مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
طبیعت گرایی روش شناختی
حوزه های تخصصی:
پس از انقلاب علمی قرن هفدهم و قدرت گرفتن علوم تجربی، رقیبی قدرت مند برای ادیان در حل مشکلات بشر، و ارائة تبیینی روشن تر از جهان پا به عرصة وجود نهاد. رابطة علم و دین در کانون مباحث فلسفی قرار گرفت و آرای گوناگونی در این خصوص ارائه شد. نوشتار حاضر به نقد و بررسی دیدگاه فرانسیسکو آیالا[i]کشیش و ژنتیک دان برجستة معاصر می پردازد. وی بر این باور است که کتاب مقدس فقط در خصوص نجات و سعادت آدمی مصون از خطاست و اساساً هدف آن تبیین پدیده های طبیعی نیست. آیالا با پذیرش موضع طبیعت گرایی روش شناختی، و رد طبیعت گرایی متافیزیکی، برای تبیین وقایع طبیعی صرفاً پدیده های طبیعی را به میدان می آورد و دخالت هرگونه موجود ماوراء طبیعی از جمله خداوند را در امور جهان نفی می کند. او معتقد است برای تبیین پیدایش گونه های زیستی بر روی زمین فقط باید به نظریة تکامل و انتخاب طبیعی اکتفا کرد و آن ها را به خداوند منتسب نکرد، این نوع نگرش می تواند مشکل شر را به خوبی حل کند؛ زیرا شرور به تکامل و انتخاب طبیعی منتسب می شود و خداوند از ارتکاب شرور مبرا می شود. به نظر می آید راه حل آیالا برای حل مشکل شر از توانایی کافی برخوردار نیست؛ آیالا علم و دین را مربوط به دو حوزة متمایز می داند که هریک بر قلمرویی مجزا پرتو می افکند، از همین روی این دو در ارائة تصویری درست از عالم مکمل یک دیگرند
طبیعت گرایی علمی و فراطبیعت گرایی دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی هستی شناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام کلام جدید رابطه علم ودین
تبیین و تفسیر پدیده های طبیعی فرایند پیچیده ای است، زیرا عوامل متعددی چون تجربه، منطق و باورهای گوناگون روش شناختی، هستی شناختی و حتی دین در آن نقش دارند. طبیعت گرایی علمی با دو خوانش متافیزیکی و روش شناختی می کوشد این تفسیر را با زدودن نقش پاره ای از عوامل مذکور، ساده سازد و مدعی است طبیعت گرایی روش شناختی از مؤلفه های لازم علم است و توصیه می کند که ما در تبیین پدیده های طبیعی باید چنان رفتار کنیم که گویی واقعیتی جز ماده نیست و فرض می گیرد که علل غیر مادی، اعم از مخلوق (ذهن، روح) یا نامخلوق (خدا)، در فهم ما از جهان مادی تأثیری ندارند. جستار کنونی به بررسی این مدعا می پردازد.
تحلیلی انتقادی بر علم دینی پلانتینگا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در قرن حاضر، هجمه ی سهمگین حوزه های گوناگون دانش را بر قلمرو ادیان شاهد بوده ایم. این مسأله نگرانی بسیاری را از سوی دانشمندانِ پیرو دین و همچنین خداباورانِ طرفدار علم برانگیخته است. ازاین رو، آلوین پلانتینگا، یکی از بزرگ ترین فیلسوفان معاصر دین، با ارائه ی نظریه ی معرفت خود، موضعی نو به باورهای دینی اتخاذ می کند. او با نقدهایی که متوجه دیدگاه پیشینیان می کند، گستره ی باورهای پایه را به طریقی وسعت می دهد، تا باورهای دینی را نیز دربرگیرد. پس از ارائه ی این دیدگاه، پلانتینگا در آثار متعدد خویش، تلاش می کند تا تضاد میان علوم معاصر و دین را به پیش فرض های الحادی نظریات علمی نسبت دهد. در ادامه ی این تلاش، او برساختن علمی دینی را پی می گیرد که علاوه بر اجتناب از عناصر الحادی، به کارگیری باورهای دینی را در اشتغال به فعالیت های علمی، به پیروان ادیان توصیه می کند. در این مقاله، ضمن تحلیل و بررسی علم دینیِ مدّنظر پلانتینگا، اشکالات عمده ای را بر آن وارد آورده ایم.
پلانتینگا و مسأله تعارض میان علم و دین
حوزه های تخصصی:
متألهان بسیاری در سال های اخیر کوشیده اند مسأله تعارض علم و دین را حل کنند. در این میان، آلوین پلانتینگا، فیلسوف کالوینیستآمریکایی، تعارض علم و طبیعتگرایی را چونان راهی برای حل این مسأله مطرح میکند. کوشش پلانتینگا بیشتر ناظر به بررسی و ارزیابی مصادیق تعارض ادعایی است؛ هر چند در خلال این مباحث و برای برون رفت از چالشهای موجود، بخشی از مبانی جهانشناسی، معرفتشناسی و روش شناسی علم معاصر را نیز به نقد میکشد. پنداشت تعارض علم و دین، به زعم پلانتینگا، برآمده از تفسیر غلط و زیاده خواهانه از علم، و تصاویر مبالغهآمیز از مصادیق تاریخی و نمونههای تعارض است. او مدعی است بواقع رویارویی و تعارضی میان علم و دین وجود ندارد (مانند تعارض مطرح شده میان آموزه های خلقت در سِفر پیدایش و نظریه تکاملی داروین) یا اگر تعارض واقعی باشد، سطحی است (مانند تعارض مطرح شده میان باور مسیحی و نظریه های مشخصی در روانشناسی تکاملی و نقد تاریخی کتاب مقدس)، بلکه ناسازگاری واقعی میان دین و طبیعت گرایی است.
تشریح و نقد استدلال های الهیاتی حامی طبیعت گرایی روش شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال چهاردهم تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲ (پیاپی ۵۴)
83 - 110
حوزه های تخصصی:
ناسازگاری طبیعت گرایی روش شناختی با باورهای دینی همواره دستاویزی برای مخالفت دین داران با این تز روش شناختی بوده است. با این حال برخی فلاسفه معتقدند اتفاقاً این باورهای دینی هستند که ما را به سمت طبیعت گرایی روش شناختی هدایت می کنند. ایشان از موضعی دین باورانه به دفاع از طبیعت گرایی روش شناختی برخاسته اند و با انگیزه های الهیاتی، به نفع طبیعت گرایی روش شناختی استدلال کرده اند. در مقاله حاضر دو دسته شاخص از این استدلال ها را تشریح و نقد می کنیم. دسته اول استدلال های است که بر اشکالات مرتبط با مسئله فعل مستقیم الهی متمرکز شده اند و کنار گذاشتن طبیعت گرایی روش شناختی را منتهی به الهیات خدای رخنه پوش می دانند که به لحاظ دینی موضعی قابل قبول نیست. هدف دسته دیگر استدلال ها آن است که نشان دهند محدودیت های روش علمی مانعی برای توصیف هویات فراطبیعی در علم است، زیرا این هویات، متعالی تر از قوانین طبیعی هستند. پس از تشریح استدلال های الهیاتی مدافع طبیعت گرایی روش شناختی، با آشکارکردن نقاط ضعف استدلال ها ناکارآمدی آن ها نشان داده می شود.
مفهوم شناسی طبیعت گرایی روش شناختی به مثابه یک ابرپارادایم برای علم مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال هفتم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۱۹
213 - 242
حوزه های تخصصی:
طبیعت گرایی روش شناختی مهم ترین ویژگی علم معاصر است که بر اساس آن شناخت و تبیین جهان طبیعی فقط از طریق علل طبیعی موجه است و استفاده از هرگونه امر ماورائی مانند خدا و فعل او در شناخت طبیعت ممنوع است. در حال حاضر این خصیصه به عنوان یک قالب و ابرپارادایم برای علم مدرن شناخته می شود. بر اساس این ابرپارادایم، هر فعالیت معرفتی که بخواهد شایسته عنوان علم شود، باید این روش را رعایت کند. مفهوم شناسی طبیعت گرایی روش شناختی برای فهم بهتر پدیده پیچیده علم و نیز نظریه پردازی در مورد علم دینی مهم و حیاتی است؛ طبیعت گرایی روش شناختی معمولاً با برخی از مقولات مانند پوزیتیویسم یا طبیعت گرایی علمی اشتباه گرفته می شود. در این نوشتار بیان خواهد شد که هرچند طبیعت گرایی روش شناختی شباهت هایی با روش تجربی، تجربه گرایی فلسفی و علمی، پوزیتیویسم، پوزیتیویسم منطقی، علم گرایی، طبیعت گرایی علمی و طبیعت گرایی هستی شناختی دارد، اما با آنها متفاوت است. هدف از این مقاله جلوگیری از برخی خلط ها در فضای علمی کشور در بیان ویژگی های علم است.
اصل بستار علّی فیزیک، حلقه واسط طبیعت گرایی روش شناختی و طبیعت گرایی متافیزیکی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۳ زمستان ۱۳۹۶ شماره ۹۳
231 - 255
مطابق طبیعت گرایی روش شناختی تبیین های علمی باید صرفاً از هویات و سازوکارهای طبیعی بهره ببرند و استفاده از هویات فراطبیعی یا گزاره های مبتنی بر وحی در تبیین های علمی مجاز نیست. از سوی دیگر طبیعت گرایی متافیزیکی، رهیافتی وجودشناختی است که مطابق آن هویات موجود در جهان محدود به هویات طبیعی می شوند و باور به آن مستلزم انکار وجود هویات فراطبیعی است. گروهی از فلاسفه معتقدند پذیرش طبیعت گرایی روش شناختی الزامی در باور به طبیعت گرایی متافیزیکی ایجاد نمی کند و این نظریه به عنوان رهیافتی روش شناختی، به لحاظ متافیزیکی خنثی بوده و پایبندی به آن امکان مشارکت عمومی در علم را فراهم می کند؛ ولی گروه دیگر میان این دو نظریه رابطه نزدیکی می بینند و معتقدند میان باور به طبیعت گرایی روش شناختی و متافیزیکی، رابطه ای شبیه استلزام وجود دارد. در این مقاله تلاش شده است تا با ارائه استدلال جدیدی، که مبتنی بر تشریح و تدقیق پیش فرض های طبیعت گرایی روش شناختی از جمله «اصل بستار علّی فیزیک» و «معرفت شناسی قرینه گرایانه» است، نشان داده شود که پذیرش طبیعت گرایی روش شناختی، باور به طبیعت گرایی متافیزیکی را اجتناب ناپذیر می کند و محدود کردن روش علم به روش طبیعت گرایانه با باور دین داران و خداباوران ناسازگار است.
رابطة علم و دین در دیدگاه اول پلانتینگا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رابطة علم و دین از مباحث جدی فضای فکری معاصر است. آلوین پلانیتگا مباحث مهمی را در این باره مطرح کرده است. او در این زمینه دو دیدگاه دارد و در هر دو معتقد است که رابطة علم و دین در مواردی به دلیل اصل طبیعت گرایی روش شناختی در علم، به تعارض کشیده می شود. او در دیدگاه اولش بر اساس استعاره ای از آگوستین می گوید علم در جهان امروز در شهر انسان و در برابر شهر خدا قرار دارد و برخی یافته های علمی با باورهای دینی متعارض اند و این تعارض واقعی و جدی است و هریک از علم و دین، یکدیگر را نقض می کنند و ریشة این تعارض در طبیعت گرایی روش شناختی است؛ اما با این حال در بخش هایی از علم طبیعت گرایی روش شناختی را مجاز می داند. این مقاله با روش توصیفی تحلیلی دیدگاه پلانتینگا را تبیین، و سپس آن را نقد و بررسی می کند.
فرایند تکوّن طبیعت گرایی روش شناختی در تاریخ تفکر غرب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
طبیعت گرایی روش شناختی، یعنی حذف علل ماورائی در تبیین طبیعت، چه وضعیتی در تاریخ تفکر غرب دارد و در چه فرایندی به عنوان اصلی ترین ویژگی علم جدید (science) شناخته شد؟ با بررسی تاریخی تفکر غرب مشخص می شود که ریشه طبیعت گرایی روش شناختی به پایان دوره اسطوره و آغار تفکر فلسفی می رسد. در یونان باستان، به استثنای فلوطین و تا حدی افلاطون، گفتمان غالب در شناخت طبیعت اکتفا به علل طبیعی بود. در اوایل قرون وسطی، به دلیل گرایش به افلاطون و فلوطین، ماوراءگرایی و استناد به معرفت وحیانی روش دانشمندان در شناخت طبیعت بود. اما در اواخر قرون وسطی، به دلیل نفوذ ارسطو، روش طبیعت گرایانه به فضای علمی غرب بازگشت. با نقد ارسطو در رنسانس و انقلاب علمی در قرون شانزدهم و هفدهم شیوه جدیدی از طبیعت گرایی روش شناختی به عنوان روش علم پذیرفته شد. فیزیک کلاسیک با نگاه دئیستی به عالم و نظریه تکامل با طرد هر گونه طرح و نظم الهی طبیعت گرایی جدید را در فضای علمی تثبیت کردند و همچنان این مشخصه به عنوان پارادایم علم شناخته می شود.
هستی شناسی، روش شناسی، و رابطه ی آن ها در طبیعت گرایی فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۳۶
71 - 90
حوزه های تخصصی:
طبق تلقی غالب، طبیعت گرایی دیدگاهی است که با دو آموزه ی فلسفی، یعنی طبیعت گرایی هستی شناختی و طبیعت گرایی روش شناختی، مشخص می شود. با چنین توصیفی از طبیعت گرایی، این پرسش پیش می آید که این دو آموزه چه ارتباطی با هم دارند که هر دو، «طبیعت گرایی» خوانده می شوند؟ در این مورد چهار دیدگاه وجود دارد: عدم ارتباط این دو آموزه با هم، تقدم معرفتی طبیعت گرایی هستی شناختی بر طبیعت گرایی روش شناختی، تقدم معرفتی طبیعت گرایی روش شناختی بر طبیعت گرایی هستی شناختی، و ارتباط داشتن این دو آموزه بدون تقدم یکی بر دیگری. در این مقاله، این دیدگاه ها یک به یک به اجمال معرفی و ارزیابی می شوند، و تلاش می شود تا نشان داده شود که هیچ یک از آن ها دیدگاهی قابل قبول و باکفایت نیست. سپس پیشنهادی جایگزین برای توصیف طبیعت گرایی مطرح می شود که طبق آن، مسأله ی ارتباط آموزه های طبیعت گرایی منحل می گردد. به طور خلاصه، برای توصیف طبیعت گرایی از مدل سنت های پژوهشی لاودن، که در اصل برای تبیین تطور علم در تاریخ و مسایل مربوط به آن پیشنهاد شده است، استفاده می کنیم.
طبیعت گرایی روش شناختی در علم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
طبیعت گرایی روش شناختی یکی از پیش فرضهای محوری کنونی علوم تجربی است. نه تنها طبیعت باوران که بسیاری از خداباوران علم گرا نیز حامی طبیعت گرایی روش شناختی در علم و در رابطه با جهان طبیعی هستند. اما اگرچه در بدو امر دفاع از طبیعت گرایی روش شناختی در علم متین و موجه به نظر می رسد، اما خصوصا در مواردی که امکان ارائه ی تبیین های غیر طبیعت گرایانه متکی بر شواهد تجربی وجود دارد، اصرار بر طبیعت گرایی روش شناختی حالت ایدئولوژیک به خود می گیرد و اصولا نزاع بر سر طبیعت گرایی روش شناختی در این موارد است. در این مقاله پس از تبیین چیستی و اهمیت طبیعت گرایی روش شناختی، مسئله ی فراروی طبیعت گرایی روش شناختی و لزوم تعیین محدوده ی آن تبیین شده و در ادامه ارتباط آن با طبیعت گرایی هستی شناختی بیان می گردد. سپس طبیعت گرایی روش شناختی مورد بررسی قرار گرفته و نشان داده می شود که طبیعت گرایی روش شناختی نه تنها از لحاظ الهیاتی در تعارض با امکان فاعلیت خداوند و علیت غیرمادی است که به لحاظ علمی و فلسفی هم محل سوال است و نباید آن را به صورت پیشینی پذیرفت. بر این اساس علم چنانچه به دنبال کشف حقیقت عالم است، نباید به طور پیشینی امکان بررسی نظریاتی را در مورد جهان سلب نماید که تنها متکی بر مکانیزم های مادی نیستند و در پیدایش و پیشرفت جهان از مفاهیم فرامادی سخن می گویند.
برایند اعتقاد قرآنی به جهان غیب در روش علوم انسانی(مقاله پژوهشی حوزه)
ادیان توحیدی بر پایه دعوت به حقایق غیبی شکل گرفته اند. نوشتار حاضر با استفاده از روش کتابخانه ای در گردآوری اطلاعات، و روش توصیفی تحلیلی در استنتاج دیدگاه، ضمن گزارشی از دو رویکرد طبیعت گرایی روشی و ضد آن، به هستی شناسی جهان غیب و چگونگی ارتباط این جهان با شهادت پرداخته است و براساس این مبنا، تلاش کرده است دو رویکرد یادشده را مورد نقد قرار دهد و درنهایت، به اقتضائات ایجابی اصل باورمندی به جهان غیب در مؤلفه روش علوم انسانی بپردازد. از جهت سلبی، نقص معرفتی مهم ترین چالش طبیعت گرایی روش شناختی و ابتلای به نسبیت از چالش های رویکرد ضد آن دانسته شد. از جهت ایجابی و با نگاه پیشینی، بررسی شد که با جایگزینی این مبنای قرآنی چه تغییراتی در مؤلفه یادشده پدید می آید؟ براساس این مبنا، در علوم انسانی اسلامی، ضمن نفی انحصار در به کارگیری از روش تجربی و روش تبیینی، روش ترکیبی خاصی پیشنهاد شده است.
رابطه علم و دین در دیدگاه دوم پلانتینگا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آلوین پلانتینگا درباره رابطه علم و دین، از اوایل قرن بیست ویکم دیدگاهی متفاوت نسبت به دیدگاه قبلی خود ارائه کرده است. خلاصه دیدگاه دوم او چهار ادعای ذیل است: 1. همه تعارضات معروف میان علم و دین یا غیرواقعی هستند یا سطحی. 2. توافق عمیقی میان علم و دین وجود دارد. 3. همه توافقات معروف میان علم و طبیعت گرایی سطحی است. 4. تعارض عمیقی میان علم و طبیعت گرایی وجود دارد. درخصوص تکامل و فیزیک کلاسیک ادعای تعارض می شود، ولی تعارض آنها با دین واقعی نیست. در روان شناسی تکاملی و نقد کتاب مقدس، علم و دین تعارض دارند، ولی این تعارض سطحی است و علم به علت آنکه شواهد مبنا و متفاوت از دین دارد، نمی تواند ناقض آن باشد. نظریه «تنظیم دقیق» و «طراحی هوشمند» بخش هایی از علم هستند که می توانند برای باور دینی زمینه سازی کنند. همچنین پذیرش هماهنگ تکامل و طبیعت گرایی موجب بی اعتباری معرفت به آنها می شود و از این رو علم و طبیعت گرایی تعارض عمیقی دارند.
طبیعت گرایی یا مضمون هستی شناختی؟ فیزیکالیسم و ذهنیت بنیادی: یک رویکرد تاریخی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
154 - 185
حوزه های تخصصی:
بیشترِ فیزیکالیست ها بر این باورند که فیزیکالیسم دیدگاهی است که اساساً وجود ذهنیت بنیادی را چه در قالب جوهر و چه در قالب ویژگی رد می کند. بنابراین، با توجه به این که فیزیکالیست ها عمدتاً از پسینی بودن فیزیکالیسم نیز دفاع می کنند، به نظر آن ها اگر در نظریه علمیِ (فیزیکیِ) آینده، ذهنیت بنیادی به عنوان مفهومی فیزیکی پذیرفته شود، فیزیکالیسم اِبطال خواهد شد. در مقابل، برخی فیلسوفان هم هستند که باور دارند که هسته اصلیِ فیزیکالیسم تسلیم بودن در برابر متافیزیکِ علم (مخصوصاً فیزیک) است؛ آن چه می توان آن را علم گرایی خواند و ربط وثیقی با طبیعت گراییِ روش شناختی دارد. از این رو، طبق نظر این گروه، اگر فیزیک دانان در آینده، ذهنیت بنیادی را به عنوان بخشی از نظریه فیزیکی بپذیرند، فیزیکالیسم اِبطال نمی شود و فیزیکالیست ها به طور سازگار ذهنیت بنیادی را به عنوان امری فیزیکی خواهند پذیرفت (یا باید چنین کنند). در این مقاله، استدلال می کنم که شواهد تاریخی به نفعِ تلقی دوم از فیزیکالیسم است. نخست، برخی شواهد تاریخی را برمی شمرم که به نظر می رسد نشان می دهند که ریشه تاریخیِ فیزیکالیسم، شکست آن دسته از تبیین ها – شبه تبیین ها – بوده است که با توسل به هستنده های غیرفیزیکیِ فوق طبیعی عرضه می شده اند. دوم، نشان می دهم که در برخی از نخستین تحلیل های مادی گرایی –سَلَف تاریخیِ فیزیکالیسم– در ابتدای قرن بیستم، فیلسوفان این دیدگاه را در سایه همان ریشه تاریخیِ مذکور می فهمیده اند.
طبیعت گرایی روش شناختی در نظریه علم دینی علامه مصباح یزدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال ۲۰ بهار ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۷۹)
113-128
حوزه های تخصصی:
بنا بر «طبیعت گرایی روش شناختی»، در علم صرفاً باید به عوامل طبیعی بسنده کرد. طبق این اصل روشی، معرفت معتبر از طبیعت تنها با روش طبیعت گرایانه به دست می آید و در این روش عوامل فراطبیعی در هیچ سطحی، حتی در مبانی و اصول موضوعه نباید حضور داشته باشند، با تحلیل بیانات علامه مصباح یزدی، می توان مخالفت جدی ایشان با طبیعت گرایی روش شناختی را استنباط کرد. محدودیت های روش تجربی، امکان تأثیر امور ماورایی در امور خارق العاده، ضرورت ارتباط علم و متافیزیک و دادوستد معرفت ها از مواردی در دیدگاه ایشان است که مانع پذیرش طبیعت گرایی روش شناختی می شود؛ اما ایشان راه شناخت امور عادی طبیعت را تجربه می دانند و نوعی خودبسندگی تبیینی برای طبیعت قائل هستند، چون می توان با تجربه روابط اعدادی میان امور مادی را شناخت و می توان تأثیرات امور ماورایی را از متن تبیین حذف نمود. البته تجربه هم نباید از قلمرو خود فراتر رود و در مورد امور ماورا ءالطبیعی و ارزش ها اظهارنظر نماید. معجزات نیز از پدیدهای طبیعی هستند که قابل تبیین صرفاً طبیعی نیستند.
دین پژوهی شناختی و دشواره تبیین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تا چه میزان الگوهای دین پژوهیِ حاصل از تحقیقات شناختی موفق بوده اند؟ هدف مقاله پاسخ به این پرسش است. مطالعه شناختیِ دین حوزه ای است که روش ها و نظریه های علوم شناختی را برای فهم چگونگی ایجاد و انتقال افکار، باورها و رفتارهای دینی به کار می گیرد. انگاره اصلیِ مقاله آن است که اگر الگوهای شناختی مسئله تبیین را حل نکنند، عملاً طرح و برنامه مطالعه شناختیِ دین با تردید مواجه خواهد شد. تبیین های شناختی از چند جهت قابل نقد و بررسی اند و از این رو تا رسیدن به الگوهای خوب فاصله دارند. (1) مبانی نظری: شناخت سوم شخصی و بیگانه با تجربه زیسته دیندار دارند. بر خلاف ادعای این تحقیقات، شناخت تأملی و شهودی در دینداران توأمان است. این تبیین ها تأکید صرف بر طبیعت گراییِ روش شناختی دارند که این با چندتباری بودنِ مسائل دین همخوانی ندارد. (2) نگاه حذف گرایانه: این تبیین ها مؤلفه های مهم در شکل گیری، تداوم، تقویت و رواج باورهای دینی همچون جریان وحی و نبوت، تربیت، اجتماع و فرهنگ را نادیده می گیرند. (3) شواهد علمی: تکرار و همانندسازیِ تجربه دینی با تبیین های علمیِ عصبی شناختی در محیط آزمایشگاهی دشوار است. نتایج برخی تحقیقات با نظریه ابزار بیش فعالِ کشف عامل همسویی ندارد. افراد اوتیستیک خلاف ادعای نظریه اطلاعات اجتماعیِ راهبردی را نشان دادند. ضمن بحث از دشواری های تبیین در الگوهای شناختی، پیشنهادهایی برای اصلاح و تکمیل آنها ارائه شده است: توجه به نگرش اول شخص نسبت به دینداران، ضرورت تأکید بر شناخت آگاهانه باورمندان، تمرکز بر کثرت گراییِ روش شناختی در تبیین پدیده های دینی، توجه به زمینه های شکل گیریِ ادیان، و لزوم برخورداری از نگاه واقع بینانه نسبت به رشد خداباوری.
ارزیابی علمی طبیعت گرایی هستی شناختی با تکیه بر ذات گرایی برایان الیس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از منظر طبیعت گرایی هستی شناختی، وجود علت فراطبیعی برای جهان، در تقابل با علم است و اساساً جهان از چنین علتی بی نیاز است. ازنظرِ طبیعت گراییِ روش شناختی نیز علم و روش آن موفق ترین راهبرد و روش برای فهم ساختار جهان و روابط علّی حاکم بر آن است. با نگاه به موضوع از منظر فلسفه نظری که متعلقی جز جهان خارج ندارد، در می یابیم که علم در حیطه روشی خود سهمی محدود در تبیین طبیعیت دارد و اگر یافته های تجربیِ برآمده از آن در تعامل با مبانی متافیزیکی علم نباشد، نمی تواند نظریات قاطعی در تبیین جهان ارائه دهد و در عرصه هستی شناختی نیز تهی است. به نظر می رسد با درنظرگرفتن پیوند علم و متافیزیک می توان در راستای دفاع از خداباوری –به مثابه عنصر مکمل تبیین نظام هستی- از الهیات فلسفی بهره جُست و ورود علم به حیطه هستی شناسی را امری غیرعلمی و مغالطه آمیز دانست. «الیس» با نظر بر ذات گرایی در علم بر این باورِ واقع بینانه است که موجودات به جای اینکه بی خاصیت باشند، قوا و استعداد هایی دارند که ذات و خواص ذاتی آن ها را تشکیل می دهند و سرشت آن ها را فعال و پرخاصیت می سازند. از این ره آورد روشن می شود که طبیعت گرایی به مثابه روشی در فهم طبیعت مادی، ارزشمند است، بدون اینکه با علت ماورائی در تقابل باشد. طبیعت گراییِ روش شناختی، تلازمی با طبیعت گراییِ هستی شناختی ندارد و آنچه این دو را به هم نزدیک می کند مبانی متافیزیکی علم است که به تنهایی در الهیات و تبیین هستی شناختی طبیعت راه گشاست. در مجموع، ذات گرایی جدید با برقراری تلازم بین خواص ذاتی و هستی اشیا، بنیانی عینی و واقعی بر اثبات مبانی متافیزیکی علم بنا می کند تا الهیات نیز از آن راهی در خداباوری بگشاید.