فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۸۲۱ تا ۸۴۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
حوزههای تخصصی:
هرمنوتیک فلسفی گادامر صراحتا لوگوس محور است. لوگوس در تلقی گادامر به لحاظ محتوا متفاوت با تلقی افلاطون از آن است. تعبیر لوگوس در اندیشه افلاطون، ایده است و دیالکتیک ایده، روند تعین ایدوس ها در قالب کلمات است. در دیالکتیک ایده لوگوس در یک روند تکاملی به ارگون تبدیل می شود. به همین خاطر در نظر گادامر دیالکتیک افلاطون از یک جنبه ثابت است چون در چرخه ای ثابت آن چه عیان می کند بازنمودی حسی از جهان ایده است. از جهاتی دیگر پویاست زیرا دیالکتیک فرایندی صعودی و پیوسته رو به زمان حال است که مدام از ایده به امر واقع تغییر ماهیت می دهد. اما در تلقی گادامر، لوگوس کلمه است و دیالکتیک کلمه همان پویایی کلمه است که در قالب گفتگو تعیین می یابد. فرض گادامر بر این است که دیالکتیک در یک بازی زبانی زنده ای که در حال حرکت در آن هستیم به طرزی مخاطره آمیز به واسطه کلمات ما را وارد رخداد فهم می کند. در پژوهش حاضر ذیل تفسیر تازه ای از دیالکتیک افلاطون و تاثیزپذیری گادامر از وی تصریح خواهیم کرد گادامر پویایی کلمه را بر ثبات ایده اولویت داده و دیالکتیک کلمه را بر دیالکتیک ایده ترجیح می دهد.
نقد غزالی بر آموزه تعلیم؛ مبنای معرفت شناسی دینی شیعه اسماعیلیه با روایت ناصرخسرو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال بیستم تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۵۵)
133 - 144
حوزههای تخصصی:
یکی از عناوین مهم در فلسفه دین معاصر معرفت شناسی دینی است. این موضوع بیشتر با رویکرد تحلیلی مورد بحث قرار گرفته است. البته با رجوع به فلسفه های قاره ای نیز تلاش شده دیدگاه های فیلسوفان در این خصوص استنباط شود. با رجوع به آثار متفکران در سنت ایرانی اسلامی می توان این مبحث را به خوبی پی گرفت. در این مقاله با روش توصیفی تحلیلی به آموزه تعلیم که یکی از مهم ترین مبانی معرفت شناسی دینی شیعه اسماعیلیه محسوب می شود پرداخته می شود. بین اسماعیلیه (باطنیه، تعلیمیه) و امامیه تفاوت بسیار است. اما در یکی از کلیدی ترین عقاید، یعنی باور به امام معصوم و تبعیت از او، اشتراک نظر دارند. واکاوی نظریه تعلیم و نقدهایی که بدان وارد است می تواند به فهم بهتر نظریه امامت نزد امامیه مددرسان باشد. همچنین برای فهم معرفت شناسی دینی اسماعیلیه فهم آموزه تعلیم اهمیتی اساسی دارد. مسئله این پژوهش واکاوی نقد غزالی بر آموزه تعلیم است.
بررسی علم بسیط و علم مرکب در آرای صدرالمتالهین و بازخوانی آن با رویکردی درون دینی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۴۰۲ شماره ۹۵
143 - 168
حوزههای تخصصی:
در کتب آسمانی و به ویژه قرآن کریم به دسته ای از علم و ادراک اشاره شده که به موجب آن جهان سرتاسر صاحب شعوری همگانی تلقی می گردد. این شعور که علمی بسیط به شمار می رود به همراه علم مرکب، تقسیماتی از علمند که مطالعه آن ها به تعمیق مطالعات هستی شناختی و انسان شناختی مددی فراوان می رساند. صدرالمتالهین در تحلیل این دو علم، افقی را به سوی ذهن ها می گشاید که در فهم نصوص دینی بسیار راه گشاست. پرسش اصلی نوشتار حاضر آن است که تحلیل دقیق اقسام علم بسیط و مرکب از نگاه صدرالمتالهین چیست و کاستی های آن کدام است؟ نگارنده در روی آوردی توصیفی، تحلیلی به آرای ملاصدرا و در ضمن بیان کاستی های نگاه او به علم بسیط و مرکب، به تبیین ویژگی ها، تفاوت ها و مختصات دقیق هرکدام همت گماشته است. فرضیه تحقیق با نظر به تعالیم وحیانی، چنان است که با نگاهی نسبی می توان همه موجودات را از یک منظر، صاحب علم مرکب دانست و از نگاهی دیگر با علم بسیط و مرکب میان شان تمایز نهاد.
تغییر اتیولوژی بیماری هیستری در طب پیشامدرن: از جابجایی زهدان تا حرکت ذرات روح(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۲۶)
241-263
حوزههای تخصصی:
بیماری هیستری یکی از بیماری هایی است که بیش از دو هزارسال آن را می شناختند و پژوهش درباره آن سبب پیدایش روانکاوی توسط فروید در اواخر قرن نوزدهم شد. از این رو تحقیق و بررسی سیر تاریخی این بیماری و تغییرات آن دارای اهمیت ویژه ای است. اما باید توجه کرد که این تغییرات نه در تظاهرات بالینی و نه در بیماری شناسی، بلکه در تغییر نگاه به اتیولوژی بیماری رخ داده است. سیر تحول اتیولوژی بیماری هیستری را باید در دو بخش بررسی کرد: طب پیشامدرن و پزشکی کلینیکی. در این مقاله به بررسی اتیولوژی بیماری هیستری در طب پیشامدرن می پردازیم. بدین منظور مقاله دارای سه بخش است: در بخش اول، اتیولوژی بیماری هیستری –جابجایی و خفگی زهدان- در طب اخلاطی بررسی می شود. در بخش دوم نشان می دهیم که از یک سو به دلیل همپوشانی تظاهرات این بیماری با تظاهرات بیماری مالیخولیا و مانیا ، و از سوی دیگر به سبب به محاق رفتن طب جالینوسی و غلبه یافتن الهیات مسیحی مجالی برای نگریستن به این بیماری از منظر سحر و جادو و فهم اتیولوژیک جدید مهیا شد. در بخش پایانی نیز تاثیر نگرش مکانیکی حاکم بر قرن هفدهم بر اتیولوژی بیماری هیستری بررسی می شود و نشان می دهیم که چگونه جابجایی و خفگی زهدان و و تشنج حاصل از آن بوسیله نظریه مکانیکی ذرات روح تبیین شد.
بنيان گذاري اقتصاد اجتماعي وبر از رهگذر جدال روش ها و جايگاه آن در شكل گيري اقتصاد سياسي هايك(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۲۶)
211-239
حوزههای تخصصی:
جدال روش ها از جمله مهم ترین مسائل علوم انسانی در قرن نوزدهم بود که مسیر رشته های مختلف علوم اجتماعی و انسانی مانند جامعه شناسی و اقتصاد را تعیین کرد. این پژوهش سعی دارد نشان دهد که ماکس وبر با واکنش به این جدال و بنیان گذاری «اقتصاد اجتماعی»، سرنوشت علوم انسانی را رقم زد. نوآوری اصلی وبر، ایجاد «جامعه شناسی اقتصادی» به عنوان لایه واسط میان نظریه اقتصادی و تاریخ اقتصادی بود. پژوهش حاضر نشان می دهد که مکتب اتریش بیشترین تعامل را با ایده های وبر داشته و این تعامل تا نسل فون هایک ادامه یافته است. هدف مقاله این است که نشان دهد نظام فکری هایک متأثر از جدال روش ها بوده و او را می توان میراث دار نوعی اقتصاد اجتماعی اتریشی دانست که هم زمان پیوست و گسست هایی با اقتصاد اجتماعی وبر دارد. اقتصاد سیاسی هایک، نظم خودجوش بازار آزاد را به عنوان یگانه شیوه سازماندهی اجتماعی و به تبع آن سعادت مندی جامعه می پندارد، در حالی که در اقتصاد اجتماعی وبر، این نظم صرفاً یک انتخاب ارزشی است. با تکیه بر این یافته، پژوهش حاضر دلالت هایی را برای مسائل اقتصادی ایران ارائه می دهد، بدین ترتیب که اقتصاد اجتماعی وبر، به دلیل انعطاف پذیری در پذیرش نظم خودجوش بازار به عنوان یک انتخاب ارزشی، در طراحی نظام اقتصادی و اجتماعی مناسب برای ایران، نسبت به اقتصاد سیاسی هایک ارجحیت دارد.
روش شناسی علمی ابن هیثم
منبع:
الهیات سال ۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۸
61 - 72
حوزههای تخصصی:
ابن هیثم یکی از دانشمندان نامدار تاریخ علوم ریاضی و طبیعی است. در سالیان گذشته پژوهشگران بسیاری به بررسی اندیشه های علمی او همت گماشته اند. یکی از نکات شایان توجه در اندیشه وی مسئله روش شناسی علمی و اصول نقادی در دانش است. هر چند پژوهش های بسیاری در سال های گذشته به روش شناسی علمی این دانشمند برجسته اختصاص یافته است ولی هنوز ابعاد تازه ای از رهیافت علمی او به مسئله روش شناسی علوم طبیعی و ریاضی قابل بررسی و تبیین است. مقاله پیش رو، به زاویه ای دیگر از مسئله روش شناسی علمی او پرداخته و پرسش هایی را در باره تأثیرپذیری جریان پسین علم و فلسفه، از او مطرح می سازد. در این راستا، این مقاله ابتدا چالش های تاریخی که میان پژوهشگرانی همچون رشدی راشد و عبدالحمید صبره وجود داشته را بر می رسد و پس از آن کوشش می کند برخی مفاهیم تازه یاب در ادبیات علمی ابن هیثم در باره روش شناسی علمی را فراروی خوانندگان قرار دارد. یکی از مفاهیم که در آثار ابن هیثم بدان پرداخته شده مفهوم «توقل» است که در این مقاله به بررسی معنایی این واژه و عبور ابن هیثم از دلالت آن نزد جاحظ و کندی اشاره ای می شود و به بررسی احتمال برگرفته شدن یکی از مفاهیم اصلی دکارتی از آن پرداخته می شود. همچنین این نگاشته اجمالا به طرح این پرسش خواهد پرداخت که طرح زمینه های مشترک در اندیشه کوپرنیکی و نقادی های علمی متداول در جهان اسلام ، چگونه در یک فرهنگ پاسخی چون پدیده مدرنیته یافت و در فرهنگی دیگر پاسخی دیگرگون.
نظریه کلاسیک تبیین علّی زیر تیغ جان سرل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴۴
597 - 617
حوزههای تخصصی:
در خصوص تحلیل کنش ارادی دو نگرش کلی در فلسفه غرب وجود دارد: تبیین علّى و تبیین عقلانی غیرعلّی. دیدگاه نخست، نظریه کلاسیک و رایج در تاریخ فلسفه و اندیشه غربی بوده است، اما دسته دوم در قرن معاصر شکل گرفته است. بنا بر دیگاه نخست، عناصر درونى کنشگر یعنى میل، قصد و باور با کنش وی رابطۀ علّى دارند و تبیین کنش با استناد به آنها مصداقى از تبیین علّى است. جان سرل فیلسوف پرآوازه معاصر از طرفداران دیدگاه دوم، شش پیش فرض را برای نظریه نخست برشمرده، آنها را به نقد می کشد. این مقاله با استناد به سخنان سرل و طرفداران دیدگاه نخست، پیش انگاره های شش گانه سرل و انتقادات او را تبیین، تحلیل عقلانی و ارزیابی می کند. پیش فرض های یادشده عبارتند از: علیت باورها و امیال برای کنش های عقلانی، عقلانیت به مثابه پیروی از اصول و قواعد خاص، عقلانیت به مثابه یک قوه شناختی مستقل، ضعف اراده معلول اختلال در مقدمات روان شناختی کنش، عدم وجود دلایل غیرتمایلی برای کنش و تحقق عقلانیت در فرض سازگاری مجموعه امیال پیشین. سرل معتقد است این پیش فرض ها ناتمام اند. برخی از انتقادات سرل و دیدگاه های ایجابی وی جای مناقشه دارد، از جمله این که نفس کنشگر علت کنش است، نه باورها و امیالش، ایده دلیل غیرتمایلی برای کنش سرل ناتمام است و در این گونه دلیل نیز پای تمایل در میان است، برخلاف مدعای نظریه پردازان الگوی کلاسیک، قلمرو عقلانیت شامل اهداف و باورهای نخستین نیز می شود.
نقد واگرایی عمل از ایمان و ممانعت از فروکاست آن در نحله های کلامی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۲ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۲
186 - 219
حوزههای تخصصی:
ایمان همراه عمل صالح در قرآن کریم، حکایت از یک همگرایی و نوعی رابطه ای وثیق دارد؛ و این که چرا؛ در چیستی ایمان و نوع رابطه آن با عمل اختلاف وجود دارد ذهن را به سمتی سوق می دهد تا به دنبال گونه ای تبیین و نقد باشد، تبیین از بابت چرایی اختلاف و نقد در راستای فهمی دقیق، محکم و مستدل با اتکال به ام الکتاب آموزه های دینی و اسلامی. فرقه ی مرجئه "ایمان" را امری بسیط و هویتّی تجزیه ناپذیر دانسته و برآن باورند ایمان تقدّم رتبی برعمل دارد و عمل در پَسِ" ایمان " قرار دارد درتقابل با این دیدگاه فرقه خوارجند که معتقدند عمل جزء ایمان است و ایمان امری ترکیبی است. برخلاف نظرگاه این دو دیدگاه؛ نظرگاه سوم نظر اعتدالی مکتب اهل بیت-علیهم السلام- است که تفکر مرجئه و خوارج را مورد نقد قرار داده است. حال سوال این است که؛ آیا ایمان صرف تصدیق قلبی و با عمل یکی است و یا به نوعی عمل از آثار خارجی و نشانه یا لازمه ایمان می باشد و از حقیقت ایمان خارج است؟ نقطه عزیمت این تحقیق بیان رابطه مفهومی و ساختارمعنایی ایمان در واگرایی از عمل در فهم فرقه مرجئه و همگرایی از عمل در اندیشه خوارج و دسته نقد هایی که از طرف مکتب اهل بیت برآنان وارد است که عمل از ارکان ایمان است، می باشد. از ظاهر برخی روایات شیعه بر می آید که عمل جوارحی یکی از ارکان ایمان است و از واکاوی چنین رابطه ای و در پاسخ به سوال طرح شده می توان گفت، عمل از آثار خارجی و نشانه یا لازمه ایمان می باشد.از این رو؛ با نظر به واگرایی ایمان و عمل از نگاه مرجئه و همگرایی ایمان و عمل از نگاه خوارج این مقاله برآن است با روش مطالعات کتابخانه ای ضمن بررسی این دو نظرگاه، نظر تشکیکی همگرایی و نگره تعدیلی هر دو دیدگاه توقیف شده دربطن دین اسلام را ترسیم و از فروکاست(حل و منحل) آن دو در آموزه های اسلامی اجتناب نماید.
تحلیلی بر زمینه های مخالفت با فلسفه تطبیقی و نسبت آن با پایان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۱۹ بهار ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۷۳)
29 - 57
حوزههای تخصصی:
پایان فلسفه تطبیقی، مهم ترین و آخرین دیدگاه به این رویکرد است. فلسفه تطبیقی تاکنون با مخالفت های گوناگونی روبرو شده است، در برابر این انتقادات پرسشی مطرح می شود که آیا این مخالفت ها به ذات فلسفه تطبیقی است یا به علت ناخرسندی یا ناکارآمدی آن است؟ پژوهش حاضر به بررسی زمینه ها، علل و دلایل مخالفت با فلسفه تطبیقی می پردازد. در این نوشتار با روش تحلیلی- توصیفی به پیدایش فلسفه تطبیقی و سیر تحولات آن تا به دوران جدید و رسیدن به دیدگاه مخالفان پرداخته می شود. در این راستا ابتدا دیدگاه مخالفان فلسفه تطبیقی و قائلان به پایان، غرض و ادله ایشان در چارچوب تعریف های ارائه شده از «پایان» بررسی می شود. پایان به سه معنای امتناع، کمال و اتمام به کار می رود و دیدگاه مخالفان عمدتاً در معنای امتناع گنجانده می شود. در این پژوهش خاستگاه فلسفه تطبیقی و سپس رویکردهای عمده (توجه به شباهت ها و تفاوت های صرف پیشااورسلی، تشابه در تناسب اورسل، پدیدارشناسی کربن و شهود ذات و رجوع به خاستگاه مشترک در ایزوتسو) در دوران جدید مطرح می شوند. سپس با ارائه رویکرد چهارم (که بازبینی در مفهوم فلسفه تطبیقی و ارائه تعریفی مختار است) پاسخی به مخالفان فلسفه تطبیقی داده می شود. تعریف ارائه شده خلاء هایی که در فلسفه تطبیقی دیده می شود را پر کرده و چشم اندازی جدید ارائه می کند. نتایج پژوهش حاضر نشان می دهد که مخالفت های صورت گرفته به فلسفه تطبیقی و اعتقاد به پایان آن، به دلیل عدم فهم صحیح از فلسفه تطبیقی و تعریف دقیق از آن است و ذات فلسفه تطبیقی با امتناع و پایان روبرو نیست. آخرین معنای از پایان را می توان «راهی متفاوت» برشمرد که تفسیری بدیع از معنای پایان است.
تلقی «ویژگی بنیاد» از امر فیزیکال در تعریف فیزیکالیسم باتوجه به جدیدترین دیدگاه فلاسفه اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال دوم بهار ۱۴۰۲ شماره ۱
139 - 165
حوزههای تخصصی:
دیده گاه های متنوعی له و علیه فیزیکالیسم نوشته شده و نوشته می شود. اما لازمه سنجش دقیق فیزیکالیسم، داشتن تلقیّ صحیح از فیزیکالیسم است. در مقاله حاضر فارغ از نقد فیزیکالیسم، می خواهیم به تلقیّ صحیحی از فیزیکالیسم برسیم. در این بین فهم چیستی امر فیزیکال در تعریف فیزیکالیسم نقش کلیدی بازی می کند؛ دو تلقیّ مشهور از امر فیزیکال وجود دارد: «شئ بنیاد» و «نظریه بنیاد». در تلقیّ اول، امر فیزیکال، بر الگوی اشیاء نمونه وار فیزیکی تعریف می شود؛ یعنی امری فیزیکی است که ویژگی اشیاء شاخص فیزیکی را داشته باشد و در تلقی دوم، امری فیزیکی است که علم فیزیک از آن بحث کند. در مقاله حاضر نشان خواهیم داد، هر دو تلقیّ دچار مشکل اند و باید تلقیّ سومی را در فهم امر فیزیکال، جایگزین دو تلقی مذکور کنیم. به اعتقاد ما تلقیّ صحیح، تلقی «ویژگی بنیاد» است ازبین تلقی های ویژگی بنیاد، جدیدترین نظریات در مورد تمایز مادی-مجرد متعلقّ به استاد فیاضی است که ویژگی معیار امر فیزیک را محسوس بودن معرفی می نماید ما ضمن نقد دیدگاه ایشان، درنهایت «استعداد تحقق درجهان فیزیک» را ما به عنوان فرق فارق و اصیل بین امر فیزیکی و غیرفیزیکی معرفی کرده ایم که دراین بین به نتائج دیگری هم رسیده ایم.
پراکسیس و بازتاب خودِ نابازنمودی در هستی شناسی بنیادین هیدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴۴
1 - 20
حوزههای تخصصی:
ارسطو عمل را وقتی به راستی عمل می دانست که برای خود عمل و نه غایتی مترتب بر آن انجام بگیرد. از این رو او میان عمل (پراکسیس) و تولید از این نظر که یکی خود، غایت خویش است و دیگری نه و با نظر محض هم از این جهت که عمل خودآیین نیست، فرقی قائل می شود. هیدگر معتقد است که گرچه تمایز ایجاد شده از سوی ارسطو مفید است ولی کافی نیست؛ چون ممکن است بواسطه عدم تعینِ جایگاه خود در برابر موجودات و مشخصاً در میدان عمل، پدیدار این خود همراه با میدان انضمامی عمل، از رهگذرِ مفاهیمی چون خودآگاهیِ بازنمودی، به ذیل نظر فروغلتد و این وضعیتی است که از دیدگاه هیدگر می تواند پدیدار اصیل عمل و میدان آن را بپوشاند. ما در این مقاله کوشیده ایم نشان دهیم که چگونه می توان با تبیین پدیدار نابازنمودیِ خود و از رهگذر طرحِ مفهومِ بازتاب، مانع از درکِ پیشینیِ عمل و میدان های آن، از رهگذر بازنمایی هایِ صوری-منطقی شده و به جای آن فهمی پدیدارشناسانه از پراکسیس را به دست داد.
واکاوی مولفه های تاب آوری با استفاده از کتاب تفکر و پژوهش ششم دبستان مبتنی بر اسناد بالا دستی نظام آموزش و پرورش
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف پژوهش حاضر بررسی مولفه های تاب آوری با استفاده از کتاب تفکر و پژوهش ششم دبستان مبتنی بر اسناد بالادستی نظام آموزش و پرورش است. روش کار: در این پژوهش کیفی که با روش کتابخانه ای و تحلیل محتوا انجام پذیرفت، تلاش گردید پس از استخراج مولفه ها و عوامل ایجاد کننده تاب آوری براساس پژوهش های روان شناختی با مراجعه به اسناد بالادستی نظام آموزش و پرورش، سند تحول بنیادین، نهج البلاغه و کتاب تفکر و پژوهش ششم در این راستا تبیین گردید. یافته ها: تاب آوری نوعی کیفیت روان شناختی است که به افراد اجازه می دهد که در برابر ناملایمات زندگی با قرار گرفتن در شرایط و موقعیت های گوناگون و با انتخاب گزینه هایی که براساس ارزشها مطرح می گردد، فرد تلاش می کند تا بر تردیدهایش جهت انتخاب بهترین گزینه غلبه کرده و تصمیم گیری نماید و سپس با استفاده از نیروی عقل و خردورزی خویش و حس مسئولیت پذیری و شناخت توانایی ها و ویژگی های خویش جهت برطرف کردن ناملایمات زندگی و ارتباط برقرار کردن با دیگران برای تحقق اهداف خود تلاش نماید. نتیجه گیری: بر اساس نتایج این پژوهش عوامل ایجادکننده تاب آوری شامل تصمیم گیری، خردورزی، هویت، ارزش، مسئولیت پذیری و نظام مندی است که همگی اینها در سنت الهی و آیات و روایات دارای مفاهیم متناظر هستند و بر آنها تاکید شده است.
نقد بوم گرای «درون روانگی» و «همانندی» در دنیای معنوی سوئدنبرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۱
107-130
حوزههای تخصصی:
نظریه انتقادی بوم گرا، پیوندهای موجود در جهان طبیعی و فعالیت های انسانی را بررسی می کند. با درنظرگرفتن برداشت های گوناگون فلسفی از فلاسفه مختلف، وجود و بقای آگاهی انتقادی زیست محیطی در ناخودآگاه جمعی انسان آشکار می شود، هرچند ممکن است با اصطلاحات یا کلیدواژه های متفاوتی بیان شده باشد. خواننده علاقه مند می تواند ردّپای همان نگرانی و دغدغه را در سوئدنبرگ فیلسوف سوئدی نیز پیدا کند. دو مفهوم فلسفی «همانندی» و «درون روانگی» بیان گر ارتباط بین روح و مادّه، ذهن و بدن، است و می توان ادّعا کرد که همان چیزی است که زندگی جسمی انسان را با زندگی معنویِ همیشگی او ارتباط می دهد. با بررسی چنین مفاهیم فلسفی در یک قلمروی انتقادی بوم گرا، این مقاله تلاش می کند که همبستگی پنهانی موجود بین انسان و طبیعت و ارتباط بین این دیدگاه انتقادی و بعضی مفاهیم خاص فلسفه سوئدنبرگ را نشان دهد. هدف این مقاله واکاوی مؤلفه های نقد بوم گرا در آثار سوئدنبرگ با توجه به دو مفهوم فلسفی «همانندی» و «درون روانگی»است. این آگاهی معنوی آشکار می کند که انسان ها تا زمانی که نتوانند زندگی خود را مطابق با الوهیت پیش ببرند، نخواهند توانست در هماهنگی با جهان طبیعت زندگی کنند چراکه چنین ایدئولوژی خدامحوری اجازه کاری غیر از همراهی با محیط زیست را به انسان نمی دهد؛ محیط زیست مظهر خداوند، خالق مطلق، است.
نسبت «خود» با «دیگری» در اندیشۀ دکارت و پاسکال(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۳
179 - 200
حوزههای تخصصی:
دکارت می کوشد با به کارگیری راهکار شک و به یاری روش تحلیل، نخست هستی خود را اثبات کند و سپس چیستی «خود» را در مقام جوهر اندیشنده معلوم سازد. او پس از روشن کردن تکلیف «خود» در دو تأمل نخست است که از ره گذر تصورات واضح و متمایزی که از «دیگری» (اعم از خداوند و موجودات دیگر) در خود می یابد، دربارة هستی و چیستی «دیگری » حکم صادر می کند. او سرانجام، با استفاده از حقایق مکشوف با نور طبیعی عقل است که به سراغ اصول تنظیم کنندۀ مناسبات با دیگری می رود. اما پاسکال در ضمن اعتراف به عدم امکان کشف «خود» از طریق درون نگری، فرآیند ابتکاری دکارت در تأملات را وارونه می سازد و کشف «خود» را در گرو رابطه اش با «دیگری» و متأخر از آن می داند. بدین ترتیب سوژۀ اندیشندۀ آزاد و خودآیین دکارتی که «دیگری» را جز در مقام متعلق شناخت خود به رسمیت نمی شناسد و هستی و چیستی «دیگری» را در گرو تصوری می پندارد که «خود» از او دارد، درست در برابر انسان مجبور و دگرآیین پاسکالی قرار می گیرد که هستی و چیستیِ خود او نیز بر دو محور پیش و پس از هبوط، از سویی، و پیش و پس از دریافت فیض الهی، از دیگر سو، وابسته است که در هیچ کدام ارادة آدمی مطلقا نقشی ندارد. تنها تغییر وضعیت وی پیش و پس از دریافت فیض الهی، در تجربۀ نحوه های متفاوتی از دگرآیینی و عدم امکان تجربۀ هر گونه خودآیینی است و سرانجام، تنظیم مناسبات با «دیگری» نیز تنها در پرتو ارجاع به یک «ابردیگری» که خداوند باشد میسر می گردد.
بررسی خودآیینی استتیک در اندیشۀ الکساندر گوتلیب باومگارتن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
139 - 156
حوزههای تخصصی:
هدف مقاله این است که با روش توصیفی تحلیلی به این پرسش پاسخ دهد: آیا باومگارتن می تواند استتیک را به حوزه ای خودآیین تبدیل کند؟ برای نشان دادن استقلال استتیک به معنی شناخت حسی، زیباشناسی و تجربۀ زیباشناختی در هنر از مفروضات، داده ها، استدلال ها و مفاهیم سایر حوزه ها بر مفهوم «کمال» تمرکز و رابطۀ استتیک با منطق و اخلاق بررسی شده است. او با منطقی دانستن صرفِ استتیک مخالف بود؛ اما آن را غیرمنطقی نیز نمی دانست و معتقد بود «قانون» درونی و منطق خاص خود را دارد. مطالعه نشان می دهد قواعد عقلی چون اصل دلیل کافی و اصل امتناع تناقض حاکم بر امور انضمامی است. رویاروی امر تجربی انعطاف ناپذیری این اصول تعدیل می شوند. با تلاش باومگارتن در عقل جایی برای پذیرش قواعد زیباشناختی با درنظرگرفتن کارکرد منعطف تر قوانین عقلانی باز می شود. نزد وی در روش شهودی بازنمایی های حسی به صورت نامتمایز اخلاقی اند. در روش نمادین به واسطۀ ایدۀ زیباشناختی و استفاده از نمادها با حوزۀ اخلاق ارتباط برقرار می کنند. گرایش باومگارتن به فرقۀ پیتیستی، استتیک و دریافت حسی را راهی برای حصول بصیرت، تشخیص و تمایز نامعیّن خوب و بد سوق می دهد. در تجربۀ زیباشناختیِ شعر مفاهیم کمال، عظمت و ارجمندی به سایر حوزه ها پهلو می زند؛ درنتیجه، باومگارتن، موفق به اجرای تمام عیار خودآیینی استتیک به ویژه در تمایز از حوزۀ اخلاق نمی شود.
این باوری و ذات باوری؛ این همانی یا تمایز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۳
650 - 673
حوزههای تخصصی:
ذات باوری و این باوری نظریه هایی برای تبیین مسئله فردیت در اشیاء هستند. برخی فیلسوفان این دو مکتب فلسفی را یکی در نظر می گیرند و برخی دیگر با این ایده مخالف هستند. در این میان به نظر می رسد نمی توان ذات باوری و این باوری را یکی پنداشت چراکه ذات باروی در اشکال قوی خود مانند ذات باوری منشاء به دنبال حل مسئله فردیت در اشیاء از طریق ویژگی ذات فردی است و این باوری به دنبال تبیین این مسئله به وسیله ویژگی این بودگی است. هر دو دیدگاه برای تبین ادعای خود توضیحاتی ارائه می کنند و نقطه نظرات و دیدگاه مقابل را با چالش هایی مواجه می کنند. در این مقاله با توضیح و نقد دیدگاه های پیروان ذات باوری و این باوری به این ارزیابی کلی رسیده که به نظر می رسد این باوری با ارائه استدلال های بیشتر و قوی تر چه در زمینه اثبات رویکرد خود و چه در زمینه نقد ذات باوری موفق تر عمل کرده و در توجیه فردیت برای اشیاء قابل پذیرش تر است.
بررسی انتقادی «ثبات تغیّر» در ربط ثابت به متغیّر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۱ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱
43 - 58
حوزههای تخصصی:
ازآنجاکه صدرا در بحثی چون ربط ثابت به متغیّر (و قدیم به حادث) بر ثبات تغیّر پای می فشرد، این مسئلۀ مهم پیش می آید که تعبیر متناقض نمایی چون «ثبات تغیّر» تا چه اندازه پذیرفتنی است؟ هدف اصلی این پژوهش بررسی انتقادی همین تقریر خاص صدرایی از «ثبات تغیّر» در بحث ربط ثابت به متغیّر و بحث های مشابه است. خواهیم دید شارحان صدرایی در برابر تعبیرهایی چون ثبات تغیّر واکنش های متفاوتی نشان داده اند؛ برخی همچون علّامه طباطبایی آن را پذیرفته اند و برخی همچون مطهری و مصباح یزدی آن را نپذیرفته اند. خلاصۀ نقدهای مطهری و مصباح یزدی این است که ثبات تغیّر امری انتزاعی و ذهنی است و نه خارجی و به مفهوم مربوط است نه به مصداق. ما در ادامه، نقدهای مطهری و مصباح را به چالش خواهیم کشید: اگر در خارج نوعی ثبات (به عنوان نفس الامر) وجود نداشته باشد، ذهن ما نمی تواند مفهوم ثبات را دربارۀ آن تغیّرهای خارجی به کار ببرد؛ به دیگر سخن، چون ثبات ذهنی بر یک ثبات خارجی دلالت می کند، پس در جهان خارج نوعی ثبات وجود دارد و بحث در نهایت، دربارۀ همان متعلّق خارجی است. در نقد خاص خود بر ثبات تغیّر نیز بر ساختار منطقی مبحث تمرکز خواهیم کرد و از این راه نشان خواهیم داد که ثبات تغیّر صدرایی نه صرفاً یک پارادوکس، بلکه ظاهراً یک تناقض واقعی است. ولی اگر ثبات در تغیّر را برخلاف فلسفۀ صدرایی، صرفاً به معنای دوام زمانی خارجی به شمار آوریم، از دل این تأکّد در تغیّر به صورت تناقض آمیزی ثابت مجرد بیرون نخواهد آمد.
تبیین استعاره های «ذهن» و استنتاج دلالت های آن در تعلیم و تربیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله ابتدا به توصیف استعاره های فیلسوفان برای «ذهن» و سپس به دسته بندی و بررسی انتقادی آنها، و در نهایت به استنتاج دلالت های آن در تعلیم و تربیت اقدام نمودم. نتایج حاکی از آن است که نُه استعاره در باب ذهن به کار رفته که بر اساس آنها ذهن را به منفعل و فعال تقسیم کردم. از میان استعاره های مذکور، استعاره زمین مستعد و استعاره عینک، استعاره های فعال نگر هستند که بر اساس آنها - برخلاف استعاره های دیگر - هر دانش آموز نوعی منحصربه فرد و موجودی است متفکر، دارای آزادی انتخاب، فردیت و تشخّص. این دیدگاه نگاهی سیال به انسان دارد و اختیارگراست و به او نگاه ماشینی ندارد. دلالت های نگرش مذکور در عناصر برنامه درسی در جدولی ارایه شده است. چون هر معلمی دارای یک فلسفه شخصی است، نوع نگرش وی به ذهن دانش آموزان می تواند به روش یاددهی و شیوه برخورد وی با آنان جهت بدهد.
جهت عقد الوضع در منطق موجهات از دیدگاه فارابی و ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
منطق پژوهی سال ۱۴ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۲۸)
177 - 201
حوزههای تخصصی:
بنابر ادعای فخر رازی و طوسی، جهت عقد الوضع در نگاه فارابی امکان و در نگاه ابن سینا فعلیت است. آنها پس از این انتساب، دیدگاه فارابی را نادرست و دیدگاه ابن سینا را تایید میکنند. اگرچه فارابی اشاره مستقیمی به جهت عقد الوضع ندارد ولی از مجموع عبارات او عقدالوضع به لفظ مفرد کلّی در ناحیه موضوعِ قضایای محصوره تعریف میشود. درواقع، در این نگاه عقدالوضع، خود، به یک قضیه حملیه جهت پذیر تحلیل می شود. از طرفی با بررسی متون ابن سینا روشن میشود او تعیین جهت عقدالوضع را منوط به تحلیل جهت قضیه میداند، اما نهایتا دو جهت امکان و فعلیت را به عقدالوضع نسبت میدهد و نه فقط فعلیت را. بنابراین، ادعای دو شارح بزرگ ابن سینا در فعلی دانستن جهت عقدالوضع نزد ابن سینا، صحیح نیست. در این مقاله نشان میدهیم اولا فارابی و ابن سینا هر دو از جهت امکانی سخن گفته اند و ثانیا نقد فخر و طوسی به جهت امکان در عقدالوضع مطابق با نگاه خود ابن سینا صحیح نیست.
ارزشمندی حیات جنین؛ تاملی انتقادی در باب نقش شخص بودگی در حمایت از حیات انسان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حیات انسان امری خودبنیاد است و نباید آن را به یک حق تقلیل داد و تضمین حیات انسان در ابعاد مختلف، غایت حق هاست. از آنجا که جنین انسانی، ماهیتی بشری داشته (این نیز مورد پذیرش طرفداران تئوری شخص بودگی است) و حیات دارد، صرف این حیات باید مورد حمایت بوده و جنین از شانس زنده ماندن برخوردار باشد؛ چه اینکه رابطه پدر و مادر با جنین-فرزند، پیوندی مالکانه نبوده، بلکه ماهیتی امانی دارد. شخص بودن، یک ویژگی ذاتی در تعریف ماهیت انسان نیست و بلکه خصوصیتی اعتباری-انتزاعی است که انسان کسب می کند و نباید حمایت از هستی موجود انسانی را به شخص بودگی او فروکاست؛ همچنان که باید در نظر داشت، دیدگاه واحدی در مورد ویژگی های شخص بودگی و آغاز آن وجود ندارد و با توجه به اختلاف نظر موجود در این ارتباط، نباید حیات جنین را به عنوان امری قطعی در برابر امر غیرقطعی، مورد صدمه قرار داد.