فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۶۰۱ تا ۶۲۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
فلسفه هنر و علم تفکر و کسب بینش در مورد جهان و چیستی ها است. شناسایی زمینه های پژوهشی و محدوده موضوعات آن مهم به نظر می رسد، این پژوهش با هدف رسیدن به درک جامعی از روند و ساختار موضوعی مقالات حوزه فلسفه انجام شده است. پژوهش حاضر توصیفی با رویکرد علم سنجی که به تحلیل محتوای متون با استفاده از هم رخدادی واژگان و تحلیل شبکه های اجتماعی پرداخته است. جامعه پژوهش حاضر شامل مقالات حوزه فلسفه است که در پایگاه وب آو ساینس برای بازه 5 ساله 2017-2021 در نمایه استنادی هنر و علوم انسانی منتشر شده است، نهایتا 4829 مقاله به منظور ترسیم جامعی از ساختار فکری دانش در حوزه فلسفه انتخاب شد. برای تحلیل داده ها و ترسیم نقشه علمی از بستهR bibliometrix بهره گرفته شد. تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد بیشترین افزایش در مدارک منتشر شده در 3 سال گذشته رخ داده است، فیشر (Fischer) پرکارترین نویسنده در سال های اخیر بوده است. کشورهای آمریکا و انگلستان دو کشور برتر به لحاظ دریافت استنادهای حوزه علمی فلسفه هستند. برجسته ترین سازمانINST philosophy است. «کانت» و «فلسفه تجربی» بیشترین فراوانی را در بین سایر کلیدواژه ها داشتند. پژوهش های حوزه فلسفه به چهار خوشه تقسیم شده؛ خوشه های «مکاتب و نحله های فکری فلسفی» و «عمل گرایی» به عنوان خوشه با تراکم بالا و توسعه یافته شناخته شدند و خوشه های «فلسفه تجربی» و «فلسفه» خوشه های محوری اما توسعه نیافته بودند. با توجه به یافته ها و فراوانی بالای کلیدواژه کانت و روابط این کلیدواژه با دیگر کلیدواژه ها می توان به این نکته پی برد که آراء و نظریات کانت همچنان مورد توجه و وزنه سنگینی در مباحث فلسفی است. همچنین با توجه به خوشه های مستخرج، مشاهده شد که این پژوهش ها از تنوع بالایی برخوردار نیستند و مباحث مغفول مانده فلسفی بسیاری به نظر می رسد، هنوز وجود دارد.با تحلیل موضوعات مربوط به مدارک حوزه فلسفه، پیشرفت های علمی و روندهای همکاری علمی این حوزه برجسته می شود و این می تواند به سیاست گذاران و محققان کمک کند تا علاوه بر درک وضعیت فعلی تحقیقات فلسفی نسبت به پیش بینی و شناخت آینده نیز گام هایی بردارند.
The Objectivity of Science(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴۵
1 - 10
حوزههای تخصصی:
The idea that science is objective, or able to achieve objectivity, is in large part responsible for the role that science plays within society. But what is objectivity? The idea of objectivity is ambiguous. This paper distinguishes between three basic forms of objectivity. The first form of objectivity is ontological objectivity: the world as it is in itself does not depend upon what we think about it; it is independent of human thought, language, conceptual activity or experience. The second form of objectivity is the objectivity of truth: truth does not depend upon what we believe or justifiably believe; truth depends upon the way reality itself is. The third form of objectivity is epistemic objectivity: this form of objectivity resides in the scientific method which ensures that subjective factors are excluded, and only epistemically relevant factors play a role in scientific inquiry. The paper considers two problems that arise for the notion of epistemic objectivity: the theory-dependence of observation and the variability of the methods of science. It is argued that the use of shared standard procedures ensures the objectivity of observation despite theory-dependence. It is argued that the variability of methods need not lead to an epistemic relativism about science. The paper concludes with the realist suggestion that the best explanation of the success of the sciences is that the methods employed in the sciences are highly reliable truth-conducive tools of inquiry. The objectivity of the methods of the sciences leads to the objective truth about the objective world.
مابه ازای معقول های ثانی فلسفی از نظر ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴۴
280 - 295
حوزههای تخصصی:
در آثار ملاصدرا دو نظر دربارۀ مابه ازای معقول های ثانی فلسفی آمده است. طبق نظر اول، معقول های ثانی فلسفی مابه ازای خارجی ندارند، بلکه صرفاً منشأ انتزاع دارند. طبق نظر دوم که آن را نظر نهایی ملاصدرا می دانند، این مفاهیم دارای مابه ازای خارجی هستند و مابه ازای آن ها در خارج به عین وجود موضوع یا موصوفشان موجود است. بر این نظریه چند اشکال وارد است: یکم. دلیل ملاصدرا بر اثبات وجود خارجی مابه ازای این مفاهیم، مصادره به مطلوب و در نتیجه نامعتبر است. دلیلی هم که طباطبایی در حاشیۀ دلیل ملاصدرا آورده است، قابل قبول نیست؛ زیرا پیش فرضی دارد که منکرِ صدق نتیجه، به طریق اولی آن را نادرست می داند. دوم. این نحوه از وجود آن مابه ازا با قول به عدم آن و صرف وجود منشأ انتزاع تفاوت واقعی ندارد. سوم. روشن نیست که تفاوت مفاهیم ماهوی با مفاهیم فلسفی در چیست که به موجب آن مفاهیم ماهوی مابه ازای مستقل دارند، ولی مفاهیم فلسفی مابه ازای مستقل ندارند. در این پژوهش از روش تحقیق کتابخانه ای و تحلیل عقلی استفاده شده است.
The Background of the Essential Primary Predication (al-ḥaml al-awwalī al-dhātī): Avicenna’s Analysis of the Meaning of Predication(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴۴
5 - 20
حوزههای تخصصی:
Predication is one of the significant issues in Islamic philosophical logic. “Essential Primary Predication” (al-ḥaml al-awwalī al-dhātī) is a new type of predication found mainly in late Islamic philosophers. The historical background of this predication is one of the controversial topics among post-Ṣadrīan thinkers, but it seems that it must be sought in Avicenna’s discussions on the meaning of predication. To show this, I will focus on two fragments in which Avicenna talks about the meaning of predication; one in al-Ishārāt wa al-Tanbīhāt (Pointers and Reminders) and the other in Manṭiq al-Mashriqīyyīn (The Logic of the Easterners). In Ishārāt, we read that in a proposition like “A is B”, what we mean is that “What is A is B”, not that “The ḥaqīqa of A is the ḥaqīqa of B”.
چیستیِ استدلال اخلاقی: تحلیل و نقد دیدگاه پرینز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۱۹ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴ (پیاپی ۷۶)
185-219
حوزههای تخصصی:
آیا قضاوت های اخلاقی ما برآمده از استدلال اخلاقی است؟ اگر خیر، پس استدلال اخلاقی چه کارکردی دارد و ماهیت آن چیست؟ جسی پرینز، در پاسخ به این سؤالات معتقد است که اخلاق ریشه در خود ما دارد. درستی و نادرستی آن چیزی است که ما آن را درست یا نادرست می دانیم، زیرا اخلاق برساختی انسانی است که ریشه در احساساتی دارد که این احساسات خود برآمده از واکنش های هیجانی ما هستند. پس در نظر او این استدلال اخلاقی نیست که قضاوت های اخلاقی را شکل می دهد، بلکه قضاوت های اخلاقی ما معلول هیجانات است. بااین حال وی استدلال اخلاقی را بی فایده نمی داند. در این نوشته سعی می شود نشان داده شود که طبق نظر پرینز، استدلال اخلاقی به چه معنایی کارکرد توجیه کنندگی دارد و اختلاف نظر اخلاقی را رفع می کند. همچنین پرینز قائل به ظرفیتی فطری به نام استدلال اخلاقی نیست. با تحلیل دیدگاه وی مشخص خواهد شد، پرینز استدلال اخلاقی را استدلالی نظری می داند که انگیزش بخش نیست. ساختار استنتاجی آن تمثیلی یا مبتنی بر مورد است و متشکل از اصول و قواعد کلی نیست. همچنین سیر استدلال اخلاقی درنهایت به هنجارهای بنیادینی ختم می شود که استدلال بردار نیستند. در آخر نقدهایی به برخی از شروط وی در تحلیل استدلال اخلاقی خواهد آمد.
دفاع از نظریه ی انگیزش موسیقی با تکیه بر مفهوم کاتارسیس ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هنر به تعریفی نمود احساسات آدمی است. آثار هنری از یک سو دربردارنده ی احساسات خالقان خود هستند و از سوی دیگر می توانند برانگیزاننده ی احساسات مخاطبان باشند. موسیقی انتزاعی ترین هنر است زیرا تنها هنری است که در آن نه از تصاویر بصری برای انتقال مفهوم استفاده می شود و نه از کلمات و ساختارهای زبانی. موسیقی به دلیل منش غیر مفهومی و بی واسطه ی خود، می تواند بیش از دیگر هنرها عواطف و هیجانات مخاطبان را برانگیزد. فلسفه ی موسیقی شاخه ای از فلسفه است که به بررسی چیستی موسیقی، تفاوت و رابطه ی موسیقی با زبان، تأثیرات فردی و اجتماعی موسیقی، زیبایی و ارزش در موسیقی، رابطه ی احساسات با موسیقی و معناداری موسیقی می پردازد. در مبحث معناداری و رابطه احساسات با موسیقی، دو نظریه ی رقیب وجود درد. یکی نظریه ی بیانگری که احساسات هنرمند را مرجح می داند و کار موسیقی را بیان احساسات هنرمند می داند. دیگری نظریه ی انگیزش که اولویت را به احساسات مخاطب می دهد و کار موسیقی را برانگیختن احساسات شنونده می داند. پرسش اصلی این مقاله این است که کدام یک از این دو نظریه موجه تر و قابل دفاع تر است؟ کدام یک از ین دو نظریه تصویر جامع تری از رابطه ی موسیقی با احساسات ارائه می دهد؟ و کدام نظریه می تواند بهتر به ایرادات وارده پاسخ دهد؟ ابتدا هر دو نظریه را مطرح و بررسی می کنیم و به مرور استدلال های له و علیه هریک می پردازیم. نشان می دهیم نظریه ی انگیزش نه تنها تصویر موجه تری از رابطه ی احساسات با موسیقی به دست می دهد، بلکه همچنین، بهتر می تواند به ایرادات وارده پاسخ دهد. سپس مهم ترین ایراد وارد شده بر نظریه ی انگیزش یعنی «علاقه به موسیقی غمگین» را با کمک نظریات ارسطو در باب موسیقی، بالأخص نظریه کاتارسیس، پاسخ می دهیم و نشان می دهیم که چرا باور داریم پاسخ ما موجه تر از دیگر پاسخ های ارائه شده به این ایراد است.
Popper in Greece(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۲ شماره ۴۲
13 - 22
حوزههای تخصصی:
Notwithstanding Karl Popper’s deep admiration for ancient Greece and his affection for modern Greece, his work has been mostly viewed with caution by Greek scholars who, until relatively recently, often chose to either ignore or downplay it. This stance can be partially attributed to the novel approach of Popper’s critique to Plato which did not fare well with the foundational biases of modern Greek academic tradition and the prevailing intellectual inclinations of Greek scholars in the fields of the methodology of science and political theory. Although this bias has begun to recede during the last decades, there remains a lot to be done to fully integrate Popper’s work into the Greek intellectual and social discourse. Nevertheless, the establishment of the Department of History and Philosophy of Science at Athens University, along with the efforts of academics and public intellectuals, particularly during the Greek financial crisis of the last decade, have played a pivotal role in generating a broader interest in critical rationalism and popularizing Popper’s ideas among a wider audience. This paper examines the evolution of the reception of Popper’s ideas in Greece, both in scholarly circles and in public life, from the time of publication of his seminal work “The Open Society and its Enemies” until today, highlighting the efforts to foster a more comprehensive understanding of his important contributions
تنش بین ساختار روایت و محتوای فلسفی در اعترافات روسو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۱۹ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۷۴)
147 - 165
حوزههای تخصصی:
روسو در اعترافات به دنبال نمایش خود با تمام خصوصیات حقیقی و طبیعی آن است. او ادعا می کند که خود حقیقی و طبیعی او تنها با در نظر داشتن زنجیره احساساتش، فهم منشأ این احساسات و مشخص کردن تمایز بین آن ها از جهت اصیل یا غیراصیل بودن قابل فهم است. روسو برای رفع اتهام فریب و خود فریبی، نتیجه گیری نهایی در خصوص کیستی خود را به خوانندگان واگذار می کند. علاوه بر آن، روسو باور دارد که تنها خوانش معتبر از جانب خوانندگان توجه به زنجیره احساساتش به عوض ساخنار و نسبت رویدادها است. در این نوشتار، با استفاده از تحلیل ریکور از ساختار و طرح روایت، هویت روایی و فن شعر ارسطو مشخص می شود رویدادها در اعترافات در فرم هماهنگیِ ناهماهنگ و ژانر تراژدی پیکربندی شده اند. این ساختار روایت شکلی از خوانش را به خواننده تحمیل می کند که متفاوت از خوانشِ مدنظر روسو است. به این معنا که بر مبنای تحلیل ریکور از هویت روایی، شخصیت روسو برای مخاطب اعترافات بر مبنای زنجیره رویدادهای روایی شکل می گیرد و نه بر مبنای زنجیره احساسات روسو.
نقد و بررسی اشکالات هیوم بر برهان امکان و وجوب، بر مبنای تقریر سینوی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
در تقریر سینوی از برهان امکان و وجوب بر اساس بداهت ثبوت واقعیت، موجود خارجی به حسب ذاتش یا ضروری الوجود است یا ضرورتی نسبت به وجود و عدم ندارد و وجودش از ناحیه موجود واجبی تأمین می گردد که خارج از سلسله ممکنات است. لایب نیتس امکان را به معنای جواز تردید در قضایای ناظر به واقع دانسته است و راه رهایی از این تردید را قبول واجب الوجودی می داند که به عالم ضرورت بخشیده باشد. هیوم در اشکال بر برهان امکان و وجوب با نظر به تقریر لایب نیتس بیان می کند که اولاً صرف جواز تردید در موجودات خارجی موجب تثبیت واجب الوجود نمی شود؛ چراکه این تردید درمورد واجب الوجود نیز جریان دارد. ثانیاً مفهوم واجب الوجود ناسازگار است؛ زیرا ضرورت تنها وصف قضایای تحلیلی واقع می شود، نه قضایای ناظر به واقع؛ لذا می توان در وجود واجب تردید کرد که این مسئله با واجب بودن آن سازگار نیست. در این مقاله قصد داریم بر اساس روش تحلیلی توصیفی و با تکیه بر اصول و مبانی تقریر سینوی به این اشکالات پاسخ دهیم و بیان نماییم که اولاً امکان به معنای عدم ضرورت ذاتیِ واقعیت خارجی نسبت به وجود و عدم است که می توان از آن به وجود واجب منتقل شد؛ بنابراین لایب نیتس امکان احتمالی و امکان ماهوی را با هم خلط کرده است. ثانیاً اسناد وجوب به یک شیء در مقام تصور ذهنی و در مدار حمل اولی مستلزم تحقق خارجی آن نیست تا با جواز تردید در تحقق آن، ناسازگاری داشته باشد.
هستی شناسی «جامعه»؛ مستنبط از هستی شناسی کمّ منفصل (با تأکید بر مقایسه آراء آیت الله مصباح یزدی و علامه طباطبایی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پرسش از وجود جامعه مبتنی بر اندیشه های فلسفی مختلف، پاسخ های متنوعی می یابد. در این مقاله مبتنی بر تبیین حکمی کمّ منفصل(عدد) در صدد پاسخ به این پرسشیم. داده های مقاله با روش اسنادی جمع آوری شده و تحلیل داده ها، مبتنی بر روش قیاسی-برهانی است. آیت الله مصباح عدد را در زمره معقولات ثانویه فلسفی می داند که وجود خارجی ندارد و علامه طباطبایی عدد را در زمره اعراض و مفاهیم ماهوی می داند. رویکرد علامه در قبال کمّ منفصل، مسیری برای اثبات وجود حقیقی جامعه خواهد گشود؛ چه آن که ایشان معتقد به وجود خارجی عدد است و لذا مبتنی بر نظر ایشان، جمع افراد در خارج منتهی به وجود حقیقی جدیدی می شود که بر پایه تعداد آن جمع هویت می یابد. اما مبتنی بر رویکرد آیت الله مصباح یزدی در قبال عدد، وجود جامعه از یک امر ذهنی فراتر نمی رود. تحلیل حکمی از عدد اگرچه برای هستی شناسی جامعه راه گشاست، اما ظرفیت آن برای پاسخ به بسیاری از موضوعات جامعه شناختی محدود است و لذا این مدخل فلسفی در کنار سایر مداخل فلسفی می تواند نظریه حکمی جامع الاطرافی در هستی شناسی اجتماعی رقم زند.
تبیین مفهوم احترامِ کانتی با توجه به مفهومِ صدا، نگاه و خیرگی در لکان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۸۹
149 - 166
حوزههای تخصصی:
فیلسوفان همواره به دنبال نسبت انگیزه عمل با الزام اخلاقی بوده اند. به این منظور کانت احساس خاص احترام را مطرح می کند و تفسیری از آن ارائه می دهد که احترام مترادف با اخلاقمندی تعریف شود، درعینِ حال که این احساس از جنس سایر احساسات و، درنتیجه، تجربی نیست، بلکه با مفهوم اضطراب در عدمِ مشابهت با احساس تجربی نزد لکان شباهت دارد.احساس احترام زمانی ظاهر می شود که سوژه خود را در نزدیکی ابژه (قانون اخلاقی) می یابد. به علاوه، کانت در تبیین این مفهوم و ابژه قانون اخلاقی از تعابیری چون صدا و نگاه استفاده می کند که دارای سویه پاتولوژیک (وابسته به احساس) است. صدا و نگاه از یک سو عامل اخلاقی را متوجه قانون اخلاقی می کنند و ازسویِ دیگر از نامعقولی و سلطه سوپرایگو بر قانون اخلاقی، با تفکیک صدای فربه از اظهارِ ناب، جلوگیری می کنند. نگاه سوژه به قانون اخلاقی و خیرگیِ قانون اخلاقی به سوژه نزدیک ترین تفسیر به احساس احترام است که تن هر خطاکاری را می لرزاند. این تفسیری سراسر پاتولوژیک از اخلاقمندی و احساسِ خاص احترام است.
بررسی شأن معرفتی حافظه از دیدگاه متیو فرایس و علامه محمد حسین طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۱
17-41
حوزههای تخصصی:
ادراک حسی، عقل، گواهی و درون نگری از منابع بنیادین باور هستند. اینکه حافظه از منابع اساسی باور باشد، بسیار مورد بحث قرار گرفته است. این نوشتار بر آن است تا با رویکردی تحلیلی به تطبیق دیدگاه فرایس و علامه طباطبایی درباره شأن معرفتی حافظه بپردازد. این جستار تلاش می کند تا به پرسش های مطرح شده که آیا حافظه از منابع تولید باور است؟ آیا باورهای حافظه ای توجیه کننده باورهای دیگر هستند؟ آیا باورهای حافظه ای خودموجه اند یا خود به توجیه نیازمندند؟ پاسخ می دهد. این مقاله نشان می دهد فرایس با تکیه بر کارکرد معرفتی حافظه، آن را منبع تولید باور دانسته که به موجب آن می توان آن باورها را در ساختار استدلال به کار برد. علامه طباطبایی با تکیه بر گرایش تقلیلی قوا، ضمن یکی دانستن قوه حافظه و خیال، خیال را منبع باورهای جزئی دانسته است که خیال، این فعل را با همکاری حس مشترک و ارتباط با عالم خارج انجام می دهد. هر دو معتقدند که حافظه صرفاً همانند مخزنی است که شأن معرفتی آن در حفظ توجیه باورها معنا می یابد. همچنین از دیدگاه فرایس و علامه طباطبایی باورهای حافظه ای از جمله باورهای خودموجه و پایه ای هستند که در توجیه باورهای غیرحافظه ای به کار گرفته می شوند و از این رو، دیدگاه این دو متفکر با رویکرد مبناگروی تصحیح شده می تواند قرابت داشته باشد.
«زن شدن» به مثابه «انکشاف خدا» در الهیات پسامسیحی مری دیلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
الهیات فمینیستی در اصلی ترین قسم خود متعهد به انجام الهیات با هدف خاص توانمندسازی و رهایی بخشی زنان است. رویکرد فمینیست های الهی دان در خصوص ظرفیت مسیحیت رایج برای تأمین این ادعا در سه دسته انقلابی، اصلاح طلب و بازسازی گرا گنجانده می شود. مری دیلی الهی دان فمینیست انقلابی است که با اعتقاد به جنسیت نگریِ غیرقابل اصلاح مسیحیت سنتی، به شالوده شکنی آن پرداخته و با روشی که آن را «فراروی» می نامد از ارکان اصلی آن مانند خدای پدر، مسیح شناسی، آموزه هبوط و نهاد کلیسا عبور کرده و در الهیاتی پسامسیحی به بیان ایده های اصلی خود می پردازد. محورهای اصلی الهیات او گاهی تصریحی و گاهی در خلال عبارات او آمده است. در این مقاله با روش تفسیر تحلیلی متن محور به بررسی ایده های مهم دیلی در الهیات پسامسیحی او پرداخته می شود. این ایده ها عبارت اند از غایت، ایمان، آزادی، اخلاق و خواهری، که دیلی مسیر تحقق همۀ آنها را «زن شدن» معرفی می کند. برای فهم زن شدن از منظر دیلی باید آن را در تناظر با «خدای فعل» فهمید. خدای فعلْ بودن و هست-ن است که واقعیت غایی است و پویایی دائمی دارد. زنان نیز دارای نوعی هستا-یی اند که توان مشارکت وجودی و شهود پویای هست-ن را دارند و حاصل این مشارکتْ تحقق «فراوجود» زنانه است. بن مایه اصلی زن شدن خواست درونی زنان برای تعالی و استعلای خود است و نوعی جدید از انکشاف خدا را محقق می کند که دیلی آن را تجلی ثانی می نامد.
زیباشناسی سلبی از منظر آرنولد برلینت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۱۹ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۷۵)
21 - 42
حوزههای تخصصی:
آرنولد برلینت با تمرکز بر تجربه حسی در زیباشناسی که همواره با احساس مثبت همراه نیست، به تحلیل پرسش چرائی و چگونگی منفی بودن ارزش های زیباشناختی می پردازد تا گستره دامنه زیباشناسی از امر «زیبا» و کاربرد آن در حوزه هنری فراتر رود و چون زیباشناسی برای برلینت امری تجربی است، برای گشودگی این دامنه، حالات زیباشناسی (ایجابی و سلبی) را مقوله بندی نمی نماید و به شناسایی حالات زیباشناسی می پردازد؛ بنابراین برلینت تجربیات حسی را که دارای ارزش مثبت نیستند با عنوان «تحت زیبایی» نام گذاری می کند. برلینت با معرفی مشخصه های نقدِمنفی در حوزه هنر، گستردگی زیباشناسی سلبی و اشکال گوناگون آن را در نسبت با نقد هنری آشکار می نماید. یکی ازاین گونه ها همان چیزی است که معمولاً «ذوق بد» نامیده می شود. با تبیین نسبت بین اخلاق و زیباشناسی سلبی، امکان ارزیابی اجتماعی و اخلاقی از ابژه های هنری و آلودگی های زیست محیطی پیش روی مخاطبان قرار می گیرد و با عبور از زیباشناسی ایجابی موضوعی نوین تحت عنوان «زیباشناسی سلبی فراتر از هنر» و تعمق در باب بحران محیط زیست برای مطالعه فراهم می نماید.
رهیافت باور بدون قرینه کافی بر اساس ارزیابی مبانی کلیفورد و جیمز(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۴۰۲ شماره ۹۵
111 - 142
حوزههای تخصصی:
کلیفورد با ثابت دانستن حقیقت عالم و صادق دانستن گزاره در مطابقت با آن، تنها راه توجیه باور را ارائه دلایل عقلی کافی می داند. او با اتخاذ رویکرد «لاأدری گری» در شرایط قفدان قرینه کافی، معیاری غیرقابل اجرا مطرح می کند و با غفلت از ساحات مختلف وجودی انسان، بسیاری از نیازها و باورهای مهم را به حالت تعلیق درمی آورد که در مواردی مستلزم قبول ناآگاهانه یک طرف قضیه می گردد. جیمز حقیقت عالم را سیال می داند و با توصیه به آسان باوری، حقیقت و صدق را به سودمندی فرومی کاهد و از اراده معطوف به باور سخن می گوید. او برآن است که هرگاه ساحت معرفتی نتواند دلایل کافی برای توجیه ارائه کند، بقیه ساحات، با استناد به ادله عملی، یاری گر انسان در کسب معرفتند. به نظر می رسد برای رهایی از نقاط ضعف مطرح در نظریه کلیفورد و جیمز، می توان رهیافت میانه ای را در پیش گرفت و گزاره های بدون قرینه را به نوعی تلقی به قبول کرد که در موضع صدق قرار نگیرد و با پذیرش آن گزاره، بدون فروکاستن معنای صدق و بدون ادعای صدق برای گزاره مفروض، از آثار آن بهره مند گشت.
The Experimental Philosophy or Francis Bacon’s Elenchus(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۲ شماره ۴۲
107 - 126
حوزههای تخصصی:
Critical rationalism faces difficulty in Karl Popper’s Socratic formulation: “I may be wrong, and you may be right, and by an effort, we may find the truth.” But the Socratic elenchus, using refutations, can only give us negative knowledge of general principles, which is not the wisdom we seek. Affirmatively, we can only find a collection of opinions to be coherent, which is one of many. Francis Bacon proposed an improved elenchus to find general truths. You must take up a limited topic to study, then cross-examine your evidence for and against its apparent nature. Experiments contrary to evidence and presumed knowledge are entered as self-contradictions in tables of opposition recorded in an “experimental and natural history.” Such an account highlights a challenging puzzle if the account is to be made coherent. With enough problematized evidence, a coherent reading, or a solution of the puzzle, will be unique. Being both coherent and unique, it will be the truth about that limited reality being investigated. Unlike the method of hypothesis (“Anticipating Nature”), deciphering a coherent model is “Interpreting Nature,” allowing us to find a general truth on a limited topic. Isaac Newton achieved great success using Robert Boyle’s mechanistic version of this method. Using the “experimental philosophy,” he discovered general principles of optics and astronomy.
تحلیل و بررسی تحول مفهوم Subjectivity به Inter-Subjectivity و جهان به زیست جهان در نظریه های صدق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های مابعدالطبیعی سال ۴ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۷
۵۰۴-۴۷۵
حوزههای تخصصی:
تمرکز بر مقولات معیار صدق و کذب و چیستی آن به عنوان یکی از کلیدی ترین مباحث در حوزه معرفت شناسی، همواره مطرح بوده و است. تطابق (Correspondence)، انسجام (Coherence)، عمل گرایی (Pragmatism)، نسبیت (Relativism) و نظریه حشو اظهاری (Assertively Redundancy)، اصلی ترین نظریه های صدق در تاریخ تفکراند. در تلقی تطابقی، معناداری در گرو تطابق با واقع است. فراروی از انسجام منطقی و تمرکز بر انسجام سازمانی و دستگاهی، محور رویکرد دوم است. عمل گرایان نیز فایده انگارانه، کارکرد را معیار ارزیابی گزاره ها می انگارند. تنوعِ تلقی نسبی انگاران نیز مولود تمرکز بر تفاوت ساختارهای ادراکی در انفعال از متعلق بیرونی است. در نهایت، نظریه حشو اظهاری برای صدق، استقلالی قائل نیست. ریشه تنوع و تفاوت نظریات مذکور را باید در کیفیت تبیینِ نسبت میان فاعل و متعلق شناخت جست. نوشتار حاضر بر آن است تا با تمرکز بر برخی جریان ها و اندیشمندان تاثیرگذارِ دو جریان قاره ای و تحلیلی، به تحلیل و بررسی مفاهیم و شاخصه هایی بپردازد که در تطور نظریات صدق تاثیرگذار بوده و بیشترین نقش را در تحول مفاهیم Subjectivity و جهان به Inter-subjectivity و زیست جهان داشته اند و این که چگونه نسبت میان فاعل و متعلق شناخت از رابطه به ترابط دگرگون شده است.
سارتر و جعل معنا: هستی شناسی وجود لِنفسه و نسبت آن با اخلاق انضمامی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۲ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۲
1 - 16
حوزههای تخصصی:
انسان تنها موجود نیازمند به معنا می باشد او به همان میزان که برای زنده ماندن به غذا احتیاج دارد به معنا نیز همچون خوراک نمادین نیازمند است. در این بستر است که معنای زندگی یکی از مهم ترین موضوعات فلسفی، روان شناختی و دینی ، از چشم اندازهای گوناگون مورد بررسی قرار گرفته و در حوزه های مختلف از آن سخن به میان آمده است. به طور کلی دو دیدگاه در باب معنا در میان متفکرین و فلاسفه وجود دارد. فیلسوفانی که معنا را امری عینی، بیرونی و "مکشوف" می دانند و فیلسوفانی که آن را امری درونی، انفسی و "مجهول" تلقی می کنند که از درون انسان برخاسته و وابسته به شخص(Subjective) بوده و سرچشمه ی آن اراده و گزینش ها و تعهدات انسان است. سارتر نیز از جمله متفکرانی است که معنا را امری درونی و جعل کردنی می داند. ما در این پژوهش تلاش می کنیم تا با بررسی نسبت میان هستی شناسیِ وجود لنفسه و اخلاق انضمامی در فلسفه سارتر به مهمترین مسئله زیستی بشر امروز به طریق جعل معنا پاسخ دهیم. به اعتقاد سارتر آدمی ماهیت از پیش تعیین شده و ثابت ندارد؛ ماهیت او به واسطه ی انتخاب هایش همواره در حال ساخته شدن است. انسان به عنوان یک وجود لنفسه با تکیه بر آزادی خود می تواند ارزش های اخلاقی مورد تایید خود و جامعه اش را بسازد و با ایجاد حس تعهد و التزام معنایی برای زندگی جعل کند.
تحلیل فلسفی چگونگی ارتباط حجّت اصولی با توجیه معرفت شناختی به واسطه ی مباحث فلسفه اخلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۳ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۰
383 - 409
حوزههای تخصصی:
کارآمدی فقه در عصر حاضر به عنوان یکی از شاخص ترین علوم در میان سایر شاخه های علوم اسلامی، ارتباط مستقیمی با میزان پاسخگو بودن منطق استنباطِ دینی در زمان فعلی و مقتضیات آن دارد. در همین راستا در ادبیات برخی از علمای اصولی معاصر، ضرورت تدوین فلسفه علم اصول فقه موردتوجه قرار گرفته و اقدامات اولیه ای همچون چارچوب بحث از سوی اندیشمندان این حوزه ارائه شده است. ازآنجاکه بررسی مبانی معرفتی، همواره یکی از ارکان تفکر فلسفی است، معرفت شناسی علم اصول فقه نیز بخشی از فلسفه علم اصول به حساب می آید. طبق یافته های این پژوهش از طریق توصیف و تحلیل محتوا چگونگی ارتباط حجت اصولی و توجیه معرفت شناختی یکی از مهمترین راه های تسری مباحث شناختی به مباحث اصولی محسوب می شود. در صورت اثبات این مدعا، زمینه پیاده سازی انواع نظریه های معرفتی همچون درون گرایی و برون گرایی معرفتی و سازوکارهای توجیه مثل مبناگروی و انسجام گروی در حجت اصولی مهیا خواهد شد. متعاقب این امر اجرای لوازم معرفتی هر مبنای اصولی، موجب ارتقاء نظام حجیت و تقریب منطق استنباط در شریعت اسلامی با معرفت شناسی معاصر می شود. با این وجود ارتباط شهودی حجت و توجیه به تنهایی موجب اثبات این تلازم نیست به خصوص اینکه بحث های زیادی درباره جدایی باور موجه (عقلانیت نظری) از عمل بر اساس آن (عقلانیت عملی) در معرفت شناسی وجود دارد. این مقاله درصدد اثبات ارتباط حجت اصولی با توجیه معرفت شناختی و ارئه تصویری روشن از ثمرات آن در اصول فقه است.
بررسی اثربخشی کاربست روش تدریس بارش مغزی بر تفکر انتقادی (مورد مطالعه: دانش آموزان دختر پایه ششم ابتدایی شهرستان دشتستان)
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی کاربست روش تدریس بارش مغزی بر تفکر انتقادی (مورد مطالعه: دانش آموزان دختر پایه ششم ابتدایی شهرستان دشتستان) انجام شده است. روش کار: روش پژوهش نیمه تجربی بود. جامعه آماری پژوهش حاضر را 1259 نفر از دانش آموزان دختر پایه ششم ابتدایی شهرستان دشتستان تشکیل دادند. حجم نمونه پژوهش 40 نفر بود که به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند و در دو گروه آزمایش و گواه جایگزین شدند. پس از اجرای پیش آزمون گروه آزمایش به مدت 6 جلسه (هر هفته یک جلسه 2 ساعته 10 تا 12) در معرض روش تدریس بارش مغزی کرمی و همکاران (1393) قرار گرفتند. نتایج: نتایج حاصل از یافته ها نشان داد که کاربست روش تدریس بارش مغزی موجب بهبود تفکر انتقادی آزمودنی های گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه شده است که نشان از تاثیر مثبت کاربست روش تدریس بارش مغزی بر تفکر انتقادی در آزمودنی های گروه آزمایش نسبت به گروه گواه دارد. نتیجه گیری: نتیجه گیری کلی پژوهش نشان داد که با تقویت روش تدریس بارش مغزی در بین دانش آموزان می توان به بهبود تفکر انتقادی آنان در مدارس کمک فراوانی نمود.