فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۶۲۱ تا ۱٬۶۴۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال اول تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲
121 - 146
حوزههای تخصصی:
قاعده «کل حادث مسبوق بقوه و ماده تحملها»، از قواعد با اهمیت فلسفی است که نتایج عدیده ای در فلسفه به بار می آورد؛ از جمله اثبات هیولی یا اثبات دیدگاه علامه طباطبایی در باب حرکت و موجود سه اشکوبه ای که تصویر می کنند. این قاعده از دیرباز مورد اشاره ارسطو قرار گرفته است و ابن سینا برای آن استدلال تام و مستحکمی را به همراه مقدمات و مؤخراتی اقامه می کند؛ اما به تدریج استدلال ابن سینا در آثار فلاسفه بعدی، به فراموشی سپرده شده و مقدمات و مؤخرات آن، جای خود استدلال را گرفته اند. این مطلب سبب شده است بعضی از فیلسوفان معاصر، ابن سینا را به شکل مستقیم یا غیر مستقیم، متهم به مغالطه اشتراک لفظی و غفلت از تفکیک میان امکان ماهوی و امکان استعدادی کنند. مقاله پیش رو در صدد بیان استدلال اصلی ابن سینا و نشان دادن جایگاه صحیح مقدمات و مؤخرات آن در عبارات خود ابن سیناست؛ همچنین روشن خواهد شد که فیلسوفان معاصر که در صدد جایگزین کردن استدلالی دیگر به جای استدلال مشهور شده اند، نتوانسته اند استدلال قابل قبولی ارائه کنند.
تحلیلی بر دیالوگ اندیشه هایدگر والهیات مسیحی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال هفتم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱۳
171 - 183
حوزههای تخصصی:
این مقاله در صدد پاسخ گویی به پرسشی تعیین کننده درباره اندیشه هایدگر یعنی نسبت اندیشه فلسفی او با دیدگاه های الهیاتی است. اندیشه هایدگر محل تنازعات بسیاری از متکلمان مسیحی است. از یک سو ترمینولوژی و دستگاه مفهومی فلسفه هایدگر پیوند نزدیکی با الهیات دارد و از سوی دیگر، وی درگیر یک نقد بنیان افکن از متافیزیک غربی و پیامد آن، الهیات مسیحی است. به همین دلیل نمی توان به سادگی از اندیشه وی یک کلام مسیحی یا هر دین دیگری را انتظار داشت. او در نهایت می تواند با نوعی الهیات همراهی کند، به شرطی که این الهیات، تخریب متافیزیک یا انتوتئولوژی را پشت سر خود داشته باشد. چنین الهیاتی در حال حاضر موجود نیست و می توان گفت خدا و دین هایدگر در آینده به سر می برد، نه گذشته. نکته ای که مقاله پیش رو می کوشد گوشزد کند این است که شاید تمرکز بر زندگی نامه هایدگر یا برخی جستارها در اندیشه وی در باب الهیات، سرنخ هایی برای بررسی نسبت فلسفه هایدگر و مضامین دینی با الهیات به دست دهد، لیکن اندیشیدن به دین یا الهیات آینده از طریق تفکر هایدگری نیازمند تأمل و پژوهش های عمیق تر در متون وی است و چه بسا تمرکز بر زندگی نامه هایدگر و اصرار بر اصطلاحات نام آشنای الهیاتی در برخی از آثار وی، راهزن فهم درست غایت فکری او شود.
بدن به مثابه رسانه نوین یا فرا انسان گرایی در عصر هوش مصنوعی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
225 - 242
حوزههای تخصصی:
فلسفه فرا انسان گرایی، نظریه ای نزدیک به هوش مصنوعی است که بیشتر در قالب فیلم های علمی تخیلی دیده شده و بر اساس آن، با کمک هوش مصنوعی، اصلاح و افزایش هوش و فیزیولوژی انسان صورت پذیرفته و در نتیجه آن، انسان پیشرفته جدید، را شاهد خواهیم بود. این نظریه نسبت به آینده هوش مصنوعی از زاویه تهدیدها نگاه کرده و تصویری را از آینده انسان مطرح می کند که در علومی نظیر فناوری زیست پزشکی، جامعه شناسی، روان شناسی، هنر و فلسفه بیش از سایر علوم تأثیرگذار بوده و از سوی نظریه پردازی چون «فرانسیس فوکویاما» به عنوان «خطرناک ترین ایده جهان» نام گرفته است. به همین دلیل، نیاز شد تا با توجه به اینکه فرا انسان گرایی، طیف وسیعی از ایده ها را در بر می گیرد، به این مبحث پرداخته شود و با استفاده از داده های علمی موجود و آرای نظریه پردازان به این فرافناوری مبتنی بر هوش مصنوعی از رویکرد علوم شناختی و فلسفی بپردازیم. در این مقاله با الهام از فرضیه های لو برتون (2008) و با استفاده از روش توصیفی–تحلیلی به بررسی این نظریه پرداخته شده و به این پرسش پاسخ داده می شود که انسان در عصر فرا انسان گرایی چه جایگاهی داشته و آینده با وجود ترکیب این دو چگونه خواهد بود.
نقش سایبرنتیک در پیدایش هوش مصنوعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تلاش های زیادی در تاریخ و فلسفه علم صورت گرفته تا برای ماشین ها شئونی انسانی تصور شود. گاه به آن ها ذهن، گاهی احساس و گاهی هوشمندی نسبت داده شده است. همه ی این ها بدان جهت است که مرز انسان و ماشین هر چه بیشتر باریک شود تا شاید روزی به یکدیگر بپیوندند. اما می توان این تلاش را از مسیری دیگری پیمود. می توان با نگاه سیستمی و نظام مند به انسان هرچه بیشتر او را به ماشین نزدیک نمود، کاری که رویکرد سایبرنتیکی انجام داده است. این رویکرد در شکل گیری مطالعات هوش مصنوعی نقش بسزایی داشته است و در کنار دو رویکرد محاسبه گرایی و بازنمودگرایی توانسته است هوش مصنوعی را به عنوان مهم ترین و کاربردی ترین حوز ه ی علم به جهان معرفی کند.
Freedom and the Imaginary Dimension of Society
منبع:
The Iranian Yearbook of Phenomenology, Volume ۱, Issue ۱, ۲۰۲۲
217 - 238
حوزههای تخصصی:
The notion of 'freedom' has gained an emblematic character in contemporary political discourse. It is, commonly, viewed as the central value and political goal of modern societies. Similarly, human rights documents conceive of freedom as their founding principle with universal validity. In contradistinction to this prevalent approach to freedom, this paper aims to demonstrate that freedom is, primarily, a political signifier with social-historical variability. One cannot, therefore, simply and uncritically assume that freedom has (or should have) universal validity or transhistorical significance. In the first section of this paper, the structure of the contemporary liberal discourse on freedom is discussed and called into question. In light of Arendt's interpretation of freedom and through her analysis of the public domain, I reflect on the social-historical variability of the meaning of freedom and its inextricable nexus with a particular form of society. In the second section and drawing on Castoriadis, the notion of 'freedom' is approached in view of human signifying practices and the imaginary dimensions of society. This examination reveals in what way freedom––in the sense of a central social imaginary signification––contributes to the institution of an autonomous mode of society and determines the affective disposition and intentional vector of its inhabitants.
تفسیر ایدئالیستی از معرفت شناسی حکمت متعالیه بر پایه فاعلیت ذهن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال اول پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳
107 - 134
حوزههای تخصصی:
نگارندگان در این مقاله معتقدند در فلسفه صدرا مرجعیت عالم خارج شأنیت معرفتی خود را در مقام بالعرض از دست می دهد و صرفاً نقش تلنگری را ایفا می کند تا عاقل، معقولی را که از سنخ خویش است -یعنی معقول بالذات- از روی عین خارجی انشا کند و از طریق آن، به عالم علم پیدا کند. ساحت معرفتی در اختیار معقول بالذات که واقعیت علم است، قرار می گیرد و عالم خارج با استفاده از تعیناتی که عاقل در وعای ذهن ایجاد می کند، شناخته می شود و حیث مطابقت عین و ذهن و حلول صورت و نقش بستن آن بر نفس زیر سؤال می رود. نگارندگان در این مجال می کوشند با کمک گرفتن از معرفت شناسی کانتی -که در آن حیث ذهن در تکوین معرفت نقش محوری را به عهده دارد- تفسیری ایدئالیستی از اندیشه ملاصدرا ارائه دهند. اگر عاقل در اندیشه صدرا به لحاظ معرفتی مقدم بر عالم خارج قرار بگیرد و عالم خارج تنها از طریق تعینات عقل شناخته شود، دیگر حالت تطابق مستقیم عین و ذهن و مرجعیت عین خارجی نسبت به نفس، منتفی خواهد شد. رویکرد صدرالمتألهین به عالم بُردار معرفتی سنتی جهان اسلام را زیر و رو می کند؛ چراکه بردار با صدرا از معقول به واقع حرکت می کند نه بر عکس. اصالت از آن عاقل است و عین تنها شأن معرفتی خود را از آن وام می گیرد.
برون گرایی و درون گرایی معرفتی در سنت اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۳
181 - 201
حوزههای تخصصی:
یکی از راه های متداول برای واکاوی دیدگاه معرفتی اندیشمندان سنت اسلامی، معرفت شناسی آثار آنها در مقام توصیف و جایگذاری مبادی علوم اسلامی در قالب معرفت شناسی معاصر است. در این مقاله مسئله حجّیّت ذاتی قطع و مباحث متفرع بر آن برای روشن ساختن زیرساخت های معرفتی اصولی و اخباری به عنوان دو نحله ی فکری شاخص سنت اسلامی با معرفت شناسی معاصر تطبیق داده خواهد شد. به نظر می رسد هم زمان با رشد مباحث معرفت شناختی در اروپا و نزاع بر سر چگونگی پاسخ به مسئله گتیه، رگه های از اعتقاد به درون گرایی در اصولی ها و برون گرایی در اخباری ها بدون ارتباط بین سنت اسلامی و فلسفه غرب در آن زمان قابل مشاهده باشد؛ درون گرایی و برون گرایی معرفتی در سنت اسلامی رنگ و بویی کاملاً دین مدارانه داشته و برخلاف فلسفه غرب هر دو گروه تنها درصدد شناخت و دست یابی به احکام الهی بوده اند؛ اعمال لوازم معرفتی این دو ریکرد در سنت اسلامی موجب تقویت سازوکارهای استنباط احکام الهی از ادله آنها خواهد شد. ما در این مقاله در صدد ارائه تصویری از لوازم هر کدام از دیدگاه های معرفتی و به تبع آن ضرورت اصلاح در برخی قواعد اصولی هستیم. اهمیت قبول تفاوت بین آثار تکوینی قطع (محرکیت) با آثار شرعی آن (صدق و توجیه) در اصولی گری و لزوم توسعه اعتماد گرایی در اخباری گری از مهمترین یافته های این تحقیق به حساب می آید.
خوانش ملاصدرا و هیدگر از حقیقت افلاطونی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره دوم بهار ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۶)
121-138
حوزههای تخصصی:
هیدگر معتقد است الثیا نزد یونانیان به معنای ناپوشیدگی است که امری ذاتی برای موجودات است، اما افلاطون با قایل شدن به عالم مُثل، حقیقت را به مثابه مطابقت مطرح و آن را به عقل انسانی منتقل می کند. با این نگاه، حقیقت خصوصیت ذاتی اش را از دست داد و تبدیل به مطابق شناخت با متعلق خود و ایجاد دوگانگی های مرسوم فلسفه شد. ملاصدرا هر چند شباهت های بنیادین با هیدگر دارد، اما حقیقت را دارای معانی چندگانه ای می داند و در مرحله سوم تفکر فلسفی خویش با رسیدن به تشان، با تفسیر خاصی که از فلسفه افلاطونی می کند، دوگانگی های مرسوم فلسفه قبل از خودش را کنار می گذارد و به وحدت گرایی می رسد و حقیقت نزد افلاطون را امری دارای مراتب وجودی قلمداد کرده و می پذیرد. در این مقاله ضمن نگاه کوتاه به حقیقت نزد افلاطون، به بررسی نگاه هیدگر و ملاصدرا و در نهایت استخراج انتقادات صدرایی به تفکر هیدگری درباب حقیقت خواهیم پرداخت.
مطالعۀ تطبیقی آراء مرلوپونتی و آرنهایم در حیطه ادراک بصری و تبیین رهیافت آن در آموزش هنر (با رویکرد پدیدارشناختی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
254 - 268
حوزههای تخصصی:
ادراک بصری نقش بسزایی در دستیابی ما به سطح بالایی از شناخت، ایفا می کند و ارتقای آن می تواند بیشترین تأثیر را برروی کیفیت تجارب زیباشناختی ما داشته باشد. براین اساس فهم ماهیت و سازوکار آن درجهت غِنای بیشتر، از الزامات حوزه آموزش هنر می باشد؛ بسیاری از تلاش ها برای فهم چیستی ادراک و پدیده های آن، حاصل اندیشه های پدیدارشناسان و روان شناسان گشتالت بوده است و موریس مرلوپونتی و رودلف آرنهایم، دو فیلسوف و نظریه پرداز برجسته در این حوزه اند که عمده آراء آنها تحت تأثیر این مکتب و با رویکرد پدیدارشناختی صورت گرفته است؛ نوشتار حاضر سعی دارد با تطبیق آراء این دو فیلسوف به شناخت گسترده تری از ماهیت ادراک دست یابد و رهیافت آن را در حوزه آموزش هنر واکاوی نماید. این پژوهش با رویکرد پدیدارشناختی، به شیوه تحلیلی-تطبیقی و با بهره گیری از اسناد معتبر و منابع کتابخانه ای نگاشته شده است؛ یافته های این نوشتار نشان می دهد مرلوپونتی و آرنهایم در اندیشه ای یکسان بر این باورند که در ادراک بصری، جوهر عالم درون و بیرون، برخلاف آموزه های دوآلیستی دکارتی، در هیأت بازی میان نیروهای مختلف به شکل یک گشتالت در می آید و از خلال همین درهم تنیدگی ارگانیسم با جهان مُدرک است که می توان به درک امر واقعی رسید؛ همچنین با اتکا به این هیأت کلی می توان به معانی و مفاهیمی دست یافت که در دیدن و هنرهای دیداری وجود دارد و ابزار ارتباطی هنرمند به شمار می آید. بنابراین لازمه آفرینش و درک اثر هنری، توانایی ذهنی در درک همین ساختارهای یکپارچه و معنادار می باشد و این ضرورت فهم عالی پدیده های بصری را در تربیت هنری دوچندان می کند.
ضرورت مطلقه و نسبت آن با امکان فقری در اندیشۀ ابن سینا و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۸۶
213 - 230
حوزههای تخصصی:
در این مقاله جهات در منطق ابن سینا، انواع ضرورت و ضرورت مطلقه و همچنین رابطه معنای منطقی و فلسفیِ جهات بررسی می شود. در ادامه، تفسیر ملاصدرا از ضرورت مطلقه و تعبیر آن به ضرورت ازلی موردبحث قرار می گیرد و نتایج فلسفی ای که صدرا از طرحِ این ضرورت گرفته برجسته می شود و مشخص می گردد که ضرورت در هلیات بسیطه از نوع ضرورت ازلی و ضرورت در هلیات مرکبه از نوع ضرورت ذاتی است. همچنین برهان پذیری قضایای ضرورت ازلی به بحث گذاشته می شود. در ادامه، به نظر ابتکاری ملاصدرا دربابِ امکان فقری پرداخته خواهد شد. وجود در معنای امکان فقری عین فقر است و تمام وجودات در این معنی عین تعلق اند. بنابر مبانی حکمت متعالیه، ازآنجاکه تشکیک در وجود راه دارد، ممکن فقری مقول به تشکیک است. از نظر استاد مهدی حائری یزدی، ابتکار ملاصدرا در طرح امکان فقری درواقع تکمیل بحث ضرورت مطلقه در ابن سیناست. براین اساس، به طرح و بررسی و گسترش نظر ایشان نیز پرداخته خواهد شد.
بررسی انتقادی معرفت شناسی فضیلت ناب زگزبسکی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هجدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۶۹)
105 - 137
حوزههای تخصصی:
در ارزیابی معرفت از منظر معرفت شناسی از یک سو نظریه هایی مانند مبناگرایی، انسجام گرایی و اعتمادگرایی و از سوی دیگر درون گرایی و برون گرایی مطرح شده است. معرفت شناسی فضیلت ناب، نظریه ای است که توسط لیندا زگزبسکی ارائه گردیده است. به نظر ایشان نظریه های معرفت شناسی هر دوره ای از نظریه های اخلاقی همان دوره متأثر است وی با الگوگیری از فضائل اخلاقی و کاربرد آن در معرفت شناسی از فضایل عقلانی به ویژه فهم و حکمت سخن می گوید. از نگاه وی از یک سو معرفت شناسی با مشکلاتی ازجمله به فراموشی سپردن فهم و حکمت و تأکید بر یقین، انحصار معرفت به معرفت گزاره ای، آشفتگی در معنای توجیه، بی توجهی به نقش اراده و مسئولیت معرفتی فاعل شناسا، به حساب نیاوردن احساسات و عواطف در معرفت جویی مواجه است؛ از دیگر سو برخود نظریه معرفت شناسی فضیلت ناب نیز نقدهایی وارد است. این نقدها را می توان در سه گروه جای داد که عبارت اند از: 1. نقدهای درونی برآمده از خود معرفت شناسی. 2. نقدهای برآمده از فلسفه ذهن. 3. نقدهای برآمده از فلسفه اخلاق. در این پژوهش به این مسئله پرداخته می شود که آیا نظریه معرفت شناسی فضیلت ناب، توان پاسخ گویی به این نقدها را دارد یا خیر، به عبارت دیگر آیا این نظریه دارای سازواری درونی و بیرونی هست یا نه. زگزبسکی با چرخش ارزیابی معرفت از باور، به فاعل باورمند و ویژگی های منشی و شخصیتی او راهی به گشایش می جوید و به نظر می رسد در این زمینه موفق بوده است. در این پژوهش از روش تحقیقی برنامه پژوهشی لاکاتوش با توجه به هسته مرکزی و کمربندهای ایمنی و راهبردهای ایجابی و سلبی بهره گرفته شده است.
تاریخمندی و نسبت آن با هستی شناسی بنیادین در وجود و زمان هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
57 - 72
حوزههای تخصصی:
هایدگر در وجود و زمان ، به طریقی مشابه استدلال کانت در نقد عقل محض که منطق استعلایی را شرط امکان علم تجربی می دانست، تاریخمندی را شرط استعلایی تاریخ نگاری می داند. او پرسش معرفت شناسانه و روش شناسانه درباره علوم تاریخی را به پرسش هستی شناسانه تبدیل می کند؛ یعنی به جای اینکه بپرسد «تحت چه شرایطی می توان عینیتِ امر تاریخی را تأیید کرد»؟ می پرسد «دازاین چه شیوه ای از هستی دارد که امکان داشتن دغدغه خویش و درک معنای گذشته خویش را دارد؟ و اصلاً چگونه چیزی به نام تاریخ وجود دارد»؟ اهمیت تاریخمندی در طرح کلی وجود و زمان، هنگامی آشکار می شود که نسبت آن را با پرسش اصلی اثر، یعنی مسئله معنای وجود، مورد توجه قرار دهیم. سیر بحثِ اثر از فهم پیشانظریِ دازاین به مثابه اگزیستانس، به سمتِ کشف ساختارِ واحد اگزیستانسیال ها به مثابه دغدغه، نشان می دهد که آنچه معناداریِ وجود و موجودات را ممکن می سازد، فرایندی است که هایدگر آن را زمانمندیِ اصیل می نامد. به این ترتیب تمایز هستی شناختی میان موجود و وجود بدین معناست که وجود را نباید مطابق سنت متافیزیکی، امری مقولی و در ردیف سایر موجودات لحاظ کرد، بلکه وجود فرایندِ معنابخشی است که خود را به مثابه فعل «زمانیدن» و «تاریخیدن» در برون خویشی های سه گانه گذشته-حال-آینده و میراث-تقدیر-حوالت فرامی گسترد.
ترکیب ماده و صورت از نظر مشاء؛ اتحادی یا انضمامی؟(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
159 - 172
حوزههای تخصصی:
مشهور است در مقابل حکمت متعالیه که قائل به ترکیب اتحادی ماده و صورت است مشائیان، قائل به ترکیب انضمامی این دو هستند. شهرت انتساب این نظر به مشائیان به حدی است که هیچ کس شکی در قائل بودن آنان به ترکیب انضمامی ندارد، درحالی که تحقیق در این مسئله نشان می دهد که امر به این وضوح نیست و با چنین جزم و یقینی نمی توان به مشائیان چنین نسبتی داد. مسئله ترکیب اتحادی و انضمامی از ابداعات صدرالدین دشتکی در قرن نهم هجری است و پیش از آن مطرح نبوده است بنابراین در کتب ابن سینا و فارابی و بهمنیار و دیگر مشائیان پیش از دشتکی مطرح نبوده و آن ها در این مسئله بحثی نداشته اند اما بسیاری از حکمای هم زمان با صدرالدین دشتکی و پس از او که اکثراً مشائی بوده اند همچون میرداماد و فیاض لاهیجی در این مسئله با دشتکی مخالفت کرده اند. اگر این مسئله را بر مشائیان پیش از دشتکی عرضه کنیم در کلمات آنان، هم به نفع ترکیب اتحادی و هم انضمامی می توان شواهدی یافت بنابراین نمی توان یکی از این دو را به آنان نسبت داد و تنها شاید با تسامح بتوان اتباع مشائیان را قائل به ترکیب انضمامی دانست.
تأثیر الهیات عملی اسکاندیناوی بر ملت سازی و دولت سازی رفاه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دولت، ملت و رفاه در سوئد، نروژ، فنلاند و دانمارک، اگرچه وام دار جنبش قانونی اساسی، جنبش حقوق مدنی، جنبش شهروندی و... بوده است، با این حال شدیداً با سنت های اجتماعی گره خورده است، که از جمله آنها جنس خاصی از هویت دینی است. الهیّات عملی اسکاندیناوی به سبب این که توانسته بود، بر خلاف فرانسه و انگلستان و اروپای قاره ای، مانع از منازعهٔ دولت-کلیسا شود، سنت های اجتماعی متعددی را تبدیل به الگوهای سیاسی کرد. به سبب درهم تنیدگی دولت-کلیسا و سایر نیروهای اجتماعی که در حد واسط این رابطه قرار می گرفتند (از جمله دهقانان آزاد و کارگران)، ایدهٔ دولت رفاه یا (حتی با تسامح) کلیسای رفاه در اسکاندیناوی شکل گرفت، ایده ای که سبب صورت بندی دولت نیز شد. بنابراین می توان گفت دولت-ملت سازی و علاوه بر این دولت سازی رفاه در اسکاندیناوی به واقع دولت-ملت و دولت سازی با پیکربندی دولت-کلیسا به عنوان یکی از جلوه های دولت، در کنار دولت-دهقانان و دولت-کارگران بوده است. بنابراین شکل خاصی از همبستگی بین نیروهای سیاسی و اجتماعی در جامعه اسکاندیناوی شکل گرفت که بازتاب همه این نیروها در دولت نوردیک تبدیل به مدل خاص همبستگی و حکمرانی در این جامعه شد. از این رو ناسیونالیسم اسکاندیناوی مدل منحصربه فردی از ناسیونالیسم را ارائه می دهد. سؤالی که اینجا شکل می گیرد این است که الهیات عملی اسکاندیناوی چه تأثیری بر شکل گیری دولت رفاه در سوئد، نروژ و دانمارک داشته است؟ الهیات عملی لوتری به واسطه تأثیرش بر تعریف ملت به عنوان منبعی برای هویت ملی، از یک سو، و به واسطه خوانش هایی شبیه به رسالت کار، رسالت بهره وری و رسالت تولید، از سوی دیگر، منبعی برای دولت سازی رفاه در منطقه اسکاندیناوی بوده است.
رابطه ضرورت بیرونی و درونی و علم در نزد هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
869 - 897
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین جنبه های فلسفه هگل موضوع ضرورت است. در اینجا معنای ضرورت به خودی خود، مورد بحث نیست. بلکه با حفظ معنای مورد نظر آن، نظر به دو قید بکار رفته بیرونی و درونیِ ضرورت، در سخنان هگل است. از سوی دیگرهگل بین این دو نوع ضرورت و علم واقعی ارتباط برقرار کرده است. بنابراین در اینجا، ضرورت بیرونی و درونی و رابطه آن دو با یکدیگر و رابطه آن دو با علم واقعی مورد تامل و تحلیل قرار می گیرد. براساس سخنان هگل ضرورت بیرونی که به دو صورت و در واقع با دو نوع کوشش تحقق می یابد، از یک سو نشان می دهد اینک به طور ضروری زمان آن رسیده است که فلسفه به سطح علم فرا رود و از سوی دیگر به تحقق این هدف، یعنی علم، می انجامد. از سوی دیگر علم یا نظام فلسفی با ضرورت درونی اش نیز برای تکوین خود در واقع همان راه درازی را طی می کند که در طول آن دو نوع کوشش یا ضرورت بیرونی طی شده است. همچنین این دو نوع ضرورت بیرونی از همان منطقی پیروی می کنند که بر تکوین نظام که دارای ضرورت درونی است حاکم است..
تصویرگری به مثابۀ ابزار آموزشی فلسفه به کودکان: تحلیل تصویرنوشتار در سه اثر از شل سیلوراستاین و ولف ارلبروش(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
96 - 112
حوزههای تخصصی:
این مقاله به صورت کیفی کاربرد تصویرگری در کتاب کودک را به عنوان میانجی دریافت عقلی و تفکر انتقادی معرفی می کند تا اهمیت آموزش فلسفه ورزی به کمک تصویرگری را نشان دهد. آموزش فلسفی از طریق کتاب های تصویری، امکان رشد قوای شناختی کودکان را فراهم می آورد و کمک می کند آنها مطابق با نیازهای جامعه ای که در آن زندگی می کنند فکر و عمل کنند. در مورد آموزش فلسفه به کودکان نظریه پردازانی همچون متیو لیپمن برنامه هایی تدوین کرده اند که در سال های اخیر، کاربرد نیز یافته اند. در این نوشتار، علاوه بر شرح روش لیپمنی که بر متن ادبی تاکید دارد، امکانات آموزش از طریق تصویر گری بررسی می شود. روش گردآوریِ داده های این پژوهش مبتنی بر اطلاعات برآمده از مطالعه کتابخانه ای و جست وجوی اینترنتی است که ضمن تبیین ویژگی های تصویرگری در آموزش فلسفه به کودکان، رابطه مفاهیم با تصاویر را به صورت انتخابی در دو اثر از سیلوراستاین و یک اثر از ولف ارلبروش توصیف و تحلیل می کند. یافته ها نشان می دهند ابهام اَشکال انتزاعی در آثار سیلور استاین و نیز تفسیرپذیریِ دلالت های رنگ در اثر ارلبروش می توانند امکان پرسش گری، تفکرورزی و متعاقب آن شناخت درونی و در نهایت، رشد فکری کودکان را فراهم آورند و آنها را برای خودشناسی، خودسازی و برای ساختن جامعه ای بهتر آماده سازند. به این ترتیب، لازم است به تمام ابعاد و عناصر کتاب کودکان توجهی ویژه شود تا رابطه ای مستقیم میان کتاب و کودک شکل بگیرد.
فلسفه برای کودکان و توسعه حرفه ای معلمان (مطالعه کیفی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
113 - 128
حوزههای تخصصی:
هدف : بررسی ادبیات پژوهش نشان داد که مطالعات بسیار اندکی با تمرکز بر توسعه معلم در رویکرد آموزش فلسفه برای کودکان گزارش شده است. بنابراین با توجه به شکاف تحقیقاتی موجود در داخل کشور، هدف پژوهش حاضر بررسی نقش فلسفه برای کودکان در توسعه حرفه ای معلمان می باشد.. روش پژوهش : رویکرد این پژوهش استقرایی و از روش کیفی برای انجام آن استفاده شده اس ت. ن وع پ ژوهش میدانی و از روش مطالعه موردی استفاده شد. جامعه آماری پژوهش، اعضای هیات علمی و معلمانی بودند که در این حوزه سابقه پژوهش و تدریس داشتند. در پژوهش حاضر با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند تعداد 12 نفر از اعضاء تحت مصاحبه قرار گرفتند. سپس داده های حاصل از آن ها از طریق کدگذاری باز، محوری و انتخابی، تجزیه و تحلیل شد. یافته ها : نتایج حاصل از یافته های پژوهشی نشان داد که آموزش فلسفه برای کودکان در خودشناسی، احترام به نظر دیگران، تأمل در تدریس خود، شناخت ظرفیت دانش آموزان ، دانش آموز محوری، انتقال راهبردهای تدریس آموخته شده در آموزش فلسفه برای کودکان به سایر دروس، توسعه تفکر، توسعه تسهیل گری، توسعه تحقیق مشارکتی، بهبود مهارت ارتباطی، توسعه فرهنگ، توسعه آموزش گفتگو، توسعه کار تیمی و به طور کلی در ارتقای پیشرفت حرفه ای معلمان نقش تاثیر گذاری دارد. نتیجه گیری : با توجه به مشارکت های فردی و اجتماعی روش آموزش فلسفه برای کودکان، واضح است که اجرای این رویکرد در تمامی مقاطع تحصیلی از دوره پیش دبستانی تا دانشگاه مفید خواهد بود.
نگاهی نقادانه بر «بازی زبانی شک» و «یقین» در فلسفه ویتگنشتاین دوم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ویتگنشتاین دوم هر نوع شناختی را در قالب بازی های زبانی مطرح می کند. او در عین حال معتقد است که هیچ بازی زبانی ای بدون وجود یقین امکان پذیر نیست. یقین امری است بیرون از بازی های زبانی، اما قوام هر نوع بازی زبانی متکی بدان است. حتی شک کردن از نظر او در قالب یک بازی زبانی شکل می گیرد که آن نیز مستلزم یقین و دارای قواعد خاص خود است. در نظر ویتگنشتاین یقین، و نیز شک مطلق و همچنین شناخت مطلق بی معناست. اما شک نسبی، یا به بیان خود او شک معقول، واجد معناست و می تواند یک بازی زبانی پدید آورد. این نوع بازی زبانی، همچون بازی های زبانی دیگر، مبتنی بر چیزی است که ویتگنشتاین آن را "جهان-تصویر" یا نظام "گزاره های لولایی" می نامد. "گزاره های لولایی" در نظر ویتگنشتاین بر اساس تجربه های زیسته آدمیان و توافق جمعی ایشان بر سر آن ها به وجود می آیند. "لولا"ها به این اعتبار عینی اند، ولی هرچند او با عنوان "گزاره" از آن ها یاد می کند، از جنس گزاره در معنای معمول این اصطلاح نیستند: از آن ها در ارائه دلایل و استدلالات استفاده نمی شود؛ بلکه در گفتمان های راجع به علت ها (و معلول های شان) به کار می روند. در این نوشتار اولا به ویژگی های شک نسبی و قواعد بازی زبانی شک و نیز به ویژگی های یقین و نظام "گزاره های لولایی" پرداخته شده است و ثانیا با طرح برخی ناسازگاری های درونی در استدلالات ویتگنشتاین و نیز نشان دادن کاستی هایی در دیدگاه او از منظر عقلانیت نقاد، رویکرد او مورد نقد قرار گرفته است.
نقد و بررسی ادله جان هاسپرس در مسئله نظام احسن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال نوزدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۵۲)
319 - 346
حوزههای تخصصی:
مسئله شر از دشوارترین و بحث برانگیزترین مباحث کلامی -فلسفی است. بسیاری از اندیشمندان با طرح مسئله «نظام احسن» درصدد پاسخگویی به این مسئله بوده اند. نظام احسن به معنای بهترین و کامل ترین نظامی است که خدا آفریده است. جان هاسپرس با این نظریه به مخالفت پرداخته است. ادله او در دو حوزه «انسانی» و «جهانی» در سه سطح «عاجز بودن خدا»، «جاهل بودن خدا» و «خیرخواه نبودن خدا» بررسی و نقد خواهد شد. همچنین پاسخ های عرضه شده به هاسپرس، در دو لایه «پسینی» و «پیشی» قابل طرح است. هدف و پرسش اصلی مقاله، نقد ادله هاسپرس در سطوح سه گانه در مسئله نظام احسن است. ضرورت چنین مقاله ای، نپرداختن محققان، به ادله هاسپرس در مسئله نظام احسن است. روش این پژوهش، گردآوری داده ها، مطالعات کتابخانه ای، تحلیل عقلی، انتقادی و تحلیل مطالب، بر اساس منابع موجود در آثار جان هاسپرس است. مهم ترین نتیجه سطح اول، «اعطای به جا و حکیمانه آزادی به انسان» و «تفاوت ماهوی عالم ماده و آخرت» است. همچنین «اراده عالمانه، حکیمانه و بدون ظلم» از یافته های سطح دوم تلقی می شود. «تعالی روح» و «مبدأ خیرات بودن شرور» نیز از نتایج به دست آمده در سطح سوم است.
در باب تعریف پذیری دوطرفه ابتنای ضعیف تام و اکید تام(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کیت فاین منطقی برای چهار مفهوم متمایز ابتنا بنا نهاده است: ابتنای ضعیف تام، ابتنای ضعیف جزئی، ابتنای اکید تام و ابتنیا اکید جزئی. همچنین، او مدعی است که ابتنای ضعیف تام و اکید تام هر یک می توانند مفهوم پایه قرار گیرند و سایر مفاهیم ابتنا با آنها تعریف شود. مشخصاً او مدعی است که می توان ابتنای ضعیف تام و ابتنای اکید تام را با یکدیگر تعریف کرد. برای این منظور، او پیشنهادی برای تعریف هر یک از این مفهوم ابتنا بر پایه دیگری ارائه کرده است. طبق این تعریف ها، ابتنای اکید تام ابتنای ضعیف تام برگشت ناپذیر است و ابتنای ضعیف تام چیزی نیست جز حفظ ابتنای اکید تام. در اینجا استدلال می کنم که این تعریف های دوطرفه دچار اشکال هستند. استراتژی من این است که ابتدا دو معنای متفاوت از تعریف پذیری دوطرفه برای دو مفهوم دلخواه را از هم تفکیک می کنم: اینکه در یک سیستم منطقی، دوشرطی های مناسبی شامل این دو مفهوم قضیه باشند؛ اینکه بتوان سیستم منطقی ای برای هر یک طراحی کرد که رفتار دیگری در آن قابل بازسازی باشد. سپس، برای هر یک از این معناهای تعریف پذیری دوطرفه، نشان می دهم که چرا دست کم یکی از دو مفهوم ابتنای ضعیف و اکید را نمی توان بر پایه دیگری تعریف کرد. نتیجه این پژوهش یک گزاره فصلی است: یا این دو مفهوم به شکل دیگری که شناخته شده نیست با یکدیگر قابل تعریف هستند یا هر دو پایه هستند.