فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۰۰۱ تا ۲٬۰۲۰ مورد از کل ۵۲٬۹۰۷ مورد.
حوزههای تخصصی:
تجربه عرفانی نوعی تجربه شهودی و غیبی و کاملاً خارج از دسترس عارف سوژه است؛ ازهمین رو، عارف توانش ادراک کامل آن را ندارد و در تکرار کیفیت آن نیز ناتوان است. علت این ناتوانی صرفاً ویژگی بیان ناپذیری و کیفیت فراعقلی تجربه شهودی نیست، بلکه علت آن، نظام معنایی حاکم بر رویداد شهودی و سپس روایت آن از زبان عارف سوژه است. نظام معنایی حاکم بر رخداد شهودی مبتنی بر تصادف است و بدون برنامه و پیش فرض، سوژه را با محیط و موقعیتی پرتنش روبه رو می کند. نظام معنایی تصادف یکی از چهار نظام معنایی لاندوفسکی است که با کیفیت تجربه عرفانی و شهودی و نیز با روایت این تجربه از زبان کلامی و غیرکلامی عارف سوژه هم خوانی دارد. مطابق نظام معنایی تصادف، عارف-سوژه در سیر پیوستار زندگی ناگهان با تجربه ای ناشناخته و فراحسی برخورد می کند که با قواعد برنامه مدار زندگی عادی تفاوت های اساسی دارد و او را در دو بعد فشاره ای و گسترده ای تحت تأثیر قرار می دهد. او نه تنها در مرحله رویارویی با تجربه شهودی دچار حیرت می شود، بلکه در بیان گزارش کیفیت آن نیز قواعد زبانی را نارسا می یابد. در نتیجه این فرآیند تصادفی و تنشی، سوژه با زبان کلامی و غیرکلامی خود فرم تازه ای از زبان و معنا تولید می کند.
کران بندی اصطلاح روایت جمعی: مطالعه نقش عامل روایی در انگاشت های اشتراکی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات پارسی معاصر سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۳۵)
189 - 211
حوزههای تخصصی:
با وجود اقبال جهانی به شیوه روایت جمعی که پس از پدیده چرخش روایی سیری پرشتاب یافته است، این گونه روایت در ایران به لحاظ تبیین نظری چندان مورد توجه قرار نگرفته است. خصوصاً در حوزه ادبیات علی رغم تعدّد نمونه های داستانی، مطالعات منسجم در حوزه این شکل روایی انگشت شمارند. این پژوهش بر اساس روش پساسنَت گرایانه در روایت شناسی قصد دارد با رویکردی التقاطی در وهله نخست، با بهره گیری از دیدگاه فلسفه ذهن و عمل، چیستی و حدود این شیوه را بازنمایاند و پس از آن تلاش می کند ضمن نشان دادن اَشکال متفاوت این شیوه روایی، ملاک هایی برای فاصله گذاری میان گونه های روایت معرّفی کند. نتیجه حاصل شده این است که تفاوت اوّلیه شکل های روایت جمعی در گرو کانون روایتگری است؛ کانون روایتگری می تواند خط فارق انواع روایت هایی که جمعی خوانده می شوند در مقابل روایت های دارای عامل روایت جمعی (به صورت مشخّص، ما-روایت ها) باشد. در نگاهِ ثانویه، گونه هایی که این پژوهش بر آن متمرکز هستند یعنی ما-روایت ها بر اساس دیدگاه روایی از یک دیگر متمایز می شوند. دیدگاه روایی معیّن کننده حدود دسترسی/عدم دسترسی به ذهن شخصیّت ها است و در نتیجه سطح وحدت صداهای تشکیل دهنده در روایت ما را تعیین می کند. در نهایت سعی شده است با طبقه بندی پیشنهادی برای سطوح مختلف ما-روایت بر اساس میزان برجسته سازی شخصیّت های تشکیل دهنده ما-راوی، افق روشنی از بافتار روایت جمعی با عامل روایی ضمیر اوّل شخص جمع نشان داده شود.
مراقبت زنانه و ملاحظات زیست محیطی در شعر «دلم برای باغچه می سوزد»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بحران محیط زیست و به دنبال آن افزایش دغدغه های زیست محیطی موجب شکل گیری نظریه های تازه در حوزه اخلاق زیست محیطی شد که هدف آن لحاظ کردن حقوق ناانسان در ملاحظات اخلاقی بود. یکی از این نظریه ها اکوفمنیسم بود که همزمان دغدغه های جنسیتی و زیست محیطی را لحاظ می کرد و میان زن و زمین و رفع سلطه بر این دو ارتباطی معنادار می دید. در هر سه تعامل تجربی، مفهومی و معرفت شناسانه در این رویکرد زنان نسبت به مردان به طبیعت نزدیک ترند، ازاین رو هم نسبت به تخریب محیط زیست حساس ترند و هم از تخریب محیط زیست بیشتر آسیب می بینند. فروغ فرخزاد به عنوان یک زن در شعر «دلم برای باغچه می سوزد» حساسیت بیشتر زنان را در مقایسه با مردان نسبت به مرگ باغچه روایت کرده است. در این پژوهش که با روش توصیفی تحلیلی به خوانش اکوفمنیستی این سروده می پردازد، نوعی نسبت میان عوامل و دلایل بی توجهی و بی عملی شخصیت های این روایت نسبت به مرگ باغچه با عوامل و دلایل بی توجهی نسبت به بحران محیط زیست در سطح کلان ملت ها و دولت ها یافته و تبیین شده است. نتایج به دست آمده حاکی است عوامل اصلی بی توجهی گفتمان مردانه انسان محوری، نگرش درون نسلی، منافع اقتصادی، مسابقه تسلیحاتی و جنگ و یأس فلسفی است. همین طور در گفتمان زنانه باوجود حساسیت آنها نسبت به تخریب طبیعت، باورهای خرافی و به دنبال آن راه حل های نادرست، پرداختن به زیست مصنوعی و فاصله گرفتن از طبیعت می تواند مانع کنشگری آنها در این زمینه باشد. درعین حال لحاظ کردن اخلاق مراقبتی زنانه در ارتباط با طبیعت می تواند زنان را در پیشگیری و نیز جلوگیری از تخریب بیشتر محیط زیست پیشتاز و مؤثر سازد.
کارکرد ساخت گذرایی در تحلیل تیپ شناسی شخصیت در رمان «ترلان»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زبان شناسی نقش گرا با مطالعه زبان های زنده دنیا و فراهم آوردن شیوه های جدید بررسی زبان، مؤلفه های جهان شمول گذرایی را استخراج کرد و روان شناسی تحلیلی نیز با حلاجی دقیق روان انسان، الگوهای جهان شمول روانی یا همان سنخ های روان شناختی را مطرح نمود. فراگیری مؤلفه های گذرایی در بیشتر زبان ها از یک سو و کهن الگوبودن سنخ های روان شناختی از سوی دیگر، ما را بر آن داشت تا رابطه میان تیپ های روان شناختی دو شخصیت از رمان «ترلان» نوشته فریبا وفی را با تکیه بر دو نگرش «درون گرایی» و «برون گرایی»، با میزان گذرایی دیالوگ ها و توصیفات نویسنده از آن ها بررسی و تحلیل کنیم. دو پرسش پژوهش حاضر این است که چگونه زبان در بازنمود روان شناسی شخصیت های داستانی نقش دارد و چگونه می توان از طریق ساخت گذرایی زبان داستان، تیپ روان شناختی شخصیت ها را شناسایی و تحلیل کرد. بدین منظور از دو نظریه ساخت و مؤلفه های گذرایی هاپر (Hopper) و تامسون (Thompson) و تیپ شناسی شخصیت یونگ، استفاده کرده ایم. آمارها و داده های پژوهش نشان داد که نگرش روانی غالب در شخصیت ترلان، «درون گرا» و در شخصیت رعنا «برون گرا» است. پس از آن میزان گذرایی دیالوگ ها و بندهای هر دو شخصیت را بررسی کردیم و در نهایت، به این نتیجه رسیدیم که خصلت های روان شناختی فرد نه تنها منش و رفتار و شخصیت او را می سازد، بلکه بر زبان و شیوه استفاده از آن نیز اثرگذار است؛ به طوری که گذرایی بندهای مربوط به شخصیت های برون گرا (رعنا) بالاتر و به سرنمون گذرایی نزدیک تر است و در مقابل، در بندهای مربوط به شخصیت های درون گرا (ترلان)، شاهد میزان گذرایی پایین تری در اکثر مؤلفه ها هستیم.
تصحیح 26 بیت از بوستان سعدی؛ مصحَّحِ دکتر غلامحسین یوسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی زمستان ۱۴۰۲ شماره ۹۸
325 - 360
حوزههای تخصصی:
در میان تصحیحات معتبر و مشهور بوستان سعدی از جمله نسخه مصحح غلامحسین یوسفی با وجود محاسن بسیار، اشتباهاتی نیز به چشم می آید و با توجه به اینکه تصحیح استاد یوسفی در جامعه ادبی و دانشگاهی از اهمیت خاصی برخوردار است و به عنوان یکی از منابع اصلی درس اشعار سعدی مورد استفاده و استناد استادان و دانشجویان است، نگارنده که سالیانی چند به تدریس بوستان در دانشگاه اشتغال دارد، ضمن ارج نهادن به زحمات و کوشش های ارزنده ایشان بر خود فرض می داند اشکالاتی که حین مطالعه و تدریس به نظرش رسیده است با خوانندگان این اثر به ویژه قشر دانشگاهی در میان بگذارد. برای این منظور، نخست بیت هایی که به نظر می رسید از لحاظ معنایی یا ساختار نحوی، ارتباط عمودی با بیت های دیگر و... اشکال و ایرادی دارد، استخراج کرده و با مراجعه به شرح نسخه بدل ها به شیوه فنی و قیاسی با استناد و استشهاد به اشعار سعدی و بعضاً شاعران دیگر، ضبط ارجح را انتخاب کرد. از این رو، در مقاله حاضر، 26 نمونه از این اشکالات طبقه بندی و به ترتیب زیر مطرح و بررسی شده است: 1- اشکالاتی که به معنای کلمه یا جمله مربوط می شود. 2- بیت هایی که با سبک سخن سعدی همخوانی ندارد. 3- اشکالاتی که مربوط به نحو کلام است. 4- اشکالاتی که ناشی از بی توجهی به رسم الخط متن است. 5- اشکالاتی که به ارتباط عمودی ابیات مربوط می شود.
بررسی، تحلیل و نقد حماسی های دینی از قرن یازدهم تا چهاردهم هجری قمری با تأکید بر اردیبهشت نامه، شهنشاه نامه، مقامات حسینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کهن نامه ادب پارسی سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۳۶)
117 - 163
حوزههای تخصصی:
به پیروی از حماسه های اولیّه، گونه دیگری از حماسه شکل گرفت که با نام حماسه های ثانویه یا مصنوع از آن ها یاد می شود؛ گونه ای از انواع حماسه که به تقلید از حماسه های اولیّه شکل گرفته،حماسه دینی یا مذهبی است که سرایندگان آنها بر اساس جنگ هایی که در تاریخ اسلام ،بویژه روزگار نخستین ظهور اسلام، روی داده، به تبعیّت از متون حماسی،به شرح دلاوری های یکی از شخصیت های برجسته تاریخ اسلام که نزد بیشتر مسلمانان جایگاه والایی داشته،پرداخته اند. سرایش چنین منظومه هایی از قرن پنجم آغاز شده لیکن در روزگار صفویّه به دلیل شرایط سیاسی و اجتماعی رواج و ادامه یافته است به گونه ای که در فاصله قرن یازدهم تا چهاردهم فقط در منطقه اصفهان بیش از بیست منظومه حماسی دینی احصاء شده که هنوز به قلمروهای پژوهشی راه نیافته اند.پژوهش حاضر ضمن تبیین جنبه های مختلف حماسه های دینی با روش توصیفی- تحلیلی، به تحلیل و نقد حوزه های گوناگون سه منظومه (نسخه های خطی) اردیبهشت نامه سروش اصفهانی و شهنشاه نامه میرزا جعفر اصفهانی و مقامات حسینی، اثر محمداکبر اصفهانی قائنی به عنوان نمونه های حماسه های دینی پرداخته-است.حاصل پژوهش نشان می دهد سرایندگان آثار به دستگاه زبانی و بلاغی چندان توجه نکرده اند به نحوی که گاهی مختصّات حماسی و غنایی درهم آمیخته شده است؛دستگاه معنایی و محتوایی بسیار مورد توجّه سرایندگان بوده و کوشیده اند متن را محملی برای بیان دریافت های دینی و اعتقادی خویش که آمیزه ای از تاریخ و توان شاعر است، قرار دهند.در این میان اردیبهشت نامه و شهنشاه نامه دارای بسیاری از مؤلفه های حماسه هستند لکن مقامات حسینی غیر از وزن،فاقد بسیاری از مؤلفه های حماسی به نظر می رسد.
مقاله کوتاه: «این عروس» یا «إبن عِرس»؟ تصحیح بیتی از دیوان خاقانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شعرپژوهی سال ۱۵ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۵۶)
169 - 174
حوزههای تخصصی:
در شعر خاقانی به سبب وفور واژه ها و ترکیبات و اطلاعات گونا گون، گشتگی ها و خوانش های اشتباه بسیاری رخ داده که برخی از این تصحیف ها همچنان تا به امروز ازنظر شارحان و مصححان دیوان خاقانی پنهان مانده است. یکی از همین تصحیفات جالب توجه در بیتِ «چنانک این عروس از درم خرّم است/ به زر بود خرّم روان عنصری» رخ داده که نگارنده در این جُستار، پیشنهاد تصحیحِ قیاسیِ مصرع نخست را به صورت «چنانک إبن عِرس از درم خرّم است» مطرح کرده است. «إبن عرس» واژه ای است به معنی راسو و چنان که در این مقاله نشان داده شده از حیواناتی است که بنا بر اطلاعاتی که از برخی کتاب های حیوان شناسی به زبان عربی به دست آمده است، علاقه ی بسیاری به جواهرات به ویژه پول های دینار و درهم داشته و از جمع آوری آن ها لذتی می یافته است. در این تحقیق به اجمال این تصحیف در دیوان خاقانی بررسی و تحلیل شده است.
تحلیل زایش «رئالیسم عرفانی» در سینما و ادبیات ایران تحلیل تلفیقِ معرفت قدسی، محبت و واقعیت در فیلم «خورشید» مجید مجیدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های بین رشته ای ادبی سال ۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲شماره ۹
243 - 281
حوزههای تخصصی:
درعرصه ادبیات و سینمای ایران معاصر -کمابیش همانند جریان های هنری جهانی- عموماً ژانرها و رویکردهای هنری با حفظ وجوه تمایز خود زیست می کنند.بویژه فاصله میان رویکردهای عینیت گرایانه(objective) رئالیستی و رهیافت های ذهنیت گرایانه (subjective) عرفانی، باید ملموس تر باشدچرا که درنگاه اول، پیوند این دو متناقض به نظر می رسد،اما در اخیرا شاهد رخدادهایی هستیم که مرز ژانرهای ادبی و هنری کمرنگ می شودوبرخی متن های ادبی یافیلم ها به سوی بیناژانری حرکت کرده اند.درجریان های فکری بین الاذهانی جامعه مدرن،شکل گیری بیناژانری افزونتر ازادب و هنر کلاسیک و زمان تسلط رمانتیسم صورت گرفته است ودرمتن ادبی و هنری،مفاهیم یا درونمایه ها ومضامین ژانرهای مختلف رقیب،گاه باهم درآمیخته وآشتی کرده اند.درقلمرو فرهنگ،هنر وادب ایران، چنین آثاری ممکن است روابط بینامتنی استوار بامیراث های غنی ایرانی - اسلامی در عالم هنر و ادبیات پیدا کنند و در تراز سرآمدی جای بگیرند. فیلم خورشید مجیدمجیدی با تحولی بارز نسبت به دیگرآثار،واجدچنین ویژگی هایی شده است.مجیدی موفق شدقدسیت وشاخصه های عالم غیب رادر مؤلفه های ژانر رئالیستی فیلم خود؛بازبتاباند و ممزوج سازد در فضا و درونمایه ای عرفانی بنشاند و با این ترکیب نغز، فیلمی بیناژانری ونوآورانه عرضه کند.مسئله این پژوهش،کاویدن وجوه ظهور این بیناژانریت متمایزوبدیع است که به نظر می رسد بانظریه ها و مبانی تحولات متن پژوهانه دهه های اخیر سازگار باشد.روش تحقیق، توصیفی-تحلیلی است و برمبنای نمادشناسی و باترکیبی از تحلیل گفتمان، نقدژانرونظریه های متن شناختی وبینامتنی،چهارچوب نظری آن شکل گرفته است.چشم انداز نتیجه تحقیق،نشانگرظهور شاخصههای بیناژانری رئالیستی – عرفانی درفیلم خورشیدمجیدمجیدی است و اودر این فیلم توفیق یافت تا واقعیت را با معرفت قدسی و عرفان و محبت باهم در بیامیزدواز حیث درونمایه،نوآوری و ژرف نگری ویژه ای رادر این فیلم به منصّه ظهور برساند.
بررسی استعاره ی فضایی و طرح واره های تصویری در غزل های حسین منزوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شعرپژوهی سال ۱۵ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۵۷)
147 - 176
حوزههای تخصصی:
معنی شناسی شناختی با مطالعه ی معنی به چگونگی عملکرد ذهن و تجربه ی انسان در درک مفاهیم ازطریق زبان دست می یابد. چکیده ی کلام این رویکرد این است که استعاره امری صرفاً زبانی نیست، خاستگاه اصلی استعاره ذهن است؛ اما برای پیدایش و ظهور خود، به بسترهای مناسب زبانی، فرهنگی و اجتماعی نیاز دارد و رابطه ی استعاره با ذهن، اجتماع و فرهنگ ، رابطه ای دوسویه است. استعاره ها کمک می کنند تا حوزه های انتزاعی بر اساس حوزه های عینی درک شوند. طرح واره های تصویری ازجمله ساخت های مفهومی هستند که در این حوزه به آن توجه شده است و با زیربنایی استعاری ساخته می شوند تا به منزله ی پلی برای ارتباط میان تجربه های فیزیکی ما با حوزه های شناختی پیچیده تر محسوب شوند و به درک مفاهیمی کمک کنند که به لحاظ جوهری حجم ناپذیرند. جستار حاضر می کوشد با روش توصیفی تحلیلی و با استناد به نظریه ی معنی شناسان شناختی به تحلیل استعاره های فضایی و طرح واره های حجمی، حرکتی و قدرتی در غزل های حسین منزوی بپردازد. یافته های پژوهش نشان می دهد که منزوی برای تجسم مفاهیمی چون عشق، تردید، آرزو، بغض، غم، طاقت، شادی، جنون و... از طرح واره های تصویری استفاده کرده و تجسّم این مفاهیم، نقشی اساسی در قدرت عاطفی غزل وی، تمایز تخیل و محتوای آن داشته است. استعاره های مفهومی او نشان می دهند که عشق، جنون، مستی، شرم و مهربانی در دنیای ذهنی شاعر و در فرهنگ زیسته ی او جایگاه والایی دارند، عشق از قدرتمندترین اندیشه ی او و مسلّط بر همه چیز است و بعد از عشق، تفرقه، تقدیر و غم ازنظر قدرتی در سطح بالایی قرارگرفته اند.
جمالیات السلالات البنیویه الدلالیه في شعر إبراهیم نصرالله(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات الادب المعاصر سال ۱۵ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۵۸
117 - 138
حوزههای تخصصی:
الملخصنتفحص قصائد إبراهیم نصرالله، الشاعر الفلسطینی العبقری الفحل، بمنهج وصفی-تحلیلی ، بالاعتماد على الأسالیب البنیویه الدلالیه، لنتعرف على هذا المهم کیف استفاد من قدره المحاور الثلاثه البنیه الفوقیه و البنیه العمیقه والبناء الفوقی باعتبارها سلاسات الجمال الرئیسیه بغیه بیان المواقف ومشاعره تجاه فلسطین وانعکاس مفاهیم المقاومه والنضال؟ و ایضا کیف میزت هذه السلالات لغه وفحوی شعره؟ تشیر نتائج الدراسه إلى أن نصرالله، فی مستوی البنیه الفوقیه من أجل الهروب من الحیاه الیومیه ورکود اللغه التقلیدیه ، استعمل نسبیًا مکونات وأسالیب فنیه وبلاغیه وترکیبات معجمیه جدیده لإبراز الکلام وخلق الخلفیات الجمالیه. تشیر قراءه الهیکلیه العمیقه إلى أن الموضوعات الرئیسیه لقصائده هی فلسطین و معاناه الشعب الفلسطینی وحزنه ، والمقاومه ، والنضال ، والأمل فی الحریه. ، و اخیرا البنیه الفوقیه الدلالیه هی إحدى الأدوات التی لقد استخدمها عن هدفیه و عن وعی لیجعل الاعمال شاعریًا و یزداد من اثرائه ، ولیستفرز المخاطب ان یفکر ویبین المعنى بشکل أفضل.الکلمات المفتاحیه: الجمالیات، سلالات البناء الدلالی ، الشعر الفلسطینی، إبراهیم نصرالله.
فردوسی و شکسپیر: مطالعه تطبیقی نوتاریخ گرایانه منتخبی از شخصیت های زنان در شاهنامه و نمایشنامه های شکسپیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فاعلیتِ ادبیات در جامعه یکی از کلیدواژه هایِ تاریخ گرایی نوین است. نوتاریخ گرایان بر این باورند که ادبیات صرفاً محصول تاریخ نیست؛ بلکه خود به طور فعالانه تاریخ می سازد. تاریخ، گفتمان های قدرت، بخش های به حاشیه رانده شده یِ جامعه، و رابطه متقابل بین ادبیات و فرهنگ از دغدغه های اصلی تاریخ گراییِ نوین است. فردوسی و شکسپیر، اگر چه از دو فرهنگ مختلف و با فاصله شش قرن از یکدیگرند، آثارشان حائز ویژگی هایِ مشترکِ تاریخی و ادبی است. فردوسی هم عصر سامانیان است؛ یعنی دوران احیایِ فرهنگ و زبان فارسی. شکسپیر نیز در دوران رنسانس می زید که عصر تغییر در باورها، دیدگاه ها، و جهان بینی انسان هاست. علاوه بر این، آنها با به چالش کشیدن گفتمان های مسلطِ قدرت و کلیشه های فرهنگی درباره زنان، دیدگاه های جدیدی را نسبت به آنان در فرهنگ هایِ خود بوجود می آورند. زنانی که مدتهاست بی صدا یا به حاشیه رانده شده اند، در آثار ایشان حضوری فعال دارند. زنِ منفعل، کم صدا و قرن ها در حاشیه مانده یِ ایرانی، در شاهنامه نمودی کنشگرانه نه تنها در سرنوشتِ خود، بلکه در سرنوشتِ دیگران نیز دارد. زنِ کم صدایِ جامعه یِ معاصر شکسپیر نیز که گناهکار انگاشته می شود، در نمایشنامه های شکسپیرصاحب صداست و در دنیایِ خود کنشگر است. این مقاله به نقشِ زنان در جامعه یِ معاصر با هر دوادیب می پردازد و دیدگاه های آنان را نسبت به زنان درآثاری منتخب از ایشان به تصویر می کشد. با بررسی گفتمان های حاکم درباره یِ زنان و واکاوی متونِ هم عصر با ایشان، و تحلیل نقش زنان در آثارشان، اینگونه یافت می شود که ایشان در آثار منتخب نگاهی متفاوت به زنان در مقایسه با گفتمان هایِ زمانه خود داشته اند.
بررسی دلالت های ضمنی در مثنوی با توجه به تناسب واژگان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دلالت ضمنی یکی از رویکردهای نشانه شناسی است که با معناهای پنهان و ژرف ساخت متون به مثابه کلیت های نظام مند سروُکار دارد و درپی آن است تا با تکیه بر بافت کاربردی واژه و ویژگی های مخاطب، از ظاهر نظام های نشانه ای عبور کند و به لایه های زیرین متن دست یابد. مثنوی به دلیل ساختار تأویل پذیر و تودرتو، قابلیت بررسی از این دیدگاه را دارد و با واکاوی دلالت های ضمنیِ آن می توان به انسجام و وحدت اندام وار و نیز مفاهیم پنهان بسیاری پی برد. هدف این پژوهش، تبیین چگونگی دلالت های ضمنیِ برآمده از تناسب الفاظ در مثنوی است؛ ازاین رو در پژوهش حاضر با روش تحلیل محتوا از دیدگاه نشانه شناسی گفتمانی، برخی از دلالت های ضمنی مثنوی از دو منظر بررسی و تحلیل می شود. یافته های پژوهش بیانگر آن است که دلالت ضمنیِ برآمده از تناسب الفاظ در مثنوی به دو شکل دیده می شود: در شکل اول، باهم آیی و تناسبِ واژگان برجسته یک رویداد یا داستان دینی و تاریخی مشهور در محور هم نشینیِ بیت، تداعی کننده آن رویداد برای مخاطب و القاکننده معنای ضمنی دیگری است که با ظاهر بیت و زمینه اصلی بحث در محور عمودی شعر نیز هماهنگی دارد. در شکل دوم، شاعر، واژگان و فرازهای برجسته از داستانی مشهور و مرتبط را با کلام خود می آمیزد؛ ولی این نشانه های زبانی، معنای ثانویّه ای به بیت نمی بخشد؛ بلکه حضور آن واژگان در تعدادی از ابیات متوالی، مخاطب را به دلالت ضمنیِ موجود در کلیّت ابیات رهنمون می کند.
تحلیل معنایی بندهای شرطی در داستان رستم و سهراب(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های دستوری و بلاغی سال ۱۳بهار و تابستان ۱۴۰۲شماره ۲۳
204 - 223
حوزههای تخصصی:
چرایی و چگونگی حرکت زبان از سادگی به پیچیدگی از موضوعات قابل پژوهش در متون ادبی است. جمله های مرکّب وابستگی به دلیل قابلیّت گسترش با بندهای قیدی، بیش از سایر جمله ها موجبات پیچیدگی کلام و دشواری معنا را فراهم می سازند. این امر در متون ادبی به دلیل ماهیّت استعاری، افزون تر می گردد. بند شرطی از بندهای قیدی پرکاربرد و بیانگر شرط یا شروطی در بند مقدّم است که درصورت تحقق، بندِ تالی نیز محقق می شود. اهمیّت بندهای شرطی در این است که وجه گزاره را التزامی کرده، وجهیّت را پدید می آورند و لایه فکری و نگرشی گوینده را نسبت به رخدادهای احتمالی یا بالقوه در گذشته، حال و آینده بازتاب می دهند. در تحلیل بندهای شرطی هم باید به روابط بینابندی آن ها پرداخت و هم از امکان یا عدم امکان تحقق شان رمزگشایی کرد. فردوسی در شاهنامه از بندهای شرطی برای پردازش داستان بهره می برد. این مقاله بندهای شرطی را در داستان رستم و سهراب به شیوه تحلیلی-توصیفی واکاوی کرده و می کوشد تا پاسخ دهد که چه رابطه بینابندی در گزاره های شرطی برقرار است و کدام رابطه با درون مایه حماسی سازگارتر است. براساس نتایج تحقیق، شرطی پیش بین به دلیل سه ویژگی «تخیّل»، «تعلیق» و «تعقیب»، شرطی ناممکن به علّت طرح ناتوانی انسان در برابر تقدیر و شرطی کارگفتی به سبب فراهم سازی بستر گفتمان، بیشترین سازگاری را با داستان رستم و سهراب دارند.
بررسی روان شناختی زنانگی در اشعار فروغ فرخزاد
منبع:
هنر و ادبیات تطبیقی سال ۱ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳
42 - 21
حوزههای تخصصی:
یونگ معتقد است که فرد برای رسیدن به رشد روانی و فردیت شخصیت خود از سه مرحله ی کهن الگویی کلان (سایه، آنیما/ آنیموس و خویشتن) عبور می کند و در هر مرحله با گذر از سطوح کهن الگوی به امکانات بیشتری از یکپارچگی روانی دست می یابد. در این پژوهش، نمادهای رشد مرحله دوم فردیت با تأکید بر کهن الگوی آنیما، در اشعار فروغ فرخزاد، بررسی و تحلیل شده است. نمادهای چهار مرحله ی رشد آنیما که با چهار شخصیت اسطوره ای حوا، هلن، مریم و سوفیا نمادین شده اند، در تمام دفتر های شعری فروغ فرخزاد حضور دارند، اما بسامد آن ها همزمان با رشد روانی شاعر تغییر می کند. در سه دفتر اول، بسامد ظرفیت های روانی حوا و هلن و در دو دفتر پایانی بسامد ظرفیت های مریم و سوفیا بیشتر است. فروغ در شعر خود توانست رشد آنیما را تا متعالی ترین سطح آن نشان دهد و در عین حال هرگز سطوح پست تر آن را سرکوب نکرد. به همین دلیل در دو دفتر پایانی نه تنها شاهد حضور مریم و سوفیا هستیم، بلکه ردّپایی از حوا و هلن نیز در پس زمینه ی شعر او دیده می شود. اشعار فروغ فرخزاد بازتاب دهنده ی رشد و یکپارچگی روانی شاعر در حوزه ی آنیماست. وی توانست پرده از چهره های مختلف و متناقض کهن الگوی آنیما برگیرد و زنانگی را لااقل در شعرش از غریزی ترین تا متعالی ترین خصیصه هایش بیان کند و به عنوان یکی از هنرمندان اصیل امروز، تمامیت آنیما را به نمایش گذارد.
مقایسه انتقادی روایت دوگانه ترانه رعنا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ترانه «رعنا» یکی از ساده ترین و در عین حال سیاسی ترین ترانه های عامه سرزمین گیلان به شمار می رود. سراینده ناشناس ترانه در نظر داشت ضمن روایتی عاشقانه، در بندهایی از آن به حوادث تاریخی و اجتماعی منطقه اشاره کند. در این پژوهش به روش تحلیلی توصیفی با بهره گیری از رویکرد تاریخی ادبی به اسناد مکتوب و یافته های میدانی، کیفیت و چیستی رویداد مندرج در ترانه رعنا واکاوی شده است. یکی از ضرورت های اصلی پژوهش نیل به روایتی اصیل مبتنی بر داده های تاریخی و زبانی گویشوران منطقه است. نتایج نشان می دهد ترانه دربردارنده دو روایتِ نزدیک به زمان وقوع و روایت متأخر است. در روایت نخست، ستیز فئودال ها و نبرد بازماندگان نهضت جنگل، نظیر کردآقجان و حیدر عمواوغلی و در روایت متأخر، جنبه های عاشقانه، رمانتیک و سرکشی های رعنا برجسته شده است. در روایت های متأخر، داستان رعنا با ترانه های پیش از خود، مانند زرانگیز، سیما و طوبی درآمیخته است و ضرب آهنگی مطنطن دارد، اما در روایت نخست طنطنه کلام کم تر است و بیشتر توجه به رویداد و کنش شخصیت های اصلی روایت، یعنی نوروز، هادی، کردآقاجان و حیدر است.
تحلیل تطبیقی رمان «وداع با اسلحه» و «در شعله های آب» بر اساس نظریه دوسویگی باختین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش زبان و ادبیات فارسی پاییز ۱۴۰۲ شماره ۷۰
83 - 112
حوزههای تخصصی:
دوسویگی، بخشی از نظریه چندصدایی «باختین» است که در آن صدای نویسنده به موازات صدای شخصیت ها اهمیت دارد و با فنون مختلف در متن بازتاب می یابد. پژوهش حاضر که مبتنی بر روش توصیفی- تحلیلی است، دو رمان «وداع با اسلحه» نوشته ارنست همینگوی و «در شعله های آب» نوشته مرتضی مردیها را به صورت تطبیقی تحلیل می کند. هدف از این پژوهش، پاسخ به این پرسش بنیادی است که دو نویسنده ایرانی و آمریکایی بر مبنای نظریه باختین از چه فنونی برای القای صدای خود در متن استفاده کرده اند. یافته های پژوهش نشان می دهد که در بخش سبک برداری، نویسنده هر دو رمان از فن نام گذاری شخصیت ها، هم سویی خود را با نیت شخصیت ها نشان می دهند، با این تفاوت که شخصیت ها در رمان «در شعله های آب»، تیپیک هستند و شیوه نام گذاری آنها نیز بر همین اساس است. در بخش نقیضه در رمان «وداع با اسلحه»، گفتمان و رفتار شخصیت کاترین و همچنین صدای بی تفاوت راوی نسبت به جنگ، تداعی گر نوعی نقیضه است. در رمان «در شعله های آب»، صدای بی تفاوت آهنج نسبت به جنگ سویه دیگر صدای مقدس و جدی جنگ است. گفتمان شفاهی در رمان «وداع با اسلحه» به صورت گفتمان ارتش و گفتمان مذهب و در رمان «در شعله های آب»، گفتمان ستون پنجم، سپاه و ارتش بر متن احاطه دارند.
تحلیل زمینه های اجتماعی، فرهنگی شکل گیری خشونت های رفتاری (رمان خریف العصافیر به مثابه گزارشی انتقادی از بحران یک نسل)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رمان، عموماً بازتولید تصویری از لایه های پنهان زندگی انسانی- اجتماعی است. رمان خریف العصافیر (پاییزگنجشک ها) اثر نویسنده مغربی خالد اقلعی، از جمله رمان هایی است که بخشی از بحران فکری-اجتماعی نسل جوان در کشورهای اسلامی را بازگویی نموده است. پژوهش حاضر با روش توصیفی- تحلیلی، این رمان را بررسی نموده و کوشیده به این پرسش پاسخ گوید که بر اساس باور نویسنده رمان، چه عواملی روانی و اجتماعی ای، بستر شکل گیری و رشد خشونت های رفتاری را در جامعه فراهم می کنند و افراط اندیشی دینی چه رابطه ای با این مقوله دارد؟ نتایج پژوهش نشان می دهد که مؤلفه های اجتماعی ، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ای مثل طلاق، فساد اجتماعی، نابرابری اقتصادی، بی عدالتی و استفاده ابزاری از تعالیم دینی، همگی زمینه ساز شکل گیری بحران های روحی نسل جوان و ترویج خشونت های رفتاری در میان این نسل بوده است. قهرمان رمان، یکی از قربانیان این تیپ اجتماعی است. سرنوشت تراژدیک او، وصف حال دردناک نسلی است که یک تجربه زیسته تلخ داشته و پس از آن، در رؤیای دستیابی به حقیقت و عدالت، عاشقانه دل به توهمات گروه های تندرو سپرده است. نویسنده رمان بر این باور است که افراط اندیشی دینی نیز به بهانه مبارزه با نابسامانی های وضع موجود، پندار تنش زای دیگری منحرف را در میان این نسل تقویت و به آن رنگ و لعاب دینی بخشیده است که در نتیجه آن، ایجاد دشمنی و تیرگی در روابط میان افراد جامعه و توجیه دست زدن به هرگونه رفتار خشونت آمیزی به منظور حذف دیگری های منحرف رفته رفته به یک معضل اجتماعی تبدیل شده است.
بررسی وجوه مختلف عنصر عاطفه در غزلیات امیر خسرو(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
زبان و ادب فارسی دانشگاه آزاد سنندج سال ۱۵ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۵۷
166 - 183
حوزههای تخصصی:
عاطفه واکنشی است که انسان در برابر تجربیات درونی و محیطی از خود نشان می دهد و شعر با غلبه احساس و عاطفه بر روح شاعر آغاز می شود. عاطفه، به اعتبار کیفیت برخورد شاعر با جهان خارج و حوادث پیرامونش، احساس و زمینه درونی و معنوی شعر است. با آنکه محرک عاطفی هنرمند، به عوامل محیطی و بیرونی بستگی دارد، اما ارتباطی مستقیم با درون او دارد. هنر عرصه انتقال عاطفه است که به دلیل گستردگی و اهمیت وجوه عاطفی شعر، می توان از ابعاد مختلفی به آن نگریست. عاطفه مهم ترین عنصر شعر است که عناصر دیگر را به خدمت می گیرد. تناسب عاطفه با تصویر، زبان، موسیقی و فضاسازی شعر همه از مواردی حائز اهمیت است. این مقاله به بررسی عنصر عاطفه درشصت غزل از امیرخسرو پرداخته و امتیازات و برجستگی عنصر عاطفه از ابعاد مختلف در غزلیات وی را می نمایاند. نتایج این تحقیق بر پایه مطالعات کتابخانه ای و شیوه توصیفی- تحلیلی به دست آمده است.
تحلیل گفتمان سوره نازعات براساس الگوی فرا نقش متنی هالیدی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه های زبان شناسی معاصر با نگاهی تازه به زبان و عناصر آن دیدگاه های تازه ای در پژوهش های ادبی به وجود آورده است. مایکل هالیدی یکی از زبان شناسان معاصر است که دیدگاه هایش بخصوص در حوزه ی انسجام متنی مورد توجه بسیاری از پژوهشگران قرار گرفته و به عنوان الگویی برای تحلیل متون به کار برده می شود. بر همین اساس پژوهش حاضر با روش توصیفی - تحلیلی و بر اساس رویکرد هالیدی در این زمینه عوامل انسجام، ساخت مبتدا خبری، ساخت اطلاع، تحلیل عوامل انسجام متنی از جمله انسجام دستوری و واژگانی را در سوره نازعات بررسی و تحلیل کرده است. از مهمترین یافته های این پژوهش می توان به کاربرد فراوان حروف ربط، ارجاع، تکرار حروف و واژه ها و هم معنایی واژگانی و .... اشاره کرد که در سوره نازعات علاوه بر اهداف معنوی و آگاه سازی مشرکان، کافران و منکران دین اسلام در زمینه پیوستگی و انسجام آیات، تأثیر بسزایی گذاشته است. روشن شد که از نظر انسجام ابتدا حرف ربط فاء و سپس واو بیشترین بسامد را دارد. همچنین کلمات (نازعات/ ناشطات/سابحات/ سابقات/ مدبرات/ راجفه/ واجفه/ رادفه/ حافره/ نخره/ ساهره/ طغی/ دحا/ غرقا ) بیشترین واژگان پر بسامد و پر معنا این سوره را تشکیل می دهد. با بررسی نظام هجایی آیات این سوره، بسامد هجاهای کوتاه به شکل معنا داری بیشتر از انواع هجاهای دیگر است که نشان دهنده ریتم تند و متحرک موجود در فضای کلی سوره است. از این گذشته تکراربسیار برخی از واژگان، تضاد و ترادف های هدفمند و نیز ارتباط معنایی و منطقی آیات در انسجام بخشی به این سوره تاثیرگذار بوده است. با توجه به نتایج بدست آمده می توان گفت از میان مؤلفه های انسجامی هالیدی، مؤلفه های دستوری تاثیر بیشتری از سایر مؤلفه ها در انسجام سوره مورد پژوهش داشته است.
کیفیت نقش آفرینی عناصر زبانی و روایی در پیکربندی متن آرش کمانگیر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات فارسی (دانشگاه خوارزمی) سال ۳۱ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴۰ (پیاپی ۹۵)
111 - 134
حوزههای تخصصی:
تعامل و تناظر مجموعه ای از عناصر زبانی، ادبی، روایی و گفتمانی شبکه ای از روابط را با ضرایب تأثیر متفاوت در پیوند با متن شکل می دهد. ترکیب و تلفیق آرای نظریه پردازان حوزه های زبان، گفتمان و روایت پژوهشگر را از یک سونگری باز می دارد و زمینه دست یافتن به نتایج مطلوب تر را فراهم می سازد. در پژوهش حاضر، با رویکردی تلفیقی برخی از مهم ترین عناصر زبانی، گفتمانی و روایی به منزله عوامل مؤثر در شکل گیری معنا برشمرده شده و با توصیف جایگاه و نقش هریک از این عناصر در متن، تلاش شده است سویه های درون متنی و برون متنی درک شود. به این منظور، تحقیق حاضر در حوزه زبان شناسی نظریه سه سطحی هلیدی و حسن (زمینه، عاملان و شیوه گفتمان) را اساس تحلیل قرار داده است. همچنین، جهت توصیف زمینه گفتمان به آرای ریفاتر درباب شعرشناسی رجوع شده است. در حوزه روایت شناسی نیز به برخی روایت شناسان ساختارگرا استناد شده و درنهایت، جهت توصیف عاملان گفتمان آرای ون لیوون (2008) درباب گفتمان و کنشگران به کار گرفته شده است. نتایج تحقیق نشان داد که اولاً، بن مایه و زمینه گفتمان در شعر آرش کمانگیر بازتولید کیش انتظار و امید به رهایی ازطریق ظهور قهرمان و منجی است. ثانیاً، عاملان (کارگزاران) گفتمان به دو دسته اصلی عامل فاعلی و پذیرنده عمل تقسیم شده اند. آرش، در نقش قهرمان قربانی، عامل فاعلی روایت است و مردم شهر که منفعل و منتظرند در نقش پذیرنده عمل بازنمایی شده اند. ثالثاً، کسرایی با توجه به میدان گفتمانی و اعتقادی خاصی که به آن تعلق دارد، شخصیت پادشاه را از روایت حذف کرده است.