فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۸۸۱ تا ۱٬۹۰۰ مورد از کل ۱۶٬۷۲۶ مورد.
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به بررسی تطبیقی دو داستان کوتاه از دو نویسنده پیشگام ایرانی و آمریکایی از دیدگاه کهن الگویی یونگ می پردازد. بررسی دو داستان «مردی در قفس» از صادق چوبک که شباهت های زیادی با «چاه و آونگ» از ادگار آلن پو دارد، نشان می دهد چگونه می توان بدون ازدست دادن هویت مستقل، از آثار دیگران تأثیر گرفت و دست به آفرینش هنری جدیدی زد بی آنکه اثر رنگ و بوی تقلید محض به خود بگیرد. رویکرد کهن الگویی به کار رفته در این پژوهش نشان می دهد که یکی از دلایل رویکرد کم و بیش یکسان این دو اثر به مسائل مشابه بشری، مراجعه به ناخودآگاه جمعی است که فارغ از زمان و مکان عمل می کند. در هر دو داستان شخصیت های اصلی تحت تأثیرات مخرب کهن الگوی مادر قرار گرفته و توانایی برقراری رابطه ای سازنده با ناخودآگاه خویش ندارند و گرفتار در زندان و اتاقی زهدان گونه، رویکردی واپسگرایانه در پیش می گیرند. این پژوهش نتیجه می گیرد که بسیاری از نویسندگان مرد در زمان ها و مکان های مختلف، از جمله چوبک و پو، دیدگاه های مشابه مردسالارانه را در برخورد با مسائل ادبی برگزیده اند که بارزترین آنها، انکار نقش مثبت ناخودآگاه و شخصیت های زن یا نماد های آن است. در نهایت راهکارهایی از جمله تعامل سازنده به شیوه ای که یونگ ترسیم می کند، برای اصلاح این دیدگاه ها پیشنهاد می شود.
زن در شعر البیاتی و شاملو با تکیه بر نظریّه ساخت یابی گیدنز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اصل تحوّل جایگاه به مثابه واقعیّتی اجتماعی، برمبنای مطالعات جامعه شناختی، با نظریّه ساخت یابی «آنتونی گیدنز» قابل بررسی و انطباق است. نظریّه حاضر برمبنای تفکیک ناپذیری دو بُعد عاملیّت و ساختار، در تحقّق وقایع اجتماعی پی ریزی شده است. دیگر رهیافت های جهان بینی وی هم به ترتیب، برقراری نوع خاصّی از ارتباط انسانی و تحقّق جامعه آرمانی را تداعی می کند. با توجّه به نظریّه ساخت یابی (ساختاربندی)، نقش زن در حوزه ادبیّات نیز متناسب با انگیزش های کنش گر/ خالق اثر و مقتضیات زمانی - مکانی، فراز و نشیب هایی را از سر می گذراند. حضور این عنصر در شعر «عبدالوهّاب البیاتی» عراقی و «احمد شاملو» ایرانی، از بسامد قابل ملاحظه ای برخوردار است. در نوشتار پیش رو، ضمن بررسی راهکارهای پیشنهادی گیدنز، برای تصویر فرایند تحوّل پایگاه اجتماعی زن در شعر دو شاعر، زن به مثابه تجلّی عشق شخصی، در کنار نمود تعهّد اجتماعی و متعارض با واقع گرایی تخیّلی بررسی شده است. نتایج نشان داده است که در دو سطح نخست، همگرایی و در مرحله سوم، واگرایی دو شاعر مشهود است.
فرایند تحول شخصیت در رمان هستی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این پژوهش رمان «هستی» نوشته فرهاد حسن زاده بر اساس نظریه شخصیت اریکسون تحلیل شده است. داستان هستی فرایندی منسجم از تجربه های فردی و اجتماعیِ نوج وانی را بی ان می کند که با گسست از دوران کودکی بحران های روحی و تعارضات اجت ماع ی را در یکی از بحرانی ترین شرایط اجتماعی از س ر می گذراند. نویسنده تلاش کرده است با برجسته سازی کنش های فردی و اجتماعی هستی در موقعیت جنگ، شخصیت داستان را در صیرورت رشد اجتماعی به عنوان بخشی از رشد همه جانبه کودکان نشان دهد. بر اساس فرایند رشد شخصیت، زمینه های بی هویتی فردی برای نوجوان داستان به شکلی برجسته نمایش داده می شود، اما او هویت خود را به مدد الگوی مناسب بازمی یابد.شخصیت اصلی داستان «هستی» نوجوانی است که در جست و جوی هویت خود با همسانی درونی، نیروی بنیادین وفاداری را در کاربست نقش ها، عقیده و حتی رفتارهای متفاوت به دست می آورد. هستی در پایان داستان با قرار گرفتن در«نقش اجتماعی کارآمد» و «وحدت هویت در برابر سر درگمی نقش» به مرحله ای تازه از مجموعه مراحل هشت گانه رشد اریکسونی وارد می شود.
تبیین مفهوم وحدت در مثنوی با استعاره شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال یازدهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۱
33 - 67
حوزههای تخصصی:
وحدت از مفاهیم محوری در تفکر عرفانی است. مولانا برای تفهیم این مفهوم، همچون بسیاری از مفاهیم غامض عرفانی، از استعاره بهره برده است. در این پژوهش، استعاره های مولانا از مفهوم وحدت در مثنوی معنوی ، براساس نظریه استعاره شناختی لیکاف و جانسون، بررسی و تحلیل شده است. هدف از این مقاله آن است که با تحلیل استعاره ها و تشخیص نوع و کارکرد شناختی آن ها، دیدگاه مولانا به این مفهوم، نحوه معرفی آن به مخاطب و عوامل مؤثر در انتخاب این استعاره ها را دریابیم. ابتدا نمونه های استعاره های وحدت را استخراج کردیم و بعد به تحلیل و توصیف آن پرداختیم. مولانا در مثنوی ، از هفت کلان استعاره نور، انسان، عنصر طبیعی، شیء، مکان و ظرف، روییدنی ها و مفهوم انتزاعی استفاده کرده که اغلب استعاره ها از نوع هستی شناختی هستند. با این استعاره ها، تمام ویژگی ها و کارکردهای مفهوم وحدت، به نحوی که با اصل حفظ اسرار منافات نداشته باشد، برای مخاطب به تصویر کشیده شده است. عواملی مانند شغل خطابه و ارتباط با عموم مردم، سبک شاعری و محیط زندگی مولانا در گزینش استعاره هایی ساده، ملموس و عامیانه تأثیرگذار بوده است، اما دسته ای از استعاره ها هستند که تصویر ارائه شده از وحدت، در آن ها بسیار انتزاعی است و گویی برای محرمان و مخاطب خاص به کار رفته است، مانند «وحدت بی رنگی است»، «وحدت فکر است» و... . در این استعاره ها، تصویری که برای معرفی مفهوم انتزاعی وحدت به کار رفته، خود انتزاعی است و نیاز به معرفی دارد.
مقایسه ای میان اصطلاحات، ضرب المثل ها، ترکیب های فعلی و کاربردهای مجازی در زبان های فارسی و انگلیسی
حوزههای تخصصی:
مقایسه میان زبان های مختلف از عرصه هایی است که در تسهیل روند آموزش زبان، برای اساتید و زبان آموزان مفید و راهگشاست. زبان های انگلیسی و فارسی تاکنون از مناظر گوناگونی مورد سنجش و قیاس قرار گرفته اند؛ اما در این میان از حوزه های جذّابی که مغفول مانده حوزه ای است که تنها اطلاعات واژگانی و دستوری در آن پاسخگو نیست.؛ یعنی آنجا که زبان رفتاری پیچیده تر می یابد و وارد کاربرهای مجازی، اصطلاحی و ضرب المثلی می شود. در این فضا، مقایسه میان زبان فارسی و انگلیسی نشان می دهدکه: 1. میان برخی از ضرب المثل ها، اصطلاحات، ترکیب های فعلی و کاربردهای مجازی شباهت بسیاری دیده می شود؛ 2. برخی در عین شباهت های فریبنده تفاوت معنایی زیادی دارند؛ 3. میان بعضی از این اصطلاحات و تعابیر تفاوت های جدی دیده می شود. در این پژوهش تنها به مورد نخست پرداخته شده و نشان داده شده است که ریشه این شباهت ها به عواملی برمی گردد چون: الف) زیر ساخت ها و عوامل بلاغی مشابه؛ ب)تجربه های مشترک؛ ج) گرته برداری و ترجمه. همچنین مواردی را که به درستی نمی توان در باب آن ها به نظری نهایی رسید، بر این ها باید افزود. از این نمونه ها با عنوان مردّدها یاد خواهد شد. این پژوهش نشانگر آن است که 26% موارد مربوط به عامل الف، 18% موارد مربوط به عامل ب، 44% موارد مربوط به عامل ج هستند و 12% موارد ذیل مرددها می گنجند
بررسی ارتباط واژگانی شمس با واژگان آفتاب و خورشید در غزلیات شمس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این پژوهش ارتباط سه واژه آفتاب، خورشید و شمس بر مبنای واژه گزینی در بن مایه های عرفانی مورد بررسی قرار گرفته است. کاربرد واژه ها در غزلیات به دو صورت بررسی می شود: مواردی برای تصویر سازی و مواردی برای توصیف شمس تبریزی. مولوی در تصویر سازی همانند دیگر شاعران از واژه آفتاب استفاده کرده است، اما در توصیف شمس تبریزی با آگاهی به پیشینه اساطیری و دینی واژه خورشید، ابتدا با بینش عرفانی، آن را با واژه شمس آمیخته و با تأویل هرمنوتیکی، واژه شمس را از حدّ نشانه به کلمه رسانده و توانسته با دو واژه خورشید و آفتاب، همسان و به عنوان یک بن مایه یا اصطلاح عرفانی ثبت نماید. با همسانی شمس با خورشید تمام ویژگی های اساطیری و عرفانی واژه خورشید در شمس ظاهر شده است. پژوهش حاضر با رویکرد توصیفی تحلیلی به این نتیجه رسیده است، همان گونه که خورشید پرستی در اسطوره دیده می شود مولوی نیز به شمس پرستی پرداخته و شمس را به عنوان خدای اساطیر نگریسته و با فنا در شمس به جست وجوی خویشتن خویش در فرآیند فردیّت رسیده است؛ این مقوله با روان شناسی یونگ قابل تفسیر می باشد، در این تفسیر شمس بهانه ای برای رسیدن مولانا به خداوند است.
بررسی تطبیقی کهن الگوی کودک در قصه های کامل کیلانی و صمد بهرنگی بر مبنای نقد کهن الگویی (نمونه موردی 10 داستان از هر نویسنده)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نقد کهن الگویی که برگرفته از آرای روان شناسانه ی کارل گوستاو یونگ است، در دوران معاصر از روش های مدرن نظریه ی نقد ادبی تطبیقی بر پایه ی نقد روان شناختی به شمار می رود که توجه بسیاری از منتقدان معاصر را به خود جلب کرده است. این گونه ی نقد ادبی در پی یافتن ارتباطی میان ذهن نویسنده و ساختار کهن الگویی است. کهن الگو، صورت نوعی موجود در حافظه ی ناخودآگاه بشری است که در ابعاد متعدد زندگی افراد در قالب افکار، اعمال و رفتار های گوناگون بروز می کند. کهن الگوی کودک به منزله ی یکی از انواع کهن الگو ها، خود، قابلیت تقسیم به انواع دیگری دارد و به بررسی جنبه های مختلف کودکی درون افراد می پردازد. نویسندگان در مقاله ی حاضر به بررسی این کهن الگو در داستان های دو تن از نویسندگان مشهور ادبیات عربی و فارسی یعنی کامل کیلانی و صمد بهرنگی می پردازند و تلاش می کنند تا جنبه های مختلف بازتاب کهن الگوی کودک را در آثار این دو بررسی نمایند و بدین نکته دست یابند که کهن الگوی کودک در بسیاری از داستان های آنان بروز یافته است. نتایج این تحقیق نشان می دهد بسیاری از جنبه های مختلف کهن الگوی کودک در قصه های دو نویسنده، نزدیکی و همسانی اندیشه ی آنان را بازمی نماید و داستان های آنان می تواند تجلّی بخش روحیات و زندگی فردی و قومی آنان باشد.
بررسی تطبیقی جایگاه "دیگری" در روابط عاطفی شخصیت ها در دو رمان «مادام بواری» اثر گوستاو فلوبر و «دو منظره» اثر غزاله علیزاده بر اساس نظریه ی امائونل لویناس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بعد از جنگ جهانی دوم، مفهوم انسانِ دیگر جایگاه تازه ای در فلسفه ی غرب پیدا کرد. مسئله ی مواجه یِ انسان با انسانی دیگر، منجر به طرح نظریه ی "دیگری" به مثابه "غیریت" شده است که سرانجام به امر اخلاقی منتهی می شود. در راستایِ این تغییراتِ اخلاق محور، امانوئل لویناس واقعیتِ هستیِ دیگری را مطرح می کند و حضور و جایگاهش را در زندگی، هویت و احساسات ما گریز ناپذیر می داند. دراین پژوهش به تحلیل روابط عاطفی میان شخصیت های دو رمان « دو منظره» اثر غزاله علیزاده و « مادام بواری» اثر گوستاو فلوبر بر مبنای آرای فلسفی لویناس می پردازیم. این پژوهش را با بررسی مبانی فلسفی- نظری لویناس در باب مسئله ی "دیگری" آغاز می کنیم. در بخش های بعدی خواهیم دید که یکی از درون مایه های اصلیِ آثار فلوبر و علیزاده، اهمیتِ جایگاهِ "دیگری" در روابط شخصیت هاست. سپس به مطالعه ی وجوه مختلف مفهوم " دیگری " هم چون " چهره " ، " احساس مسئولیت " و " امر زنانگی " خواهیم پرداخت و در آخر با تحلیل این ابعاد در بازخوانی روابط میانِ شخصیت ها ، نوشته ی خود را به اتمام می رسانیم. در مجموع، محور اصلی این پژوهش، شرح و بررسی چگونگی مواجهه ی شخصیت های این دو رمان، هریک در موقعیتِ زیست خود، با امرِ "دیگری" است.
صوره الشخصیه المثقفه فی القصه القصیره الإیرانیه: گلی ترقی نموذجاً(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال نهم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۳۵
51 - 70
حوزههای تخصصی:
تحاول هذه الدارسه إلقاء الضوء على صوره الشخصیه المثقفه فی القصه القصیره الإیرانیه، وذلک من خلال الترکیز على المجامیع القصصیه للکاتبه الإیرانیه گلی ترقی، وهی "أنا أیضاً غیفارا"(من هم چگوارا هستم) (1348ش/ 1969م)، و"الذکریات المبعثره" (خاطره های پراکنده) (1371ش/ 1992م)، و"مکان آخر" (جایی دیگر) (1379ش/ 2000م)، و"عالمین" (دو دنیا) (1381ش/ 2002م)، "الفرصه الثانیه" (فرصت دوباره) (1393ش/2014م). وتسعى الدراسه إلى تقسیم الشخصیات المثقفه إلى فئات حسب رؤى هذه الشخصیات وأقوالها، ومواقفها من الجمهور والسلطه، وما تتلقاه من ردود تنبثق من مجابهه بین قطبی ما یسمى بثنائیه الأصاله والحداثه. کما تکشف الدراسه عن غیاب النضج المعرفی لدى الشخصیه المثقفه وتأرجحها بین القطبین الحداثه والأصاله بوصفهما سمتین أساسیتین لهذه الشخصیه. کما تراءى للباحثین أن الشخصیات المثقفه فی قصص ترقی القصیره تضطر فی کثیر من الأحیان إلى إداره ظهرها إلى قناعاتها الفکریه الحداثیه، لأسباب أهمها: القمع الذی تمارسه السلطه السیاسیه والشارع ضد هذه الشخصیه، وخضوعها لاستمراریه الحیاه، وتفضیل مصالحها الشخصیه على هواجسها الإصلاحیه. وانقسمت الشخصیات المثقفه فی ضوء ما تقدم إلى (1) الشخصیه التی لا یهمها مصیر المجتمع، (2) الشخصیه المهمشه، (3) الشخصیه الخائنه لقناعاتها، (4) الشخصیه العاجزه عن الارتباط بالناس.
زمان اساطیری در شعر فروغ فرّخزاد و غاده السّمّان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه ادبیات تطبیقی سال نهم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۳۵
10.22126/jccl.2019.4632.2028
حوزههای تخصصی:
فروغ فرّخزاد و غاده السّمّان دو شاعرِ زنِ معاصر هستند. این دو برخلاف سنّت ادبی گذشته سرزمین خود، تخیّلات شعری خویش را در قالب شعر نو عرضه می کرده اند؛ امّا به کلّی از سنّت اندیشگی شرق دور نشده اند. درک از زمان در شعر این دو شاعر، همسان درک گذشتگان از زمان است. فروغ و غاده السّمّان، به مانند گذشتگان، زمان را دایره وار می پندارند. درنظر ایشان، زمان از مبدأیی آغاز می شود و در زمانی به پایان می رسد. این پایان به معنی آغازی دیگر است. در دنیایی که زمان آن دایره وار است، مفاهیمی شکل می گیرد که در میان تمامی فرزندان بشر همسان و هماهنگ است و فروغ و غاده نیز از این قاعده مستثنی نیستند. نگارندگان پژوهش حاضر، براساس مکتب امریکایی ادبیّات تطبیقی و به روش تحلیلی - توصیفی بدین یافته اساسی رسیده اند که درک فروغ فرّخزاد و غاده السّمّان از زمان، مشترک و همسان است. این امر سبب آن شده است که مفاهیم منشعب از درک دایره وار زمان در شعر این دو تکرار شود؛ مفاهیمی همچون انتظار، دیرکردگی، گذشته بازگشتنی، حال تکراری و آینده محوری که از مهم ترین مفاهیم زمان اساطیری است و در شعر این دو شاعر بررسی و تحلیل شده است.
تحول تاریخی انگاره پر جبرئیل در فرهنگ اسلامی تا پایان قرن ششم هجری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال یازدهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۱
95 - 117
حوزههای تخصصی:
اصطلاح «پر جبرئیل» در قرن ششم هجری به یکی از اصطلاحات پربسامد در حوزه های مختلف علوم اسلامی بدل می شود. این اصطلاح وجودشناساسانه که شکل تکوین یافته ای از انگاره پیشینی «بال فرشته» است، عمدتاً در متون صوفیانه ساخته و پرداخته می شود و به مرور به اصطلاحی بنیادین در طرح مبانی هستی شناسانه متفکران مسلمان بدل می شود. از قرن ششم به بعد، این اصطلاح در سایر حوزه های علوم اسلامی از جمله حکمت و فلسفه به کار گرفته می شود. بررسی تکوین تاریخی اصطلاح پر جبرئیل از آن رو حائز اهمیت است که با پی جویی آن، یکی از مهم ترین مقاطع و نقاط عطف تاریخ اندیشه اسلامی، یعنی نقطه همگرایی دو حوزه معرفتی عرفان و فلسفه توضیح پذیر می شود. این مقاله رویکردی تاریخی-تحلیلی دارد و شامل دو بخش اصلی است. مقاله حاضر در بخش نخست به تحلیل انگاره بال فرشته در نخستین متون فرهنگ اسلامی می پردازد. پس از آن، سیر تکوینی این اصطلاح را به سوی دو انگاره پسینی «پر جبرئیل» و «آواز پر جبرئیل» در خلال یک فرایند تاریخی تشریح می کند.
بررسی تطبیقی نگاه اشعریانه به عدل در کلیات سعدی و دیوان امیرخسرو دهلوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی سال سیزدهم بهار ۱۳۹۸ شماره ۴۹
219 - 240
حوزههای تخصصی:
مسأله «عدل الهی» یکی از اصول بسیار مهم اعتقادی و کلامی است که مانند توحید، بیان گر یکی از اوصاف الهی است؛ ولی به دلیل اهمیّت وصف ناپذیر آن، جایگاه ویژه ای در مباحث اعتقادی و کلامی یافته است. این اهمیّت تا آنجاست که گاه از عدل به عنوان یکی از اصول پنج گانه دین یا مذهب و در کنار اصولی مانند نبوّت و معاد یاد می شود. از نظر اشاعره هر عملی به ذات خود عدل یا ظلم نیست بلکه هر کاری که خداوند متعال انجام می دهد، عدل است؛ تنها فاعل حقیقی خداوند است و بنابراین ظلمی وجود ندارد. به عقیده متکلمان اشعری اگر خداوند همه نیکوکاران را به جهنّم ببرد و همه گناهکاران را وارد بهشت نماید عین عدل محسوب می شود. بنابراین اشاعره، نه عدل را بر خداوند واجب می داند و نه وجود شر را در عالم، دلیلی بر ظلم و جور خداوند تلقی می کند و نه اساساً آدمی را مجاز و قادر به قضاوت درباره افعال خداوند تصور می کنند. درست بر خلاف این گروه، متکلمان معتزلی و شیعی معتقد به حسن و قبح افعال اند. از نظر آنان عدل، ذاتاً نیک و ظلم، ذاتاً بد است و خداوند کاری را که عقل می پسندد ترک نمی کند و کاری که عقل آن را مذموم می شمرد انجام نمی دهد. در این مقاله می خواهیم به بررسی دیدگاه های سعدی و امیرخسرو دهلوی در خصوص عدل الهی بپردازیم.
An Assessment of Literal and Phonemic Translation of Rhymes in Hafiz’s Poetry Based on Lefevere’s Model(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
Rhymes are beautiful instruments which play crucial aesthetic roles in Persian poetry. This study aimed to investigate the different forms of translation of rhymes in Hafiz’s poetry based on Lefevere’s model. As such, the 1st, 97th, and 149th ghazals of Hafiz’s Divan were selected to be studied. The ghazals were translated by Alexander Rogers, Gertrude Lodeinbell, Maryam Foradi, and Alexander von Humboldt-Lehrstuhl. Each translation was carefully analyzed by the researcher how the rhymes were translated into English. The data were tabulated and coded. According to the results obtained in this research, 65% of Maryam Foradi’s translation was in the form of free translation, while, and all of Alexander Rogers’s and Alexander von Humboldt-Lehrstuhl’s translations were combinations of literal and phonemic translations. The study can be beneficial to poetry translators and translation students in giving them insights on how rhymes can be rendered into another language.
بومی سازی در ترجمه های منظوم حکایت کلاغ و روباه لافونتن در حرکت از فرانظام به نظام بر اساس نظریه لوتمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از زمینه های تحول ادبیات معاصر ایران، ترجمه یا باز آفرینی آثار ادبی خارجی است. شاعران معاصر گاه با جاب جایی، افزایش و کاهش عناصر سازنده متن مبدأ، آن را با مقتضیات ادبی و فرهنگی جامعه فارسی زبان، هماهنگ و به اصطلاح بوم ی سازی کرده اند. تبیین راهکارهای بومی سازی در حرکت از فرانظام (متن مبدأ) به نظام (متن مقصد) و شناخت موفقیت یا عدم موفقیت شاعران در بازآفرینی آثار ادبی خارجی به شعر فارسی، بر اساس نظریه یوری لوتمان، اساس مقاله حاضر است که برای نمونه در اینجا تنها بازآفرینی های شاعرانه «حکایت کلاغ و روباه لافونتن» بررسی می شود. نسیم شمال، ایرج میرزا، نیّر سعیدی و حبیب یغمایی هریک در بازگردانی شاعرانه خود، متن اصلی را با سنت های ادبی و نمادهای فرهنگ ایرانی- اسلامی همخوان کرده اند و در این فرایند بومی سازی، نشانه های زبانی، شیوه های بیان ادبی و گاه عواطف و اندیشه ها با دگرگونی هایی همراه شده است. به نظر می رسد ساخت هنری و کمال یافته شعر حبیب یغمایی را می توان نتیجه تعامل هر چه بهتر و دقیق تر شاعر در برخورد با فرانظام و حرکت به سوی نظام ادبی تازه به شمار آورد.
رستم بین بطل فی المذهب البرغماتی ونقیض البطل فی الفلسفه المثالیه؛ دراسه فی اتجاه الفلسفه البرغماتیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال نهم زمستان ۱۳۹۸ شماره ۳۶
137 - 163
حوزههای تخصصی:
البرغماتیه هی أحدث الاتجاهات الفلسفیه فی العالم. وهی تلقی نظره خاصه على مکوّنات الیوتوبیا البشریه وتقترح مبدأ العمل على أساس الاستنتاجات، وبعباره أخرى، محاوله العمل للوصول إلى منفعه حقیقیه. تنظر هذه الفلسفه إلى قضایا مثل العداله والقانون والأخلاق بنظره مغایره للفلسفه القدیمه. تعدّ رائعه فردوسی "الشاهنامه"، باعتبارها کتاباً ملحمیاً، انعکاساً متعالیاً لثقافه أمه ونموذجاً رائعا لطقوسها، وبالتالی یمکن أن تکون ذا أهمیه کبیره لمنظّری الفلسفه البراغماتیه. وبنظره موازیه على المجتمع الأسطوری للشاهنامه وتحلیل سلوک الشخصیات فیها؛ مثل رستم وأبطال الشاهنامه الآخرین على أساس هذه المؤشرات، تظهر العلاقه بین یوتوبیا فردوسی والفلسفه البراغماتیه. قامت الباحثتان بعد تقدیم الفلسفه البراغماتیه والنظریات المختلفه حولها، بالمقارنه بین المجتمع المثالی للشاهنامه والیوتوبیا البراغماتیه، وقد اعتمد البحث المنهج الوصفی التحلیلی، مستنداً إلى أبحاث المکتبات وتجمیع المصادر المترجمه المکتوبه المتعلقه بالفلسفه البراغماتیه. وفی هذا المقطع، مع إلقاء نظره خاصه على شخصیه رستم کرمز أسطوری وممثل إیرانی فی الشاهنامه، نجد أن أفعال رستم وأبطال الشاهامنه الآخرین أخذ الجانب العملی البرغماتی، وقد أثرت هذه الأفعال فی ترسیخ أهدافهم وتنمیه مجتمعهم.
خوانش هرمنوتیکی غزلی از مولانا با تکیه بر نظریه گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هرمنوتیک تلاشی برای رسیدن به معنای متن و چگونگی فهم معنا از عناصر گوناگون جهان هستی با ارائه روش های مختلف است. گادامر یکی از نظریه پردازان معاصر علم هرمنوتیک است که آرا و اندیشه های او در این زمینه، نقطه عطفی در علم هرمنوتیک نو به شمار می رود. تاریخ مندی فهم، محوریّت زبان، نقش پیش داوری ها در فهم متن، گفت وگوی متن و مفسّر و امتزاج افق های دید، اصول اساسی رویکرد گادامر است که با تکیه بر آن، می توان متون را تفسیر کرد. این پژوهش با رویکردی توصیفی تحلیلی، خوانش هرمنوتیکی یکی از غزلیات مولانا را با تکیه بر هرمنوتیک فلسفی گادامر ارائه داده است. به این منظور با تأکید بر ابیات رمزگونه و معنای حقیقی و فهم غزل، تفسیر و تأویلی ویژه نگاه خواننده عرضه می شود. نتایج این پژوهش نشان می دهد فهم و تفسیر متن همواره با حالت تاریخی و زمانی همراه است و همین موضوع در تفسیر غزل مولانا نقش انکارناپذیری دارد. بررسی کارکرد ارجاعی زبان باعث شد معانی گوناگون زبان نمادین مولانا آشکار شود؛ گفتنی است به این معانی در علم هرمنوتیک همواره توجه شده است؛ به همین سبب باور داشته اند که ورای زبان، دنیای دیگری وجود دارد که در بخش امتزاج افق های دید و گفت وگوی متن با مخاطب از آن سخن می رود. اندیشه و تفکر عرفانی مولانا باعث می شود، مفسّر و مخاطبان در آغاز نسبت به غزل او پیش داوری هایی داشته باشند که به افق دلالت های معنایی و شناختی روزگار مفسّر وابسته است؛ همچنین نشان دهنده حدود کارایی سنّت فکری و فرهنگی ای است که مفسّر در آن به سر می برد.
عناصر تراژیک در داستان های سیاوش و فرودِ شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تراژدی در شکل اصیل یونانی خود، به صورت نمایش روی صحنه اجرا می شد. ارسطو از نخستین کسانی بود که درباره ی تراژدی در کتاب "فن شعر" بحث کرد و آن را از انواع شعر دانست به شکلی که تقلید کردارهای مردم باشد و آن ها را از آنچه هستند برتر نشان بدهد؛ همچنین ارسطو درباره ی ویژگی های صحنه و بازیگران تراژدی، توضیحات کاملی را ارائه داد. در روم باستان تراژدی هایی خلق شد که صرفا برای اجرا روی صحنه نوشته نشده بود. در دوران قرون وسطی و رنسانس، عنصر نمایشی بودن، به عنوان اصلی ترین عنصر در بررسی آثار تراژیک به حساب نمی آمد. تا جایی که در دوران معاصر ویژگی های تراژدی در رمان ها و منظومه های شعر نیز قابل بررسی است. شاهنامه ی فردوسی به عنوان یک اثر منظوم حماسی دارای داستان هایی است که می توان تحت عنوان تراژدی از آن ها یاد کرد. داستان هایی که قهرمانانی دارد، به فاجعه ختم می شود، ذهن انسان را درگیر موضوع فلسفه ی زندگی می کند، رقت قلب می آورد و باعث پالایش روح می شود. مولفان برآنند تا به جستجوی عناصر کلیدی تراژدی یونانی در دو داستان تراژیک شاهنامه ی فردوسی، سیاوش و فرود، بپردازند. نتایج تحقیق نشان می دهد که این دو داستان نمی توانند مصداق کامل تراژدی یونانی باشند و در این راستا مهم ترین وجه افتراق، شکل روایی شاهنامه است که با شکل نمایشی تراژدی یونانی هماهنگ نیست، اما به لحاظ ویژگی های محتوایی، این دو داستان در بسیاری از موارد با عناصر کلیدی تراژدی، در نوع یونانی خود، همپوشانی دارند؛از این رو میتوان این دو داستان را تراژدی دانست. واژه های کلیدی:شاهنامه فردوسی،ادبیات تطبیقی
ارزیابی کیفی ترجمه اصطلاحات حقوق مدنی در قرآن کریم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در ترجمه اصطلاحات حقوقی توجه به نکاتی مانند انتقال جنبه های معنایی، متنی و کاربردشناسی ضروری به نظر می رسد. بخشی از متون مقدس، مانند قرآن کریم ، حاوی دستورهایی است که غالباً بار حقوقی دارند و از آنجا که این گونه دستورها می توانند منشاء برخی سوء برداشت ها از سوی خوانندگان شوند، لذا در ترجمه آن ها باید دقت فراوانی کرد. از جمله مهم ترین موضوعات حقوقی در قرآن ، می توان به ارث، ازدواج، طلاق و غیره اشاره نمود که مردم در زندگی روزمره خود همواره با آن ها سروکار دارند و هر گونه ترجمه نادرست آن ها و عمل به مفاهیم نادرست که به دلیل علاقه شدید مردم به متون مقدس وجود دارد، می تواند تبعات حقوقی برای خوانندگان در پی داشته باشد. تقریباً سیصد آیه به مسائل حقوقی پرداخته اند. بر همین اساس، ممکن است خوانندگان غیرمتخصص ترجمه های قرآن و یا مترجمانی که از روی ترجمه های ناقص، یک ترجمه نو ارائه می دهند، در فهم اصطلاحات حقوقی اشتباه نمایند و یا اینکه این ترجمه های نادرست بهانه ای به دست مغرضان برای به چالش کشیدن مبانی حقوقی اسلام بدهد. ارزیابی کیفی ترجمه 34 نمونه از اصطلاحات حقوقی قرآن کریم در 21 ترجمه نشان می دهد که تنها حدود %34 از ترجمه ها موفق به انتقال معنای دقیق اصطلاحات حقوقی قرآن کریم شده اند. کسانی که می خواهند یک ترجمه قابل اعتماد از اصطلاحات حقوقی قرآن کریم ارائه نمایند، باید از نظرات فقها و علمای دینی و مفسران قرآن بهره برند و با علوم مختلف اسلامی آشنا باشند. توصیه می شود برای فهم بهتر اصطلاحات حقوقی قرآن کریم و جلوگیری از سوء برداشت ها، تا حد امکان توضیحاتی مختصر درباره این اصطلاحات در پانوشت ها و یا پرانتزها ارائه شود.
تحلیل و بررسی ساختار ساقی نامه و مغنی نامه حافظ با رویکرد عناصر حماسی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
جستارنامه ادبیات تطبیقی سال سوم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۹
119-137
حوزههای تخصصی:
ادبیات فارسی گنجینه ارزشمندی از ساقی نامه ها و مغنّی نامه های شاعران ایران زمین است. ساقی نامه، گونه ای منظومه ادبی است که در آن شاعر خطاب به ساقی، از بی ثباتی دهر شکایت می کند و با طلب شراب از او می خواهد بر زخم های روزگار دون، مرهم فراموشی قرار دهد. مغنّی نامه گونه ادبی دیگری است که در آن شاعر، به مغنّی خطاب می کند و برای بهجت خاطر، از او طلب آهنگ و سرودی می کند. غالباً شاعران به جهت اهمّیّت و زیبایی دوچندان کار به این دو نوع ادبی همزمان با یکدیگر پرداخته اند و کمتر شاعری تنها به یکی از این ها توجّه مبذول داشته است. در این پژوهش ضمن سیر اجمالی در ساقی نامه سرایی و بیان ویژگی های آن، ساختار ساقی نامه و مغنی نامه حافظ را بررسی نموده و نشان داده ایم حافظ با استفاده از زمینه های سیاسی و اجتماعی، قالبی کاملاً غنایی را در خدمت موضوعی کاملاً سیاسی - اجتماعی به کار گرفته است و مطابق با یافته های این تحقیق، می توان گفت که در زبان حماسی شعر حافظ، بین روح حماسی حاکم بر شعر و زبانی که حافظ آن را به کار گرفته ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. بر این مبنا، زبان حافظ از ظرفیت های حماسی بهره گرفته تا سوژه های اجتماعی- سیاسی و حتی تغزلی مورد نظر خود را به شکلی زیبا و متفاوت بسراید
بررسی تطبیقی مفهوم خوف و رجا در دوزخ کمدی الهی دانته و عرفان اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال پانزدهم بهار ۱۳۹۸ شماره ۵۴
191 - 222
حوزههای تخصصی:
با مقایسه میان سروده های کمدی الهی و مبانی قرآنی، عرفانی، برهانی و ادبی، و با پرده برداشتن از زبان تأویلی و رازآلود آن، می توان به اشتراکات بسیاری میان مبانی معرفت شناسانه اثر گرانقدر دانته و عرفان اسلامی پی برد. در مقاله پیش رو، با رویکرد تحلیلی تطبیقی به بررسی حال و مقام خوف و رجا در مقدمه بخش دوزخ این کتاب و مقایسه آن با مبانی عرفان اسلامی پرداخته شده است. نتایج به دست آمده بیان گر این نکته اند که در سروده های این بخش، علی رغم مشابهت هایی در لزوم هادی و پیر در سفر تصعیدی ارتقایی و پی سپاری در طرق حصول معرفت عقلانی در آغاز سلوک، ادامه دادن راه با پیر عشق، پس از قصور و واماندگی و عدم توان عقل در ادامه راه، خوف و ترس رهبانی ترسایی بسیار تبلور دارد و کمتر نشانی از عشق و محبّت دیده می شود و خوف عقوبت، بسیار برجسته تر از خوف مکر است و این مسائل به دلیل تأثیرپذیری دانته از تعالیم کلیسا و نگاه خائفانه و شریعت مدارانه او در ارتباط با پروردگار است.