مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
فلسفه معاصر
حوزه های تخصصی:
اوایل قرن بیستم در زمانی که دیگر گرایش های فلسفی رو به رشد بودند، دو جریان فلسفی مهم پدید آمد و به سرعت بر فضای فکری حاکم شد: فلسفه تحلیلی و فلسفه قاره ای. برجستگی این دو سنت سبب شده است که فلسفه معاصر در معروفترین طبقه بندی، به تحلیلی- قاره ای تقسیم شود اما این تقسیم، مسائلی از این دست را پیش آورده است: آیا این تقسیم جامع و مانع است و می تواند همه گرایش های فلسفی معاصر را در بر بگیرد؟ چه ویژگی هایی این دو سنت را از هم متمایز می کند؟ این تقسیم تا چه حد بر تلقی جغرافیایی- زبانی استوار است و چه کاستی هایی در این تلقی وجود دارد؟ در این مقاله پس از توضیح نسبت میان فلسفه تحلیلی و فلسفه قاره ای، برخی از تلاش هایی که برای توجیه این تقسیم صورت گرفته است، مورد بررسی قرار می گیرد.
فلسفه اسلامی در ایران معاصر(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
به گواهی تاریخ، ایران اسلامی همواره مهد حکمت و اندیشه ورزی بوده است. حکیمان و عارفان این دیار از فارابی و ابن سینا و مولوی تا سهروردی و حیدر آملی و صدرای شیرازی در همه جای دنیا به عنوان ستارگان درخشان معرفت و معنویت شناخته شده اند. از این رو، از دیرباز طالبان معرفت از اطراف و اکناف عالم، چشم به فرزانگان این دیار دوخته اند و آثار اندیشوران ایرانی اسلامی را در شرق و غرب عالم می توان ردیابی کرد. اما آیا این افتخار فقط متعلق به گذشته است و به تاریخ پیوسته است؟ یا این چراغ پرفروغ همچنان تابان و درخشان است؟ در پاسخ می توان گفت که هرچند گذر روزگاران، گاه موجب نوسان هایی در فروغ این چراغ شده است، اما خوشبختانه این شعله مقدس هیچ گاه خاموش نشده و تا به امروز همچنان در نورافشانی است. آشنایی با حیات فکری و فلسفی معاصر ایران و پیشگامان آن و معرفی آن به تشنگان حقیقت در داخل و خارج ایران، گامی است سودمند در استمرار این سنت قویم و غنی، و قدمی است ضروری در بهره گیری نسل جدید از این میراث گرانسنگ. نوشتار حاضر نگاهی است گذرا به حیات علمی برخی از پیشروان حکمت و معرفت اسلامی در ایران معاصر.
نقدی بر وضعیت متون و برنامه درسی دانشگاهی فلسفه معاصر در ایران
منبع:
مجموعه مقالات اولین همایش ملی نقد متون و کتب علوم انسانی ۳۰ آذر ۱۳۹۶ جلد اول «تجارب حرفه ای نقد»
در این مقاله منظور از فلسفه معاصر دقیقاً معادل فارسیِ عنوان رایج و معیار آن یعنی (Contemporary Philosophy) در محافل و متون آکادمیک جهان است و آگاهانه ناظر به فلسفه معاصر اروپایی است. مقاله درگام اول به شرایط امکانی و مفهومشناسی فلسفه معاصر میپردازد و گام بعدی به تحلیل مسائل و روندهای فلسفه معاصر (با تأکید بر فلسفه قارهای) اختصاص دارد. متناسب با مبنایی که در این دو بخش مقدماتی اتخاذ شده، به بررسی تحلیلی – انتقادی سیر برنامهریزی آموزشی فلسفه معاصر در ایران (از دارالمعلمین تا روزگار ما) میپردازد. بخش عمده و پایانی مقاله ضمن تحلیلی بر اهم منابع فلسفه معاصر در زبان فارسی به بیان نقاط قوت و ضعف آموزش فلسفه معاصر (با تأکید بر برنامهها و متون) اختصاص دارد.
فرگه، عالم سوم و افلاطون گرایی در فلسفه او(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد پنجم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۱
27 - 40
حوزه های تخصصی:
در این نوشتار نگارنده به دنبال آن است که با بررسی اجمالی عالم مثال و موجودات متعلق به آن و همچنین تشریح جزئیات و ویژگی آن موجودات در برابر موجودات عالم مادون خط افلاطون، مقایسه ای داشته باشد با ایده اصلی گوتلوب فرگه در خلق عالم سوم و اختصاص حضور و وجود برخی از موجودات، به خصوص اندیشه، به آن عالم. این نخستین بررسی است که صورت می گیرد و ایده اصلی آن کاوش در افلاطون گرایی (به معنای مصطلح آن در فلسفه معاصر) فرگه در فلسفه تحلیلی است. نگارنده ایده اصلی افلاطون در ایجاد عالم مثال و همچنین موجودات مثالی را بررسی و بهره برداری فرگه از این ایده را تشریح می کند. پس از آن با بررسی و کنکاش دقیق در آرای فرگه در باب عالم سوم و موجودات حاضر در آن، به خصوص اندیشه، سعی بر آن دارد تا بررسی کند که آیا می توان تناظر یک به یک میان این دو برقرار کرد و با نقدهایی که بر تشریح سیستم فرگه در خلق عالم سوم و اندیشه وارد می کند، مدعی است که تناظر یک به یک نمی تواند مطرح شود. نتیجه نهایی که مورد بررسی و مداقه قرار گرفته، روند و سیستم کلی فرگه در افلاطون گرایی است. موضوعات مرتبط با دیگر موجودات عالم سوم، به غیر از اندیشه (مثل اعداد) در این نوشتار بررسی نشده است و هر کدام از آنها باید در نوشتاری مستقل بررسی شود.
تأملی بر بحث های فلسفی معاصر درباره ی بی معنایی در هنر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هنرها در آفرینش، کاربرد، تفسیر و در نتیجه معنا از هم متفاوتند. دشواریِ دستیابی به معنا، اهمیت مطالعه ی معنا و بی معناییِ هنر را مضاعف می کند. زمانی معنا در واقعیتی جست و جو می شد که اثر هنری بازنمود آن بود، اما در هنر غیربازنمای معاصر، معنا همان رازی است که هستیِ هنر بر آن استوار است. اکنون جای بسی تأمل است که بدون معنا، هنر چگونه هستی می گیرد و چرا برخی بی معناییِ هنر را تحسین می کنند وقتی هنوز چیستیِ آن را نمی دانند. در این پژوهش با استعانت از مطالعه و تحلیل داده های برآمده از آرای فیلسوفانِ تأثیرگذارِ معاصر، تلاش می شود خاستگاه پندار بی معنایی و راه حل آن در شناخته شده ترین نظریه ها جست و جو شود. به نظر می رسد این که معناسازی پروژه ای انسانی است، عامل رواج پندار بی معنایی است، در حالی که تفسیرپذیری، تمایز میان این و آن اثر، تاریخ هنر، تمایز هنر و غیر هنر مواردی هستند که با لحاظ آنها نمی توان معمای معنا را به بی معنایی ختم کرد. وقتی هدف، جست و جوی معناست، تحقق بی معنایی ممکن نیست و تفسیرپذیری، بقای اثر است. برای اثبات این ادعا می توان به نظریه هایی رجوع کرد که بی معنایی را نفی معناداری نمی دانند. چالش اساسی نظریه سیستمی همین است که تجربه ی بی معنایی که همان نیستی است ممکن نیست.
تحلیل فلسفی رومانتیسیسم آلمانی در آیینه فلسفه قاره ای معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
غرب شناسی بنیادی سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۲۷)
215 - 240
حوزه های تخصصی:
طرح اساسی نوشتارِ حاضر بر مبنای مسأله چگونگی نسبت رومانتیسیسم فلسفی با فلسفه روشنگری و ضد روشنگری از یک سو و نحوه تاثیرگذاری کلیدواژگان و تعابیر اندیشه ای این جنبش بر فلسفه قاره ای معاصر، پی ریزی شده است. فرض بر این است که رومانتیسیسم فلسفی کوشش می کند تا با ایجاد سنتزی میان فلسفه روشنگری و جنبش های ضدِ روشنگری به تعادلی میان اومانیسم و خردگرایی مدرن با ارزش های سنتی و ضد مدرن دست یابد. این در حالی است که کلیدِ مهم این سنتز رومانتیک را باید در نگرشِ خاصِ رومانتیسیسم به فلسفه زیبایی شناسی و هنر جستجو کرد. در پیگیری مقصودِ مذکور، ضمن بررسی تبارشناسانه و تاریخی، نسبتِ تعابیِر کلیدی و مهّمِ سنّتِ رومانتیسیسم آلمانی با فلسفه قاره ای معاصر، مورد واکاوی قرار خواهد گرفت: علم گرایی پوزیتیویستی افراطی و مشیِ ضدِ فلسفی آن که برآمده از عقلانیت ابزاری است؛ همچنین رویکردهای شبه فلسفی و شبه علمی پست مدرنیسم در نسبت با احساسی گری رُمانتیک.