تبیین های علمی از تجربه ی دینی چالش جدی برای تجربه ی دینی است. در این راستا در نیمه-ی دوم قرن بیستم علوم شناختی نیز خود را با مسئله ی دین درگیر کرده است. در بین رویکردهای این دانش رویکرد استعاره های مفهومی لیکاف و جانسون از جایگاه ویژه ای برخوردار است؛ بالاخص ادعای اندیشمندان این حوزه مبنی بر این که ذهن اساسا جسمانی است و مفاهیم انتزاعی عمدتا استعاری هستند چالشی بسیار جدی برای تجربه ی دینی است. در بررسی نگاه انتقادی رویکرد استعاره های مفهومی متوجه نتایجی خواهیم شد که به نفع رویکرد تجربه ی دینی است؛ بواسطه ی تجربه ی دینی تعمیم و همگرایی استعاره محوری تنزل پیدا می-کند. از طرفی تجربه ی دینی باعث می گردد که باور داشته باشیم که حتی با وجود تجربه ی زیسته ، امر دینی از مقوله ی سطح پایه و یا مقولات عینی نیستند که نیازی به استعاره سازی نداشته باشد. از طرفی با بررسی تجربه ی دینی متقاعد می شویم که باور داشته باشیم که انسان به عنوان موجودی که توانایی ادراک امور متافیزیکی را دارد ناگزیر دارای ذات غیر جسمانی است؛ چرا که درک امور متافیزیکی به ابعادی فراتر از بعد جسمانی نیاز دارد. در این پژوهش هدف بررسی نگاه این رویکرد به تجربه ی دینی و در مقابل دفاع قائلین به تجربه ی دینی است.