مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
تامس کوهن
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر ضمن تبیین مبانی معرفت شناختی «دانش تجربی»، به بررسی چالش های معرفتی پیش روی «فلسفه پوزیتیویستی علم» پرداخته است. استقبال چشمگیر از نظریه تامس کوهن در زمینه «پارادایم های علمی» و به دنبال آن، پذیرش تاثیر عوامل اجتماعی در محتوا و جهت گیری معرفت علمی از سوی جامعه شناسان معرفتی، چالش های مذکور را ذیل عناوین جدیدی مانند مطالعات فرهنگی، اجتماعی و فمینیستی علم برجسته کرده است. یافته های این مقاله نشان می دهد که نسل جدید فیلسوفان علم می کوشند با ارایه الگوهای متقاطع از ابعاد اجتماعی معرفت علمی، فلسفه معاصر علم را به گونه ای ارتقا بخشند که علاوه بر توجه به تاثیرات اجتماعی فناوری، که مورد تایید جامعه شناسان علم است، تدابیر نظری لازم را در جمع بین اعتبار معرفتی گزاره های علمی و ملاحظه زمینه های سیاسی، اخلاقی و فرهنگی آن فراهم سازد.
نگاهی تحلیلی به مفاهیم پیشرفت و گسست در انقلاب های علمی کوهن
حوزه های تخصصی:
هدف نهایی این مقاله تحلیل مفاهیم پیشرفت و گسست در انقلاب های علمی و نشان دادن تناقض موجود در تحلیل تامس کوهن در این زمینه است. ما نخست نشان داده ایم که برخی از متفکران چه در زمینة فلسفة تاریخ، چه منطق پژوهش تاریخی، و چه در زمینة تاریخ نگاری، پیشرفت بشری را فرض گرفته اند. در قسمت بعدی با توضیح مؤلفه های اندیشة کوهن، آشکار ساخته ایم که کوهن، در این پیشرفت مفروض، شک می کند و تاریخ علم بشری را به صورتی گسسته طرح می کند. در قسمت دیگر وجه نافی و وجه حامی پیشرفت را در تحلیل کوهن تجزیه کرده ایم و بالاخره درنهایت نشان داده ایم که کوهن در بخشی که پیشرفت را طرد می کند و تاریخ را گسسته می بیند دچار تناقض می شود و بار دیگر اندیشة پیشرفت را برای تاریخی که خود گسسته بودنش را نشان داده است فرض می گیرد.
بررسی شواهد تاریخی و فلسفی حاکی از تأثیر مایکل پولانی بر تامس کوهن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کتاب ساختار انقلاب های علمی کوهن را معمولاً نقطة عطفی در فلسفة علم به شمار می آورند. با این حال، به جز کوهن، فلاسفة دیگری نیز در روشن تر شدن نقاط ضعف فلسفه های تجربه گرایانه مؤثر بوده اند و درصدد ارائة راهکارهایی بدیل نیز برآمده اند. مایکل پولانی از همین فلاسفه ای است که اندکی پیش از انتشار کتاب ساختار در مکتوبات فلسفی اش، به ویژه در کتاب معرفت شخصی، ایده هایی بسیار شبیه به ایده های کوهن در ساختار را مطرح کرد. این شباهت چنان زیاد است که بعضی کوهن را متهم به سرقت از آرای پولانی کرده اند. بنابراین می توان، با بررسی شواهد تاریخی حاکی از این تأثیر، بررسی متن اصلی کتاب های آن دو، و نیز توصیفاتی که دیگران دربارة نسبت بین آن ها بیان کرده اند، به روشن ترشدن این موضوع کمک فراوانی کرد. افزون بر این، می توان با بعضی از اندیشه های پولانی که جهان بینی بسیار متفاوتی با کوهن دارد نیز آشنا شد.
بررسی فضای حاکم بر علوم اجتماعی از منظر علم شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مرتضی مردیها در کتاب فضیلت عدم قطعیت در علم شناخت اجتماع به دفاع از آرای علم شناختی تامس کوهن می پردازد و با نقل قول از جی .سی.پسرون مبنی بر این که فضای کنونی علوم اجتماعی یک فضای غیر پوپری است، به نقد آرای علم شناختی کارل پوپر می پردازد. در این مقاله آرای مردیها از دو جهت نقد می شود: الف. نشان داده می شود مردیها اگرچه به نقد و نفی رویکرد پوپر می پردازد، امّا آنچه خود به عنوان روش درست و مناسب برای استدلال و تحلیل در حوزه علوم اجتماعی معرّفی می کند، حتّی اگر برگرفته از آرای پوپر نباشد، دست کم هم سو با نظریّات پوپر و ناهماهنگ با آرای کوهن است. ب. استدلال می شود که پروژه دفاع از عقلانیتکه بخشی از پروژه ای است که مردیها آن را دنبال می کند، با اتخاذ رهیافت سنجش ناپذیری که کوهن مدافع و مروج آن بود، عملاً عقیم می ماند و به پروژه ای ضد خود تبدیل می شود.
بررسی تمایز و قیاس ناپذیری سبک هندی با سبک های قبل از آن از چشم انداز نظریه ی تامس کوهن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سبک هندی یکی از سبک هایی است که با سبک های قبل از خود، یعنی خراسانی و عراقی، تفاوت های آشکاری دارد و اغلب متخصصان و منتقدان، این سبک را به منزله ی نوعی گسست ادبی می دانند که به سبب آن شعر فارسی یک دوره ی متمایز و قیاس ناپذیر از دوره های قبل را تجربه کرده است.
نویسندگان این مقاله بر این باورند که این موضوع، یعنی تمایز و قیاس ناپذیری این سبک، را می توان از
چشم انداز نظریه ی تامس کوهن، فیلسوف برجسته ی علم، تبیین کرد و به چگونگی و چرایی این تمایز پاسخ داد. با این رویکرد، سبک هندی را نمی توان ادامه و دنباله ی سبک عراقی دانست؛ بلکه این سبک، دارای پارادایم خاص خود است و شاعران این سبک به مجموعه ای از اصول و موازین مشترک پایبندند که با موازین دوره های قبل قابل مقایسه نیست و بر این اساس، مفاهیم، روش ها و مشاهدات شاعران این دوره، با دیگران متفاوت است و بدین سبب این سبک، با سبک های دیگر قابل قیاس نیست.
بررسی امکان تاریخ نگاری علم بر مبنای معانی متفاوت از انقلاب علمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۳ زمستان ۱۳۹۶ شماره ۹۳
57 - 78
کتاب های متعددی در حوزه های تاریخ، جامعه شناسی و فلسفه علم، تحت عنوان انقلاب علمی وجود دارد. ممکن است گمان برود همان گونه که مورّخان، تاریخ جنگ ویتنام را نوشته اند، چیزی به نام انقلاب علمی وجود دارد که مورّخان آن را ثبت کرده اند. در این مقاله نشان داده می شود که این تصور اولیه را تا آنجا باید تصحیح کرد که پرسید: آیا اساساً می توان تاریخی از علم جدید به نگارش درآورد که در آن انقلاب وجود داشته باشد؟ به بیان دقیق تر، آیا امکان دارد که یک مورخ و نه فیلسوف یا دانشمند، سیر تحولات علم جدید را ثبت کند و در آن به کشفِ تاریخیِ انقلاب نائل آید؟ پاسخ ما بر اساس معانی متفاوت از انقلاب علمی یکسان نیست؛ دست کم به دو معنا از انقلاب علمی، انقلاب شبه سیاسی و انقلاب های علمی تامس کوهن، چنین امکانی وجود ندارد. در اینجا نشان داده می شود تاریخ نگاری علم بر مبنای انقلاب علمی به دو معنای فوق از انقلاب یا بر پایه شواهد روشن تاریخی شکل نگرفته و یا با پیش فرض های فلسفی انجام شده است؛ اما امکان تحقق تاریخی معنای سوم از انقلاب، انقلاب علمی پسینی، بدون پیش فرض فلسفی و مستند به تحقیقات تاریخی وجود دارد.
بحران یا انقلاب؟ واکاوی تحوّل انقلابی در شعر نیما بر اساس نظریه «پیشرفت علم» تامس کوهن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم ادبی سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱۷
9 - 42
حوزه های تخصصی:
در مورد چگونگی پیشرفت علم، تا کنون دیدگاه های گوناگونی مطرح شده است که در این بین، تامس کوهن، نظریه پرداز فلسفه ی علم، پیشرفت و تحول در علم را حاصل ناکارآمدی اصول اصلی یا پارادایم-های یک علم و ظهور و جایگزینی اصول رقیب آن می داند. کوهن، این نظریه را در قالب الگویی چند مرحله ایی با نام های: علم عادی، بحران، انقلاب و علم عادی جدید، تبیین کرده است که البته هر کدام از این مراحل دارای تعاریف خاص خود است؛ الگوی تامس کوهن چنان انعطاف پذیر است که در بررسی تحولات انقلابی در علوم گوناگونی از جمله ادبیات نیز قابل انطباق و به کارگیری است؛ در این میان چگونگی تحول شعر سنتی به شعر نو در ادبیات فارسی از جمله مواردی است که می تواند بر اساس الگوی کوهن مورد ارزیابی قرار گیرد؛ با توجه به این امر، تحول نیما در شعر سنتی و ایجاد قالب شعر نو، باید برای کسب عنوان «انقلاب شعری» دارای ویژگی های مرحله انقلاب باشد، چرا که نبود ویژگی های این مرحله در شعر نو نیما، عنوان «پدر شعر نو فارسی» را برای او مورد تشکیک قرار خواهد داد. در این پژوهش که با روش تحلیلی- تطبیقی صورت گرفته است، تحول نیما در شعر سنتی، از نظر انقلابی بودن یا نبودن، در سه سطح زبانی، فکری و ادبی بر اساس الگوی پیشرفت علم کوهن مورد بررسی قرارگرفته شده است. نتایج این پژوهش حاکی از این امر است که بر اساس این الگو ، شعر نیما بیش از هر مورد، دارای ویژگی های مرحله بحران است تا مرحله انقلاب.
کوهن و گذار از تمایز گردآوری/داوری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۶۲)
91 - 118
حوزه های تخصصی:
در این نوشتار با مرور مؤلفه های اصلی فلسفه تامس کوهن خواهیم دید که او منتقد تمایز میان مقام گردآوری/داوری در روش شناسیِ علم است. دلایل کوهن عبارتند از: 1. موافقان صرفاً به تبیین جایگاه تمایز گردآوری/داوری در بستر آموزشی آن پرداخته اند که بر اساس آن تنها شواهد در جهت داوری یک فرضیه مؤثر تلقی می شوند. و در دیگر زمینه های مهمِ داوری مورد غفلت قرار می گیرد. 2. تمایز دو مقام مبتنی بر نگاه ساده انگارانه به روند تولید علم است که صرفاً به بیان نقاط قوت و نه ضعف نظریه ها می پردازد. 3. هیچ گونه تعیین کنندگیِ تجربی در مقام داوری وجود ندارد. 4. در فرآیند تولید علم، جنبه های توصیفی و تجویزی فرضیه ها انفکاک ناپذیر و درهم تنیده اند. 5. برخلاف موافقان این تمایز، واژگان ساختاریافته در مقام داوری، دارای پیامدهای ثابت و قطعی نیست بلکه، تحت تأثیر اصول پیشینِ نسبیت شده کانتی، همواره دچار تغییر، تعدیل و اصلاح قرار می گیرند. کوهن پس از بیان این اِشکالات، از سوی موافقان تمایز گردآوری/داوری از چند جهت مورد نقد قرار گرفت: 1. اخذ تعمدی سبک مبهم نویسی در آثارش. 2. کاربست رویکرد دُورگونه در ارائه فهرستی از معیارهای معرفتی-واقع گرایانه و بازگشت دوباره به معیارهای غیرمعرفتی. 3. خلط میان «مقام تصمیم» و «مقام داوری» و توجه به «علت» به جای «دلیل». او برای فرار از این نقدها به دو نکته اشاره می کند: نخست، فهم نادرست دیدگاه هایش توسط این موافقان. دوم، ارائه معیارهایی در جهت حفظ عینیت علم متفاوت با موافقان این تمایز. هدف این نوشتار، تحلیل، تکمیل و نقد اندیشه های کوهن درباره ی تمایز گردآوری/داوری است.
تحلیل بسامد چشمگیر اسلوب معادله در سبک هندی از چشم انداز نظریه تامس کوهن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سبک هندی یکی از متمایزترین سبک های شعری کلاسیک فارسی است که با سبک های قبل و بعد از خود تمایزاتی آشکار داشته و اصول و موازین خاص خود را داراست. از جمله ی این عناصر تمایزبخش بسامد فراوان کاربرد اسلوب معادله است. توجه ی ویژه ی شاعران این سبک به اسلوب معادله، موضوعی که همگان به آن اذعان دارند. نگارنده ی این جستار، بر این باور است که این موضوع، یعنی بسامد چشمگیر اسلوب معادله در شعر سبک هندی را می توان از چشم انداز نظریه ی تامس کوهن، فیلسوف برجسته ی علم، تبیین کرد و به چرایی این امر پاسخ داد. این رویکرد به ما می گوید که اساس هر پارادایم، یک یا چند الگو است که هنجارها و گزاره های پذیرفته شده ی هر دوره را شکل می دهند. بر اساس یافته های این پژوهش، تلفیق، زمینی شدن و تناسب سه الگویی هستند که گزاره های معنادار این عصر را می سازند و از آنجا که اسلوب معادله در ساختار خود، تمام الگوهای این دوره را به همراه دارد، برای شاعران این سبک، شگردی جذاب و مورد علاقه بوده، به گسترده ترین شکل مورد استفاده ی آنها قرار گرفته است.
تجربه های نزدیک مرگ به عنوانِ بحرانی در پارادایم علوم زیست-پزشکی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۸۷
237 - 291
تجربه های نزدیک مرگ حکایت اشخاصی است که، در آستانه مرگ بالینی، با تلاش کادر درمان یا عواملی دیگر به زندگی بازگشته اند و، پس از بازگشت، گزارش هایی حیرت انگیز از وضعیت نزدیک مرگ روایت می کنند. این تجربه ها اغلب با مشخصه هایی در اقصی نقاط جهان گزارش شده است که، براساسِ بررسی های آماری پژوهشگران، دارای مؤلفه هایی با هسته مشترک است و، به دلیلِ وجود هسته مشترک و فراگیر بودن تجربه ها، به عنوانِ مقوله مهم تجربی در پارادایم زیست-پزشکی حاضر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. بااین حال و به رغمِ توجه جامعه پزشکی به این تجربه ها، این سؤال همچنان مورد بحث است که آیا پارادایم حاضر تبیین موفقی از علت پدیدارشدنِ این تجربه ها ارائه می دهد؟ اگر پارادایم حاضر در تبیین موفقِ این تجربه ها ناکام باشد، آیا می توانیم این تجربه ها را اعوجاج پارادایم علوم زیست-پزشکی بدانیم؟ در این پژوهش برآنیم تا موضوع تجربه های نزدیک مرگ را به عنوانِ یک نمونه موردی در ساختار پارادایم زیست-پزشکی و باتوجه به تفسیر انقلاب های علمی تامس کوهن ارزیابی کنیم. نتایج پژوهش حاضر نشان می دهد که موضوع تجربه های نزدیک مرگ در ساختار پارادایم زیست-پزشکی به اعوجاجی مقاوم تبدیل شده و پارادایم حاضر در مواجهه با این تجربه ها در دوران فوقِ عادی به سر می بَرد. زیرا به رغمِ فرضیات گوناگونی که در 48 سال گذشته و پس از انتشار کتاب ریموند مودی در تبیین این تجربه ها مطرح شده است، هیچ فرضیه ای تاکنون پدیده منسجم تجربه کنندگان را با تمام ملزومات آن توضیح نداده است. علاوه براین، تکثر مفصل بندی ها و منطق های بدیعی که به منظورِ حل معمای تجربه کنندگان مطرح شده است نشان می دهد که پارادایم حاضر در ارائه الگوی حل به دانشمندانی که بر موضوع تجربه های نزدیک مرگ متمرکز شده اند دچار ابهام شده و هرچند هنوز پارادایمی وجود دارد، اما هیچ اتفاق نظری درباره چیستی آن در میان آزمایش ها و نظریه پردازی پژوهشگران مشاهده نمی شود.
تحلیلی بر کاربرد مفهوم پارادایم در جامعه شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
موضوع مقاله حاضر بررسی و تحلیل چگونگی کاربرد مفهوم پارادایم در جامعه شناسی است. بنابراین مقاله هدف خود را نه در نقد نظریه پارادایمی کوهن بلکه در نقد چگونگی کاربرد مفهوم پارادایم در جامعه شناسی جستجو می کند. برای رسیدن به این هدف سعی شده است تا با استفاده از روش اسنادی و بهره گیری از منابع و پژوهش های معتبر، چند موضوع مورد بررسی قرار گیرد: اول؛ بیان طرحی کلی از نظریه انقلاب علمی تامس کوهن و جایگاه مفهوم پارادایم در این نظریه برای مقایسه آن با کاربردش در جامعه شناسی، دوم؛ بررسی مفهومی واژه پارادایم و شباهت ها و تفاوت های آن با سایر واژه های مصطلح در علوم اجتماعی، سوم؛ مشخص نمودن بعضی کاربردهای صورت گرفته از مفهوم پارادایم در جامعه شناسی و نقد آنها. مطابق یافته های پژوهش می توان گفت نه خود مفهوم پارادایم، بلکه دو ویژگی که کوهن برای آن قائل است، یعنی نسبی گرایی معرفتی و قیاس ناپذیری پارادایم ها با موضوع جامعه شناسی یعنی، تعیّن اجتماعی معرفت، دارای سنخیت هستند. به عبارتی از نظرگاه جامعه شناسی معرفت مفهوم پارادایم از حیث خصلت های نسبی گرایی و قیاس ناپذیری با جامعه شناسی دارای سنخیت است، اما از حیث ویژگی تحول پارادایمی، که مبتنی بر انقلاب علمی است، سنخیتی با جامعه شناسی ندارد و کاربرد آن نه تنها با مشکل روبرو است، بلکه به واسطه ایجاد ذهنیت پارادایم یافته به محدود شدن بینش انتقادی محققان جامعه شناسی منجر می گردد. بنابراین از دید پژوهش حاضر بهتر است در علومی مانند جامعه شناسی به جای مفهوم پارادایم از مفاهیم رایج این علوم استفاده نمود، مفاهیمی مانند «گفتمان».