مطالب مرتبط با کلیدواژه

صُدفه


۱.

شرحی بر نظریه تبیین در علوم سیاسی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: علیت تبیین فهم پذیری پیچیدگی رویداد صُدفه

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۸۱۳
هواداران تبیین گرایی درباره هدف غایی مطالعه سیاسی و نتایج مترتب بر اصل علیت دچار افراط کاری هستند . گرایش این گروه از پژوهشگران به قیاس های قانون وار از امور تجربی، درک پیچیدگی پدیده ها و تحولات سیاسی را دشوارتر می کند. هدف از نگارش مقاله حاضر انتقاد از این دیدگاه و دفاع از روشی تبیینی است که به جنبه های توصیفی اهمیتی بیشتر قائل داده، چارچوب های تاریخی و اقتضاها را در نظر داشته و صرفاً مبتنی بر گرته برداری از علوم طبیعی نباشد. در همین ارتباط، مفهوم "علیت" به معنای رایج آن در علوم سیاسی مورد انتقاد قرار گرفته است. در نهایت ، نویسنده این نکته را بیان می کند که زمان کنار گذاشتن شیوه های صوری – استدلالی تبیین فرا رسیده و ترکیبی از تبیین و تفسیر نتایج بهتر به همراه خواهد داشت.
۲.

تبیینی از جبرگراییِ روان شناختی و اختیارگراییِ جامعه شناختی نزد مولانا

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: قدرت اختیار اضطراب جبر ابتهال مسئولیت سببیت مولانا هگل ولتر فاتالیسم جباری مُقضی صُدفه زاری

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۴۴۱ تعداد دانلود : ۸۲۱
بزرگ ترین دشواری اختیار، تردید و اضطرابِ ماست، اما آفتِ بزرگِ جبر، بیمسؤولیتی است. مولانا با جمعِ اختیار و جبر، نظریه ای را بنیان مینهد که خود آن را جبّاری مینامد. معنیِ جبّاری نزد مولانا، پذیرش جبر است از منظرِ روان شناختی و قبول اختیار از نظرگاه جامعه شناختی؛ نزد خود بپذیر که هر آن چه رخ داده باید میبوده و بدین سان نه از خود متنفّر باش، نه از دیگری. لیکن هم مسؤولیتِ رفتارِخود را آگاهانه بپذیر و هم مسؤولیتِ دیگری را از او بخواه.
۳.

نگره و مواجهه مکتب تفکیک با تعارض ضرورت علّی و اختیار(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: اختیار ضرورت علی دوسویگی قدرت مشیت صُدفه

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۱۷ تعداد دانلود : ۱۸۲
طبق اصول فلسفی، ضرورت علّی لازمه اثبات جریان علیّت در تمام امور از باری تعالی تا اقصی موارد کائنات می باشد. علی الظاهر این قاعده با برخی مسائل مسلّم عقلی و وجدانی دچار تعارضاتی است که عمومیت و بعضاً اساس صحت این قاعده را زیر سوال برده است. اختیار وجدانی یکی از این دست موارد مورد شبهه در تقابل با ضرورت علّی است. در مقاله حاضر تعارض میان قاعده ضرورت (اصل مسلّم فلسفی) و اختیار (اصل مسلّم عقلی و نقلی) با روش تحلیلی- منطقی طبق مبانی جریان فکری تفکیک (از مکاتب مخالفِ روش و مبانی فلسفی) مورد بررسی قرار گرفته است. از نگاه اصحاب تفکیک اساس تشخیص نسبت اصل عام علیّت با مفاهیمی چون ضرورت و اختیار، جستجوی علیّت در موطن نفس است. با مراجعه به نفس، مشخص می شود اساساً چنین استلزامی میان علیّت و ضرورت برقرار نیست و با رهایی از این استلزام ناصواب راه برای حل مسأله اختیار گشوده خواهد شد. مکتب تفکیک ضمن نقد و بیان تالی فاسدهای بیان فلاسفه از قدرت، اثبات حقیقت واحد قدرت و عدم تعدد آراء در آن، اثبات رابطه عرضی میان اسباب و علل با مشیّت و قضاء، و توجه به نقش فاعل مختار حین انجام فعل بعنوان معیّن فعل یا ترک، گوهر دوسویه اختیار را کلید اصلی حل معما می داند و با پذیرش استثناء در ضرورت علّی- معلولی به نحو سالبه جزئیه؛ یعنی در خصوص افعال اختیاری احتمال تحقق صدفه را نفی کرده بلکه بدون این استثناء، اثبات اختیار را محال می دانند..
۴.

کانت و مسئلۀ «امکان/صدفه» در ساحت خرد نظری(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: فلسفه نظری کانت امکان خاص صُدفه نظام دانش

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۳۷ تعداد دانلود : ۱۶۶
برای نظام های متافیزیکی هر نوع امر تصادفی تهدیدی به شمار می آید که می تواند کلیت و ضرورت نظام را تهدید کند و ازهمین رو، فیلسوفان ناچارند درباره آن موضع گیرند. این مواضع غالباً ذیل بررسی نسبتِ «امکان/صدفه» و «ضرورت» بیان می شود. در فلسفه کانت، اصطلاح die Zufälligkeit بارِ این مفهوم را به دوش می کشد. بررسی کاربردها و دلالت های این مفهوم در ساحت موردبحث حاضر، یعنی ساحت نظری، می تواند به تبیین موضع کانت درباره مسئله دشوارِ تهدید آن برای نظام دانش یاری رساند. اجمالاً بررسی حاضر نشان خواهد داد که کانت در مواضع مختلفی و با دلالت های متفاوت، ولی مرتبطی از این مفهوم استفاده کرده است: گاهی ذیل مقولات جهت، جایی ذیل مقولات نسبت، گاهی در ارتباط با امر آروینی و مشروط و گاهی در تحلیل امری که به آینده تعلق دارد. پژوهش حاضر پس از بررسی جامع، آنها را ذیل دو معنای اصلیِ «امکان خاص» و «صدفه مندی» چکیده می کند. این مقاله ضمن جست وجوی معانی و دلالت های مفهومِ die Zufälligkeit در سنجش خرد ناب ، به بررسی نحوه مواجهه کانت با جایگاهِ امر تصادفی در نظام ضروریِ دانش می پردازد. نتیجه اجمالاً این است که کانت تنش را حل نمی کند؛ زیرا از سویی، وی این مفهوم را به نفع طرفِ ضرورت نادیده می گیرد و مدعی می شود که نظام به مثابه گونه ای دانشِ ناب مستلزم آن است که این مفهوم را در نظام استعلایی اش راه ندهد و از سوی دیگر، وی شأنی برای آن مفهوم در نظر می گیرد تا بتواند چگونگی پیش رَوی خرد در سلسله قیاس های دیالکتیکی را توضیح دهد. به این ترتیب، کانت تنش تعیین کننده میان امر تصادفی و امر ضروری را تنها منحل کرده است و نه حل. سرانجام، این نوشتار بر آن است که نحوه مواجهه انحلالی کانت با نسبت امکان/صدفه و ضرورت ریشه در این دارد که وی معنای دیالکتیک را به دیالکتیکِ منطقی استعلایی تقلیل داده است و فرارَوی از آن مستلزم الگوهای دیگری خارج از امکانات فلسفه کانت، یعنی احتمالاً فلسفه هگل است.