی خود تشویق کرده اند.