فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴۰۱ تا ۴۲۰ مورد از کل ۱۱٬۴۰۳ مورد.
حوزههای تخصصی:
به کارگیری برخی از اصول رمانتیسم یکی از وجوه مشترک شعری دو شاعر برجستة ایران و مصر، مجدالدّین میرفخرایی ملقّب به «گلچین گیلانی» و عبدالمعطی حجازی است. گلچین و حجازی از جمله شاعرانی هستند که با نگاهی رمانتیکی و با توجّه به شرایط فردی و اجتماعی زمانة خود و با تلاش برای گریز از آن، بخش عمدة شعرشان را آمیخته با غصّه، حسرت و دلتنگی برای گذشته نموده اند؛ لذا اشعار آن ها دارای لطیف ترین درون مایه ها و مفاهیم رمانتیکی است. گرایش به عاطفه و احساسات عمیق، همراه با نوعی اندوه و درد رمانتیکی از مهم ترین ابعاد مورد توجّه در گسترة اندیشه های مطرح در سروده های دو شاعر است. همدلی و یگانگی با طبیعت، بازگشت به دوران بدوی و معصومیّت کودکی، روستاستایی، نوستالژی و حسرت بر ایّام گذشته، رؤیا، ناامیدی، غم و اندوه و عشق و شادی که از مهم ترین مشخّصات جنبش رمانتیسم است، به فراوانی در آثار این دو شاعر مشاهده می شود. دستاورد علمی این پژوهش نشانگر این مطلب است که مجموعة عوامل یادشده پیرامون مبانی مکتب رمانتیک به صورتی بارز در آثار این دو شاعر بازتاب یافته است.
استعاره های مفهومی عشق در زبان شعر و زبان روزمره (رویکرد تطبیقی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر به بررسی تطبیقی استعار ه های مفهومی عشق در زبان شعر و زبان روزمره می پردازد. این مقاله درصدد یافتن پاسخ این پرسشها است که مفهوم سازی عشق در دو گونة شعری و عادی فارسی معاصر چه شباهت ها و تفاوت هایی با هم دارند. همچنین، به فرض وجود شباهت ساختاری، چه عواملی موجب تفاوت و تمایز استعاره های شعری از استعاره های قراردادی در زبان روزمره می شود. بدین منظور، عبارات استعاری از زبان روزمره و اشعار فارسی دهه 80 استخراج و ساختار استعاری و نگاشت های موجود در آن ها مورد بررسی و مقایسه قرار گرفتند. تحلیل داده ها بر اساس کوچش (2010) نشان داد که در هر دو گونه زبانی از استعاره های عشق و نگاشت های اصلی میان مفهوم مقصد عشق و مفاهیم حوزه مبدأ، به طور یکسان استفاده شده است. با این حال، در گونه شعری زبان فارسی، چهار سازوکار شناختی ترکیب، گسترش، پیچیده سازی و پرسش، بیشتر به کار رفته است. نتایج تحقیق نشان می دهد کاربرد این سازوکارها، همراه با تصویرهای استعاری و جاندارپنداری، باعث تفاوت در مفهوم سازی های شعری و غیرشعری از عشق در زبان فارسی شده است.
ارزیابی انتقادی مقالات ادبی دانشگاهی از منظر هژمونی ایدئولوژیک و روش شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
با رشد مجلات و پژوهش های ادبی دانشگاهی در سال های اخیر، رویکردهای آسیب شناختی در جهت تبیین ضعف ها و کاستی های این پژوهش ها شکل گرفته است. اما به نظر می رسد اغلب این پژوهش ها به توصیف معلول پرداخته-اند و کمتر رویکردی علّی به تحلیل این مسأله دارند. در این مقاله پژوهش های ادبی دانشگاهی در سه سطح مورد بررسی قرار گرفته اند: سطح اول به بررسی هژمونی های ایدئولوژیک حاکم بر تلقی از ماهیت ادبیات و پژوهش ادبی در ایران و تأثیرات آن ها در پژوهش های ادبی دانشگاهی اختصاص یافته است. بر این اساس الگوهای فکری حاکم بر پژوهش های ادبی، نوعی ماهیت تعلیمی، تفسیری، توصیفی و ذوقی را برای آن متصور می داند. سطح دوم به «روش پژوهش» در پژوهش های ادبی دانشگاهی می پردازد و به کاربردن نظریه های ادبی را به عنوان «روش علمی» برای پژوهش ادبی با توجه به رویکردهای فرارشته ای، کثرت گرایی نظری، نگاه پساپارادایمی و مرکزگریز به این نظریه ها با پرسش مواجهه می کند و در سطح سوم نیز اجزای یک مقاله ی علمی پژوهشی با طرح مفاهیم روش شناسی هرمنوتیک و مسأله مندسازی مورد توجه قرارگرفته است؛ اجزایی که نتایج این پژوهش نشان می دهد اغلب کلیشه ای و غیرضروری پنداشته می شوند.
بررسی ساخت های گفتمان مدار سورة قصص بر اساس الگوی ون لیوون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هر متن به شرطی در بازتولید اندیشة مدنظر خود نقش مهمی ایفا می کند که بتواند به گفتمان هایی که کارگزاران اجتماعی را در افکار عمومی هژمونی می سازد، دسترسی یابد. نظریة گفتمان مدار ون لیوون (2008م) یکی از رویکردهای تحلیل گفتمان است که همراه با مقوله های جامعه شناختی-معنایی و با تأکید بر اهمیت کارگزاران اجتماعی گفتمان، لایه های پنهان زبان را در متون شفاهی و کتبی می کاود و روابط زیرین هر گفتمان را آشکار می سازد. این شاخه از تحلیل می تواند جایگاه ویژه ای در مطالعات قرآنی پیدا کند؛ چراکه ساخت های گفتمان مدار قرآن کریم و میزان رازگونگی آن ها به خوبی نشان می دهد که ایدئولوژی پنهان در پس همة آن ها کم وبیش یکسان است. پژوهش حاضر در تلاش است با تکیه بر روش توصیفی-تحلیلی و با استناد به الگوی گفتمان مدار ون لیوون، نظام گفتمانی سورة قصص را مورد تحلیل قرار دهد. علت انتخاب سورة قصص این است که این سوره به علت روایت فشردة زندگی حضرت موسی (ع)، از کارگزاران اجتماعی و کنش های گفتاری قابل توجهی برخوردار است؛ لذا تحلیل گفتمان آن با نظریة ون لیوون کاملا منطبق است. بررسی ها نشان از آن دارد که در این سوره، مؤلفه های گفتمانی مبتنی بر اظهار (بسامد 916) در مقایسه با مؤلفه های مبتنی بر پوشیدگی (بسامد245) از بسامد بالایی برخوردار است؛ و این بدان معناست که خداوند در یک خلاقیت سبکی، مخاطب را با نام افراد، گرو هها، مکان ها و زمان هایی که کارگزاران اجتماعی در آن نقش فعال دارند، آشنا می سازد. همچنین به ترتیب شیوة تعیین نقش (بسامد475)، تعیین نوع اشاره (بسامد353) و تعیین ماهیت (بسامد88) بیشترین بازنمایی را در انواع اظهارِ کارگزاران اجتماعی در این سوره داراست.
نقدی بر سیر تاریخی ساختمان فعل مرکب در کتب مهم زبان شناسی و دستور زبان فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
هنر گزینش و کاربرد واژه در سخن سعدی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بررسی شیوة گزینش واژه در سخن سعدی نشان می دهد که واژه های کلیدی در جمله یا بیت معمولاً با هم مرتبط هستند و بر هم تأثیر می گذارند. معیار سعدی در انتخاب واژه، تناسب در معنای کلّی و عام در جایگاه همگرایی کلمات است؛ حتی انگیزه او در استفاده از استعاره، تشبیه و ترکیبات دارای معنای کنایی نیز تاحدّی رعایت همین تناسب و هماهنگی بین واژه ها در محور همنشینی است. سعدی هنرمندانه از شگردهای زبانی خاص برای پرهیز از تکرار واژه در یک معنا و مفهوم بهره می برد و افزون بر تناسب در گزینش واژه به این نکته نیز توجه دارد. در این نوشتار نخست موضوع ترادف و چند شگرد زبانی بررسی می شود؛ از آن جمله است: استعاره، مجاز، تغییر صورت صرفی واژه و معادل عربی کلمه که سعدی برای پرهیز از تکرار از آنها بهره می برد. در ادامه با ذکر نمونه هایی تناسب و هماهنگی بین واژه ها در سخن سعدی بررسی خواهد شد.
کاربست دستور نقشگرای هلیدی بر سوره انشراح(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله، سوره "انشراح" با تحلیلی زبانشناختی، مبتنی بر دستور نظام مند هلیدی، در سه فرانقش تجربی، بینافردی و متنی، مورد بررسی قرار می گیرد. این پژوهش کلیه جملات سوره را، در سه فرانقش مذکور به صورت جداگانه بررسی می کند و ضمن تحلیل برجسته سازی زبانی، باز تاب ویژگی های معنایی متن در ویژگی های بافت موقعیت را مورد بررسی قرار می دهد. در فرانقش تجربی، مشخص شد که فرایند مادی بیشترین بسامد را به خود اختصاص داده است که این بسامد، با فضای سوره هماهنگ است؛ چرا که ابتدای سوره، از عمل اتفاق افتاده( نزول نعمت های الهی بر پیامبر(ص) )، سخن می گوید و انتهای آن نیز، خداوند پیامبر را به عمل و شکرگزاری دعوت می کند. در فرانقش بینافردی، وجه اخباری و زمان ماضی برجسته شده اند که نزول نعمت های الهی را تایید و هر گونه شک را ناممکن می کنند. در فرانقش متنی، مشخص شد که نعمت های خداوند درحق پیامبر خود، شناخته شده هستند و امری نو نیستند؛ لذا اطلاع شناخته شده و قدیمی در این سوره، بیشترین بسامد را دارد. انسجام دستوری و انسجام واژگانی با ایجاد انسجام، نقش مهمی در تایید محتوای سوره دارند.
بررسی سبک شناسانة رمان «ارمیا» اثر رضا امیرخانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سبک در هنر داستان نویسی به مانند سبک در سایر انواع ادبی، فراهنجاری در زبان است که نظام خاص احساسات و اندیشه های نویسنده و شیوة شخصی او را در نگریستن به جهان نمایش می دهد. در دوران معاصر، سبک شناسی اگرچه همانند گذشته مورد استفاده قرار می گرفته؛ امّا از لحاظ کاربرد زبانی و ویژگی های ادبی دچار تغییر و دگرگونی هایی شده است که نویسندگان معاصر را همچون گذشته صاحب سبکی شخصی ساخته است. سبک خاصی که امیرخانی در آثار خود به کار برده از حیث زبانی و ادبی قابل تأمّل است: کاربرد واژگان جنگی، جابه جایی ارکان جمله، استناد به آیات قرآن، جدا نوشتن کلمات متّصل و... از برجستگی های زبانی او به شمار می رود. همچنین کاربرد تشبیه، توصیف و تصویر از موارد دیگر سبکی او به شمار می آید. محوریت غالب فکری او، نشان دادنِ تضاد و تناقضی است که برخی از رزمندگان، پس از بازگشت از جبهه و جنگ به آن دچار می شوند و همین عامل، سبب کناره گیریِ آنان از مردم می شود. روش اتخاذ شده برای بررسیِ سبکیِ رمانِ ارمیا، رویکرد سبک شناسیِ لایه ای است. در این روش، متن داستان در سه لایة زبانی، ادبی و فکری مورد تحلیل سبک شناسانه قرارگرفته است. در سطح زبانی، عناصر لفظی و زبانی پرکاربرد، به عنوان موتیفِ لفظی یا دورن مایه نشان داده شده است. در سطح ادبی نیز عناصر ادبیِ متن که ایجاد کننده تصویر و موسیقی در متن شده اند و در نهایت در سطح فکری نیز، عناصر فکری و محتوایی غالب در متن رمان مشخّص شده اند. در این مقاله کوشیده ایم به بازنمایی سبکیِ این رمان در سه حیطة زبانی، فکری و ادبی دست یابیم.
تطبیق غزلی از مولانا با غزلی از سنایی براساس مؤلفه های مکتب سوررئالیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سرچشمه بسیاری از اصول و روش های فکری و ادبی مولانا را باید در شعر سنایی جست؛ وجود برخی مؤلفه های سوررئالیستی در اشعار مولانا نیز می تواند از جمله این تأثیرپذیری ها باشد و می توان گفت که اندیشه های سوررئالیستی یا شبه سوررئالیستی، در اشعار هر دو شاعر، البته با شدت و ضعف، وجود دارد. در پژوهش حاضر، با روش توصیفی- تحلیلی، دو غزل سوررئالیستی از سنایی و مولانا بررسی و وجوه اشتراک و افتراق آن دو در مؤلفه های سوررئالیستی نشان داده شده است. نتایج تحقیق نشان می دهد که ویژگی هایی سوررئالیستی همچون ذهنیت مطلق، حذف دو عامل زمان و مکان، بیان امور شگفت انگیز، نگارش خودکار، مستی و سکر، تخیل و رؤیا، تجلی روحانی، اعتقاد به نامحرمی زبان، عشق و آزادی، در هر دو غزل وجود دارد. از جمله تفاوت های دو غزل، می توان به تفاوت در میزان نگارش خودکار، مستی و سکر بیشتر مولانا نسبت به سنایی و زبان تصویری تر و هیجان انگیزتر مولانا اشاره کرد؛ چنانکه شعله واری بیان سنایی در تصویر شمع و شعله واری بیان مولانا در خود آتش نمایان شده است.
تأملی در نمودهای اندیشه افلاطون در باب چهارم مرزبان نامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شباهت های فکری و نظری میان بزرگان اندیشه، همواره موضوع درخور توجهی برای پژوهشگران بوده است. علاقه مندان به این حوزه مطالعاتی، با بررسی های تطبیقی خود کوشیده اند بسیاری از تأثیر و تأثرهای جریان ساز در تاریخ اندیشه بشری را نمایان کنند. در این نوشتار اندیشه ها و آراء افلاطون در باب چهارم مرزبان نامهبازشناسی می شود؛ هم چنین با تکیه بر مطالعات کتابخانه ای و اسنادی و به روش تحلیل محتوا چشم اندازی کلی از آنها ارائه می گردد؛ سپس با بهره گیری از شیوه استقرایی، افزون بر بیان شواهدی از باب چهارم مرزبان نامه، شباهت های فکری مؤلف کتاب با افلاطون نمایان می شود. نکته درخور توجه این است که برای دست یابی به فهمی دقیق تر از آثار ماندگار ادبیات تعلیمی، باید با خاستگاه های فکری پدیدآورندگان این گونه متون آشنا شد. بازخوانی دقیق باب چهارم مرزبان نامهنشان می دهد که گویا نویسنده آن نیز مانند افلاطون بر آن است که تنها یک سکه حقیقی وجود دارد که باید همه چیز را با آن سنجید و آن معرفت است؛ تنها خردورزی است که آدمی را از دام اشتغال به جهان بی اعتبار محسوسات و فریفته شدن به وهم و خیال می تواند برهاند. همین نکات بن مایة اصلی فرضیه های تحقیق این جستار است. باید سؤالات تحقیق و فرضیة تحقیق بر همین مبنا شکل گیرد. پژوهش هایی از این دست، امکان فهم دقیق تری از آثار ارزشمند ادبی را فراهم می کند؛ هم چنین زمینه ای مناسب برای تعاملات فکری سازنده میان پژوهشگران ادب فارسی و فلسفه است.
بررسی زمان در حکایت های کلیله ودمنه بر اساس نظریه زمان در روایت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در روایت شناسی ساختارگرا برای هر روایتی دو نوع زمان مطرح است: زمان متن، زمان داستان. ترتیب، دیرش و بسامد در حیطه «زمان متن»، زمان تقویمی و زمان حسی و عاطفی در گسترة «زمان داستان» از مباحث اصلی زمان در دانش روایت شناسی است. اگرچه نظریه پردازی دربارة شگردها و روش های زمان در روایت های تاریخی و ادبی بحثی تازه بوده و به قرن بیستم باز می گردد اما شیوة روایتگری داستان در داستان کلیله ودمنه، زمینة مناسبی برای طرح مؤلفه های اصلی زمان در این اثر فراهم آورده است. مقاله حاضر نتیجه پژوهشی است که به شیوة توصیفی-استقرایی و بر اساس نظریه «زمان در روایت» به بررسی زمان در حکایت های اصلی و فرعی کلیله ودمنهپرداخته است. نتایج پژوهش نشان می دهد که حکایت های کلیله ودمنه همخوانی معناداری با ویژگی های «زمان متن» دارد. چنانکه در «دیرش» به ترتیب مکث توصیفی، صحنة نمایش، خلاصه و حذف، بسامد بیشتری دارد؛ در «ترتیب» فراوانی کاربرد پس نگاه بیشتر از پیش نگاه است و در بحث «بسامد»، به بسامد بازگو، بیشتر از بسامد مکرر توجه شده است. این دستاوردها نشان می دهد کتاب کلیله ودمنه با وجود داشتن نثری فنی، دارای شیوه ای اعتدالی در روایت حکایت هاست و هرگز اطنابش بیشتر از ایجاز و اعتدالش نیست.
استعاره و کارکرد آن در گفتار روزمره ی گویشوران فارسی (با تکیه بر دانشجویان فارسی زبان دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهواز)(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
استعاره،از مهم ترین پدیده های زبانی است که مورد توجه علما، فلاسفه و اُدبا و اخیراً زبانشناسان واقع شده است. با توجه به اهمیّت موضوع، دراﯾﻦﻣﻘﺎﻟﻪﮐﻪﺑﺨﺸﯽازﭘﮋوﻫﺸﯽوﺳﯿﻊدرﺑﺎره ی بررسیﮐﺎربردﻧﻈﺮیه یمعاصر استعاره [1](1992) لیکاف [2]درﺗﺒﯿﯿﻦساختارهای استعاری زبان روزمره است، ﻣﯽﮐﻮﺷﯿﻢﺑﺎﺗﻮﺟﻪﺑﻪﻣﺒﺎﻧﯽاین چارچوب نظری که بر درک مفاهیم انتزاعی از طریق کاهش در مقیاس بشری تاکید دارد، کارکرد فرایند استعاره را در گفتار روزمره ی گویشوران فارسی با تکیه بر جامعه ی آماری پژوهش محک بزنیم. بدین منظور، نگارندگان به صورت تصادفی، پنجاه نفر از دانشجویان را گزینش کرده، به روش میدانی30 ساعت از مکالمه ی آنان را در سه بافت زبانی متفاوت و در طول 3 ماه ضبط و گردآوری کردند.پس از نگارش داده های زبانی، تعداد 122 عبارت استعاری استخراج گردید که با تحلیل داده ها، مشخص گردید؛ بخش قابل توجّهی از گفتار نمونه ی آماری تحقیق، استعاری است و انواع استعاره های مفهومی در گفتار آنان دیده می شود؛ در این میان استعاره ی ساختار رویداد، بیشترین بسامد وقوع و استعاره جهتی کمترین بسامد وقوع را داشته است. در نتیجه، ادعای لیکاف (1992) مبنی بر جهانی بودن این نظریه در مورد زبان فارسی تأیید شد. در نهایت معلوم گردید بافت زبانی[3]، تأثیری مستقیم بر کاربرد استعاره در گفتار روزمره دارد.به عبارت دیگر هر چه بافت جنبه رسمی تری داشته باشد، استعاره در گفتار کمتر و هر چه جنبه ی غیر رسمی یابد استعاره بیشتر می شود. 1.The contemporary theory of metaphor 2. George Lakoff 3. Linguistic context
"وقایع هند" یادداشت های روزانه عبداللطیف شوشتری در بمبئی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تهدید منافع انگلستان در هند در آغاز قرن هجدهم میلادی توسط رقیبانی چون ناپلئون و زمان شاه ابدالی، علاقمندی حکام انگلیسی به ایجاد مراوده سیاسی با دربار قاجار را سبب شد. این علاقه منجر به ارسال فرستادگانی از سوی حکام انگلیسی هند به دربار فتحعلی شاه گردید که متعاقب آن، سفیری به نام حاجی خلیل خان قزوینی نیز از سوی شاه قاجار به هند ارسال شد. اما حاجی خلیل خان در همان آغاز ماموریت، در بندر بمبئی، به قتل رسید و این ماجرا دستمایه نگارش سلسله یادداشت های روزانه عبداللطیف شوشتری، دوست صمیمی خلیل خان در بمبئی گردید که در محدوده زمانی 20 جولای 1802 تا 19 جولای 1804 به رشته تحریر در آمد. عبداللطیف ضمن پرداختن به موضوع قتل ایلچی و تبعات آن، اطلاعات وسیعی از وضع فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی بندر بمبئی، مرکز حضور و فعالیت تعداد کثیری از تاجران ایرانی، در آغاز قرن نوزدهم میلادی به خواننده منتقل می کند. این مقاله ضمن ورود به معرفی این نسخه خطی ارزشمند، با شیوه تحلیلی، توصیفی در صدد واکاوی علل حساسیت مقامات انگلیسی هند نسبت به حادثه قتل حاجی خلیل خان و تمایل آنان به مستور ماندن این حادثه است.
کارکرد اسامی نوعی غلامان و کنیزان در ساخت ایهام تناسب در ادب پارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
صنعت ایهام و ایهام تناسب از قرن ششم به بعد در آثار ادبی نمود فراوانی پیدا کرده است. بسامد این صنعت در دیوان شاعرانی همچون خاقانی، خواجوی کرمانی، سلمان ساوجی، حافظ و... به گونه ای است که می توان آن را از مختصات سبکی آن ها دانست. این شاعران ایهام پرداز از اکثر امکانات زبانی و واژگانی برای ساخت ایهام تناسب بهره برده اند. یکی از این امکانات، به کارگیری اسم هایی است که در گذشته بر غلامان و کنیزان می نهادند. در این پژوهش، در پی نشان دادن این برآمده ایم که اهل سخن چگونه این اسامی خاص را برای ایهام آوری به کار گرفته اند. بدین منظور، ابتدا ایهام های شاعران مذکور در دو دسته تقسیم بندی، و پس از آن، به بررسی اسامی نوعی غلامان و کنیزان در ساخت ایهام تناسب پرداخته شده است. در این بخش، پس از ذکر هر یک از اسامی مذکور، با آوردن شواهدی از متون فارسی، معنای آن ها تقویت، و آنگاه کارکرد آن ها در متون ادبی بررسی شده است. یادآوری می شود که برخی از این اسامی، نظیر اقبال، مثقال، سرور، دینار، سنبل، ریحان، شادکام، یاقوت، لؤلؤ، نیکبخت، هلال و... از فرهنگ های معتبر فوت شده اند. بنابراین، مقالة حاضر زمینه ای خواهد بود برای ضبط این اسامی ویژه و فرهنگ نویسان آینده باید این اسامی را در فرهنگ های خود وارد کنند و به شواهد یادشده در این مقاله استناد جویند.
الزمن الروائی فی روایة ""رماد الشرق"" لواسینی الأعرج(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یعد الزمن أحد المکونات الأساسیة فی الخطاب الروائی ویسهم فی تشیید النص فنیاً وجمالیاً. وحظیت دراسة الزمن الروائی باهتمام النقاد والدارسین منذ دراسات الشکلانیین الروس. ولم یعد الزمن فی الروایة العربیة الحدیثة قائماً على التسلسل المنطقی والتعاقبی کالروایة الکلاسیکیة بل اتجهت الروایة إلى انحراف السیر الزمنی ولا یخضع بناء الحدث الروائی لمنطق السببیة، لهذا نرى أنه یقوم الروائیون الجدد بتحول الزمن الروائی فی أعمالهم الأدبیة. وواسینی الأعرج واحد من هولاء الروائیین، ولعبة الحرکة بین زمن الحکایة وزمن الخطاب فی روایاته تؤدی إلى تکسیر مسار الزمن الخطی وتحرک عمله الروائی. یعتمد هذا البحث على المنهج الوصفی- التحلیلی ویستفید من آراء جیرار جنیت لدراسة الزمن الروائی فی روایة ""رماد الشرق"" للروائی الجزائری ""واسینی الأعرج"" وهی روایة فی الجزئین: ""خریف نیویورک الأخیر"" و""الذئب الذی نبت فی البراری"". وتهدف الدراسة إلى کشف خصوصیة الزمن الروائی عند الکاتب فی هذه الروایة وتبیین کیفیة الابداع فی هذا المکون. ومن النتائج التی وصلت الیها الدراسة هی: یتم عدم التطابق بین نظام السرد ونظام القصة عن طریق الاسترجاع والاستباق وهذا یحدث المفارقات الزمانیة فی الروایة خاصةً تقنیة الاسترجاع تکاد تشکل ظاهرة غالبة فی الروایة وکثیراً ما یسترجع الراوی أحداث الماضی مؤکداً أن معطیات الماضی کانت سبباً فی مشاکل الحاضر. وبما أن روایة ""رماد الشرق"" تغطی فترة زمنیة طویلة للسرد لهذا یوظف الروائی تقنیات مختلفة لابطاء السرد وتسریع السرد أی لایجاد التنویع فی الایقاع الزمنی فی الوهلة الأولى ثم کسر رتابة النص.
مؤلفه های روایت در سه شعر بلند «اخوان ثالث»با تأکید بر دیدگاه «ژرار ژنت»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«روایت شناسی» دانشی جدید و نتیجه انقلاب ساختارگرایی در عرصه داستان است. در تحلیل ساختارگرایانه «روایت»، سازوکارهای درونی متن ادبی بررسی می گردند؛ تا واحدهای ساختاری بنیادین کشف شوند. هدف پژوهش حاضر، تحلیل و بررسی ساختار «روایت» در سه شعر بلند رواییِ «مهدی اخوان ثالث»: «قصه شهر سنگستان»، «اژدها عفریته ای منحوس» و «خوان هشتم» است. در این مقاله تلاش گردیده است، تا بر اساس دیدگاه «ژرار ژنت» به بررسی مؤلفه های روایی؛ یعنی «زمان دستوری»، «وجه» و «صدا» پرداخته شود و بر آن است تا یکی از جنبه های تحولِ منظومه های رواییِ معاصر برشمرده شود. نتیجه این بررسی نشان می دهد: «اخوان» در سرودن اشعار رواییِ خود، از ظرفیت های«روایت» و «روایت گری» بهترین استفاده را نموده است. روایت های او به شکل لحظه ای و خطی بیان نشده؛ بلکه اغلب با «رجوع به گذشته» شکل گرفته اند. وی از «شتاب مثبت» و «ثابت» بهره می برد. بسامد حاکم بر این سه منظومه، «بسامد مفرد» است. افعال و کنش های هر سه اثر روایی، در زمان گذشته روی داده است. «فاصله» در دو منظومه اخوان، چشمگیر است؛ زیرا راویان آن ها «داخل در روایت خود» هستند.
بررسی تحلیل ساختاری رمان سووشون بر اساس نظریّة برمون(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
نگاه ساختاری به آثار ادبی به سبب بررسی عناصر درون متنی و کشف الگوی پیوند آنها، زمینه های دریافت شایسته تر از ماهیّت ادبیات را فراهم می آورد و با ارائة شگردهای خلق آثار برتر ادبی می تواند به ساختارگرا به بررسی عناصر داستان، فرم های روایی و قوانین ترکیب آنها پرداخته اند. که در این میان"کلود برمون" با ابداع یک نظام مبتنی بر نمایش شکل واره ای، طرحی را پیشنهاد می کند که بر پایة چگونگی روابط بین کوچک ترین واحدها استوار است. رمان مشهور«سووشون»، اثری تو در تو و گسترده است که محورها و جریان های چندگانه، آن را شکل داده اند. برای بررسی ساختارهای متن این رمان، ناچار باید طرح کلی آن را استخراج کرد و سپس به تحلیل آن پرداخت. در تجزیة رمان به طرح اولیة، شخصیت ها، به میزان شرکت در زنجیرة حوادث و نقششان در ساختن نقاط اوج در درجة اهمیت قرار می گیرند. قدرت یک رمان واقع گرا چون سووشون در تعداد پی رفت های کامل و چگونگی چینش و روابط علّی و معلولی برقرار شده در میان آنهاست. تعداد پی رفت های اصلی معمولاً به تعداد نقاط اوج داستانی وابسته اند. هر شخصیّت در طول رمان با پی رفت های متعدد ایفای نقش می کند ولی همة آنها در ایجاد ساختمان اصلی داستان نقش محوری ندارند. بنابراین رمان سووشون، ترکیبی منطقی از پی رفت های محوری است که در ارتباطی معنادار با پی رفت های فرعی و ثانوی هستند و تعداد شخصیت های آن تحت تأثیر عواملی چون تعداد روایت های اصلی ساختمان قدرتمند روایت ها، ارتباط هدفدار آنها با یکدیگر، فضای کلی و موضوع قرار دارد.
بررسی و تحلیل گونه های هنجارگریزی در غزل های امیرحسن سجزی دهلوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نقش ادبی یکی از مهم ترین نقش های زبان است. جهت گیری پیام در نقش ادبی بر خود پیام متمرکز می شود و باعث برجستگی آن بر زبان هنجار می گردد. طبق الگوی لیچ(1969)، انحراف یا هنجارگریزی از زبان هنجار در هشت گونه شامل هنجارگریزی واژگانی، دستوری، آوایی، نوشتاری، معنایی، گویشی، سبکی و زمانی صورت می گیرد. پژوهش حاضر به روش توصیفی- تحلیلی در چارچوب مکتب ساخت گرایی و بر مبنای الگوی هنجارگریزی لیچ به بررسی انواع هنجارگریزی های به کار رفته در شعر امیرحسن سجزی پرداخته است .یافته های پژوهش نشان می دهد که هنجارگریزی معنایی مهم ترین و پربسامدترین شیوه ای است که شاعر در جهت برجسته سازی زبان خود و بیان مفاهیم عمیق عرفانی از آن بهره جسته است. پس از آن هنجارگریزی های آوایی و دستوری که به منظور حفظ جلوه های موسیقیایی شعر به کار رفته اند، قرار دارند. همچنین، کاربرد هنجارگریزی گویشی و استفاده اندک از هنجارگریزی سبکی به ترتیب نشان دهنده وابستگی شاعر به پیوندهای بومی خود و در عین حال پایبندی وی به سبک رسمی گفتار می باشد.
بررسی «ازخودبیگانگی زن» در جامعه پدرسالار داستان های کوتاه «زویا پیر زاد» و «هیفاء بیطار»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نقد جامعه شناختی، یکی از روش های نقد ادبی، است که در تحلیل متون ادبی معاصر کاربرد دارد؛ بر این اساس، رمان و داستان، حوزه های مناسبی برای انجام مطالعات جامعه شناختی به شمار می رود. در دوران معاصر، نویسندگان بزرگی از بانوان به نگارش رمان و داستان اقدام نموده اند و با پرداختن به موضوعات اجتماعی، سعی داشته اند مشکلات و مسائل زنان جامعة خود را مطرح کنند. بی شک یکی از مهم ترین موتیف های ادبیّات زنانِ نویسنده، پرداختن به مسئلة هویت زنان و بیگانگی آنان در جامعه و به ویژه جامعة پدرسالاری است. در این نوشتار، سعی شده است موضوع ازخودبیگانگی زن در جامعة پدرسالاری با رویکردی جامعه شناختی و به روش توصیفی - تحلیلی، در چند داستان کوتاه از دو نویسندة معاصر ایرانی و سوری (زویا پیر زاد و هیفاء بیطار) بررسی و تحلیل شود. نتایج حاصله از بررسی داستان های این دو نویسنده (آن ها)، حاکی از آن است که در جامعة پدرسالاری، علاوه بر عقاید غلط حاکم و نوع نگرش جامعه نسبت به زن، شیوه های رفتاری زنان و عدم آگاهی از حقوق و جایگاه انسانی خود در جامعه، از دلایل اصلی سلطة مرد بر زندگی زن و از بین بردن حقوق مادّی و معنوی وی و سرانجام ازخودبیگانگی او محسوب می گردد. ازخودبیگانگی، بر کیفیّت زندگی زن تأثیر می گذارد و باعث می شود که زن، معناداری و احساس رضایتمندی و شادکامی را در زندگی کمتر تجربه کند. این دو نویسنده، سعی داشته اند شرایط زندگی زنان جامعة خود را نشان دهند و نوعی آگاهی و بیداری در زنان ایجاد نمایند.