مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
ابرانسان
حوزه های تخصصی:
داوری درباره نیچه به عنوان منتقد فرهنگ مدرن و آغازگری نو در فرهنگ و اندیشه روزگار جدید، کاری است بس مشکل. ولیکن پرداختن به اسباب نقد اخلاق، فلسفه و فرهنگ دوران گذشته تلاشی است که فریدریش ویلهلم نیچه در قالب فلسفه اراده خویش بدان همت گمارده و بدینسان استلزامات تباهی اراده انسانی و زندگی او را گوشزد کرده است. نیچه در این آغازگری نو، در واکنش به فرهنگ و گفتمان حاکم بر قرون هجده و نوزده میلادی درصدد بازآفرینی نیروهای زندگی (اندیشه و اراده یا عقل و زندگی) در قالب خواست قدرت است تا با تأکید بر خصلت آفرینندگی انسان و آفرینش ارزشهای جدید، انسان مدرن را در جایگاهی قرار دهد که لازمه شناسایی و شناخت اوست. در این مقاله سعی شده تا نشان دهیم کار مهم نیچه در بازنمایی فلسفه ارادهاش، نقد حقیقت و عقلانیت فرهنگ مدرن غربی از زمان سقراط بدینسو از طریق تغییر گفتمان حاکم، و نقد هر نوع اصول فکری عام و بازگشت به عامل اراده و توانایی فرد انسان است.
غریزه قدرت و رهایش بزرگ در اندیشه نیچه(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
نیچه، غریزه را تنها انگیختار حقیقی انسان بر می شمارد. در باور او شور فاصله، به خواست قدرت می انجامد. وجود سلسله مراتب، شوری می انگیزد برای فاصله گرفتن از برابری و همسطح گرایی. انسان با فریب زبان، در هر کرده ای کننده ای می بیند و می انگارد که اراده ای در کار است. حال آنکه جهان، روندی دگرگونی پذیر دارد و با نفی اراده آزاد باید بی گناهی را به جهان شوند بازگرداند تا انسان، کودک شود و از نو بیافریند. اساس جامعه باید چون داربستی باشد که ابرانسان را از آن، بالا بکشد.این فلسفه که دورنمای کلان زندگی بشر را ترسیم می کند و پیش درآمد آینده است، نمی تواند در قالب یک سیستم بگنجد. در نوشتار حاضر و در پاسخ به این سوال که خاستگاه سلسله مراتب انسانی و رده بندی ارزشی در اندیشه فریدریش ویلهلم نیچه برخاسته از چیست؟ تلاش شده در قالب پنج گفتار این فرضیه که خاستگاه سلسله مراتب انسانی و رده بندی ارزشی در نزد نیچه تحت تاثیر اندیشه خواست قدرت و شور فاصله می باشد به آزمون گذاشته شود.
اخلاق انسان ها در فلسفه ی نیچه(مقاله ترویجی حوزه)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله نخست به نظر نیچه در مورد مرگ خدا و ابعاد مختلف آن اشاره می کنیم، سپس به بررسی دیدگاه کلی در مورد خدا در دین مسیحیت می پردازیم و خواهیم دید که نیچه معتقد است که انسان معاصر به دلایلی از جمله مرگ خدا نیست انگار شده است؛ مراد نیچه از «مرگ خدا»، در واقع افول و نهایتاً مرگ دیدگاه مسیحی و اخلاق مسیحی نسبت به زندگی و جهان است؛ او معتقد است که این جنایت عظیم (یعنی کشتن خدا) به دست آدمیان صورت گرفته، ولی خبرش هنوز به آنان نرسیده است. در این پژوهش به بررسی این پدیده و عکس العمل انسان های مختلف در مقابل آن، و نیز نیست انگاری این انسان ها می پردازیم. هم چنین سعی شده است دیدگاه های نیچه در باب اخلاق، مبنای نقد او بر اخلاق، همین طور جنبه هایی از اخلاق که از نظر او باید ویران گردد و جنبه هایی که باید ساخته شود نیز بررسی و تحلیل گردد. افزون بر این، انواع انسان ها و هریک از مصداق های آن ها را که در چنین گفت زرتشت نام برده شده است، (از جمله شاهان، زالو، جادوگر و ...) مورد پژوهش قرار می دهیم.
طلوع «ابرانسان» در سپهر اندیشه نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«ابرانسان» یکی از بنیادی ترین آموزه های فلسفی نیچه است که موضوعیتی اساسی در فلسفه ورزی او دارد. نیچه در مقام متفکری ژرف و آگاه به زمانه، معناباختگی زندگی را در عصر و جامعه ای که در آن می زید نیک دریافته است و بر آن می-شود تا به سان طبیبی دلسوز و دردآگاه، بشر روزگار خویش را از بحران پیش رو که آن را «نیست انگاری» نام نهاده است، گذر دهد و افقی روشن و مطلوب در برابر دیدگان او بگشاید. طرح درخشانی که نیچه بدین منظور در سر دارد، ویرانیِ همه هنجارها و باورهای مرسوم، و «باز ارزش گذاری همه ارزش ها» با رویکردی اشراف سالارانه و والاتبارنه و مبرّا از انحطاط برده صفتانه می باشد. رسالتی سترگ که برای تحقق آن، پیامبری به نام «ابرانسان» برمی انگیزد تا به اعجاز اراده سرشار و آفرینش گرش چونان تهی زندگانی را لبریز معنا سازد که سرمستانه تکرار مداوم آن را در هیأت «بازگشت جاودانه همان» آری گوید و همین هستیِ این جهانی را با همه کاستی ها و نابسندگی هایش عاشقانه در آغوش کشد. در این جستار به قدر امکان از سیمای «ابرانسان»ِ نیچه و بایسته های او پرده برخواهیم گرفت.
مرگ خدا و پیامدهای آن در فلسفة نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
خدا و انگاره های هم بسته با او، در فلسفه ورزی نیچه موضوعیتی اساسی دارد. البته با این توضیح که نگاه نیچه به این مفاهیم، با رویکرد سایر اندیشمندان بسیار متفاوت است؛ او بسان دیگران برای اثبات مدعای خویش، دست به دامان استدلال های مرسوم فلسفی نمی شود و شیوة دیگری برمی گزیند. شیوه ای که برآمده از نگاه انضمامی او به زمانه ای است که در آن می زید، نه صرفاً براهینی انتزاعی و بریده از واقعیت. همچنین بیان او در این حوزه به ویژه با طرح ایدة «مرگ خدا»، جنجال برانگیز بوده و مجالی برای ظهور تفسیرهایی گوناگون و بعضاً متعارض شده است. ایده ای که در منظومة آموزه های او هم موضوعیت دارد و هم طریقیت. به نحوی که دیگر آموزه های اساسی او نظیر نیهیلیسم و ابرانسان، کاملاً در ربط و نسبت با آن، یعنی ایدة «مرگ خدا»، سامان یافته است.
در این جستار برآنیم به قدر امکان موضع نیچه دربارة انگارة خدا را شرح دهیم، و دغدغه ها و دلواپسی های او را پس از واقعه ای که آن را «مرگ خدا» می نامد، برشمریم.
نیست انگاری؛ خاستگاه، اقسام، و پیامدهای آن از منظر نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«نیست انگاری» از اساسی ترین کلیدواژه های تفکر نیچه است که به سبب ارتباط وثیقی که با دیگر آموزه های او دارد، از موضوعیتی اساسی در فلسفه ورزی او برخوردار است. نیست انگاری در واقع معیار نیچه است برای ارزیابی هر آنچه در سرنوشت انسان و جامعه انسانی مدخلیت دارد؛ از سویی بنیادی ترین نظام های فکری و اعتقادی سامان یافته در قالب دین و فلسفه و علم و اخلاق را متهم به نوعی از نیست انگاری (منفعل) می کند که در نظر او بسی مغضوب و مطرود می نماید، و از این رو همه آن ها را به این سبب مستحق انهدام می داند، و از سویی برای جای گزینی آنچه ویران کرده، ما را به نوع دیگری از نیست انگاری (فعال) فرا می خواند؛ با استعانت از منجی ای به نام «ابرانسان». مقصود ما از این جستار، بازنمایی ادله نیچه در انتقادش به این نظام ها و نیز تشریح مبسوط گونه های نیست انگاری مدنظر اوست.
نقد تطبیقی همانندیهای شعر حافظ و کتاب چنین گفت زرتشتن یچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نیچه فیلسوف آلمانی (سده نوزدهم) از طریق آثار گوته با اندیشه ی حافظ آشنا شده است. حافظ با زاهد ریاکارو ظاهربین سرستیز دارد و نیچه با انسان کوتوله معاصر خود که به همین درد گرفتار است. از این رو این دو متفکر به نقد دو گونه یا تیپ از انسان پرداخته اند. حافظ پیر مغان و جهان عشق را در برابر واعظ و جهان بی عشق طرح کرده و نیچه جهان انسان های کوچک را در برابر انسان های والا به نمایش گذاشته است. زبان حافظ و نیچه در ارایه ی چنین تفکری طنزآمیز، متناقض نما و موجز است. در این مقاله بیش تر تلاش شده است که تاثیر انسان آزاده و منتقد که گاه زندگی کسانی را به نمایش بگذارد که در زندگی دچار بن بست شده اند. اینان با راهنمایی سرانجام انسان آزاده می توانند به سرمنزل مقصود که عشق به جاودانگی است برسند. آن چه که در شعر حافظ و کتاب چنین گفت زرتشت برجستگی معنایی دارد این است که مردم معاصر هر یک از این دو متفکّر، ارزش هایی را پذیرفته که به مسخ انسان انجامیده است. در نزد حافظ این ارزش ها به ضدّ خود بدل شده و انسان را دچار ریاکاری کرده و در باور نیچه انسان مدرن را به دموکراسی و مدرنیته فروانداخته است.
ابرانسان از دیدگاه نیچه و تأثیر اساطیر یونان بر اندیشه های او(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
جایگاه اسطوره و نقش آن در شکل گیری ادیان، فرهنگ، تمدن و سنن هر ملتی انکارناپذیر است و در این حیطه، اساطیر یونان باستان به علت نقش محوری انسان و تأثیراتی که بعدها بر ادیان، فلاسفه، مکاتب ادبی و فلسفی از خود برجای گذاشته بسیار چشمگیر است.<br /> فردریش ویلهم نیچه در مقام یک فیلسوف همواره فرهنگ و اساطیر یونان را ستایش نموده و در بیشتر آثارش از اسطوره های یونان یاد کرده و ویژگی های آنان را ستوده است، همچنین ایده هایی همچون ابرانسان و بازگشت جاودان را مطرح کرده است. شاید کسانی که با نیچه آشنایی دارند، بیشتر او را با ایده ی ابرانسان بشناسند. با توجه به مطالعات انجام شده به نظر می رسد شباهت هایی میان اساطیر یونان باستان (نسل سوم اسطیر یونان یعنی پهلوانان)، اصول اومانیسم (طبیعت گرایی، نسبی بودن ارزش ها در انسان، خردگرایی) و مفهوم ابرانسان نیچه وجود دارد. این پژوهش برآن است تا به تعریفی جامع از ابرانسان نیچه و یا انسان کامل و برتر از دیدگاه او برسد، سپس با بهره گیری از اصول اومانیسم، تأثیرپذیری نیچه از اساطیر یونان را مورد بررسی قرار دهد.<br /> کلید واژه ها: اومانیسم، ابرانسان، اساطیر یونان، نیچه
بررسی کتاب The Oxford Handbook of Nietzsche (راهنمای آکسفورد نیچه)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال بیستم خرداد ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۷۹)
283-303
نیچه به عنوان یکی از محبوب ترین فلاسفه که از جایگاه نخبگان و اندیشه ورزان مؤثر در شکل دادن به اندیشه ی کنونی جهان برخوردار بوده، از ابعاد مختلفی مورد پژوهش قرار گرفته است. آثار بی شماری در زمینه ی زندگی، آثار و اندیشه ی او نگاشته شده و هنوز پژوهندگان بسیاری به دنبال کندوکاو در عمق تفکر او هستند. تعدد آثار و تفاوت آن ها در ارائه ی تصویر نیچه باعث بروز تردید و سردرگمی در تعیین جایگاه نیچه و درک اندیشه ی او شده است. پژوهش حاضر در راستای معرفی و ارزیابی آثار علمی و استاندارد در قلمرو نیچه، به یک اثر بزرگ، مهم و اخیر به نام راهنمای آکسفورد نیچه می پردازد. این کتاب دارای سی و دو مقاله از پژوهشگران مشهور جهانی است که در محورهای مختلفی سازمان یافته اند. این مقالات حاوی نکاتی بدیع و دقیق است که می تواند بر درک ما از فلسفه ی نیچه تأثیر بگذارد و آشنایی گسترده ای با عناصر اصلی فلسفه ی او چون ابرانسان، اراده ی قدرت و بازگشت جاودانه را نیز فراهم آورد. از این رو خلاصه ی محتوای هر مقاله نیز آمده است تا ضمن آشنایی، شوق به پیگیری مطلب و مطالعه ی کامل را در مخاطبان پدید آورد.
حضور ابرانسان در شعر احمد شاملو و رفعت سلّام با تکیه بر مدایح بی صله و هکذا تکلّم الکرکدن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه ادبیات تطبیقی سال دهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴۰
105 - 124
حوزه های تخصصی:
امروزه انسان گرایی یکی از مهم ترین درون مایه های شعر جهان است. اومانیسم یا مکتب انسان گرایی، نگرش یا فلسفه ای است که اصالت را به رشد و شکوفایی انسان می دهد و انسان را حقیقتِ وجودی همه چیز می داند. طرّاح «ابرانسان»، فردریش نیچه مدّعی گذر از اومانیسم و پشت سرگذاشتن انسان به عنوان غایت هستی و دستیابی به مرحله ای بالاتر است. جستار حاضر، انسان گرایی و ابرانسان مبتنی بر اندیشه های نیچه را در شعر دو شاعر معاصر ایرانی و مصری، احمد شاملو و رفعت سلّام، به شیوه تحلیلی - توصیفی بررسی کرده است تا در حوزه ادبیّات تطبیقی، به نسبت میان اندیشه های این دو شاعر با یکدیگر و با طرّاح نظریه بپردازد. ازمیان مجموعه های شعری این دو شاعر، دو مجموعه مدایح بی صله و هکذا تکلّم الکرکدن دست مایه پژوهش پیش رو قرار گرفته اند. نتایج نشان می دهد که انسان شاملو در این مجموعه، از مرحله انسان مبارز فراتر رفته و انسان فرزانه جانشین او شده است، انسانی که دل از آسمان و تقدیر برکنده و اکنون با تکیه بر نیروهای زمینی خود و امید به آینده پیش می رود. در شعر رفعت سلام دو مؤلّفه «طبیعت گرایی» و «محوریت انسان» پس از تعبیر «مرگ خدا» نمایان تر از دیگر مؤلّفه هاست.
«لبخند» تراژیک ابرانسان در تفکر نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نیچه در تأملات انتقادی خود درباره فلسفه عقل گرایان و تجربه باوران که درون مایه آن را نتیجه تفکر متافیزیکی و تئولوژیک می داند به ماحصل شیوه های جهان بینی آنها، همچون یأس، ناامیدی و سرخوردگی ای اشاره دارد که به نیهیلیسم می انجامد. تفکر تاکنونی غربی از نظرگاه نیچه، مَحمل دشمنی و کینه توزی با زندگی بوده است. گویی که زندگی خصمِ تفکر است و رستگاری انسان بریدن از زندگی و حیات است. فلسفه آری گوی نیچه به عنوان بدیل تفکر تاکنونی غرب، چهره ای متبسم و خندان دارد که مؤلفه ای کلیدی در تفکر اوست. این فلسفه ریشه در تأیید زندگی، علاقه به حیات و زیست جهانی شادان دارد. این شادی از برای چیرگی بر خود و لذت حاصل از اراده معطوف به قدرت و برخورداری از بیشینه انرژی و نیروست که در ابرانسان نیچه ظهور و نمود می یابد. ابرانسان است که با گذشته آشتی می کند، حال را تأیید کرده، آینده را با پل آری گویی می سازد و با عشق به بازگشت جاودانه همه امور، خود، سرنوشت و تقدیر خویش را متحقق می سازد. سلامتی از نظر نیچه در تقابل با بیماری متافیزیک اندیشی، زیستی شادمان است که چهره نهایی اش در انفجار نیروها و فیگور لبخند ظهور می یابد: لبخند به زندگی، زمین و زمان؛ لبخندی دیونوسوسی.
ابر انسان، بازگشت جاودان همان و تکنیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۸۴
67 - 91
حوزه های تخصصی:
ابرانسان مشهورترین اندیشۀ نیچه است و شهرت آن محدود به فلسفه نیست. بااین حال و درست به همین دلیل، برداشت از ابرانسان در بیشتر موارد برداشتی نادرست است. این برداشت های نادرست تنها به فرهنگ عمومی محدود نمی شود و تاحدی از دشواری و پیچیدگی طرح خود این اندیشه ناشی شده است. در این مقاله با پیگیری نوشته های نیچه –هماهنگ با خوانش هایدگر از نیچه- نخست به پیوستگیِ عمیق میان ابرانسان و «آموزۀ بازگشتِ جاودانِ همان» پرداخته ایم. آنگاه، جایگاه یکتایِ ابرانسان را در به هم رسیدنِ دو اندیشۀ سترگ نیچه -«بازگشتِ جاودان» و «اراده به قدرت»- نشان داده ایم؛ ابرانسان و مطلقِ واقعیت برای نیچه این همان اند. پس از این، تفسیر هایدگر از این واقعیت و نسبت میان تکنیک و ابرانسان بیان شده است. بنابراین، با این تفسیر، ابرانسانِ نیچه و جهان تکنیکیِ هایدگر اندیشیدن به امری یگانه اند. در ادامه نشان داده ایم که چگونه «بازگشتِ جاودانِ همان» نیچه بیانِ متافیزیکیِ مصرف و بروزِ زمانمندیِ جهانِ تکنیکی است.
بررسی مفهوم خدا و گناه در فلسفه نیچه و دلالت های تربیتی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در فلسفه های تعلیم و تربیتِ مبتنی بر معرفت دینی، دو مفهوم مهم و بنیادین خدا و گناه به مثابه ی دو عنصر انگیزشی و بازدارنده بالاترین کارکرد تربیتی را در این نظام ها دارند.. اگرچه از نظر نیچه خدا و هر مفهوم دیگر در ارتباط با او برساخته اندیشه های بیمارگونه انسان های حقیر و به منظور تخدیر و تحمیق نوع بشر است، اما او با نفی ارزشگذاری های پیش از خود ارزش هایی را بنیاد نهاد که بر اساس آن اراده به قدرت گرانیگاه آن است. ابرانسان نیچه نه به مثابه محصول که بر قامت یک فرهنگ، صدر و ساقه تعلیم و تربیتی است که نه بر بنیاد رام سازی که بر اصولی چون ایثار، انضباط و فرمان دهی استوار است. در فرهنگ پیشنهادی نیچه، خدا سرچشمه قدرت و سرشاری است و قرب به او، نفی من ضعیف و یافتن خود در منی برتر است. در پژوهش پیش رو نخست با روش تحلیل مفهومی، معنای گناه و خدا ابتدا در تفکر مسیحیت و سپس در منظومه فکری نیچه بررسی شده است و در گام بعدی با توجه به چرخش فکری که نیچه در معنای این دو واژه دارد با استفاده از روش استنتاج، هدف غایی خلق ارزش های جدید، اصل تبدیل اراده معطوف به بقا به اراده معطوف به قدرت و همچنین توصیه های عملی فرمان دهی درونی و توجه به همه ابعاد زندگی استخراج شد. شماره ی مقاله: ۱۹
الحاد هستی شناختی نیچه و آثار روانی- فرهنگی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پرسش هایی چون آیا خدایی هست؟ و آیا اعتقاد به خدا، زندگی را معنادار می سازد؟ از جمله زنده ترین پرسش های فلسفی هستند و نیچه به هردو پرداخته است. او با طرح صورتی از استدلال اختفای الهی وجود خدا را نفی کرده و برآن است که اگر تعریف ادیان توحیدی از خدا را پذیرا شویم، نمی توانیم سکوت وی را در طول تاریخ و در عرض جغرافیا توجیه نماییم. نیچه سپس کوشش می کند تا درباب کمرنگ شدن نقش باور به خدا در معنا بخشیدن به زندگی آدمی تأمل کند. وی با برساختن شخصیت های تمثیلی همچون دیوانه چراغ بدست، قدیس پیر، پاپ بازنشسته و زشت ترین انسان تلاش دارد تا نشان دهد که وقوف به مرگ خدا چگونه حیات انسان را دستخوش بحران معنوی خواهد ساخت. آموزه ابرانسان برای پر کردن خلأ پدید آمده از مرگ خداست که مطرح می گردد. ولی استدلال نیچه در رد وجود خدا ناتمام است و از پس استقرار یک هستی شناسی الحادی برنمی آید. همینطور گره زدن خداباوری به زندگی ستیزی و کین توزی توسط وی، گرچه متکی به بعضی نمونه ها در ادیان و مذاهب است، ولی آشکارکننده پیوندی ضروری نیست. نیز آموزه ابرانسان چنان دست نایافتنی ست که موجبات ناخشنودی روانی آدمی را پدید می آورد.
بررسی انسان شناسی از دیدگاه نیچه و بازتاب آن از منظر اندیشه اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انسان شناسی نیچه بر مبانی اندیشه های مادی و تجربه انگارانه استوار است و بازتاب هایی درخور توجهی دارد. تحقیق پیش رو با روش توصیفی- تحلیلی، در زمینه انسان شناسی از نظرگاه نیچه و واکاوری پیامدهای آن در آرای برخی از اندیشمندان اسلامی صورت گرفته است. برخی از یافته ها و نتایج پژوهش بدین شرح است: نیچه با نفی عقل گرایی انسان را تا مرز پوچ انگاری سوق می دهد سپس برای نجات وی تلاش می کند تا این باور را در انسان نهادینه کند که قدرت در او اصالت دارد. در همین راستا ابرانسان در نگاه نیچه انسانی است که تمام قدرت خویش را در جهت تسلط هر چه بیشتر بر دیگران به منصه ظهور رسانیده باشد. درحالی که در نگاه اندیشمندان اسلامی انسان دارای دو بعد مادی و معنوی است و نفی عقل گرایی و مقابله با تفکرات الهی سبب بی اعتباری خردورزی است. آنها معتقدند که قدرت به نحو استقلالی برای خداوند تحقق دارد و اگر چه قدرت در برخی موارد برای انسان مطلوب است اما در صورتی که در راستای ظلم به دیگران باشد، قبیح است. به اعتقاد آنها منشأ پوچ انگاری از سوی نیچه نفی امور معنوی و انگاره خداپرستی است، چرا که قرب الهی به عنوان غایتی اساسی به زندگی انسان هویت می بخشد.